جابی واریک
جابی واریک (به انگلیسی: Joby Warrick) خبرنگار و نویسنده آمریکایی است [۱]
زندگی شخصی
او متولد ۴ اوت ۱۹۶۰ در منطقه گلدزبورو در کارولینای شمالی است [۲]و در حال حاظر در واشینگتن دی سی زندگی می کند. او صاحب دو فرزند است و به همراه همسرش ماریان جردن واریک زندگی می کند.
روزنامه نگاری
واریک از سال ۱۹۹۶ برای واشینگتن پست کار می کند. واریک عمدتاً در مورد موضوعاتی از قبیل خاورمیانه، امنیت ملی و دیپلماسی قلم می زند. او دوبار برنده جایزه پولیتزر شده است که یک بار آن در سال ۱۹۹۶ برای مجموعه مقالاتی که به همراه ملانی سیل و پت استیث درباره «تاثیرات مخرب سیستمهای دفع زباله در صنایع روبه رشد کارولینای شمالی بر سلامت انسان و محیط زیست» نوشت و در واشینگتن پست به چاپ رساند[۳]
رابطه با ایران
گزارش فوریه ۲۰۱۳ واریک در خصوص تلاش ایران برای تولید آهنرباهای گرد سرامیکی و ادعای گزارش واریک در مورد کاربرد این آهنرباها برای استفاده در غنی سازی سوخت هسته ای، مورد انتقاد دانشمندان قرار گرفته است [۴].
آثار
دو کتاب مامور سهجانبه و پرچمهای سیاه[۵]
کتاب پرچم های سیاه
کتاب "پرچمهای سیاه" کتابی درباره "دولت اسلامی" و رهبر آن ابوبکر بغدادی است [۶]. او برای بار دوم در سال ۲۰۱۶ برای این کتاب یعنی پرچمهای سیاه:ظهور داعش [۷] برنده جایزه پولیتزر شده است. وی کتاب خود را با اطلاعاتی که توانسته بود از طریق رابطه با سازمان سیا و ارتش آمریکا جمعآوری کند نوشتهاست. این کتاب مستندی داستانگونه است که گوشههایی از جنایات ضد انسانی داعش را آشکار میکند . واریک معتقد است ایجاد گروه داعش به دو دلیل عمده بود که یکی اشتباه دولت اردن در عفو «ابو مصعب الزرقاوی» در میان زندانیان سیاسی آزاد شده در سال ۱۹۹۹ از زندانهای این کشور بود. «الزرقاوی» مدتی پس از آزادی به القاعده افغانستان پیوست در ادامه بخشی از کتاب آورده شده است: مردی که در تابستان ۲۰۰۲ رئیس بخش جاسوسی در شمال عراق شده بود، به نُدرت چیزی دربارهی تروریستی به نام «ابومُصعَب زَرقاوی» شنیده بود. امّا در چند هفته «چارلز (سام) فِدیس» نشانی مکان اردنیها را یاد گرفته بود. برای تعقیبِ زرقاوی، فرصتی بهتر از این پیدا نمیشد.
«فِدیس» با صدوهشتادودوسانتیمتر قد، پسرِ یکی از افسران نیروی دریایی ساکنِ دامنهی تپّهای در جنوبِ غربی «پِنسیلوانیا» بود که همراه گروهی از فعّالان سیا آمده بود تا اطّلاعاتی دربارهی واحدهای نظامی عراق مانند «انصارالاسلام» جمعآوری کند که در مرز ایران زندگی میکردند و پیوندهای گستردهای با القاعده داشتند. قبلاً هم این وکیل چهلوهفت ساله، برای اجرای چنین کاری سخت کوشیده بود. فِدیس برای یافتن روشی جهتِ ورود به جنگ پس از حملههای یازده سپتامبر، اشتیاق داشت. بهرهمندی از پسزمینهی مبارزه با تروریسم، تجربهی خاورمیانه و اِعمال قدرت در ترکیه، او را مخصوصاً برای رهبری مأموریت در عراق، مناسب نموده بود. اکنون او و گروهش با زِندگی در خانههای امن، مَقرّ انصارالاسلام و خانهی زرقاوی و چند تن دیگر از جهادیها را تحتنظر گرفتهاند. گاهی، مأموران با پوشیدن لباس کُردی، چندان به مَقر آنان نزدیک میشدند که میتوانستند نگهبانان مرزی را با ریشهای بلند ببینند. هدف، نابودی کامل آنان بود...[۸].
پانویس
ّّّّ