آرماگدون و مسیحیت صهیونیستی (مقاله)
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال پنجم/ شماره بیستم/ پاییز 1388 |
عنوان مقاله | آرماگدون و مسیحیت صهیونیستی |
نویسنده | حسین سیاح |
تعداد صفحات | 36 |
بخش | مقالات اندیشهای |
زبان | فارسی |
آرماگدون و مسیحیت صهیونیستی عنوان مقالهای از بخش اندیشه فصلنامه اندیشه تقریب در شماره بیستم میباشد که به قلم حسین سیاح [۱] تدوین و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شدهاست. این مقاله در مجله فصل پاییز سال 1388 منتشر شده است.
چکیده:
آرماگدون نام نبردی است که به باور مسیحیان صهیونیست در آخرالزمان در منطقهای به نام «مجدو» رخ خواهد داد و در آن نبرد، نیروهای مسیح و ضد مسیح، که نماد حق و باطلاند، با هم میستیزند و سرانجام نیروهای مسیح پیروز میشوند و از آن پس یهودیان سروران زمین خواهند بود و دیگران بندگان آنان. به باور نگارنده دست استعمار از آستین باورنمایی مذهبی بیرون آمده است و سر آن دارد که سرتاسر جهان را با دود و آتش دمساز کند؛ چه مردم اگر پشتیبان دولت خویش نباشند، آن دولت در رسیدن به مقاصد خود زبون است؛ از این رو برای آنکه ملت خویش را برای چیرگی بر جهان با خود همراه کنند به نبرد هستهای بزرگی، که ناگزیرند به راه اندازند، رنگ مذهبی بخشیدهاند و آن را از باورهای مسیحیان و یهودیان میشناسانند.
مسیحیت صهیونیستی، که بازگشت به عبرانیگری را در بر دارد، فرقهای انحرافی و ساختگی از مسیحیت است و از یهود به عنوان امت برگزیده خداوند پشتیبانی میکند. پیدایش حزب صهیونیسم و پایهگذاری جنایتهای گوناگون برای برپایی حکومت جهانی یهود و چیرگی یهودیان بر سرتاسر کره خاکی از دستاوردهای این جریان است. بر پایه ادعاهای آنان، در هزاره سوم نبرد خانمانسوزی به نام آرماگدون میان نیروهای مسیح و ضد مسیح رخ میدهد که در آن مسیح از آسمان به زمین باز میگردد و دجال را از بین میبرد و پس از آن پادشاهی خود را شروع نموده و دوران صلحآمیز درازمدتی آغاز میگردد. علاقه مسیحی ـ صهیونیستهای بنیادگرا به اسراییل و آغاز زودهنگام این جنگ، که زمینهساز بازگشت دوباره مسیح است، ازهمین رو است. بازگشت قوم یهود از نقاط پراکنده به سرزمین موعود، بازسازی هیکل سلیمان، هجوم بسیاری از کفار (مسلمانان و مسیحیانی که به بازگشت مسیح مؤمن نیستند) به اسرائیل و تنها نجات یافتن کسانی که به میلاد دوبارۀ مسیح در بالای میدان جنگ ایمان دارند نیز از باورهای بنیادین این فرقه است.
کلیدواژهها: موعود، آرماگدون، مسیحیان صهیونیست، بنیادگرایی.
مقدمه
آنگونه که از تاریخ پیدا است باور به ظهور منجی و برپایی عدل و داد و بنیان نهادن حکومتی بر پایه عدالت سابقهای بس دراز دارد و بلکه میتوان گفت از وقتی که بشر پا به این گیتی نهاده در انتظار دوران ظهور به سر برده است و این اعتقاد و انتظار در میان مظلومان و آسمانباوران بیشتر از دیگران نشو و نما یافته است. در کتابهای آسمانی ادیان گوناگون سخن از موعود امم، آخرالزمان، عصر ظهور و ویژگیهای آنها فراوان به میان آمده است؛ چنآنکه در تورات با عنوان اوقیدمو و فیذموا، در نزد مجوس با عنوان ایزدشناس و ایزدنشان و کیقباد دوم و سوشیانت، در کتاب شاکمونی با عنوان ایستاده، در کتاب ایستاع با عنوان بندۀ یزدان، در کتاب برزین با عنوان پرویز، در صحف ابراهیم با عنوان حاشر، در کتاب کندر با عنوان خجسته، در کتاب خسرو مجوس با عنوان خسرو، در کتاب ماریاقین با عنوان زندافریس، در کتاب زمزم زردشت با عنوان سروش ایزد، در کتاب ارماتش با عنوان شماتیل، در کتاب کندرال با عنوان صمصامالاکبر، در کتاب فرنگان با عنوان فیروز، در کتاب اشعیای نبی با عنوان فرخنده، در کتاب بختا با عنوان کوکمأ، در کتاب هزارنامۀ هند با عنوان لندیطارا، در تورات عبریه با عنوان ماشع، در انجیل با عنوان مهمیدالاخر، در کتاب فرنگیان با عنوان مسیحالزمان، در کتاب آژی با عنوان میزانالحق و... از موعود امم یاد شده است (ر. ک: طبرسی نوری، 1377 ش، ص 55 ـ 95). و اخباری نیز در آنها دربارۀ عصر ظهور و دولت منجی و احیاناً اتفاقها و حادثههایی که در آن دوران به وقوع میپیوندد ذکر شده است. در قرآن کریم نیز آیات متعددی درباره آیندۀ جوامع انسانی و حکومت مبتنی بر عدل و توحید و استخلاف انسان در زمین و حاکمیت مستضعفان و وراثت صالحان و پیروزی حق بر باطل و نابودی آن وجود دارد که برخی مفسران آنها را به ظهور مهدی صاحبالزمان (عج)، که به باور مسلمانان همنام و همکنیۀ رسول مکرّم(صلیاللهعلیهوآله) و از نسل آن حضرت است، مربوط میدانند. (برای نمونه ر. ک: طباطبایی، بیتا، ج 14، ص 330 و سید قطب، ج 5، ص 3001 و 3002 به ترتیب در ذیل آیات 105 از سورۀ انبیاء و 171 ـ 172 از سورۀ صافات). انتظار، اندیشهای با کارکرد دوسویه است؛ یعنی در گذر تاریخ گاهی مایۀ عزت و عظمت ملتها شده و گاه نیز به دلیل سادهلوحی و بلاهت عدهای، مورث ذلت و خفت گشته است. اندیشۀ انتظار اگر آنگونه که بایسته و شایسته است تبیین نگردد، دستمایۀ استعمار و استحمار ملتها میشود. حکومتهای حیلهگر تاریخ، بهویژه آن دسته که رنگ حکومت دینی به خود دادهاند یا سردمدارانشان به نحله دینی خاصی باور دارند و در عین حال شیفته و فریفتۀ قدرتاند و تا توانستهاند از این اندیشه سود جستهاند. صبر در برابر سختیهای تحمیلی، ظلمپذیری و در برابر جنایتهای دولتمردان جنایتپیشه در انتظار نجاتدهندهای آسمانی نشستن، مایه سعادت ظالمان و شقاوت مظلومان بوده و هست.
دولت حاکم بر ایالات متحده نیز از سنخ همین دولتها است. حاکمیت مسیحیان صهیونیست در آمریکا و ترویج افکار شوم آخرالزمانی خود، که در رأس این افکار جنگ بزرگ آرماگدونArmageddon)) قرار دارد، این کشور را به بدترین وضعی در مسیر نابودی خود و همه جهانیان، بهویژه مسلمانان، قرار داده است.
مسیحیت صهیونیستی جریانی برخاسته از پروتستانتیسم و بازگشت به عبرانیگری است که بر خلاف باور تاریخی مسیحیان با یهود سر ستیز ندارد و بلکه باورمندان خود را به دوستی و خدمتگزاری یهودیان وامیدارد. مسیحیان صهیونیست پایهگذاران اصلی حزب صهیونیسم و مروّجان نخستینِ «بازگشت یهود به ارض موعود» و اشغال «از نیل تا فرات»اند. این جریان، امروز مسیحیان را به ائتلاف با یهودیان و مقدمهسازی برای نبرد خانمانسوز آرماگدون و آمادگی برای ظهور مسیحای موعود و تشکیل حکومت جهانی یهود به رهبری او فرا میخواند. از آنجا که این جریان امروز در صحنۀ سیاست جهانی نقش مهمی دارد و در میان دولتمردان آمریکا رسوخ عمیق یافته است بازشناسی و شیوۀ مقابله با آن از ضروریترین کارهایی است که اندیشمندان و فرهیختگان دانش و سیاست و نیز کارگزاران حکومت باید آن را برعهده گیرند.
آرماگدون، که در خلال صفحههای این نگاشته به گستردگی پیرامون آن سخن خواهیم گفت، بر پایه باور صهیونیستهای یهودی و مسیحی، جنگ بزرگ خانمانسوزی است که در آخرالزمان میان نیروهای مدافع مسیحی و نیروهای ضد مسیح در میگیرد و پس از به جا گذاشتن تلفاتی بیشمار ظهور و حاکمیت مسیح موعود را موجب میشود و یهودیان ـ که به خیال خود و این دسته از مسیحیان ـ امت برگزیدهاند، تحت لوای مسیح حکومت جهانی یهود را تأسیس میکنند.
همانگونه که خواهیم گفت این باور آخرالزمانی از نظر نگارنده به هیچ روی مبنایی اصیل و عقلپسند ندارد و در کتاب مقدس نیز تنها در یک مورد آن هم در عهد جدید و در کتاب مکاشفات یوحنا، که به سفر رؤیا Apocalypse)) معروف است، به همراه ابهام فراوان، آمده است. در آنجا میخوانیم: «و ایشان را به موضعی که آن را در عبرانی حارمَجِّدون میخوانند فراهم آوردند»[۲]. اما همین باور پوچ و خرافی در دهههای اخیر ابزار مناسبی برای توجیه جنایتها و غارتهای دولت آمریکا و رژیم اشغالگر قدس شده است. لازم به ذکر است افزون بر صهیونیستهای حاضر در سرزمین اشغالی، پروتستانهای آمریکا، که تعداد آنها به دهها میلیون نفر میرسد، صهیونیست ـ مسیحیانیاند که بسیاری از آنان در باور به اندیشههای صهیونیستی از یهودیان صهیونیست نیز تندروترند؛ آنچنان که پیش از تأسیس حزب صهیونیسم در کنگرۀ بازل سوئیس در سال 1897 م این پروتستانهای مسیحی افکار صهیونیستی را تحت تأثیر عبرانیگری و بازگشت به عهد عتیق، که مارتین لوتر (Martin Luther) بنیانگذار آن بود، در سر میپروراندند؛ چنآنکه یکی از محققان مینویسد: «بلاکستون (William Eugene Black Stone) ـ به عنوان یک پروتستان آمریکایی ـ سالها قبل از تئودور هرتزل (Theodor Hertzel) ـ به عنوان یک یهودی اروپایی ـ صهیونیزم سیاسی را مطرح مینماید». (صاحب خلق، 1383 ش، ص 47).
صهیونیسم با تمسک به پارهای از مطالب کتاب مقدس و نسبت دادن تفسیر آنها به آرماگدون، این جنگ جهانی خانمانسوز را به امری قدسی و ایمانی تبدیل کرده است و در پس آن اهداف شوم خود را از مقدمات این حادثه معرفی میکند و کشیشهای ایوانجلیک را بر آن گمارده است تا با تبلیغات بسیار گسترده و ساختن برنامههای متعدد تلویزیونی در شبکههای جهانی این باور را در میان مردم دنیا و بهویژه ایالات متحده نهادینه کنند که تحقق این حادثه ناگزیر خواهد بود و چون این حادثه مقدمه ظهور مسیحای موعود است باید مقدمات وقوع آن را فراهم کنیم و از جمله مقدمات آن بازگشت یهود به ارض موعود (فلسطین) و برپایی حکومت یهودی در آن سرزمین و نیز تخریب مسجدالأقصی و بازسازی هیکل سلیمان در جای آن است.
آنچه نگارنده را بر نگاشتن این مرقومه برانگیخته، آن است که به مخاطبان خود بگوید آرماگدون، صرفاً دسیسهای است برای عدهای سیاستباز که در صدد دستیابی به اهداف چپاولگرانۀ خویشاند؛ بنابراین کسانی که در چند سال اخیر به تکاپو افتادهاند تا این حادثه را در جوامع اسلامی نیز تبلیغ و ترویج کنند، بیآنکه شاید خود بدانند، در خدمت انگارهسازی این باور خرافیاند؛ چه اگر مسلمانان نیز، که صهیونیستها در این جنگ بزرگ آنان را دشمنان اصلی مسیح موعود معرفی کردهاند، این حادثه را حتمیالوقوع بپندارند، ممکن است در برابر آن دچار انفعال شوند و این همان چیزی است که صهیونیسم میخواهد. این انفعال در نهایت به گونهای همان کارکرد منفی انتظار را سبب میشود؛ یعنی مسلمانان امر را به خداوند و موعود خویش وامیگذارند و منتظر میمانند تا آن جنگ واقع شود و آنگاه آن موعود ظهور کند و ایشان را بر یهود و نصاری پیروز گرداند؛ دقیقاً همان دیدگاهی که یهود و نصارای صهیونیست نسبت به موعود خویش دارند؛ در نتیجه، چنانچه صهیونیستها مسجدالأقصی، قبلۀ نخستین مسلمانان را تخریب کنند ـ که به گونه جدی مقدمات این تخریب را فراهم آوردهاند ـ یا به جنایتهای دیگر از این نوع، دست بزنند، مسلمانان واکنش لازم را در برابر آنان نشان نمیدهند.
البته باید گفت خبر دادن و اطلاعرسانی پیرامون آرماگدون، به عنوان اندیشهای صهیونیستی، به خودی خود اشکالی ندارد، اما به هیچ روی نباید در صدد نهادینه کردن آن در جوامع اسلامی بود که این بسیار خطرناک است. همچنین محققان ارجمند باید در پژوهش و مطالعه دراینباره بسیار دقت کنند تا مبادا از آموزههای اسلامی نیز در اثباتِ رخ دادن این دسیسۀ خرافی استفاده شود. در این نوشتار سعی میکنیم، در حدّ توان، جریان صهیونیسم مسیحی و باور پیروان آن به آرماگدون و ریشهها و دلیلهای پیدایش و نیز اهدافی را که طرفداران آن در سر دارند تا اندازهای بازگو کنیم.
معرفی و تاریخچۀ مسیحیت صهیونیستی
تاریخ پیدایش مسیحیت صهیونیستی به سالها پیش از تشکیل دولت اسرائیل و حتی پیش از تأسیس حزب صهیونیسم باز میگردد. این تئولوژی ریشه در افکار کسانی دارد که هیچگونه مقام کلیسایی ندارند و با ترجمۀ کتاب مقدس به زبان مادری خود امکان مطالعه و تفسیر آن برایشان فراهم شده است. (پیشین، ص 93). نخستین کنگرۀ صهیونیسم در سال 1897 م در شهر بازل سوئیس و به دعوت تئودور هرتزل، روزنامهنگار اتریشی برگزار شد، اما جنبش صهیونیسم مسیحی سه قرن پیش از آن از هلند و بریتانیا آغاز شد و سپس در ایالات متحده مستقر گردید. (سماک، موعود، ش 45، تیر و مرداد 1383، ص 29).
بر پایه نگاشته جولیوس کرینستون، که تحقیق جامعی را دربارۀ مسیحای موعود یهود سامان داده است، آرمان مسیحایی، تقریباً مانند هر یک از مسائل بشری در اروپا، از اصلاحات پروتستانی تأثیر فراوان پذیرفت. از سال 1521 م که مارتین لوتر حملههای پرخاشگرانه خود را به کلیسای رومی، با بیباکی، آغاز نمود و توانست یوغ پاپ را برافکند انتظار آمدن مسیحا میان یهودیان فزونی یافت. لوتر یهودیان را چندان دوست نمیداشت، ولی آشکارا و به شدت با آزار آنان مخالف بود. (کرینستون، 1377ش، ص 129). او در سال 1523 م درباره آنان گفته است:
«آنان از نژاد خداوندگار ما هستند؛ بنابراین اگر بنا باشد کسی به گوشت و خون مباهات کند، یهودیان بیش از ما به مسیح تعلق دارند؛ از این رو من از کسانی که طرفدار پاپ هستند خواهش میکنم که اگر از بدگویی درباره من به عنوان یک بدعتگذار خسته شدهاند، مرا به عنوان یک یهودی ناسزا بگویند...» (پیشین).
و در جایی دیگر گفته است:
«توصیه من این است که با آنان از روی مهر رفتار کنیم... اگر بنا داریم به آنان کمک کنیم، نباید به شریعت پاپ بلکه به شریعت محبت مسیحی عمل کنیم: به آنان روح دوستی نشان دهیم، بگذاریم زندگی کنند و به کار مشغول شوند تا به زیستن در کنار ما رغبت کنند». (پیشین، ص129ـ130).
پس از قرنها فردی مسیحی پیرامون یهودیان چنین احساسآمیز سخن گفت و سخنان او امیدهای تازهای در دل یهودیان برانگیخت. (پیشین، ص 130).
لوتر، بزرگترین پیشوای پروتستانتیسم علاقه بسیار زیادی به دین و منابع عبرانی داشت. (صاحب خلق، پیشین، ص77 به نقل از: Harun Yahya / Protestanlik, Aydin Lama Ve Ibrana Mistisizmi, www.harun yahya.org) او در ستایش و تمجید از یهود آنقدر پیش رفت که در محافل مسیحی کاتولیک، به گونهای جدی، شبهۀ یهودی بودنش مطرح شد. او خود نیز با انتشار کتاب «عیسی مسیح یک یهودیزاده شد»، که در سال 1523 م آن را به رشتۀ تحریر درآورد، این شبهه را تقویت کرد. (پیشین، ص 78). در واقع در مقیاسی وسیعتر جنبش پروتستانتیسم بازگشت و رویکرد به عهد عتیق و جهانبینی عبرانی است و این رویکرد از نظر اجتماعی ـ اقتصادی مسبّب زایش کاپیتالیسم و مشروعیتیافتن بهره و ربا و از نظر اجتماعی ـ سیاسی موّرث نوعی هواداری غیرعادی از یهودیت و دلدادگی به آن گشته است. (پیشین، ص 85). نکتۀ جالب توجه آنکه در میان مسیحیانِ صهیونیست هیچ اسرائیلی و یا فلسطینیای وجود ندارد، اما رهبران برخی از گروههای آنها اسرائیلی هستند. (پیشین، ص88).
در میان دویست طایفه پروتستانی آمریکا، که 180 میلیون نفر پیرو دارند، طایفه تقدیرگرایان ـ باورمندان (dispensationalism) [۳] ـ که بیش از چهل میلیون نفر پیرو دارد، در پذیرفتن اصول و مبادی صهیونیسم راه افراط را پیش گرفته است و کلیساهای آن به کلیساهای پروتستانی انگلوساکسون سفید (W.A.S.P) (گزیدۀ Protestant White Anglo-saxon). شهرت یافته است و دربردارنده شخصیتهای سیاسی، اقتصادی، مطبوعاتی، تبلیغاتی، نظامی و تربیتی جامعه آمریکا است. بیشتر بنیادگرایان پیرو این کلیسا، که در جنوب آمریکا ساکناند، آشکارا نژادپرستند و برتری خود را بر سیاهپوستان، سرخپوستان، کاتولیکها، چینیها، ژاپنیها، هندوها و مسلمانان در پوست سفیدشان میدانند. (نجیری، 1384ش، ص 65).
باورها و آرمانهای مسیحیان صهیونیست
هال لیندسی، کشیش معروف تلویزیونی دوازده مورد از باورهای صهیونیست ـ مسیحیان را برشمرده است (ر. ک: سماک، پیشین، ص 33):
1ـ تشکیل اسرائیلی بزرگ؛
لازم به ذکر است تشکیل دولت ملّی یهود در فلسطین، از نشانههای بازگشت مجدد مسیح را نخستین بار «الیور کرامول» Oliver Cromvell)) و «پاول فلگین هاوور» Paul) Felgenhaver)، دو تن از رهبران پروتستانهای قرن هفدهم مطرح کردند. (صاحب خلق، پیشین، ص 93).
به باور مسیحیانِ صهیونیست و جداییطلبان، حمایت نکردن از اسرائیل، پیوستن به مخالفان اهداف خدا است و حمایت از اسرائیل صورتهای گوناگونی دارد، از جمله: 1ـ حمایت مالی؛ 2ـ حمایت نظامی؛ 3ـ تبلیغات؛ 4ـ خدمت در نیروی نظامی اسرائیل؛ 5ـ بازگرداندن جمعیت مهاجر یهود؛ 6ـ بشردوستی؛ 7ـ دعا برای اسرائیل؛ 8ـ اقدامهای سیاسی؛ 9ـ حمایتهای گوناگون. (اواد، موعود، ش 40، آذر و دی 1382، ص 36).
2ـ بازگشت قوم یهود از نقاط پراکنده به سرزمین موعود؛
3ـ بازسازی هیکل سلیمان؛
4ـ هجوم بسیاری از کفار (مسلمانان و مسیحیانی که به بازگشت مسیح مؤمن نیستند) به اسرائیل؛
5ـ ظهور دیکتاتوری سختتر از هیتلر، استالین یا مائوتسه تونگ که رهبری مهاجمان را بر عهده دارد؛
6ـ پذیرش سیطره این دیکتاتور ـ که دشمن یهود است ـ از جانب سرزمینهای وسیعی از جهان؛
7ـ گرویدن 144 هزار یهودی به مسیحیت انجیلی به گونهای که هر یک از آنها همانند بیل گراهام، کشیش انجیلی معروف آمریکایی در سراسر جهان پخش میشوند تا دیگر ملتها را به مذهب انجیلی بکشانند؛
8ـ وقوع جنگ عظیم هستهای آرماگدون در سرزمینی بزرگ؛
9ـ نجات یافتن تنها کسانی که به میلاد دوبارۀ مسیح، جسم و معجزۀ خداوند در بالای میدان جنگ ایمان دارند، در حالی که اجساد بقیۀ افراد بشر در آهن گداخته ذوب شده است؛
10ـ وقوع همۀ موارد در یک چشم بر هم زدن؛
11ـ فرود مسیح پس از هفت روز به زمین، در حالی که ایمان آورندگان به او اطرافش جمع شدهاند؛
12ـ حکومت مسیح بر جهان به مدت هزار سال با صلح و عدالت تا هنگامی که قیامت برپا شود (عقیدۀ هزاره).
به گفته آقای صاحب خلق (پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، ص 89 ـ 90)، مسیحیانِ صهیونیست یهودیان را «تنها بندگان برگزیدۀ خداوند» قلمداد میکنند و بر این باورند که خداوند سعادت دنیا را به یهودیان و سعادت اخروی را به گروههای مسیحی خواهد بخشید؛ چه خداوند، سعادت اخروی را به آنان وعده داده است و از همین رو گروههای مسیحی صهیونیست خود را «مسیحیان از نو زادهشده» (born – again Christianity) مینامند و بر این باورند که آرماگدون را نخواهند دید و رنجهای برخاسته از این دوره را نیز متحمل نخواهند شد، زیرا خداوند آنان را به آسمان خواهد برد. این رخداد را Raptureـ به معنی خوشی و شادمانی بی حد و حصر ـ مینامند و این حالت را تنها ویژۀ مسیحیان یادشده میدانند. این دکترین را، که دیگر کلیساها نیز آن را پذیرفتهاند، «هزارهگرایی»(Milenyalism) مینامند، زیرا چه در تورات به وقوع این جنگ در هزاره سوم اشاره شده و یا چنین تفسیری از آن بیان شده است. همچنین گفته میشود که عیسی مسیح در این جنگ از آسمان به زمین باز میگردد و دجال را در منطقه آرماگدون میکشد و سپس پادشاهی خود را، که دورانی صلحآمیز و درازمدت است، آغاز میکند؛ به این ترتیب چرایی علاقه مسیحی ـ صهیونیستهای بنیادگرا به اسرائیل و آغاز زودهنگام جنگی که زمینه بازگشت دوباره مسیح را فراهم میکند روشن میگردد. آنان از آن رو که به تبعیت از کتاب مقدس به وجود هفت مرحله گذار معتقدند، خود را «تقدیرگرایان»(Dispensationalists)، و از آن رو که پیش از جنگ آرماگدون زیستهاند و از دردها و رنجهای آن ایمن ماندهاند خود را «بخشوده شدگان» مینامند. (پیشین، ص 89 ـ 90). این مراحل هفتگانه، که در کتاب مقدس پیشگویی شده، عبارت است از:
1ـ بازگشت یهودیان به فلسطین؛
2ـ ایجاد دولت یهود؛
3ـ موعظه انجیل به بنیاسرائیل و دیگر مردم دنیا؛
4ـ (حصول مرحله) وجه (Rapture) و به بهشت رفتن تمام کسانی که به کلیسا ایمان آوردهاند؛
5ـ دوران فلاکت (Tribulation) که هفت سال طول خواهد کشید. در این مرحله به یهودیان و دیگر (به اصطلاح) مؤمنان ستم خواهد شد، اما سرانجام صالحان با پیروان دجال نبرد خواهند کرد؛
6ـ وقوع جنگ آرماگدون؛ جنگی که در صحرای مگیدو در اسرائیل به وقوع خواهد پیوست؛
7ـ شکست لشکریان دجال و استقرار پادشاهی مسیح. پایتخت این پادشاهی اورشلیم (قدس) خواهد بود. این پادشاهی به وسیلۀ یهودیان اداره خواهد شد و یهودیان به مسیح خواهند پیوست و یا مسیحی خواهند شد.
مراحل یادشده بنیانهای اعتقادی «بخشوده شدگان» است. (پیشین، ص 90 ـ 91).
در دایرهالمعارف ویکی پدیا آمده است: «بر پایه عقاید رایج یهودی، پایان جهان با حوادث زیر همراه است:
1ـ تجمع یهودیان پراکنده و تبعیدشده در اسرائیل؛
2ـ شکست همۀ دشمنان اسرائیل؛
3ـ ساخت معبد سوم در اورشلیم (قدس) و از سرگیری آیین قربانی و امور معبد؛
4ـ تجدید حیات مردگان یا جذبه؛
5ـ ظهور مسیحای یهودیان که پادشاه اسرائیل خواهد بود. (خردمند، موعود، ش 56، ص35).
مسیحای یهود اسرائیل را به اسباط نخستینشان تقسیم خواهد کرد. در این زمان یأجوج، پادشاه مأجوج به اسرائیل حمله میکند. اینکه یأجوج چه کسی است و مأجوج کدامین ملت است هنوز مشخص نیست. مأجوج وارد جنگ بزرگ آرماگدون میشود که در آن بسیاری از نیروهای هر دو طرف کشته میشوند و خداوند در آن دخالت میکند و یهودیان را نجات میدهد. او پس از نابود کردن این دشمن همه نیروهای اهریمنی را نیز از میان میبرد. پس از سال 6000 (هزاره هفتم) عصر قدوسیت، آسودگی، زندگی روحانی و صلح فراگیر آغاز میشود که اُلام هابا(Olam Haba) نام دارد. (پیشین).
چرایی رویکرد بنیادگرایان انجیلی به یهودیت
نکته بسیار مهم اینکه بر پایه باورهای مسیحیان، عیسی مسیح را یهودیان به قتل رساندهاند و این مسئله در طول تاریخ، درگیریهای بسیار شدید و طولانی را میان مسیحیان و یهودیان سبب شده است. یهودستیزی(Antisemitism) مسیحیان شهرۀ تاریخ است، اما پس از اصلاح مذهبی و نضج گرفتن پروتستانتیسم، اروپا یهود را ملت برگزیدۀ خداوند به حساب آورد و برای آنها حق بازگشت و تملک سرزمین مقدس را قائل شد.
بر پایه آنچه «ریجنیا شریف» در کتاب «تأثیر ارزشهای صهیونیسم غیر یهودی بر اندیشۀ غرب» گفته است، اگر یهودی برای امری برگزیده میشد، آن امر لعن و نفرین بود و یهود کافر و مرتد دانسته میشد و اروپا هیچ علاقهای به بازگرداندن شکوه گذشته نژاد عبری نداشت؛ همانگونه که هیچ امیدی به احیای دوباره روحی یا قومی یهود و نیز کوچکترین نظری در دادن حق مالکیت فلسطین به یهودیان نداشت. در قرون وسطی اصلاً صهیونیسم غیر یهودی در اروپا موجودیتی نداشت و اسرائیل فقط نام یکی از ادیان روی زمین بود و هیچ اندیشهای مبتنی بر در نظر گرفتن صفتها و ویژگیهای قومی برای یهود وجود نداشت. (نجیری، پیشین، ص 56 ـ 57 به نقل از: ریجنیا، مجله المعرفه، مثل 96، کویت، 1406).
مسیحیت یهودی، بهویژه پس از اصلاحات پروتستانتیسم و یورش عبرانیها به مسیحیت (یهودی کردن مسیحیت)، از سر برآوردن جنبش مسیحیت صهیونیستی برای بازگرداندن یهود به فلسطین پشتیبانی کرد و آن را گام پیش از آخر در تاریخ بشری به همراه دومین ظهور مسیح و آغاز هزاره خوشبختی پنداشت؛ به این ترتیب مسیحیت یهودی و سپس مسیحیت صهیونیستی صهیونیسم را پیریزی کرده و با دو انگیزه از آن حمایت نمودند: 1ـ انگیزۀ مذهبی (اعتقاد به هزاره و دومین ظهور مسیح)؛ 2ـ انگیزه سیاسی که با هدف دور کردن یهود از جهان مسیحیان آغاز شد و با بهکارگیری یهود در سیاستهای استعماری اروپا ادامه مییافت. (هلال، موعود، ش 42، ص20).
شاید بتوان علت تناقض موجود در عملکرد مسیحیان را، پس از عصر اصلاح مذهبی، در احساس آنها مبنی بر جبران سیاستهای یهودستیز پیدا کرد، اما با این حال این موضوع برای برخی گروهها همچنان به صورت امری متناقض به جا مانده است، زیرا به گمان آنان، مسیحیان از یهودیان برترند، اما یهودیان را بندگان برگزیدۀ خداوند و واسطهای برای بازگشت دوباره مسیح میدانند و در عین حال بر این باورند که چنانچه یهودیان مسیح را پذیرا نباشند، به بهشت نمیروند و تنها کسانی وارد بهشت میشوند که به مسیح ایمان بیاورند. (صاحب خلق، پیشین، ص92). ناتان پیر لیموتر از «جمعیت مقابله با افترا» تابع سازمان بنای بریث، که یکی از سازمانهای افراطی یهودیان است، خود اعتراف میکند: «بنیادگرایان انجیلی متون مذهبی را به گونهای تفسیر میکنند که عنوان نماید تمام یهودیان میبایست به مسیح یا کشته شدن در آرماگدون ایمان بیاورند». (هالسل، 1384ش، ص 116).
بنیادگرایی انجیلی در عین حمایت از یهود از آنان میخواهد که مسیحی شوند و این در حالی است که یهودیان دولت خود را در فلسطین به گونهای پایهریزی میکنند که گرویدن آنان را به مسیحیت محال مینماید، اما مسیحیان بنیادگرا امیدوارند که پس از بازگشت مسیح، یهودیان به او ایمان آورند. آنان یهودیان را از آن رو امت برگزیده میدانند که بر پایه پیشگوییهای کتاب مقدس، تشکیل دولت یهودی از مقدمات زمینهساز بازگشت مسیح است و چون یهود از نظر آنان زمینهساز این بازگشت است بنیادگرایان انجیلی به یهود به دیدۀ احترام مینگرند و آنان را امت برگزیده میدانند. اما در پس پردۀ این ائتلاف شوم، دستهای سیاست کارگردانی میکند؛ این ائتلاف نمیتواند از همسونگریهای سیاسی اسرائیل و آمریکا برای رسیدن به اهداف امپریالیستی برکنار بماند. (نجیری، پیشین، ص 139ـ140). بنیادگرایی انجیلی رابطهای ناگسستنی با سیاست و حکومت دارد و در واقع مذهب را به خدمت سیاست درآورده است.
تناقض دیگر در روابط مسیحیان صهیونیست با یهودیان این است که به باور بخشودهشدگان، دیاسپورا (سرگردانی یهود و پراکنده شدن آنها) و حتی قتل عام آنها به وسیله نازیها مجازاتی الهی و پیامد ایمان نیاوردنشان به مسیح است. (صاحب خلق، پیشین).
مبادی مشترک بنیادگرایی انجیلی و بنیادگرایی یهودی
به طور کلی مهمترین اصول و مبادی مشترک این دو فرقه عبارت است از:
1ـ تأکید بر وعدۀ الهی و اینکه سرزمین مقدس از آن یهود است؛
2ـ تأکید بر اینکه فلسطین سرزمینی بدون ملت برای ملتی بدون سرزمین است؛
3ـ تأکید بر اینکه برپایی دولت عبری لازمۀ ظهور مسیح است؛
4ـ تأکید بر اینکه یهود ملت خداوند میباشد و هرکه آنان را دوست بدارد، خداوند نیز او را دوست خواهد داشت و هرکه به آنان آزار و اذیت رساند، خداوند او را لعن خواهد کرد؛
5ـ پیروی از شیوۀ تفسیر ظاهری متون عهد قدیم؛
6ـ تأکید بر اینکه اسرائیل فقط در برابر قوانین خداوند ـ و نه قوانین بشری ـ سر فرود میآورد؛
7ـ پنهان شدن در پس متون مذهبی برای تحقق اهداف سیاسی؛
8ـ باور به اینکه قدرت و خشونت دو راه تحقق هدفهای اعتقادی است؛
9ـ اشتراک منافع و همکاری با دیگران در ارتکاب هر نوع گناه، بزه و تجاوز مانند تلاش برای تخریب مسجدالاقصی و برپایی هیکل به جای آن؛
10ـ ادعای اینکه قدس یکپارچه پایتخت ابدی اسرائیل است؛
11ـ عدم اعتقاد این دو جریان به روز قیامت و برانگیختگی و محاسبه بر پایه آنچه مسلمانان باور دارند، و به جای آن، اعتقاد به ظهور آن چیزی که مملکت مسیحایی خداوند نامیده میشود؛
12ـ اعتقاد به اینکه فلسطین میدان حوادث واپسین و مکان ظهور دومین مسیح موعود است. (نجیری، پیشین، ص 135ـ136).
نکتۀ جالب توجه اینکه هر دو جریان در نادیده گرفتن حقوق مسیحیان ساکن در فلسطین، به دلیل عرب بودن آنها، مشترکاند؛ این در حالی است که عیسی مسیح در فلسطین زاده شد و دعوتش را نیز از همآنجا آغاز کرد و نیز غرب مدّعی دفاع از حقوق اقلیتهای مذهبی در مشرقزمین است و حتی هنگامی که اسرائیل کلیسای المهد را محاصره کرد و راهبان آن را کشت اعتراضی نکرد. (پیشین، ص137).
به گفته گریس هالسل مسیحیانی که فلسطین را ترک میکنند و یا زیر یوغ ظالمانه موجود جان میدهند، همان مسیحیانیاند که در تمام تاریخ مسیحیت پیوسته شعله کلیسای مادر را زنده و روشن نگاه داشتهاند. آنان از هنگام فراخوان مسیح تا کنون چنین رنج و زجری را تحمل نکرده بودند. آنان اکنون زیر سختترین عذابهای شاهانی چون بگین، آرنز یا شارون هستند. اگر مسیح آنچه را ناعادلانه و نادرست است تصویب میکرد، مصلوب نمیشد. (هالسل، 1377ش، ص 112).
تشکیل دولت یهودی و بازگشت مسیح
این نظریه که برپایی دولت یهودی میتواند نشانهای از بازگشت دوباره مسیح باشد نخستین بار در سخنان و نوشتههای الیور کرامول و پاول فلگن هاور، از رهبران و تئولوگهای پروتستان قرن هفدهم مطرح شد. (صاحب خلق، پیشین، ص97؛ به نقل از: www.Harun yahya.org/yenimasonik.)
تا پیش از جنبش اصلاحطلبی مذهبی، مذهب کاتولیک بر نظر کشیش آگوستین بود که میگفت:
«آنچه راجع به وجود کشور خدا در کتاب مقدس آمده است در آسمان قرار دارد، نه در زمین و ثانیاً قدس و صهیون دو محل معین زمینی، برای سکنای یهود نیست، بلکه دو مکان آسمانی است که به روی تمام مؤمنین به خدا گشوده است.» (سماک، پیشین، ص 29).
اکنون نیز مسیحیان شرقی و شمال آفریقایی و بسیاری از مسیحیان اروپا بر این باورند که این بازگشت در زمان کورش، پادشاه هخامنشی ایران صورت گرفته است. (سید افقهی، ج 2، 1384ش، ص 188 و 189). پاپ شنوده، رهبر اقباط مصر بازگشت یهودیان و وجود آن را در تورات تصدیق میکند، اما آنگاه که از او میپرسند: بنابراین آیا یهودیان حق دارند هماکنون به سرزمینشان بازگردند؟ او به گونهای ظریف و منطقی در پاسخ میگوید:
«ما تاریخ دقیق مبنی بر اینکه این سرزمین از آن یهودیان است نداریم؛ وانگهی اگر مسئلۀ بازگشت درست باشد ـ که ما میگوییم طبق متن توراتی درست است ـ این بازگشت دوبارۀ یهودیان در زمان کورش کبیر انجام شده است.» (پیشین، ص 189).
از نظر جیروم شاهین نیز، که خود مسیحی است و سمت مشاور مطبوعاتی کلیساهای خاورمیانه را دارد، وعدۀ بازگشت در دورۀ پیامبری و دعوت حضرت عیسی با گزینش آن حضرت در میان قوم یهود عملی گردیده و برداشت و توهمی که صهیونیستها از ارض موعود و قوم برگزیدۀ خداوند دارند قرائتی تحریف شده و مردود از کتاب مقدس است. (شاهین، ج2، 1384ش، ص 216). ولی بنیادگرایان انجیلی بر این باورند که قرائت آنها از بازگشت به ارض موعود صحیح است و خداوند این بازگشت را پیش از ظهور دوباره مسیح محقق خواهد ساخت.
به گفته محمد سماک از پسِ آغاز جنبش اصلاحطلب مذهبی تفسیرهای دیگری مبنا قرار گرفت که کشور خدا را واقعیتی زمینی و یهود را صاحبان وعدۀ وکالت الهی برای ایجاد مملکت او میدانست و به بازگشت دوباره مسیح، شرطهای تحقق آن ـ از جمله ایجاد اسرائیل بزرگ ـ هزاره (سالهای خوشبختی حکومت صهیونیسم بر جهان با رهبری مسیح) و ناگزیر بودن وقوع آن اعتقاد داشت. اینچنین بود که جنبش پروتستانتیسم از نیمۀ سال 1600 م دعوت از یهودیان را برای ترک اروپا و بازگشت به فلسطین برای برپایی کشور خدا آغاز کرد. اولیور کرامول، فرمانروای بریتانیای مشترکالمنافع، در نخستین اقدام، یهودی کردن فلسطین را به عنوان مقدمه بازگشت مسیح خواستار شد و در سال 1655 م کتابی از کشیش پروتستان آلمانی، پول ولگن هوفر انتشار یافت که در آن گفته بود:
«یهودیان به محض ظهور دوبارۀ مسیح به مسیحیت خواهند گروید، زیرا او را همچون یکی از خودشان میدانند و از مستلزمات این ظهور همانا بازگشت یهودیان به سرزمینی است که خداوند خود آن را از طریق ابراهیم، اسحاق و یعقوب به ایشان عطا کرده است.»
به این ترتیب، ادبیاتی مذهبی شکل گرفت که در پی آن یهودیانِ معتقد به نقشۀ خدا، بنا بر اقتضا، سرنوشت محتوم همۀ بشر را تعیین میکردند و (این ادبیات)، برپایی حکومت آنان را تنها راه بازگشت دوباره مسیح میدانست؛ همان بازگشتی که سرنوشت محتوم جنگ ایمان و کفر را، برای همیشه، با پیروزی مسیح و فرومانروایی هزار سالۀ او بر جهان رقم خواهد زد و سپس قیامت به پا خواهد شد. در این ادبیات باور به پشتیبان قوم یهود در برپایی حکومتی در فلسطین گونهای از عبادت به شمار میرفت و از آن به مشارکت بشر در تحقق خواست الهی تعبیر میگردید، تا آنجا که لرد آنتونی اشلی کوبر، اصلاحطلب معروف انگلیسی در سال 1839 م گفت:
«با وجود آنکه یهود قومی سختدل و غرق در معصیتاند و لاهوت را انکار میکنند، ولی نسبت به آرزوی مسیحی رهایی نیاز مبرم دارند.»
اشتیاق به رهایی مسیحی، انگیزهای مذهبی برای ایجاد جنبش صهیونیسم مسیحی شد، که حمایت از قوم یهود را در راه برپایی حکومت ایشان در فلسطین به دست خودشان سبب گردید و حتی برای راندن هر گونه عذاب وجدان از مسیحیان پروتستان، لرد کویر شعار «فلسطین، سرزمین بی ملت برای ملت بی سرزمین» را سر داد و از آن پس این شعار پرچمی شد که جملگی مسیحیان صهیونیست آن را به دوش کشیدند. (سماک، پیشین، ص 29 و 30).
قدرت یافتن مسیحیت یهودی برانگیختگی اسرائیل را در میان فیلسوفان و ادیبان اروپا در قرنهای هفده و هجده سبب شد؛ برای نمونه، جان لاک، واضع نظریۀ لیبرالیسم در کتاب خود تعلیقاتی بر نامههای قدیس پولس نوشته است:
«خداوند میتواند یهود را در یک سرزمین گرد آورد... و آنها را در اوضاع و احوال درخشانی در کشورشان قرار دهد.» (هلال، پیشین، ص 17).
اسحاق نیوتن، کاشف قانون جاذبه در کتاب خود «ملاحظاتی پیرامون پیشگوییهای دانیال و رؤیای قدیس یوحنا»، که پنج سال پس از مرگ او منتشر شده است، مینویسد:
«یهود به وطن خویش باز خواهند گشت... نمیدانم این کار چگونه صورت خواهد گرفت؛ بهتر است آن را به زمان بسپاریم تا خود آن را تفسیر کند.» (پیشین؛ «او پا را از این هم فراتر گذاشت و سعی کرد جدول زمانبندی شدهای برای حوادثی که منجر به بازگشت یهود میشود وضع کند و انتظار داشت نیرویی زمینی دخالت کند و یهودیان پراکنده را بازگرداند»؛ ر. ک: پیشین).
ژان ژاک روسو، فیلسوف قرارداد اجتماعی در کتاب خود «امیل» در سال 1762 م نگاشته است:
«ما به هیچ عنوان به انگیزههای درونی یهود پی نمیبریم، مگر اینکه ایشان دولتی آزاد و مدارس و دانشگاههایی برای خود داشته باشند.» (پیشین).
بلیز پاسکال آورده است:
«اسرائیل همان بشارتدهندۀ سمبلیک مسیح موعود است. او احترام شدید خویش نسبت به موفقیتها و دستآوردهای اولین امت روی زمین، یهود و تمسک و التزام راستین خویش به دین ایشان را ابراز داشت.» (پیشین).
جان میلتون در قصیدۀ مشهورش «بهشت بازگردانده شده»، از بازگرداندن اسراییل سخن میگوید:
«شاید خداوند، که زمان مناسب را خوب میداند، نوادگان ابراهیم را به یاد خواهد آورد و آنها را پشیمان و درستکار باز خواهد گرداند و همانگونه که دریای سرخ و رود اردن را شکافت، وقتی پدرانشان به سرزمین موعود باز میگشتند، برای آنها نیز که سریع و شتابان به وطنشان باز میگردند، دریا را بشکافد... من آنها را به عنایت و توجه خدا و زمانی که انتخاب میکند ترک میکنم.» (پیشین و ص18و19).
در بخش بعد، برخی از آیاتی که در کتاب مقدس درباره بازگشت یهودیان به فلسطین آمده است ذکر میگردد.
بازگشت یهود به ارض موعود در کتاب مقدس
در کتاب حزقیال نبی دراینباره آیاتی وجود دارد که در ذیل به ترتیب بیان میشود:
«پس بگو خداوند یهوه چنین میفرماید: شما را از میان امتها جمع خواهم کرد و شما را از کشورهایی که در آنها پراکنده شدهاید فراهم خواهم آورد و زمین اسرائیل را به شما خواهم داد. و به آنها داخل شده، تمامی مکروهات و جمیع رجاسات آن را از میانش دور خواهند کرد. و ایشان را یک دل خواهم داد و در اندرون ایشان روح تازه خواهم نهاد و دل سنگی را از جسد ایشان دور کرده، دل گوشتی به ایشان خواهم بخشید تا در فرایض من سلوک نمایند و احکام مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورند و ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایشان خواهم بود، اما آنانی که دل ایشان از عقب مکروهات و رجاسات ایشان میرود، پس خداوند یهوه میگوید: من رفتار ایشان را بر سر ایشان وارد خواهم آورد.» (حزقیال، 11: 17ـ21).
«و ایشان را از میان قومها بیرون آورده، از کشورها جمع خواهم نمود و به زمین خودشان درآورده، بر کوههای اسرائیل و در وادیها و جمیع معمورات زمین ایشان را خواهم چرانید. ایشان را بر مرتع نیکو خواهم چرانید و آرامگاه ایشان بر کوههای بلند اسرائیل خواهد بود و آنجا در آرامگاه نیکو و مرتع پرگیاه خواهند خوابید و بر کوههای اسرائیل خواهند چرید.» (پیشین، 34: 13ـ14).
«و تو ای پسر انسان! به کوههای اسرائیل نبوت کرده، بگو: ای کوههای اسرائیل! کلام خداوند را بشنوید! خداوند یهوه چنین میگوید: چون که دشمنان دربارۀ شما گفتهاند هَهْ این بلندیهای دیرینه میراث ما شده است؛ لهذا نبوت کرده، بگو که خداوند یهوه چنین میفرماید: از آن جهت که ایشان شما را از هر طرف خراب کرده و بلعیدهاند تا میراث بقیۀ امتها بشوید و بر لبهای حرفگیران برآمده، مورد مذمت طوایف گردیدهاید؛ لهذا ای کوههای اسرائیل! کلام خداوند یهوه را بشنوید! خداوند یهوه به کوهها و تلّها و وادیها و درّهها و خرابههای ویران و شهرهای متروکی که تاراج شده و مورد سخریۀ بقیۀ امتهای مجاور گردیده است، چنین میگوید: بنابراین خداوند یهوه چنین میفرماید: هر آینه به آتش غیرت خود به ضدّ بقیه امتها و به ضدّ تمامی اَدوم تکلّم نمودهام که ایشان زمین مرا به شادی تمام دل و کینۀ قلب، ملک خود ساختهاند تا آن را به تاراج واگذارند؛ پس دربارۀ زمین اسرائیل نبوّت نما و به کوهها و تلّها و وادیها و درّهها بگو که خداوند یهوه چنین میفرماید: چون که شما متحمل سرزنش امتها شدهاید؛ لهذا من در غیرت و خشم خود تکلّم نمودم.» (پیشین، 36: 1ـ6).
«و شما را از میان امتها میگیرم و از جمیع کشورها جمع میکنم و شما را در زمین خود در خواهم آورد... و در زمینی که به پدران شما دادم ساکن شده، قوم من خواهید بود و من خدای شما خواهم بود... و خداوند یهوه میگوید: بدانید که من این را به خاطر شما نکردهام؛ پس ای خاندان اسرائیل! به سبب راههای خود خجل و رسوا شوید... خداوند یهوه چنین میگوید: برای این بار دیگر خاندان اسرائیل از من مسئلت خواهند نمود تا آن را برای ایشان به عمل آورم. من ایشان را با مردمان مثل گله کثیر خواهم گردانید. مثل گلههای قربانی؛ یعنی گلۀ اورشلیم در موسمهایش همچنان شهرهای مخروب از گلههای مردمان پر خواهد شد و ایشان خواهند دانست که من یهوه هستم.» (پیشین، 24ـ28).
تخریب مسجدالاقصی و بازسازی هیکل سلیمان
همانگونه که بیان شد، بنیادگرایان یکی از مقدمههای زمینهساز آرماگدون را تخریب مسجدالاقصی و قبهالصخره و بازسازی هیکل[۴] سلیمان در جای آن میدانند. لازم به ذکر است هیکل سلیمان نخستین بار در حملۀ بابلیان به فلسطین و به دستور بُخت نُصّر، پادشاه بابل تخریب شد و یهودیان فلسطین قلع و قمع شدند و بخت نصر عده زیادی از آنها را به بابل کوچانید.
بعدها در حملۀ کورش هخامنشی به بابل، یهودیان به دستور او به فلسطین بازگردانده شدند و همزمان (در سال 538 قبل از میلاد) هیکل نیز به دستور کورش بازسازی شد و بعد از آنکه برخی اقوام ساکن در فلسطین به تجدید بنای هیکل اعتراض کردند داریوش اول، شاهنشاه ایرانی فرمان ادامۀ بنای هیکل را صادر کرد. (مسیری، 1383ش، ص 179). در کتاب اشعیا دراینباره آمده است:
«و دربارۀ کورش میگوید که او شبان من است و تمامی مسرّت مرا به اتمام خواهد رسانید و دربارۀ اورشلیم میگوید بنا خواهد شد و دربارۀ هیکل که بنیاد تو نهاده خواهد گشت.» (اشعیا، 44: 28).
به باور بیشتر یهودیان بازسازی هیکل برای سومین بار فقط در آخرالزمان، پس از ظهور ماشیح (مشیا / مسیا)ی موعود و به رهبری او صورت خواهد پذیرفت و اقدام به بازسازی آن در پیش از این تاریخ بدعت و نکوهیده است؛ چنانکه در کتاب میکاه آمده است:
«ای رؤسای خاندان یعقوب و ای داوران خاندان اسرائیل، این را بشنوید! شما که از انصاف نفرت دارید و تمامی راستی را منحرف میسازید و صهیون را به خون و اورشلیم را به ظلم بنا مینمایید.» (میکاه، 3: 9ـ10).
این در حالی است که هیچ شاهد قطعی مبنی بر اینکه هیکل سلیمان دقیقاً در جای مسجدالاقصی قرار داشته است وجود ندارد. در طیّ سالیان اخیر صهیونیستها در زیر و اطراف مسجدالاقصی، این قبلۀ نخستین مسلمانان، به بهانۀ یافتن نشانههایی دلالتکننده بر وجود بنای هیکل در این مکان، تونلهایی بسیار عریض و طویل حفر کردهاند که سستی پایههای مسجد و امکان فرو ریختن آن را سبب شده است؛ با این حال هنوز هیچ نشانهای از بنای هیکل یافت نشده است. آنها در این مدت چندین بار به مسجدالاقصی یورش بردهاند و آن را به آتش کشیدهاند که این نیز میتواند دسیسهای برای ارزیابی میزان واکنش مسلمانان نسبت به تخریب این مکان مقدس باشد تا بدانند که آیا موعد این تخریب شوم فرا رسیده است یا خیر.
لازم به یادآوری است که طرح تخریب قبّهالصخره، در نزدیکی مسجدالاقصی و محل معراج نبی مکرم(صلیاللهعلیهوآله) به آسمانها، نیز در دستور کار صهیونیستها قرار دارد و نکتۀ جالب آنکه در طول سالیان اخیر صهیونیسم سعی نموده است قبهالصخره را به جای مسجدالاقصی جا بزند و تصویر آن، که به عنوان عکس مسجدالاقصی در تمام دنیا منتشر شده، سبب شده است مسلمانان قبهالصخره را مسجدالاقصی بپندارند. این دسیسه، که بسیاری آن را صهیونیستی میدانند، برای آن است که چنانچه روزی مسجدالاقصی را تخریب کردند و قبهالصخره باقی ماند، مسلمانان تصور کنند که مسجدالاقصی هنوز سالم است.
بر پایه آنچه صهیونیستها در سایتهای خود اعلام کردهاند قطعههای پیشساختۀ معبد بزرگ مدتها است که آماده شده است تا پس از تخریب مسجد در کمترین زمان ممکن جایگزین ساختمان مسجد گردد. آنها همچنین اشیای مقدّسی را که قرار است در آن معبد نگهداری کنند آماده کردهاند؛ حتی تابوتی دروغین را به جای تابوت عهد ساختهاند و آن را در فیلمهای تاریخی و شوهای تلویزیونی جذاب به نمایش میگذارند تا کمکم ذهن مردم و بهویژه جوانان آمادۀ پذیرش آن به عنوان تابوت عهد شود و به همراه دیگر اشیای معبد به عنوان شیئی مقدس نگهداری گردد. همچنین در میان آنان مشهور است که سلیمان نبی، پس از اتمام بنای هیکل، گوسالۀ سرخمویی را قربانی کرد و آن را سوزانید و خاکسترش را برای تبرک به اطراف معبد پراکند. صهیونیستها گوسالۀ سرخمویی را نیز به این منظور پرورش دادهاند که قرار است آن را در معبد قربانی کنند. معبد سلیمان در میان یهودیان اهمیت ویژهای دارد و قصد آنان برای تخریب مسجدالاقصی بسیار جدی است. تنها عاملی که سبب شده آنان تا به حال به این کار دست نزنند احتمال واکنش شدید مسلمانان بوده است و بیگمان چنانچه به این نتیجه برسند که مسلمانان در قبال تخریب قبلۀ نخستین خود واکنشی نشان نمیدهند، لحظهای در هتک حرمت و تخریب این مکان مقدس درنگ نخواهند کرد. لازم به یادآوری است که این زمان از نظر صهیونیستها بسیار نزدیک است؛ چنانکه گفته شده است:
«برپایه زمانبندی پروژه پایان جهان، که از سال 2000 م آغاز شده و ما در میانه آن هستیم، صهیونیستها میکوشند تا پیش از سال 2007 م سرزمینهای دیگر میان بابل و اسرائیل ـ یعنی سوریه کنونی ـ را اشغال کنند. آنان باید بتوانند در سال 2007 م مسجدالاقصی و قبه الصخره را ویران و معبد بزرگ یهود را در جای آن برپا کنند تا جنگ آرماگدون به مرحله پایانی وارد شود». (میر محمد، موعود، ش56، ص 65).
بر پایه نگاشتههای اشعیا و سایر نویسندگان کهن، ربانیون بر این باور بودند که اورشلیم به گونه شگفتانگیزی بازسازی خواهد شد؛ از سطح کنونی تا ارتفاع ده فرسنگ بالا خواهد رفت، از هر سو باز خواهد بود و تا دروازههای دمشق گسترش خواهد یافت. (کرینستون، 1377ش، ص 68؛ به نقل از: Cant Rabba vII,10,Sifri on Deut.1:1; Baba Bathra, 76 a.) معبد در شکوه و بزرگی خود نوسازی میشود (پیشین؛ به نقل از: Yalkut Vol. I,159) و ظروف مقدس خیمۀ اجتماع بازگردانده میشود. هارون و فرزندان او زیر نظر موسی خدمت خواهند کرد. (پیشین؛ به نقل از: Yoma 5 b).
بر پایه فقه یهودی، هیکل باید بازسازی شود؛ از این رو شعائر و آیینهایی که باید در آن برپا شود با وصفی دقیق و با ذکر جزئیات در تلمود آمده است. یهودیان در نمازهای خود برای بازسازی هیکل دعا میکنند؛ با این حال باورها و دیدگاهها پیرامون موعود و نیز کیفیت بازسازی هیکل در آینده گوناگون است. دیدگاه فراگیر فقهی آن است که بر هر یهودی واجب است صبر کند تا روزگار مشیحانی، به مشیت الهی، فرا رسد. آنگاه یهودیان میتوانند بازسازی هیکل را آغاز کنند و از این رو واجب است که عجله نکرده و تا آن زمان بازسازی را شروع ننمایند، زیرا این کار، بدعت و تعجیل (دحیکات هاکتس) است. به باور موسی بن میمون، هیکل به دست بشر ساخته نخواهد شد. راشی نیز بر این باور است که هیکل سوم به طور کامل از آسمان فرو خواهد آمد. از دیدگاه فقیهان یهود، جملگی یهودیان به سبب دست زدن به مردگان یا عبور از قبرها ناپاکاند و باید با خاکستر گوساله سرخ پاک شوند و از آن رو که تطهیر آنان به دلیل نبودن این خاکستر ممکن نیست و نیز از آن رو که زمین هیکل (کوه موریا یا تپه حرم) همواره طاهر است، ورود هر یهودی به آن محل گناه به شمار میآید. افزون بر این، برای همه یهودیان، حتی پاکان آنان، ورود به قدسالاقداس حرام است و چون محل دقیق قدسالاقداس برای کسی روشن نیست و ممکن است کسی [نادانسته] بر آن مکان قدم بگذارد، ورود یهودیان به این مکان به کلی حرام است. در فقه یهودی تقدیم قربانی نیز حرام است، زیرا آیین قربانی باید با بازگشت ماشیح، که به ارادۀ خدا واقع خواهد شد، زنده شود.
اما در این مورد نظریۀ فقهی دیگری وجود دارد که برخلاف نظریه قبلی بیانکننده آن است که بر یهودیان واجب است پیش از عصر مشیحانی بنایی موقت برپا کنند و ورود آنان به منطقه کوه موریا حلال است، اما این دیدگاه در اقلیت است و هنوز جزئی از احکام شرع یهود نشده است؛ با این همه، این رأی، به سبب طبیعت چندلایه یهودیت، همچنان مطرح است. صهیونیستها از این تناقض استفاده نموده و حاخامهای ارتدوکس را به منفیبافی متهم کردند و تصمیم گرفتند زمام امور یهودیان را خود به دست گیرند. حاخام شلومو گولن اعلام کرده که محل دقیق قدسالاقداس را مشخص کرده است و در نتیجه یهودیان میتوانند به زیارت کوه موریا بروند.
در دوران معاصر، آرای فرقههای یهودی را درباره هیکل میتوان ابتدا به دو دسته صهیونیستی و غیر صهیونیستی تقسیم کرد. غیر صهیونیستها به بازگشت عملی [در زمان حاضر] و نیز بازسازی هیکل اعتراض دارند. اصلاحطلبان دعاهای مخصوص بازسازی هیکل را حذف کردهاند و از سال 1818م کلمه تمپل(Temple) انگلیسی را، که به معنای معبد است، برای اشاره به کنیسههای یهودی به کار میبرند و بر این باورند که معبد هر کجا باشد جایگزین هیکل است و هیکل هرگز بازسازی نخواهد شد، اما ارتدوکسها ترجیح میدهند از واژه یونانی سیناگوگ برای کنیسههای یهودی استفاده کنند تا واژه هیکل همچنان به معنای خاص خود ـ یعنی هیکل قدس ـ باقی بماند. ارتدوکسها دعاهای ویژه بازگشت را حفظ کردهاند و محافظهکاران نیز از آنان پیروی میکنند. بازگشت [به فلسطین] در نظر ارتدوکسها همچنان مسئلهای مربوط به بازگشت ماشیح است، اما در نظر محافظهکاران، تمثیل، استعاره و آرمانی فردوسی و ایدهآلیستی است.
اما صهیونیستها، از نظرِ نوع نگرش به بازسازی هیکل دو دستهاند: صهیونیستهای غیر مذهبی و صهیونیستهای مذهبی. از نظر گروه نخست، آیین قربانی اهمیت زیادی دارد، نه بازسازی هیکل و خواست صهیونیستهای مذهبی را برای بازسازی هیکل نوعی جنون مذهبی میدانند که بیآنکه فایدۀ عملی ملموسی داشته باشد، مهاجرنشین صهیونیستی [اسرائیل] را با خطر رو به رو میکند؛ از این رو بازسازی هیکل در میان مردم اسرائیل، که یکی از سکولارترین جوامع دنیا را تشکیل میدهند، چندان طرفداری ندارد. تدی کولک کسانی را که سنگ بنای هیکل را نصب کردند دیوانه و در خط شبتای زوی میداند؛ یعنی در خط همان ماشیح دروغینی که یهودیان را در قرن هفدهم برانگیخت و به آنان وعدۀ بازگشت به فلسطین داد و برخی پیروان خود را به عنوان حاکم سرزمین مقدس تعیین کرد، سپس حرکت او با شکست رو به رو شد و تمام این ماجرا یهودیت را از پایه تکان داد و آن را به بحرانی دچار کرد که هرگز از آن نرست. حاخام گورن، صاحب فتوای مکان قدسالاقدس نیز با نصب سنگ بنای هیکل سوم مخالفت کرد. (مسیری، 1383ش، ج 4، ص 179ـ180).
بازسازی هیکل سلیمان در کتاب مقدس
همانگونه که گفته شد، متن کتاب مقدس نیز با نظریه بازسازی هیکل سلیمان در پیش از ظهور مسیح مخالفت دارد، که برخی از آیات آن ذکر گردید. در انجیل مرقس نیز دراینباره آمده است:
«و چون او از هیکل بیرون میرفت یکی از شاگردانش بدو گفت: ای استاد! ملاحظه فرما چه نوع سنگها و چه عمارتها است! عیسی در جواب وی گفت: آیا این عمارتهای عظیمه را مینگری؟ بدان که سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد، مگر آنکه به زیر افکنده شود! و چون او بر کوه زیتون، مقابل هیکل نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنّا و اندریاس سراً از وی پرسیدند: ما را خبر بده که این امور کی واقع میشود و علامت نزدیک شدن این امور چیست؟ آنگاه عیسی در جواب ایشان سخنی آغاز کرد که: زنهار کسی شما را گمراه نکند! زیرا که بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت که من هستم و بسیاری را گمراه خواهند نمود، اما چون جنگها و اخبار جنگها را بشنوید، مضطرب مشوید، زیرا که وقوع این حوادث ضروری است، لیکن انتها هنوز نیست، زیرا که امّتی بر امّتی و مملکتی بر مملکتی خواهند برخاست و زلزلهها در جایها حادث خواهد شد و قحطیها و اغتشاشها پدید میآید؛ و اینها ابتدای دردهای زه میباشد.» (مرقس، 13: 1ـ8).
در انجیل متی نیز آمده است:
«پس عیسی از هیکل بیرون شده، برفت و شاگردانش پیش آمدند تا عمارتهای هیکل را بدو نشان دهند. عیسی ایشان را گفت: آیا همۀ این چیزها را نمیبینید؟ هر آینه به شما میگویم در اینجا سنگی بر سنگی گذارده نخواهد شد که به زیر افکنده نشود!
و چون به کوه زیتون نشسته بود شاگردانش در خلوت نزد وی آمده، گفتند: به ما بگو که این امور کی واقع میشود و نشان آمدن تو و انقضای عالم چیست؟ عیسی در جواب ایشان گفت: زنهار کسی شما را گمراه نکند! از آن رو که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد. و جنگها و اخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب نشوید، زیرا که وقوع این همه لازم است، لیکن انتها هنوز نیست، زیرا قومی با قومی و مملکتی با مملکتی مقاومت خواهند نمود و قحطیها و وباها و زلزلهها در جایها پدید آید، اما همۀ اینها آغاز دردهای زه است. آنگاه شما را به مصیبت سپرده، خواهند کشت و جمیع امتها به جهت اسم من از شما نفرت کنند و در آن زمان بسیاری لغزش خورده یکدیگر را تسلیم کنند و از یکدیگر نفرت گیرند. و بسا انبیای کذبه ظاهر شده، بسیاری را گمراه کنند و به جهت افزونی گناه محبت بسیاری سرد خواهد شد، لیکن هرکه تا به انتها صبر کند، نجات یابد. و به این بشارت ملکوت در تمام عالم موعظه خواهد شد تا بر جمیع امتها شهادتی شود؛ آنگاه انتها خواهد رسید.» (متی، 24: 1ـ14).
و در انجیل لوقا آمده است:
«و چون بعضی ذکر هیکل میکردند که به سنگهای خوب و هدایا آراسته شده است، گفت: ایامی میآید که از این چیزهایی که میبینید، سنگی بر سنگی گذارده نشود، مگر اینکه به زیر افکنده خواهد شد. و از او سؤال نموده، گفتند: ای استاد! پس این امور کی واقع میشود و علامت نزدیک شدن این وقایع چیست؟ گفت: احتیاط کنید که گمراه نشوید، زیرا که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من هستم و وقت نزدیک است؛ پس از عقب ایشان مروید. و چون اخبار جنگها و فسادها را بشنوید، مضطرب مشوید، زیرا که وقوع این امور اوّل ضرور است، لیکن انتها در ساعت نیست.» (لوقا، 21: 5ـ9).
آرماگدون، معنای اصطلاحی و منطقۀ جغرافیایی
آرماگدون که در اصل هارمجیدون است واژهای عبری است که از دو بخش هار به معنای تپه و محل مرتفع و مجیدو به معنای اشراف و شریفان تشکیل شده است؛ بنابراین معنای عبری آرماگدون تپۀ شریفان است. (ر. ک: سید افقهی، موعود، ش 39، شهریور و مهر 1382، ص 18 و نیز: سلمان، 1384ش، ص 157). این تپۀ بزرگ، که در نقشههای قدیم و جدید با عنوان «مجدو» مشاهده میشود، ناحیهای است در کرانۀ شرقی دریای مدیترانه و کرانۀ غربی رود اردن میان صور و یافا. (ر. ک: نقشههای درون جلد الکتاب المقدس، انتشار یافته به وسیله «جمعیت الکتاب المقدس» در لبنان. در شناسنامۀ آن آمده است: العهد القدیم ـ الاصرار الثانی 1995، الطبقه الرابعه. العهد الجدید ـ الاصرار الرابع 1993 الطبقه الثلاثون).
مجدو شهری است که در طول تاریخ، منطقهای استراتژیک بوده است. این شهر بر سر راه شرق، غرب، شمال و جنوب قرار داشته و جنگهای بسیاری در آن رخ داده است. (فهیم دانش، 1384، ص 47).
در این ناحیه دشت بزرگی هست که أسدریلیون نام دارد و در کتاب مقدس از آن با نام دشت جرزیل یاد شده است. (هالس، پیشین، ص 33 و 34). در قاموس کتاب مقدس ذیل مدخل مجد و مجدّون آمده است:
«محل سپاه شهر منسّی که در مرز و بوم یسّاکار واقع و سابقاً ملک کنعانیان بود و یوشع این شهر را با دهات آن مفتوح ساخت (صحیفۀ یوشع، 12: 21 و 17: 11؛ سفر داوران، 1: 27؛ کتاب اول پادشاهان، 4: 12 و 9: 15 و کتاب اول تواریخ ایام، 27: 29) مدت مدیدی بود که بسیاری بر آن بودند که مجدّو همان لجّون است که بزرگترین شعبۀ رود مقطع از آن میگذرد و در صورت صحت این رأی شعبۀ مرقوم همان آبهای مجدّو خواهد بود (داوران، 5: 19) آخرالامر تامسن محلّ مجدو را در تلّ الموتاسلیم، که به فاصلۀ کمتر از یک ربع فرسخ در شمال لجون واقع شده بود، قرار داد. حفریات اخیر نشان داده است که قلعۀ مجدّو در این مکان واقع بود. و بقعۀ مجدّو (کتاب دوم تواریخ ایام، 35: 22؛ کتاب زکریا، 12: 11) همان جایی است که باراق و دبوره بر کنعانیان چیرهگی یافتند در حالتی که سیسرا سردار لشکر ایشان بود (داوران، 4: 6ـ17) و آخریا پادشاه یهودا نیز در آنجا جهان را بدرود گفت (کتاب دوم پادشاهان، 9: 27) و یوشیا نیز در آنجا از دنیا رفت (کتاب دوم پادشاهان، 23: 29 و کتاب دوم تواریخ ایام 35: 20ـ24) و در رسالۀ مکاشفۀ یوحنا (16: 16) هرمجدّون خوانده شده است». (مستر هاکس، 1383ش).
بنیادگرایان(Fundamentalists) انجیلی Evangelic[۵] بر این باورند که در آخرالزمان نیروهای شرّ [۶] بر ضدّ اسرائیل متحد میشوند، ارتشی چهار صد میلیونی گرد میآورند و علیه مسیح صفآرایی و نبرد میکنند، اما مسیح نخستین ضربه را با سلاحهای کشندۀ خود[۷] بر آنان وارد میکند و این ارتش را نابود میکند و در آن موقع خون تا افسار اسبها خواهد رسید. این جنگ، که فرجامی خوشایند خواهد داشت، با ایمان آوردن یهود به مسیح به عنوان منجی ایشان، پس از آنکه دو سوم آنان در این نبرد از میان میروند، به پایان خواهد رسید. مسیح مؤمنان به خویش را به بالای ابرها میبرد و سپس با آنان فرود میآید و آنان برای هزار سال تحت حکومت مسیح و سروری یهود بر تمام جهان، به عنوان قوم برگزیده، زندگی سعادتمندی خواهند داشت [۸].
آرماگدون، نبردی هستهای!
انجیلیها معتقدند بازگشت دوبارۀ مسیح میسّر نمیشود مگر آنکه پیش از آن جنگها، بلاها و فساد و تباهی در زمین فراگیر شود و جنگی هستهای به وقوع پیوندد و بیشتر شهرهای جهان را نابود کند. (نجیری، پیشین، ص 129). در این زمان آمریکا، در حالی که دچار انحطاط اخلاقی شده در کنار اسرائیل قرار میگیرد. (صاحب خلق، پیشین، ص 91).
در این جنگ، چنان که گفته شد، دو سوم یهود از میان میروند و یک سوم باقی مانده به مسیح موعود خویش ایمان میآورند.
گریس هالسل در کتاب خود «تدارک جنگ بزرگ[۹]» مینویسد:
«در سال 1980 م من شروع به نگاه کردن به برنامههای عامهپسند تلویزیونی آمریکایی کشیشان پروتستان کردم که بنابر تحقیق نیلسن در سال 1985 م به تخمین در حدود شصت میلیون بیننده آنها را تماشا میکنند. این برنامهها پیوسته میکوشند مردم را متقاعد سازند که لازم نیست در راه صلح بکوشند، بلکه به جای آن باید جنگ را بخواهند، زیرا که خواست خداست. این کشیشان میگویند خداوند از ازل مقرر فرموده است که دقیقاً همین ما مردمانی که در این نسل زندگی میکنیم باید به این جنگ هستهای دست بزنیم. این کشیشان آیات انجیل و اغلب کتاب حزقیال و دانیال نبی و مکاشفات را نقل میکنند تا اثبات کنند که ما در دورۀ آخرالزمان هستیم. قصد اینان این است که «موعظۀ کوه» را نادیده انگارند. این را هم به یاد کسی نمیآورند که راه و روش عیسی مسیح بر قدرت نظامی استوار نبود، بلکه با پیام صلح ظهور کرد.» (هالسل، 1377ش، ص 20).
همانگونه که در پی نیز خواهد آمد بسیاری از سردمداران حکومت آمریکا از بنیادگرایان انجیلی و صهیونیستاند و بسیاری از تصمیمهای سیاسی را کشیشان انجیلی میگیرند و به آنان دیکته میکنند. رونالد ریگان، رئیسجمهور اسبق ایالات متحده نیز جزء این دسته از دولتمردان آمریکا و معتقد به آرماگدون هستهای است. در یکی از روزها هنگامی که فرانک کارلوچی(Franc Carlacci) و گاسپار واینبرگر(Caspar Weinberger) با او پیرامون سلاحهای هستهای سخن میگویند، با سخنرانی طولانی ریگان دربارۀ آرماگدون روبهرو میشوند. (اکتار، 1384ش، ص 179).
پیشتر گفته شد که آرماگدون (حارمجدّون) تنها یک بار در کتاب مقدس آمده است، اما کشیشان انجیلی آیات متعددی را از کتابهای مندرج در عهدین استخراج کردهاند که گویای نشانههایی از جنگی بزرگ است و در مقام تفسیر، آن آیات را به نبرد آرماگدون تطبیق میدهند و بر این ادعا پافشاری میکنند. برای نمونه در کتاب حزقیال نبی آمده است:
«بارانهای سیلآسا و تگرگ سخت آتش و گوگرد تکانهای سختی در زمین پدیدار خواهند آورد، کوهها سرنگون خواهند شد، صخرهها خواهند افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید.»
همچنین در کتاب زکریای نبی آمده است:
«گوشت ایشان در حالتی که بر پاهای خود ایستادهاند کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گردید و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد شد.»
کشیشان بنیادگرا این توصیفها را نشانۀ استفاده از سلاحهای تاکتیکی هستهای میدانند. جک وانا امپ، کشیش تلویزیونی انجیلی میگوید:
«آیا به این ترتیب کتاب مقدس به ما میآموزد طی مصیبت بزرگ جنگی هستهای به وقوع خواهد پیوست؟ بی شک بله! و یک سوم انسانهای روی زمین با آتش و دود و گوگرد از بین خواهند رفت و آتش، ارتش شمالی ـ ارتش روسیه ـ را، که به سوی اسرائیل در حرکت است، خواهد بلعید. آتش خشم او تمام زمین را خواهد بلعید (زوانیا، 18: 1)؛ سپس آگاه باشید روزی فرا خواهد رسید که آتش و گرمای آن چون آتش و گرمای جهنم خواهد بود (مالاشی، 1: 4) به همین دلیل عهد قدیم و عهد جدید در مورد هولوکاست هستهای اتفاق نظر دارند.» (هالسل، 1384ش، ص44).
آرماگدون و مبلّغان انجیلی
کشیشان بنیادگرای انجیلی از دهۀ هفتاد قرن بیستم به بعد فعالیتهای تبلیغی خود را به صورت جدّی آغاز کردند. راهاندازی دهها شبکه تلویزیونی و پخش برنامههای چند ساعتی روزانه از آن، برپایی «کلیساهای کتاب مقدس» و تربیت کشیشانی با عقاید بنیادگرایی و حامی صهیونیسم، نگاشتن و نشر کتابها و مقالههای متعدد و... از جمله فعالیتهای آنان است.
کلیساهای کتاب مقدس، دانشگاههایی مذهبی در دالاس هستند و خاستگاه اعتقادی این مدّعا به شمار میروند که خداوند از ما میخواهد کرۀ زمین را نابود کنیم. از این دانشگاه کشیشهای بسیاری فارغالتحصیل شدهاند که در حال حاضر در بیش از هزار کلیسای کتاب مقدس، بشارت دهندۀ باور به آرماگدون هستند. این کلیساها در سراسر ایالات متحده، از شمال تا جنوب آن، دیده میشود و به هیچ کلیسایی وابسته نبوده و مستقل عمل میکنند. آنها فقط با سازمان بینالمللی همکاری با کلیساهای کتاب مقدس رابطه دارند. ایالتهای میشیگان و نیوجرسی و پنسیلوانیا از جمله ایالتهایی است که «کلیساهای کتاب مقدس» بیشتری در آنجا یافت میشود. «تری استلند» در تاریخ 12 فوریه 1999 م در روزنامۀ وال استریت ژورنال نوشت:
«اکثر «کلیساهای کتاب مقدس» ارتباط روحی و معنوی تنگاتنگی با دانشگاه مذهبی دالاس دارند و به طور مستقیم یا غیر مستقیم بیشتر کشیشها از آنجا فارغالتحصیل میشوند.» (پیشین، ص 24؛ برای اطلاعات بیشتر ر. ک: پیشین، ص 25).
اکنون[۱۰] آمریکاییان به بیش از 1400 ایستگاه رادیویی مذهبی گوش میدهند. از هشتاد هزار کشیش بنیادگرای پروتستان، که روزانه از چهارصد ایستگاه رادیویی سخنپراکنی میکنند، اکثریت هنگفتی هواخواهان مشیت الهی هستند. این کشیشان به شنوندگان خود اطمینان خاطر میدهند که درحمایت خداوند قرار دارند. (هالسل، 1377ش، ص26).
برخی از عامهپسندترین کشیشان واعظ انجیلی تلویزیونی، که خداشناسی هارمجدّون را تبلیغ میکنند، عبارتاند از: پت رابرتسون، که میزبان نمایش سریعالسیر نود دقیقهای روزانهای به نام باشگاه 700 است؛ جیمی سواگارت؛ اورال رابرتس، که برنامههای تلویزیونی او را 77/5 میلیون خانوار (یا 8/6 درصد همۀ بینندگان) تماشا میکنند؛ جری فال ول که با ساعت بشارت انجیل کهن خود هر هفته به 6/5 میلیون خانوار (6/6 درصد همۀ بینندگان تلویزیون) سر میزند؛ کنِت کوپلند، که هر هفته به 9/4 میلیون خانوار (8/5 درصد همۀ بینندگان) دسترسی دارد؛ ریچارد دوهان که با برنامۀ روز اکتشاف(Day Of Discovery) خود با 075/4 میلیون خانوار (8/4 درصد همۀ بینندگان) سروکار دارد (ر. ک: پیشین، ص27ـ32)؛ جک ون امپ از رویال آک، ایالت میشیگان؛ او مجری برنامهای هفتگی است که بیش از نود ایستگاه تلویزیونی بر روی امواج UHF و 43 ایستگاه رادیویی آمریکایی و بینالمللی به وسیلۀ «ترانس ورلد» آن را پوشش میدهند و برای سراسر جهان پخش میکنند؛ چارلز تایلر از هانتینگتون بیتچ، ایالت کالیفورنیا؛ او برنامۀ خویش را به نام «امروز در پیشگوییهای کتاب مقدس» به وسیلۀ بیش از بیست ایستگاه منطقهای و محلی و در سطح بینالمللی از راههای ماهوارهای «اسپیسنت وست کام» و «گالاکسی» پخش میکند؛ استوارت مک برنی، مدیر انستیتو تحقیقات و پژوهشهای مذهبی کالیفورنیا، که نشریه خاصی با تعلیقهها و تفسیرهای خاص منتشر میکند؛ جک اسمیت، که برنامۀ خویش را به نام «جهان امروز» به وسیلۀ صدها ایستگاه و شبکۀ ماهوارهای «گالیکاری» پخش میکند و کلیسای گالیکاریاش در گوستاومیسای کالیفورنیا بیش از ششصد کلیسا در ایالت متحده و صد کلیسا در سراسر جهان دایر کرده است و 25 هزار پیرو دارد؛ رای بِرِد بکر که بر برنامۀ «اخبار خداوند، ماورای اخبار» اشراف دارد و برنامۀ «نگاهی به اخبار» را پخش میکند؛ پل کراچ، که از راه شبکۀ «ترنیتی» برای آمریکاییها و به وسیلۀ ماهوارهها برای جهانیان برنامههایی درباره پیشگوییهای روز واپسین پخش میکند و هال لیندسی از جمله مهمانان همیشه حاضر در این برنامه است و علاوه بر آن کراچ هر صبح شنبه برنامۀ رادیویی ویژهای را خود در رادیو لسآنجلس اجرا میکند و ناشر مجلۀ «اخبار شمارش معکوس» است؛ جیمز س. دابسون، که مجری برنامههای مذهبی «کولورادو» و بنیانگذار جمعیتی مذهبی است. تخمین زده میشود تعداد اعضای این جمعیت بیش از دو میلیون نفر و شعبههای آن در 34 ایالت پراکنده شده باشد، تعداد کارمندان دریافت کنندۀ حقوق از آن به 1300 نفر رسیده و بودجۀ سالانهای معادل 114 میلیون دلار به آنها اختصاص یافته باشد و برنامۀ تلویزیونی و رادیویی هفتگیاش 28 میلیون نفر را پوشش دهد؛ لوییس پالاو؛ او توجه روزنامۀ نیویورک تایمز را به سبب تواناییاش در بسیج مردم، به خود جلب کرد و به همین منظور این روزنامه در سال 1999 تصویر او را در صفحۀ اول به عنوان پدیدهای اجتماعی چاپ کرد و تخمین زده میشود در 67 کشور جهان برای حدود دوازده میلیون نفر سخنرانی کرده باشد. او برنامه تلویزیونی هفتگی خویش را با مشارکت ایستگاههای تلویزیونی دیگر به همراه برنامۀ رادیویی مخصوص به خود روزانه سه مرتبه و در سه نوبت برای 22 کشور جهان پخش میکند. (هالسل، 1384ش، 19ـ21).
تعداد کاهنان مبلّغ آرماگدون بیش از اینها است. برخی نیز چون «اورال رابرتس» کاهن تولسا، «و. الف. کریسول» و... نیز در زمینۀ جمعآوری کمکهای انبوه مردمی و تشویق آنها به این امر فعالاند. (پیشین، ص 21). دانشگاهها، مدارس و مؤسّسههای بسیاری نیز به وسیله بنیادگرایان تأسیس شده که باورهای آنان را تبلیغ میکنند. مدرسههای انجیلی بسیاری ـ چه فرقهای، چه بیرون فرقهای ـ در سراسر آمریکا اصول مشیت الهیگرایی و خداشناسی هارمجدّون را بر پایۀ پرستش اسراییل آموزش میدهند. دیل کراوْلی، کشیش پروتستان مقیم واشینگتندیسی که پدرش، دیلکراولی پدر(Dale Crawley Sr) یکی از پایهگذاران مجمع ملی سخن پراکنان مذهبی است، به هالسل گفته است که مدرسههایی مانند «مؤسسۀ انجیلی مودی شیکاگو»(Mody Bible Institute Of Chicago)، «کالج انجیلی فیلادلفیا»، «مؤسسۀ انجیلی لوس آنجلس»، و در حدود دویست مؤسسۀ دیگر، دانشجویان را به سراشیبی تند اسکوفیلدگرایی، مشیت الهیگرایی و پرستش اسراییل میرانند. هشتاد تا نود درصد استادان و دانشجویان کتاب اسکوفیلد را میخوانند و به حالت جذبه و ربودگی عروج به پیشگاه الهی و نیز هارمجدّون هستهای اعتقاد دارند. در این مدرسههای آموزش انجیل در حدود صد هزار دانشجو تحصیل میکنند. این دانشجویان پس از پایان تحصیل، کشیش پروتستان میشوند، به میان مردم میروند و این دیدگاه را تبلیغ میکنند یا اینکه خودشان مدرسههای آموزش انجیل به راه میاندازند و در آن تدریس میکنند. (هالسل، 1377ش، ص32ـ33).
جری فال ول و هال لیندسی، از رهبران پروتستانهای ایوانجلیک گفتهاند:
«خداوند از ما میخواهد وارد جنگ خطرناکی شویم. این جنگ حدّ و مرزی برای تاریخ بشری قرار نمیدهد و اکنون در حالی که حدود دوازده دولت جهان سلاح هستهای در اختیار دارند میتوانیم بر سراسر جهان غلبه کنیم.» (هالسل، 1384ش، ص 17).
راست مسیحی یا همان بنیادگرایان انجیلی با اسلام و مسلمانان دشمنی جدی دارند. جری فالول کسی است که در برنامهای شصت دقیقهای در شبکه تلویزیونی «سی بی اس» به تاریخ هشتم اکتبر 2002 م آشکارا به ساحت مقدس پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) اهانت کرد. در پی سخنان توهینآمیز او، افزون بر ملتهای مسلمان در کشورهای متعدد، سازمان کنفرانس اسلامی نیز طی واکنشهایی، سخنان این کشیش و اقدام شبکه تلویزیونی یادشده را در پخش آن محکوم کرد. (فهیم دانش، پیشین، ج2، ص 50). فالول در جایی گفته است:
«هر رفتاری که دیگر کشورها با اسرائیل داشته باشند خداوند نیز همان رفتار را با آنها خواهد داشت.» (صاحب خلق، پیشین، ص 84؛ به نقل از:Lowrence hill Books, Illinois, , P. .).
نوام چامسکی نیز مسلمانان را دشمن مشترک ایوانجلیکها و یهودیان میداند. (پیشین به نقل از:Kader ucgeni: ABD, Israel ve Filistin, iletism yayin lari, Istanbol, , SF.). پت رابرتسون، رئیس سازمان ائتلاف مسیحی میگوید:
«اسرائیل از برخی اراضی عقبنشینی خواهد کرد، اما از اورشلیم صرفنظر نمیکند و نتیجۀ آن جنگ فرجام تاریخ است.» (هلال، پیشین، ص 309).
کشیشان انجیلی به فرجام جهان به همراهی نابودی زمین میاندیشند و آن را آرزو میکنند و باور به آن را در فکر و دل آدمیان میگنجانند و این برای آیندۀ بشر بسیار خطرناک است و میتواند پیامدهای جبرانناپذیری را در پی داشته باشد. بر اندیشمندان و روشنفکران انساندوست است که به صورت جدی با این طامّهبافیها و خرافهپرستیها مبارزه کنند. جری فالول گفته است:
«در آرماگدون اولین و آخرین زد و خوردها به وقوع میپیوندد. سپس خداوند از این جهان و هستی خلاص میشود. او این زمین را نابود خواهد کرد... این آسمانها و زمین را... میلیاردها نفر در آتش جنگ آرماگدون خواهند مرد.» (هالسل، 1384ش، ص18ـ19).
در کتاب «المسیح المنتظر و نهایه العالم» از قول او آمده است:
«اِننا نعتقد اننا نعیش فی الأیام الأخیره التی تسبق مجیء الرب... لا أعتقد أن اطفالی سیعیشون حیاتهم کامله؛ ما بر این باوریم که در واپسین روزهایی به سر میبریم که بازگشت خداوند در پی آن است. باور ندارم این رویداد تا پایان عمر کودکانم طول بکشد. (عبدالسلام طویله، 1423ق، ص270).
و از قول بیلی گراهام آمده است:
«قال ...عام 1970 م فی تحذیره العالم من أنه یتحرک بسرعه نحو هرمجدون: «إن الجیل الحالی من الشباب، ربما یکون آخر جیل فی التاریخ»؛ بیلی گراهام در سال 1970 م جهانیان را از اینکه جهان به سرعت به سمت رخ دادن آرماگدون پیش میرود بر حذر داشت و گفت: «چهبسا نسل کنونی از جوانان آخرین نسل تاریخ باشد». . (پیشین، ص 269).
آرماگدون و دولتمردان آمریکا
راست مسیحی از میان مؤسسههایی سر برآورد که بر ارزشهای اخلاقی مسیحیت تأکید مینمود و مبارزه با کمونیسم آن را به جریانی ملی ـ مردمی تبدیل کرد. (هلال، پیشین، ص 278). با پیدایش جریان احیای مذهبی در دهۀ هفتاد میلادی دیگر مؤسسههای داخلی افراطگرایان مسیحی فعالیتهای خود را به امور اخلاقی ـ سنتی و مسیحی محدود نمیکردند؛ همچنین در بعد خارجی نیز تنها به تبشیر و مبارزه با کمونیسم اکتفا نکردند، بلکه به لابی مسیحی در سیاست خارجی آمریکا تبدیل شدند. (پیشین، ص 279). مهمترین سیاستهای آنها را میتوان در چنین مواردی خلاصه کرد: «سیاست آمریکا در قبال اسرائیل، توقف فعالیتهای تسلیحاتی، توجه به دفاع، وام دادن به صندوق جهانی پول و توجه به سازمان ملل و تجارت جهانی». (پیشین، ص280). در واقع جریان راست مسیحی در همه اجزای دولت ایالات متحده رسوخ کرده است و در مطالعههای جریانشناسانه باید در تمام جهتگیریهای سیاسی، نظامی و فرهنگی آن کشور، افکار و باورهای راست مسیحی را در نظر داشت. این جریان آنچنان قدرت یافته است که میتوان گفت امروز آمریکا با ارادۀ بنیادگرایان انجیلی اداره میشود. به گفتۀ رضا هلال 25% نیروی رأی دهندۀ مؤثر یا ده برابر آرای یهود و چهار برابر آرای لائیکها و سه برابر آرای سیاهپوستان مسیحی از آنِ اوانجیلیهای پروتستانی سفیدپوست است و نکتۀ مهم اینکه در جامعۀ آمریکا بالاترین سطح آموزش، تحصیلات، درآمد و اشتغال از آنِ ایشان است و در انتخابات سال 1994، 31 کرسی حزب جمهوریخواه را از آنِ خود کردند. (پیشین، ص 281؛ به نقل از: New York Times, Nov. 12, 1994).
راست مسیحی پا را از این هم فراتر گذاشته است و سعی میکند به همه ارکان و اجزای حکومت دست یابد. پیشتر رابرتسون، رئیس ائتلاف مسیحی، گفته بود: «اکنون وقت پاکسازی کاخ سفید فرا رسیده است و ما به لیبرالیستها اجازه نمیدهیم با پیروزی در انتخابات سال 1998 بر کنگره حاکم شوند.» (پیشین، ص 297).
حمایت از اسرائیل مهمترین سیاست راست مسیحی است و هر امری که متوجه منافع اسرائیل باشد در رأس امور مسیحیان صهیونیست است و به این تعبیر میتوان گفت اسرائیل تصمیم گیرندۀ اصلی دولت آمریکاست. این در حالی است که یهودیان صهیونیست نیز به نوبه خود سهم مهمی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ ایالات متحده دارند و بسیاری از بازوهای اجرایی حکومت این کشور، مستقیم یا غیر مستقیم، با ارادۀ یهودیان به حرکت در میآید.
از آنجا که صهیونیسم مسیحی یهود را قوم برگزیده و برتر از همه بشریت میداند مجازات، محکومیت و قوانین بینالمللی را شامل آنان نمیداند و دامنۀ فعالیت آنها حدّ و مرزی نمیشناسد. (نجیری، پیشین، ص 68ـ69). مسیحیان صهیونیست بر این باورند که خداوند همیشه طرفدار و حامی اسرائیلیان است و این برای سیاست ایالات متحده خطرناک است (هالسل، 1377ش، ص26) و به عبارت دقیقتر، برای همۀ دولتها و ملتها خطرآفرین است؛ چنان که تغییرهای ژئوپلیتیکی مدّ نظر دولت آمریکا، که آن را به صورت جدی پی میگیرد، ریشههای صهیونیستی دارد.
مسیحیان صهیونیست برای ثبات و استقرار اسرائیل نیز بیوقفه تلاش میکنند. کاندالیزا رایس میگوید: «امروز کلید امنیت جهان، امنیت اسرائیل است». (سید افقهی، پیشین، ص 18). تونی بلر نیز میگوید: «ما موظف و مکلف به حفظ امنیت اسرائیل هستیم». (پیشین). جرج بوش پسر نیز، نزدیک به این مضمون، میگوید: حفظ امنیت اسرائیل در اولویتهای کار ماست. (پیشین).
مسیحیان صهیونیست در هر جای جهان که باشند در درون حکومت کشور خود گروههای نفوذ (لابی) تشکیل میدهند تا آن گروهها حافظ منافع اسرائیل در دولتها باشند و از گرفتن تصمیمهای ضدّ اسرائیلی جلوگیری کنند؛ برای نمونه، لابی موجود در کنگرۀ آمریکا آن اندازه در این زمینه کارآمد است که به واسطه آن هر ساله دولت آمریکا 5/5 میلیارد دلار به اسرائیل پرداخت میکند. (صاحب خلق، پیشین، ص 88؛ به نقل از: www.Yurtdisi.mgv.org.tr). ادوارد تیونان(Edward Tivnan Forign Policy) در کتاب خود «لابی: قدرت سیاسی یهودیان و سیاست خارجی آمریکا» (The Labby: Jewsh Political Power and American) مینویسد:
«براندیس(Brandeis)، رهبر حرکت صهیونیستی آمریکا، هنگامی که مشغول توسعۀ فعالیتهای سازمان خود بود، به ناگاه صاحب دوستی در کاخ سفید شد. این دوست ویلسون، رئیسجمهور (آمریکا) بود. ویلسون نه تنها براندیس را در سال 1916 م به ریاست دادگاه قانون اساسی آمریکا منسوب نمود، بلکه همزمان با آن از تئوری صهیونیسم مطرح شده توسط این دوست جوان خود نیز حمایت به عمل آورد... این موضع ویلسون بسیار فراتر از تصمیمگیری سیاسی عملگرایانه بود. ویلسون که خود فرزند یک کشیش پرس بیترین بود و به طور مدام کتاب مقدس را مطالعه میکرد نسبت به یهودیان و سرنوشت آنان احساس علاقه مینمود. در پروتستانتیسم آمریکایی نسبت به آرمان صهیون گرایش بزرگ و قابل توجهی وجود دارد. گروس همچنین این اظهارات ویلسون را نیز که «من خود به عنوان یک فرزند کشیش پروتستان در مقابل سرزمینهای مقدس و بازگردانیدن آن به صاحبان اصلی آن احساس وظیفه مینمایم» نقل میکند.» (پیشین، ص 83ـ84؛ به نقل از:
Edward Tivnan, the labby: Jewsh Political Power and American Foreign Policy, Simon & Schuster, Newyork, 1987, PP.17-18.).
افزون بر برخی فرماندهان محلی، اعضای کنگره و وزیران چندین رئیسجمهور در آمریکا همچون جیمی کارتر، رونالد ریگان و جرج بوش نیز افکار بنیادگرایی دارند. چنان که ریگان در دوران ریاستجمهوریاش مهمترین تصمیمهای سیاسی خود را بر اساس پیشگوییهای کتاب مقدس (عهد قدیم) میگرفت. (عمرو سلمان، پیشین، ص 158). وی به آرماگدون اعتقاد جدّی داشت، چنان که به کشیش انجیلی، جیم بکر گفته بود: «بی شک ما نسلی هستیم که آرماگدون را خواهد دید». (هالسل، 1384ش، ص 30). او در دوران حکومتش تا توانست آمریکا را از نظر سلاحهای هستهای مجهز نمود و به دلیل آنکه تصور میکرد لیبی از مخالفان آرماگدون است در سال 1986 م بهآن کشور حمله کرد. (نجیری، پیشین، ص 18). شاید بتوان گفت اساساً مخالفت آمریکا و اسرائیل با مجهز شدن ایران و برخی دیگر از کشورها به انرژی هستهای و حمله کردن آمریکا به عراق به بهانۀ خلع سلاح آن کشور از بمبهای اتمی در باورهای بنیادگرایان انجیلی ریشه دارد؛ از آن رو که آنان به وقوع آرماگدون و هستهای بودن آن و اینکه کشورهایی چون ایران و عراق در آن نبرد دشمنان اصلی مسیحاند اعتقاد دارند؛ بنابراین برای اینکه آنها پیروز میدان باشند لازم میدانند که تا میتوانند خود را از نظر انرژی هستهای تقویت و دشمنان خود را تضعیف کنند.
دربارۀ رونالد ریگان گفته شده است:
«رونالد ریگان در همۀ سالهای زندگی خود تحت تأثیر آموزش مادرش، «نل ریگان» بود که گفته میشود زنی بسیار باورمند به کتاب مقدس بوده است. ریگان گفته است ایمان خود را مدیون مادرش است. «الینگ وود» که خود یکی از باورمندان پر و پا قرص پرستش اسراییل و از جمله نبرد آخرالزمان است گفته است که او و فرماندار ریگان پیرامون پیشگوییهای کتاب مقدس، بسیار گفتوگو میکنند. ریگان در یک مجلس شام گفته بود: حزقیال، نبی خشمگین عهد قدیم بهتر از هر کسی قتلعامی را که عصر ما را به ویرانی خواهد کشید پیشگویی کرده است و سپس با خشم تندی کمونیست شدن لیبی را علامت فرا رسیدن آرماگدون برآورد میکند. ریگان همچنین در گفتوگویی گفته است: اعتقاد دارد که تجدید حیات پیدا کرده است.» (فهیم دانش، پیشین، ص 48). او در پنجم می 1989 م به بیوگرافی نویس خود، لئو کانون(Lou Cannon) میگوید:
«سلطه اسرائیل بر تپه معبد [که در حال حاضر مسجد الأقصی بر روی آن بنا شده و به زعم آنان معبد سلیمان در آنجا بوده است] از علامتهای مهم نزدیک شدن آرماگدون است. (اکتار، پیشین، ص 179ـ180).
از دیگر دولتمردان آمریکا که عقاید اوانجلیکی دارد میتوان از «جیمس وات»، وزیر کشور اسبق ایالات متحده نام برد. او در کمیتۀ مجلس نمایندگان گفته بود: «به علت ظهور دوباره و قریبالوقوع مسیح نمیتوانم خیلی در بند نابودی منابع طبیعی خودمان باشم.» (فهیم دانش، پیشین، ص 46).
«رابرت شید» در کتاب خود «موانع کافی است: ریگان، بوش و جنگ هستهای» نوشته است:
«آنگاه که در سال 1982 م از وزیر دفاع وقت آمریکا، «کاسپار وینبرگ» پیرامون آرماگدون پرسیدند، پاسخ داد:
سفر رؤیا، یکی از کتابهای عهد قدیم را خواندهام. بله، من اعتقاد دارم جهان به سوی پایان در حرکت است؛ آن هم آنگونه که من به خواست و ارادۀ خداوند امید دارم و هر روز احساس میکنم زمان مورد نظر در حال فرا رسیدن است.» (هالسل، 1384ش، ص 25) [۱۱]
.
دشمنان موعود در آرماگدون
بنیادگرایان انجیلی بر این باورند که در آرماگدون، دشمن مسیح(Anti Christ) فردی از جنس انسان و یهودی است. کلاید میگوید:
«[دشمن مسیح] یکی از ما خواهد بود؛ انسانی به تمام معنا. او همسان شیطان نیست؛ به عبارت دیگر، او دارای قدرت و توان معنوی و روحی نیست، اما شیطان به او کمک میکند. دشمن مسیح یک انسان به تمام معنا شرور است». (پیشین، ص 48).
در گردهمایی کشیشان که در 15 ژانویه 1999 در کینگزپورت تنسی برگزار شد و 1500 نفر در آن حضور داشتند، جری فالول گفت:
«دشمن مسیح ـ که دو هزار سال پیش به تصویر کشیده شده است و تاجی از شر بر سر دارد ـ ممکن است یهودی باشد که امروز با ما زندگی میکند. او بی شک یهودی است. اگر او دشمن مسیح است، باید یهودی باشد و آنچه ما میدانیم این است که او میبایست مذکر و یهودی باشد، چون وقتی مسیح برای اولین بار در دو هزار سال پیش بر زمین فرود آمد فردی یهودی بود. بنابراین به باور بیشتر انجیلیها دشمن مسیح بی شک یهودی و مذکر است.» (پیشین، ص 45).
فالول نیز گفته است:
«چرا دشمن مسیح ارتشهای جهان را علیه مسیح رهبری میکند؟ 1ـ چون از حاکمیت خداوند متنفر است. جنگ همیشه میان شیطان و مسیح وجود داشته است؛ 2ـ چون فریب شیطان با سر فرود آوردن این ملتها مقابل او میسّر میشود؛ 3ـ به دلیل نفرت این ملتها از حضرت مسیح. (پیشین، ص50).
آیات ذیل، که برگرفته از کتاب مکاشفه یوحنا است، از آن دسته آیههایی است که کشیشان انجیلی به آن استناد میکنند:
«و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید که سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری و جنگ مینماید و چشمانش چون شعلۀ آتش و بر سرش افسرهای بسیار و اسمی مرقوم دارد که جز خودش هیچ کس آن را نمیداند و جامهای خونآلود در بر دارد و نام او را «کلمۀ خدا» میخوانند و لشکرهایی که در آسماناند بر اسبهای سفید و به کتان سفید و پاک ملبّس از عقب او میآمدند. و از دهانش شمشیری تیز بیرون میآید تا به آن امتها را بزند و آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود و او چرخُشت خَمر غضب و خشم خدای قادر مطلق را زیر پای خود میافشرد. و بر لباس و ران او نامی مرقوم است یعنی «پادشاه پادشاهان و ربّ الارباب». و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده و به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز میکنند ندا کرده میگوید: «بیایید و به جهت ضیافتِ عظیمِ خداوند فراهم شوید تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگان را، چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر.» و دیدم وحش و پادشاهان زمین و لشکرهای ایشان را که جمع شده بودند تا با اسبسوار و لشکر او جنگ کنند. و وحش گرفتار شد و نبیِ کاذب با وی که پیش او معجزات ظاهر میکرد تا به آنها آنانی را که نشان وحش را دارند و صورت او را میپرستند، گمراه کند. این هر دو، زنده به دریاچۀ آتش افروخته شدۀ به کبریت انداخته شدند. و باقیان به شمشیری که از دهان اسب سوار بیرون میآمد کشته شدند و تمامی مرغان از گوشت ایشان سیر گردیدند». (مکاشفۀ یوحنا، 19: 11ـ 21).
کشیشان اوانجلیک آیات یادشده را به ظهور مسیح و جنگیدن او با دشمنانش در آرماگدون و شکست دشمنان او در پایان آن جنگ تفسیر میکنند. در رسالۀ دوم پولس رسول به تسالونیکیان آمده است:
«تا دروغ را باور کنند و تا فتوایی شود بر همۀ کسانی که راستی را باور نکردند بلکه به ناراستی شاد شدند.» (رسالۀ دوم پولس رسول به تسالونیکیان، 2: 1ـ12).
در کتاب دانیال نبی آمده است:
«بعد از آن در رؤیاهای شب نظر کردم و اینک وحش چهارم که هولناک و مهیب و بسیار زورآور بود و دندانهای بزرگ آهنین داشت و باقی مانده را میخورد و پاره پاره میکرد و به پاهای خویش پایمال مینمود و مخالف همۀ وحوشی که قبل از او بودند بود و ده شاخ داشت. پس در این شاخها تأمّل مینمودم که اینک از میان آنها شاخ کوچک دیگری برآمد و پیش رویش سه شاخ از آن شاخهای اول از ریشه کنده شد و اینک این شاخ چشمانی مانند چشم انسان و دهانی که به سخنان تکبّرآمیز متکلم بود داشت... آنگاه نظر کردم به سبب سخنان تکبرآمیزی که آن شاخ میگفت. پس نگریستم تا آن وحش کشته شد و جسد او هلاک گردیده به آتش مشتعل تسلیم شد... آنگاه آرزو داشتم که حقیقت امر را دربارۀ وحش چهارم که مخالف همۀ دیگران و بسیار هولناک بود و دندانهای آهنین و چنگالهای برنجین داشت و سایرین را میخورد و پاره پاره میکرد و به پاهای خود پایمال مینمود بدانم. و کیفیت ده شاخ را که بر سر او بود و آن دیگری را که برآمد و پیش روی او سه شاخ افتاد؛ یعنی آن شاخی که چشمان و دهانی را که سخنان تکبرآمیز میگفت داشت و نمایش او از رفقایش سختتر بود پس ملاحظه کردم و این شاخ با مقدسان جنگ کرده بر ایشان استیلا یافت.» (دانیال، 7: 7ـ21).
در باب هشتم این کتاب نیز آمده است:
«و بز نر بینهایت بزرگ شد و چون قوی گشت آن شاخ بزرگ شکسته شد و در جایش چهار شاخ معتبر به سوی بادهای اربعۀ آسمان برآمد و از یکی از آنها یک شاخ کوچک برآمد و به سمت جنوب و مشرق و فخر زمینها بسیار بزرگ شد و به ضدّ لشکر آسمانها قوی شده بعضی از لشکر و ستارگان را به زمین انداخته پایمال نمود... پس او [جبرائیل] نزد جایی که ایستاده بودم آمد و چون آمد من ترسان شده به روی خود درافتادم و او مرا گفت: «ای پسر انسان بدان که این رؤیا برای زمان آخر میباشد»... و در آخر سلطنت ایشان چون گناه عاصیان به اتمام رسیده باشد آنگاه پادشاهی سخت روی و ر مکرها ماهر، خواهد برخاست و قدرت او عظیم خواهد شد، لیکن نه از توانایی خودش؛ و خرابیهای عجیب خواهد نمود و کامیاب شده، (موافق رأی خود) عمل خواهد نمود و عظمای قوم مقدّسان را هلاک خواهد نمود و از مهارت او مکر در دستش پیش خواهد رفت و در دل خود مغرور شده بسیاری را بغتهً هلاک خواهد ساخت و با امیر امیران مقاومت خواهد نمود، اما بدون دست شکسته خواهد شد پس رؤیایی که دربارۀ شام و صبح گفته شد یقین است اما تو رؤیا را بر هم نِه زیرا که بعد از ایام بسیار واقع خواهد شد.» (پیشین، 8: 8ـ26).
و در باب یازدهم میخوانیم:
«پس در جای او عاملی خواهد برخاست که جلال سلطنت را از میان خواهد برداشت لیکن در اندک ایامی او نیز هلاک خواهد شد نه به غضب و نه به جنگ و در جای او حقیری خواهد برخاست اما جلال سلطنت را به وی نخواهند داد و او ناگهان داخل شده سلطنت را با حیلهها خواهد گرفت... و دست خود را بر کشورها دراز خواهد کرد و زمین مصر رهایی نخواهد یافت و بر خزانههای طلا و نقره و بر همۀ نفایس مصر استیلا خواهد یافت و لبّیان و حبشیان در موکب او خواهند بود. لیکن اخبار از مشرق و شمال او را مضطرب خواهد ساخت، لهذا با خشم عظیمی بیرون رفته اشخاص بسیاری را تباه کرده بالکلّ هلاک خواهد ساخت. و خیمههای ملوکانۀ خود را در کوه مجید مقدس در میان دو دریا برپا خواهد نمود، لیکن به اجل خود خواهد رسید و مُعینی نخواهد داشت.» (پیشین، 11: 20ـ45).
اوانجلیکها بر این باورند که برخی کلمات عبرانی به کار رفته در کتاب مقدس مترادف روسیه و مسکو است و با این استدلال میگویند که ضدّ مسیح از سمت روسیه خواهد آمد. (صاحب خلق، پیشین، ص 91). برای نمونه، در کتاب حزقیال نبی آمده است:
«و کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: «ای پسر انسان نظر خود را بر جوج که از زمین ماجوج و رئیس روش و ماشَک و توبال بدار و بر او نبّوت نما. و بگو خداوند یهوه چنین میفرماید: اینک من ای جوج رئیس روش و ماشَک و توبال به ضدّ تو هستم. و تو را برگردانیده، قلاب خود را به چانهات میگذارم و تو را با تمامی لشکرت بیرون میآورم. اسبان و سواران که جمیع ایشان با اسلحۀ تمام آراسته جمعیت عظیمی با سپرها و مِجُّنها و همگی ایشان شمشیرها به دست گرفته، فارس و کوش و فوط با ایشان و جمیع ایشان با سپر و خُود، جُومَرْ و تمامی افواجش و خاندان توجَرْمَه از اطراف شمال با تمامی افواجش و قومهای بسیار همراه تو. پس مستعد شو و تو و تمامی جمعیتت که نزد تو جمع شدهاند، خویشتن را مهیا سازید و تو مستحفظ ایشان باش. بعد از روزهای بسیار از تو تفقّد خواهد شد. و در سالهای آخر به زمینی که از شمشیر استرداد شده است، خواهی آمد که آن از یمان قومهای بسیار بر کوههای اسرائیل که به خرابۀ دایمی تسلیم شده بود، جمع شده است و آن از میان قومها بیرون آورده شده و تمامی اهلش به امنیت ساکن میباشند. اما تو بر آن خواهی برآمد و مثل باد شدید داخل آن خواهی شد و مانند ابرها زمین را خواهی پوشانید. تو و جمیع افواجت و قومهای بسیار که همراه تو میباشند»... «بنابراین ای پسر انسان نبوت نموده، جوج را بگو که خداوند یهوه چنین میفرماید: در آن روز حینی که قوم من اسرائیل به امنیت ساکن باشند آیا تو نخواهی فهمید؟ و از مکان خویش از اطراف شمال خواهی آمد تو و قومهای بسیار همراه تو که جمیع ایشان اسبسوار و جمعیتی عظیم و لشکری کثیر میباشند، و بر قوم من اسرائیل مثل ابری که زمین را پوشاند خواهی برآمد. در ایام بازپسین این به وقوع خواهد پیوست که تو را به زمین خود خواهم آورد تا آنکه امتها حینی که من خویشتن را در تو ای جوج به نظر ایشان تقدیس کرده باشم مرا بشناسند... خداوند یهوه میگوید: در آن روز یعنی در روزی که جوج به زمین اسرائیل برمیآید، همانا حدّت خشم من به بینیام خواهد برآمد: زیرا در غیرت و آتش خشم خود گفتهام که هر آینه در آن روز تزلزل عظیمی در زمین اسرائیل خواهد شد. و ماهیان دریا و مرغان هوا و حیوانات صحرا و همۀ حشراتی که بر زمین میخزند و همۀ مردمانی که بر روی جهاناند به حضور من خواهند لرزید و کوهها سرنگون خواهد شد و صخرهها خواهد افتاد و جمیع حصارهای زمین منهدم خواهد گردید. و خداوند یهوه میگوید: من شمشیری بر جمیع کوههای خود به ضدّ او خواهم خواند و شمشیر هر کس بر برادرش خواهد بود. و با وبا و خون بر او عقوبت خواهم رسانید. و باران سیال و تگرگ سخت و آتش و گوگرد بر او و بر افواجش و بر قومهای بسیاری که با وی میباشند خواهم بارانید.» (حزقیال، 38: 1ـ22).
«پس تو ای پسر انسان دربارۀ جوج نبوت کرده، بگو خداوند یهوه چنین میفرماید که اینک ای جوج رئیس رُوش و ماشَک و توبال من به ضدّ تو هستم. و تو را بر میگردانم و رهبری مینمایم و تو را از اطراف شمال برآورده، بر کوههای اسرائیل خواهم آورد. و کمان تو را از دست چپت انداخته، تیرهای تو را از دست راستت خواهم افکند. و تو و همۀ افواجت و قومهایی که همراه تو هستند بر کوههای اسرائیل خواهید افتاد و تو را به هر جنس مرغان شکاری و به حیوانات صحرا به جهت خوراک خواهم داد. خداوند یهوه میگوید که به روی صحرا خواهی افتاد، زیرا که من تکلّم نمودهام. و آتشی بر ماجوج و بر کسانی که در جزایر به امنیت ساکناند خواهم فرستاد تا بدانند که من یهوه هستم. و نام قدّوس خود را در میان قوم خویش اسرائیل معروف خواهم ساخت و دیگر نمیگذارم که اسم قدّوس من بیحرمت شود تا امّتها بدانند که من یهوه قدوس اسرائیل میباشم. اینک خداوند یهوه میگوید: آن میآید و به وقوع خواهد پیوست. و این همان روز است که دربارهاش تکلّم نمودهام و ساکنان شهرهای اسرائیل بیرون خواهند آمد و اسلحه یعنی مجِّن و سپر و کمان و تیرها و چوبدستی و نیزهها را آتش زده، خواهند سوزانید. و مدت هفت سال آتش را به آنها زنده نگاه خواهند داشت. و هیزم از صحرا نخواهند آورد و چوب از جنگلها نخواهند برید، زیرا که اسلحهها را به آتش خواهند سوزانید... و در آن روز موضعی برای قبر در اسرائیل یعنی وادی عابریم را به طرف مشرق دریا به جوج خواهم داد. و راه عبورکنندگان را مسدود خواهد ساخت و در آنجا جوج و تمامی جمعیت، او را دفن خواهند کرد و آن را وادی هامون جوج خواهند نامید. و خاندان اسرائیل مدت هفت ماه ایشان را دفن خواهند کرد تا زمین را طاهر سازند. (پیشین، 39: 1ـ22).
بنابراین از نگاه صهیونیستها دشمن مسیح شخصی در قالب و کالبد انسان است که نیروهای ضدّ مسیح را علیه او بسیج و سازماندهی میکند. آنان این معنا را در فیلمهای سینمایی متعددی نیز به مخاطبان خود القا میکنند؛ برای نمونه، در فیلم سینمایی «طالع نحس»، که چهار نسخه دارد و نسخۀ دوم آن ادامۀ موضوع نسخۀ اول و نسخۀ سوم ادامۀ موضوع نسخۀ دوم است، آنتی کریست که خود در صورت نوزاد انسان است از یک شغال به دنیا میآید. این طفل از همان کودکی به نیروهای شیطانی عجیبی مجهّز است که میتواند عامل قتل انسانها شود. در نوجوانی و جوانی نیز به سرعت ترقی میکند؛ به حدّی که به مسئولیتهای مهمی در ایالات متحده دست مییابد. کشتن او ممکن نیست مگر در کلیسا و به وسیلۀ خنجرهای مقدسی که در مکانی دور افتاده در اختیار فردی باستانشناس است. در پایان نسخۀ سوم، ضدّ مسیح کشته میشود و مسیح که در میان ابرها ظهور کرده بر روی زمین هبوط میکند.
نمونۀ دیگر نیز فیلم «پایان روزگار»(End Of Days) است که آرنولد شوارتزنگر، هنرپیشۀ معروف از کاراکترهای اصلی آن است. در این فیلم شیطان صورت انسانی ندارد، اما او باید در انسانی بسیار شرور و بدکردار حلول کند تا به این وسیله با دختری که از پیش معلوم شده چه کسی است درست در طلیعۀ سال 2000 میلادی بیامیزد تا از صلب او آنتیکریست متولد شود. آرنولد که در نقش پلیسی فداکار و کارآزموده است با هزار مشقت موفق میشود به بدن آن شخص شرور، که شیطان در او حلول کرده و حالا قدرتهای خارقالعادهای پیدا کرده و حتی گلوله در او اثر نمیکند، لطمههای جدی وارد کند و دخترک را از چنگ او برهاند. شیطان که بدن آن شخص شرور را متلاشی و ناتوان میبیند از آنجا که زمان اندکی تا تحویل سال 2000 باقی مانده و او برای اینکه انسان شرور دیگری پیدا کند تا به هدف شوم خود برسد مجالی ندارد، از کالبد شخص شرور خارج شده و در کالبد خود آرنولد حلول میکند. در این حال آرنولد که آن دوشیزه را از دست شیطان فراری داده و درون کلیسا به سر میبرد به دلیل آنکه انسان مثبتی است و نیروهای خیر در وجود او کاملاً سرکوب نشده است تنها راه جلوگیری از این جنایت را کشتن خود میبیند؛ بنابراین خود را با سینه به روی شمشیر تیزی که در دست مجسمهای درون کلیسا قرار دارد میاندازد و به این وسیله مانع تولد آنتیکریست میشود. در این فیلم نیز کشتن شخصی که شیطانی است در کلیسا و به وسیلۀ شمشیری مقدس انجام میگیرد [۱۲].
به هر روی آنتیکریست هر شخصی و با هر ویژگیای که باشد، از نگاه بنیادگرایان انجیلی نیروهایی را از روسیه، چین و برخی کشورهای عربی سازماندهی خواهد کرد و علیه مسیح وارد جنگ خواهد شد.
به گفته عدنان اکتار تا پیش از فروپاشی شوروی آنان بر این گمان بودند که جنگ، میان ائتلافی از دولتهای عربی به رهبری شوروی در یک سوی میدان و اسرائیل در سوی دیگر آن رخ خواهد داد؛ چه در جنگهای پیشین، بهویژه «جنگ شش روزه» و «یومکیپور» [۱۳]، شوروی از کشورهای عربی حمایت میکرد. در اوایل دهۀ 1990، که جنگ سرد پایان یافت و اسراییل از دست دشمن دیرینهاش رهایی یافت، آخرین توافق سازمان آزادیبخش فلسطین و اسراییل، نشاندهنده نبود وحدت در جبهۀ اعراب در برابر رژیم صهیونیستی بود. از آنجا که یهودیان همیشه میبایست یکی را هدف دشمنیهای خویش قرار دهند پس از آن رهبری جبهۀ مخالفان مسلمان خویش را «جمهوری اسلامی ایران» خواندند و آن را دشمن جدید اسرائیل در جنگ آرماگدون معرفی کردند و به این ترتیب سمت و سوی هدفگیری سلاحهای هستهای ایوانجلیکها و اسراییل عوض شد. (پیشین، ص177ـ178).
همچنین محمود النجیری دراینباره نوشته است:
«تا آنگاه که اتحاد شوروی پابرجا بود بنیادگرایان انجیلی آن را همان کشوری میدانستند که نیروهای شر را رهبری خواهد کرد و با متحد شدن با اعراب و مسلمانان به جنگ مسیح خواهد آمد؛ چه اتحاد شوروی دارای سلاح هستهای، دشمن غرب، کافر و کمونیست بود. بیشک فروپاشی بلوک شرق، سبب شد سناریوی آرماگدون بازیگر اساسی و مهم خود را از دست بدهد، اما صاحبان این پیشگوییها و کلاهبرداریها از رخ ندادن پیشگوییهای دروغین خویش شرمگین نشدند و از تغییر میدان و عرصۀ سیاست جهانی بر خلاف آرا و نظرهای عجیبشان خجل نگردیدند؛ از همین رو دوباره نقشها را تقسیم کردند و این بار اعراب و مسلمانان را نیروهای جدید یاجوج و ماجوج معرفی کردند و از دولتهایشان خواستند بمبهای هستهای بیشتری تولید کنند و به اسرائیل بدهند؛ چه توقف روند تسلیحات جایز نبود و صداهایی به گوش رسید که توقف این روند را خلاف ارادۀ خداوند و پیشگوییهای ایشان برای آینده به شمار میآورد. نظریۀ آرماگدون در بحرانها بسیار تکرار میشود و به گوش میرسد. آنگاه که اسرائیل لبنان را در سال 1982 م اشغال کرد، یکی از رهبران و مبلغان بارز این جنبش به نام «پت رابرتسون» در تلویزیون از رعب و وحشتی سخن گفت که جنگ آرماگدون به دنبال خود دارد و تأکید کرد در پایان سال 1982 م قیامت برپا خواهد شد. هسته و کانون این قیامت اتحاد شوروی است؛ چه آغازگر جنگ است و آمریکا را بمباران هستهای خواهد کرد.» (آرمگدون، ص 17 ـ 16).
تعداد تلفات در آرماگدون
گفته شده است در نبرد آرماگدون از هر دو نفر یک نفر کشته میشود و در مجموع سه میلیارد نفر کشته خواهند شد. (یدالله، ص 18 و موعود، ش 39، ص 18).
رهآورد
بر پایه آنچه گفته شد، آرماگدون هیچ مبنای عقلی و نقلی پذیرفتنی ندارد، از پایه خرافی است و ملعبۀ دست حیلهگران جهان سیاست در آمریکا و اسرائیل شده است. بخشهایی از عهد قدیم و عهد جدید که از رخ دادن جنگی خانمانسوز خبر میدهند و به برخی از آنها اشاره شد، بیشتر به گذشته مربوط است؛ یعنی بیان آنها به گونهای است که روشن است درباره نبردی که پیش از این رخ داده است گزارش میکنند، نه نبردی که رخ خواهد داد. آن بخشهایی نیز که از گذشته حکایت نمیکنند دارای نثری نمادین و تمثیلی است و متون تمثیلی را میشود به گونههای مختلف تفسیر و تأویل کرد.
نکتۀ دیگری که خرافی بودن آرماگدون را قوت میبخشد، همانگونه که در بخش پیشین بیان شد، آن است که مدّعیان و طرفداران آرماگدون، تلفات این نبرد را سه میلیارد نفر میدانند؛ حال آنکه مجدو، به لحاظ جغرافیایی، ناحیهای کوچک است و به هیچ روی چنین گنجایشی ندارد.
سخن دیگر آنکه معتقدان به آرماگدون تا به حال تاریخهای گوناگونی را برای رخ دادن این نبرد معین کردهاند؛ حال آنکه آرماگدون در هیچیک از آن تاریخها روی نداده است.
و در پایان باید گفت: اندیشههای بنیادگرایان انجیلی مخالفان زیادی حتی در میان مسیحیان و یهودیان دارد؛ اگرچه رقم مخالفان صهیونیسم، به دلیل قدرت و نفوذی که صهیونیستها دارند، روز به روز کاهش مییابد. محمود النجیری نوشته است: «کلیسای کاتولیک و کلیساهای شرقی همچنان تفسیرهای یهودیشدۀ جنبش بنیادگرایی پروتستانی را رد میکند. با اینکه واتیکان بارها برپایی دولت غاصب یهود را در فلسطین رد کرده است، اما این اواخر شاهد تغییر مواضع این کلیسا درباره یهود میباشیم؛ به گونهای که یهود را از کشتن مسیح مبرّا کرد و آشتی دیپلماتیکی میان واتیکان و دولتی که همیشه آن را رد میکرد برقرار شد. (نجیری، پیشین، ص 144).
پانویس
- ↑ دانشآموخته کارشناسی ارشد علوم حدیث.
- ↑ مکاشفۀ یوحنا، 16: 16؛ لازم به ذکر است در این مقاله در تمام مواردی که از عهد قدیم یا عهد جدید مطلبی نقل میشود مربوط به کتاب مقدس چاپ منقح انتشارات ایلام مطبوع سال 2002 میلادی در انگلستان میباشد.
- ↑ «این واژه برگرفته از «dispensation» به معنای پذیرش است و گونهای پذیرش گام به گام در آن نهفته است و بر توافق با کتاب مقدس تأکید میکند. این مکتب گونهای الهیات ایوانجلیکی پروتستانی و چارچوبی مفهومی برای فهم جریان کلی کتاب مقدس است.» ر. ک:
http://en.wikipedia.org/wiki/dispensationalism
نیز به گفته صاحب خلق: «این واژۀ در لغت به معنای: 1ـ پخش و توزیع، تقسیم کردن، حاکمیت اقتدار؛ 2ـ بخشودگی، غمض عین کردن، صرف نظر کردن و استثنا است. در مسیحیت نیز این واژه به معنای «دوران سیطره و حاکمیت یک دین» و یا «اجازه ویژه صادرشده از طرف کلیسا» است»؛ ر. ک: صاحب خلق، پیشین، ص90. - ↑ هیکل در زبان عبری مترادف معبد در زبان عربی و جمع آن هَیاکل است.
- ↑ یا انجیلی یکی از فرقههای پروتستان است.
- ↑ بنا بر تفسیر کشیشان انجیلی تلویزیونی (ایوانجلیستها یا تی وی ایوانجلیستها یا تلیوانجلیستها) که هماکنون شبکههای بسیار مهم و پرطرفداری در ایالات متحده دارند و در زمینۀ تبلیغ و ایمانی کردن و قدسیت بخشیدن و نهادینه کردن آرماگدون فعالیتهای گستردهای را سامان دادهاند مصداق نیروهای شرّ، روسیه و چین و به خصوص اعراب و مسلمانان هستند.
- ↑ کشیشان انجیلی معتقدند از نشانههایی که برای آرماگدون در کتابهای مقدس ذکر شده است دانسته میشود که این نبرد، یک جنگ هستهای است. در ادامۀ مقاله به تفصیل دربارۀ آن سخن خواهیم گفت.
- ↑ تشریح نبرد آرماگدون به این شکل را منابع زیادی از قول باورمندان و مبلّغان صهیونیست آن ذکر کردهاند؛ برای نمونه ر. ک: نجیری، پیشین، ص 14.
- ↑ نام اصلی این کتاب Prophecy And Politics است که ترجمۀ دقیق آن «پیشگویی و سیاست» است. این کتاب که شهرت زیادی نیز دارد در ایران به نام «تدارک جنگ بزرگ» چاپ شده است.
- ↑ مطلبی که نقل میشود برگرفته از کتاب «تدارک جنگ بزرگ» است. با توجه به اینکه نویسنده در مقدمه کتابش (ص 33) تاریخ نگاشتن آن را مارس 1989 م ذکر کردهاین آمار مربوط به آن زمان است و چهبسا اکنون ارقام ذکرشده بسیار بیشتر از آن زمان باشد.
- ↑ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ برنامهها و فعالیتهای سازمانهای راست مسیحی در عرصۀ سیاست خارجی ایالات متحده ر. ک:
http://www.cc.org.
http://www.cbn.org.
http://www.religioustoday.com.
http://www.goshen.net.
http://www.foreignpolicy.com. - ↑ لازم به یادآوری است که هالیوود فیلمهای زیادی با این مضامین و مضمونهای دیگری که نشاندهنده قدرت و توانایی شیطان و نوع شخصیت او و حتی ترویج «شیطانپرستی» (Satanism) باشد نیز ساخته است؛ مانند: دراکولا، جنگیر، طالع نحس، پایان روزگار، کنستانتین، و وکیل مدافع شیطان. همچنین فیلمهای بسیاری در دیگر موضوعهای آخرالزمانی از جمله جنگی ـ تروریستی، مانند: جوخه، السالوادور، غلاف تمام فلزی، نجات سرباز رایان، جنگ ویتنام؛ ژنتیکی، مانند: تولد شوم، جزیره، روز ششم؛ مکانیکی و تکنولوژیکی، مانند: ترمیناتور، جنگ دنیاها؛ نشانههای طبیعی (استفاده از عناصر طبیعت) مانند: آرماگدون، مورچهها، مار آناکندا، مرد عنکبوتی، روز استقلال؛ اسطورهای، مانند: تروی، اسکندر، ارباب حلقهها، سیصد (300)، ماتریکس، حلقه، دشمن ملت، هری پاتر و...
شیطانپرستی در عصر موسوم به مدرن به شدت نضج گرفته و آتش خانمانسوزش دامنگیر تعداد زیادی از جوانان و نوجوانان هممیهن ما نیز گشته است. آنها حتی در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران چندین سال غرفۀ فروش داشتند و آنگونه که نگارنده هر ساله دیده است این غرفه اگر بیشترین بازدید کننده را در میان غرفهها به خود اختصاص نداده باشد، به یقین جزء غرفههایی است که بیشترین بازدیدکننده را داشته و همه بازدیدکنندگان آن جواناند. - ↑ در اکتبر سال 1973 آخرین جنگ میان اعراب و اسرائیل اتفاق افتاد؛ ر. ک: اکتار، پیشین، ص 177.
منابع
- آخرالزمان در یهودیت و مسیحیت، ترجمۀ باران خردمند، برگرفته از دایرهالمعارف ویکی پدیا، 29 ژوئن 2005، موعود، ش 56، شهریور 1384ش.
- اکتار، عدنان، تاریخ ناگفته و پنهان آمریکا، ترجمۀ نصیر صاحب خلق، هلال، تهران، 1384ش.
- اواد، پیشارا، بررسی مسیحیت صهیونیستی از نگاه مسیحیان کاتولیک، کالج مطالعات کتاب مقدس، بیت لحم، ترجمۀ فاطمه شفیعی سروستانی، مجله موعود، ش 40، آذر و دی 1382ش.
- سلمان، عمرو، صهیونیسم مسیحی، ترجمه عباس سید میر جمکرانی، پیشگوییها و آخرالزمان، ج 1، موعود عصر، تهران، چاپ چهارم، 1384ش.
- سماک، محمد، کلید فهم سیاست آمریکا، ترجمۀ ابوذر یاسری، مجله موعود، ش 45، تیر و مرداد 1383ش.
- سید افقهی، سید هادی، میزگرد مسیحیت صهیونیستی، مجله موعود، ش 39، شهریور و مهر 1382.
- ــــــــــــــــــــ، میز گرد مسیحیت صهیونیستی در آینۀ گذشته، امروز، فردا، پیشگوییها و آخرالزمان، ج 2، موعود عصر (عج)، تهران، 1384ش.
- سید قطب، فی ظلال القرآن، دارالشروق، بیروت ـ قاهره، چاپ هفدهم، 1412ق.
- شاهین، جیروم، میزگرد مهدویت و مسیحیت صهیونیستی، شبکۀ تلویزیونی «المنار»، ترجمۀ محمد امیر ناصری، پیشگوییها و آخرالزمان، ج 2، موعود عصر (عج)، تهران، 1384ش.
- صاحب خلق، نصیر، پروتستانتیزم، پیوریتانیسم و مسیحیت صهیونیستی، هلال، تهران، 1383ش.
- طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بیتا.
- طبرسی نوری، میرزا حسین، نجم الثاقب، مسجد مقدس جمکران، قم، چاپ دوم، 1377 ش.
- عبدالسلام طویله، عبدالوهاب، المسیح المنتظر و نهایه العالم، دار السلام، قاهره، چاپ چهارم، 1423ق.
- فهیم دانش، علی، مسیحیان صهیونیست را بهتر بشناسیم، پیشگوییها و آخرالزمان، ج 2، موعود عصر (عج)، تهران، 1384ش.
- کتاب مقدس، انتشارات ایلام، انگلستان، 2002 م.
- کرینستون، جولیوس، انتظار مسیحا در آیین یهود، ترجمۀ حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، 1377ش.
- مستر هاکس، قاموس کتاب مقدس، اساطیر، تهران، چاپ دوم، 1383ش.
- مسیری، عبدالوهاب، دائرهالمعارف یهود، یهودیت و صهیونیسم، ترجمۀ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای تاریخ خاورمیانه، دبیرخانه کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین، تهران، 1383ش.
- مونس، حسن، اطلس تاریخ اسلام، ترجمۀ دکتر آذرتاش آذرنوش، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، تهران، 1375ش.
- میر محمد، سید محمدرضا، «دجال، شیطانپرستان و شمارش معکوس برای پایان جهان»، مجله موعود، ش 56.
- نجیری، محمود، آرمگدون، ترجمۀ رضا عباسپور و قبس زعفرانی، هلال، تهران، 1384ش.
- هالسِل، گریس، تدارک جنگ بزرگ، ترجمۀ خسرو اسدی، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1377ش.
- هالسل، گریس، یدالله، ترجمه عربی و شرح و اضافات: محمد سماک، ترجمه از عربی به فارسی: قبس زعفرانی، هلال، تهران، 1384ش.
- هلال، رضا، مسیح یهودی و فرجام جهان، ترجمۀ قبس زعفرانی، مجله موعود، ش 42، فروردین و اردیبهشت 1383ش.
- مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره بیستم، پاییز 1388 میباشد.