حارثیه
حارثيه اين فرقه همان فرقه اسحاقيه هستند كه منسوب به اسحاق بن زيد بن حارث انصارى بودند. 148
حارثيه مىگفتند: روح عبد اللّه بن معاويه در اسحاق بن زيد حلول كرده است.
اين اسحاق بن زيد بن حارث از اهالى مداين بود و پيروان او همه از غلاة بودند.
آنان مىگفتند: هر كه امام را بشناسد هر كار كه خواهد تواند كرد. امام ايشان عبد اللّه بن معاويه بود كه همان عبد اللّه بن معاويه بن عبد اللّه بن جعفر بن أبي طالب مىباشد.
وى از دليران طالبيان و بخشندگان و شعراى آن طايفه به شمار مىرفت و متهم به زندقه بود. او مردى ماجراجو بود و در اواخر دوران بنى اميه در 127 هجرى در كوفه دعوى خلافت كرد و بعضى از اهل آن شهر به وى گرويدند و طاعت بنى مروان را از گردن خويش برداشتند.
سپس عبد اللّه بن عمر والى كوفه با وى بجنگيد و ياران او را پراكنده ساخت. پس از آن عبد اللّه به مداين رفت و در آنجا جمعى از اهل كوفه و مداين بروى گرد آمدند و بعد از آن بر حلوان و همدان و رى و اصفهان دست يافت.
چون بنى هاشم پيشرفت حال او را ديدند، عدهاى از ايشان به وى پيوستند، حتى ابو جعفر منصور نيز در زمره ياران او در آمد تا بدانجا كه عبد اللّه به نام خود سكه زد. مردم خراج فارس و شهرهاى آن را براى او مىفرستادند.
سپس عبد اللّه بن معاويه به فارس آمد و در استخر بنشست، امير عراق كه ابن هبيره نام داشت با لشكرى به جنگ وى آمد و او را شكست داد. عبد اللّه به شيراز گريخت و از آنجا نيز رانده شد. سرانجام به هرات رفت. فرمانرواى هرات او را بگرفت و به
امر ابو مسلم خراسانى خبه كرد. چنانكه فرش خانه را بر صورت وى نهاده آن قدر بفشرد تا بمرد (129 ه). بعضى نوشتهاند كه: وى در سال 131 در زندان ابو مسلم بمرد و اين بيت مشهور از اوست:
و عين الرضا عن كل عيب كليلة و لكنّ عين السخط تبدل المساويا در كتب فرق آمده است كه: عبد اللّه بن معاويه مىگفت كه: او پروردگار است و علم مانند قارچ و گياه در دل او مىرويد و قايل به «تناسخ ارواح» بود و مىگفت:
روح آدم در تن انبياى پيشين بگذشت تا اين كه در تن او جاى گرفت. همچنين مىگفت: دنيا فانى نمىشود و شراب و مردار و محرمات ديگر را «حلال» مىدانست و در اين باره استدلال به قول خداى تعالى مىكرد كه: «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا ...» مائده/ 93. يعنى بر كسانى كه ايمان مىآورند و عمل صالح دارند در آنچه را كه مىخورند گناهى نيست. پس از مرگ عبد اللّه بن معاويه، ياران او به سه شاخه تقسيم شدند، گروهى گفتند كه او زنده است و در كوهى از جبال اصفهان همىزيد و نخواهد مرد تا آن كه برخيزد و جهان را پر از عدل و داد كند. بعضى ديگر مىگفتند كه: او زنده است و همراه يكى از بنى هاشم بازخواهدگشت. عدهاى ديگر مرگ او را پذيرا شدند. حارثيه كه همان حربيه باشند گويند كه: ابو هاشم بن عبد اللّه بن عباس پيش از اين كه بميرد درباره عبد اللّه بن عمرو بن حرب كندى وصيت كرد و او پس از ابو هاشم امام بود. پيروان او چون بر دروغ او آگاه شدند او را رها كرده دنبال امامى مىگشتند تا به عبد اللّه بن معاويه رسيدند و از او پيروى كردند.