احمد العسال
احمد العسال (۱۶ مه ۱۹۲۸ تا ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۰)، دانشمند و واعظ اسلامی مصری از علمای مدافع اخوان المسلمین و مشاور رئیس دانشگاه بین المللی اسلامی در اسلام آباد پاکستان است.
او دارای دکترای فقه از انگلستان در سال ۱۹۶۸ است. او در دانشگاه بین المللی اسلامی پاکستان به عنوان معاون رئیس جمهور و مشاور خدمت کرد. او در فرهنگ اسلامی تخصص دارد و سابقه طولانی در نوشتن برنامه های درسی اسلامی دارد. او آثار زیادی در زمینه های مختلف اسلامی دارد. او خانه مراقبت اسلامی را در انگلستان تأسیس کرده بود. دکتر یوسف القاعداوی نیز در این تحقیق توسط الازهر الشریف واعظ بزرگ دکتر احمد الاسل که به عنوان استاد، رئیس وقت دانشگاه اسلامی پاکستان و عضو فدراسیون جهانی علمای مسلمان، نویسنده راهپیمایی طولانی با دادای اسلامی که از دهه ۱۹۵۰ آغاز کرده بود، همراه بود و تنها با مرگ او به پایان رسید. فرسنا که از اسب خود فارغ التحصیل شده و از دانشکده شریعت دانشگاه الازهر فارغ التحصیل شده است، در سال ۱۳۳۷ در رشته تدریس تخصص داشت، سپس در سال ۱۳۳۹ در دفتر الازهر شیخ محمود شلتوت سابق به کار پرداخت.
تولد و تحصیلات
در روستای فرساق در مرکز باسیون در استان غربی به دنیا آمد و پدرش مطمئن شد که قرآن او را در سنین پایین نجات خواهد داد، او قرآن را در سن ۱۰ و نیم سالگی به طور کامل حفظ کرد و جایزه ملک فاروک را دریافت کرد که آن را به کسانی اختصاص داد که قبل از ۱۲ سالگی قرآن را به طور کامل حفظ کردند. او در حالی که قرآن را حفظ می کرد، درجه اول خود را به دست آورد و پس از آن پدرش او را در مؤسسه مذهبی تنتا ارائه کرد و در آنجا با دکتر یوسف القاراوی که در یک فصل از مؤسسه دینی بود آشنا شد.
او پس از دو سال کار در دفتر شیخ به قطر سفر کرد تا از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۵ زبان عربی را در مدارس متوسطه آن تدریس کند و در سال ۱۹۶۸ دکترای فلسفه اسلامی خود را از دانشگاه کمبریج لندن دریافت کرد و سپس تا سال ۱۹۷۰ روی نسخه های خطی در دانشگاه کمبریج مشغول به کار شد.
او از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۴ ریاست گروه فرهنگ اسلامی دانشگاه امام محمد بن سعود در عربستان سعودی را بر عهده داشت و در سال ۱۹۸۴ ریاست گروه وکالت دانشگاه امام محمد بن سعود را بر عهده داشت و از سال ۱۹۸۶ تا ۲۰۰۲ به عنوان استاد دانشگاه بین المللی اسلامی اسلام آباد منصوب شد و به عنوان معاون رئیس جمهور و سپس صدراعظم دانشگاه اسلامی اسلام آباد منصوب شد.
با اخوان
او در مورد پیوستن به اخوان می گوید: «عجیب این است که من و شیخ یوسف القارداوی بعد از خروج از موسسه در خیابان راه می رفتیم و موبایل اخوان را پیدا کردیم که در خیابان ایستاده بود و شعار «الله اکبر و شکر خدا» می داد و می گفت: «خدا هدف ماست، پیامبر نمونه ماست، قرآن قانون اساسی ماست و جهاد راه ماست« مرگ به خاطر خدا بالاترین آرزوی ماست» ما از اصول تکان خوردیم، بنابراین پشت جو رفتیم و تقسیم را می دانستیم و آن وقت در کلاس سوم مقدماتی الازهر بودیم و او در موسسه استاد خوبی برای ما درس می خواند و او عضو اداره ارشاد اخوان المسلمین بود که استاد بهی الخالی است «هفته ای دو بار با ما می نشست، یکشنبه و سه شنبه و وقتی وارد دبیرستان شدیم، من و شیخ یوسف در صحبت های عمومی آموزش می دیم و در آن زمان برادر امین الایسیف که مسئول بخش وکالت بود، هر پنجشنبه روستاهای اطراف تانتا را برای ما توزیع می کرد تا روز جمعه درگیر شود و سال ها می گذشت تا مصیبت ۴۸ و اخوان المسلمین منحل شد.»
تلاشها و دستگیریها
اولین دستگیری او در حالی بود که در کلاس پنجم دبیرستان بود، زمانی که او و برخی از اخوان دست به اعتصاب و تظاهرات زدند تا گروه منحل نشود و او و شیخ قره داوی و برخی دیگر از برادران در پی این تظاهرات دستگیر شدند، و آنها از بخش اول به هکستاب و سپس به بازداشتگاه ال تور تبعید شدند و وقتی می دانستند که دانش آموزان دبیرستانی هستند شرمنده شدند و به هکستاب برگردانده شدند و سپس آن ها را دوباره به ال تور برگردانند و شیخ محمد الغزلی در آن زمان مسئول اخوان در بازداشت بود و با آنها در بازداشت شیخ عبدالعزیز بود . پس از ترک بازداشت پس از نزدیک به ۹ ماه، مدت امتحانات به پایان رسید، اما دکتر طه حسین، سپس وزیر دانش، معاینه استثنایی بازداشت شدگان را انجام داد، اما دیر آمد و او و دکتر قرارداوی مورد معاینه قرار گرفتند و سپس به دانشکده شریعت درخواست دادند و سپس در سال ۱۳۳۲ توسط مردان انقلابی دستگیر و سپس آزاد شدند و سپس دستگیر و تا خرداد ۱۳۳۵ در زندان نظامی باقی ماندند و فارغ التحصیل شد و تحصیلات خود را در کالج به پایان رساند و پس از فارغ التحصیلی از دولت فارغ التحصیل شد. او در مدارس خصوصی کار می کرد و در مصر جدید در آنجا کار می کرد.
«ما را از قرآن محروم کردند، با این حال هر یک از ما در حال ارائه درس از آنچه که ما می دانستیم، و بازداشت در زندان نظامی بسیار خشن بود، آنها ما را از همه چیز جلوگیری کردند، چه قرآن و چه کتاب، و حتی بازدید از آن جلوگیری کرد، و ما با یکدیگر مطالعه آنچه که ما می دانستیم، و خوب است که برخی از ما زبان انگلیسی را بر روی پتو سیاه و صابون لوکس یاد گرفتیم، و من به یاد دارم که اولین دیدار ما از زندان جنگ هفت ماه بعد بود."
دانشگاه بین المللی اسلامی پاکستان
«شیخ الباقوری در دوران مطالعاتش مرا خوب می شناخت و وقتی یک بار مرا در وزارت اوقف دید به من گفت: «حالا کجایی احمد؟ گفتم: به خدا ما از کار کردن نهی می کنیم و او به من گفت: "کمی صبر و شکیبایی زیاد پیش می رود"، و بعد ما برای مسابقه ای که در مورد آن بودیم درخواست کردیم و آنها انتصاب ما را رد کردند، اما شیخ باقوری گفت که ما را به سمت اداری منصوب کنید، بنابراین ما به واقف ها منصوب شدیم و در مجله پلت فرم اسلام من و شیخ قاراداوی هم کار کردیم و بعد شیخ الباقوری را به دفتر شیخ شلتوت در اداره الازهر منتقل کردیم.
کار ما این بود که رادیو و روزنامه ها را دنبال کنیم و گزارش اداره الازهر را بسازیم تا آن را به رئیس جمهوری تسلیم کنیم، و سپس از شیخ شِلتوت خواستیم که از این محل خارج شود زیرا ما «خسته» بودیم، پس شیخ عبدالله الترکی مدیر علوم اسلامی قطر را آوردیم و او موافقت کرد که سفر کند، اما وقتی به دوحه سفر کردیم متوجه شدیم که جنبش ملی گرایانه ذهن دانشجویان را خسته کرده است و به آنها گفتند که اسلام تمام شده است، بنابراین ما به آنها گفتیم «نه». اسلام تمام نشده و عربیت تمام نشده است و عرب گرایی جهل است و اسلام قرآن است که سنت است که محمد (درود بر او) است و ما سخنرانی کردیم، سمینارها، کنفرانس ها و جلسات در طول سال مدرسه، و ما نقطه ها را بر روی نامه ها قرار داده پس از خواندن تمام فکر از قرآن، و ما پاسخ به این فکر، آنها می گفتند زبان، تاریخ، وحدت درد و امید، ما به آنها گفتیم که زبان بدون قرآن یک زبان عربی نیست، و تاریخ ما بدون تاریخ رسول خدا و همراهان او تاریخ نیست.
وقتی تابستان امسال به مصر برگشتیم از آنجا مطلع شدند و من و شیخ یوسف دستگیر شدیم و دستگیری دردناکی بود و هیچ از ما چیزی نمی دانست و ما را به ساختمان اطلاعاتی برد و از ما پرسیدند، بنابراین به آنها گفتم ما ازهاری هستیم، پس غیر از انتشار دعوت چه کنیم و در مصر یک گفته مردمی داریم که «کسانی که زندگی یک مسیحی را می خورند با شمشیر او کتک می خورند»؟ شیخ یوسف پاسخ داد و گفت این حرف درست است، بعد رفتیم بیرون و دوباره به دوحه رفتیم، بنابراین از تمدید گذرنامه و وام خودداری کردند تا اینکه دوباره به مصر برمیگردیم تا اینکه دوباره دستگیر شدیم، بنابراین از بازگشت به مصر خودداری کردیم و برای تکمیل دکترایم به انگلستان رفتیم و من از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۰ در آنجا ماندم.
دکتر یوسف در قطر ماند و در آنجا در انگلستان صدای اسلامی فشار شدیدی به خود گرفت و بعد خانه ای خریدیم که به خانه مراقبت اسلامی تبدیل شدیم و حالا 20 شعبه در انگلستان دارد، و بعد برادران از من خواستند که به لیبی بروم و کودتایی دادافی شد بنابراین من به سودان رفتم و کودتایی در گرفت، بنابراین برادران به من توصیه کردند که به سراغ آنها نرفتم و بعد دکتر عبدالعزیز الفهد به من زنگ زد تا در عربستان کار کنم، بنابراین به آنجا رفتم و در دانشکده آموزش و پرورش دانشگاه ریاض فرهنگ اسلامی خواندم و تا زمانی که از من خواست در آنجا ماندم. پروفسور عمر تلمنی استعفا دادم و بلافاصله به قاهره اومدم اما آنها در دوران بازداشت سادات سعی کردند مرا دستگیر کنند، مرا در خانه پیدا نکردند و بعد دوباره به دانشکده دعوا اسلامی در ریاض برگشتم و از دانشکده دعوا برادران از من در اسلام آباد پرسیدند، بنابراین من به عنوان معاون رئیس دانشگاه جهانی اسلامی و رئیس آن کار کردم و طرف افغان مسیر خود را طی کرد تا اینکه خدا افغانستان را از دست روس ها آزاد کرد، و تا سال ۲۰۰۳ در اسلام آباد ماند."
وفات
وی صبح روز شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۹ در خانه اش در اسکندریه درگذشت و پس از نماز بعد از ظهر در مسجد الحوصری شهر ۱۵ مهر نماز می سپارد و در ۱۵ مهر در گورستان های انجمن شریعت به خاک سپرده شد.
مطالعه بیشتر
محمد الغزلی
یوسف القاداوی
لینک های خارجی
الدکتور أحمد العسَّال یروی ذکریاته مع شهر رمضان, إخوان أون لاین, 23 سبتمبر 2006
الشیخ العسال یروی ذکریاته الرمضانیة للجزیرة توک
کتاب:الإسلام وبناء المجتمع