حمله موشکی حزب‌الله به حیفا

از ویکی‌وحدت

فترت نزول قرآن

قرآن كريم بر خلاف ساير كتاب‌های آسمانی بطور تدريجی در موقعيت‌های مختلف؛ شب و روز، سفر و حضر، جنگ و صلح و ... بر پيامبر (ص) نازل شده است و ماهيت نزول تدريجی نيز اقتضاء می‌كند كه بين دفعات نزول قرآن فاصله باشد. عده‌ای از قرآن پژوهان و مفسران در بيان تعداد اندكی از اين فواصل بين دفعات نزول قرآن با ذكر عللی قايل به تعطيلی وحی شده و از آن با اصطلاح «فترت نزول قرآن» ياد كرده‌اند. در حالی‌که انقطاع وحی در بين دفعات نزول قرآن جزو ماهيت نزول تدريجی قرآن بوده و نمی‌توان مواردی از اين فاصله بين دفعات نزول قرآن را با عنوان فترت نزول قرآن ياد كرد.

معنای لغوی

واژه «فترت» بر وزن «فَعْلَه» از مادة «فَتَرَ» هم وزن «شَجَرَ» در لغت به سكونی كه بعد از شدّت و ضعفی كه بعد از قوت حاصل شود، گفته می‌شود[۱]

کاربردهای قرآنی

این واژه در مجموع در آیات قرآن سه بار در معانی زير به‌كار رفته است

1- ضعف و سستی در آیه «يُسَبّتون اللّيلَ و النَّهارَ لايَفْترُونَ»[۲]

2- از مادة «تفتير» به معنای سست و سبك گردانيدن در آیه «لايُفَتَّرُ عنهم و هُمْ فيهِ مبلسون»[۳]

3- فاصله بين بعثت پيامبر اسلام (ص) و حضرت عيسی (ع) در آیه «يا أهْلَ الكتاب قدجاءَ كم رَسولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ علي فَتْرَهٍ من الرُّسُلِ ...»[۴]

در كاربردهای قرآنی واژة «فترت»، دو مورد اوّل از نظر معنايی با معنای لغوی اين كلمه هم‌خوانی دارد. معنای مورد سوم نيز با معنای لغوی مرتبط است زيرا وقتی جامعه انسانی از هدايت تشريعی، كه به وسيله انبياء صورت می‌گيرد، محروم می‌ماند، مبتلا به‌نوعی ضعف و سستي بعد از قوت و استحكام می‌شود.

معنای اصطلاحی واژه فترت

فترت در اصطلاح علوم قرآنی به معنای عدم نزول وحی بر پيامبر (ص) است[۵] و از ظاهر معنای اصطلاحی آن بر می‌آيد كه با هيچ يک از معانی لغوی و كاربردهای قرآنی آن، ارتباطی ندارد.

مدت فترت نزول قران

مدت اين دوره را؛ سه سال[۶]، پنجاه روز، چهل روز، 25 روز، نوزده روز، پانزده روز، دوازده روز، سه روز و دو روز نقل كرده‌اند كه مقاتل مدت آن را؛ چهل روز، ابن عباس پانزده روز و ابن جريح دوازده روز ذکر کرده است[۷]

موارد فترت نزول قرآن

از نظر قائلين به فترت، موارد فترت نزول قرآن را می‌توان در چهار مورد زير بيان كرد

بعد از نزول آيات اوليه سوره علق و پيش از نزول سوره مدّثر

پس از نزول آيات اوليه سوره علق به مدت سه سال و طبق برخی نقل‌ها چهل روز و برخی ديگر پانزده روز، نزول وحی قطع شد و بعد از آن سورة مدثر از ديدگاه گروهی آيه «فاصدَع بِما تُؤْمرُ ...»[۸] نازل شد. هدف از اين انقطاع وحی را گروهی دعوت سری و پنهانی سه ساله پيامبر (ص)[۹] و گروهی رفع نگرانی آن حضرت و افزون شدن شوق و انسش و آمادگی بهتر برای بيان وحی[۱۰]، و برخی نيز ترس پيامبر (ص) از نخستين وحی الهی دانسته اند[۱۱]. منشأ این دیدگاه، روایات بیانگر فترت نزول قرآن بعد از سوره علق[۱۲] و نیز روایاتی است مدت نزول قران را بیست سال ذکر کرده، در حالی‌که پيامبر (ص) بيست و سه سال ـ سيزده سال در مكه و ده سال در مدينه ـ به تبليغ رسالت خود پرداخته و بر اساس این روایات سه سال نخست رسالت پیامبر (ص) به عنوان فترت نزول قرآن ذکر شده است[۱۳]

قبل از نزول سوره ضحی

بر اساس بعضی نقل‌ها قبل از نزول سوره ضحی، نزول وحی به مدت دو روز و طبق نظر برخی از مفسرين، پانزده روز، نوزده روز و چهل روز تعطيل گرديد. در اينكه چرا در اين مدت نزول وحی قطع شد، سبب نزول‌هایی مانند: وجود جسد طوله سگی در زیر تخت پیامبر(ص) و عدم اطلاع ایشان از آن[۱۴]،هجو و سرزنش ام جميل با نزول آياتی از سوره مسد بر پيامبر (ص) و سپس شماتت ام جميل به خاطر نيامدن جبرئيل بر آن حضرت[۱۵]، قطع نزول وحی برای مدتی بر پیامبر(ص) و کنایه زدن مشرکان بر آن‌حضرت که پروردگارت تو را رها کرده و دشمن داشته[۱۶]، سوال جماعتی از یهود از پیامبر (ص) در مورد داستان «ذوالقرنين»، «اصحاب كهف» و آفرينش «روح» و واگذار کردن جواب به آن به فردا بدون ان شاالله گفتن از طرف پیامبر (ص) [۱۷]، زخمی شدن انگشت پيامبر (ص) و شماتت ام جميل همسر ابولهب بر آن حضرت که شیطانت (جبرئیل) تو را ترک کرده[۱۸]، ذکر شده است.

در ميان سوره مريم آيه 64

بر اساس پاره‌ای از نقل‌ها نزول قرآن برای مدتی قطع شد و بعد از اين مدت كه به بيان بعضی از مفسرين پانزده روز يا چهل روز بوده، آيه «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا وَ ما خَلْفَنا وَ ما بَيْنَ ذلِكَ وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا »[۱۹] نازل شد. در مورد علت اين انقطاع وحی، سبب نزول‌های مختلفی از جمله : قطع وحی برای مدتی و جویا شدن علت آن از طرف پیامبر (ص) به دلیل شدت اشتیاق آن حضرت در دریافت وحی و نزول این آیه[۲۰]، قطع وحی بر پیامبر (ص) به دلیل نگرفتن ناخن و پاکیزه نبودن بند انگشتان آن حضرت[۲۱]، سوال جماعتی از یهود از پیامبر (ص) در مورد داستان «ذوالقرنين» و «اصحاب كهف» و آفرينش «روح» و امیدوار بودن آن حضرت به پاسخ به آن از طریق نزول وحی[۲۲]، ذکر شده است.

در بين سوره كهف آيه 23 و 24

در تفاسير آمده كه از رسول خدا (ص) در مورد روح و ذوالقرنين و اصحاب كهف[۲۳] و در بعضی نقل‌ها داستان موسی و خضر[۲۴]، سوال شد و پيامبر (ص) فرمود : فردا جواب شما را می‌دهم بدون اينكه إن شاء الله بگويد و بدين جهت نزول وحی براي مدتی، كه آن را چهل، پانزده و سه روز نقل كرده‌اند، قطع شد و پس از اين مدت آيات «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْيۡءٍ إِنِّي فَاعِلٞ ذَٰلِكَ غَدًا*إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن يَهۡدِيَنِ رَبِّي لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا» [۲۵] نازل شد.

جمع بندی و نتیجه گیری

1. انقطاع وحی يا فترت نزول قرآن بعد از سورة علق، ريشه قرآنی ندارد[۲۶] و در مورد مدت آن اختلاف نظر است و همچنين رواياتی كه قائلين به بحث فترت نزول به آن استناد كرده‌اند، اولا به‌شکل صریح بحث فترت نزول را مطرح نكرده و ثانيا از لحاظ محتوا قابل خدشه‌اند. و نيز دوره سه ساله دعوت مخفيانه و سری اسلام را نبايد بعنوان فترت نزول قرآن تلقی كرد. زيرا مدت هر دو دوره را سه سال ذكر كرده‌اند. پس بنابراين انقطاع وحی در آغاز رسالت اگر حقيقتی داشته باشد چيزی جز نزول تدريجی قرآن نيست[۲۷] همچنین در مقابل روایتی که مدت نزول قرآن در آن بیست سال ذکر شده، روایات دیگری است که در آن مدت نزول قرآن بیست و سه نقل شده[۲۸] و سخنی از فترت نزول قرآن نیست. از این‌رو ذکر بیست سال در روایات از باب تقریب و تسامح بوده[۲۹] و شاید هم از باب اشتباه راوی یا سهل انگاری در استنساخ احادیث است[۳۰]

2. سبب نزول هايی كه براي سوره ضحی ذكر شده و در آن از انقطاع وحی سخن گفته شده است از لحاظ محتوا با هم تناقض داشته و قابل خدشه‌اند و افرادی مثل ابن حجر آن را غريب دانسته‌اند[۳۱]. علاوه بر آن، بهترين سبب نزولی كه به‌نظر می‌رسد در مورد علت نزول سوره ضحی صحيح باشد، روايتی است كه می‌گوید:رسول خدا (ص) بيمار شد، پس يک يا دو شب براي تهجد و نماز شب برنخاست، و زنی به خدمتش آمد و گفت: اي محمد (ص) گمان می‌كنم شيطانت (جبرئيل )، تو را رها كرده است پس خداوند اين آيات را نازل فرمود: «والضحي و الليل إذا سجي»[۳۲]، و در آن از انقطاع وحی معنای فترت نزول خبر نيست و اگر هم باشد، دو روز است و آن مغايرتی با نزول تدريجی قرآن ندارد.

3. انقطاع وحی در ميان آية 64 سوره مريم (و ما نتنزل الا بإمر ربّك) را نيز نمی‌توان به عنوان فترت نزول قرآن تلقی كرد. زيرا مانند دو مورد قبلی، سبب نزول های ذكر شده برای اين مورد، از لحاظ محتوا با هم تناقض داشته و قابل خدشه‌اند و تنها سبب نزولي كه می‌توان در مورد اين آيه صحيح دانست كه بيانگر شدت اشتياق پيامبر (ص) به نزول وحی مِی‌باشد.

4. در مورد انقطاع وحی در بين آيه بيست و سوم سوره كهف بايد گفت كه محتوای سبب نزول‌های ذكر شده مانند موارد قبلی با هم تناقض داشته و قابل خدشه‌اند و تنها روايت ابن ابی عمير از امام صادق (ع) با سياق آيات هماهنگ است كه در آن ذكر شده يهود از پيامبر (ص) سوالاتی پرسيدند و پيامبر (ص) بدون اينكه ان شاء الله بگويد جواب آنان را به فردا موكول ساخت به همين دليل به مدت 40 روز وحی قطع شد[۳۳].اين انقطاع نزول در روايت نمی‌خواهد اصطلاحی را به‌نام فترت نزول قرآن را، بيان كند بلكه می‌خواهد اين نكته را يادآوری كند كه وحی الهی به دستور خداوند بر پيامبر (ص) نازل می‌شود.

از این رو نتيجه دلایل فوق اين است كه فترت چيزی جز نزول تدريجی قرآن نيست و ماهيت نزول تدريجی اقتضاء می‌كند كه قرآن با فاصله نازل شود. و شايد هم خداوند می‌خواسته به مردم بفهماند كه نزول قرآن به دستور خودش صورت می‌گيرد و پيامبر (ص) هيچ گونه دخالتی در اين مورد ندارد.

پانویس

  1. ابن فارس، احمد، معجم المقاييس اللغه، ج2، ص339؛ راغب اصفهاني، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، صص 385-384.
  2. انبياء: 20.
  3. زخرف: 75.
  4. مائده: 19.
  5. معرفت، محمد هادي، علوم قرآني، ص63.
  6. همان
  7. ابن عاشور، محمد الطاهر، التحرير و التنوير، ج27، صص96-95؛ فخر رازي، محمدبن عمر، التفسير الكبير، ج16، صص210-211؛ زمحشري، جارالله محمود، الكشاف، ج3، ص28؛ میبدی، ابوالفضل، كشف الاسرار، ج10، صص522-523؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج27، صص523-522.
  8. حجر: 94.
  9. معرفت، محمد هادی، علوم قرآنی، ص72.
  10. راميار، محمود، تاريخ قرآن، ص72.
  11. ابن عاشور، محمد الطاهر، التحرير و التنوير، ج30، صص349-350.
  12. قمي، علی بن ابراهيم، تفسير القمی، ج2، ص427.
  13. همان، ج1، ص74.
  14. میبدی، ابوالفضل، كشف الاسرار، ج10، ص523؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، ج6، ص601؛ واحد نيشابوری، علی بن احمد، ص 242.
  15. همان.
  16. همان.
  17. همان.
  18. همان؛ سبزواری، محمد،الجديد في تفسير القرآن، ج1، صص381-380.
  19. مریم: 64.
  20. حويزي، عبد علي بن جمعه، نور الثقلين ج4، ص384.
  21. واحد نيشابوری، علی بن احمد، ص 240.
  22. میبدی، ابوالفضل، كشف الاسرار، ج3، ص28.
  23. سيوطی، جلال الدين، الاتقان فی علوم القرآن، ج4، ص394.
  24. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير القمي،ج2، صص32-31.
  25. كهف: 24-23.
  26. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج1، ص246.
  27. رامیار، محمود، تاریخ قرآن، صص75-74.
  28. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج22، ص503 و ج89، ص38.
  29. عاملی،جعفر مرتضی،الصحیح من سیره نبی الاعظم، ج2، صص248-247.
  30. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج21، ص151.
  31. سیوطی، جلال الدین،الاتقان فی علوم القرآن، ج1، صص122-121.
  32. حویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، ج4، ص384؛ واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول، ص160.
  33. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج3، صص473-472.

منابع

  • قرآن كريم.
  • ابن عاشور، محمد الطاهر، التحرير و التنوير، چاپ اول، المؤسسه تاريخ، بيروت، 1421 ق.
  • ابن فارس، احمد، معجم المقاييس اللغه، تحقيق ابراهيم شمس الدين، چاپ اول، دار الكتب العليمه، بيروت، 1420 ق.
  • حويزی، عبد علی بن جمعه، تفسير نور الثقلين، تحقيق علی عاشور، چاپ اول، مؤسسه التاريخ العربی، بی‌جا، 1422 ق.
  • راغب اصفهانی، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، چاپ سوم، انتشارات ذوی القربی، قم، 1382 ش.
  • راميار، محمود، تاريخ قرآن، چاپ دوم، انتشارات اميركبير، تهران، 1362 ش.
  • زمحشری، جارالله محمود، الكشاف، چاپ اول، دارالكتب العلميه، بيروت، 1415 ق.
  • سبحانی، جعفر، فروغ ابديت، بی‌چا، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامی، قم، بی‌تا.
  • سبزواری، محمد، الجديد فی تفسير القرآن المجيد، بی‌چا، دار التعارف للمطبوعات، بيروت، 1406 ق.
  • سيوطی، جلال الدين، الاتقان فی علوم القرآن، ترجمه سيدمهدی حائری قزوينی، چاپ سوم، انتشارات اميركبير، تهران، 1380 ش.
  • ............................، الدرالمنثور، چاپ اول، دارالكتب العلميه، بيروت، 1411 ق.
  • طباطبايی، محمدحسين، الميزان، ترجمه سيدمحمد باقر موسوی همدانی، چاپ هجدهم، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1383 ش.
  • عاملی، جعفر مرتضی، الصحيح من سيره النبي الاعظم، بی‌چا، دار السيره، بيروت، بی‌تا.
  • فخر رازی، محمدبن عمر، التفسير الكبير، بی‌چا، دار الفكر، بيروت، 1415 ق.
  • قمی، علی بن ابراهيم، تفسير القمی، چاپ اول، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بيروت، 1412 ق.
  • مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ سوم، دار احياء التراث العربی، بيروت، 1413 ق.
  • معرفت، محمد هادی، علوم قرآني، چاپ اول، موسسه انتشاراتي التمهيد، قم، 1378 ش.
  • مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ دهم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1371ش.
  • میبدی، ابوالفضل رشید‌الدین، کشف‌الاسرار و عده‌الابرار، تصحیح علی‌اصغر حکمت، چاپ ششم، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1376 ش.
  • واحد نيشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول، ترجمه عليرضا ذكاوتی قراگزلو، چاپ اول، نشر تی، تهران، 1381 ش.

التفسیر الکاشف

تفسیر کاشف، تفسیری است که توسط علامه محمد جواد مغنیه در هفت جلد به زبان عربی تألیف شده است. انگیزه مؤلف از تألیف این تفسیر، قانع ساختن مخاطب به اینکه دین با تمام اصول، فروع و تعالیمش سعادت انسان را در دنیا و آخرت تضمین کرده است و همچنین قرآن کتاب هدایت، اصلاح و قانون بوده و هدف آن حیات بخشیدن به انسان است. حیاتی که پایه‌های سالم و درست آن با حاکم کردن امنیت و عدالت موجب رفاه و فراوانی می‌شود. این اثر تفسیری را موسی دانش در هشت جلد به زبان فارسی ترجمه کرده و آن توسط بوستان كتاب قم ( انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) در سال1378 هجری شمسی چاپ شده است.

شرح حال مؤلف

محمد جواد مغنیه در سال 1904 میلادی در روستای طبریا از توابع شهر صور متولد شد. خاندان پدری وی، از روحانیان مشهور و با نفوذ منطقه جبل العامل، و خاندان مادری وی نیز از سادات معروف به آل شرف الدین بودند. مغنیه در کودکی مادر خود را از دست داد و همراه پدرش به مدت چهار سال در نجف اشرف ساکن شد و در طول این چهار سال، خواندن و نوشتن و صرف و نحو را فرا گرفت. ایشان در نه سالگی با پدرش شیخ محمود به لبنان بازگشت و در ده سالگی پدرش از دنیا رفت. بعد از فوت پدرش، سرپرستی وی و برادر دیگرش احمد را، برادر بزرگش شیخ عبدالکریم به مدت دو سال بر عهده گرفت. با مهاجرت او به نجف اشرف، وی برای تأمین مخارج زندگی مجبور به سفر به بیروت شد و بعد از مدتی به نجف مهاجرت کرد و در آنجا به فراگیری علوم حوزوی همون صرف و نحو، منطق، معانی و بیان، فقه و اصول پرداخت و از محضر اساتیدی همچون شیخ محمد سعید فضل الله، شیخ محمد حسین کربلایی و آیت الله خویی تلمذ نمود. ایشان در سال 1396 به لبنان بازگشت و در روستای محرومی به نام ‌«معرکه» به مدت دو سال به تبلیغ مباحث دینی پرداخت و سپس به روستای دیگری به نام «طیرحرفا»، از روستاهای خوش آب و هوای نزدیک مرز فلسطین با لبنان، مهاجرت کرد. مغنیه در سال 1948 برای احراز دادگاه عالی جعفری به بیروت عازم شد و از سال1967-1948 به‌عنوان مستشار این دادگاه خدمت نمود و بعدها به رتبه قاضی و حتی ریاست بر دادگاه عالی جعفری نیز منصوب شد و در زمان تصدی این مسوولیت بخشی از قوانین را به نفع شیعیان تغییر داد و با تعیین آزمون ورودی در استخدام مستشاران و قضات سختگیری نمود و در طول مدت قضاوت و ریاست خود بر دستگاه قضا به دلیل ممانعت از ورود افراد نالایق به خصوص از خاندان حکومتی، عدم جانبداری از دستور وزیران و سایر افراد صاحب منصب و همچنین حکم دادن بر علیه برخی از وزیران و کارگزارن حکومتی، بارها از مقام خود تنزل یافت. مغنیه علاوه بر نگارش مقالاتی در روزنامه‌ها و نشریات، آثار مختلفی را در علوم اسلامی در حوزه‌های فقه همچون الفقه علی مذاهب الخمسه، کلام مانند عقلیات الاسلامیه، فلسفه نظیر فلسفه الاسلامیه، تفسیر قرآن همچون التفسیر الکاشف و التفسیر المبین تالیف نموده است.

روش تفسیری

مغنیه در تفسیر سوره‌های قرآن، در ابتدای بعضی سوره‌ها به مکی و مدنی بودن سوره، آیه و اختلاف مفسران درباره آن اشاره می‌کند. برای مثال در تفسیر سوره حمد، که برخی آن را مکی، گروهی مدنی و عده‌ای دارای دو نزول مکی و مدنی دانسته‌اند، اینگونه مباحث را به دلیل عدم تأثیر آن در معنای آیات، بی‌فایده می‌داند[۱]. ایشان در برخی سوره‌ها وجه تسمیه سوره را ذکر می‌کند. برای مثال در مورد سوره نساء وجه تسمیه آن را اشاره به احكام و حقوق زنان در این سوره می‌داند[۲]. مغنیه، گاهی مباحث اعراب و معانی کلمات را نیز در صورت نیاز بیان می‌کند[۳]. ایشان در تفسیر آیات قرآن از روش قرآن به قرآن و روش نقلی، روایات پیامبر (ص) و اهل بیت (علیهم السلام) و صحابه و تابعان، بهره می‌گیرد. برای نمونه در تفسیر آیه ﴿لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ...﴾[۴]، با کمک گرفتن از آیات ﴿وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ ... ﴾[۵]، ﴿لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ... ﴾[۶]، کافران را به یهود و نصارا تفسیر می‌کند[۷]. همچنین در تفسیر آیه ﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْنا...﴾[۸]، با استناد به روایتی از امام صادق (ع)، درباره مردى كه در بيرون حرم جنايت مى‌‏كند و سپس به حرم پناه مى‏‌برد، جاری شدن حد بر چنین شخصی را مشروط به خارج شدن او از حرم دانسته که در صورت آب و غذا ندادن به وی، مجبور به خروج از حرم شده و بر او حد جارى مى‏‌شود[۹]. همچنین در تفسیر آیه﴿ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُن‏...﴾[۱۰]، با استناد به روایاتی از ابن عباس و ابن مسعود، آوردن عدد هفت به‏‌معناى حصر به آن ندانسته و دلیل ذکر این عدد را در قرآن اعتقاد مخاطبان در آن زمان به افلاک هفت‏گانه و ستارگان بیان می‌کند[۱۱]. ایشان در تفسیر آیات قرآن، روایاتی را که از نظر وی با ظاهر آیات قرآن ناسازگار بوده، نمی‌پذیرد. از جمله در تفسیر آیه﴿ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لا الضَّالِّين﴾[۱۲]، روایاتی که مغضوب علیهم را به یهود و ضالین را به نصاری تفسیر کرده‌اند، به سبب عام بودن آیه و عدم تخصیص آن، رد می‌کند[۱۳]. همچنین مغنیه در تفسیر آیات قرآن از معیار عقل نیز استفاده می‌کند. ایشان در تفسیر آیات ﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ يا مُوسى‏ لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ * ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُون﴾[۱۴]، درباره نزول صاعقه بر قوم حضرت موسی (ع) به‌دلیل درخواست از آن‌حضرت برای رؤیت خداوند و زنده شده دوباره آنان توسط خداوند بعد از مرگ با صاعقه، به اختلاف نظر مفسران در خصوص این آیه اشاره می‌کند و دیدگاه مفسرانی مانند شیخ محمد عبده که مراد از بعث و زنده شدن دوباره آنان را زیاد شدن نسل ایشان دانسته و گروهی نیز معنای ظاهری آیه را برگزیده و زنده شدن دوباره برای کسانی می‌دانند که بر اثر صاعقه جان باختند، دیدگاه دوم را، به دلیل نمونه‌های عینی آن در قرآن نظیر داستان عزیر نبی، انتخاب می‌کند[۱۵].

گرایش تفسیری

از نظر مغنیه، تفسیر متأثر از شرایط محیطی بوده و دلیل پرداختن مفسران پیشین به مسائل ادبی در تقسیر، اختلاف زبان تفسیر در عصر آنان با دوران‌های دیگر است. ایشان، خصوصیّت بارز تفسیر خود را قانع کردن مخاطب به جنبه هدایتی داشتن اصول، فروغ و تعالیم دینی دانسته و بر این اساس تلاش کرده تا آیات قرآن را به شکلی ساده و قابل فهم برای همه مخاطبان تفسیر کند. در اندیشه ایشان، قرآن کتاب هدایت، اصلاح و قانون، و هدف آن حیات بخشیدن به انسان بوده، حیاتی که پایه‌های سالم و درست آن با حاکم کردن امنیّت و عدالت موجب رفاه و فراوانی می‌شود[۱۶]. ایشان در تفسیرش به مباحث تربیتی و اجتماعی نیز پرداخته است. مغنیه از جمله اندیشمندانی است که تنها راه تهذیب و اصلاح انسان را تربیتی که پایه و مبنای قرآنی داشته باشد، می‌داند و تفاوت انسان رشد یافته در فضای تربیت قرآنی با فرد تربیت شده در فضای آلوده را، در پایبندی و عدم پایبندی وی به عقیده و اخلاق اسلامی می‌داند. مغنیه در تفسیر آیات قرآن به مسائل سیاسی از جمله جنایات و دسیسه‌های رژیم غاصب اسرائیل در تحریف اسلام و قرآن و نسل کشی مسلمان و کشتار کودکان و زنان اشاره می‌کند. مغنیه در تفسیر آیه ﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِير﴾ (حجرات: 13)، مفهوم این آیه را دعوت و فراخوانی برای تشکیل یک امت جهانی که برپایه عدالت و محبت دانسته که آرزوی اندیشمندان و مصلحان دنیا بوده و می‌تواند در عصر امروز قابل تحقق باشد، ایشان سپس اشاره می‌کند با اینکه اسرائیل غاصب قطعنامه حقوق بشر را امضا کرده، با این حال در سرزمين هاى اشغالى، خانه‏‌های غيرنظاميان را بر سر ساكنان شان، چه مرد، چه زن و چه كودک خراب می‌كند و جنازه‌‏ها را زير آوار باقى می‌گذارد و مقامات اسرائيلى اجازه دفن اين جنازه‌‏ها را نمی‌دهند و نيز اسرائيل به مكان‏‌هاى مقدس و بيمارستان ‏ها تجاوز می‌كند و شهروندان عرب را به‏‌وسيله آتش و برق شكنجه می‌دهد، اعضاى حساس بدن بزرگسالان را از بيخ بر می‌كند، دستان خردسالان را می برد و شكم‏‌هايشان را در برابر چشمان پدران و مادرانشان پاره می كند[۱۷]. همچنین مغنیه، مباحث علمی را به شرطی که معیاری برای درستی و راستی قرآن نباشد، در کشف و درک برخی از آیات قرآن مؤثر دانسته و با این حال در بیشتر موارد مفسران علم گرا را نقد می‌کند[۱۸]. البته در مواردی اگر در آیه‌‌ای به مسلمات کلی و تغییرناپذیر علمی اشاره شده باشد، با مستندات علم جدید آن را شرح می‌دهد. از جمله در تفسیر آیه ﴿قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ﴾ (نحل: 78)، با اشاره به یافته‌های دانشمندان کالبدشکافی در خصوص علت مقدم شدن سمع بر ابصار می‌نویسد: «اين مسئله‏‌اى است كه رمز آن را دانشمندان‏ كالبدشكافى ( تشريح‏) می‌‏دانند؛ زيرا آنان به‏ دست آورده‏‌اند كه دستگاه شنوايى بالاتر، پيچيده‌‏تر، دقيق‏‌تر و لطيف‌ ‏تر از دستگاه بينايى است. گوش مادر، هيچ‏گاه صداى گريه كودكش را اشتباه نمی‌‏كند و آن را از ميان هزاران صدا تشخيص می‌دهد، در حالی‌‏كه چشم او در ميان‏ جمعيت نمی‌تواند كودكش را درست تشخيص دهد»[۱۹].

ویژگی‌های تفسیری

  • پیرایش تفسیر از اسرائیلیات و آراء تفسیری ضعیف
  • نوآوری در تفسیر و مباحث علوم قرآنی
  • تفسیر تطبیقی آیات کلامی و فقهی
  • بهره‌مندی از روش پرسش و پاسخ
  • اشاره به مباحث روز در تفسیر
  • ساده‌نویسی و روان‌نگاری
  • تفسیر موضوعی
  • تفسیر تقریبی[۲۰]

منابع تفسیری

کتاب‌های تفسیری

مجمع البيان‏، مفاتيح الغيب‏، البحر المحيط، تفسير القرآن كريم ملاصدرا، الكشاف‏، تفسير بيضاوى‏، غرائب القرآن نيشابورى‏، تفسير مراغى‏، المنار، التسهيل لعلوم التنزيل‏، تفسير طبرى‏، آلاء الرحمن‏، روح البيان،‏ بيان السعادة، فى ظلال القرآن،‏ روح المعانى‏، الدّرالمنثور و در مواد اندکی از المیزان و تفسیر مقاتل بن حیان. در این میان، مجمع البيان، مفاتيح الغيب‏ و المنار از تفسیرهایی است که مغنیه بیشترین نقل قول‌ها را در تفسیرش دارد و در موقعیت‌های مختلف نظريات عبده و رشيد رضا را نقد کرده است.

کتاب‌های غیر تفسیری

نهج البلاغه، مغنی اللبیب، السیره النبویه، مطوّل، فرائد الاصول، فتوحات مکّیه، اعیان الشیعه، تاریخ ویل دورانت، حیاه محمّد، لمعه، فقه الامام جعفر الصادق(ع)، عیون الاخبار، المذاهب الاسلامیه، زاد المعاد، مسند احمد بن حنیل، صحیح مسلم، صحیح بخاری، سنن ترمذی، اسفار ملا صدرا، قاموس کتاب مقدس، تورات سفر تکوین.

مجلات و روزنامه‌ها

مجله رساله الاسلام، مجله روز الیوسف، مجله الطبیعه مصر، جریده اخبار الیوم مصر، جریده صحف الیوم، جریده الجمهوریه مصر[۲۱].

پانویس

  1. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج1، ص111.
  2. همان، ج2، ص388.
  3. همان، ج2، ص17.
  4. آل عمران: 28.
  5. مائده: 56.
  6. مجادله: 22.
  7. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف، ج2، ص74.
  8. بقره: 125.
  9. مغنیه، محمد‌جواد، تفسیر الکاشف، ج1: ص374.
  10. طلاق:12.
  11. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج1، ص596.
  12. حمد: 7.
  13. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ص117.
  14. بقره: 56-55.
  15. مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج1، ص226.
  16. همان،1378، ج1، صص 89-88.
  17. مغنیه، محمدجواد، 1378، ج7، ص 209.
  18. همان، ج1، صص 124-122.
  19. مغنیه، محمدجواد، 1378، ج‏7، ص: 634-633.
  20. بهرامی، محمد، روش شناسی تفسیر الکاشف، صص277-248.
  21. همان.

منابع

  • قرآن كريم.
  • مغنیه، محمد‌جواد (1378). تفسیر الکاشف، ترجمه: موسی دانش، قم: بوستان کتاب.
  • بهرامی، محمد (1380). روش‌شناسی تفسیر الکاشف، فصلنامه پژوهش‌های قرآنی: شماره27.

محمد تقی جعفری

محمد تقی جعفری مشهور به علامه جعفری (1377-1302ش)، اسلام‌شناس، فیلسوف، فقیه، مفسّر نهج‌البلاغه، مولوی شناس، از دانشمندان شیعی در قرن چهاردهم هجری شمسی بود که در حوزه‌های گوناگون علوم‌انسانی نظیر فقه، اصول، فلسفه علم، روانشناسی، زیبایی‌شناسی، حقوق بشر، موسیقی مطالعات کامل و جامعی داشت.