دیوبندیه حیاتی و مماتی

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۰۷:۴۵ توسط Negahban (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{Mbox | type = notice | class = ambox-In_use | image = 48px|alt=|link= | css = margin: 1px | text = این {{#i...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)



دیوبندیه حیاتی و مماتی دو گرایش متفاوت از مذهب حنفی دیوبندی هستند که در برخی از اعتقادات با هم تفاوت دارند. این اختلافات عبارتند از: سماع موتی، توسل، شفاعت و نذر. ریشه این اختلافات در اختلاف عقیده ایشان نسبت به حیات پیامبر(ص) بعد از وفات است.

اختلاف عقیده های دیوبندی های حیاتی و مماتی

1.سماع موتی

سماع موتی به معنای شنیدن مردگان یا به گوش مردگان رساندن است و منظور از آن، توانایی مردگان بر شنیدن صدای زندگان از عالم برزخ است. در این موضوع بین بزرگان دیوبند حیاتی و مماتی اختلاف وجود دارد که بیشتر مماتی ها نفی سماع موتی کرده اند.

دیدگاه برخی از علمای حیاتی در مورد سماع موتی

مولوی محمد عمر سربازی درباره دیدگاه علما دیوبندی می گوید: اکثریت علمای دیوبندیه قائل به سماع موتی هستند. و سماع موتی فی الجمله ثابت است یعنی همه‌ی اشخاص در هر زمان ممکن است در قبرها نشوند بلکه در بعض اوقات بعضی اشخاص بعضی کلام را می‌شنوند. طبق برداشت بنده امام کشمیری و علامه عثمانی نیز به همین طرف مایل‌ بودند.

مولوی عبدالرحمن سربازی در ترجمه ی خلاصه ی عقائد علماء دیوبند با تأییدات جدیده می نویسد:

عقیده6: اگر کسی در کنار قبر مبارک پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، صلوات و سلام بخواند، آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) مشخصاً می شنود و صلوات و سلامی که از دور خوانده شود، فرشتگان آن را به آن حضرت می رسانند. [۱]

مولوی عبدالصمد ساداتی درباره سماع موتی می گوید:

عده ای علی الاطلاق می گویند که مردگان می شنوند؛ اما بعضی می گویند که مرده نمی شنود الا مواردی که خدا بخواهد. در روایات هم وجود دارد که میت صدای افراد و مشیعین را می شنود و... بنابراین برداشت ها، متفاوت است.

مولوی صمدانی فر در ترجمه «الاصول الاربعه فی تردید الوهابیه» می گوید:

بیشتر علماء و اندیشمندان اسلامی معتقدند مردگان می شنوند و چنین استدلال می کنند که در این آیات، سخنی درباره ی نشنیدن مردگان گفته نشده است؛ زیرا اگر مقصود حضرت باری تعالی چنین می بود، به جای این عبارت «ان الاموات لایسمعون» به تحقیق مردگان نمی شنوند، می آمد. آنان در پاسخ استدلال منکرین سماع موتی می گویند: منظور خداوند متعال از موتی و من فی القبور در آیات « همانا تو نتوانی که مردگان (و مرده دلان کفر) را سخنی بشنوانی . »[۲] و « و اما تو آن کس را که در گورستان (کفر و جهالت و شهوت پرستی) فرو رفته هرگز شنوا نتوانی کرد. »[۳]، کفار هستند؛ زیرا در اینجا استعاره به کار رفته است، به گونه ای که حضرت باری تعالی کفار را در نپذیرفتن ایمان، با اموات تشبیه کرده است. و وجه تشبیه، عدم اجابت است نه نشنیدن؛ زیرا کفار بودند و می شنیدند اما نمی پذیرفتند. از این رو خداوند متعال راجع به آنها فرموده است: « آنها کر و گنگ و کورند و (از ضلالت خود) بر نمی‌گردند. »[۴] کر و گنگ و نابینایند و باز نمی گردند». گفتنی است؛ سمع در لغت به معنای بسیار پذیرفتن آدم ها است؛ در جمله «سمع الله لمن حمده» معنای سمع شنیدن نیست؛ بلکه پذیرفتن است، بنابراین معنایش چنین است: خداوند ستایشِ ستایش کننده را می پذیرد. علاوه بر این در جمله های «لاَ تُسْمِعُ » و « وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ  »، سمع از باب افعال به کار رفته است و منظور خداوند متعال آن است که مردگان به وسیله ی شما نمی شنوند. اما حضرت باری تعالی توانایی دارد مردگان را بشنواند.

اما درباره نظریه عایشه که به عدم سماع موتی معتقد بود، اندیشه وران و فرهیختگان برآنند که وی نظریه ی پیشین خود را پس گرفته است؛ زیرا از وی حدیثی مبنی بر شنیدن مردگان روایت شده است: «عن عایشه قالت قال رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم): ما من رجل یزور قبر اخیه ویجلس علیه الا استأنس و رد حتی یقوم» عایشه روایت می کند که: حضرت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: هیچ کس قبر برادرش را زیارت نمی کند و نزد او نمی نشیند، مگر این که مرده او را می شناسد و با او انس می گیرد و جواب سلام او را می دهد تا این که او از آنجا برخیزد. در اینجا ذکر سخنرانی مولوی شاه محمد سلیمان پهلوی، خالی از لطف نیست. او در حین سخنرانی درباره سماع موتی، چنین گفت: امواج هوا، صدایی را از طریق پرده صماخ به گوش می رسانند بدین گونه که در قوه سامعه حسی پیدا می شود که آن را سماع می گویند. واقعیت آن است؛ این نوع سماع از مردگان منتفی است.

دیدگاه برخی از علمای مماتی در مورد سماع موتی

محمد عمر سربازی معتقد است علامه ابن‌همام، مولوی حسین ‌علی و شاگرد او مولوی غلام‌الله‌خان به نفی سماع موتی قائل شده‌اند.

مولوی دیدگاه، نماینده مجلس سابق ایرانشهر، سماع موتی را قبول ندارد و می گوید:

انسان هنگامی که از دنیا می رود ارتباطش با عالم دنیا قطع می گردد. بنابراین خواندن اموات و به زیارت رفتن آن ها و طلب حاجت کردن از آن ها فایده ای ندارد .اگر به مرده سلام هم بدهیم او نمی‌شنود؛ زیرا مردگان نمی‌شنوند. مسئله سماع موتی، بیشتر مسلمانان آن را قبول دارند و اکثر علما و بزرگان دیوبندیه حیاتی هم آن را می پذیرند و به آن تاکید دارند اما علمای دیوبندیه مماتی غالبا قائل به عدم سماع موتی شده‌اند.

2. توسل

توسل یعنی انسان با واسطه قرار دادن اموری به خدا نزدیک تر شود. که مورد اختلاف دیوبند حیاتی ومماتی است: دیوبندیه حیاتی بعضی از اقسام توسل را می پذیرد؛

دیدگاه برخی از علمای دیوبندی حیاتی در مورد توسل

محمد عمر سربازی در جواب این استفتاء که: حدیث عمر بن خطاب که از حضرت عباس (عموی پیامبر)درباره ی توسل ذکر شده است، چرا پیش قبر مطهر آن حضرت، اظهار توسل نکرد؟ چنین جواب می دهد:

حدیث عمربن خطاب در مسأله ی توسل به عباس(عموی پیامبر) ؛ بزرگ ترین دلیل است برای ثبوت توسل از احیاء و اموات، مقصد اصلی فاروق اعظم از این عمل این بود که امت را بیدار کند که توسل به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) دو نوع است:

یکی این که به دون واسطه از نبی کرام، توسل کرده شود.

دوم این که از اقرباء حسیه یا معنویه ی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) توسل کرده شود. کما این که حضرت حکیم الامه می گوید:

از این حدیث، توسل به غیر نبی هم ثابت شد، وقتی که او را به نبی، تعلق حسی یا معنوی باشد. پس فاروق اعظم نه به این سبب از عباس (عموی پیامبر)توسل کردند که بعد از وفات حضور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) از او توسل روا نیست؛ چرا که در روایات دیگر جواز آن بعد از وفات هم ثابت است؛ بلکه هدف دوم فاروق اعظم این بود که مسلمانان را متوجه کند که جواز توسل، خاص انبیاء نیست بلکه به دیگر صلحا هم روا است.

مولوی عبدالرحمن سربازی امام جمعه اهل سنت چابهار درباره توسل می گوید:

دين عبارت است از توسل. ديني که توسل ندارد، دين نيست. دعايي که در آن توسل نباشد، دعا نيست. مسلماني که اين تفکر را ندارد، مسلمان نيست. « ای اهل ایمان، از خدا بترسید و به سوی او وسیله جویید و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.»[۵] يک وسيله همين توسل است، گرچه معناي اين آيه کريمه گسترده است. حالا اين که عده اي گمراه آمده اند در جامعه ما به عنوان موحد بي توحيد و مشرک آمده اند اصول اسلام را پايمال کرده اند، توسل را نفي کرده اند، ارزش هاي ديني را نفي کرده اند، اينها را رها کنيد. ترک کردن اين ارزش هاي ديني، بي راهه رفتن است، گمراهي است. خداوند متعال به همه ما توفيق بدهد که ما به عروة الوثقي که قرآن فرموده، تمسک کنيم. ريسمان محکم الهي که قرآن است، دين است، سنت پيامبر است، راهي که اصحاب و اهل بيت پيامبر رفتند، جز اين راه، راه نجات و کاميابي نيست. اين بي راهان نامقلد به قول خودشان سلفي گمراهند. سلف کيست؟ پيغمبر سلفي نيست؟! يعني سلف صالح ما پيغمبر نيستند؟! سلف صالح ما صحابه نيستند؟! سلف صالح ما اهل بيت پيامبر نيستند؟! ائمه دين نيستند که امروز ما هر يکي خودمان مجتهد شده ايم؟!

مولوی سید زاده در تحقیق و تصحیح کتاب احسن المقصود، که زیر نظر مولوی محمد یوسف حسین‌پور، از علمای اهل سنت بلوچستان نوشته شده، در تأیید توسل جستن به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آورده است:

بعد از وفات ایشان این حدیث مردی به جهت رفع گرفتاری نزد عثمان خلیفه سوم رفت و آمد مى‏کرد، ولی عثمان به وی توجّه نمی کرد. به عثمان بن‌حنیف گلایه کرد. عثمان بن‌حنیف به وی گفت: وضو بگیر و به مسجد برو. پس از خواندن نماز به رسول اکرم(ص) متوسّل شو و بگو: خدایا، حاجت خود را از تو می خواهم و به وسیله پیامبرت به تو رو آورده‏‌ام. ای محمّد من به وسیله تو به خدا رو آورده‏ام تا حاجتم برآورده شود. آنگاه حاجت خود را ذکر کن. به توصیه عثمان بن‌حنیف عمل کرد و به طرف منزل عثمان بن‌عفّان حرکت کرد. وقتی چشم دربان عثمان به وی افتاد، او را با احترام نزد عثمان برد و عثمان او را نزد خود نشاند و مشکلش را برطرف کرد و حاجتش را روا ساخت. از نزد عثمان بن‌عفّان بیرون آمد و نزد عثمان بن‌حنیف رفت و داستان را برای او نقل و از وی تشکّر کرد. عثمان بن‌حنیف گفت: به خدا سوگند، این توسّل را از پیش خود نگفتم؛ بلکه نزد پیامبر گرامی(صلی الله علیه و آله وسلم) بودم که نابینایی آمد و از حضرت تقاضای دعا کرد. رسول خدا(ص) این توسّل را به او آموخت، مرد نابینا به برکت این توسّل شفا یافت و بینا گردید.[۶]

دیدگاه برخی از علمای دیوبندی مماتی در مورد توسل

مولوی ابراهیم دامنی در کتاب آیات منتخبات، درباره توسل می نویسد:

سوره آل عمران در پاسخ هیئت هفتاد نفره ای از مسیحیان نجران نازل شده است. آنها آمده بودند تا در اصول دین بخصوص در توحید با رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) مناظره بکنند و آنها عقیده داشتند که عبادت بندگان نیک مانند مسیح، مریم، علماء، دراویش و صوفیاء و غیره، جائز است و هیچ گونه تضادی با توحید خداوند ندارد و در این مورد به دروغ مدعی بودند که مسیح (علیه السلام) چنین وصیت کرده است که ما او را به وقت مشکل نداء کنیم و بگوییم: «یا مسیح! أدرکنی» و از او بخواهیم که پیش خدا سفارش ما را بکند و می گفتند: یا وجیهاً عندالله! اشفع لنا عندالله و عقیده داشتند که مسیح و مریم (علیهما السلام) و دیگر اولیاء و انبیاء عالم الغیب هستند و نداء ما را می شنوند و اجابت می کنند و می توانند مشکل ما را حل بکنند. خداوند در تردید این دعوی دروغین شان که مسیح (علیه السلام) به ما چنین دستور داده است، می فرماید که: «برای هیچ بشری بخصوص کسی که نبوت و کتاب داشته باشد اصلاً جائز نیست که مردم را به پرستش و نداء خود دعوت و امر بکند». و مسیح (علیه السلام) یک فرد معصوم و پاک است، چطور مرتکب این گناه کبیره بلکه اکبر الکبائر شد. بلکه اصل مسئله این است که گفته شما از ریشه و اساس دروغ است.

مولوی گرگیج، توسل را تقسیم می کند می گوید: نخستین نوع توسل این است که می توان به نام و صفات خداوند متوسل شد، دومین نوع ،متوسل شدن به عبادت و اعمال صالح است که مؤمنین از این طریق به خدا نزدیک شوند و سومین نوع توسل مشروع این است که از طریق بزرگان وانسان های نیک که در قید حیات هستند، تقاضای دعا کنند ولی متأسفانه امروز توسط شرعی، متروک شده است و توسل های غیر مشروع جایگزین شده است. مير بلوچ (توحيدي) در کتاب نغمه‏هاي توحيدي درباره تشبیه عمل متوسلين با عمل مشركين بت‏پرست زمان پيامبر، می‏گوید: رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) می‏فرمود: «اي مردم فقط از يك معبود (خداي تعالي) حاجت بخواهيد! مشركين می‏گفتند: « آیا او چندین خدای ما را منحصر به یک خدا کرده (و به معبود یگانه دعوت می‌کند)؟ این بسیار تعجب آور و حیرت انگیز است »( ص، آیه5) ‏ ما را منحصر به يك خدا كرده، همانا اين بسيار تعجب‏آور است. به نظر می رسد دیوبند حیاتی ، توسل را قبول دارد اما دیوبند مماتی آن را نفی می کند. شفاعت 3. اصل اعتقاد به شفاعت در بین همه فرق اسلامی و دیوبندیه حیاتی مورد اتفاق است اما درخواست شفاعت از شافعان در دنیا مورد انکار دیوبندی مماتی است ولی شفاعت در قیامت را اختلاف نظر دارند . مواردی از دیدگاه های هر دو گرایش بیان می شود: عبدالرحمن سربازی در ترجمه ی کتاب «زبده المناسک» در قسمت کیفیت عرض سلام در بارگاه حضرت سیدالمرسلین می نویسد: «سپس با توسل به رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) دعا کند و بر خود، شفاعت طلب نماید و بگوید: «یا رسول الله اسئلک الشفاعه واتوسل بک الی الله فی ان اموت مسلماً علی ملتک وسنتک» ای پیامبر خدا! من از تو شفاعت می طلبم و تو را به بارگاه خدا وسیله قرار می دهم در این امر که من در حال مسلمانی و بر دین و سنت تو بمیرم. (و اگر کسان دیگری برای عرض سلام توصیه کرده اند،) و می خواهد که از طرف آنها سلام عرض کند بدین نحو عرض نماید: «السلام علیک یا رسول الله من فلان بن فلان یستشفع بک الی ربک»سلام بر تو ای رسول خدا از طرف فلان، فرزند فلان و او شفاعت می طلبد بوسیله ی تو به سوی پروردگارت. مولوی حسین پور در بیان یکی از تفاوت ها بین وهابیت و احناف می گوید: در امر شفاعت پیغمبر خدا تحدیداتی قائل شدند که به ظاهر منکر شفاعت نیستند، ولی سخن آنها نزدیک به انکار است. یعنی نزدیک است بگویند: شفاعت باعث شرک می شود در صورتی که می گویند به این قائل نیستیم، بلکه امید خود را به خاطر دروغ و گناهانی که داریم به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کم می-دانیم. اما دیوبندی مماتی در بحث شفاعت اختلاف نظر دارد. مولوی نعمت الله توحیدی در بیان انکار شفاعت می گوید: چرا شما عبادت را که حق اختصاصی رب العالمین است، برای غیر خدا و به خاطر جلب شفاعت آنها انجام می دهید؟ در حالی که خداوند متعال در قرآن مجید و احادیث گهربار سرور کائنات (صلی الله علیه و آله وسلم) به جهانیان دستور نداده است که شما انبیاء و اولیاء الله را به عنوان شفیع بخوانید.( توحیدی، ، تفسیر آیه الکرسی، ص 53) مولوی محمد عثمان قلندرزهی، ‌امام جمعه اهل‌سنت خاش درباره شفاعت می گوید: مشفوع عنه در روز قیامت، ذات الله تعالی بوده و انبیاء، قرآن، حافظان قرآن، علماء و… شافع هستند که هر يك از آنها به نوبه‌ی خود به درگاه الله تعالی سفارش می‌كنند. البته هيچ‌كدام از شفاعت‌کنندگان در روز قیامت اختيار تام و قدرت مطلقه ندارند، بلکه اختيار كلی و قدرت مطلق، فقط الله تعالی‌ است، چنان که قرآن کریم می‌فرماید: « آن روز هیچ کس برای کسی قادر بر هیچ کار نیست و تنها حکم و فرمان در آن روز با خدای یکتاست.» ( انفطار/19) خداوند متعال به هيچ‌يك از انبياء،علما، حفاظ، ملائكه و… به طور كامل اختيار مطلق نداده است، بلکه حكم و فيصله در آن روز فقط برای الله تعالی است. مولوی محمدحسین گرگیج مدیر دارالعلوم فاروقیه گالیکش در خصوص شفاعت روز قیامت می گوید: اهل سنت با شرایط خاصی قائل به شفاعت هستند، طبق کتب عقیدتی اهل سنت شفاعت انبیاء، صدیقین، شهدا و صالحین حق است، ما شفاعت را با این شرایط قبول داریم که شفاعت منحصر به روز قیامت است، شرط دوم این است که شفاعت فقط به اذن خداوند صورت می گیرد، سوم این که شفاعت فقط توسط افرادی انجام می شود که نزد خداوند جایگاه ویژه ای دارند که شامل انبیاء، صدیقین، شهداء و صالحین می باشد، شرط آخر این است افرادی مورد شفاعت قرار می گیرند که به توحید و سایر اصول دین اعتقاد داشته باشند. مولوی غیاثی، شفاعت را تقسیم می کند و می نویسد: شفاعت بر سه نوع است :1. شفاعت وجاهت؛ يعني از وجاهت و اقتدار كسي مرعوب شده با اكراه سفارش او را بپذيرد؛ حكم: درباره شخصي چنين عقيده‌اي داشتن كه او نزد خدا چنين شفاعت و سفارشي مي‌كند، كفر است. دليل: حضرت شاه محمد اسماعيل شهيد مي‏نويسد: «اين نوع سفارش در بارگاه الله تعالى هرگز انجام نمي‌شود، هر شخصي نبي يا ولي يا امامي يا شهيدي يا فرشته‏اي يا پيري را در بارگاه الله تعالى اين گونه شفيع بداند از مشركين اصيل است و بسيار نادان است و او معناي بزرگي مالك الملك را ندانسته». 2- شفاعت محبت؛ يعني بخاطر محبت و عشق كسي مجبور و ناچار شده با اكراه سفارشش را بپذيرد؛ حكم: اعتقاد داشتن به اين نوع شفاعت به دربار ايزدي نيز كفر است. دليل: حضرت شاه محمد اسماعيل شهيد مي‏نويسد:«اين نوع شفاعت در بارگاه تعالى به هيچ صورت ممكن نيست، اعتقاد داشتن به چنين شفيعي در بارگاه خدا شرك محض است».

3- شفاعت بالإذن . يعني رضايت و تمايل پادشاه را درباره‌ي معاف كردن شخصي درك كرده سفارش كردن.

حكم: اين گونه سفارش نزد اهل سنت و جماعت جايز مي‌باشد و در اين سفارش دو فايده وجود دارد:

1-‌ احترام به قانون . 2-‌ اكرام شفيع . 

حضرت شاه محمد اسماعيل ، قسم سوم را می پذیرد و مي‌نويسد: «اين گونه شفاعت نزد الله‌تعالي مي‌شود و شفاعت نبي و ولي كـه در قرآن و حديث مذكور است به همين معني است». بنابراین مولوی غیاثی شفاعت بالاذن در قیامت را می پذیرد. دیوبند حیاتی شفاعت را قبول دارد ولی گرایش مماتی در مورد خاص و با اجازه خداوند آن را می پذیرد.

4. نذر دیوبندیان درباره انجام دادن کار خیر، با هدف رسیدن ثواب آن‌ها برای میت، اختلاف‌نظر دارند؛ حتی گاهی شخصی واحد در موردی نذر و خیرات را جایز می‌داند و در مورد دیگر به حرام بودن آن فتوا می‌دهد. اما در مجموع بیشتر آنان با چنین رفتاری موافقند از نظر آنها فرستادن ثواب برای میت همانند: دعا، استغفار، صدقه دادن، خواندن قرآن بدون مزد و امثال آن‌ها عقلا و نقلا صحیح و جایز است، فایده آن به اموات در عالم قبر و برزخ می‌رسد و میت از ثواب آن‌ها در عالم آخرت بهره‌مند می‌شود. عبدالواحد سید زاده، نذر را قبول دارد اما تأکید می کند برای غیرالله نباشد: «نذر باید قربه الی الله باشد و نباید برای غیر خدا باشد. اما اگر به نیت ایصال ثواب به ارواح بزرگان بدهند که ایشان دوستان خدا می باشند و خدا راضی شده، مراد ما را برآورده می کند. این خیرات و صدقات، مباح و موجب ثواب است و گرفتن و خوردن آن حلال و طیب است». بیشتر مردم نذر را برای خدا انجام می دهند، اگر نذر برای غیرخدا باشد باطل است. مفتی خدا نظر قنبر زهی، به نقل از شبیر احمد عثمانی می گوید: علامه شبیر احمد عثمانی، در تفسیر خود می نویسد، در حدیث آمده است: «لعن الله من ذبح لغیر الله»؛ خدا لعنت کند کسی را که برای غیر خدا ذبح کند. البته در این هیچ حرجی وجود ندارد که حیوان را به نام خدا ذبح کرده و به فقرا بدهد و ثوابش را به یکی از نزدیکان خود یا به پیر و بزرگی ببخشد، زیرا این ذبح به هیچ عنوان، ذبح لغیر الله نیست. از آنجائی که این مسأله عقیدتی است و رعایت شرائط آن برای هر فردی مقدور نمی باشد و عموم مردم از شرائط و جزئیات آن اطلاع ندارند، طبق اصل و قانون «سدا للذریعه»، این نذر و تصدق، کراهیت دارد و باید ترک شود. از نظر فقهی نذر را حلال می داند ولی با توجه به عقیدتی بودن این موضوع، به کراهت و ترک آن سفارش کرده است. گرایش مماتی بر این باورند: مولوی گرگیج، نذر برای اولیاءالله را حرام می داند و می گوید: «مطابق با مذهب حنفی، نذر برای اولیاءالله نه‌ تنها باطل، بلکه حرام است». به صورت مطلق، نذر برای اولیاء الله را باطل می داند. مولوی قلندرزهی درباره کسی که نذر برای غیرالله کند او را مشرک می داند و می گوید: «نذر و قربانی خالص فقط برای الله جایز است و نذر و قربانی برای غیرالله، جایز نیست و شرک است. هر کسی که در هر لباسی باشد چه شیعه و چه سنی، نذر برای غیرالله و خون حیوانی را برای غیرالله بریزد مشرک است. کسی که ادعای اسلام می کند و غیرالله را در عبادت با الله، برابر می کند از راه خارج است و گمراه می شود». به فرض که نذر حرام باشد این مسأله باعث خروج از دین نمی شود متأسفانه این تحمیلی سنگین و ناصواب است. نذر در بین مسلمانان ، امری رایج است علمای حیاتی آن را می پذیرند ولی مماتی آن را برای غیر خدا نفی می کند.

پانویس

  1. ملازئی،1386، ص 448
  2. نمل /80
  3. فاطر / 22
  4. بقره/ 18
  5. مائده/35
  6. طبرانی، المعجم الصغیر ، ج۱، ص۳۰۶