ابومخنف

از ویکی‌وحدت
ابومِخنَف، لوط بن یحیی ازدی
نام کاملابومِخنَف، لوط بن یحیی ازدی
اطلاعات شخصی
سال تولد90 ق، ۸۸ ش‌، ۷۰۹ م
محل تولدکوفه
سال درگذشت170 ق، ۱۶۵ ش‌، ۷۸۶ م
محل درگذشتبغداد
فعالیت‌هامورخ قرن دوم هجری

ابو مخنف ابومِخنَف، لوط بن یحیی ازدی بن یحیی بن سعید بن مخنف بن سلیم ازدی از برجسته ترین راویان اخبار تاریخی در قرن دوم هجری است.

نسب و زندگینامه

ابومخنف از خاندانی بزرگ و مشهور از تیرة غامد و از قبیلة بزرگ یمنی‌اَزْد در كوفه[۱] است. جد او مخنف بن سلیم در 6ق، زمانی كه پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم)به دعوت ابوظبیان ازدی پرداخت،اسلام آورد[۲]. به همین سبب او را از اصحاب و محدثان از پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) می‌شمارند[۳].

مخنف بن سلیم پیش از خلافت امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام)، در فتوح عراق شركت داشته است[۴] و در جنگ جمل در لشکر عراقیان شركت كرد و پرچمدار بود[۵]و دو برادرش عبدالله و صَقْعَبْ در همین پیكار جان باختند[۶]، پس از آن از سوی امام(علیه‌السلام) به امارت اصفهان و همدان گماشته شد[۷]، اما در آستانه جنگ صفین، توسط امام علی(علیه‌السلام) فراخوانده شد و در جنگ صفین حضور یافت. به روایت ابن حجر وی در 64قمری در جنبش توابین به رهبری سلیمان بن صُرَد خزاعی كشته شد[۸].

یحیی پدر ابومخنف را نیز تنها از طریق چند روایتی كه ابومخنف در برخی حوادث تاریخی از او نقل كرده،می‌شناسیم و واپسین زمان آن روایات مربوط به 96ق است [۹].

تولد

در مورد تاریخ تولد وی نیز نظرات مختلفی وجود دارد: ولهاوزن ضمن وی را متولد حدود سال 75 دانسته است[۱۰]، سزگین نیز سال 70 را پیشنهاد كرده، اما دلیل وی آشكارا نادرست است[۱۱] و یوسفی غروی سال 60 را صحیح دانسته است[۱۲]؛ اما با توجه به اینكه متقدم‌ترین مشایخ روایت ابومخنف، كه وی از آنان حدیث شنیده كسانی مانند عمرو بن مره حملی متوفی سال 118 یا 116 ق [۱۳]. و عمرو بن شعیب قرشی متوفی سال 118 ق هستند[۱۴] و همچنین ابومخنف از حضور خویش در لشگرگاه یزید بن مهلب در «عقر» در سال 102 خبر داده كه در جنگها به خاطر خردسالی شركت نداشته است[۱۵]، چنین نتیجه می‌گیریم كه وی در حدود سال 90 ه - ق به دنیا آمده است.

اهمیت و گستره کار ابی مخنف

از اخباری كه در تاریخ طبری آمده بر می‌آید كه ابومخنف پیش از سال 116ق شروع به گردآوری روایات و احادیث كرده است [۱۶] او در جستجوی خویش كه به تدریج آن را وسعت بخشید بیش از 200 نفر روایت كرده كه شامل مشایخ حدیث، دیوانیان، سپاهیان، بازرگانان، موالی و نیز زنان می‌شود، برای مثال: وی خبری را از همسر زهیر بن قین روایت می‌كند: قال ابومخنف: فحدثتنی دلهم بنت عمرو امرأة زهیر بن القین[۱۷]. در بسیاری از موارد نیز با یك یا حداكثر دو واسطه اخبار كربلا را روایت می‌كند. مثلا اخباری را با یك واسطه از سرماح بن عدی بن حاتم طائی نقل می‌كند و یا اخباری را از عقبة بن سمعان كه در شب عاشورا كنار امام حسین (علیه‌السلام) بوده و روز عاشورا مجروح شده و سالم مانده، با یك واسطه نقل كرده است. وی موفق به جمع آوری و حفظ بسیاری از اطلاعات تاریخی شده كه اگر وی بدین كار دست نزده بود، بی تردید اكنون اثری از آنها وجود نداشت.

مسأله دیگری كه به ارزش كار ابومخنف و اهمیت نقل‌هایش افزوده، قدمت آنها و نیز انبوه اطلاعاتی است كه وی با دقت و جزئیات بسیار درباره حوادث به دست داده است. روایات فراوان وی شامل رویدادهای تاریخی از بیماری پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در سال ده هجری تا وقایع سال 132 (قیام محمد بن خالد قسری در این سال در كوفه) است[۱۸].

ابومخنف این روایات را در موضوعات گوناگونی، مانند مغازی، فتوح، اخبار و تراجم و احوال مرتب ساخته و كتاب‌هایی با عنوان‌های مستقل تألیف كرده است كه متاسفانه اكنون هیچ یك از آنها موجود نیست. به هرحال روایت مستقیم و غیرمستقیم ابومخنف از كسانی چون جابر بن یزید جعفی[۱۹]و مالك بن اعین جُهَنی[۲۰]و ابوخالد كابلی[۲۱]و ابوالجارود[۲۲]كه در تشیع دارای اندیشه‌های خاص بودند و روایاتی كه درباره خوارج از منابع نزدیك به ایشان مانند ابوالمخارق راسبی[۲۳]یا ابوزهیر عَبْسی[۲۴]نقل كرده، نشان‌دهنده ارتباط گسترده‌ای است كه او برای جمع اخبار با آنان داشته است. همچنین گزارش‌های دقیقی كه او از حوادث پیش از سال 132ق داده، مانند گزارش قیام زید بن علی و عوامل آن[۲۵]یا جنبش ضحاك بن قیس خارجی در كوفه[۲۶]، می‌تواند تا حدودی نشان دهنده دسترسی كامل او به این گونه اخبار باشد.

اعتبار روایی ابومخنف در نگاه رجالیون، اهل حدیث، شیعه و اهل سنت.

اعتماد مورخان

جاحظ گفته که «من الرواة والنسابین والعلماء» و اضافه کرده که با وجود نقل روایات او را ضعیف می‌دانند[۲۷]. یاقوت حموی گفته که وی آثار زیادی دارد ولی مشی او اخباری است[۲۸].

ابن كثیر او را از ائمه تاریخ دانسته و گفته وقد كان شیعیاً، وهو ضعیف الحدیث عند الأئمة، ولكنه أخباری حافظ، عنده من هذه الأشیاء ما لیس عند غیره، ولهذا یترامى علیه كثیر من المصنفین مِمَن بعده[۲۹].

خرده‌گیری محدثان از ابومخنف

عبدالرحمن بن مهدی (م 198 ه.ق) او را متروك الحدیث خوانده است[۳۰]؛ یحیی بن معین (م 233 ه.ق) وی را غیر موثق دانسته و حدیثش را بی ارزش شمرده است[۳۱]؛ بسوی (م 277 ه.ق)[۳۲] و ابوحاتم رازی[۳۳] نیز آرای آنها را تأیید می‌كنند.

ابن عدی (م 365 ه.ق) ضمن رد احادیث ابومخنف از جهت ضعف سند، نقل اخبار وی را جایز نمی‌شمارد و حتی به واسطه برخی مطالب كه وی درباره صحابه نقل كرده، او را شیعه ای افراطی (محترق) دانسته است[۳۴].

چرایی نظر محدثان و توجیه آن

به نظر می‌رسد ایراد این محدثان رجالی بر ابومخنف از دو جهت است:

  • نخست، كم توجهی و گاه بی توجهی وی به اسانید، حتی روایت از مجاهیل، با توجه به اینكه ذكر اسانید و نیز شناخت رجال و منازل آنان در ارزیابی حدیث از نقاط حساس اصطكاك محدثان و اخباریان بوده است.
  • دیگر اخبار وی است كه شامل برخی اعمال ناروای صحابه و نیز توجهش به وقایعی در خصوص شیعیان است.

بنا بر نقد مستند آرای محدثان نداریم ولی به اجمال می‌توان گفت كه:

  • نه ابومخنف و نه هیچ مورخ دیگری نمی‌توانست در برابر انبوه اخبار و رویدادها با تأنی به شیوه های نقادانه محدثان بپردازد و به واسطه از دست رفتن بسیاری از اخبار نهراسد.
  • ایراد دوم از آنجا برخاسته كه وی مورخی واقعگرا و امین بود. همچنین او نمی‌توانست بسیاری از وقایع سرزمینش را كه عملا با اخبار شیعیان مرتبط بود، فرو گذارد. از سوی دیگر مسأله اعتبار روایی ابومخنف با گرایش مذهبی وی ارتباط می‌یابد و محدثانی نظیر ابن عدی و ذهبی[۳۵]برای تبیین و تعلیل نگرش تاریخی وی، آن را به گرایش شیعی وی منسوب می‌دارند و وی را شیعه ای افراطی یا رافضی می‌شمارند.

این نسبت اگر چه از روی سوء غرض به وی داده شده است، در عین حال برخی از رجال شناسان متأخر شیعی مانند مامقانی در كتابش بدان استناد كرده‌اند[۳۶] و همین اقتباس سبب شده است تا دیگر رجالیون شیعی نیز به تشیع وی به همین دلیل و نیز دلایل دیگر - چون همراهی نیای بزرگ وی، مخنف با علی (علیه‌السلام)، اخبار ابومخنف در باب ائمه شیعه و شمرده شدنش در زمره ی اصحاب حضرت صادق (علیه‌السلام) - تصریح كنند[۳۷]. همین نسبت بی دلیل باعث شهرت ابومخنف به عنوان مورخی شیعی شده است و خود سبب گشته تا برخی محققان به صرف شیعی بودن ابومخنف با نظر انكار به اخبار او نگریسته و بدانها چون روایاتی بی پایه و اساس بنگرند[۳۸] و البته چنین رأی بدون تحقیقی نیز نمی‌تواند درست باشد. نگاهی به اخبار وی در طبری و كتاب های دیگر نشان می‌دهد كه وی موضع تندی بر ضد خلفا ندارد. ممكن است كسی بگوید كه وی چنین موضعی داشته و طبری آن گونه اخبار وی را نیاورده است، ولی باید توجه داشت كه علمای شیعه از آثار وی فراوان نقل كرده‌اند؛ اگر وقاعا در اخبار او چیزی در باب مطاعن خلفا وجود داشت، دست كم در آثار شیعیان روایت می‌شد. با این حال می‌توان پذیرفت كه وی نوعی عقیده به تشیع دارد؛ در همان حدی كه در كوفه رایج بوده است، یعنی راجع به خلفای اول و دوم اثباتا و نفیا حرفی نداشتند؛ نسبت به خلیفه ی سوم انتقادهای تندی می‌شده و معاویه را اصلا نمی‌پذیرفتد. این همان چیزی است كه در كربلا در خبر راجع به بریر بن حضیر منعكس شده است: ابومخنف به نقل از یوسف بن یزید از عفیف بن زهیر كه خود در كربلا حضور داشته است نقل می‌كند كه:

خرج یزید بن معقل... فقال: یا بریر! كیف تری الله صنع بك؟ قال: صنع الله و الله بی خیرا و صنع الله بك شرا. قال: كذبت و قبل الیوم ما كنت كذابا. هل تذكر و أنا أما شیك فی بنی لوذان و أنت تقول: ان عثمان بن عفان كان علی نفسه مسرفا، و ان معاویة بن ابی سفیان ضال مضل، و ان امام الهدی و الحق علی بن أبی طالب[۳۹] یزید بن معقل از دل سپاه دشمن درآمد و خطاب به بریر از اصحاب امام حسین (علیه‌السلام) گفت: ای بریر! كار خدا را با خود چگونه می‌بینی؟ گفت: كار خدا با من بسیار خیر و خوب و با تو بسیار شر بوده است. یزید گفت: دروغ می‌گویی، در حالی كه پیش از این دروغگو نبودی. خاطرت هست كه من و تو در میان بنی لوذان قدم می‌زدیم و تو میگفتی: عثمان بر نفس خود زیاده روی كرد و معاویه فردی گمراه و گمراه كننده است و علی بن ابی طالب امام هدایت و حق است؟ این سه قضاوت درباره ی عثمان، معاویه و امام علی (علیه‌السلام) مبنای تشیع عمومی عراقی ها بود كه به ویژه در كوفه وجود داشت.

نگرش اهل حدیث در حال حاضر دوباره در عربستان حاكم شده و نسبت به مرویات ابومخنف و امثال آن حساسیت نشان داده می‌شود: برای نمونه كتاب مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری از یحیی بن ابراهیم بن علی الیحیی ریاض، دارالعاصمة. نویسنده گاه در نقد روایات ابومخنف انتقادهایی را مطرح كرده كه بر اساس آنها انسان در عربی خوانی مؤلف هم تردید می‌كند. برای مثال در نقد این روایت ابومخنف كه سخنان ابوبكر را در سقیفه آورده؛ آن جا كه خطاب به انصار می‌گوید:) و أنتم یا معشر الانصار من لاینكر فضلهم فی الدین و لا سابقتهم العظمیة فی الاسلام، رضیكم الله أنصار لدینه و رسوله و جعل الیكم هجرته و فیكم جلة أزواجه و أنصاره، فلیس بعد المهاجرین الاولین عندنا أحد بمنزلتكم (، چنین نقد كرده است كه این سخن ابوبكر خطاب به انصار كه «و فیكم جلة أزواجه (نمی‌تواند از ابوبكر باشد: «اذ عامة ازواجه علیه الصلاة و السلام من قریش بل انه لم یثبت بسند صحیح زواجه من الأنصار قط»[۴۰] زیرا زنان آن حضرت همگی از قریش بودند؛ بلكه به سند صحیح ثابت است كه پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) هرگز زن انصاری نگرفت. بنابراین چگونه ابوبكر در سقیفه گفته است كه عامه یا بیشتر زنان پیامبر (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) انصاری هستند. «مع الاسف این نویسنده ی عرب، حتی مقصود از یك متن ساده ی عربی را درنیافته است. مقصود ابوبكر این نیست كه پیغمبر زن یا زنان انصاری گرفته است؛ بلكه مقصود این است كه زنان پیغمبر و انصار او همه در مدینه و در میان شما انصار زندگی می‌كنند!» البته ممكن است برخی انتقادهای وی یا دیگران بر ابومخنف وارد باشد؛ اما به هر حال، موضع گیری او به لحاظ همین نسبت تشیع به ابومخنف تند است. حقیقت آن است كه اگر ابومخنف شیعه ی بسیار افراطی یا به اصطلاح رافضی بود، اساسا همین مقدار اخباری نیز كه نقل كرده، دست كم با این لحن و سبك و سیاق نقل نمی‌كرد.

آثار

آثار فراوان او عمدتا درباره ی روزگار امویان نگاشته شده و معروفیت وی اساسا در روایت اخبار شیعیان و حوادث عراق است[۴۱]. تحقیق نشان می‌دهد كه غلبه اخبار تشیع در انبوه تألیفات ابومخنف تنها از آن روست كه عراق و كوفه مركز اصلی فعالیتها و نهضتهای شیعی بود و بدین واسطه است كه اخبار شیعیان در میان آثار ابومخنف جایگاهی خاص می‌یابد. توجه نجاشی (م 450 ه.ق) و طوسی به وی و ذكر آثارش در كتابهای رجالی نیز شاید تنها بدین خاطر است[۴۲] روایت وی از امام صادق (علیه‌السلام) و صحابی شمردنش نیز در آن عصر دلیل قاطع تشیع به حساب نمی‌آمده است. مهمتر اینكه شیخ مفید ابن ابی الحدید و علامه مجلسی به قرار داشتن ابومخنف در زمره علمای عامه و جماعت تصریح كرده‌اند[۴۳]؛ اما نكته اصلی این است كه با توجه به غلبه تشیع بر عراق و كوفه در آن دوران، ابومخنف اگر چه از «عامه» محسوب می‌شده ولی دلش از مهر خاندان نبوت خالی نبوده است و نزدیكی معنوی او به تشیع و موثق بودنش - همچنانكه علامه شوشتری گفته[۴۴] ویژگی اصلی آثارش است. ابن الندیم کتب ذیل را به وی نسبت داده است[۴۵]:

  1. کتاب الرده.
  2. کتاب فتوح الشام.
  3. کتاب فتوح العراق.
  4. کتاب الجمل.
  5. کتاب صفین.
  6. کتاب اهل النهروان والخوارج.
  7. کتاب الغارات.
  8. کتاب الحریث ابن راشد و بنی ناجیه.
  9. کتاب مقتل علی رضی‌الله‌عنه.
  10. کتاب مقتل حجربن‌عدی.
  11. کتاب مقتل محمد بن ابی‌بکر والا شتر و محمد بن ابی حذیفه.
  12. کتاب الشوری و مقتل عثمان.
  13. کتاب المستورد ابن علفه (در بعض کتب دیگر کتاب المیسور ابن علقمه ؟)
  14. کتاب مقتل‌الحسین علیه‌السلام.
  15. کتاب وفاه معاویه و ولایه ابنه یزید و وقعه الحره و حصار ابن الزبیر.
  16. کتاب المختاربن ابی عبید.
  17. کتاب سلیمان بن صرد و عین الورده.
  18. کتاب مرج راهط و بیعه مروان و مقتل الضحاک بن قیس.
  19. کتاب مصعب و ولایته العراق.
  20. کتاب مقتل عبدالله بن الزبیر.
  21. کتاب مقتل سعید بن العاص.
  22. کتاب حدیث یا حمیرا و مقتل ابن الاشعت.
  23. کتاب بلال الخارجی.
  24. کتاب نجده ابی قبیل.
  25. کتاب حدیث الازارقه.
  26. کتاب حدیث روستقبان.
  27. کتاب شبیب الخارجی و صالح بن مسرح.
  28. کتاب مطرف بن المغیره.
  29. کتاب دیرالجماجم و خلع عبدالرحمن بن الاشعث.
  30. کتاب یزید بن المهلب و مقتله بالعقر.
  31. کتاب خالد بن عبدالله القسری و یوسف بن عمر و موت هشام وولایه الولید.
  32. کتاب یحیی.
  33. کتاب الضحاک الخارجی

و در معجم رجال خوئی هم این کتب به او منسوب دانسته شده‌اند:كتاب المغازي، كتاب السقيفة، كتاب الردة، كتاب فتوح الإسلام، كتاب فتوح العراق، كتاب فتوح خراسان، كتاب الشورى، كتاب قتل عثمان، كتاب الجمل، كتاب صفين، كتاب النهر، كتاب الحكمين، كتاب الغارات، كتاب مقتل أمير المؤمنين(علیه‌السلام)، كتاب قتل الحسين، كتاب قتل الحسن، كتاب مقتل حجر بن عدي، كتاب أخبار زياد، كتاب أخبار المختار، كتاب أخبار الحجاج، كتاب أخبار محمد بن أبي بكر، كتاب مقتل محمد، كتاب أخبار ابن الحنفية، كتاب أخبار يوسف بن عمر، كتاب أخبار شبيب الخارجي، كتاب أخبار مطرف بن المغيرة بن شعبة، كتاب أخبار آل مخنف بن سليم، كتاب أخبار الحريث بن الأسد الناجي [الباجي و خروجه [۴۶].


درگذشت

ذهبی در «میزان الاعتدال» مرگ وی را پیش از سال 170 دانسته[۴۷]، اما در آثار دیگرش سال 157 ه ق را پذیرفته است[۴۸]. یاقوت تاریخ وفات ابومخنف را ۱۵۷ ق ذكر كرده است[۴۹] از آنجا كه او تقریبا همۀ شرح حال ابومخنف و فهرست آثار او را از ابن ندیم برگرفته و در نسخۀ كنونی الفهرست، موضع تاریخ درگذشت ابومخنف خالی است[۵۰]، به احتمال بسیار، این تاریخ را نیز از نسخه‌ای از الفهرست ابن‌ندیم كه در دست داشته، نقل كرده است. این تاریخ‌ها چندان دقیق نیستند، اما از آنجا كه ابوالحسن مداینی از ابومخنف روایت كرده[۵۱]، باتوجه به تاریخ ولادت وی در ۱۳۵ ق، می‌توان به تاریخ درگذشت ابومخنف در سالهای پیش از ۱۷۰ ق اعتماد كرد[۵۲].

پانویسالگو:پانویس:

منابع

  • https://olama-orafa.ir/
  • تاریخ اسلام//رسول جعفریان
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامی
  • معجم رجال الحديث، الخوئي
  1. (كلْبی،2/481-482)
  2. (نكـ:ابن سعد،1(3)/30)
  3. (نكـ:طبرانی،20/310-311؛ابوالشیخ،1/279-282؛ابن عبدالبر،4/1467؛ابونعیم،معرفة،2/گ 206الف؛مزی،تحفة،8/367-368؛ابن حجر،الاصابة،6/72).
  4. (دینوری،114).
  5. (نصر بن مزاحم،117؛بلاذری،انساب،2/236؛دینوری،146)
  6. (نكـ:طبری،تاریخ،4/521،«المنتخب»،547؛نی نكـ:بلاذری،همان،2/241)
  7. (نصر بن مزاحم،11؛ابوالشیخ،1/277-278؛ابونعیم،ذكر اخبار،1/72)
  8. (تهذیب،10/78).
  9. (نكـ:طبری،تاریخ،6/124،295،500؛نیز نكـ:ابوالفرج،34،35).
  10. ولهاوزن، تاریخ الدولة العربیة، مقدمه، ق 6.
  11. sazgin. ABU mihknaf. P.6..
  12. ابومخنف ازدی، وقعة الطف، مقدمه، 16.
  13. ابن‏ حجر، تهذیب، 72:2
  14. همان، تقریب التهذیب، 103 - 102:8.
  15. طبری، تاریخ، 592:6.
  16. طبری، تاریخ، 422:5. نیز ر. ک. ابن‏حجر، تهذیب التهذیب، 103 - 102:8.
  17. تاریخ الطبری، ج 5، ص 396.
  18. بلاذری، انساب، 568:1؛ طبری، تاریخ، 417:7 300، 195، 187:3.
  19. (طبری،تاریخ،4/500،512)
  20. (همان،5/13،14،25،39،84،نیز نكـ:7/129)
  21. (همان،5/423 به یك واسطه)
  22. (همان،6/63)
  23. (همان،5/564،620،6/319،322)
  24. (همان،6/168)
  25. (همان،7/171،180،186)
  26. (همان،7/327،345)
  27. «یؤخذ منه، ویُطعن علیه»
  28. اقوت الحموی (1993)، معجم الأدباء، تحقیق: إحسان عباس، بیروت، ج. 5، ص. 2252
  29. ابن كثیر الدمشقی (1997)، البدایة والنهایة، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن التركی، القاهرة: هجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، ج. 11، ص. 577
  30. ابوحاتم رازی، کتاب الجرح، 7182.
  31. همانجا، عقیلی، کتاب الضعفاء، 19 - 28.
  32. المعرفة و التاریخ، 34:3.
  33. (و 317 ه.ق) کتاب الجرح، 182:7.
  34. الکامل فی الضعفاء، 93:7.
  35. تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات سال 160 - 141، ص 581.
  36. تنقیح المقال، 44:2.
  37. شیخ عباس قمی، الکنی، 151:1؛ مدرس، ریحانة الادب، 258:7؛ بحرالعلوم (مصحح)، فهرست [طوسی]، 156 - 155 (حاشیه)؛ زرکلی، الاعلام، 245:5.
  38. امین قلعجی، (مصحح)، کتاب الضعفاء الکبیر، [عقیلی المکی]، 19، (حاشیه).
  39. تاریخ الطبری، ج 5، ص 431.
  40. مرویات ابی‏ مخنف، ص 124، 107.
  41. ابن ‏ندیم، الفهرست، 143.
  42. رجال، 191:2؛ الفهرست، 156 - 155.
  43. الجمل، 211 - 210؛ شرح نهج‌‏البلاغه، 265:12، 147:1؛ بحارالانوار، 25 - 24:1.
  44. قاموس الرجال، 447 - 445:7.
  45. الفهرست، ابن النديم، ج، 1 ، ص 122.
  46. معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج15، ص140.
  47. میزان الاعتدال، 420:3.
  48. ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات، 160 - 141، ص 581؛ سیر اعلام النبلا، 301:7.
  49. ( ادبا، ۱۷ / ۴۱؛ نیز نك‌ : ذهبی، سیر، ۷ / ۳۰۲، تاریخ، ۵۸۱؛ ابن شاكر، فوات، ۳ / ۲۲۵).
  50. (ص ۱۰۵)
  51. (طبری، تاریخ، ۴ / ۵۵۸، ۶ / ۵۰۰)
  52. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 4، ص 192.