حکمت
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۰۸:۲۳، ۱ اوت ۲۰۲۱ (ساعت هماهنگ جهانی) (۳ سال پیش) تغییر یافتهاست؛ لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با در دست ساخت جایگزین میکنید. |
حکمت به معنای علمِ با ارزشی است که همراه با عمل باشد. حکمت در فرهنگهای گوناگون به کار میرود و در قرآن، حدیث، فلسفه، تصوف و عرفان اسلامی درباره آن بحث شده است. معادل فارسی حکمت، فرزانگی است و به شخص حکیم، فرزانه میگویند.
معنای حکمت در لغت
"حکمت" رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. [۱]
ویژگی حکمت
از ویژگیهای حکمت آن است که جهل و نادانی را از انسان بازمیدارد. [۲]
آیا حکمت با علم فرق دارد
«حکمت» از ماده «حکم»، به معناى بازداشتن و منع است، و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از ظلم میشود. «حکمت» رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است. [۳] از ویژگیهاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز میدارد. [۴] اما «علم» به معناى دانستن، دانش، [۵] درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزى است. [۶] که بر آثارى دلالت مینماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده میشود. [۷]
حکمت و علم در قرآن
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، مفسران وجوهى را مطرح نمودهاند که مهمترین آنها عبارتاند از:
1. مراد از حکمت، نبوت است. [۸] چنانکه در آیه شریفه آمده: «و داود، جالوت را کشت و خدا به او فرمانروایى و حکمت(نبوت) داد».
2. مقصود، شرایع(علم حلال و حرام[۹]) است. [۱۰] و در آیه شریفه نیز آمده است: «و او را کتاب و حکمت(علم حلال و حرام) و تورات میآموزد». [۱۱]
3. منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهى از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر و... است. [۱۲] و در آیه شریفه آمده است: «حکمت(علم قرآن) را به هر که خواهد میدهد و هر که را حکمت دهد، به راستى او را نیکیهایى فراوان دادهاند». [۱۳]
4. منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدانهاى گفتار و عمل است. [۱۴]
5. مقصود، دانش گسترده دین است. [۱۵]
6. مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است.
7. «حکمت»، دانشى است که سود و بهره آن سرشار و انسانساز است.
8. حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمى. [۱۶] که به نظر میرسد این معنا میتواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصادیقی از این معنا هستند؛ چون کلمه «محکمه»، «حکمت» و مانند آن، نشانگر معناى استوارى، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است. [۱۷]
خداى متعال که قرآن را کتاب حکیم مینامد، براى آن است که قرآن به موقع سخن میگوید، خوب سخن میگوید و در کنارش برهان و دلیل میآورد. سخنى که برهان ندارد محکم نیست. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است: «خداوند نعمت گرانبهاى قرآن را به من ارزانى داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانهاى که در آن بهرهاى از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانى و بى خبرى بمیرید». [۱۸]
اما کلمه «علم» 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معناى دانستن آمده است: «قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم». [۱۹] گاهى به معناى اظهار و روشن کردن است: «ثم بعثنا هُم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امداً». [۲۰] برخی از مفسران ذیل «لنعلم اى الحزبین» میگویند: مراد علم فعلى است و آن ظهور شیء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و «علم» به این معنا، در قرآن زیاد به کار رفته است. و گاهى به معناى دلیل و حجت است. [۲۱]
در مجموع، وقتى به بررسى آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش میپردازیم، چنین ظاهر میشود که تمامى موجودات داراى علم هستند. چنانکه در تفسیر آیه: «و ان من شىء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم»، گفتهاند جمله: «ولى تسبیح آنها را نمیفهمید»؛ بهترین دلیل است بر اینکه منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشى از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمیفهمید. [۲۲] و آیات دیگرى بر این معنا دلالت مینمایند؛ مانند: «در این روز کره زمین اخبار خود را در میان میگذارد، چون پروردگار تو به او وحى کرده است».[23] از این قبیل است آیاتى که دلالت میکند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسانها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات بارى تعالى. البته باید توجه نمود که علم داراى مراتب است.
فرق حکمت با علم
قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و علم گاهى به واجب الوجود(خدا) نسبت داده میشود، [۲۳] که در 92 مورد لفظ حکیم و در 156 مورد، لفظ علیم، در قرآن کریم وصف براى خداوند تبارک و تعالى واقع گردیده است. علیم و حکیم از جهتى صفات ذات خدای متعال هستند؛ چون حکمت خدا؛ یعنى ایجاد موجودات در نهایت اتقان و محکمکارى و دورى از عبث، و ایجاد، متوقف بر علم بیحد است که از صفات ذات است. اگر چه حکمت، صفت فعل نیز می باشد،از آن جهت که فعل نیز متصف به وصف حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل میگردد.
در هر صورت چون صفات ذاتى خداوند تبارک و تعالى عین ذات او است، در نتیجه فرقى بین آن دو نیست، مگر به اعتبار؛ چون حکیم و علیم هر دو اشاره به دانایى پروردگار دارند، ولى «حکمت» معمولاً جنبههاى عملى را بیان میکند، و «علم» جنبههاى نظرى را. به تعبیر دیگر؛ «علیم» از آگاهى بیپایان خدا خبر میدهد و «حکیم» از نظر حساب و هدفى که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، سخن میگوید. [۲۴]
گاهى این دو واژه، به ممکن الوجود داراى عقل(انسان) نسبت داده میشود. که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهاى خیر و پسندیده است. [۲۵] به تعبیر دیگر؛ معرفت ارزشها و معیارهایى که انسان به وسیله آن بتواند، حق را بشناسد و باطل را در هر لباسى تشخیص دهد، حکمت است و این همان است که بعضى از فلاسفه به «کمال قوه نظریه» تعبیر کردهاند. [۲۶]
پس حکیم کسى است که اهل معرفت و داراى فهم عمیق و عقل سلیم است، که امام موسى بن جعفر(ع) به هشام بن حکم فرمود: «مراد از حکمت، فهم و عقل است». [۲۷] در نتیجه، «حکمت» یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف به علم است که حقیقت آن، مال خدا است، بلکه چنانکه امام صادق(ع)[۲۸] فرمود: «خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد»، [۲۹] همان حقیقتى که لقمان از ناحیه خدا دریافت نموده بود. [۳۰]
جمعى از فلاسفه معتقدند که اندیشه و مطالعه و تفکر، ایجاد علم و دانش نمیکند، بلکه روح انسانى را براى پذیرش معقولات آماده میسازد و هنگامى که روح انسانى آماده پذیرش شد، فیض علم از خالق متعال بر روح انسان پاشیده میشود. [۳۱] آنگاه در مرحله عمل، حالت و خصیصه درک و تشخیص براى انسان حاصل میگردد. پس به عبارتى، عمل انسان علت است بر آمادهسازى روح جهت پذیرش علم و پذیرش علم، مقدمه و علت ایجاد حالت روحى انسان است براى تشخیص حق از باطل، و درک موانع و مفاسد.
نکته آخر، همانطور که گفته شد، علم داراى مراتب است و از مرتبه عالیه هستى(بارى تعالى) تا انسان و حتى موجودات غیر ذوی العقول نیز داراى علم هستند و بین همه موجودات عالم هستى و علم میتوان به تناسب خودشان و ظرف وجودیشان نسبت برقرار کرد. بر خلاف حکمت که فقط از ویژگیها و صفات ذوی العقول است.
اقسام حکمت
حکمت از نگاه قرآن و حدیث، به سه نوع تقسیم می شود:
- حکمت علمی
- حکمت عملی
- حکمت حقیقی
حکمت علمی
مقصود از حکمت علمی، هرگونه دانستنی یا معرفتی است که برای صعود به مقام انسان کامل، ضروری است. به سخن دیگر، هم دانش مربوط به عقاید، «حکمت» است، هم دانش مربوط به اخلاق، و هم دانش مربوط به اعمال. از این رو، قرآن کریم، پس از ارائه رهنمودهای گوناگون در عرصه های اعتقادی، اخلاقی و عملی، همه آنها را حکمت می نامد:«ذلِک مِمَّا أَوْحی إِلَیک رَبُّک مِنَ الْحِکمَةِ. [۳۲] اینها از حکمت هایی است که پروردگارت به تو وحی کرده است».
این مفهوم حکمت، نخستین فلسفه بعثت انبیای الهی است. قرآن کریم، در آیات متعدّد بر این مطلب، تأکید کرده است، از جمله در این آیه: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ. [۳۳]
بی گمان، [خدا] بر مؤمنان در برانگیختن فرستاده ای از ایشان، منّت نهاده است که آیاتش را بر ایشان می خواند و آنها را پاکیزه می گرداند و به ایشان، کتاب و حکمت می آموزد، هرچند پیش از آن، در گم راهی آشکاری بوده اند».
حکمت عملی
حکمت عملی، برنامه عملی رسیدن به مرتبه انسان کامل است. از نگاه قرآن و احادیث اسلامی، دانش و عملی که مقدّمه تکامل انسان باشد، «حکمت» نامیده می شود، با این تفاوت که دانش، پلّه نخست تکامل، و عمل، پلّه دوم آن است. احادیثی که حکمت را به فرمانبری از خداوند متعال، مدارا با مردم، دوری از گناهان و اجتناب از نیرنگْ تفسیر کرده اند، به حکمت عملی اشاره دارند.
حکمت حقیقی
حکمت حقیقی، نورانیت و بصیرتی است که در نتیجه به کار بستن حکمت عملی در زندگی برای انسان حاصل می گردد. در واقع، حکمت علمی، مقدّمه حکمت عملی، و حکمت عملی، سرآغاز حکمتِ حقیقی است و تا انسان، بدین پایه از حکمت نرسیده، حکیمِ حقیقی نیست، هر چند بزرگ ترین استاد حکمت باشد.
حکمت حقیقی، در واقع، همان جوهر دانش، نورِ دانش و دانشِ نور است و از این رو، خواصّ علم حقیقی و آثارش بر آن مترتّب می گردد که از مهم ترین آنها بیم از خداوند متعال است، چنان که در قرآن کریم آمده: «إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. [۳۴] در میان بندگان خدا، تنها دانشمندان اند که از او بیمناک اند».
این اثر، در کلام پیامبر خدا، عیناً بر حکمت حقیقی نیز مترتّب شده است، چنان که می فرماید: خَشیةُ اللّهِ عز و جل رأسُ کلِّ حِکمَةٍ. [۳۵] بیم از خداوند عز و جل اساس هر حکمتی است.
حکمت حقیقی، جاذبه ای عقلانی و ضدّ کشش های نفسانی است که هر اندازه در جان قوّت یابد، به همان اندازه، تمایلات نفسانی در انسان، ضعیف می شود، تا آنجا که کاملًا از بین می رود. در آن حال، عقل به طور کامل، زنده می گردد و زمام انسان را به دست می گیرد و از آن پس، زمینه ای برای انجام دادن کارهای ناشایست در وجود او باقی نمی مانَد. در نتیجه، حکمت، با عصمت[۳۶]، همراه می گردد و در نهایت، همه ویژگی های حکیم و عالِم حقیقی برای آدمی حاصل می گردد و در بالاترین مراتب علم و حکمت، به والاترین درجات خودشناسی، خداشناسی، امامت و رهبری دست می یابد. [۳۷]
بر این پایه، انبیای الهی و اوصیای آنان که به قلّه حکمت علمی و عملی و حقیقی دست یافته اند، از جانب خداوند متعال، مأمور آموختن علم و حکمت به جامعه بشر شده اند.
تقسیمات حکمت در نزد حکماء
خواجه طوسی در کتاب اخلاق ناصری حکمت را به دو شاخه حکمت نظری و حکمت عملی تقسیم مینماید و هر شاخه به زیربخشهای کوچکتری به صورت زیر تقسیم مینماید:
حکمت نظری
در دانستن موجوداتی است که وجود آنها وابسته به حرکات ارادی افراد بشر نباشد.
"علم مابعدالطبیعه": در شناخت موجوداتی که آمیختگی ماده شرط وجود آنها نباشد. علم به موجوداتی که بیآمیختگی ماده ممکن نباشند و خود دو شاخه دارد.
"ریاضی": آمیختگی ماده در تعقل و تصور آن شرط نیست.
"علم طبیعی": جز با مخالطت ماده معلوم نباشد.
حکمت عملی
در دانستنِ صلاحِ اموری است که به اراده و کردارهای انسان وابسته است.
"تهذیب اخلاق": که به امور انفرادی مربوط است.
آنچه به جماعت و مشارکت وابستهاست و خود دو شاخه دارد:
"تدبیر منازل": مربوط است به مشارکت در منزل و خانه.
"سیاست مدن": مربوط است به مشارکت در اجتماعات بزرگتر. [۳۸]
پانویس
- ↑ مفردات راغب، ماده "حکم"
- ↑ معجم مقاییس اللغة، ماده "حکم"
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ماده «حکم»
- ↑ ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ماده «حکم»، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق
- ↑ قرشى، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 32، ماده «حکم»
- ↑ مفردات راغب، ماده «حکم»
- ↑ معجم مقاییس اللغة، ماده «علم»
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 151، مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، 1415ق
- ↑ ر.ک:مقاله حرام
- ↑ همان، ص 298
- ↑ بقره، 251
- ↑ مجمع البیان، ص 194
- ↑ آل عمران، 48
- ↑ بقره، 269
- ↑ مجمع البیان، ص 194
- ↑ طباطبایى، سیدمحمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه، موسوى همدانى، ج 2، ص 351، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363ش
- ↑ جوادى آملى، عبدالله، قرآن در قرآن، ج 1، ص 297، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ش
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج 2، ص 659، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، 1372ش
- ↑ بقره، 6
- ↑ کهف، 12
- ↑ کهف، 4 - 5
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج 17، ص 609
- ↑ بقره، 27
- ↑ مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 15، ص 399- 400، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش
- ↑ مفردات راغب، ماده «حکم»
- ↑ تفسیر نمونه، ج 15، ص 399
- ↑ همان، ج 17، ص 37
- ↑ ر.ک:مقاله امام صادق(ع)
- ↑ عاملی، شیخ حر، الفصول المهمة فی اصول الائمة، محقق، مصحح، قائنی، محمد بن محمد حسین، ج 1، ص 228، قم، مؤسسه معارف اسلامی امام رضا(ع)، چاپ اول، 1418ق
- ↑ لقمان، 12
- ↑ تفسیر نمونه، ج 16، ص 349
- ↑ اسراء: آیه 39
- ↑ آل عمران: آیه 164. نیز، ر. ک: بقره: آیه 129 و 151، جمعه: آیه 2
- ↑ فاطر: آيه 28
- ↑ الفردوس: ج 2 ص 193 ح 2964 عن أنس بن مالك، كنز العمّال: ج 3 ص 141 ح 5872
- ↑ ر.ک:مقاله عصمت
- ↑ دانشنامه عقايد اسلامى: ج 2 ص 353 بخش پنجم: حكمت
- ↑ اخلاق ناصری، خواجه نصیرالدین طوسی، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، خوارزمی، تهران، چاپ ششم، 1385