متخیله
متخیله معتقدند که نفس ناطقه به دو نوع عملی و نظری تقسیم میشود. با نفس ناطقه عملی، محسوسات و با نفس ناطقه نظری معقولات درک میشود. حسّ انسان نزدیکترین وسیله او در درک محسوسات است و حال آنکه محسوسات از اخصّ مدرکات و معقولات از بهترین مدرکات و عقل عالیترین اسباب ادراکات است و قوّه متخیله به هر دو متصل و در خدمت ایشان است. بنابراین، قوه متخیله ماده قوه عملی است و قوه عملی ماده قوه نظری و عقل منفعل ماده عقل مستفاد و عقل مستفاد ماده عقل فعال است. در حقیقت؛ قوه متخیله یک چیز بیشتر نیست و چون قوّه متخیله ماده قوه عملی است و قوه عملی ماده قوه نظری و قوه نظری ماده عقل منفعل و عقل منفعل ماده عقل مستفاد و عقل مستفاد ماده عقل فعّال است؛ پس اگر با افعال متحد شود به درجه کمال میرسد، در اینصورت آماده دریافت وحی میشود وحی به عقل فعّال میرسد و از عقل فعّال به عقل مستفاد و از عقل مستفاد به عقل منفعل. حکیمی که فیلسوف شود، اگر فیض کند به قوه متخیله با افعال متحد میشود. در اینصورت، چنین شخصی آگاه به همه احوال و افعال میشود و آنچه را که لازم است بداند خواهد دانست و راهنمای سعادت اعظم میشود و خوبیها و خیرات اول و آخر مربوط به دنیا و انسانها را بیان میکند. او حاکم و رئیس میشود و در نفوس نفوذ میکند و هیچ رئیسی بالاتر از وی نخواهد بود، بلکه او ناموسی است که اطاعت از او واجب است. و اما در اینجا مقصود از عقل فعال جبرائیل است. جبرائیل در نظام آفرینش و نزد خداوند مبدأ اول و اتصالدهنده معراج و ناموس نبوت است. این سخن فلاسفه است که مسلمانان آن را نبوت نامیدند. [۱] [۲]