حشاشین
این مقاله هماکنون برای مدتی کوتاه تحت ویرایش عمده است. این برچسب برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شدهاست، لطفا تا زمانیکه این پیام نمایش داده میشود ویرایشی در این صفحه انجام ندهید. این صفحه آخرینبار در ۲۰:۰۵، ۲۶ مه ۲۰۲۴ (ساعت هماهنگ جهانی) (۵ ماه پیش) تغییر یافتهاست؛(الگو:پاکسازی) لطفا اگر در چند ساعت اخیر ویرایش نشده است، این الگو را حذف کنید. اگر شما ویرایشگری هستید که این الگو را اضافه کرده است، لطفا مطمئن شوید آن را حذف یا با {{در دست ساخت}} جایگزین میکنید. |
حشاشین | |
---|---|
نام | حشاشین یا اساسین |
نام رایج | حَشّاشین |
تاریخ شکل گیری | ۱۰۹۰ م، ۴۶۸ ش، ۴۸۲ ق |
قرن شکل گیری | قرن دوازدهم |
موسس | حسن صباح |
عقیده | فرقه نزاریه از شیعیان اسماعیلیه |
حَشّاشین، فرقه اسماعیلیه نزاریه بودند که بهدست از شیعیان اسماعیلیه حسن صباح بنیان نهاده شد. بعد از مدتی با انگیزههای سیاسی دست به قتلهای بسیار حساب شدهای میزدند که تا کنون در زمینه ترور از مشهورترین گروهها درتاریخ است. آنها بین سالهای ۱۰۹۰ تا ۱۲۷۵ میلادی در کوهستانهای سرزمین ایران و شام زندگی میکردند. واژه امروزی Assassination در انگلیسی به مفهوم ترور از روش آنها برای حذف مخالفینشان سرچشمه گرفته است. نزاریان در اواخر قرن یازدهم پس از بحران جانشینی در خلافت فاطمیان بین نزار بن المستنصر و برادر ناتنی وی، خلیفه احمد مستعلی شکل گرفت.
تشکیل اسماعیلیه
پس از درگذشت امام جعفر صادق(علیه السلام)، پیروان ایشان به گروههای مختلفی پراکنده شدند که دو گروه از آنها مذهب اسماعیلیه را تشکیل داده و از دیگر شیعیان جدا شدند. آنها برای اثبات حقانیت خود، بر روایاتی از امام جعفر صادق(علیه السلام) استناد میکردند که فرزند ارشد خود را جانشین و امام بعدی معرفی میکرد. اما اسماعیل چند سال پیش از درگذشت پدر خود وفات کرده بود. گروهی اسماعیلیان در مواجهه با این مسئله، مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وی به عنوان امام قائم باقی ماندند. این گروه که اسماعیلیه خالصه نام دارند، اعتقاد داشتند که امام جعفر صادق(علیه السلام) صرفا بخاطر حفظ جان اسماعیل از دست عمّال عباسی مرگ وی را اعلام کرده است. گروه دوم نیز مرگ اسماعیل را پذیرفتند و جانشین وی را محمد ابن اسماعیل، فرزند ارشد اسماعیل، اعلام کردند.
اما مهمترین گروه اسماعیلیه در قرن یازدهم میلادی شکل گرفت و اسماعیلیه نزاری نام دارد. نزاریه پرجمعیتترین شاخه اسماعیلیه است و دومین مذهب پرجمعیت مذهب تشیع، پس از شیعه اثنی عشری، به حساب میآید. نزاریه اسماعیل را امام ششم میدانند و معتقدند امامت تا به امروز ادامه پیدا کرده و اکنون کریم آقاخان امام چهل و نهم آنهاست.
رهبر فعلی اسماعیلیه نزاری
کریم آقاخان، یا شاه کریم الحسینی یا آقاخان چهارم، (زادهٔ ۱۳ دسامبر ۱۹۳۶) که توسط پیروان اسماعیلیاش با عنوان مذهبی مولانا و امام شناخته میشود. وی رهبر زمان نزاریه شیعیان اسماعیلی (شعبهٔ نزاریه) است که پیروان آن بالغ بر ۱۵ میلیون نفر یعنی حدود ۱۰٪ درصد از مجموع شیعیان جهان را تشکیل میدهند. آقاخان چهل و نهمین امام شیعیان اسماعیلیه است. او از فرزندان علیبنابیطالب (علیهالسلام) و فاطمه (سلامالله علیها) محسوب میشود. به اعتقاد نزاریه وی پس از پدربزرگش آقاخان سوم، در سن ۲۰ سالگی و در ۱۱ ژوئیهٔ ۱۹۵۷ میلادی، به رهبری رسیده است. وی دانشآموختهٔ دانشگاه هاروارد در رشتۀ تاریخ اسلام است.
نقش حسن صباح
حسن بن علی بن جعفر صباح حمیری معروف به حسن صباح را میتوان معروفترین چهره اسماعیلیه دانست. وی در سال ۱۰۵۰ میلادی، حدود سه قرن پس از آنکه فرقه اسماعیلیه بنیان نهاده شده بود، و در شهرری به دنیا آمد. تحصیلات دینی را در شهر زادگاهش به پایان رساند و پس از اتمام تحصیلات اولیه به نیشابور رفت تا نزد امام موفق، روحانی معروف اهل حدیث آموزش دید. امام موفق، روابط عمیقی با اصحاب قدرت داشت به صورتی که طغرل سلجوقی وی را پیشوای خود میدانست. حسن نیز به واسطه شاگردی امام موفق نفوذ زیادی در دربار سلجوقیان پیدا کرد اما چندی بعد تبدیل به دشمن سازشناپذیر سلجوقیان شد.
حسن در سفری که به مصر داشت، به مذهب اسماعیلیه گرایش پیدا کرد و در مدت اقامتش در قاهره، با افکار باطنی آشنا شد. وقتی که اسماعیلیان مصر پس از مرگ المستنصر دو شقه شدند، حسن طرف نزار را گرفت و او را حجت اسماعیلیان نامید. سپس به ایران بازگشت تا عقاید خود را تبلیغ کند.
نام حشاشین
در مورد ریشه و معنی حشاشین اختلافات زیادی وجود دارد. اولین بار پیروان شاخه مستعلیه که از رقیبان نزاریهایها بودند در جریان سقوط خلافت فاطمیون نام حشاشین را برای این گروه انتخاب کردند. حشاشین بر خلاف باور عامه و برخی از صاحبنظران به معنی کسانیکه حشیش میکشیدند و بعد از آن دست به اعمالی چون قتل میزدند نیست، بلکه این نامگذاری از اصطلاح حشاش که خود مشتق از واژه حشیش به معنای داروساز (گیاه شناسان) ریشه گرفته است. در قرون چهارم و پنجم خورشیدی در کشورهای اسلامی و بخصوص در ایران دارو فروشان را بنام حشاشین میخواندند و در بعضی از شهرهای بزرگ ایران بازاری به نام بازار حشاشین (دارو فروشان) وجود داشت.
برخی مانند نویسنده لبنانی امین معلوف و نویسنده انگلیسی ادوارد برمن بر این باور هستند که بنیانگذار حشاشین حسن صباح نام اساسیون به معنی کسانی که دنبال کننده و پایبند به اصول هستند را برای گروه خود انتخاب کرده و جهانگردان خارجی مانند مارکو پولو به اشتباه تصور کردند این نام مشتقی از کلمه حشیش است. آنها عقیده دارند از آنجایی که استفاده از حشیش در اسلام حرام است، دشمنان این گروه برای تخریب و بدنامی آنها عمدا نام حشاشین به معنی کسانی که حشیش میکشند را برای توصیف آنها رواج داده بودند.
اعتقادات حشاشین
حشاشین پیروان مذهب اسماعیلیه بودند. این مذهب در قرن هشتم میلادی پدید آمد و پیروان آن اسماعیل، فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) را به عنوان آخرین امام اسلام میدانند. به همین دلیل به آنها شیعه هفت امامی نیز گفته میشود. در اواخر قرن یازدهم پس از پدید آمدن اختلافاتی بر سر خلافت نزار و مستعلی، خود اسماعیلیان نیز به دو شاخه تقسیم شدند.
- آن دسته از اسماعیلیان که عقیده داشتند نزار باید خلیفه بعدی باشد شاخه نزاریه؛
- آن دسته که عقیده داشتند مستعلی خلیفه باشد شاخه مستعلیه را تشکیل دادند.
پیروان نزاریه به نسبت شاخه دیگر فعالیتهای نظامی بیشتری داشتند و آنها بودند که در ادامه به عنوان فرقه حشاشین شناخته شدند.
قلمرو حکومت
نزاریهایها که در ابتدا توسط یک مبلغ مذهبی به نام حسن ابن صباح هدایت میشدند در ایران مستقر شدند و یک گروه سیاسی مذهبی جدید مانند شوالیههای معبد در اروپا تشکیل دادند. اعضای گروه پس از تحصیل و آموزش بسته به دانش، اعتبار و شجاعت در درجات و رتبهبندیهای متفاوتی قرار میگرفتند. تمام اعضا بدون استثنا از دستورات رهبر گروه اطاعت میکردند و به او وفادار بودند.
با گذشت زمان تعداد اعضای گروه بیشتر و بر قدرت آنها نیز افزوده شد تا جاییکه توانستند چندین قلعه کوهستانی را نیز تحت سلطه خود دربیاورند. بیشتر پایگاههای این فرقه در شمال سوریه قرار داشت. آنها با برخی از دولتهای صلیبیون نیز مرز مشترک داشتند. شاید مهمترین بخش تحت سلطه این گروه شهر مصیاف بود که در سال 1141 میلادی به تصرف آنها در آمد. این شهر و قلعه آن نقش پایتخت حشاشین در سوریه را ایفا میکرد.
پس از شکست اروپاییها در جنگ صلیبی دوم و ناتوانی آنها در اشغال شهر رُها و همچنین نابودی دو ارتش تحت فرمان کنراد سوم پادشاه آلمان و لویی هفتم پادشاه فرانسه، پیروان نزاریه توانستند بدون رقیب به سلطه خود ادامه داده و بر قدرت خود بیافزایند. علاوه بر این آنها هر از چند گاهی با پرداخت خراج به دولتهای صلیبیون و یا حمایت از آنها در برابر مسلمانان سنی منطقه توانسته بودند از حملات در امان بمانند و در انزوا به زندگی خود ادامه دهند.
در قرن سیزدهم میلادی بیشتر از هر زمان دیگری به جمعیت این فرقه افزوده شده بود و پیروان آن در مصر، سوریه، یمن، جنوب عراق، جنوب غربی ایران (خوزستان) و افغانستان حضور داشتند. با وجود اینکه آنها در بیشتر مواقع در انزوا به دور از دشمنان خود و حتی یکدیگر بودند اما حداقل در قلعههای غیرقابل نفوذ خود با آرامش و امنیت زندگی میکردند. با این حال خبر موجودیت آنها در نهایت پخش شد و رهبر فرقهشان توسط اروپاییهایی که در جنگهای صلیبی شرکت داشتند در غرب به نام پیرمرد کوهستان شناخته شد. این لقب در آن زمان به رشیدالدین سینان که در زمان جنگهای صلیبی رهبری مذهب نزاریه در سوریه را عهده دار بود، داده شد.
از مهمترین پایگاههای فرقه حشاشین الموت، میمون دژ و قلعه الموت در جنوب دریای کاسپین بود. از مکان فعلی میمون دژ اطلاعی در دست نیست ولی قلعه الموت همچنان پابرجا است. این قلعه که یکی از اولین قلعههایی بود که در سال 1090 تحت سلطه حشاشین درآمد مقر اصلی این گروه در ایران و همچنین محل زندگی رهبر فرقه حشاشین بود. این قلعه در ارتفاع 2163 متری از سطح دریا بر روی صخرههایی با شیب تند و پرتگاههای عمیق ساخته شده و به سادگی قابل دسترسی نیست. قلعه حشاشین الموت نیز مانند سایر قلعههای حشاشین از پایههای سنگی و ساختمانهای چوبی ساخته شده بود. قلعه مهم دیگری که میتوانیم به آن اشاره کنیم قلعه مصایف در سوریه است که از چندین لایه دیوار ساخته شده و یک قلعه هممرکز است.
سرانجام حشاشین
منگوقاآن خاقان حکومت مغول برادر کوچکترش هولاکو خان را برای حمله به ایران انتخاب کرد. او پس از اشغال ایران با تصرف قلعههای حشاشین از جمله الموت در سال 1256 آنها را شکست داد. حشاشین به دلیل اینکه پیشتر جغتای یکی از فرماندههای ارشد مغولها در زمان خاقان پیشین یعنی گیوک خان را کشته بودند به یکی از اهداف آنها هنگام حمله به ایران تبدیل شده بودند. علاوه بر این گفته میشود حشاشین سعی کردند منگوقاآن را نیز به قتل برسانند ولی موفق نشدند.
مغولها به لطف تجهیزات نظامی پیشرفته خود از جمله منجنیقهای آتش زا که میتوانستند اهداف را از فاصله دور با دقت و قدرت زیادی مورد هدف قرار دهند موفق شدند قلعهها را اشغال کنند. آنها برای آن که بتوانند به قلعههای فرقه حشاشین که در ارتفاع بسیار بالا قرار داشتند حمله کنند منجنیقها را در قطعات کوچکتر به ارتفاعات بالاتر حمل میکردند و در آنجا دوباره آنها را سرهم میکردند.
البته حشاشین نیز پشت دیوارها مخفی نشدند و با منجنیقهای خودشان و همچنین تیر و کمان از خود دفاع میکردند و توانستند تلفات زیادی به سپاه هولاکو وارد کنند. اما در انتها پس از اسارت رهبر حشاشین یعنی رکنالدین خورشاه همه چیز تمام شد. حشاشین باقی مانده در قلعهها از جمله زنان و کودکان قتل عام شدند و آنهایی که جان سالم به در بردند نیز به اسارت و بردگی درآمدند. پس از سقوط حشاشین نسل نزاریهایهای ساکن ایران به طور کامل از بین رفت. با این حال همچنان چندین قلعه در سوریه پابرجا باقی ماندند ولی آنها نیز پس از حمله بیبرس سلطان ممالیک بحری از بین رفتند. تا سال 1270 بسیاری استحکامات و قلعههای حشاشین به تصرف ممالیک بحری در آمدند.
هدف از ساخت سریال حشاشین
موضوع و تاریخ «حسن صباح» تقریبا ربطی به تاریخ مصر ندارد. حسن صباح حضور اندکی در مصر داشته است و اصلا مورد توجه مردم مصر نبوده و در تاریخ مصر هیچ تاثیری نداشته است. وقتی فردی ارتباطی با مصر نداشته و نه گذشته مصر است، نه تاریخ مصر است و نه بزرگ مصر است، چه میشود که یک گروه مصری میآید و سریالی درباره او میسازد؟ این نشاندهنده این است که تولیدکنندگان این اثر حتما یک نظر خاصی در این باره داشتهاند. حال سوالی در اینجا مطرح میشود که چرا سراغ «حسن صباح» رفتهاند؟ آیا گروه مصری قصد نداشته است که با «حسن البنا» اینهمانیسازی کند؟ چرا که نام حسن صباح با حسن البنا یک ریتم است و نام هر دو حسن است. گویا یک نوع معادلسازی برای کوبیدن تفکر «اخوانالمسلمین» در مصر انجام شده است. میدانیم که اخوانالمسلمین در مصر ظهور کرد و حسن البنا تاسیسکننده آن بود و در طول این مدت (یعنی 100 سالی که این گروه در مصر حضور داشته و دارد) چندین ترور در مصر رخ داده که همه این ترورها به نام اخوانالمسلمین تمام شده است.
نام سریال را «حشاشین» گذاشتهاند، چرا که این نام پیشتر در غرب با نام «اساسینز» وارد و تبدیل به یک ادبیات شده است. این نام در واقع نشاندهنده تروریستی است که پول میگیرد تا آدم بکشد. این نشان میدهد این نام بسیار هدفمند است. از سوی دیگر با طرح ادعای «۳ یار دبستانی» میخواهد پایبندی سلجوقیانی که مذهب شافعی دارند به عهد و قول را نشان دهد. میدانیم که اغلب مصریها، شافعی هستند و تفکر سلجوقیان را دنبال میکنند. دانشگاه الازهر مصر نیز به همین تفکر یعنی مکتب اشعری پیرو فقه شافعی اهمیت میدهد. پس به صورت غیرمستقیم زدن اسلام سیاسی و اخوانالمسلمین را دنبال میکنند تا القا کنند که این افراد تروریست هستند و کار خود را با ترور پیش میبرند.
جستارهای وابسته
منابع
- حشاشین یا اساسین چه کسانی بودند؟32news.blogfa.com، تاریخ درج مطلب بیست و سوم فروردین ۱۳۸۹، اخذ شده در تاریخ 1403/2/29.
- حشاشین چه کسانی بودند؟ تاریخچه مخوف ترین گروه تروریستی دنیا plaza.ir، تاریخ درج مطلب 8 آذر 1399 ،اخذ شده در تاریخ 1403/2/29.
- حشاشین چه کسانی بودند؟ تاریخچه مخوف ترین گروه تروریستی دنیاestelam.net ،اخذ شده در تاریخ 1403/2/29.
- حشاشین از واقعیت تا خیال21فروردین ۱۴۰۳، اخذ شده در تاریخ 1403/2/29.
- سریال حشاشین چقدر واقعی است؟ | همه چیزهایی که باید درباره واقعیت تاریخی حسن صباح و گروه اسماعیلیه بدانیدrouydad24.ir ،تاریخ درج مطلب يکشنبه ۰۶ خرداد ۱۴۰۳ ، اخذ شده در تاریخ 1403/2/29.
- گفتوگوی «وطن امروز» با دکتر مهدی فرمانیان در نقد و بررسی سریال «حشاشین» تخیل به جای تاریخvatanemrooz.ir ، ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۴ ارديبهشت، اخذ شده در تاریخ 1403/2/29.