پیشنویس:طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد (کتاب)
طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد | |
---|---|
نام | طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد |
پدیدآوران | عبدالرحمن کواکبی |
زبان | عربی |
زبان اصلی | عربی |
ترجمه | فارسی |
موضوع | استبداد، اسلام و سیاست |
طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد عنوان کتابی است که عبد الرحمن کواکبی معروف به سید فراتی با موضوع سرشت استبداد و دیکتاتوری و با هدف روشن ساختن و شعور سیاسی دادن به مسلمانان عرب در مقابله با ظلم، جهل و خرافهپرستی که حاصل استبداد عثمانی و حاکمان مستبد آن بوده، نوشته شده است. از نظر ایشان استبداد به معنای تصرف یک فرد یا یک گروه در حقوق ملت بدون ترس از بازخواست شدن است که ریشه همه فسادها بوده و آثار شومی بر دین، علم، بزرگی، مال، اخلاق، تربیت، ترقی، دارد و تنها راه رهايى از آن در گرو آگاهى مردم با حقوق اساسى، دانش سياسى، حقوق متقابل مردم و حكومت است.
مؤلف
سید عبدالرحمن بن احمد بن مسعود کواکبی، مشهور به سید فراتی به دلیل انتسابش به ناحیه فرات (سرزمین پدرانشان)، از رجال اصلاح طلب اسلامی است که در سال 1266 ق در حلب متولد شد و در مدرسه کواکبیه آن شهر، علومی مانند ادبیات عرب، فقه، تاریخ و دانشهای جدید را فرا گرفت و به زبان عربی و ترکی نیز تسلط داشت. اگرچه وی علت عقب ماندگی کشورهای مسلمان را در ابتدا نابسامانی اقتصادی میدانست و بر اساس این اندیشه در شهر حلب و اطراف آن به کارهای عمرانی، زراعی و تأسیس بنادر همت گذاشت و در این کار موفق نیز بود، اما به زودی دریافت که محیط زندگی وی بیش از مشکلات اقتصادی، از فقر فرهنگی و ناآگاهی در رنج است و لذا برای بیداری اسلامی با قلم و اندیشه خود مقالاتی را در نشریه «الفرات» منتشر کرد و سپس نخست مجله « الشهباء» و بعد نشریه «الاعتدال» را منتشر کرد که هر دو توسط دولت وقت، سلطان عبدالحمید عثمانی، تعطیل شد. اقدامات اصلاح گریانه کواکبی موجب شد که برای مدتی زندانی شود و حتی اموالش نیز توقیف گردد. اين پيشامدها و دسيسهها، روز به روز بر محبوبيتش افزود تا آنجا که پس از مدتی شهردار حلب شد. و سپس مناصبی مانند: رياست اتاق بازرگانى، سرمنشيگرى محكمه شرع، رييس هيأت فروش اراضى دولتى و حتی منصب نقيب السادات را نيز برعهده داشت و در همه اين مناصب با زورگويى تركان و فساد دولتمردان سورى مبارزه كرد و چون در اين مبارزات توفیق چندانی نیافت، سوريه را ترك كرد و عازم مصر گشت. در قاهره خديو عباس حلمى كه مثل سلطان عثمانى داعيه خلافت داشت سعى كرد از وجود او براى جلب حمايت بعضى شيوخ عرب استفاده كند. از اينرو، كواكبى تا حدى به تشويق و اصرار خديو در اين سالهاى آخر عمر از مصر به كشورهاى اسلامى و عربى، زنگبار، بلاد هند و حتی كراچى سفر کرد و در ضمن اين مسافرتها به تحقيق احوال مسلمانان پرداخت. در بازگشت به مصر قصد سفر به مغرب را داشت كه مرگ به سراغش آمد و در سال 1320 ق، فوت کرد[۱].
ساختار کتاب
این کتاب شامل دو مقدمه، مقدمه اول شرح حال مختصری از زبان مؤلف درباره حضورش در مصر و نگارش مقالاتی در باب استبداد در نشریات و جرائد آن و سپس جمع آوری این مقالات در قالب کتابی با عنوان «طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد» و مقدمه دوّم، مقدمه اصلی کتاب، است. سپس نویسنده به تعریف استبداد و بررسی ارتباط و تاثیر آن بر مفاهیمی مانند علم، دین، بزرگی، مال، اخلاق، تربیت و پیشرفت و همچنین نحوه رهایی از استبداد با بیان عناوینی همچون: الاستبداد و العلم، الاستبداد و الدین، الاستبداد و المجد، الاستبداد و المال، الاستبداد و الاخلاق، الاستبداد و التربیه، الاستبداد و الترقی و الاستبداد و التخلص منه، میپردازد.
محتوای کتاب
برخی از نویسندگان بر این باورند كه كواكبى بسيارى از مطالب کتاب طبائع الاستبداد و مصارع الاستبداد را را از كتاب ویتور الفيه رى (1803-1749 م)، نویسنده و نمایشنامه پرداز ایتالیایی، که درباره استبداد است، اقتباس کرده و آن را با مباحثی از تاريخ اسلام و آيههايى از قرآن، به شيوهایى که با ذوق خوانندگان مسلمان و عرب سازگار بوده درآمیخته است. اما برخى، در اين باره اشكال كردهاند که كواكبى زبان خارجى نمىدانست. بعضی نیز به اين اشكال پاسخ دادهاند كه ترجمه تركى این کتاب، در سال 1898 م، به وسيله يكى از تركان جوان، به نام عبدالله جودت، ظاهرا به قصد تبليغ بر ضد سلطان عبدالحميد، در ژنو منتشر شده و به احتمال زیاد نسخهاى از آن در حلب يا قاهره، به دست كواكبى رسيده است. عدهای نیز اعتقاد دارند که كواكبى، زبان فرانسه مىدانست و آنچه درباره دموكراسى نوشته، ترجمهاى از كتابهاى فرانسوى، مانند برخى از بخشهاى روح القوانين منتسكيو است. رشيد رضا بر این باور است که اوصافى كه كواكبى از نظام استبدادى مىشمارد، گزارشى دقيق، از شيوه حكومت عثمانىاست كه نمىتوان آن را فرآورده ذهنى بيگانه دانست. با این حال،حق مطلب آن است كه كواكبى، به عنوان متفكرى اصلاح طلب و مسلمانى بيدارگر، از افكار و انديشههاى زمان خويش آگاه بوده و با استفاده از همه آنها در مسير فكر اسلامى خويش سود جسته است. و برخلاف ادعاى رشيد رضا، نه تنها كواكبى اين اثر را منحصرا براى شيوه حكومت عبدالحميد ننوشته، بلكه گستردگى انديشه وى متوجه جهان اسلام بوده، كه در اين صورت يكى از مصاديق آن مىتواند استبداد حاكم بر عثمانى باشد. و مؤید این مطلب اقرار کواکبی در مقدمه این کتاب است که مینویسد برخى از مطالب آن، زاده فكر خود او، و برخى را از سخنان ديگران است[۲].
سیاست و استبداد
کواکبی در مقدمه نخست از سیاست به عنوان علمی بسیار گسترده که مباحث دقیق و زیادی دارد، یاد کرده و سپس به آثار دیگر دانشمندان که قبل از وی در عصرهای مختلف در این حوزه تألیف شده، اشاره کرده و وجه تمایز کتابش را با این کتابها، استقلال در بیان مباحث سیاسی دانسته است. به باور ایشان، مؤلفان گذشته، از پیشنیان تا قبل از عصر حاضر، به جز نویسندگان کتابهایی با عنوان جمهوری در یونان، این مباحث را در قالب کتابهای تاریخی، اخلاقی، ادبی و حقوقی، بیان کردهاند. مانند: کلیه و دمنه، نوشتههای غریغوریوس یونانی، نهج البلاغه و آثار دانشمندانی نظیر رازی، طوسی، غزالی، علائی، ابن بطوطه و ابن خلدون. در اندیشه ایشان، دانشمندان اروپایی معاصر، علم سیاست را گسترش داده و با تألیف آثار مختلفی این علم را به ابواب مختلفی در اصول و فروع مانند: سیاست عمومی، سیاست داخلی، سیاست خارجی، سیاست اداری، سیاست حقوی، سیاست اقتصادی و... تقسیم کردهاند. همچنین نویسندگان معاصر ترک مانند: احد جودت پاشا، کمال بیک، سلیمان پاشا، حسن فهمی، و اندیشمندان معاصر عرب زبان نظیر رفاعه بک، خیر الدین پاشا تونسی، احمد فارس، سلیم بستانی و مبعوث مدنی، تلاشیهایی را در این خصوص انجام دادهاند. کواکبی بعد از بیان این پیشینه درباره علم سیاست، سیاست را به کارهای مشترک به مقتضای حکمت و نقطه مقابل آن استبداد را به کارهای مشترک به مقتضای هوی نفس، تعریف کرده و مهمترین درد مشرق زمین را حاکمیت استبداد دانسته است. ایشان استبداد را در لغت به بسنده کردن به رأی خود در کاری که شایسته مشورت است، و در اصطلاح به تصرف یک فرد یا یک گروه در حقوق ملت بدون ترس از بازخواست شدن، معنا کرده و آن را از عواملی دانسته که بر علم، دین، بزرگی، مال، اخلاق، تربیت، ترقی، تأثیر دارد[۳].
تأثیر استبداد بر دین
در اندیشه کواکبی به دلیل اینکه قول و فعل اربابان کلیسا با حقیقت آموزههای حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) متفاوت بوده، نوعی از استبداد دینی بر آنان حاکم بوده که در برخی موارد مولد استبداد سیاسی نیز شده و این دو استبداد در کنار هم مردم را به سمتی سوق دادهاند که حاکم ستمگر و جبار را همچون خداوند به عنوان معبود، تعظیم و عبادت کنند و صاحبان این فکر همانند مسیحیان با ترویج عقاید نادرست و بدعتآمیزی همچون پدر، پسر و روح اقدس، خواستههای خود را بر مردم تحمیل کرده و منجر به تحریف ادیان شده تا از این طریق استبداد دینی مقدمهای بر استبداد سیاسی شود. ایشان اگرچه قرآن را از تحریفی که در کتابهای آسمانی پیشین مانند تورات و انجیل، رخ داده، مبرا و منزه دانسته است، با اینحال برخی تفسیرها و برداشتهای نادرست از آیات قرآن در مباحثی نظیر قضا و قدر را موجب انحراف از توحید و وسیلهای برای منحرف شدن جامعه دانسته است. در حالیکه توحید اساس تمام ادیان الهی بوده و از دیدگاه قرآن نیز کلمه «لا اله الا الله» به عنوان شعار اصلی توحید، اصلاح کننده همه امور فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان بوده که مرحله نفیی آن رد حاکمیت خدایان ساختگی، و مرحله اثباتی آن پذیرش خداوند بیهمتا به عنوان خالق، مالک، حاکم، مدیر و مدبر همه هستی است. از دیدگاه کواکبی، اصل توحید اگر درست فهميده شود و مردم مفهوم حقيقى كلمه توحيد يعنى «لا اله الا الله» را درك كنند به استوارترين سنگرهاى ضداستبدادى دست مىبابند، زيرا بر اساس این اصل هيچ كس و هيچ چيز جزو خداوند، معبود به حساب نمیآید و در برابر غير خدا، هرگز نباید كرنش کرد و اگر در هر ملّتی اصل توحيد انتشار یابد، قفل و زنجير اسيرى در آن ملت شکسته میشود. از اینرو دین اسلام نخست با حكمت و عزم، بنای شرك را به كلى منهدم ساخته و سپس قواعد آزادى سياسى كه معتدل کننده قانون دموكراسى (آزادی مشروع) و آريستوكراسى (حکومت دانایان) بوده را استوار ساخته و اساس آن را بر توحيد بنا نهاده است از اینرو دین اسلام خواستار برچیده شدن استبداد و برپا داشتن دموکراسی و آریستوکراسی است. ایشان اشاره قرآن به داستانهای پیامبران پیشین از جمله داستان حضرت موسی (ع) و بلقیس ملکه قوم سبأ،که در خصوص پذیرش شریعت موسی و یا جنگ با قومش مشورت میکند، و همچنین داستان فرعون، زمانی که بزرگان قومش فرعون را ملزم ساختند که، در مقابل موسی که با سحر و جادو میخواست آنها را از سرزمین اجدادیشان بیرون کند، برای مقابله با معجزه موسی، تمام ساحران و جادوگران را از نقاط مختلف مصر برای مبارزه با وی فراخواند، را بیانگر اهمیت دادن قرآن به اصل دموکراسی یعنی همگانی بودن و شورای آریستوکراسی یعنی هیأت بزرگان در اداره امور کشور میداند. از اینرو ایشان اسلام شریعت آسانگیر است که احکام، دستورات آن مطابق با فطرت بوده و آموزههای قرآنی نظیر عدالت و مساوات با استبداد ناسازگار است و اسلام براساس اصول دموکراسی یعنی همگانی بودن و شورای آریستوکراسی یعنی هیأت بزرگان بنا نهاده شده است و آنچه از اسلام در برخی از جوامع با عنوان استبداد حضوردارد با روح و فطرت بشری ناسازگار بوده و مخالف با پویایی و اصلاح جامعه که از منظر قرآن از آن به امر به معروف و نهی از منکر تعبیر میشود، است. از اینرو اگر برخی از عالمان بیتقوا، با پیروی از راهبان و کاردینالهای مسیحی برخی از انسانهای غافل و ناآگاه را به پرستش و ستایش خود مجبور کرده و یا همانند کاهنان کاتولیک باب اخذ مسائل از تورات را مسدود ساخته و خرافات و بدعتها را در بین مردم گستراندند، مانع شناخت و آشکار شدن جوهر دین و حقیقت قرآن بر مردم شدهاند[۴].
تأثیر استبداد بر علوم جدید
کواکبی معتقد است که اگرچه علم در قرنهای اخیر، حقايقی را كشف کرده كه آن به كاشفان و مخترعان اروپايى و آمريكائى نسبت داده شده است، ولى اگر در آیات قرآن تدبر شود بیشتر این حقایق با صراحت و يا با اشارت ذكر شده است. از اينرو، ایشان آیه «لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین» را دلیلی برای بیان مباحث علمی در قرآن میداند و در بعضی موارد، به فرضيات و كشفيات علمى آیات قران اشاره میکند. از جمله: آتش بودن ماده اصلی هستی و اشاره قرآن به آن در آیه «ثم استوی الی السماء و هی دخان»، حرکت مستمر کائنات و اشاره قرآن به آن در آیات «و آیه لهم الارض میته فاحییناها» و «کل فی فلک یسبحون»، جدا شدن زمین از منظومه شمسی و اشاره به آن در آیه «إن السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما»، منشق شدن کره ماه از زمین و اشاره به آن در آیه «أفلا یرون أنا نأتی الارض ننقصها من أطرافها»، قائم بودن حیات جمادات به آب و اشاره به آن در آیه « وجعلنا من الماء کل شیء حی»، آفریده شدن هفت آسمان به شکل طبقاتی که یکی بر روی دیگری قرار دارد و همچنین زمین مانند آن در آیه «خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن»، ترقی نمودن اعضای عالم و از آن جمله آدم از جمادی و اشاره به آن در آیه «لقد خلقنا اانسان من سلاله من طین»، و...[۵].
تأثیر استبداد بر علم
از دیدگاه کواکبی، استبداد و علم از اسماء اضداد بوده و هر يك در مقام غلبه بر ديگرى است و همواره ميان آگاهان و استبدادگران درگيرى و مبارزه وجود دارد و چون استبداد نمیتواند بر مردمی که دچار گمراهی جهل و حیرت نشدهاند، حاکم شود، از اینرو، مستبد با علومی مانند: حکمت نظری، فلسفه عقلی، حقوق امم، سیاست مدنی، تاریخ تحلیلی و خطابه ادبی که به مردم درس زندگی میدهد و عقل و آگاهی آنان را افزایش دهد مخالف است. در حالیکه از ناآگاهى مردم خوشحال است زيرا با بهرهگيرى از نادانى و غفلت آنها مال ايشان را به غارت برده و آنان نیازمند شده و براى ادامه زندگى خود، مجبور به ستایش حاکم مستبد هستند و در این شرایط او با اختلاف درميان مردمان، آنان را به جان هم انداخته تا با تامين امنيت و ايجاد نظم دروغین، به تدبير و سياست خود افتخار كند. چنین مردمی با آنکه امیال و آرزوهای خود را از دست دادهاند، اما با این حال حاکم مستبد خود را به عنوان یک انسان عادل و مهربان میستایند و حتی اگر او یکی از آنان را بکشد مردم اعتنایی نمیکنند و اگر افرادی بخواهند با ظلم و ستم وی مقابله کنند، توسط همين مردم ناآگاه آنان با متهم کردن به شورش حذف میکند[۶].
تأثیر استبداد بر بزرگی
کواکبی مجد و بزرگی را به احراز مقام حب و احترام در دل مردم تعریف کرده که از فطرت آدمی سرچشمه میگیرد. و آن را به: مجد كرم، بخشيدن مال در راه مصلحت عامه که ضعيفترين قسم آن است، مجد فضیله، نشر دانشهاى سودمند در ميان مردم، مجد نباله (اشرافیت)، بذل جان در راه يارى رسانيدن به حق که برترين مرتبه مجد است، تقسیم میکند. از نظر ایشان، استبداد با مجد و بزرگی حقيقى سازگارى ندارد و مستبد میکوشد تا آن را فاسد ساخته و مجد و عظمت دروغين را به جاى آن جلوه دهد و گاهی نیز در برابر مجد، تمجدد يا بزرگى كاذب، یعنی انسان مستبد كوچك تحت حمايت مستبد بزرگ، قرار مىدهد. و مستبدان کوچک افرادى ضعيف و فرومايهای هستند كه توسط مستبد بزرگتر بهكار گمارده شدهاند. آنان دشمنان عدالت و ياران ستمگراند که به اندك منصب و مرتبهاى فريفته شده و برای رضایت مستبد بزرگ هر جنایتی را انجام میدهند. و از آنجا كه حكومت مستبده، استبداد را در همه فروع حكومت آشكار مىکند، استبداد از مستبد بزرگتر به پاسبانان و از پاسبانان به فراشان و از آنان به كناسان كوچه و خيابان مىرسد و هر طبقه از اينان در جلب رضايت طبقه مافوق خود كوشش مىنمايد و از جلب محبت مردمان سرباز مىزند. زيرا بزرگنمايى در گرو خدمت و رضايت مستبد بزرگتر است نه انجام كارهاى نيك و كسب ارزشهاى دينى و انسانى. کواکبی حرص بر مجد و بزرگی را بر حرص بر زندگی دنیوی و مادیات ترجیح داده و آن را لذت عبادی و روحانی میشمارد که برتر از علم حکمیان، مال امیران و ثروت برای فقیران است. ایشان در نقد دیدگاه ابن خلدون، که در مقدمه تاریخ خود آزمندى در دنيا را بر حرص در شرافتمندى و بزرگوارى ترجيح داده و از امام حسين(ع) و مانند وى،كه مرگ شرافتمندانه را از زندگى ذلتبار برتر دانسته و انتقاد مىكند، مینویسد: «ائمه اهلبيت عليهم السلام معذور بودند که جان خويش را به مهلكه بیندازند، ايشان آزادگان و نيكوكارانی بودند که مرگ با عزت را بر زندگى رياكارانه و با ذلت ترجيح مىدادند. همان زندگى پستی كه ابن خلدون گرفتار آن بود و اقدام تهدید کننده شکوه و جلال مادی انسان را اشتباه می دانست. در حالیکه مرغان شكارى و وحشيان غيور از بچه آوردن درقفس اسارت ابا دارند، بلكه طبيعتى در ايشان وجود دارد كه انتحار را اختيار نمايند، تا از قيد ذلت رهايى يابند»[۷].
تأثیر استبداد بر مال
كواكبى نابرابريهاى اجتماعى نظیر تبعیض میان زنان و مردان شهرنشین با سوق دادن زنان به کارهای سهل و مردان به کارهای سخت و تقسیم حاصل دسترنج آنان به شکل ظالمانه بین زنان و همچنین صرف كردن ثروت زحمتكشان در ميان رجال سياسى، صاحبان صنايع تجملى، بازرگانان حريص، محتكران را از آثار استبداد دانسته، و معتقد است که مال و ثروت زمانی میتواند خوب و سودمند باشد که با عدالت بدست بیاید و در راه درست مصرف شود. ایشان اسلام را بنيانگذار عدالت اجتماعى دانسته که با بنا نهادن حومت دموکراسی عادلانه در کمتر از دو قرن از ظهورش توانست در حوزه فرمانروايى مسلمانان فقر و تنگدستی را که ملتهای متمدن جهان از جمله اروپائیان در آرزوی حذف آن بودند را ریشهکن کند. ایشان تدابیری مانند گرفتن زكات از ثروتمندان و تقسيم آن ميان نيازمندان، مالكيت عمومى اراضى موات، وضع خراج بر زمينهايى كه ملك عامه مسلمانان است را نشانگر مقررات اسلام در جهت پيشگيرى از انباشته كردن ثروت وضع شده دانسته و بر این باور است که جمع شدن ثروت مفرط در دست يک فرد، توليد استبداد مىکند. کواکبی ثروت اندوزى از روى حرص را قبيح شمرده شده وگردآوردن مال تنها به سه شرط: مشروع و حلال بودن، موجب تنگدستی دیگران نشدن، تجاوز نکردن از اندازه نیاز، جائز مى داند و آراى برخى از اقتصاددانان درباره ربا را نقل کرده و اذعان مىنمايد كه اگرچه آن نظريات از حيث ترقى ثروت درست است ولى با ارزشهاى اخلاقى ناسازگارى دارد، زيرا موجب استوارى استبداد داخلى و خارجى شده و سبب بهرهكشى از ناتوانان و ظلم بر آنان مىشود. کواکبی بر اين باور است كه ثروت برخى از افراد در جکومت عدل بسىار زيانآورتر از حکومت مستبد است. زيرا ثروتاندوزان در حکومت عدل، امكانات مادى خويش را در فاسد كردن اخلاق مردمان و از ميان بردن عدالت و ايجاد استبداد صرف مىكنند، در حالیکه ثروتاندوزان حکومت مستبد، ثروت خويش را در نشان دادن شكوه و جلال و ترسانيدن مردم و بزرگنمايى و عيش و عشرت بهكار مىگيرند[۸].
تأثیر استبداد بر تربیت
كواكبى، استبداد را موجب فاسد شدن اخلاق، تغییر اميال طبيعى و اخلاق فاضله، سلب اراده و اعتماد به نفس، کشتن عاطفه انسان، زنده شدن ريا و نفاق و بدگمانى درجامعه و غالب شدن ترس در بین مردم و سبب خوداری مردم از شهادت به حق، آشکار ساختن عیبها، امر به معروف و نهى از منكر است. از اینرو،ملتهاى آزاد برای رهایی از قيد استبداد، آزادى خطابه و قلم به دور از تهمت و نسبتهاى زشت را جاری میکنند. ایشان روش انبیاء برای نجات بشر را همین راه دانسته که آن گشایش در عقل مردم را به ارمغان میآورد و موجب میشود که مردم كسى بهجز ذات خداوند را تعظيم نكنند و جز فرمان او به فرمانى گردن ننهند و سپس عقلها به مبادى حكمت نورانى کنند و به مردم بفهمانند كه چگونه اراده و آزادى فكر و عمل را كسب كنند و از این طریق قلعههاى استبداد را ويران ساخته و سرچشمه فساد را مسدود نمایند. از دیدگاه کواکبی، حكماى سياسى قديم از راه و روش پیامبران پيروى كردند. اما برخى از متاخرين غربى، ملت را از چهارچوبه دين بيرون برده و با این تصور که نظم پذیری برای بشر امری فطری است، آنان را به وادى تربيت طبيعى كشاندند و دين و استبداد را با هم مساوى پنداشتند. در حالى كه اينگونه نيست، به خصوص درباره اسلام، كه علم را آزاد و عمومى ساخت و به همه جا صادر كرد و آن را از طريق اعراب مسلمان به اروپا منتقل گرديد و آنان را به شاهراه ترقى هدايت كرد. ایشان، روحيات شرقيان و غربيان را از هم متمايز مى داند و اروپائيان را مردمى مادى، انتقامجو، خودخواه، حريص، سختگیر در معامله و بى بهره از آموزههاى مسيحيت، اما اهل مشرق را اهل ادب، رأفت قلب، عاشق، پايبند به وجدان و رحمت، متصف به سهلگيرى و قناعت معرفى مىكند و به مستشرقان توصیه میکند که به آينده نگرى و قاطعيت توجه کنند[۹].
تأثیر استبداد بر اخلاق
كواكبى معتقد است که خداوند استعداد صلاح و فساد را در وجود انسان آفريده است و او به حسب نوع تربيت مىتواند برتر از فرشتگان و يا پستتر از شياطين شود. و در آغاز، تربيت پدر و مادر سبب بكارگيرى استعداد وى در راه صلاح و فساد مىگردد و پس از آن، مربيان و آموزههاى دينى است كه در تربيت آدمى نقش اساسی دارد. و همچنین همسر، محيط، نظام اجتماعى و سياسى میتواند كه جسم و روح او را تحت تأثير قرار دهد. از اینرو حکومت موفق، حکومتی است که در خصوص تربیت انسان، به نیازهای قبل از تولد انسان، با وضع قوانین سالم در امر ازدواج، و به بعد از تولد انسان، با استخدام قابلهها و آبلهكوبان و پزشكانی برای مراقبت وی، تأسیس پرورشگاه براى كودكان سرراهى تاسيس، ساختن مكتب، مدرسه، تماشاخانهها، انجمنها، كتابخانهها و موزهها، توجه کند و با وضع مقرراتی آداب و حقوق را حفظ و سنتهاى قومى و احساسات ملى را تقويت کند. از نظر ایشان حكومتهاى استبدادى نه تنها هيچ گونه مراقبتى در تربيت و رشد انسان ندارند، بلكه در فساد جسم و روح وی نیز میکوشند. از اینرو، استبداد، اخلاق و دین را فاسد و اخلاص را ازبندگان و خلوص را از مذهب سلب میکند. در این صورت اثربخشی نماز، در نهی از منکر، و روزه، در بازداری از هوای نفس، از بین رفته و حکمت و سر عبادت زایل میشود و همچنين برخى آموزههاى مذهبى از محتواى حقيقى تهى و دستآويزى براىتسليت و آرامش و بىتفاوتى مسلمانان شود و افرادى كه در نظام استبدادى بسر مى برند،تحت تاثير روحيات حكام و خواسته هاى آنان، به لذت هاى زودگذر مادى همچون پر كردن شكم و تهى كردن شهوت بسنده مى كنند و از لذت هاى روحانى مانند: لذت دانش آموزى، بخشش مال، رفع حاجت هاى مؤمنان، تسخير قلوب مردمان، محروم می شوند. در نگاه کواکبی، انسان اسير استبداد، ترسو، ظالم، حسود و بخيل، در برابر قدرت مافوق خود، متواضع و چاپلوس و رياكار، درمقابل زيردست خود، سختگير و ستمكار و نسبت به همرديف خويش حسود و مكار است[۱۰].
تأثیر استبداد بر ترقی
از دیدگاه کواکبی ترقی و پیشرفت سنتی معمول در آفریدهها و رکن حیات آنان است و اگر در ملتی آثار ترقی مشاهده شود حکم به حیات آن ملت و اگر این آثار دیده نشود حکم به موت آن ملت میکنیم و آن انواع مختلف دارد: ترقی جسم ، صحت و لذت، ترقی در قوت، با علم و مال، ترقی در صفات و اخلاق، خصال و مفاخر، و نوع دیگری از ترقی که متعلق به روح است و آن زمانی است که انسان حامل نفسی باشد که او را الهام نماید به اینکه بعد از این حیات، حیاتی دیگری است که توسط نردبان رحمت و حسنات، به سوی آن ترقی نماید. هر انسانی ب شکل مستمر در پی این ترقیها با تمام انواعش تا زمانی که مانع و غالبی در مقابل او نباشد و ارداهاش را سلب کند، سعی میکند. این مانع غالب به تعبیر بعضی قضا و قدر و از دیدگاه برخی استبداد است. در حالی که قضا و قدر سیر ترقی انسان را به شکل لحظهای مانع میشود و سپس به ترقی باز میگردد. ولی استبداد، سیر ترقی به انحطاط تبدیل کرده و پیش رفتن را به واپس آمدن و رستن را به نیستی بدل کند و ملت را به درجه حیوانات زبان بسته برساند تا وی غیر از حفظ حیات حیوانی ، هدفی نداشته باشد. و گاهی نیز استبداد میل طبیعی طلب ترقی در ملت را به طلب پستی بازگرداند و مانع بلندی مرتبه وی شود. دراین وقت استبداد، حالت زالویی پیدا میکند که برای مکیدن خون ملت، خود را آماده کرده تا ملت بمیرد و او نیز با مردن ملت، مرده باشد. و گاهی استبداد مانند کرمی است که بر خویش پیچیده پیش میرود تا انسان متوقف کند. پس باید دانست که راه انسان به سوی ترقی زمانی امکانپذیر است که دو بال پیش رفتن و پیچیده شدن، در او برابر باشد. مانند برابری ایجابی و سلبی دو قوه الکتریک. از اینرو اگر مزاحمی ببیند ابتدا پسروی و سپس پیشروی کند. و اگر عقلش بر نفسش غالب شود، به سمت حکمت خواهد بود. ولی اگر نفسش بر عقلش غلبه کند به سوی گمراهی رفته است. اما پیچیده شدن هرگاه معتدل باشد، انسان فعالیت دارد و اگر قوی باشد او را هلاک نماید. از اینرو استبداد پیچیده و فشار دهنده و ساکن کننده حرکت است و بیچارگان را به آن مبتلا میکند[۱۱].
رهایی از استبداد
كواكبى رهايى از استبداد را در گرو آگاهى مردم با حقوق اساسى، دانش سياسى،حقوق متقابل مردم وحكومت، مساوات، عدالت، آزادى، شيوه سلطنت و اداره مملكت، وظايف دولت، حفظ امنيت عموم و قدرت قانون، چگونگى عدالت در قضاوت، نگاهبانى از دين و نژاد و لغت، عادات و آداب، سنن ملى، آزروى حكمت، تقسيم كار، برقرارى ماليات، شكل وضع قوانين، تفكيك قواى مملكت، گسترش علوم و معارف، زراعت، صنعت و تجارت، عمران و آبادى مملكت میداند. ایشان با آنکه به آميختگى دين و سياست اعتقاد دارد اما گاهی تحت تاثير واقعيتهاى موجود زمان خود که خلافت عثمانی دین و شریعت را پوششی برای ستم به ملت و غارت آنان کرده بود، موضعى ديگر اختيار کرده و از اين كه حكومت در امور دينى دخالت كند ترس دارد. او حفظ دين را وظيفه سلطنت مىداند و دخالت سلطنت را در امر دين، به دلیل متوسل شدن به زجر و قهر به نام دین و ازبین رفتن حرمت آن، به صواب نمىبيند. به عقيده وی، ملت تا زمانی که امور ذيل را درنيابند مستحق آزادى نيستند: ملتى كه تمامى آنها يا اكثر ايشان دردهاى استبداد را احساس نكنند مستحق آزادى نيستن، در برابر استبداد به سختى مقاومت نكنند بلكه با آن باملايمت و به تدريج مبارزه نمايند، واجب است پيش از مقاومت استبداد، تامل نمايند تا استبداد را بر چه چيز بدل كنند كه امور مختل نشود. آينده نگرى و دغدغه کواکبی نسبت به نظام جايگزين، وجه امتياز او از ساير مصلحان مسلمان است، از اینرو از نظر وی اگرچه شرقى در باب ستمكار مستبد، خويش اهتمام میورزد، ولى زمانی که او کنار رفت، جانشین مناسبی برای مستبد ندارد[۱۲].
پانویس
- ↑ کواکبی، سید عبدالرحمان، طبایع الاستبداد یا سرشتهای خودکامگی، صص 9-6.
- ↑ همان، صص 19-18
- ↑ کواکبی، سید عبدالرحمان، طبائع الاستبداد و مصارع الاستبعاد، صص 15-11.
- ↑ همان، صص 21-15.
- ↑ رفیعی، ناصر، سیر تدوین و تطور تفسیر علمی قرآن، صص 165-164
- ↑ کواکبی، سید عبدالرحمان، طبائع الاستبداد و مصارع الاستبعاد، صص 35-21.
- ↑ کواکبی، صص 53-41.
- ↑ همان، صص 65-53
- ↑ همان، صص 77-65.
- ↑ همان، صص 87-77.
- ↑ همان، صص 109-87
- ↑ همان، صص 122-109.
منابع
- رفیعی، ناصر، سیر تدوین تفسیر علمی قرآن، چاپ اول، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، قم، 1386 ش.
- کواکبی، سید عبد الرحمان، طبائع الاستبداد و مصارع الاستبعاد، بیچا، شرکه کلمات عربیه للترجمه و النشر، قاهره، بیتا.
- ...................................، طبائع الاستبداد یا سرشتهای خودکامگی، بیچا، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، بیتا.