اصحاب اجماع
اصحاب اجماع اجماع عبارت از اتفاق نظر مجتهدان اسلام در هر عصرى بر حكمى شرعى است. از پيغمبر (ص) روايت شده است «لا تجتمع امتى على الخطاء»، يعنى امت من بر خطا جمع نيايند، و نيز روايت شده كه «ان امتى لا تجتمع على ضلالة»، يعنى امت من بر گمراهى فراهم نيايند. بنابراين اجماع عوام درست نيست. بعضى از فرق اسلام اجماع را، اجماع اصحاب پيغمبر در هر امرى شرعى مىدانند، بعضى ديگر اجماع فقهاى مدينه، و برخى اجماع فقهاى دو شهر كوفه و بصره را معتبر مىشمارند، در مقابل اجماع، اختلاف است كه سبب جدايى مذاهب مختلف اسلامى از يكديگر شده است. «1»
«اجماع» در نظر شيعه بايد در عصرى باشد كه امام معصوم (ع) در آن وجود داشته باشد، و مدعيان بايد مستقيما و بىواسطه حكايت از قول امام كنند «2»، و دليل حجت بودن خبر واحد دليل بر حجيت «اجماع» است، و شرط حجيت اجماع، بودن معصوم در ميان اجماع كنندگان است. علامه حلى مىگويد: هر جماعتى خواه اندك يا بسيار، اگر قول امام در جمله اقوال آنان باشد، اجماع ايشان «حجت» است. علماى مذهب جعفرى گويند: «اجماع عبارت است از اتفاق مجتهدين شيعه بر هر امر شرعى، بنحوى كه كاشف از قول معصوم باشد و چون معتقدند، هيچ عصر خالى از معصوم نمىباشد، از باب «لطف» بر
__________________________________________________
(1)- اختلاف مذاهب اسلامى بيشتر از جهت نظرات عقيدتى و كلامى است نه از جهت مسائل عملى و فرعى كه اجماع از مصادر و ادله آن است. (2)- قائلين به اجماع، اجماعى را كه در زمان غيبت امام، كاشف از رأى معصوم باشد نيز حجت مىدانند و طريق كشف نظر امام (ع) به حدس و يا به قاعده لطف به دست مىآيد. فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 60
خداوند واجب است، كه هرگاه بندگان بر خطا روند، بوسيله امام آنان را راهنمايى فرمايد. پس اگر در مسألهاى «اجماع» كردند و قول خلافى هم اظهار نشد دليل بر اين است كه معصوم بدان راضى بوده است. اصحاب اجماع در اصطلاح علماى شيعه چند تن از اصحاب كبار حضرات ائمه (ع) مىباشند، چنانكه همه علما متفق هستند بر اين كه هر روايتى كه از ايشان به طريق صحيح نقل شده و روايت آن از اول سند تا يكى از ايشان موثوق و معتمد باشند آن روايت را صحيح و سالم، و لازم العمل دانسته، و بعد از آن ملاحظه احوال خود ايشان، و يا روات ديگر كه ما بين ايشان و معصوم هستند لازم ندانند. نخستين كسى كه مدعى اين اجماع بوده، ظاهرا ابو عمر و كشى است، كه معاصر محمد بن يعقوب كلينى بوده است، و در كتاب «رجال» خود ادعاى اجماع بر صحت روايات دارد، و روات را بر حسب زمان سه طبقه كرده است چنانكه گويد: اسامى فقها از اصحاب حضرت باقر (ع) و حضرت صادق (ع) كه اماميه بر تصديقشان متفق بوده و فقاهت ايشان را مسلم داشته و فقيهترين پيشينيان دانند شش تن هستند: 1- زرارة بن اعين، 2- بريد بن معاويه عجلى، 3- محمد بن مسلم طحان طايفى ثقفى، 4- ابو بصير الاسدى، 5- فضيل بن يسار، 6- معروف بن خربوذ. و بعضى به جاى ابو بصير اسدى، ابو بصير مرادى يعنى ليث بن بخترى را نوشتهاند. فقيهترين اين شش تن نيز «زراره» بوده است، پس گويد: اسامى فقها از اكابر اصحاب حضرت صادق (ع) كه علماى اماميه بر تصحيح و تصديق روايات ايشان متفق و فقاهت ايشان را مسلم دارند، نيز شش تن ديگر هستند: 1- جميل بن دراج، 2- عبد الله بن نكير، 3- عبد الله بن مسكان، 4- ابان بن عثمان، 5- حماد بن عثمان، 6- حماد بن عيسى مىباشند و فقيهترين ايشان نيز «جميل بن دراج» است. رجال كشى، ص 556. ريحانة الادب. ماده اصحاب اجماع، ج 1، ص 81 و 82. دايرة المعارف اسلاميه، ج 1، ص 420- 440. اصحاب الانتظار ايشان همان شيعيان امامى اثنى عشرى هستند، كه پس از حضرت امام حسن عسكرى (ع) پسر ايشان محمد بن الحسن (عج) را كه امام غايب و قائم آل محمد است، مهدى منتظر خود دانند و گويند بزودى ظهور خواهد كرد، و جهان را كه پر از بيداد و ستم شده است، از عدل و داد آكنده خواهد كرد، چنان كه گويند:
فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 61
اللهم صل على محمد المصطفى و على المرتضى و فاطمة الزهراء و خديجه الكبرى و الحسن الزكى و الحسين الشهيد بكربلا و على بن الحسين زين العابدين و محمد بن على الباقر و جعفر بن محمد الصادق و موسى بن جعفر الكاظم و على بن موسى الرضا و محمد بن على التقى و على بن محمد النقى و الحسن بن على العسكرى و محمد بن الحسن الامام القائم المنتظر، عليهم السلام. ايشان به چهارده معصوم و دوازده امام قايلند، و بعضى از اصحاب پيغمبر را تكفير كنند و گويند مردم پس از رسول خدا كافر شدند، جز على (ع) و فاطمه و حسن و حسين و زبير و عمار و سلمان و ابو ذر و مقداد و بلال و صهيب، كه همچنان بر دين اسلام باقى ماندند. اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، ص 55- 56، (ن ك، اماميه، اثنىعشريه، شيعه). اصحاب الحقيقه ايشان قومى باشند كه چون از اداى فرايض فارغ شوند، به زيادتى عبادتهاى ظاهر مشغول نشوند، بلكه به تفكر و تجرد نفس از علايق جسمانى مشغول شوند، و پيوسته دربند آن باشند كه دل ايشان از ذكر غير خداى تعالى خالى باشد، و به ذكر خداى تعالى مشغول باشند. فرق فخر رازى، باب هشتم (در احوال صوفيان)، ص 73.