کاربر:Mahdi/صفحه تمرین
این صفحه کاربری هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۰۹:۲۵، ۱ ژوئیه ۲۰۲۳ (ساعت هماهنگ جهانی) (۱۵ ماه پیش) تغییر یافتهاست؛(الگو:پاکسازی) لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با {{در دست ساخت}} جایگزین میکنید. |
وفد به معنى واردشدن به محضر حكمران براى ارسال پيام، استمداد، اعلان الحاق و نحو آن است.
وفد در لغت
وافد شخص[۱] و یا گروهی[۲] که بهعنوان فرستادهی[۳] از سوی انسانی محترم و یا مجموعهای از انسانها بهسوی بزرگی یا امیری یا مَلِکی فرستاده میشوند[۴] این هیئتهای نمایندگی به جهت زیارت و یا ابلاغ پیام و یا یاری خواستن و یا طلب نیکوییکردن و یا ...[۵] و یا برای بیان حوائج و طلب آن فرستاده میشوند،[۶] البته وقتی به این هیئت نمایندگی وفد گفته میشود که سواره آمده باشند و شهسواران ارجمند (الرکبان المکرمون) باشند.[۷]
پس كلمه" وفد" به معناى قومى است كه بهمنظور زيارت و ديدار كسى و يا گرفتن حاجتى و امثال آنها بر او وارد شوند، و اين قوم وقتى به نام وفد ناميده میشوند كه سواره بيايند، كلمه وفد جمع و مفرد آن وافد است.[۸]
وفد در لغتنامههای فارسی
وفد در فارسی، پیامبردن نزد کسی و گروه معنا شده، فرهنگ عمید، لغتنامه دهخدا وفد را گروهی دانسته که به جهت امر مهمی نزد سلطان روند و فرهنگ معین معنای وفد را پیامآوری، رسالت و رفتن کسی یا گروهی برای رسانیدن پیام نزد شاه دانسته است.[۹] معنای کلمه وفود معادل هیئتهای نمایندگی است و در اصطلاح به نمایندگان قبایل و گروههایی اطلاق میشود که خدمت پیامبر اکرم (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسیدهاند و اسلام آوردهاند و مورد اکرام پیامبر واقع شده و پیمان همکاری امضا کردهاند.
وفد در قرآن
این لفظ فقط یکبار در قرآن مجید آمده است: (یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً)[۱۰] روزی پرهیزگاران را جمع میکنیم به پیشگاه خدا وارد میشوند. تقدیر آن «وافدین الی الرّحمن» است.[۱۱]
علامه طباطبایی[۱۲] در روایات ذیل این آیه آوردهاند که
و در محاسن برقى به سند خود از حماد بن عثمان و غير او از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه در معناى كلام خداى عزّ وجلّ" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" فرموده: سوار بر اسبان نجيب محشور مىشوند.[۱۳]
و در تفسير قمى به سند خود از عبد اللَّه بن شريك عامرى، از امام صادق (علیهالسلام) روايت كرده كه فرمود: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) تفسير آيه" يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً" را پرسيد، حضرت فرمود: يا على" وفد" جز بر سوارگان اطلاق نمیشود، و مردانى كه موردنظر اين آيه است، مردانى هستند كه تقوى پيشه كردند، و خداى عزوجل ايشان را دوست داشت و اختصاص به خود داد و از اعمالشان راضى شد، و بدين جهت نام متقين بر آنان نهاد... .[۱۴]
وی روايتى طولانى نقل مىكند كه رسول خدا در آن جزئيات بيرون آمدن متقين از قبور، و سوارشدن بر ناقههاى بهشتى، و حركتشان بهسوی بهشت، و داخلشدن و تنعمشان را به آنچه از نعمتهای آن روزى شدهاند، بيان فرموده است.[۱۵]
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از على (علیهالسلام) از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) روايت كرده كه در ذيل اين آيه فرمود: بدانيد كه به خدا سوگند با پاى خود محشور نمىشوند، و هيچكس سوقشان نمىدهد، بلكه برايشان از بهشت ناقههايى مىآورند كه نظير آنها را خلايق نديده است، جهازشان از طلا، و مهارشان از زبرجد، بر آن مىنشينند تا درب بهشت را بكوبند[۱۶] و نيز اين معنا از ابن ابى الدنيا، و ابن ابى حاتم، ابن مردويه، از طرق چندى، از على (علیهالسلام) از رسول خدا رسول خدا روايت شده كه در حديثى طولانى، طرز سوارشدن متقين و حركت بهسوی بهشت و داخلشدن و استقرارشان در آن، و تنعم به نعمتهای آن را بيان فرموده، و در همان كتاب حديث را از عدهاى از ارباب جوامع از على (علیهالسلام) آورده است.[۱۷]
سال وفود
با اینکه قبل از سال نهم و پس از آن نیز وفدهایی نزد پیامبر آمدهاند،[۱۸] اماازآنجاکه عمده این گروهها در سال نهم هجری خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیدهاند، این سال را سال ورود هیئتهای نمایندگی «عام الوفود» یا«سنةالوفود» نام نهادهاند.[۱۹]
چرایی تحقق وفود
طوایف و گروههای مختلف پس از شکست قریش از پیامبر در فتح مکه، متوجه شدند که توان مقابله با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) و مسلمانان را ندارند، لذا به حضور پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسیدند و اظهار اسلام کردند. اعراب مترصد کار قریش بودند و منتظر بودند ببینند کار آنان با پیامبر به کجا میانجامد. با فتح مکه و تسلیمشدن قریش (که مقام رهبری و سیادت را در میان عرب داشت)، دریافتند که توان جنگ با رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) را ندارند. ازاینرو به اسلام تمکین کردند و فوج فوج به اسلام گرویدند.[۲۰] طبرسی نیز مینویسد: «وقتی قبیله ثقیف اسلام آوردند، وفود عرب به محضر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) آمدند و گروهگروه در دین خدا داخل شدند».[۲۱] برخی از قبایل هم وقتی میدیدند سایر قبایل گروههایی را به محضر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) میفرستند و اسلام میآوردند، تشویق میشدند که اسلام بیاورند. «برخی از افراد قبیله غسان میگفتند: «آیا ما باید بدترین عرب باشیم ما به همین جهت به حضور پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) رسیدیم و مسلمان شدیم و او را تصدیق کردیم».[۲۲]
اولین وفد
اولین گروهی که بهصورت رسمی افرادی را به مدینه اعزام کردند، قبیله «ثقیف» بودند. این قبیله مهم ساکن شهر طائف بودند.[۲۳]
ابن هشام هم مینویسد: «پس از فتح مکه و مراجعت پیامبر از تبوک مردم طائف (قبیله ثقیف)، نمایندگان و برگزیدگان عرب از مناطق مختلف بر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) وارد شدند.[۲۴]
مکان دیدار وفود با پیامبر اعظم(ص)
این گروهها عمدتاً برای دیدار در مسجدالنبی و در کنار ستون وفود « اسطوانة الوفود» خدمت پیامبر گرامی اسلام(صلیالله علیه وآله وسلّم) میرسیدند.[۲۵]
تعداد هیئتهای وفود
ابن سعد تعداد این هیئتها را بیش از ۷۰ گروه دانسته به تکتک این گروهها و حضور آنها در مدینه و گفتگوهای آنها با پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) اشاره کرده است.[۲۶] همچنین صالحی شامی به بیش از ۹۰ گروه از این گروهها اشاره کرده است.[۲۷]
پیمان رسولالله با وفود
رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) به همه وافدین، هدایایی میدادند و آنها علاوه بر اخذ عطایا و هدایا، خط امانی از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) میگرفتند. این امان بهمثابه پیمان امنیتی - نظامی و به این معنا بود که قبیله مذکور مسلمان شده و از حقوق مسلمانی برخوردار است و نباید مورد حمله مسلمانان قرار گیرد، بلکه حکومت اسلامی باید از آنها در برابر تجاوز دیگران دفاع کند».[۲۸]
وفدها و گرایش به اسلام
بعد از فتح مکه مردم گروهگروه از قبیلههای مختلف به شهر مدینه نزد پیامبر(صلیالله علیه وآله وسلّم) آمدند و اسلام آوردند و اعلام کردند پیرو آن حضرتاند. پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) نیز با لطف و محبت و توجه آنان را پذیرفت؛[۲۹] بنابراین جزیرة العرب یکپارچه شد و جنگها و درگیریها به صلح و آرامش تبدیل شد.
شیخ طبرسی در اعلام الوری مینویسد: «چـون قبیله ثقیف (اهل طائف) مسلمان شدند، قبائل فوجفوج و گروهگروه نمایندگان خویش را به مدینه فرستاده و داخل دین مبین اسلام شدند؛ همچنان که خداوند فرموده است: یَدخُلونَ فی دینِ الله افواجا)[۳۰]». [۳۱]
مهمترین وفود
یعقوبی در تاریخش از ۲۶ قبیله نام میبرد که رؤسای آنها با گروهی به مدینه آمدند.[۳۲] که عبارتاند از :
- قـبیله مزینه به ریاست خزاعی؛
- قبیله اشجع به ریاست عبدالله بن مالک؛
- قبیله اسلم به ریاست بریدة؛
- قبیله سلیم به ریاست وقاص بن قمامه؛
- قبیله بنولیث به ریاست صعب بـن جـثـامـه؛
- قـبـیـله بنر قـزاره به ریاست عینیة بن حصین؛
- قبیله بنوبکر به ریاست عدی بن شراحیل؛
- قبیله طی به سرپرستی عدی بن حاتم؛
- قبیله بجیله به ریاست قیس بن غربه؛
- قبیله ازد به ریاست صرد بن عبدالله؛
- قبیله خثعم به ریاست عمیس بن عمرو؛
- گروه دیگری از طـی بـه سـرپرستی زید بن مهلهل؛
- قبیله بنوشیبان؛
- قبیله عبدالقیس به ریاست اشجع الحـصـری؛
- نـمـایـنـدگـان پـادشـاه حـمـیـر؛
- قـبـیله جذام به ریاست فروة بن عمرو؛
- قبیله حـضـرموت به ریاست وائل بن حجر؛
- قبیله ضباب به سرپرستی ذوالجوشن؛
- قبیله بنیاسد به ریاست ضرار بن ازور؛
- قبیله بنی اکارث به ریاست، یزید بن عبدالمدان؛
- قبیله بنی کنانه به سرپرستی قطن بن حارثه و انس بن حارثه؛
- قبیله همدان به ریاست مسلمة بن هـزان؛
- قـبیله باهله به ریاست مطرف بن کاهن؛
- قبیله بنوحنیفه به همراهی مسلیمه کذاب؛
- قبیله مراد به ریاست فروة بن مسیک؛
- قبیله مهره به سرپرستی مهری بن ابیض.
و نیز:
- وفد ثقیف؛
- وفد بنیتمیم؛
- وفد عامر بن صعصعه؛
- وفد ربیعه؛
- وفد کلاب؛
- وفد بنی هلال بن عامر؛
- وفد تُجیب.
برای آشنایی با دیگر وفدها و شرح حال آنان به کتب زیر مراجعه شود:
- آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام محمد، با تجدید نظر و اضافات ابوالقاسم گرجی، چ۶، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۷۸.
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه
- صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول.
فضایل حضرت علی و اهل بیت(ع) در اشعار شافعی
محمد بن ادریس شافعی، معروف به امام شافعی یکی از پیشوایان اهل سنت است که در قرن دوم هجری می زیسته است. او در شعر هم آوازه ای داشته است و اشعاری در درباره فضایل حضرت امیر و اهل بیت (ع) دارد که معروف هستند:
حضرت علی دارای فضائل اختصاصی
شَهِدتُ بأنّ الله لا رَبَّ غَیرَهُ | وأشهَدُ أنّ البَعثَ حَقٌ وَأخلَــــصُ |
وَأنَّ أبابـکرٍ خلیــفةُ رَبّــه | وَکانَ أبوحفصٍ علی الخَیرِ یَحرِصُ |
وأُشهِدُ رَبّی أنَّ عثمانَ فاضلٌ | وأَنَّ علیّاً فَضـــلُهُ مُتَخَصِّـــــصُ |
- گواهی می دهم به این که خدائی جز خدا نیست و شهادت می دهم که بعث حق است.
- و خالصانه ایمان دارم که ابوبکر خلیفه ی خداست و عمر بر انجام کار خیر بسیار مشتاق بود.
- و گواهی می دهم که عثمان فاضل است و علی در فضیلت ویژه و خاص است.
برتری اهل بیت و حبّ آنان
این امر از موضوعاتی است که در بسیاری از جاهای دیگر از اشعارش بر آن تأکید دارد. امام شافعی در حج برابر جمعی در منی محبت خود را نسبت به اهل بیت اعلام کرده و می گوید:
یا راکِباً قِف بالمُحَصَّبِ مِن منیً | وَاهتِف بِقاعِدِ خَیفِها وَالنَّاهِضِ |
سَحَراً إذا فاضَ الحَجیجُ إلی مِنیً | فَیضاً کَمُلتَطِمِ الفُراتِ الفائِضِ |
إن کانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ | فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رَافضِی |
ترجمه:
- - ای سوارگان بر شنزارهای منی، سواره بمانید و به نشستگان درّه ها و بلندیها خبر دهید.
- - به زائرانی که سپیده دمان بمانند رود خروشان فرات بسوی منی سرازیر می شوند، بگویید:
- - اگر محبت اهل بیت رفض و کفر است، جنّ و انس بدانند که من رافضی هستم.
محبت خاندان نبوت از واجبات و فرائض الهی
یَا آلَ بَیتِ رَسولِ الله حُبُّکُمُ | فَرضٌ مِنَ الله فی القُرآنِ أنزَلَهُ |
کَفاکُم مِن عظیمِ القَدرِ أنّکُم | مَن لَم یُصلِّ عَلَیکُم لَا صَلَاةَ لَهُ |
- -ای خاندان نبوّت، محبّت شما فرضی است که از جانب خداوند در قرآن آمده است.
- - همین در عظمت شأن شما کافی است، آنکه شما را در نماز درود نگفت، نمازی ندارد، (نمازش درست نیست)
سوره انسان در مورد علی (ع)
از امام شافعی در مورد امام علی (ع) سؤال شد، ایشان گفت:
إنّا عَبــیدٌ لِفتیً أنزلَ فِیـــهِ {هَل أتَی} | إلی مَتــی أکتُمُهُ؟ إلی مَتی؟ إلی مَتی؟ |
- -ما چاکران آن جوانمرد هستیم که درباره ی او سوره ی (هل أتی – سوره ی انسان) نازل شده
- - تا کی آن را پنهان کنم؟ تا کی؟ تا کی؟
خاندان نبی وسیله نجات
امام شافعی به زیارت خانه ی خدا رفت، بر کوهی فرا نمیرفت و به وادی ای فرود نمی آمد، جز اینکه میگریست و میخواند:
آلُ النَّبــــیِّ ذَریــــــعَتی | وَ هُــــم إلَیهِ وَسیــــلـَتی |
أرجُو بِهِــــم أُعطَی غَداً | بِیَدِ الیـــَمینِ صَحیـــفَتی |
- -خاندان پیامبر دستاویز منند و ایشان وسیله ی رسیدن من به پیامبرند.
- - امیدوارم به اینکه فردای قیامت، نامه ی اعمالم را به دست راستم بدهند.
محبت زیاد به علی
امام شافعی در مورد محبت به علی(ع) می گوید:
قالوا تَرَفَّضتَ قُلتُ كَلّا | مَا الرَّفضُ ديني ولَا اعتِقادي |
لكِن تَوَلَّيتُ غَيرَ شَكِّ | خَيرَ إمامٍ وخَيرَ هادي |
إن كانَ حُبُّ الوَلِيِّ رَفضا | فَإِنَّني أرفَضُ العِبادِ |
[۳۸]
گفتند رافضى شده اى . گفتم : هرگز!
رفض ، نه دين من است و نه باورم.
امّا بدون هيچ ترديدى دوست دارم
بهترين پيشوا و بهترين هدايتگر را.
اگر دوست داشتن «ولى» رفض است
من رافضى ترينِ بندگانم.
اقرار به برتری علی
إذا نَحنُ فَضّلنَا عَلِیّاً فَإنَّنَا رَوَافِضُ بالتفضیلِ عِندَ ذوی الجَهلِ
وَ فَضلُ أبی بَکرٍ إذا مَا ذَکَرتُهُ رُمیتُ بِنَصبٍ عِندَ ذِکری للفَضلِ
فَلا زِلتُ ذَا رَفضٍ وَ نَصبٍ کِلاهُمَا بِحُبَّیهِما حَتَّی أُوَسَّدَ فِی الرَّملَ[۳۹]
ترجمه:
-هر گاه ما حضرت علی را برتری دهیم،
به خاطر این برتری، نزد این جاهلان مرتد و بی دین هستیم
- و اگر از فضل ابوبکر یاد کنیم، به این خاطر به ناجی بودن متهم می شوم
- بنابراین پیوسته به سبب دوستی آنان ناجی و رافضی هستم،
زیرا تا وقتی که سر بر خاک می گذارم، آن دو را دوست دارم.
اقرار به شفیع بودن ال محمد
ایشان همچنین درباره اوج محبت خود به اهل بیت «ع» می گوید: لَئِن کانَ ذَنبِی حُبُّ آلِ محمَّدٍ فذلِکَ ذَنبٌ لَستُ عَنهُ أتوبُ هُمُ شُفَعائی یومَ حَشری و مَوقِفی إذا کثرتنی یوم ذاک ذنوب[۴۰] ترجمه: -اگر گناه من محبت آل محمد است، از آن گناه توبه نمی کنم، - ایشان روز حشر و به هنگام توقف در صحرای محشر شفیعان منند، اگر آنروز گناهانم فراوان باشد. حب اهل بیت همسنگ عدل و توحید لَو فتشُوا قَلبی لألفوا بهِ سطرینِ قد خُطّا بلا کاتبِ العدل وَ التوحید فی جانبٍ وَ حبّ أهلِ البیتِ فی جانبِ[۴۱]
ترجمه: -اگر دل مرا بکاوند، دو سطر بر آن نقش بسته ببینند، بدون اینکه نویسنده ای آن را نوشته باشد، - به یک سو عدل و توحید و از سوی دیگر دوستی خاندان پیامبر.
برائت از کسانی که حب اهل بیت ندارند
إذا في مَجلِسٍ نَذكُرُ عَلِيّا وسِبطَيهِ وفاطِمَةَ الزَّكِيَّهْ يُقالُ تَجاوَزوا يا قومُ هذا فَهذا مِن حَديثِ الرّافِضِيَّهْ بَرِئتُ إلَى المُهَيمِنِ مِن اُناسٍ يَرَونَ الرَّفضَ حُبَّ الفاطِمِيَّهْ[۴۲] هرگاه در نشستى على را ياد مى كنيم و نيز دو فرزندش و فاطمه پاكْ سرشت را . گفته مى شود : اى مردم! اين بحث را رها كنيد كه اين ، سخنِ رافضيان است . به درگاه الهى برائت مى جويم از مردمى كه دوستى فرزندان فاطمه را رَفض مى دانند .
علی (ع)تنها کفو فاطمه
إلامَ إلامَ وحَتّى مَتى اُعاتَبُ في حُبِّ هذَا الفَتى ؟ وهَل زُوِّجَت فاطِمٌ غَيرَهُ وفي غَيرِهِ هَل أتى «هَلْ أَتَى»[۴۳]؟[۴۴]
تا كى ، تا كى و تا چه زمانى در دوستى اين جوان ، سرزنش شوم؟ آيا غير او با فاطمه ازدواج كرد؟ و آيا در حقّ غير او «هَلْ أَتَى» نازل شد؟
لعنت خدا بر جاهلان و جاحدان حب اهل بیت
وقتی در مجلسی از علی و دو فرزندش و همسر پاکش یاد شد، یکی چهره در هم می کشد و می گوید: سخن از آنان درست نیست، این را رها کنید، زیرا این سخن رافضیان است، آنگاه امام شافعی می سراید:
بَرِئتُ إلَی المُهیمِنِ مِن أُناسٍ یَرَونَ الرَّفضَ حُبَّ الفاطِمیّه إذا ذکروا عَلیّا أو بَنیه أفاضوا بالرّوایات الوقیّه عَلی آل الرّسُول صلاة رَبی وَ لَعنتُه لتلکَ الجَاهلیّه[۴۵] ترجمه: -من از دست مردمی که حب فرزندان فاطمه را کفر می دانند به خدا پناه می برم - چون کسانی که از علی یا فرزندان او یاد کنند، سخنانی می گویند تا پرده و پوشش یاد آنان باشد - رحمت پروردگار بر خاندان رسول و لعنت خدا بر آن جاهلان باد.
دوستان اهل بیت در بهشت و دشمنانشان در جهنم
و سائلی عن حُب أهل البیت هل؟ أُقرّ إعلاناً به أم أجحدُ هَیهاتَ ممزوجٌ بلحمی و دَمی حُبُّهم و هو الهُدی و الرشدُ یا أهل البیتِ المصطفی یا عدتی وَ مَن علی حبّهُم أعتَمدُ أنتم إلی اللهِ غَداً وَسیلَتنی و کیف أخشی؟ و بکم اعتضدُ ولیّکم فی الخُلدِ حَیّ خَالدٌ و الضدُ فی نارٍ لَظیً مُخلّدُ[۴۶]
ترجمه: -ای پرسندگان از من درباره ی محبت اهل بیت، آیا آشکارا به محبت ایشان اقرار کنم یا آن را انکار نمایم - هرگز منکر محبت و عشق آنان نخواهم شد، چون به خون و گوشت من درآمیخته است و عشق ایشان وسیله ی هدایت و رشد من است - ای خاندان محمد، ای همه چیز من، ای کسانی که من متکی به حب شما هستم - شما در روز قیامت پیش خدا شفیع من هستید پس چگونه بترسم در حالی که به شما اعتماد و اطمینان دارم - آن که شما را دوست دارد، جاودانه در بهشت می ماند و دشمنان شما جاودانه در آتش پر سوز دوزخ خواهند بود.
کشتی نجات بودن اهل بیت
وَ لَمَّا رَأیتُ النَّاسَ قَد ذَهَبَت بِهِم مَذَاهِبُهُم فِی أبحُرِ الغَیِّ وَ الجَهلَ
رَکِبتُ عَلَی اسمِ الله فِی سُفُنِ النَّجَا وَ هُم آل بَیتِ المُصطفَی خَاتَمِ الرُّسُلِ
وَ أمسَکتُ حَبلَ اللهِ وَ هُوَ وَلاءوهُم کَما قَد أُمِرنَا بالتَمسُّکِ بالحَبلِ[۴۷] ترجمه: -چون دیدم که مذاهب و اختلافات فقهی، مردم را در دریای جهل و گمراهی کشانده - به نام خدا بر کشتی نجات که همان خاندان پیامبر خاتم است، سوار شدم - و ریسمان الهی را که همان دوستی و محبت آنان است گرفتم، همانگونه که خداوند ما را به تمسک به حبل الهی فرمان داده است.
تاکید بر ناسازگاری حب اهل بیت با واقعه کربلا
امام شافعی همچنین درباره واقعه عاشورا نیز اشعاری زیبا و جانسوز دارد؛ از جمله: و مما نفی نومی و شیب لحیتی ـ تعاریف ایام لهن خطوب تأوب همی و الفواد کتیب ـ وارق عینی و ارقاد غریب تزلزلت الدنیا لآل محمد ـ و کادت لهم صم الجبال تذوب فمن بلغ عن الحسین رساله ـ و ان کرهتها انفس و قلوب قتیل بلاجرم کان قمیصه ـ صبیغ بماء الارجوان خصیب نصلی علی المختار من آل هاشم ـ و نوذی بینه ان ذاک عجیب لئن کان ذنبی حب آل محمد ـ فذلک ذنب لست عنه اتوب هم شفعائی یوم حشری و موقفی ـ و بغضهم للشافعی ذنوب ترجمه: «این حادثه از حوادثی است که خواب مرا ربوده و موی مرا سپید کرده است. دل و دیده مرا به خود مشغول ساخته و مرا اندوهگین کرده است و اشک چشم جاری و خواب از آن پریده است. دنیا از این حادثه خاندان پیامبر متزلزل شده و قامت کوه ها از آن ذوب شده است. آیا کسی هست که از من به حسین پیامی برساند اگر چه دل ها آن را ناخوش دارند. حسین کشته ای است بدون جرم و گناه که پیراهن او به خونش رنگین شده. عجب از ما مردم آن است که از یک طرف به آل پیامبر درود می فرستیم و از سوی دیگر فرزندان او را به قتل می رسانیم و اذیت می کنیم. اگر گناه من دوستی اهل بیت پیامبر است از این گناه هرگز توبه نخواهم کرد. اهل بیت پیامبر در روز محشر شفیعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضی داشته باشم گناه نابخشودنی کرده ام». ویل لمن شفعاؤه خصماؤه
و الصور فی یوم القیامة ینفخ
لابد أن ترد القیامة فاطم
و قمیصها بدم الحسین مضمخ[۴۸]
و هم او می گوید:
ابکی الحسین وارثی منه جحجاها
من اهل بیت رسول الله مصاجاً
ومما نفی نومی و شیب لمتی
تصاریف ایام لهن خطوب
فمن مبلغ عنی الحسین رسالة
و ان کرهتها أنفس و قلوب
قتیلاً بلاجرم کأن قمیصه
صبیغ بماء الارجوان خضیب
تزلزلت الدنیا لآل محمد
و کادت لهم صم الجبال تذوب
و غارت نجوم و اقشعرت کواکب
و هتک استار و شق جیوب [۴۹]
منابع:
سایت اخوت
کتابنامه:
۱- مصطفی بهجت، مجاهد، شعر امام شافعی، عباس اطمینانی، سنندج، دانشگاه کردستان، ۱۳۸۰ش
۲- بدیع یعقوب، امیل، دیوان الإمام الشافعی، بیروت - لبنان، دارالکتاب العربی، ۱۴۳۰هـ
۳- المصطاوی، عبدالرحمن، دیوان الإمام الشافعی، بیروت – لبنان، دارالمعرفة، ۱۴۳۰هـ
۴- البقاعی، ایمان، دیوان الإمام الشافعی، بیروت – لبنان، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۱ هـ
- ↑ الصحاح، ج2، ص: 553
- ↑ جمهرة اللغة؛ ج2؛ ص674
- ↑ تاج العروس؛ ج5؛ ص321
- ↑ تهذيب اللغة؛ ج14؛ ص140
- ↑ النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ ج5؛ ص209
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن؛ ص877
- ↑ لسان العرب؛ ج3؛ ص464.
- ↑ ترجمه تفسير الميزان،ج14،ص151.
- ↑ https://www. ajehyab.com/?q=%D9%88%D9%81%D8%AF&d=en
- ↑ مریم، ۸۵.
- ↑ قرشی بنابی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «وفد»، ج۷، ص۲۲۹.
- ↑ ترجمه تفسير الميزان ج14ص156
- ↑ محاسن ص 180، ح 170.
- ↑ تفسير قمى، ج 2، ص 53.
- ↑ تفسير قمى، ج 2، ص 53.
- ↑ الدرالمنثور، ج 4، ص 285.
- ↑ الدر المنثور، ج 4، ص 285.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام محمد، ص۵۳۷.
- ↑ ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۸۵، بیروت، دارالمعرفة، پنجم. مقریزی، تقیالدین، امتاع الاسماع، ج۲، ص۸۹، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۰.
- ↑ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۲۵۰، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۰، سوم
- ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۲، ص۸۰، تهران، فرهنگ و اندیشه
- ↑ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، ج۱، ص۳۹۴، تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱، ششم.
- ↑ ابن هشام، ابومحمد عبدالملک، السیرة النبویه، ج۴، ص۹۸۵، بیروت، دارالمعرفة، پنجم.
- ↑ شیخی، حمیدرضا، فرهنگ اعلام جغرافیایی، ص۴۳، تهران، مشعر، ۱۳۸۳، اول.
- ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۱، ص۳۴۷، تهران، فرهنگ و اندیشه
- ↑ صالحی شامی، محمدبن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۸ - ۲۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴، اول.
- ↑ جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص۶۵۶، قم، دلیل ما، ۱۳۸۵، چهارم.
- ↑ آیتی، تاریخ پیامبر اسلام محمد، ص۵۳۷
- ↑ سوره نصر
- ↑ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹
- ↑ شعر امام شافعی، ص ۳۴. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۹۰. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۷۰. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۶۹.
- ↑ امام شافعی، ص۳۴، ۹۰و۹۱. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۹۳. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۷۲. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۷۲.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۳۴و۱۰۴. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۱۱۵. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۹۳. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۹۱.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۵۶. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۱۹و۲۰.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۶۳. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۵۹. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۳۸. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۳۷.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۷۲. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۷۲. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۵۰. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۵۱.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۱۰۸و۱۰۹. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۱۲۲. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۹۸. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۹۷.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۱۴۳و۱۴۴. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۴۸. دیوان الإمام الشافعی، عبدالرحمن المصطاوی، ص۲۴و۲۵. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۲۷و۲۸.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۱۵۳.
- ↑ ديوان الشافعي : ص ۸۳ و راجع الصراط المستقيم : ج ۳ ص ۷۷ و الغدير : ج ۴ ص ۳۲۴ .
- ↑ إنسان: ۱
- ↑ الصراط المستقيم : ج ۱ ص ۱۸۳ .
- ↑ شعر امام شافعی، ص۲۱۹. دیوان الإمام الشافعی، دکتور امیل بدیع یعقوب، ص۱۵۲. دیوان الإمام الشافعی، ایمان البقاعی، ص۱۲۴و۱۲۵.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۲۲۲و۲۲۳.
- ↑ شعر امام شافعی، ص۲۷۸.
- ↑ فرائد السمبطین، جلد 2، صفحه 266.
- ↑ زفرات الثقلین ج 1، ص 290 و مناقب ابن شهر آشوب ج 3، ص 296.