شعر آیینی
در واقع عالمان، عارفان، و فیلسوفان شاعری چون حکیم خیام نیشابوری، میرداماد، سهروردی(شیخاشراق)، شیخ بهایی، ملا هادی سبزواری، علامه حلی، ملا محسن فیض کاشانی، شیخ محمود شبستری، علامه اقبال لاهوری، حکیم فیاض لاهیجی، آخوند لاری، محمدحسین غروی اصفهانی(کمپانی)، میرزاحبیب خراسانی، شیخ علی نقی کمرهای، ادیب نیشابوری، علامه جلالالدین همایی، علامه سیداسماعیل بلخی، الهی قمشه ای، علامه طباطبایی، امام راحل و... از هنر شعر به عنوان وسیلهای در خدمت نشر و اشاعه آموزههای اصیل وحیانی و قرآنی، مبارزه با جهل و خرافه و گزافه، و احیای کرامتهای انسانی در جامعه استفاده میکردند. هم چنانکه نسل عالمان و عارفان روزگار ما نیز امروز در این مسیر روشن گام برمیدارند. عالمان و عارفان بزرگی همچون آیتالله حسن حسنزاده آملی، مقام معظم رهبری، و... با مرور و بازخوانی زندگی این چهرههای ماندگار به روشنی میتوان دریافت که آوازه و شهرت آنان در سایر علوم عقلی و نقلی بسیار بیشتر از شعر و شاعری بوده است، ولی امروز – به هر جهت – صبغه شاعری بعضی از آنان همچون خیام و شیخ بهایی بر سایر وجوه علمی شان تفوق و برتری پیدا کرده است. آنچه که مسلم است بسیاری از این بزرگان تعلق خاطر جدی به شعر و شاعری نداشته اند، تا جایی که در بعضی از تذکرهها آمده است کهاشعار آنان بعدها توسط مریدان و شاگردان شان گردآوری و منتشر شده است.
شاعری در روزگار ما
امروز اما با کمال تاسف این چرخه معکوس شده است. در این روز و روزگار هر کس که از راه میرسد و احساس میکند طبع شاعری دارد – بینیاز از آموختن و فارغ از همه امور – و بدون آنکه ریاضت شاگردی در محضر بزرگان شعر و ادب را بر خود هموار کرده باشد، تنها و تنها به مدد «طبع روان» به شعر و شاعری میپردازد و به طور شبانهروزی وقت شریف کلمات را با تخیلات و توهمات خویش میگیرد، و از همه جالبتر اینکه – مکتب نرفته و درس نخوانده - در طرفهًْالعینی به چاپ چند فقره کتاب نائل میشود!
در واقع بسیاری از شاعران روز و روزگار ما مصداق بارز این بیت ایرج میرزا هستند که گفت:
شاعری طبع روان میخواهد
نه معانی، نه بیان میخواهد!
واقعیت این است که بسیاری از شاعران روزگار ما جز «طبع روان» سرمایه دیگری ندارند. یعنی از شعر و شاعری فقط وزن و قافیه و ردیف را بلدند و لاغیر. بدیهی است شاعری که از علوم زمانه خویش هیچ بهرهای نبرده و تنها با اتکاء به «بخت جوان» و «طبع روان» پا به وادی ادبیات گذاشته است، در «صورت» متوقف میماند و جز «زبانبازی» و «خیالپردازی» متاع دیگری برای عرضه کردن نخواهد داشت. چنین شاعری وقتی میبیند حرفی برای گفتن ندارد و دچار «فقر اندیشه» است، به ناگزیر در دامچاله صورتگرایی(فرمالیسم) محض سقوط میکند و سر از ترکستان ابتذال و سطحی نگری در میآورد. در نتیجه عاشقانههایش آیینه عریانی(اروتیک)، آیینیهایش آیینه غالیگری و کژتابیهای مضمونی و اعتقادی و شعر طنزش نیز آیینه لودگی و بیهودگی میشود.
شاعری که به «فقر اندیشه» مبتلاست، ناگزیر از پرداختن صرف به مشاطهگری و دلبرانگی کلام و فرو افتادن در چاه و چاله صنعتگری و زبانآوری است. چنین شاعری، گاهی نیز برای پنهان کردن مُشت خالی خویش در عرصه شعر، در جاده مُغلق گویی میافتد و خلق الله را با جادوی کلمات پر طنطنه «هیپنوتیزم» و مرعوب میکند تا کسی نفهمد که حنایش رنگی ندارد! ولی پشت پردهخیال پردازیهای تردستانه او هیچ حکمت و حقیقتی پنهان نیست و در نهایت همه این شعبده بازیهای ادبی، به هیچ و پوچ میانجامد. شگرد مرعوب کردن مخاطب با کاربرد واژگان دشوار و دیریاب، شگردی است برای خام کردن مخاطب عام. آن گونه که مخاطب تصور کند علت اینکه شعر فلان شاعر پر ادعا را نمیفهمد، حرفهای بزرگی است که خارج از دایره درک و فهم اوست، حال آنکه اینگونه نیست و شاعر با افراط در پیچیده گویی، مشاطهگری و آرایش کلام – چگونه گفتن - پردهای بر روی بیدانشی خویش میکشد. شعر هدف غایی و نهایی نیست آنچه که در آموزههای اصیل دینی مورد تاکید است، این است که نباید شعر غایت و نهایت تلاش یک شاعر مسلمان باشد. نگاه قلههای شعر پارسی به شعر و شاعری نیز دقیقا مشابه نگاهی است که علامه اقبال به شعر دارد: شعر را مقصود اگر آدمگری است شاعری هم وارث پیغمبری است نگاه قلههای سربه فلک کشیده شعر با شکوه پارسی از جنس چنین نگاهی بوده است. هم چنانکه «اخوان» گفته است: « شعر، محصول بیتابی آدمی است؛ در لحظاتی که آدمی در پرتو شعور نبوت قرار میگیرد.» نگاه بنیانگذار شعر نو«نیما یوشیج» به شعر و شاعری نیز نگاهی ارجمند و انسانی است. چنانکه در کتاب «در باره هنر شعر و شاعری» میگوید: «شاعری نیز مرتبهای است که به اصطلاح قدما باید آن را متصل به افق ملائکه تصور کنیم، یعنی حد بلوغ طبیعی نفس.» در اینجا برای پیشگیری از سوءبرداشت لازم است بگویم که کسی مُنکر این نیست که شعر باید از جوهره شعری و عنصر شاعرانگی و کیفیت ادبی برخوردار باشد. ولی فاجعه زمانی اتفاق میافتد که شعر برای یک شاعر تبدیل به هدف غایی و نهایی میشود و در دنیای او جای همه چیز را میگیرد.
مشخصه شاعر اصیل آیینی
از منظر اسلام و قرآن، شاعر آیینی اصیل کسی است که شعرش حاصل جمع «تعهد ادبی» و «تعهد دینی و انسانی» باشد. تعهد ادبی یعنی «چگونه گفتن»، یعنی صورت و ساختار و تکنیک. «تعهد دینی و انسانی» نیز یعنی در کنار چگونه گفتن، به «چه گفتن» بها دادن. یعنی شعرمان محصول تلفیق هنرمندانه «فرم و محتوا» و آمیزهای مقبول از «چگونه گفتن» و «چه گفتن» باشد. یعنی ساختار، تکنیک و مولفههای زیباشناختی را در خدمت و استخدام مضمون و محتوای فاخر و ارجمند در آوردن. یعنی به شعر به چشم هدف «غایی و نهایی» نگاه نکردن، بلکه از هنر شعر به عنوان وسیلهای برای ابلاغ پیامهای انسانی و اخلاقی بهره گرفتن.
وجه تمایز یک شاعر مذهبی معمولی و یک شاعر مذهبی اصیل نیز چیزی جز این نیست. شاعر مذهبی در «اسلام» متوقف است و فقط به صورت و پوسته دین(شعائر و مناسک) توجه میکند، اما شاعر اصیل مذهبی به گفته خداوند در قرآن اهل «ایمان و عمل صالح» است و به سیرت، درونه و حقیقت دین توجه دارد. این دقیقه مهمی است که از نگاه بسیاری از شاعران دینی و آیینی روزگار ما پنهان مانده است. در اینجا بار دیگر یادآوری و تأکید این نکته ضروری است که شعر دینی تنها شعری نیست که به صورت بیواسطه، مستقیم و صریح در ستایش بزرگان دین سروده شده باشد.
علیرغم چنین ذهنیتی، گاه اشعاری بدون «موضوع صریح دینی» و کدها و کلیدهای مذهبی سروده میشوند که به خاطر برخورداری از موضع و مضمون فاخر و ارجمندِ ملهم از آموزههای دینی – همچون غزلهای حافظ و صائب، قصیدههای ناصر خسرو، و قطعههای پروین اعتصامی - مصداق شعر اصیل آیینی به شمار میآیند. برای مثالاشعاری که با محوریت مکارم اخلاق و با موضوعاتی چون تزویر ستیزی، مظلوم نوازی، احسان و نیکوکاری، نوعدوستی، تکریم ایتام یا احترام به والدین سروده شدهاند، در نگاه اول و به اعتبار موضوع ممکن است از دایره شعر آیینی به معنای مُصطلح امروز خارج باشند، حال آنکه علیرغم چنین برداشتی - از نظر موضع و مضمون – دقیقا مصداق شعر اصیل آیینی هستند. شاعرانی که چنین موضعی دارند - حتی اگر شعرشان عاری از واژگان دینی باشد – شاعر آیینی اند، چون سیرت و حقیقت دین در شعرشان به بهترین شکل تجلی پیدا کرده است. این چنین شعری ارزشمندتر از شعری است که فقط به صورت و پوسته دین توجه میکند و در مواردی نیز – علیرغم داشتن موضوع دینی – در تقابل با آموزههای اصیل وحیانی و قرآنی است.
نمونه یک شعر آیینی اصیل
گفتیم که شعر آیینی اصیل، آمیزهای است از تعهد ادبی و دینی. البته آنان که مرعوب نظریههای ادبی «از ما بهتران» هستند، هرگز چنین حرفی را بر نمیتابند و همچنان بر موضع خویش پای میفشارند که: «هدف غایی و نهایی شعر چیزی نیست جز زیبایی و التذاذ هنری محض». پیروان چنین نظریهای شاعرانی چون فردوسی، ناصرخسرو، نظامی، سعدی، اقبال لاهوری، فرخی یزدی و پروین اعتصامی را به اعتبار اینکهاشعارشان آمیخته با تعهد و رسالتی انسانی است بر نمیتابند و از شاعرانی چون پروین به عنوان «ناظم» نام میبرند. چنانکه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی میگوید:
«خیال نکنید که من هذیان میگویم یا دارم برای ناقدان مدرن وطنی، پاپوش میدوزم. جانِ کلامِ این خانمها و آقایان در چهل سال اخیر، تقریبا، همین است که عرض کردم: «نمازِ موج به سوی قبله گرداب است» شعر است و شعرِ ناب، ولی تمام دیوان پروین اعتصامی نظم است و شعر نیست.
محال است کسی تسلیم آن نظریهها و نقدها شده باشد و شعرِ پروین را شعر بداند. این نظریهها امروز بیشتر از نیمی از خلاقیتِ شعری عصر ما را در زبان فارسی، مسخ کردهاند. در کمتر مجله یا محفلی است که نفوذِ این نوع نگرش به شعر را نبینیم، اما، با همه سیطرهای که این گونه نقدها و نظریهها بر فرهنگ ایرانی عصرِ ما یافتهاند، پروین باطل السحرِ شعرِ خویش را در برابر خیلِ انبوهِ عَزایم خوانان، عرضه میدارد و سخنش و شعرش، همچون عصای موسی، حاصلِ کوشش چهل ساله جادوگران را میبلعد. خیل انبوه عاشقان پروین، که سال به سال و روز به روز در تزایدند، گواهان این پیروزیاند که این دخترکِ معصوم با شعرِ خویش، عملا، تمام این نظریهها را باطل اعلام میکند؛ این است معجزه اصلی پروین اعتصامی.» [۱].
قطعه زیبا و عمیق «مست و هوشیار» از پروین اعتصامی گواه صادقی بر این ادعاست که شعر آیینی اصیل و نجیب، آمیزهای است از «تعهد ادبی» و «تعهد دینی ـ انسانی». شعری که نه مدح و منقبت است و نه سوگ و مرثیه، و علیرغم عاری بودن از کدها و کلیدهای کلیشهای شعر آیینی روزگار ما، شعری منبعث از جهان بینی اسلامی و صد در صد آیینی است که گوهر و جوهر دین در جان و جهان آن به بهترین شکل به جلوه درآمده است: محتسب، مستی به ره دید وگریبانش گرفت مست گفتای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: میباید تو را تا خانه قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه شب بیدار نیست گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه گفت: در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست [۲].
تعریف شعر آیینی
هر مقوله ی شعری که صبغه ی دینی داشته باشد و متأثر از آموزه های اسلامی باشد، در قلمرو شعر آیینی قرار می گیرد. به طور کلی تنها مسأله ای که شعر آیینی را از سایر انواع شعر مجزا می کند، قلمرو موضوعی آن است. برخلاف بسیاری از صاحب نظران که شعر مذهبی را موضوعاً، به دو مقوله ی کلی منقبت و مرثیه محدود می دانند، آثار اخلاقی و عرفانی چون خمسه ی نظامی و سایر متون نظم عرفانی و تعلیمی، و نیز آثار غزل سرایان بزرگی چون حافظ، سرشار از رهنمودهای قرآنی و مفاهیم دینی و مقلوه های ارزشی روایی بوده و بیانگر تأثیرپذیری فراوان آنان از متون دینی است. در واقع اگر نگاه خود را صرفاً به دو قلمرو موضوعی منقبت و مرثیه ی شعر آیینی معطوف بداریم، ارایه ی طریق در مورد آثار منظوم توحیدی، نیایشی، عرفانی، اخلاقی و تعلیمی در گستره ی شعر فارسی نامشخص باقی خواهد ماند. از منظر و گستره ای که می توان به حیطه ی شعر آیینی نگریست، اغلب آثار فاخر و ماندگار شعر فارسی، صبغه ی آیینی دارد و در قلمرو شعر آیینی قرار می گیرد. بنا بر تعریفی که از شعر آیینی و گستره ی آن ارایه شد، ما با سه قلمرو موضوعی مشخص و قابل تعریف روبه رو هستیم و از این رو می توانیم تقسیم بندی موضوعی زیر را از شعر آیینی به دست آوریم:
- شعر توحیدی، نیاشی و عرفانی.
- شعر اخلاقی و پندی، اجتماعی، مقاومت، بیداری و دفاع مقدس. که در گونه ی دوم، شاعر به رهایی انسان از اسارت دشمنان درونی، یعنی شیطان و نفس و هواهای نفسانی، و نیز رهایی انسان از بند دشمنان بیرونی، مانند قدرت های سلطه گر و خودکامه و استعماری می پردازد و با به کار بستن آن هاست که انسان به رهایی می رسد و از آن جا که دست او را می گیرد و از خاک به افلاک می کشاند، در مقوله ی ماورایی به شمار می آید.
- شعر ولایی.
شعر ولایی به لحاظ موضوعی، اختصاص به خاندان عترت و طهارت دارد و سخنان، سیره ی اخلاقی و فضای وجودی آنان در «شعر ولایی» بازتاب درخوری پیدا می کند. برای شعر ولایی می توان زیرمجموعه هایی درنظر گرفت، که مهم ترین آن ها عبارتند از: شعر نبوی، شعر علوی، شعر فاطمی، شعر عاشورایی، شعر رضوی و شعر مهدوی. با بررسی آثار برجامانده از موضوعات یاد شده، درخواهیم یافت که مقوله ی مرثیه در تمامی زیرمجموعه های شعر ولایی به جز شعر مهدوی حضور دارد و مقوله ی منقبت در همه ی آن ها ساری و جاری می باشد. با این نگرش تازه و تفاوت میدان دید، در می یابیم که مقوله های منقبت و مرثیه تنها در بخشی از «شعر ولایی» حضور دارد، و ابعاد موضوعی گسترده ای چون: بعثت، معراج، نزول قرآن، غزوات، غدیر، حکومت علوی، مبانی ارزشی فرهنگ عاشورا و... وجود دارد که می تواند فاقد جنبه های سوگواری، و مبتنی بر مؤلفه های ارزشی باشد.
ابعاد و ویژگیهای شعر آیینی
موضوعات متنوع شعر فارسی، هر یک به فراخور مضمون قابل ارایه و نگرش خاص شاعران، از ابعاد و ویژگی هایی برخوردار می باشد؛ به عنوان نمونه «ساختار و فرم، فضا، محتوا و درون مایه»، در اشعار عاشقانه سبک خاص خود را داراست و در اشعار اجتماعی و سیاسی، حال و هوای یاد شده دیگر گونه است. از این رو در شعرهای آیینی نیز مؤلفه های مذکور متناسب با موضوع شعرهای آیینی است. فرم و ساختار(قالب) موضوعات آیینی در سروده های کهن، اغلب در چارچوب مثنوی، قطعه، ترکیب بند، ترجیع بند می باشد و به کمتر سروده ای برمی خوریم که در قالب غزل باشد. این در حالی است که در شعر معاصر، علاوه بر بهره مندی شاعران از قالب های نو «نیمایی، سپید و...» قالب غزل نیز مفاهیم شعر آیینی فارسی را احتوا کرده است. رباعی، مثنوی و غزل- مثنوی نیز از دیگر قالب هایی است که شاعران معاصر در سروده های آیینی خود از آن استفاده می کنند. عمده ترین عامل در بهره مندی از قالب های یاد شده، و به نوعی تنوع قالب در شعر آیینی معاصر، فراهم شدن بستری درخور در جهت به کارگیری موضوعات و گاه مفاهیم متنوع در گستره ی شعر آیینی است. فضای موجود در مضامین و محتوای شعر آیینی نیز از آغاز تا دوره ی معاصر، سیر بالنده ای را طی کرد و این رشد در روزگار ما در حال تکوین می باشد. با بررسی شواهد موجود در آثار آیینی فارسی، دو صورت متفاوت در فضا و نگرش شاعران به چگونگی مبحث منقبت و مرثیه ی ائمه ی اطهار(ع) را شاهدیم:
نوع اول:
پرداختن به منقبت و مدح و گاه مرثیه ی ائمه ی اطهار(ع) و پیشوایان دین، با نفوذ خاص دریافت های شخصی شاعر است. در این آثار، زمانی که از منظور مدح و منقبت به سیره ی پیشوایان دین پرداخته می شود، با اندیشه ای نه چندان بارور و درخورِ مقام و مرتبه ی این بزرگان سخن به میان می آید، مگر در مورادی که آثار تعداد محدودی از شاعران با فرازهایی همراه است؛ مانند نعمت پیامبراکرم(ص) در خمسه ی نظامی و یا سروده های مولانا در مثنوی کبیر و... آن گاه که شاعر با نگاه مرثیه و سوگ به شهادت و رحلت ائمه ی اطهار(ع) پرداخته است؛ می بینیم که تنها سوگ است و حزن و اندوه، که از سیری یکنواخت و گاه ملال آور برخوردار است و شاعر در این مراثی نتوانسته بشکوهی و ارزشمداری حرکت، قیام و شهادت بزرگان دین را به نمایش بگذارد. کاربرد کلمات و گاه صفاتی که در چگونگی توصیف رزم و شهادت آنان مشهود است، بیش از هرچه بیانگر مظلومیت صِرف و پامال شدن حقی است که غالباً توسط حاکمان عصر اعمال می شده است. با این همه در این فضا و محتوا نیز آثاری چون گنجینه الاسرار عمان سامانی را نمی توان نادیده انگاشت. آن جا که سراسر این اثر گران سنگ یاد کردِ قیام عاشورا و پاسداشت حماسه آفرینان آن می باشد؛ اما وجه غالب همانی است که اشاره شد.
نوع دوم:
شعر آیینی در دوره ی معاصر، علاوه بر بهره مندی از متعلقات گسترده و متنوعی مانند؛ شهادت، دفاع مقدس، فرهنگ عاشورا و... در سروده هایی که به نوعی در منقبت و مرثیه ی ائمه ی اطهار و دیگر بزرگان مذهب بر جای مانده است، شاعر به شکوه و حماسه آفرینی آنان و هدفمند بودن شهادت طلبی و آرمان های آنان اشارات خاصی داشته و بیش تر به این ابعاد پرداخته است تا سوگ صِرف و مرثیه ی اندوه بار.
سیر تاریخی و ویژگی نخستین اشعار آیینی فارسی
با نگاهی به تاریخ ادبیات مذهبی در ایران، این نکته به خوبی دریافت می شود که ادبیات به ویژه شعر مذهبی از روزگار دور در ارتباط با چگونگی حکومت ها بوده است. تا قبل از دوره ی صفویه، به طور کلی گرایش به شعر مذهبی و سرودن در موضوعات مذهبی بسیار کم بود و آن چه از آثار آن دوره در قالب شعر مذهبی باقی ست، بیشتر نعت پیامبراکرم(ص)، حضرت علی(ع) و دیگر یاران پیامبر و در مواردی نیز یاد کرد قیام عاشورا است، و عمدتاً به موضوعات دیگر نپرداخته اند.
در دوره ی صفویه به جهت توجه خاص پادشاهان صفوی به مذهب تشیّع، شعر مذهبی در ادبیات مورد توجه بیش تر واقع شد. شاعر برجسته ی مذهبی سرای پس از صفویه، محتشم کاشانی بود. روند مذهبی سرایی همچنان تا قبل از روی کار آمدن نادرشاه در ایران ادامه داشت.
با حضور نادرشاه در صحنه ی قدرت ایران و با توجه به سنّی مذهب بودن وی، شعر مذهبی فارسی دیگر بار به انزوا گرایید؛ اما با روی کار آمدن حکومت زندیه، اقبال به سرودن شعر مذهبی از سر گرفته شد و کم کم از روزگار مشروطه به بعد پایگاه قدرتمندی نزد شاعران و علاقه مندان پیدا کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به جریانی پویا و قوی در صحنه ی ادبیات مطرح شد.
عمان سامانی، از بزرگ ترین شاعران مذهبی دوره ی مشروطه بود، که شعر مذهبی فارسی را در قامتی استوار و با مضامینی ژرف و عمیق ارایه کرد.
البته فراز و نشیب های یاد شده در ساختار شعر مذهبی باعث ایجاد تحول محتوایی شعر آیینی فارسی نشد.
چرا که در دوره ی صفویه و پس از آن هیچ نهضت اصلاح گری شکل نگرفت تا به احیا و بازنگری باورهای مردمی بپردازد. در این عرصه متأسفانه کسی پیدا نشد که بسیاری از باورهایی را که ره آورد سیاست عباسیان، به نقادی فراخواند.
بسیاری از ناروایی ها راه خود را در ذهن و زبان مردم ادامه داد و بازتاب این باورها را در متن شعر امروز نیز می توان به وضوح دید. تغییر نگرش شاعران در شعر مذهبی، از حالت شخصی به اجتماعی و گستردگی اندیشه، در شعر دوره ی مشروطه صورت گرفت.
شعر مذهبی به عنوان موضوع انتخاب شد و شاعران معتقد و مذهبی از آن به عنوان حربه ای در برابر شاعران به اصطلاح روشن فکر استفاده کردند. رویکرد دوباره به شعر آیینی ناشی از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع حاکمیت مذهبی بر مردم و طرح جامعه ی شیعی به عنوان بزرگ ترین تحول در جغرافیای اندیشه و سیاست اجتماعی، باعث ایجاد تحولاتی درخور در ادبیات ایران و طرح و اثبات ادبیاتآیینی شد.
متأثر از تحولات یاد شده، تحولاتی در قلمرو شعر آیینی ایجاد شد، که مهم ترین آن تعمیق آگاهی در شعر آیینی معاصر است. پیش از آن پرداختن به هر مضمونی (چه والا و ارزشمدار، و چه نازل و بی مقدار) در گستره ی شعر مذهبی مسبوق به سابقه بود، نمونه های آن را در لابه لای کارنامه ی شعر مذهبی ایران می توان پیدا کرد. بسیای از شاعران مذهبی سرا به جای کمک به بالا رفتن سطح درک مردم، به همراهی و همنوایی با آنان می پرداختند. در واقع به جای این که مردم دنباله روِ اندیشه و برداشت های شاعران در افق های معنایی تازه باشند، بعضی از شاعران، دنباله روِ تفکر مردم بودند. اما این شیوه دیری نپایید که حال مضمون پردازی در شعر مذهبی، در قالب های محتوایی شایسته تر و ماندگارتری تغییر یافت.
نقش آگاهی از تحولات تاریخ و رسیدن به دانش و بینش دینی را کمتر کسی در ارزشمندی و ماندگاری یک اثر نادیده خواهد گرفت. اگر در گذشته شعر مذهبی پیرامون چند موضوع با ابهام فلسفی مضامین موجود در آن می چرخید، اما پس از پیروزی انقلاب اسلایم به دلیل تأثیرپذیری از چند عامل، شاعرانی چون؛ علی معلم، سلمان هراتی، سیدحسن حسینی، قیصر امین پور و... به فلسفه و نگرشی صحیح در مضامین دینی دست پیدا کردند. مطالعات دقیق و عمیق آنان در قلمرو مفاهیم دینی به آنان کمک بسیاری کرد.
حضور شخصیت های مطرح انقلابی چون: شهید مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی و... که در ارایه ی دانش و بینش مذهبی به جامعه، با سخنرانی و کتاب هایی ارزنده، در پیرایش تاریخی مسائل دینی قدم های ارزنده ای برداشتند، و توانستند تا حدودی از این طریق بدعت ها و ناروایی هایی را که بر تاریخ اسلام گذشته بود، بزدایند؛ عامل مؤثری در ایجاد فضای مناسب برای ظهور و پیدایش ادبیات انقلابی و مذهبی به شمار می آید. بدین طریق تلاش های صورت گرفته، مورد توجه و بهره مندی شاعران آیینی معاصر قرار گرفت و کم کم جریانی اصلاح گرا و سالم، در حوزه ی شعر آیینی شکل گرفت؛ که از یک سو سعی در احیای شخصیت های تحریف شده ی دینی نمودند، و از سوی دیگر در ارایه ی بینش صحیح به جامعه و تغییر ساختار فکری در حیطه ی ادبیات فارسی، گام برداشتند. نتیجه ی نگرش تاریخی صحیح به واژه ها و همراهی با اصالت و هویتمندی آن ها، در کنار پروراندن اندیشه در پس بهره مندی از هر عنصر مذهبی، شعر را از حالت روایی و تک زمانی بودن به عرصه ی ادب فرازمانی سوق داد و در آثار شاعران آیینی فرازهایی ژرف و ماندگار پدید آورد.
منابع
- محدثی خراسانی، زهرا؛ (1388)، شعر آیینی و تأثیر انقلاب اسلامی بر آن، تهران: مجتمع فرهنگی عاشورا.