تناسخیه
تناسخيه
به قول شهرستانى «غلاة» غالبا ائمه را به خدا «تشبيه» كردهاند و خداوند را حالّ در ابدان آدميان دانند و مانند «تناسخيان» و نصارى قايل به «تجسيم» خداوند شدند.
پيروان اين عقايد در هر سرزمينى نامى بر خود نهادهاند، در اصفهان خرميّه و كودكيه و در رى مزدكيه و سنباذيه و در آذربايجان ذقوليه و بعضى از نقاط محمره يا سرخجامگان و ما وراء النهر مبيضه يا سپيدجامگان ناميده مىشوند.
«تناسخ» عبارت از اعتقاد به اين است كه روح به مجرد جدا شدن از بدن انسان، به بدن انسان ديگر «نسخ» مىشود و به بدن فرهنگ فرق اسلامى، متن، ص: 125
حيواناتى مانند چهارپايان و درندگان «مسخ»، و به بدن حيوانات پستتر و گزندگان فسخ، و به نباتات و گياهان و جمادات «رسخ» گويند. گويند كه در تمام مراتب چهارگانه مزبور روح آدمى حسّ برترىجويى و توبه از گناهان خود را فراموش نمىكند چنان كه مىتواند از پستترين مقام حيوانى بر اثر تزكيه نفس و نيكوكارى به بالاترين مقام انسانى عروج نمايد. ملطى مىنويسد: «تناسخيه» پندارند كه انسان تنها همان روح است و بدن جامهاى است كه او پيوسته مىپوشد و تغيير مىدهد و كثافاتى كه از دهان و بينى و معده انسان و بول و منى و عرق خارج مىشود طاهر و نظيف است و مىتوان آنها را خورد. گويند: مردى صوفى در سنه 545 ه كه منير نام داشت غايط شيخ خود را مىخورد و مىگفت: آن پاك است. التنبيه و الرد، ص 27 و 28. ملل و نحل، شهرستانى، ج 1، ص 288. خلاصه الاديان، ص 30. دايرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 486، 487.