ادیان و مذاهب در بنگلادش (مقاله)
عنوان مقاله | ادیان و مذاهب در بنگلادش |
---|---|
زبان مقاله | فارسی |
اطلاعات نشر | ایران - پژوهشگاه مطالعات تقریبی |
نویسنده | به کوشش: محمد ابوسعید بنگلادشی مجله طلوع شماره 6 سال 1382-155 |
مقاله پیش رو پیرامون کشور بنگلادش و ادیان و مذاهب آن توجه دارد و به موضوعات تاریخچه رشد و نفوذ ادیان و مذاهب، سیاست مذهبی حکومت، روابط پیروان ادیان و مذاهب مختلف با یکدیگر، آداب و سنن، تشکیلات مذهبی، حوزه های دینی و رهبران مذهبی و تاثیر تبلیغ و ترویج مذاهب و همچنین بررسی جمعیت ادیان و مذاهب رایج کشور بنگلادش می پردازد.
مقدمه
موقعیت جغرافیایی جمهوری خلق بنگلادش که نماد بین المللی آن BG است، پیش تر بنگال شرقی یا پاکستان شرقی نامیده می شد. پایتخت بنگلادش « داکا» است. این کشور 143998 کیلومتر مربع وسعت دارد. مرزهای قدیمی بنگلادش در جنوب آسیا ناشناخته است. در کتابهای جغرافیا به اجتماعی از مردم که بنگا نامیده می شدند اشاره شده است. مهابهاراتا چندین درگیری را دراین اجتماع ذکر می کند. مارکوپولو نیز در خاطرات خود به نام بنگلا اشاره می کند. مورخان دیگری هم با اسامی مختلف به این منطقه جغرافیایی اشاره کرده اند ولی برای اولین بار لغت بنگال در دوران سلطنت اکبرشاه استفاده شد؛ هنگامی که استان شرقی موخالز بعنوان سوبا - بنگلا شناخته شد. طی استیلای بریتانیا بر هند بین سالهای1854 -1874 بنگال شامل این قسمتها بود: الف) بنگال خاص؛ ب) ایالت بیهار در هند کنونی و مناطق اریسا و چوتانگپور در غرب؛ ج) قسمتی از دره سورما در شمال شرقی. در 1875م هنگامی که ایالت آسام به وجود آمد، بخشهای کاچار و سیلهت در دره سورما از بنگال جدا شد و به ایالت جدید واگذار گردید. در 1905م ایالت بنگال شرقی و آسام از ترکیب پانزده بخش از بنگال، ایالت آسام و ایالتهای کوچ بیهار، تریپورا و منپور تشکیل شد و داکا، مقر دولت، ایالت جدید شد. در 1912م تقسیمات دیگری صورت گرفت و بالاخره در 1947م که بریتانیا قدرت را به هند واگذار کرد، استان بنگال دوباره تقسیم شد. قسمت شرقی بنگال شرقی نامیده شد و بعد پاکستان شرقی نام گرفت و در 1971م این بخش با عنوان کشور بنگلادش از پاکستان جدا گردید و داکا دوباره پایتخت شد. بنگلادش کنونی 998/143 کیلومتر مربع وسعت دارد. مرزهای این کشور از شمال و غرب و شرق به وسیله هند محاصره شده است: از شمال به ایالت آسام و بنگال غربی، از شرق به ایالت آسام و از غرب به ایالت بیهار و بنگال غربی هند محدود می شود. در قسمت جنوب شرقی با کشور برمه هم مرز می شود و در جنوب آن خلیج بنگال قرار دارد. این کشور بین خطوط 2034 و 2638 عرض شمالی وخطوط 8801 و 9241 طول شرقی قرار گرفته است. بنگلادش به چهار ایالت چیتاگنگ، داکا، خولنا، و راج شاهی تقسیم شده است که هر یک از این ایالتها به بیست بخش تقسیم می شوند و هر بخش دارای چند بخش فرعی است.
تاریخچه رشد هریک از ادیان و مذاهب
در تاریخ اکسفورد آمده است«وقایع (تاریخ) مشخص در بنگال از سیصد سال قبل از میلاد شکل گرفته است.» اغلب اطلاعات تاریخی موجود به ایندوس (سند) و بالای دره های گنگ و پس از آن انتهای رود بیهار مربوط است. ابتدا مهاجرت گروههای هند آریایی و دراویدین به شمال هند صورت گرفته است. در بین این مهاجران یک قبیله به نام بنگ بود که اسم آن از نام منطقه گرفته شده بود. بنگال از زمان امپراتوری شاهان گوپتا که هندو بودند شکل گرفت. شاهان گوپتا ابتدا در شمال بنگال و سپس بیهار حکومت را به عهده داشتند. در میان پادشاهان سلسله گوپتا، چاندرا گوپتا، مسامودرا گوپتا، بیکرامادیتا و الیاس چاندرا گوپتا از دیگران مشهورتر می باشند. نماینده یکی از پادشاهان این سلسله به نام آشوکا اول بار بودیسم را به این منطقه ارائه کرد و حدود هزار سال بعد یک پادشاه بودایی در بنگال به قدرت رسید. بسیاری از مورخان متفق القول اند که شاشانکا (598-640 میلادی) که وی هم هندو بود، نخستین پادشاهی بود که توانست در بنگال قلمرو مشخص و مهمی را تحت پوشش قوای خود داشته باشد. در سال 750 میلادی مردم گوپال را که یک بودایی بود برای حکومت انتخاب کردند. وی سلسله پالا را تاسیس کرد. پادشاهان این سلسله بوداییانی بودند که مذهبی را که اول بار بوسیله نماینده آشوکا ارائه شد توسعه دادند. آنها صومعه ها و مدارس بودایی را تأسیس کردند. زائران چینی که در آن زمان به این منطقه مسافرت کرده اند، در مورد پارسایی و طرفداری بنگالیها از مذهب بودا مطالبی نوشته اند. بودیسم به خصوص از طرف طبقات پایین مورد استقبال قرار گرفت. ظاهر آرام بودیسم سلطه طلبی پالاها و نفوذ آنها را به مناطق دیگر تا حدودی تضعیف می کرد. دارماپال یکی از پادشاهان این سلسله به تعمیر و بنای معابد بوداها پرداخت و کشور را تا رودخانه ایندوس (سند) در غرب و کوههای بیند هایا در مرکز هند امتداد بخشید. در نیمه قرن یازدهم میلادی سنها، پالاها را سرنگون کردند. سنها هندو های ارتدوکس بودند و سیستم طبقاتی را با همه ضعفهایش برای طبقات پایین جامعه دوباره برقرار کردند. بیجوی سن اولین پادشاه این سلسله 64 سال حکومت کرد. پس از وی فرزندش بالان سن نیز بیست سال در کمال آرامش حکمرانی نمود. در همین زمان بالال کنفرانس عظیم مذهبی هندوها را تشکیل داد (1158-1178 میلادی) و در آنجا سیستم طبقاتی هندو را به وجود آورد. بر این اساس، هر هندو به تناسب شغل و حرفه ارزش و اهمیت پیدا می کرد.هندوهای بنگلادش و بنگال غربی هم اینک بر اساس همین سیستم طبقه بندی شده اند. وی در پایان عمر خود مذهبی تر شد و بر اثر گرایشهای شدید مذهبی هندویسم و به خاطر ترک دنیا و به منظور پاک شدن از گناهان به اتفاق همسرش خود را به رودخانه مقدس گنگ انداخت. وی قبل از ترک دنیا حکومت را به فرزندش لاکشمن سن واگذار نمود. لاکشمن فردی مقید به مذهب هندویسم بود و پایتختش در بنگال غربی قرار داشت. وی به هنگام حمله اختیار الدین بختیار، پیر و فرسوده بود و پس از حمله به بکرام پور به داکا گریخت و در همان جا وفات یافت. سنها همچنین سیستمی را به نام کولینیسم بنگال ارائه کردند. برمبنای این سیستم یک مرد از طبقه بالا ممکن بود با یک زن از طبقه پایین ازدواج کند. حکومت مسلمانان در بنگال از سال 1757 تا 1201 میلادی به طول انجامید. پس از شکست لاکشمن سن، آخرین فرمانروای هندو مذهب، حکومت مسلمانان توسط اختیار الدین بختیار در بنگال شروع می شود و با شکست نواب سراج الدوله در یک توطئه حساب شده توسط نیروهای بریتانیا خاتمه می یابد. اختیارالدین که فرمانده ارتش قطب الدین، از نخستین فاتحان مسلمان هند، بود، مأمور گردید تا به طرف شرق حرکت نماید و ضمن ترویج اسلام، بخش دیگری از شبه قاره را به متصرفات امپراتور دهلی بیفزاید. وی ابتدا بیهر را فتح کرد و سپس به طرف بنگال رفت وبدون هیج مقاومتی بنگال را تسخیر نمود. بختیار پایتخت خود را دردوکوت (نزدیک شهر دناجپور) بنا نهاد. بدین ترتیب پایه های حکومت مسلمانان ترک در بنگال نهاده شد.
اسلام
مسلمانان طی دهه های متوالی موفق به فتح بخشها و فرمانداریهای مختلف بنگال شدند و این متطقه تحت سیطره و نفوذ مسلمانان در آمد. طی 135 سال پس از فتح بنگال، این سرزمین توسط حکام ترک که از دهلی منصوب می گردیدند اداره می شد. در طول حکومت مسلمانان ترک، بنگال در ناآرامی سیاسی و جنگ قدرت قرار داشت. اکثر حکام مدت کوتاهی زمام امور را در دست داشتند و از 24 حاکمی که در طول 135 سال فرمانروایی می کردند، تنها می توان از باقر خان به عنوان حاکم قدرتمند یاد کرد. نفوذ مسیحیان در بنگلادش به وسیله اروپاییان صورت گرفت. پرتغالیها اولین اروپاییانی بودند که به بنگال آمدند. آنها در سال 1517 اولین مؤسسه را در چیتاگنگ تأسیس کردند و همراه با آنها مبلغان و هیأتهای مذهبی وارد این منطقه شدند و کلیسایی را در منطقه ای در داکا که هنوز باقی مانده، ساختند. پس از آنها هلندیها، بریتانیاییها، دانمارکیها و فرانسویها به این منطقه نفود کردند تا اینکه بریتانیاییها حکومت مسلمانان را در 1757 میلادی شکست دادند و کل منطقه را در اختیار خود گرفتند. ولی اسلام به عنوان دین اکثریت مردم بنگلادش در دوران حکومت بریتانیا باقی ماند و پس از استقلال هند و پاکستان، این منطقه به دلیل دارا بودن اکثریت مسلمان از دیگر مناطق هند جدا شد.
نفوذ ادیان
با گسترش اسلام در بنگلادش حاکمان مسلمان در تمام قسمتهای این کشور قدرت را به دست گرفتند. اسلام توسط ترکها در بنگال توسعه یافت. قبل از ورود ترکها مسلمانان سایر مناطق بنگال به لحاظ ارتباط تجاری و اقتصادی با اسلام آشنا بودند، اما با ورود ترکها موجبات تقویت و پیدایش حکومت مسلمانان در بنگال پدیدار گردید. پس از ترکها مغولها در بنگال به حکومت رسیدند که آنان نیز تا حدودی به توسعة فرهنگ اسلام پرداختند. مبدأ تاریخ بنگلادش در زمان سلطنت اکبر به هجری شمسی تغییر نمود. اورنگ زاد یکی دیگر از پادشاهان مغول که اعتقاد زیادی به اسلام داشت شخصاً از قرآن نسخه برداری کرد. پس از استیلای بریتانیا بر شبه قاره، مسلمانان بیشترین ضربه را از جانب آنان متحمل شدند و خسارات فراوانی دیدند. برای مثال در سال1793 استعمارگران انگلیسی قانونی را به تصویب رساندند که معروف به اقامت دائمی است. بر اساس این قانون، مالکیت بنگال برای همیشه به عهدة هندوها واگذار شد و این در حالی بود که مسلمانان سالهای طولانی حاکمیت مطلق سراسر قاره را در اختیار داشتند. گرچه مسلمانان استیلای سیاسی خود را از دست دادند، با توجه به غنای فرهنگ و شرایط بهتر اقتصادی، نسبت به هندوها، در درجة بالاتری از ارزش اجتماعی قرار داشتند. در تمام مناطق شبه قاره، مسلمانان همگام با هندوها و سایر قشرهای تحت ستم، علیه استعمارگران به مبارزه برخاستند. فکیر منجوساه نخستین مسلمانی بود که در سال1763 علیه نیروهای بریتانیا قیام کرد. وی جنگهای مختلفی را علیه انگلیسیها هدایت کرد، ولی سرانجام شکست خورد. شاه ولی الله که بر قراری خلافت اسلامی را به عنوان هدف تعیین کرده بود نیز در طول سالهای 1779- 1831 به جنگ با انگلیس پرداخت. ولی وی نیز سرانجام از آنها شکست خورد. حاجی شریعت الله و مولانا کرامت علی و محسن الدین الیاس نیز جنگهایی را علیه انگلیس رهبری کردند. آنان با الهام از تعالیم اسلامی، روحیة مبارزه طلبی و جهاد را علیه انگلیسیها در بین مسلمانان تبلیغ و تشویق می کردند. این دوره از حرکت تجدید بنای اسلام بین سالهای 1700-1873 میلادی ادامه یافت. پس از این سالها نیز مسلمانان و هندوان متحداً علیه استعمارگران انگلیسی به مبارزه پرداختند. در سال1905 لرد کرزن، فرمانروای معروف هندوستان، ایالت بنگال را به دو بخش تقسیم نمود. نواب سلیم الله، رهبر مسلمانان بنگال، مشوق لرد کرزن در امر تقسیم بنگال بود. وی به رغم مخالفتهای زیاد، با او در این زمینه همکاری نمود. بعد از تقسیم بنگال، بخشهای عقب افتادة آن سرزمین مورد توجه قرار گرفت و از توسعه و عمران برخوردار شد. نواب سلیم الله در سال 1906 با گرد آوری رهبران مسلمانان سراسر هند، نخستین کنفرانس سراسری رهبران اسلامی را تشکیل داد. که در این کنفرانس تصمیم به تشکیل حزب مسلم لیگ اتخاذ گردید و رهبران این حزب در مراحل بعدی، طرح تشکیل پاکستان را ارائه نمودند. رهبران حزب مسلم لیگ بر این عقیده بودند که مسلمانان شبه قاره باید دارای موطن جداگانه ای بوده، قوانین شرع مقدس اسلام ناظر بر روابط سیاسی و اجتماعی مملکت باشد. در رأس رهبران این حزب، محمد علی جناح قرار داشت. علاوه بر جناح می توان از لیاقت علی خان، عبدالرب پیشتار، خواجه ناظم الدین و شهید سهروردی نام برد. در طول سالهای 1930 – 1932 سه کنفرانس با حضور 58 تن از رهبران برجستة مسلمانان و هندوها در یک طرف و دولت بریتانیا در طرف دیگر انجام پذیرفت. در نخستین کنفرانس که موضوع چگونگی ادارة امور و آیندة شبه قاره در آن به بحث گذاشته شد، رهبران مسلمانان خواهان بررسی جداگانه مسئله مسلمانان گردیدند. در حالی که رهبران سیاسی مشغول مذاکره درباره وضعیت آینده شبه قاره بودند، استقلال طلبان شبه قاره در جبهه های مختلف به مبارزه با قوای انگلیس برخاستند. از جمله این افراد نواب میرقاسم خان و فقیر منظور شاه بودند که جنگهای مختلفی را علیه استعمارگران هدایت می کردند. در 1935 که دولت انگلیس موافقت خود را با برگزاری انتخابات اعلام نمود، ابوالقاسم فضل الحق، از رهبران مسلمانان، پس از پیروزی در انتخابات در بنگال کابینه خود را تشکیل داد. وی به توسعه فرهنگ و دانش اهتمام ورزید که بدین ترتیب مسلمانان تشویق و ترغیب به فراگیری علم و دانش شدند و در مراحل بعدی بخش عظیمی از طبقه متوسط جامعه را تشکیل دادند. با شروع جنگ جهانی دوم، آزادیخواهان بر خواستهای خود پافشاری کردند و انگلیسیها به طور ضمنی پذیرفتند که در صورت پیروزی انگلیس در جنگ، استقلال به هندوستان داده خواهد شد. در طول سالیان جنگ، نزاع و کشمکشهای مذهبی و فرقه ای سراسر هند و بنگال را فراگرفت که بر اثر آن هزاران نفر کشته شدند و داراییها و اموال مسلمانان به غارت رفت. در چنین شرایطی، در23 مارس1940م در مجمع شورای سالانه حزب مسلم لیگ، طرح تاریخی لاهور از سوی جناح مطرح شد که سرانجام منجر به تقسیم شبه قاره گردید. وی در طرح خود خواهان ایجاد سرزمین مستقلی برای مسلمانان براساس اکثریت نفوس مسلم در مناطق موردنظر گردید که این طرح در مجمع عمومی به تصویب شرکت کنندگان رسید. سرانجام، پس از یک دوره مذاکرات و درگیریها، در1946م انتخابات سراسری در شبه قاره برگزار گردید. در تاریخ نهم ژوئیه 1947م پایان سلطه نیروهای انگلیسی در شبه قاره وتاسیس دو کشور مستقل هند و پاکستان رسماً اعلام گردید. پس از استقلال پاکستان اختلافات میان دو بخش شرقی و غربی کشور شروع شد که به جدایی بخش شرقی پاکستان و تاسیس کشور بنگلادش در 1971 منجر گردید. مسلمانان پس از تاسیس بنگلادش نیز قدرت را در این کشور در دست داشتند.
سیاست مذهبی حکومت
پس از استقلال بنگلادش مادی گرایی به عنوان یکی از اصول اساسی سیاست کشور اعلام شد. اما در 1977م دولت ضیاءالرحمان « ایمان و اعتقاد کامل به خداوند قادر مطلق» را جایگزین آن ساخت. ژنرال ضیا به طور چشمگیری ماهیت مادی قانون اساسی بنگلادش را تغییر داد. یکی از اولین اقدامات وی در این زمینه، افزودن «بسم الله الرحمن الرحیم» در مقدمه قانون اساسی بود. ماده دوازدهم قانون اساسی که شامل مکانیزم هایی برای اجرای مادی گرایی بود، به کلی حذف شد و یک عبارت جدید به ماده 25 اضافه شد و مقاصد دولت را برای « تثبیت، حفظ و تقویت روابط برادرانه با کشورهای اسلامی بر پایه اتحاد اسلامی» اعلام کرد. جدا از این تغییرات اساسی، اقدامات نمادین دیگری نیز انجام شد؛ اقداماتی مانند نصب پوسترهایی در اداره های دولتی که در آن آیاتی از قرآن کریم نوشته شده بود، پخش پیامهایی توسط رئیس جمهور به مناسبتهای مذهبی، مانند عید میلاد پیامبر اکرم (ص)، شبهای محرم و پخش مناجات به مناسبتهای خاص. همچنین فعالیتهایی در جهت معرفی اسلام و اصول شریعت از طریق رادیو و تلویزیون به عمل آمد و اذان پنج بار در روز پخش شد. برخی از تغییرات نیز در سطح اجرایی بود. یک « بخش جدید امور مذهبی» تحت نظارت یک وزیر،تاسیس و به مؤسسه ای اسلامی با شبکه گسترده ای از امکانات تحقیقاتی تبدیل شد. دولت همچنین یک دانشگاه اسلامی با مرکز تحقیقات اسلامی را تاسیس کرد. با سیاستهایی که ضیا به کار برد، گرایش اسلامی خود را بیشتر نشان داد. وی سخنرانیهای خود را با نام خدا آغاز می کرد. بنگلادش تحت رهبری وی تبدیل به عضو مؤثری در سازمان کنفرانس اسلامی (OIC) و کمیته سه جانبه القدس و جبهه اتحاد اسلامی شد. دولت ارشاد به روند اسلامگرایی ادامه داد. ارشاد به طور قاطع اعلام کرد که اصول اسلام باید در قانون اساسی بنگلادش گنجانده شود. ایجاد صندوق زکات و سیاست آموزشی جدید برای شناساندن زبان عربی و مسائل اسلامی در مدارس نمونه هایی از اقدامات وی است. وی همچنین نماز جمعه را مورد تاکید قرارداد. همه این مطالب در هشتمین اصلاحیه قانون اساسی (توسط مجلس ملی) در تاریخ هفتم ژوئن 1988م عنوان شد و اسلام دین رسمی کشور بنگلادش اعلام گردید.
روابط پیروان ادیان و مذاهب مختلف با یکدیگر
از آنجا که در استقلال شبه قاره، مسلمانان و هندوها مشترکاً در عملیات از بین بردن قوای متجاوز انگلیس نقش داشتند، استعمارگران انگلیس همواره سعی می کردند همزمان با فعالیتهای سیاسی از طریق تحریک عوامل خود فروخته، به اختلافات مذهبی مسلمانان و هندوها دامن بزنند و بدین وسیله تاوان شکست سیاسی خود را در مذاکرات دریافت نمایند. از طرفی اتحاد مسلمانان و هندوها در مبارزات علیه استعمارگران بریتانیایی قابل تحسین است، ولی از طرف دیگر درگیریهایی که به تحریک عوامل استعمارگر صورت می گرفت، تاسف را بر می انگیزد. یکی از تاسف بارترین و دهشتناک ترین این درگیریها در1946 در بیهار بود که طی آن هزاران مسلمان توسط افراطیون هندو مذهب به قتل رسیدند. به تلافی کشتار مسلمانان در بیهار، مردم مسلمان نواخالی (یکی از شهرهای مذهبی بنگلادش ) به قتل عام هندوها دست زدند تا بدین وسیله آتش خشم خود را فرو بنشانند. اوضاع آن چنان بحرانی و وخیم بود که مهاتما گاندی که به خوبی از نقشه ها و تو طئه های استعمارگران آگاهی داشت به بیهار و نواخالی مسافرت نمود تا طرفین درگیر را از ادامه نبرد و کشتار باز دارد و آنان را متوجه دشمن اصلی نماید. هند و پاکستان به ترتیب براساس دارا بودن اکثریت هندو و مسلمان مستقل تشکیل شدند. درگیریهای فرقه ای در هند و پاکستان کماکان ادامه دارد، ولی این درگیریها در بنگلادش کمتر از دو کشور دیگر است و تقریباً پیروان ادیان و مذاهب مختلف در کنار یکدیگر با مسالمت به سر می برند.
مذهب صوفیان
اکثریت مردم بنگلادش پیرو فقه سنی و حنفی مذهب اند. صوفیان و درویشان سهم مهمی در توسعه اسلام در بنگلادش بر عهده داشتند. مردم تعلیمات آنان در مورد تسلیم به خداوند و تزکیه نفس را پیروی می کنند. آرامگاه این صوفیان از قدیم بزرگ ترین مراکز دعا و نیایش و تعلیم اصول قرآن و سنت در بنگلادش بوده است. روزانه صدها نفر ازمردم از نقاط مختلف کشور به این آرامگاهها می روند و به مناسبتهایی مانند جشنها چند صد هزار نفر در آنجا گردهم می آیند. این جشنها نه تنها با حضور مردم عادی، بلکه در حضور رئیس دولت و وزرای کابینه، ژنرالها، ماموران دولتی رده بالا و بسیاری از استادان دانشگاهها اجرا می شود. مردم بنگلادش نیز همانند دیگر مسلمانان پایبند اصول و سنن مذهبی خود هستند و درمراسم مختلف مذهبی شرکت می نمایند. گسترش مؤسسات اسلامی و مساجد در بنگلادش نمایانگر این امر می باشد. علاوه برآن، این مؤسسه ها آموزش آداب و سنن مذهبی به مردم را عهده دار می باشند. در دوران شکوفایی اسلام در بنگلادش، ترویج و تبلیغ اسلام در بین مردم بیشتر از طریق صوفیان صورت می گرفت. در این دوران عموماً در جوار کاخ پادشاهان و یا سلاطین، محلی موسوم به «مرید خانه» قرار داشت که پیروان مذاهب مختلف به هنگام پذیرش اسلام به این محل آورده می شدند. به رغم عمق اعتقاد و وفاداری مردم این کشور به اسلام، محتوا و ساخت اجتماعی اسلام در بنگلادش تا حدود زیادی از آیین هندو تاثیر پذیرفته است. نفوذ عادات و آداب هندو در معتقدات و شعائر اسلامی مسلمانان بنگال بسیار نیرومند است و معتقدات و رفتارهای برخی از مسلمانان در نواحی روستایی در بسیاری از موارد، درست مخالف آن چیزی است که دین اسلام ایجاد می کند.
آداب و سنن، مذهب و میزان پایبندی مردم به مذهب
نفوذ باورهای شیعی نیز در زندگی دینی مسلمانان سنی بنگال مشهود است. گرچه بسیاری از مقامات رسمی بنگال شیعه بوده اند، امروزه، تنها چندین طایفه از قبایل کارام علیا شیعه هستند. با این حال قابل توجه است که مسلمانان این سرزمین هر ساله مراسم عزاداری محرم را با شور و احساس غریبی برگزار می کنند. تعزیه که در ماههای محرم هر سال در همه روستاهای بنگال با شور و حرارت خاصی برگزار می شود، در گذشته از سوی مصلحان مسلمان این سرزمین به لحاظ شباهت با برخی آیینها و آداب هندو، به عنوان شرک و بت پرستی و توهین به اعتقادات دینی اسلام تلقی می گردید. یکی از جنبشهایی که به قصد پیراستن معتقدات و آداب اسلامی مسلمانان بنگال از شائبه های هندو تکوین یافت، جنبش فراضی به رهبری حاجی شریعت الله بود که به فرقه صوفیه قادریه تعلق داشت. جنبش فراضی عمدتاً از اندیشه های وهابی مایه گرفته بود و بر انجام فرائض بنابر قرآن مجید و حدیث و سنت پیامبر(ص) تاکید داشت. این جنبشها سپس رنگ و بوی سیاسی گرفت و در استقلال بنگلادش تاثیر نهاد.
تشکیلات مذهبی
در این دوران و پس از آن، مساجد بزرگی از سوی سلاطین و مردم مسلمان ساخته می شد.در سال 1375 میلادی اسکندر شاه، مسجد معروف آدینه را در پاندوآ در ایالت مالدا، واقع در بنگال غربی، بنا نمود. این مسجد بزرگ ترین مسجد در شبه قاره است. درکنار این مساجد، مدارس و حوزه های علمیه نیز بنا می شد که به تعلیم و تربیت طلاب می پرداخت. در 1867م نخستین مرکز علمی و فقهی معروف شبه قاره در محلی به نام دیوبند تاسیس گردید. این حوزه علمیه که به منظور ارتقای دانش و خرد مسلمانان شبه قاره و انتشار اسلام تاسیس گردیده بود، نقش مهمی در آگاهی سیاسی و ترویج و ترغیب مسلمانان به فراگیری آیات جهاد ایفا نمود و تاثیر بسزایی نیز در مردم بنگال برجای گذارد. به طورکلی مؤسسات و سازمانهای اسلامی در بنگلادش را می توان به چندگروه تقسیم کرد: مؤسساتی مانند مدرسه، مساجد و گروههای داوطلبی که احکام اسلامی را تدریس می کنند؛ مراکزی که اطراف آرامگاههای صوفیان و روحانیون تشکیل می شود؛ سازمانهای متعدد اجتماعی، مذهبی و فرهنگی که وظیفه آنها رسیدگی به وضعیت رفاهی مسلمانان است؛ و مدارس و حوزه های دینی که از قدیم به کار تعلیم و تربیت مربیان و رهبران دینی اشتغال داشته اند. هزاران مسجد موجود در بنگلادش مراکز فعالی برای فعالیتهای اجتماعی- مذهبی هستند. سازمانهایی نظیر هیات مسجد بنگلادش، مسجد سماج و بیت الشرف، فعالیتهای برخی از این مساجد را هماهنگ می نمایند و برنامه هایی برای فعالیتهای فرهنگی- مذهبی مانند تبلیغ اسلام، توسعه آموزشهای اسلامی و اصلاحات اجتماعی و خدماتی فراهم می کنند. این مساجد به عنوان مراکز نمازهای جماعت و یومیه همواره نقش مهمی ایفا کرده اند. ساخت مساجد جدید و توسعه، تعمیر و تزئین مساجد قدیمی، به مشخصه پیشرفت ناگهانی اسلام در بنگلادش تبدیل شده است. آرامگاههای صوفیان و روحانیون نیز از قدیم بزرگ ترین مراکز دعا و نیایش و تعلیم اصول قرآن و سنت در بنگلادش بوده است. صدها آرامگاه در بنگلادش وجود دارد. این صوفیان که از کشورهای عربی و آسیای مرکزی به بنگلادش آمده اند، نقش مهمی در توسعه اسلام در بنگلادش به عهده داشته اند وپس از مرگشان مزار آنها به صورت مرکزی برای دعا و عبادت مردم در آمده است. درگاه شاه جلال در سیلهت، شاه نعمت و بایزید بسطامی در چیتاگنگ، درگاه شاه مخدوم در پابنا، مزارمیرپور در داکا، درگاه خان جهان علی در خولنا مهم ترین این مراکز هستند که بازسازی شده اند. پیشوا ذاکر منجیل (مرکز عبادی بین المللی) اترشی فریدپور که به وسیله حضرت شاه صوفی مولانا حشمت الله ( معروف به پیرصاحب اترشی ) تاسیس شده، اخیراً تبدیل به مشهورترین این مراکز شده است. روزانه صدها نفر از مردم از نقاط مختلف کشور به این آرامگاهها می آیند. در اعیاد مذهبی نیز صدها هزار نفر از مردم عادی و مقامات دولتی در این مکانها گردهم می آیند. درگاه اترشی مجتمع بزرگی در یک منطقه روستایی است، اما با امکانات فراوان یک مسجد، یک مدرسه و یک استراحتگاه که چندین هزارتن را در خود می پذیرد. یک مرکز تحقیقات بین المللی نیز در آنجا تاسیس شده است. بسیاری بر این باورند که پیشوا ذاکر منجیل احتمالاً جامعه بنگلادش را مجدداً بر طبق اصول و سنت اسلامی شکل داده است. سازمانها و مؤسسات اجتماعی و مذهبی نیز در بنگلادش وجود دارند. مهم ترین آنها بنیاد اسلامی، هیات مسجد بنگلادش، انجمن مدرسه قرآنی، مرکز اسلامی بنگلادش، جمعیت المدرسین بنگلادش، هیات جهانی اسلام ( قرآن و سنت )، اتحاد الامه و شورای سازمانهای اجتماعی- فرهنگی اسلامی می باشند. بنیاد اسلامی مسئولیت آموزش امامان مساجد را به عنوان رهبران اجتماع در کشور دارد. این بنیاد با برگزاری اجلاسها و انجام کارهای تحقیقاتی اسلامی تا کنون به شهرت دست یافته است. انتشار دائرة المعارف اسلامی یکی از آثار ارزشمند آن می باشد. هیات مسجد بنگلادش تصمیم دارد تا مساجد را به مراکز فعالیتهای اجتماعی مذهبی تبدیل کند. انجمن دیگری نیز به ارائه خدمات رفاهی به تازه مسلمانان و موعظه کردن آنها مشغول است. تلاش این گروه در جهت تقویت ایمان مسلمانان به قرآن و سنت بوده است. هدف انجمن مدرسه قرآن تربیت فرزندان مسلمانان با گرایش اسلامی است. وظیفه مرکز اسلامی بنگلادش تحقیق در تعلیمات قرآن است و ترجمه کتابهایی به زبانهای عربی، اردو و فارسی را به بنگالی بر عهده دارد. این سازمان همچنین با سازمانهای دیگری که برنامه های مشابهی دارند همکاری می کند. جمعیت المدرسین بنگلادش یکی از بزرگ ترین سازمانهاست که بیش از صد هزار عضو، شامل معلمان و محصلان دارد و سخنرانیهایی در مورد عقاید اسلامی و روش زندگی برگزار می کند و سعی دارد آگاهی اسلامی در جامعه را افزایش دهد. هیات جهانی اسلام، سازمانی بشر دوست است که خدماتی به یتیمان و معلولان ارائه می دهد. هدف اتحادالامة که توسط گروهی از رهبران مذهبی سرپرستی می شود، ایجاد اتحاد بین نیروهای اسلامی در بنگلادش به منظور اسلام گرایی جامعه است. شورای سازمانهای فرهنگی – اجتماعی نیز در جهت هماهنگی فعالیتهای گروههای اجتماعی- مذهبی و تبلیغی در بنگلادش کار می کند. درکنار تشکیلات مذهبی مسلمانان، اقلیتهای مذهبی (هندوها و بوداییان و مسیحیان) نیز در معابد و کلیساهای خود به امور مذهبی خویش می پردازند.
حوزه های دینی و رهبران مذهبی
به موازات گسترش اسلام در شبه قاره هند و نفوذ آن در بنگلادش، مدارس و حوزه های دینی نیز در این کشور تاسیس شد. اسناد رسمی نشان می دهد که تا قبل از تسلط بریتانیا بر امور بنگال متجاوز از هشتاد هزار مدرسه دینی در نقاط مختلف این منطقه وجود داشته است. مدرسه معروف اسلامی، ایمان ابوتواما، نمونه ای از این مدارس است که طلاب بسیاری جهت کسب علم و دانش از نقاط دور دست شرق آسیا به آنجا می آمدند. این مدرسه در سونارگان که مدتی پایتخت بنگلادش بود قرار داشت. مجموع مدارس دینی در1947 تنها 378 واحد بود و شمار طلاب به 39512 نفر می رسید. قبل از سال 1971 مجموع مدارس دینی بنگلادش به 5075 واحد می رسید که مجموعا 648061 نفر طلبه پسر و دختر به تحصیل در آنها شتغال داشتند. در بنگلادش چهار سیستم تحصیل در مدارس علمیه به شرح زیر وجود دارد: 1. مدارس فرقانیه و حافظیه: در این مدارس مدرسین به تدریس روش قرائت و تلاوت قرآن برای طلاب جوان که بیشتر آنها را پسران و دختران پنج تا ده ساله تشکیل می دهند، می پردازند. در این مدارس همچنین عاشقان قرآن به حفظ و فراگیری سوره ها و آیات کلام الله مجید می پردازند. این گونه مدارس در مساجد وجود دارند و بعضا در جوار مدارس قومی یافت می شوند. در بنگلادش بیش از 61569 مدرسه فرقانیه وجود دارد. 2. مدارس کاملیه (دولتی): هم اکنون دو مدرسه کاملیه، یکی در داکا و دیگری درسیلهت، وجود دارد. تمامی مخارج این مدارس توسط دولت تامین می شود. هیات عالی مدارس، اخیراً یک سیستم واحد درسی را برای این مدارس تنظیم نموده است. درمدارس علمیه کاملیه علاوه بر تدریس تفسیر، فقه،اصول و…، درسهای علوم جدید چون جبر، تاریخ و… نیز تدریس می شود. طلبه ای که به درجه کامل می رسد، باید حداقل شانزده سال تحصیل کرده باشد. 3. مدارس رسمی و غیررسمی: این مدارس بعضاً طلابی در سطح کامل نیز تربیت می نماید و برخی از این مدارس توسط دولت حمایت می شود. روش و مواد درسی این مدارس توسط سازمان مدارس دینی بنگلادش تعیین می گردد. 4. مدارس خارجی یا قومی: این مدارس از واحدهای درسی تعیین شده توسط دارالعلوم دیوبند در هند پیروی می کنند. مدرسه دیوبند در 1867م توسط مولانا محمد قاسم مذوی بنیانگذاری شد. این نوع مدارس از طریق کمکهای مردمی و افراد خیر اداره می شود. در 1978م این مدارس سازمانی را به منظور تدوین اصول و مبانی درسی خود به نام «بفاق المدارس القومیة العربیة » بنگلادش تشکیل دادند. مدرسه تاریخی علمیه لعل باع در داکا، به سرپرستی مولانا حافظی حضور، با بیش از سه هزار طلبه و صد استاد و همچنین مدرسه علمیه قومیه نوریه که مؤسس آن مولانا حافظی حضور است، ازجمله مدارس معروف در بنگلادش می باشند. رهبران مذهبی بنگلادش درویشان و صوفیان می باشند. قبل ار حکومت ترکها نخستین درویشی که به منظور اشاعه و تبلیغ اسلام وارد بنگال گردید، مقدوم شیخ جلال الدین تبریزی نام داشت. وی مسجد و باغ و خانقاهی در پاندوآ ( در بنگال غربی ) بنا کرد که هزاران مسکین و گرسنه و مسافر از خانقاه وی متنعم می شدند و هزاران نفر توسط وی آیین اسلام را پذیرفتند. درویش شاه جلال مجروی یمنی (تبریزی هم می گویند) از دیگر صوفیان معروف و متنفذ بنگال است که باکمک سرداران فیروز شاه سیلهت را فتح کرد. ابن بطوطه در سال 1303 با وی درسیلهت ملاقات نمود. هزاران نفر از مردم بنگال توسط وی به اسلام روی آوردند. از میان صوفیان و مصلحان زاهد معروف بنگلادش، می توان از این افراد نام برد: نور قطب العالم؛ بابا آدم شهید در بخش منشی گنج نزدیک داکا؛ خان جهان علی که مزارش در بندر کولنا قرار دارد؛ بدربیر، یا بدرالدین شاه در چیتاگنگ (ظاهراً این فرد مریدان فراوانی در بین قایقرانان و ملوانان داشته است، به طوری که قایقرانان معتقد به قدرت معنوی وی بوده اند و به هنگام دریانوردی نام او را ذکر می نمودند)؛ صوفی شاه مقدوم، بزرگ شهر راجشاهی که مریدان فروانی دارد و نوه عبدالقادر گیلانی از مصلحان معروف شبه قاره می باشد؛ شاه مقدوم از شاهزادپور واقع در شهر پابنا؛ و علی بغدادی از میرپور واقع در داکا. قاضی مغول اعزام خان، عبدالله کرمانی، شاه شافع الدین شهید و شید عباس علی مکی نیز از درویشان معروف بودند. در دوران حکومت ترکها درویشان و صوفیان و علما از نفوذ فوق العاده ای در بین مردم بر خوردار بودند. ابن بطوطه می نویسد: در طول حکومت فخرالدین مبارک شاه، درویشها علاوه بر احترامی که حکمرانان برایشان قائل بودند، از امکانات زیادی از جمله مسافرت رایگان توسط قایق، غذا و غیره بر خوردار بودند. به دستور سلاطین وقت، هنگامی که درویشی وارد شهر می شد، حاکم شهر از وی استقبال می کرد و نیمی از خزانه دولت در اختیارش قرار می گرفت. در دوران مغول نیز صوفیان و درویشان به توسعه نفوذ اسلامی می پرداختند. خواجه معین الدین چشتی، معروف به سلطان اولیا هندوستان، در همین ایام می زیست. در دوران استیلای انگلیس بر شبه قاره نیز بعضی از رهبران مذهبی عهده دار هدایت قیامها علیه بریتانیا بودند. از جمله این افراد فکیر منجو شاه (1763- 1787م)، شاه ولی الله (1779- 1831م)، سید احمد برلوی، اسماعیل شاهد، میر نصار علی، حاجی شریعت الله، محسن الدین الیاس و مولانا کرامت علی بودند که با الهام از تعالیم اسلامی روحیه جهاد و مبارزه طلبی را در مسلمانان بنگلادش تبلیغ و تشویق می کردند. ابوالقاسم فضل الحق از بریسال بنگلادش و مولانا عبدالحمید خان باشانی از دیگر رهبران سرشناس و مذهبی بنگال می باشند که در مبارزات استقلال طلبانه شبه قاره و پس از آن در استقلال بنگلادش نقش مهمی داشتند.
روند تأثیر تبلیغ و ترویج مذاهب
پیروان مذهب بودا که مورد نفرت و آزار هندو مذهبان قرار داشتند، با ورود اسلام به بنگال تحت نفوذ این آیین عدالت جو و بشر دوست قرار گرفتند و بسیاری از آنان مسلمان شدند. با تأسیس حکومت ترکان مسلمان در بنگال، برهمنها (طبقه مرفه و درجه اول هندوییسم) نفوذ و استیلای خود را از دست دادند و ارکان اقتدارشان از بین رفت. ترویج و تبلیغ اسلام در بنگلادش را به چند دوره می توان تقسیم کرد: دوران نخست یا دوران تبلیغ افکار اسلامی در بنگال (از سال 800 تا 1200) با ورود تجار ایرانی و عرب به منطقه آغاز شد. در این دوران، تلاش مسلمانان تازه وارد بیشتر معطوف به ارائه اسلام و معرفی احکام حیات بخش آن بود. رفت و آمدهای تجار عرب و ایرانی به تدریج سبب گردید که عده بسیاری از مردم منطقه با قوانین و احکام اسلامی آشنایی پیدا کنند و بدان دل بندند. تحصیلات مذهبی در این دوران برای عموم آزاد و رایگان بود. در این دوران، کسب علم و دانش یک ارزش اجتماعی و یک وظیفه مذهبی خوانده می شد و مسلمانانی که در تاسیس و احیای مدارس دینی کمک می کردند، از موقعیت خوبی در بین دیگران برخوردار می شدند. دوران دوم (1200- 1765) پس از فتح بنگال توسط اختیارالدین بختیار خیلجی شروع می شود و تا قبل از تسلط استعمارگران انگلیسی بر شبه قاره ادامه پیدا می کند. این دوره 568 ساله، دوره تاثیر فرهنگ عرب، ترک، افغان و ایرانی در بنگال است که مورخان اسلامی آن را دوره طلایی شکوفایی فرهنگ و تمدن اسلامی در منطقه می دانند. دوره سوم ( 1765- 1947) در واقع پس از استیلای استعمارگران انگلیسی آغاز می شود و با سقوط امپراتوری انگلستان در شبه قاره خاتمه پیدا می کند. مدارس علمی در زمان تسلط استعمارگران انگلیسی، تبدیل به مراکز مبارزه با استعمار و پرورش مجاهدان گردید که جهت حفظ ارزشهای اسلامی، نتیجه همه سالهای ایمان و تقوای خودرا در راه مبارزه با استعمارگران به کار گرفتند. انگلیسیها که به خوبی از نفوذ مذهبی این مراکز در بین مردم و وجود آیات جهاد در قرآن مطلع بودند، به عنوان یک اقدام پیشگیرانه شروع به قطع منابع در آمد مدارس علمیه کردند و در نتیجه ضربه هولناکی بر سیستم تحصیل و اداره مدارس دینی وارد آوردند. ضربه انگلیس آن چنان کاری و وحشتناک بود که تنها بیست سال پس از تسلط آنان بر شبه قاره، آثاری از مدارس با شکوه اسلامی باقی نماند. استعمارگران به تدریج واحد های درسی و موضوعات آن را به نحو زیرکانه ای تغییر دادند، به طوری که پس از پایان دوران تحصیل هیچ خطری از ناحیه طلاب متوجه استعمارگران نباشد. در آغاز دهه1940 جنبشی مذهبی در بنگلادش به نام تبلیغ جماعت آغاز شد و به عنوان تجدید حیات اسلامی توسعه یافت که هدفش تقویت ایمان بین مسلمانان و برانگیختن آنها برای کسب دانش « نفس» و تسلیم در مقابل خداوند قادر مطلق بود. تسلیم شدن به خدا به عنوان راه تزکیه نفس، احترام به دیگران و کارهای تبلیغی سه بخش عمده این جنبش را تشکیل می دهند. تبلیغ جماعت دارای هیچ چارچوب سازماندهی شده نیست. اما جلسه هایی در مسجد کاکرایل واقع در مرکز داکا برگزار می کند که تمامی قشرهای مردم و مقامات در آن حضور می یابند. این جلسه ها هم اکنون نیز برگزار می شود. دوره چهارم که از سال 1947 شروع می شود تا استقلال بنگلادش ادامه پیدا می کند. همراه با استقلال پاکستان، دولت در آموزش و پرورش تغییراتی داد و تدریس دروس اسلامی شامل قرآن، فقه، زبان عربی و… تا کلاس هشتم اجباری اعلام شد. همچنین در خصوص تدریس در مدارس دینی و لزوم توجه به امور دینی این مدارس، از ناحیه دولت توصیه هایی صورت گرفت. به رغم کم توجهی دولت مرکزی به اجرای این توصیه ها، بخش شرقی پاکستان در به کارگیری و اجرای امور مذهبی و اسلامی پر تحرک تر و مؤثرتر حرکت نمود. افزایش قابل توجه مدارس دینی در این دوران نمایانگر این مسئله است. دوره پنجم از دسامبر 1971 تاکنون ادامه دارد و مردم مسلمان بنگلادش، بار دیگر عزم راسخ خود را در حفظ ارزشهای اسلامی و احیای مدارس دینی با افتتاح و تاسیس این گونه مدارس در فواصل کوتاه به نمایش گذاشتند و بار دیگر زنده بودن آیین حیات بخش اسلام را به اثبات رساندند. پس از استقلال در 1971 دولت عوامی لیگ تعهدات اساسی خود را بر پایه دنیا گرایی اعلام کرد و کلیه احزاب اسلامی را به خاطر همکاری با دولت پاکستان در زمان جنگ آزادیبخش تحریم کرد، اما نتوانست جلو حساسیت مذهبی مردم را بگیرد. دولت تشکیل کمیته های سیرت را برای نظارت بر جشن عید میلاد بنی پیامبر در سراسر کشور آزاد اعلام نمود و مطالعه زبان عربی و دروس اسلامی را در مدارس حفظ کرد. برنامه های رادیو و تلویزیون مانند قبل با تلاوت آیاتی از قرآن آغاز می شود و برگزاری مراسم روز عید همچون زمان قبل است. در بنگلادش، به خصوص از اواسط دهه 1970، فعالیتهای اسلامی صعودی ناگهانی داشت، مؤسسات و سازمانهای اسلامی بیشتری پدید آمدند و سازمانهای قبلی تقویت شدند. در این حال احزاب سیاسی اسلامی بهتر سازماندهی شدند و دولت اقدامات مشخصی راتعهد کرد و بیانیه های سیاسی که توسط ماموران دولتی اعلام می شد، به این روند یاری می رساند. اما روند جاری اسلام در بنگلادش به علت احیای اسلام یا تجدید حیات بنیادگرایی اسلامی نیست، بلکه تا حدودی به نقشی که برخی از کشورهای مسلمان آسیای غربی (از جمله ایران) و شمال آفریقا در سراسر جهان از جمله بنگلادش ایفا می کنند و نیز تا حدودی به تحولات داخلی بنگلادش، مثل ماهیت محدود فعالیتهای سیاسی، همکاری عناصر پیشین مطرود جناح راست به عنوان پایگاه حمایت رژیمها و اقتصاد ضعیف، بستگی دارد.
جمعیت ادیان در بنگلادش
جمعیت مسلمانان در بنگلادش اکثریت دارد و 88% جمعیت کل کشور مسلمان هستند. جمعیت هندوها (بت پرستان مشرک)، 11% کل کشور را تشکیل می دهد. جمعیت مسیحیان: قبلاً دویست تا سیصد هزار نفر بود، ولی در اثر فعالیت گسترده مبلغین مسیحی در سراسر کشور، در طی دو دهه گذشته، به طور غیر رسمی به دو میلیون نفر رسیده است. جمعیت بوداییها در بنگلادش بین سی تا پنجاه هزار نفر است. در سایر ادیان هم می توانیم به انیمیستها اشاره کنیم که به اسم سائوتال مشهورند و تعدادشان حدودا ً پانصد هزار نفر می باشد.
اسلام
اکثریت قاطع مسلمانان بنگلادش اهل سنت می باشند و 99/99% جمعیت مسلمانان کشور را تشکیل می دهند. شیعیان این کشور اقلیت محض اند و تعدادشان به ده هزار نفر هم نمی رسد. ولی بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و شخصیت نورانی و رهنمودهای پیامبر گونه حضرت امام خمینی و مبارزه ایشان با استکبار جهانی، جوانان روشندل حقجوی اهل سنت این کشور به طور فزاینده ای به سوی مکتب اهل بیت(ع) و تشیع روی می آورند که آماری دقیق از تعدادشان در دست نیست. جمعیت اهل سنت بنگلادش دو دسته هستند: الف- حنفیان: اهل سنت پیرو مذهب حنفی 90% جمعیت مسلمانان اهل سنت را تشکیل می دهند. ب- اهل الحدیث: 10% جمعیت اهل سنت را تشکیل می دهند و پیرو هیچ یک از مذاهب چهارگانه نیستند. از لحاظ عقاید و افکار و سلوک بسیار نزدیک به وهابیت می باشند. نفوذ وهابیت در بین آنان بیش از نفوذشان در حنفیان است. چون اغلب مسلمانان بنگلادش پیرو فرقه صوفیه هستند و عقاید صوفیها به عقاید و افکار شیعه بسیار نزدیک می باشد، حساسیت مذهبی بین شیعه و سنی به حدی که در پاکستان و هند و کشورهای دیگر وجود دارد، نیست. مسلمانان اهل سنت این کشور اهل بیت پیامبر(ص) را دوست دارند و با ارادت خاصی در مراسم عزاداری ابا عبدالله الحسین (ع) در عاشورا شرکت می کنند. اکثریت شرکت کنندگان در راهپیماییهای عاشورا در شهرداکا و دیگر نقاط کشور اهل تسنن می باشند. ولی در سالهای اخیر فعالیت وهابیها در سراسر کشور گسترش پیدا کرده است و بر اثر فعالیتهای آنها تعداد شرکت کنندگان در مراسم مزبور کاهش یافته است.
جمعیت شیعه اسماعیلیه
آمار دقیقی از شمار آنان در دست نیست، ولی خیلی کمتر از شیعه دوازده امامی هستند.
جمعیت بهراها
آماری دقیق از تعداد اینان نیز در دست نیست و در هر حال بسیار کمتر از شمار شیعیان دوازده امامی اند.
فرق هندوها
هندوها به گروهها و طبقاتی تقسیم شده اند. طبقه براهمانها در راس همه طبقات این دین و روحانی هندوها می باشند. اجرای مراسم دینی و مذهبی، نکاح و مراسم تشییع میت و سوزاندن آن و...، در دست براهمانهاست. طبقه خاتریاها بعد از طبقه براهمانها می باشد. در گذشته این گروه (خاتریاها) متصدی امور کشوری و لشکری بودند. طبقه کسبه و تجار نیز بعد از طبقه خاتریاست. این طبقه به انواع کسب و کار تجارتی می پردازند.
طبقه پایین
این طبقه را عوام الناس هندو، امثال کشاورزان و پارچه بافان و ماهیگیران و سفالگران و کفشدوزان وآهنگران و نجارها و... تشکیل می دهند. این طبقه از لحاظ حیثیت و مکانت اجتماعی از همه پایین تر و از حیثیت اقتصادی محروم است و به طور خلاصه طبقه ای مستضعف به شمار می آید. اینان از سوی طبقات عالی و اشراف مورد تحقیر و ظلم و ستم قرار می گرفتند و وقتی اسلام به این کشور آمد، این طبقه محروم به آیین اسلام روی آوردند و مسلمان شدند.
فرق مسیحیت
اکثریت مسیحیان بنگلادش پیرو کلیسای کاتولیک روم هستند و پاپ را به عنوان رهبر روحانی مذهبی شان می دانند. شاید عده ای بسیار اندک از مسیحیان بنگلادش پروتستان باشند. چون اغلب میسیونرهای مسیحی که در بنگلادش فعالیتهای تبلیغی گسترده دارند، پیرو کلیسای کاتولیک رومی واتیکان هستند.
درباره فرق بوداییها و انیمیستها ( ساؤتالها)، اطلاعی در دست نیست.
پوشش جمعیتی مسلمانان در بنگلادش
مسلمانان در تمام نقاط بنگلادش سکنا دارند. در بین مسلمانان، حنفیان (احناف) در همه نقاط بنگلادش اکثریت هستند. مسلمانان پیرو مکتب الحدیث در نواحی شمال غربی و جنوب غربی و مناطق مرکزی اسکان دارند. برخی از آنان نیز در منطقه شمال شرقی (سیلهت) سکنا دارند.
پوشش جمعیتی شیعیان دوازده امامی
اکثریت شیعیان بنگلادش در دو منطقه بنگلادش سکنا دارند: یکی شهر داکا و دیگری ناحیه خولنا و شتخیرا در جنوب غرب بنگلادش. عده ای اندک از آنان نیز در شهر سید پور (شمال بنگلادش) و شهر چیتا گونگ سکنا دارند. جمعیت شیعه دوازده امامی پانزده هزار نفر می باشد. در بین شیعیان این کشور حدوداََ چهار هزار نفر اردو زبان، چهار هزار نفر شیعیان اصیل بنگالی، و هفت هزار نفر متشیع می باشند. شیعیان این کشور، خود، حزب سیاسی مستقل ندارند، ولی به عنوان فردی در حزبهای مختلف عضویت دارند.
پوشش جمعیتی شیعیان اسماعیلی آقاخانیه
تعداد اینان بسیار کم است و از چند خانوار تجاوز نمی کند. این گروه همگی ثروتمند و تاجر بزرگ اند و اکثریتشان در شهر داکا هستند.
پوشش جمعیتی شیعیان اسماعیلی بهرا
تعداد اینان نیز مانند آقاخانی ها بسیار کم است و از چند خانوار تجاوز نمی کند. اینان نیز همگی ثروتمند و تاجر بزرگ هستند و اکثریتشان در شهر چیتاگون در جنوب شرق بنگلادش سکنا دارند.
پوشش جمعیتی هندوها
هندوها در تمام نقاط بنگلادش در کنار هموطنان مسلمانشان سکنا دارند. ولی در نواحی مرکزی، جنوبی و جنوب غربی کشور تعدادشان به کثرت دیده می شود. اما در هیچ یک از مکانهای یاد شده آنها اکثریت نیستند. جمعیت هندوها دوازده درصد از کل کشور را تشکیل می دهد.
پوشش جمعیتی مسیحیان
جمعیت مسیحی در شمال ( منطقه ساؤتال نشین ) و شمال شرق در بین قبایل و عشایر کوه نشین گارو، خاشیا و جوئینتیا و جنوب مانند بریسال و پوتواخالی و جنوب شرق در بین قبایل و عشایر جنگل نشین ناحیه چیتاگون کوهستانی به کثرت دیده می شود. اهالی مسیحی این مناطق و نواحی سابقاً پیرو ادیان دیگر مانند ساؤتال و انیمیست و هندو و بودایی بودند، ولی بر اثر فعالیتهای گسترده فرهنگی- اقتصادی میسیونرهای مسیحی، بسیاری از اهالی این مناطق به مسیحیت روی آوردند. غیر از این، در منطقه مرکزی ( منطقه داکا ) نیز پیروان دین مسیحیت به چشم می خورند.
پوشش جمعیتی بوداییها و انیمستها
اکثریت جمعیت بودایی کشور در نواحی چیتاگون کوهستانی دیده می شود. جمعیت انیمستها نیز در شمال بنگلادش (نواحی راجشاهی و دیناجپور) سکنا دارند.
پوشش جمعیتی بهایی ها
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بهاییت در بنگلادش وجود نداشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این فرقه ضاله توسط ایرانیهای بهایی فراری در بنگلادش پایه گذاری شد. اینان توانسته اند در ناحیه میمنسینگ ( شمال شرق بنگلادش ) حدوداً پنچ هزار نفر از اهالی آن منطقه را به بهاییت بکشند.
پوشش جمعیتی قادیانیها
فرقه قادیانی نیز در بنگلادش در حال رشد است. آمار دقیق جمعیت قادیانیها به دست نیست. اینان شبکه تبلیغاتی گسترده ای در سراسر بنگلادش دارند. تعداد قابل توجهی از قادیانیها در پایتخت دیده می شوند. این مذهبها تحت عناوین بشر دوستانه و زیر نظر N.G.O. ( مؤسسه غیر دولتی) کار می کنند. و بودجه آنها از طرف آمریکا و کشورهایی غربی تامین می شود.
نتیجه گیری:
از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: دین یهود به 71 فرقه و امت حضرت عیسی به 72 فرقه تقسیم شداند و امت من به 73 فرقه تقسیم خواهند شد که از میان آنان فقط یک فرقه رستگار است و بقیه تباه خواهند شد. نخستین نویسندگان ملل و نحل، مانند ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری (متوفی 330ق/941م)، عبدالقاهر بغدادی (متوفی 429ق/ 1037م)، ابن حزم (متوفی 456ق/1064م) و شهرستانی (متوفی 456ق/1064م)، کتابهایی در تبیین رفتار و افکار فرقه های مختلف اسلامی- که بر اساس نوشته های اهل سنت، آنان را خارج از دین و فاسد می دانستند- نوشتند. آنها تاکید فراوان بر اختلاف میان فرقه های شیعه داشتند، اما نتوانستند کثرت فرقه های مختلف اهل سنت را- که علی رغم تلاش دولتها برای حفظ ظاهر و حدت، پدید آمدند- نادیده بگیرند. در حقیقت، رقابتهای طایفه ای و قبیله ای عرب، در دوران حیات پیامبر(ص) کاملاً نابود نشد. مهاجرین و انصار با یکدیگر برادر محسوب می شدند، اما همزمان با رحلت پیامبر (ص)، انصار از مهاجرین جدا شدند. قریش با بی میلی تمام، پیامبری حضرت محمد (ص) را پذیرفته بود. از طرفی، پیش از رحلت رسول خدا، عده منافقان به نحو چشمگیری زیاد شده بود. پیامبر (ص) از آغاز رسالت تا زمان رحلتشان، بر اساس حکم الهی، در مجامع عمومی و محافل خصوصی اعلام می کرد که علی (ع) وزیر و خلیفه اوست. این تصمیم مسلّماً تحت تاثیر ملاحظات خانوادگی نبود، بلکه سابقه ایمان، سلحشوری، فداکاری و دانش علی (ع) بیانگر حقانیت این انتخاب الهی بود. به هر حال، سران قریش خواب به دست آوردن شکوه و جلالی را که خداوند به پیامبر(ص) عنایت کرده بود، می دیدند و برای رسیدن به این آرزو، هیچ فرصتی را از دست نمی دادند. عمربن خطاب، با تمسک به این تئوری که کتاب خدا به تنهایی آنها را کفایت می کند، از وصیت کتبی رسول خدا جلوگیری کرد. کوشش انصار برای جلوگیری از کار عمر و حامیانش در انتخاب جانشین پیامبر(ص) به نتیجه نرسید. حرکتهای زیرکانه ابوبکر وعمر، زیرپای انصار را که به علت حسادتهای قبیله ای میانشان شکاف وجود داشت، خالی کرد. ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح، با تکیه بر اینکه امامت حق ذاتی و لاینفک قریش است، برنده جنگ شدند و بنی هاشم از حق خود محروم ماندند. انبوه جمعیت در مسجد مدینه به این عمل انجام شده تن در دادند. اما در عین حال، بنی هاشم و گروهی دیگر از اصحاب برجسته پیامبر (ص)، دست از مخالفت و مقاومت نکشیدند. برتری سیاسی قریش، حمایت از حضرت علی (ع) را مشکل می ساخت. علائق سیاسی جامعه، روابط معنوی و دینی را تحت الشعاع خود قرار داده بود. معاویه بنیانگذار سلسله امویها، رسم سب و لعن حضرت علی (ع) و اهل بیت (ع) را در مجامع عمومی بنیان نهاد. علمای درباری، قرآن و سنت را با استناد به گفته های اصحاب پیامبر (ص) که از قدرت و مقام در دولتهای پیشین برخوردار بودند، تفسیر می کردند، آنها توجه چندانی به اهل بیت (ع) نداشتند و حتی مصوبات سیاسی و مقررات اداری به بدنه سیاسی اسلام پیوند داده می شد. از آن به بعد بود که حزب حاکم و پیروانشان، « اهل سنت» و « جماعت» و یا « سنی» نامیده شدند. عده اندکی از اصحاب رسول خدا در دوران حیات آن حضرت از حضرت علی (ع) الهام می گرفتند. این عده به عنوان شیعیان علی (ع) مشهور بودند و امامت را یک منصب سیاسی نمی دانستند، بلکه آن را ادامه ماموریت پیامبر (ص) تفسیر می کردند. هر چند که به امام وحی نمی شود، اما او حجت خداست و جهان، هیچ گاه بدون حجت نمی ماند، و لذا وجود امام – حاضر یا غایب – ضروری است. به عقیده آنان، آیات قرآن به روشنی، ولایت وامامت حضرت علی (ع) و استمرار آن را در نسل بلا وسطه او خاطر نشان کرده است. واقعیات غیر قابل انکار از حضرت علی و یازده جانشین او، مؤید حقانیت اعتقادات شیعه است. لیکن بعضی از شیفتگان حضرت علی(ع) و ائمه(ع) آن چنان مجذوب شخصیت حضرت علی(ع) بودند که در مورد فضایل او راه افراط را پیمودند، به حدی که برخی از آنها به « غلات» شهرت پیدا کردند. سخنان غلات درباره علی (ع) و ائمه، موجب برآشفتن ایشان شد و در نتیجه آنها را از خود راندند و ادعاهای افراطی آنان را انکار کردند. اما عقاید غلات کاملاً از میان نرفت، حتی برخی از علمای بر جسته اهل سنت همچون امام شافعی نیز درباره علی (ع) سخنان غلوآمیزی بیان داشته اند. علمای سرسخت سنی، مانند مخدوم الملک ملا عبدالله سلتان پوری، معتقدند که گوینده چنین سخنانی قائل به حلول است، اما ستایش کنندگان سنی مذهب حضرت علی (ع) دلسرد نشدند. گفتنی است که «جت» های «سند» که اسلام آورده بودند، معتقد شدند که حضرت علی(ع) تجسم خداست. علی (ع) زندگی آرام و ساکتی را در سراسر دوران حکومت خلفا سپری کرد. ایشان ایده ابوسفیان را که پیشنهاد اقدام نظامی علیه ابوبکر را می داد، قبول نکرد. هر چند حضرت امیر(ع) همیشه برای خواستهای برحقش پافشاری می کرد، هرگز دست به اقدام نظامی نزد. کوشش برخی از نویسنده گان سنی مذهب این است که اثبات کنند حضرت علی(ع) به طور جدی و فعالانه با خلفا همکاری می کرد. اما مدارک آنها این نظریه را تایید نمی کند، بلکه از آن مدارک چنین به نظر می رسد که حضرت علی(ع) هیچ تردیدی برای جنگ بابی عدالتی از خود نشان نداد. ابوبکر و عمر به خاطر منافع سیاسی خود، مشاورتها و قضاوتهای حضرت علی(ع) را محترم می شمردند، اما عثمان آن را نیز نادیده گرفت. به گفته علمای واقع بین اهل سنت، عایشه، همسر پیامبر (ص)، و نیز بعضی از اصحاب پیامبر(ص) همچون طلحه و زبیر، به حضرت علی (ع) مهلت ندادند تا برنامه های اصلاحی خود را انجام دهد و به بهانه تاخیر در اقدام علیه قاتلین عثمان، با حضرت علی (ع) جنگیدند. پس از شکست آنها معاویه فرزند ابی سفیان، با تمام قدرت علیه حضرت علی (ع) لشکر کشید. در جنگهایی که در مخالفت با حضرت علی (ع) صورت گرفت، گروه بسیاری از اصحاب رسول خدا و مسلمانان راستین به قتل رسیدند. هر چند دشمنان علی (ع) به او فرصت کافی ندادند، آن حضرت در مدت کوتاه حکومتش در اداره و حفظ مساوات و عدالت قصور نورزید. هیچ حکومت منصفی در جهان نمی تواند اقدامات و تدابیر حضرت علی (ع) را نادیده بگیرد. امام حسن (ع) پس از شهادت حضرت علی (ع)، با معاویه پیمان صلح امضا کرد تا بار دیگر آرامش را به میان مسلمین باز گرداند، اما معاویه تمام شرایط صلح را زیر پا گذاشت و پس از به شهادت رساندن امام حسن (ع)، یزید را جانشین خود معرفی کرد. امام حسین (ع) از پذیرفتن این اقدام معاویه امتناع کرد. معاویه در قبال امام حسن (ع)، مواضع تهدید آمیزی گرفت، اما هیچ اقدام خشونت آمیزی را به این منظور اتخاذ نکرد. بر خلاف معاویه، یزید پس از به قدرت رسیدن، عرصه را بر امام حسین (ع) و یارانش تنگ کرد. امام حسین (ع) با 72 نفر از یارانش که طفل شیر خواری هم در میان آنها بود، در زمین کربلا به شهادت رسیدند و اعضای خانواده امام بی رحمانه مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند. به هر حال، فداکاری امام حسین (ع) و یارانش در راه اسلام و عزم آنان در مبارزه با پلیدی، اسلام را تثبیت کرد و روح تازه ای به ارزشهای معنوی اسلام بخشید؛ شیعه و سنی از سران بنی امیه بیزاری جستند و موضعی آرام و بی اعتنا اتخاذ کردند، اما بنی امیه هر دو گروه را به صورت وحشتناکی مورد شکنجه و آزار قرار دادند؛ پس از آن نیز ظالمان همواره معصومان (ع) را به شیوه های گوناگون به شهادت می رساندند. رهبران معنوی اهل سنت که به صوفیه معروف اند، برای حفظ جان خود دچار مشکلاتی بودند. در سال 75 قمری، رهبر صوفیه حسن بصری مجبور شد پنهان شود و تا مرگ حجاج حاکم اموی در سال 714م (مطابق 95 قمری) محل اختفای او معلوم نشد. ائمه (ع) و صوفیان بر جسته، کسی را تشویق به شورش علیه حکومت نکردند. صوفیها بعضی از تعلیمات معنوی ائمه (ع) را در طریقه خودشان وارد کردند. به عقیده شیعه، فقط ائمه (ع) حجت واقعی خدا هستند، اما صوفیه، «حجت» را به اولیای زنده و همچنین اولیای خیالی تعمیم دادند. هجویری می گوید: خداوند اولیا را حاکمان جهان قرار داده است. آنها کاملاً شیفته و مجذوب اوامر اویند و از پیروی هواهای نفسانی به دورند. از برکت وجود آنهاست که از آسمان باران نازل می شود و به خاطر زندگانی خالصانه آنها گیاهان از زمین می رویند و به خاطر تاثیر روحانی آنها، مسلمانان بر کافران پیروز می شوند. در میان آنها چهار هزار نفر هستند که پنهان می باشند و همدیگر را نمی شناسند و به شان والای خویش توجهی ندارند. اینان در همه شرایط برای خودشان و دیگران ناشناخته و پنهان اند. احادیثی دال بر این حقیقت وارد شده است و من خودم بحمدالله در این مورد مشهوداتی داشته ام. اما از این میان، کسانی که قدرت قبض وبسط دارند و ماموران بار گاه الهی هستند، سیصد نفرند که « اخیار» نامیده می شوند و چهل نفر « ابدال»، هفت نفر « ابرار» و چهار نفر « اوتاد» و سه نفر« نقبا» و یک نفر « قطب» یا « قوس» خوانده می شوند که همه اینها یکدیگر را می شناسند و جز با رضایت همدیگر نمی توانند عمل کنند. علمای سنی سرسختانه با عقیده شیعه در مورد غیبت امام دوازدهم مخالفت می کنند، اما با اولیای پنهان و آشکار چون اخیار، ابدال، نقبا و قطب یا قوس مخالفتی ندارند. تنها وهابیون معاصر می توانند اظهارات هجویری را زیر سؤال برند، ولی بر همین مبنا وهابیها نمی توانند اختیارات پیامبر (ص) را هم قبول کنند. مسئله انتظار ظهور در اعتقاد اهل سنت نیز به همان گونه که در احادیث شیعه وجود دارد، ریشه دار است. ابن خلدون- دانشمند مشهور اهل سنت- با بررسی احادیث مربوط به حضرت مهدی (عج) در کتابهای اهل سنت می گوید: این مسئله در میان همه مسلمانها و در همه اعصار معروف و مورد قبول بوده که در آخر الزمان حتماً مردی از خاندان رسول خدا (ص) ظهور خواهد کرد؛ کسی که دین را تقویت می کند و عدالت را حاکم می گرداند، مسلمانان از او پیروی می کنند و بر تمام قلمرو اسلام دست خواهد یافت که نام او مهدی است. در همان زمان است که دجال ظاهر می شود و نشانه های قیامت، آن گونه که در صحیح آمده است، ظاهر خواهد شد. پس از مهدی، عیسی فرود می آید و دجال را می کشد، یا موسی همراه مهدی می آید تا او را در کشتن دجال، یاری دهد و به او اقتدا می کند. کتابهای حدیثی شیعه و سنی تقریباً احادیث یکسانی را از رسول خدا درباره حضرت مهدی(ع) نقل می کنند و نقش خارق العاده ای را به او نسبت می دهند. در طول تاریخ، گاه به گاه، عده ای ماجراجو در مناطق مختلف جهان از جمله هندوستان خودشان را مهدی معرفی کرده اند. مسئله انتظار باعث شد تا گروهی در میان شیعه وفات امام خاصی را انکار کنند. بعضی از ائمه نیز به عنوان مهدی معرفی شده اند. باقریه اظهار می داشتند که پس از وفات امام باقر(ع)، امامت پایان یافت. پس از امام صادق(ع) طرفداران اسماعیل (پسر امام صادق(ع) ) فرقه شیعی و مستقل اسماعیلیه را تاسیس کردند. واقفیه عقیده داشتند که امام صادق(ع) از دنیا نرفته و به عنوان مهدی باز خواهد گشت. فطحیه نیز معتقد شدند که فرزند امام صادق (ع) (عبدالله افطح)، جانشین پدرش شد. پیروان محمد (چهارمین پسر امام صادق-ع-) فرقه شمیتیه را تشکیل دادند. بر مبنای مسئله انتظار، پس از وفات امام موسی کاظم (ع) سه فرقه مهم سر بر آوردند. همین طور پس از شهادت امام رضا (ع) سه فرقه و پس از رحلت امام هادی (ع) سه فرقه و پس از وفات امام حسن عسکری (ع) نیز پنج فرقه به وجود آمدند. پس از امام عسکری (ع) گروههای منحرف چند سال اغتشاش فکری خطرناکی را برسر جانشین او، امام دوازدهم، و نیز مفهوم غیبت رواج دادند. کم کم گروههای بی بنیان و سست از بین رفتند و عده زیادی از شیعیان، معتقد به امامت حضرت مهدی (عج) شدند. احادیثی که از طریق اهل سنت روایت شده است نیز عقاید شیعه را تقویت می کند؛ هر چند عده ای از راویان، اصطلاح « امیر» یا « خلیفه» را به جای « امام» در روایاتشان به کار برده اند. در میان راویان اهل سنت که این روایات را نقل کرده اند، اصحاب مشهور رسول خدا- همچون عمربن خطاب، عبدالله بن مسعود و جابر بن سمره- هستند. در میان راویان شیعه نیز شخصیتهایی چون عبدالله بن جعفر طیار، سلمان فارسی، ابوالهیثم ابن التّیهان، خزیمه بن ثابت، عماربن یاسر، مقداد و ابوایوب انصاری وجود دارند. در حدیثی که راویان شیعی نقل کرده اند، چنین وارد شده است: ای مردم! ولایت ( قدرت قانونی) فقط به علی بن ابیطالب (ع) و امنای نسل من و اولاد برادرم علی واگذار گردیده است. او اولین آنها و دو فرزندش حسن و حسین، یکی بعد از دیگری، جانشین او هستند. آنها تا باز گشت به سوی خدا خود را از قرآن جدا نخواهندکرد. احادیث شیعه صریحاً بیانگر این است که حضرت علی (ع) و یازده فرزندش به عنوان« امام» تعیین شده اند، مثلاً روایت زیر از ابن عباس- که در میان اهل سنت هم مقامی شایسته دارد- نقل شده است: من اشرف پیامبرانم و علی اشرف امنای من است و آن امنا دوازده نفرند: نخستین آنان، حضرت علی (ع) و آخرینشان حضرت قائم (عج) است که قیام خواهد کرد. نامعلوم بودن تاریخ ظهور حضرت قائم (عج)، باعث شکاف و ایجاد گروههای انحرافی در میان شیعه شد. ماجراجویانی از فرزندان ائمه (ع) نیز تلاش کردند تا به صورت نظامی علیه خلفای عباسی قیام کنند، تا قدرت غصب شده اهل بیت (ع) را باز پس گیرند. ادعای آنان به سرعت مورد قبول قرار گرفت و لقب مهدی گرفتند. ائمه (ع) به دلیل تهدیدهای موجود که کاملا هم جدی بود، نتوانستند آزادانه با پیروان خود تماس بگیرند و مفهوم و مصداق صحیح احادیث را تبیین کنند. به همین جهت، ائمه (ع) تنها دو راه در پیش داشتند: یکی سازماندهی قیام مسلحانه علیه قدرتهای مادی و سرنگونی آنها با قدرت نظامی، و راه دوم آنکه صبورانه انقلاب معنوی را در میان مسلمانان توسعه دهند و رهبری کنند. آنها راه دوم را برگزیدند، چرا که مبارزه با مشبهه که خدا را به موجودات تشبیه می کردند و هم در میان سنیها و هم غلات حضور داشتند، از جنگ با عباسیها مهم تر بود. ائمه (ع) در میان دو نظریه جبر و اختیار که عکس العملی در برابر ظلم و سفاکی بیش از حد قدرتهای حاکم بود، نظریه « امر بین الامرین» را ترویج کردند. میراث فکری ائمه (ع) تنها به پیروانشان محدود نشد، بلکه در همه نهضتهای معنوی مسلمین و حتی سنیها نیز نفوذ کرد. سهم پیروان ائمه (ع) در مسائل عقلی نیز از اهمیت بسزایی بر خوردار بود. آنها بر اساس نظریات ارائه شده از سوی ائمه (ع)، آثاری علمی تالیف کردند و مجموعه بی شماری از کتابها را درعلوم مختلف نگاشتند. همچنین آثاری در رد عقاید و نظرات انحرافی رایج در میان سنیها و غلات شیعه نوشتند. علمای بزرگ شیعه که در مکتب ائمه (ع) تربیت یافتند نیز دامنه علم کلام را گسترش دادند. پس از غیبت امام دوازدهم، بزرگان شیعه در قرنهای متوالی، برای حفظ میراث و تعلیمات ائمه(ع) تلاش فراوانی کردند. آنها حشو و زواید افکار غلات را از نوشته های موجود محو ساختند. تخریب کتابخانه های شیعه به دست سلسله های حاکم، جهان اسلام را از آثار عمیق و بی شمار شیعه در قرون اولیه محروم ساخته بود. تحقیقات کلینی، ابن بابویه، شیخ مفید، سید مرتضی (علم الهدی)، ابوجعفر محمد بن حسن طوسی (شیخ الطایفه)، خواجه نصیر الدین طوسی، ابن طاووس حلی و شاگردانشان، در تبیین و تفسیر عقاید شیعه سهم بسزایی داشته است. سید رضی حدود 240 خطبه حضرت علی (ع) را در کتاب با ارزش نهج البلاغه جمع آوری کرد و آنها را از نابودی مصون ساخت. دانشمندان متقدم سنی، کراراً سخنان حضرت علی (ع) و فرزندانش را در کتابهای خود نقل کرده اند. گروهی از متصوفه که تاریخ اولیای خود را نوشته اند، تعداد قابل ملاحظه ای از سخنان ائمه (ع) را به بزرگان بر جسته خودشان نسبت داده اند. هنگامی که دولتمردان سنی و متعصب، کتابخانه های شیعه را می سوزاندند و خراب می کردند، در همان حال، برخی از علمای متعصب سنی، تصویر شیعه را با استناد به مسائل جدلی و افسانه ای در آثار اولیه شیعه، بد جلوه می دادند و شیعیان را عمدتاً به علت اعتقاد شدید به تبری از غاصبان حقوق اهل بیت(ع) رافضی معرفی می کردند. اظهار تبری از طرف شیعه، به منظور اشاعه محبت و دوستی عترت پیامبر (ص) در اذهان صورت می گرفت. اهل تسنن همه اصحاب پیامبر (ص) را عادل می دانند، اما شیعه فقط اصحابی را ستایش می کند که به همه تعلیمات خدا و پیامبر (ص)، آن گونه که ائمه (ع) تفسیر می نمایند، معتقد و پایبند بوده اند. توسط شماری از متعصبان سنی، اعتقاد امامیه در مورد عصمت ائمه (ع) و ضرورت وجود حجت خدا در همه اعصار و ضرورت شناخت امام عصر(عج)، به صورت شرم آوری بدجلوه داده شده است. برخی از اخبار و نظریه ای که در قدیم در برخی از کتابهای شیعه وجود داشت، مبنی بر اینکه متن حاضر قرآن تحریف شده و بعضی از آیات و سوره ها حذف شده است، به وسیله ابن بابویه، شیخ مفید و علمای دیگر رد و بی پایه اعلام شد. اما کتابهای جدلی سنیها، تمام عقاید شیعه را مردود می دانند. بعضی از سنیها، از انکار یازده امام خودداری می کنند، اما به راحتی، خدمات معنوی و علمی ائمه (ع) به اسلام و بشریت را ناچیز می شمرند. آنان برای خود هیچ محدودیتی در محکوم کردن امام دوازدهم، غیبت او و نقش سیاسی او به عنوان «قائم» قائل نیستند. هر چند بعضی از سنیها دشمنی امثال ابن تیمیه را با اهل بیت نمی پذیرفتند، آثار جدلی و مغرضانه او که نوشته های علامه حلی را رد می کند، مورد استفاده جدی علمای متاخر قرار گرفت. مخدوم الملک ملاعبدالله سلطان پوری، اولین کسی بود که آثار جدلی اهل سنت را به زبان عربی در هندوستان منتشر کرد و پس از او شاه ولی الله، شاه عبدالعزیز، ثناءالله پانی پتی و محمد قاسم ناتوتوی راه او را ادامه دادند. انگیزه آنها از نوشتن این گونه کتابها، آن بود که از گسترش محبوبیت تشیع جلوگیری کنند. جانشینان معاصر آنها، مولانا محمد منظورنعماتی، مولانا سید ابوالحسن علی ندوی، مولانا سعید احمد اکبر آبادی و علمایی از دوبند، ازمگره و ندوه (لکنهو) هستند. هرچند انقلاب اسلامی معاصر ایران، فقط برای صهیونیسم و استعمارگران غربی و حامیان عربی آنها تهدید مهمی است، متعصبان علمای سنی هم، خشمگینانه با تشیع مخالفت می ورزند. آنان به منظور مبارزه با اتحاد مسلمانان که خواسته انقلاب ایران است، نه تنها شیخ نشینها و حکومتهای سلطنتی و مرتجع عرب را حمایت می کنند، بلکه با امپریالیسم غرب نیز همدل و همصدا شده اند. آنها عقاید شیعه را بخصوص در مسأله امامت و غیبت امام دوازدهم، آماج حمله های خود قرار داده اند. امامت جزو ارکان مذهب اهل سنت نیست، اما متکلمین آنها در هزاران اثر مستند، درباره این مسئله بحث کرده اند و نوشته های متعددی نیز در این باره وجود دارد. دشمنان هندی مخالف با روابط دوستانه اهل تشیع و تسنن، سخت خودشان را مشغول حمله به اعتقادات شیعه کرده اند. در مسیر این سنت سوء، مولانا محمد منظور نعمانی و مولانا شید ابوالحسن علی ندوی، دو کتاب به زبان اردو چاپ و منتشر کرده اند. آنان تاکید می کنند که اهل سنت به راحتی می توانند اعتقادات غیر اسلامی را تحمل و هضم کنند، اما تحمل عقاید شیعه برای مذهب تسنن نابود کننده و مخرب است. مولانا محمد منظور نعمانی از ما می خواهد که بپذیریم، علمای اهل سنت در گذشته و حال از عقاید شیعه بی اطلاع بوده اند. او می گوید: مثلاً من به عنوان یک فرد، نه در دوره تحصیل و نه در دوران تدریس از شیعه چیزی بیش از یک انسان معمولی و عادی نمی دانستم، تا اینکه به طور اتفاقی، کتابهایی از چند عالم سنی که مذهب شیعه را بررسی کرده بودند، مطالعه کردم. به ویژه می توانم از کتاب مولانا قاضی احتشام الدین مراد آبادی به عنوان اولین کتابی که در این موضوع خواندم، نام ببرم. همچنین بعضی از کتابهای مولانا عبدالشکور لکنهویی را درباره این موضوع مطالعه کردم و بعداً این احساس به من دست داد که دانش کافی درباره مذهب شیعه را فرا گرفته ام و اطلاع کاملی به دست آورده ام. هنگامی که از تبلیغات فراوانی که علیه انقلاب ایران می شد و توطئه ای که داشت افکار مردم را منحرف می کرد، با خبر شدم، وظیفه دینی خود دانستم که در این باره چیزی بنویسم و برای رسیدن به این هدف، ضروری دانستم که از طریق مطالعه کتابهای اصلی و مستند شیعه و نیز نوشته های شخص آقای (امام) خمینی (ره)، آگاهی کافی درباره مذهب تشیع کسب کنم. با اینکه من متجاوز از هشتاد سال سن دارم و دچار ضعف و ناتوانی و بیماریهای متعدد هستم و تلاش مستمر و جدی برای من آسان نیست، علی رغم همه این مشکلات، هزاران صفحه از چنین کتابهایی را در طول یک سال مطالعه کردم. مولانا یکی از اعضای کمیته دائمی «رابطة العالم الاسلامی» (مجمع جهانی اسلامی) و عضو بسیاری از مؤسسات متعصب اهل تسنن با گرایش وهابی است. از اعترافات مولانا نعمانی چنین برمی آید که بسیاری از نویسندگان کتابهای جدلی اهل سنت در قرن هفدهم و هجدهم هندوستان، همچون مجدد و شاه ولی الله، کتابهای اصلی حدیث شیعه مانند اصول کافی را مطالعه نکرده اند. این مولانای فرتوت و مریض، در طول دوازده سال دریافت اعجازآمیزی از شیعه به دست آورد! وی در حقیقت نتوانست کاری بیش از تورق صفحات کتاب فصل الخطاب فی اثبات تحریف کتاب رب الرباب، نوشته نوری طبرسی (متوفی 1320ق/1902م)، و کتاب کشف الا سرار و حکومت الهی (ولایت فقیه) امام خمینی را انجام دهد. همچنین به نظر می رسد که او صرفاً فقره هایی از اصول کافی را که کراراً در آثار جدلی اهل سنت نقل شده، مطالعه کرده باشد. کتابهای جدلی مولانا عبدالشکور به زبان اردو، منابع اصلی او را تشکیل می دادند. مقدمه کتاب به قلم مولانا سید ابوالحسن علی ندوی است. وی تقریظ زیر را در مورد مولانا نعمانی نوشته است: مولانا نعمانی مطالعه ای فراگیر در تاریخ شیعه و منابع اصلی- که مدت طولانی به علت تقیه از علمای سنی، مخفی نگه داشته شده بود و فقط اخیراً در دسترس عموم قرار گرفته است- انجام داده است. او با صبر و بردباری، تمام این آثار را مطالعه کرد، تا مطالب مورد نیازش را جمع آورد و به شکل بی طرفانه ای آنها را تجزیه و تحلیل کند و بدین ترتیب کتاب حاضر را نوشت. کمتر کتابی است که این اندازه مطلب در مورد امامت و تحریف قرآن در برداشته باشد. بدین صورت، نوشته حاضر کتابی بسیار جامع و روشنگر است که اندیشه را به تکاپو وامی دارد و هر منصفی می تواند در این کتاب واقعیت شیعه و نتایج خطرناک نظریه های مربوط به امامت و تحریف قرآن را ببیند، و به میزان عدم اعتمادی که این نظریات انحرافی می تواند به اسلام و مسلمانان صدر اسلام ایجاد کند، پی ببرد. پس از آن، مولانا ابوالحسن همین مقدمه را بر یک کتاب 96 صفحه ای به زبان اردو-که تغییر شکل داده همین کتاب، تحت عنوان « اور اولین مسلمانان کی دو متضاد تصویرن» ( دو تصویر متناقض از اسلام و مسلمانان صدر اول ) است- می آورد. ترجمه های عربی، انگلیسی و فارسی این کتاب نیز زیر چاپ است. گر چه مولانا نعمانی از کار افتاده، مجدد و شاه ولی الله را به غفلت از منابع اصلی شیعه متهم می کند و مدعی است که خود، اکثر آنها را مطالعه کرده است، به نظر می رسد که نه کتابهای او و نه رساله مولانا ابوالحسن، به هیچ وجه با تحفه اثنا عشری شاه عبدالعزیز قابل مقایسه نباشد. از آنجا که خلاصه تحفه و جوابهای آن به شیعه و جوابهای متقابل شیعه و سنی، قبلاً توسط نویسنده در کتابی به نام شاه عبدالعزیز، اصول گرایی، جدالهای مذهبی و جهاد به چاپ رسیده است، می توان تکذیب مشاهدات و ملاحظات مولانا نعمانی و مولانا ابوالحسن را در آن کتاب مطالعه کرد. در جلد دوم کتاب حاضر به بعضی دیگر از پاسخهای شیعه نیز اشاره شده است و همچنین آثار جدلی سنیهای قرن نوزدهم نیز مورد بحث قرار می گیرد. در اینجا می توان به اجمال متذکر شد که هم مولانا نعمانی و هم ابوالحسن ندوی در ادعایشان مبنی بر اینکه منابع اصلی شیعه برای مدتی طولانی از علمای سنی پنهان داشته شده است، در اشتباه اند. مولانا نعمانی با اعتراف به اینکه برخی از علمای اهل سنت با تلاش فوق العاده ای موفق شدند این کتابها را به دست آورند، در واقع گفته خود را تکذیب کرده است. شاه عبدالعزیز، فرزند شاه ولی الله و نویسنده تحفه اثنا عشری از جمله این علما بود. شاید هر دو از این واقعیت که در نیمه دوم قرن نوزدهم و در اوایل قرن بیستم، تعداد زیادی از کتابهای رسمی و منابع شیعی در لکنهو، لودهیانه، لاهور و بمبئی به چاپ رسیده است، بی خبر بودند. صرف نظر از کتابخانه های عمومی هند، شیعه در کتابخانه های اروپا، آمریکا و کانادا صاحب آثار متعددی است و اگر کسی اراده می کرد، می توانست بدون هیچ مشکلی آنها را به دست آورد. در قرنهای شانزدهم و هفدهم میلادی، تعدادی از آثار مهم شیعه در هندوستان نسخه برداری شد و در دکن در دسترس قرار گرفت. بعضی از آنها به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. در حکومت قطب شاهی ها کتابهای مهمی در تمامی زمینه ها و ابعاد مختلف تشیع تالیف شد. قاضی نورالله در هند شمالی، علاوه بر آثار جدلی و کلامی، کتابهایی در تفسیر قرآن، حدیث، فقه و فلسفه نوشت. به نظر می رسد که او در تفسیر قرآن به طور گسترده از تفسیرهای شیعه و سنی استفاده کرده است. تفسیر قاضی نشان می دهد که او از میان آثار علمای متقدم شیعه، تفسیر علی بن ابراهیم قمی و محمد عیاشی را مطالعه کرده است و از آنها آگاهی داشته است و نیز از میان آثار متاخرین، کتاب التبیان نوشته شیخ الطایفه ابوجعفر محمد طوسی و تفسیر مجمع البیان، نوشته فضل بن حسن طبرسی، را به طور کامل مطالعه کرده است. فقط گروهی از متعصبین اعتقاد دارند که شیعه به علوم قرآنی بی توجه است. در میان علمای معاصر مرتضی مطهری، علامه محمد حسین طباطبایی و علامه خویی، کتابهایی در تفسیر قرآن در مجلدات متعدد به چاپ رسانده اند. المیزان نوشته علامه محمد حسین طباطیایی، به زبان انگلیسی ترجمه و چاپ شده است. امام خمینی نیز در بعضی از سخنرانی هایش سوره های مختلفی از قرآن را تفسیر کرده است. سوره هایی که توسط امام خمینی تفسیر شده نیز به چاپ رسیده است. علمای شیعه هندوستان نیز تفسیرهایی بر قرآن نوشته اند. تفسیر قرآن، نوشته مولانا ظفر حسن آمروهاوی که به زبان اردو، در پنچ جلد و در کراچی به چاپ رسیده، اثری فوق العاده است. او در این تفسیر، برخی از مسائلی را که به نظر می رسید با علوم روز تعارض دارند، حل کرده است. تفسیر دیگری به قلم مولانا علی نقی لکنهویی به زبان اردو تالیف شده است و احتمالاً در چند جلد به چاپ خواهد رسید. تا کنون چهار جلد این تفسیر منتشر شده است. از زمانی که عثمان، خلیفه سوم، قرآن را انتشار داد، شیعه ای با آن مخالفت نکرد. بی شک سنیها در حفظ و تلاوت قرآن اهتمام دارند. آنان در ماه رمضان و پس از نماز عشا قرآن می خوانند که به آن « تراویح» گفته می شود. حتی عمر خلیفه دوم نیز آن را اجباری کرد. مع الوصف، از صدر اسلام تا کنون، تعداد علمای شیعی که حافظ قرآن بوده اند و سخنرانیها و مباحثی را در تفسیر قرآن ایراد کرده اند، به هیچ وجه ناچیز و کم اهمیت نیست. اصول گرایان اهل سنت همچون مجدد، به طور جدی در اندیشه حفظ حرمت و قداست قرآن بودند و از عمومی شدن آن ودستیابی عامه مردم به تفسیر های قرآن که مبتنی بر نظریات شیعه و فلاسفه معتزلی بود، پرهیز می دادند. تفاسیر شیعه به طور عمده بر اساس تعلیمات ائمه(ع) تهیه شده است و به اشاره هایی که در آیات قرآن به امامت شده، تاکید دارد، در حالی که مفسرین سنی یا آنها را کتمان می کنند و یا مورد سوء برداشتهای خود قرار می دهند. شاه ولی الله و جانشینان او، صرفاً مطالعه ترجمه های اردو و فارسی قرآن را توصیه کرده اند و مطالعه تفسیر ها را هرگز توصیه نکرده اند. این تقیه و اختفای کتابهای شیعه نبود که سنیها را از آثار شیعه بی خبر نگه داشت، بلکه آنان عمدتاً به این خاطر آنها را از نظر دور داشتند که ممکن بود یک بررسی مقایسه ای و تحقیقی از تفسیر، حدیث، فقه و تاریخ، چشم انداز وافق فکری اهل سنت را توسعه دهد و اساس داستانهای خیالی را که آنها نقل و شرح کرده اند، فروریزد. از همه اینها گذشته، وقتی که شخصی چون مولانا نعمانی توانست کتابهای شیعی را از یک مرکز سنی واقع در لکنهو به دست آورد، چرا دیگران نتوانستند؟ مولانا ندوی می خواهد خوانند گانش را متقاعد کند که کتابخانه های شیعی اثناعشری از خدمات ماندگار و جاودانه ای که در کتابخانه های عمومی اسلامی وجود داشت، تهی بوده است. شاید مولانا کتابخانه های حوزه های قم یا مشهد را ندیده و یا اگر هم دیده، توجه چندانی به آنها نکرده است. تعداد کتب علوم قرآنی هیچ کتابخانه ای غیر از کتابخانه دانشگاه الازهر قاهره به عدد کتابهای علوم قرآن در کتابخانه های مذکور نمی رسد. به هیچ وجه موجودی کتابخانه های مسعودی و خود ندوه و کتابخانه های دئوبند نمی تواند در موضوع علوم قرآنی، با انبوه کتابهای کتابخانه های قم و مشهد برابری کند. باید از مولانا ندوی درباره کتابفروشیهای ایران و نشریات آنها سؤال کرد. آیا در ایران قدیم و یا معاصر اصلاً کتاب خرید و فروش نمی شده و نمی شود؟ چرا مولانا که رئیس یک آکادمی سنی پیشرفته در لکنهو می باشد، کتب شیعی مورد انتقاد مثل اصول کافی و دیگر آثار اصلی شیعه را برای استفاده محققان سنی فراهم نکرد؟ شاید اگر این کتابها فراهم شده بود، مطالعات و بررسیهای مولانا درسن پیری بسیار آسان تر می شد و حداقل در حق وی به همان اندازه که در حق فرزند مولانا عبدالشکور، مولانا عبدالعالم فروغی دعا می شود، دعا می کردند. شیعیانی که در قرن شانزدهم و هفدهم میلادی در هندوستان سکنا گزیدند، کوششهای فراوانی در جهت ایجاد تفاهم میان دو فرقه انجام دادند. آنها در پیشبرد مذهب اهل بیت(ع) در میان سنیها موفق شدند، اما تعداد روبه رشد تفضیلیه ها یا سنیهایی که حضرت علی(ع) را برتر از سه خلیفه اول می دانستند، موجب شد کسانی همچون مجدد الف ثانی احساس خطر کنند و حتی بر قراری روابط اجتماعی با شیعیان را ممنوع سازند. به هر حال، مصالح سیاسی و اقتصادی حکومت مغول کوششهای اورا خنثا کرد. جانشینان او نیز توانستند حتی در حکومت اورنگ زیب، که مطالعه یاد داشتهای مجدد را ممنوع کرده بود، احساسات عامه را در مقابل شیعیان برانگیزند. متفکرین شیعه نه تنها قرنها نقش مهمی در تقویت دولتهای شیعی دکن ایفا کردند، بلکه موجب شدند از آغاز حکومت اکبر شاه تا پایان حکومت مغول، تمام دولتها به آنها احساس نیاز کنند. آنها در قرن شانز دهم میلادی، طرح تحقیقات فلسفی و علمی را در شمال هندوستان پایه ریزی کردند و از همین راه، تاثیر عمیقی حتی بر افکار دیگر فرق اسلامی گذاشتند. شهادت قاضی نورالله شوشتری به طور جدی موجب تضعیف شیعه شد، اما تفوق فکری و استعداد نظامی شیعه همچنان پابرجا بود. نفوذ آنها نسبت به تعدادشان بسیار بیشتر بود و منجر به رشد مداوم شیعه در بنگلادش شد.
منابع
1. بنگلادش/ وزارت امور خارجه. ادیان و مذاهب. 2. شیعه در هند، سید عباس اطهر رضوی، ج1. 3. اینترنت: سایت C.I.A. Geografiq.org 4. آداب علمگیری، (آصفیه، انشاء فارسی، 86 )، قابل خان. 5. آیین اکبری، (سه جلد، لکنهو، 1892م) علامه، شیخ ابوالفضل. 6. انفع الاخبار (3،1023)، محمد امین بن دولت محمد. 7. الطاف القدس (گجرانوله، 1384ق/1964م) دهلوی، شاه ولی الله. 8. واقعات مملقت بیجاپور، ج1. بشیر الدین احمد. 9. History of Qutb shahi dynasty, Delhi, 1974. 10. Al- mawardis theory of the khilafat, Islamic Culture, Xi-3, 1937.