احادیث تقریبی (مقاله)
امام علی (علیه السلام)
اختلافات بین مسلمانان-تشیع و تسنن- صغروی است نه کبروی
در نهج البلاغه [۱] از امام علی علیه السلام نقل شده است که :
آن حضرت خطاب به یهودی که به طعنه اظهار داشت : ما دفنتم نبیکم حتی اختلفتم فیه:
هنوز پیامبرتان دفن نشده بود که بین شما مسلمانان نسبت به جانشینی او اختلاف افتاد و به دو گروه تقسیم شدید،
فرمود : انما اختلفنا عنه لا فیه
تو اشتباه میکنی. ما درباره خود پیامبرمان اختلاف نکردیم. اختلاف ما در باره دستوری بود که از پیامبر ما رسیده است که آیا چنین است یا چنان
این سخن امام علیه السلام بیانگر آن است که اختلاف بین مسلمانان در مساله خلافت امری صغروی است نه کبروی
بدین معنا که همه مسلمانان نسبت به نبوت رسول اکرم و حجیت تمام گفتارش اذعان داشته و اختلافات مطرح شده ناشی از صدور یا عدم صدور یا صراحت و عدم صراحت گفتارشان در مساله جانشینی آن حضرت می باشد
امام علیه السلام سپس به سستی مبانی فکری و اعتقادی یهود آن هم زمانی که پیامبرشان موسی علیه السلام در قید حیات بود اشاره نموده و فرمود : ... و لکنکم ما جفت ارجلکم من البحر حتی قلتم لنبیکم «اجعل لنا الها کما لهم آلهة فقال انکم قوم تجهلون» [۲]
اما شما هنوز پایتان از دریا خشک نشده بود که به پیامبر خود گفتید برای ما مانند این بت پرستان بتی بساز و پیامبرتان گفت همانا شما قومی نادان هستید.
بنابراین بر اساس این سخن امام علی علیه السلام منکرین امامت را نمی توان بدلیل سوء برداشت شان از مساله امامت در زمره کافران دانست
بلکه آنان نیز مسلمانانی هستند که به اسلام و رسالت پیامبر اکرم ایمان داشته و تفاوت آنان با شیعیان – معتقدین به امامت معصومین علیهم السلام- در نوع نگاه و برداشت شان از نصوص می باشد.
تبیین شهید مطهری از این حدیث
شهید مطهری در تبیین سخن امام علی علیه السلام می فرماید:
امیرالمؤمنین جواب خیلى عجیبى مىدهد، مىفرماید: انَّمَا اخْتَلَفْنا عَنْهُ لا فیهِ وَ لکِنَّکُمْ ما جَفَّتْ ارْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمُ «اجْعَلْ لَنا الهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ فَقالَ انَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلونَ»
ما درباره پیغمبر اختلاف نکردیم، اختلاف ما درباره دستورى بود که از پیغمبر ما رسیده بود؛ ولى شما هنوز پایتان از آب دریا خشک نشده بود که از پیغمبرتان خواستید که همان اصل اول توحیدتان را زیر پا بگذارید، گفتید براى ما بتى بساز مثل اینها.
پس خیلى تفاوت است میان آنچه براى ما رخ داد [و آنچه براى شما رخ داد.]
ما درباره خود پیغمبر اختلاف نکردیم بلکه درباره این اختلاف کردیم که مفهوم و مفاد دستور پیغمبر چیست.
ایندو با هم خیلى فرق دارد که کارى که به هر حال آن را انجام مىدادند توجیهش در خارج این طور باشد (نه اینکه در واقع این طور بود) که بگویند [آنها که مرتکب این خطا شدند]خیال مىکردند مقصود پیغمبر این بوده و در نتیجه گفته پیغمبر را به این صورت توجیه کردند
و یا اینکه بگویند نصّ آیه قرآن با این صراحت را کنار گذاشتند یا قرآن را تحریف کردند.[۳]
امام محمد باقر علیه السلام
زرارة نقل مى کند که: «با برادرم حمران- یا برادر دیگرم بکیر- بر امام باقر (ع) وارد شدیم؛
من به امام گفتم: ما افراد را با شاقول اندازه مى گیریم، هر کس مانند ما شیعه باشد، خواه از اولاد على و خواه از غیر آنها، با او پیوند دوستى (به عنوان یک مسلمان و اهل نجات) برقرار مى کنیم
و هر کس با عقیده ما مخالف باشد ما از او (به عنوان یک گمراه و اهل هلاک) تبرّى مى جوییم.»
امام علیه السلام فرمود:
«اى زرارة! سخن خدا از سخن تو راستتر است؛ اگر آنچه تو مى گویى درست باشد، پس سخن خدا آنجا که مى فرماید:
«إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ. وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا»[۴] کجا رفت؟!
پس «المرجون لامر اللّه »[۵]چه شد؟!
آنها که خدا درباره آنها مى فرماید:
«خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً»[۶] کجا رفتند؟!
«اصحاب الاعراف» چه شدند؟!
«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»[۷] چه کسانى هستند و کجایند؟!»
اگر کسى در روایاتى که از ائمه اطهار (علیهم السلام) رسیده است که بیشترین آنها در «کتاب الحجّة» کافى و «کتاب الایمان و الکفر» کافى گرد آمده است دقت کند مى یابد که:
ائمه (علیهم السلام) تکیه شان بر این مطلب بوده که هر چه بر سر انسان مى آید از آن است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق تعصّب و عناد بورزد و یا لااقل در شرایطى باشد که مى بایست تحقیق و جستجو کند و نکند؛
اما افرادى که ذاتا و به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطى بسر مى برند که مصداق منکر و یا مقصّر در تحقیق و جستجو به شمار نمى روند، آنها در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از «مستضعفین»( یعنى بیچارگان و دست نارسان) و «مرجون لامر اللّه» (یعنى کسانى که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوى که حکمت و رحمتش ایجاب مى کند عمل خواهد کرد.) به شمار مى روند؛
از روایات استفاده مى شود که ائمه اطهار بسیارى از مردم را از این طبقه مى دانند. [۸]
امام صادق علیه السلام
بررسی روایاتی که معرفت به امام را شرط قبولی اعمال می داند
شهید مطهری در این زمینه نخست روایات ذیل را نقل می کند :
در «كافى» كتاب الحجة، برخى روایات نقل مى كند مبنى بر اینكه:
كلّ من دان اللّه عزّ و جلّ بعبادة یجهد فیها نفسه و لا امام له من اللّه فسعیه غیر مقبولref>(کافی ج 1ص 183 )</ref> «هر كه خدا را با عبادتى اطاعت كند و خود را به رنج اندازد اما امامى كه خدا برایش معیّن كرده نداشته باشد عملش مردود است».
و یا اینكه:
لا یقبل اللّه اعمال العباد الّا بمعرفته «خدا اعمال بندگان را بدون آنكه امام زمان خودشان را بشناسند نمى پذیرد».
ایشان بعد از روایات فوق روایات دیگری را که که مفادشان متفاوت با روایات مذکور است بیان می کند:
در عین حال در همان كتاب الحجة كافى از امام صادق (علیه السلام) نقل مىكند كه:
من عرفنا كان مؤمنا، و من انكرنا كان كافرا، و من لم یعرفنا و لم ینكرنا كان ضالّا حتّى رجع الى الهدى الّذى افترض اللّه علیه من طاعتنا، فان یمت على ضلالته یفعل اللّه ما یشاء
«هر كه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه انكار كند كافر است و هر كه نه بشناسد و نه انكار كند «راه نایافته» است تا بازگردد به راه هدایت، اگر به همین حال بمیرد از كسانى است كه كارش واگذار به خداست مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ».
محمد بن مسلم مىگوید:
در خدمت امام صادق بودم؛ من در طرف چپ آن حضرت نشسته بودم و زرارة در طرف راست آن حضرت نشسته بود. ابو بصیر وارد شد و پرسید: چه مىگویى درباره كسى كه در خدا شك كند؟
امام فرمود: - كافر است.
- چه مىگویى درباره كسى كه در رسول خدا شك كند؟ - كافر است.
در این وقت امام به سوى زرارة توجه كرد و فرمود: «همانا چنین كسى آنگاه كافر است كه انكار كند و جحود بورزد».
و هم در كافى نقل مىكند كه هاشم بن البرید (صاحب البرید) گفت:
من و محمد بن مسلم و ابو الخطاب در یك جا گرد آمده بودیم؛ ابو الخطاب پرسید عقیده شما درباره كسى كه امر امامت را نشناسد چیست؟ من گفتم: به عقیده من كافر است.
ابو الخطاب گفت: تا حجّت بر او تمام نشده كافر نیست، اگر حجّت تمام شد و نشناخت آنگاه كافر است.
محمد بن مسلم گفت: سبحان اللّه! اگر امام را نشناسد و جحود و انكار هم نداشته باشد چگونه كافر شمرده مىشود؟! خیر، غیر عارف اگر جاحد نباشد كافر نیست. به این ترتیب ما سه نفر سه عقیده مخالف داشتیم.
موقع حج رسید، به حج رفتم و در مكه به حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدم.
جریان مباحثه سه نفرى را به عرض رساندم و نظر امام را خواستم.
امام فرمود: هنگامى میان شما قضاوت مىكنم و به این سؤال پاسخ مىدهم كه آن دو نفر هم حضور داشته باشند. وعده گاه من و شما سه نفر همین امشب در منى نزدیك جمره وسطى.
شب كه شد سه نفرى رفتیم. امام در حالى كه بالشى را به سینه خود چسبانده بود سؤال را شروع كرد: - چه مىگویید درباره خدمتكاران، زنان، افراد خانواده خودتان؟ آیا آنها به وحدانیّت خدا شهادت نمىدهند؟
من گفتم: چرا.
- آیا به رسالت پیغمبر گواهى نمىدهند؟ - چرا. - آیا آنها مانند شما امامت و ولایت را مىشناسند؟ - نه.
- پس تكلیف آنها به عقیده شما چیست؟ - عقیده من این است كه هر كس امام را نشناسد كافر است. - سبحان اللّه! آیا مردم كوچه و بازار را ندیدهاى، سقّاها را ندیدهاى؟ - چرا، دیده و مىبینم. - آیا اینها نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگیرند؟ حج نمىكنند؟ به وحدانیّت خدا و رسالت پیغمبر شهادت نمىدهند؟ - چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مىشناسند؟ - نه.
- پس وضع اینها چیست؟ - به عقیده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! آیا وضع كعبه و طواف این مردم را نمىبینى؟ هیچ نمىبینى كه اهل یمن چگونه به پرده هاى كعبه مى چسبند؟
- چرا. - آیا اینها به توحید و نبوّت اقرار و اعتراف ندارند؟ آیا نماز نمىخوانند؟ روزه نمىگیرند؟ حج نمىكنند؟
- چرا. - خوب آیا اینها مانند شما امام را مىشناسند؟ - نه.
- عقیده شما درباره اینها چیست؟ - به عقیده من هر كه امام را نشناسد كافر است.
- سبحان اللّه! این عقیده، عقیده خوارج است. امام آنگاه فرمود: حالا مایل هستید كه حقیقت را بگویم؟
هاشم كه به قول مرحوم فیض، مىدانست قضاوت امام بر ضدّ عقیده او است، گفت: نه.
امام فرمود: بسیار بد است براى شما كه چیزى را كه از ما نشنیده اید از پیش خود بگویید.
هاشم بعدها به دیگران چنین گفت: گمان بردم كه امام نظر محمد بن مسلم را تأیید مىكند و مىخواهد ما را به سخن او برگرداند [۹]
همانگونه که در روایت مذکور می بینیم امام علیه السلام اندیشه تکفیر منکرین غیر جاحد و غیر عارف به امامت را اندیشه خوارج می داند
شهید مطهری در ادامه به بررسی روایات دیگری در زمینه ایمان و کفر می پردازد:
در «كافى» آخر «كتاب الایمان و الكفر» بابى دارد تحت عنوان: «با ایمان، هیچ عملى زیان نمىرساند و با كفر، هیچ عملى سود نمىبخشد.» ولى روایاتى كه در ذیل این عنوان آمده این عنوان را تأیید نمىكند؛ از آن جمله این روایت است: یعقوب بن شعیب گفت: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم:
هل لاحد على ما عمل ثواب على اللّه موجب الّا المؤمنین؟ قال: لا «آیا جز مؤمنین كسى دیگر هم هست كه پاداش دادن به او بر خداوند لازم باشد؟ [۱۰] امام فرمود: نه».
شهید مطهری در تحلیل این روایت می فرماید:
مقصود این روایت این است كه خداوند تنها به مؤمنین وعده پاداش داده است و به موجب وعدهاى كه داده است البته لزوماً به وعده خود وفا مىكند، ولى در غیر مورد اهل ایمان خداوند وعده نداده است تا لزوماً وفا كند، و چون وعده نداده است پس با خود او است كه پاداش بدهد یا ندهد. امام با این بیان مىخواهد بفهماند كه غیر اهل ایمان از نظر اینكه خدا پاداش مىدهد یا نمىدهد در حكم مستضعفین و مرجون لامر اللّه مىباشند؛ باید گفت كار اینها با خداست كه پاداش بدهد یا ندهد.
شهید مطهری بعد از مباحث روایی می فرماید :
البته روایات مربوطه منحصر به آنچه ما در اینجا نقل كردیم نیست؛ روایات دیگر هم هست. استنباط ما از همه این روایات همین است كه گفتیم. اگر كسى جز این استنباط مىكند و نظر ما را تأیید نمىكند ممكن است نظر خود را مستدل بیان كند، شاید مورد استفاده ما نیز قرار گیرد.[۱۱]
نتیجه
بطور کلی نتیجه ای که از مجموع مباحث مطرح شده در بررسی روایات بدست آمد این است که :
حکم تکفیر منکران امامت تنها در صورتی صحیح است که انکار از روی جحد و عناد باشد و در غیر اینصورت نمی توان حکم تکفیر را بر آنان مترتب نمود
حتی آنان که انکارشان معلول عدم احساس نیاز به تحقیق در این مسائل باشد در زمره کفار نخواهند بود . تمامی اینان در زمره قاصران و مستضعفان قرار خواهند گرفت و مصداق مرجون لامر الله خواهند بود.
منابع
- ↑ حکمت 317
- ↑ اعراف : 138
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج4، ص: 769-768
- ↑ (نساء: 98)
- ↑ (توبه:106 )
- ↑ (توبه: 102)
- ↑ (توبه: 60)
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى ؛ ج1 ؛ ص323-322-با تلخیص و ویرایش جزئی -
- ↑ رک به : مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 327-320)
- ↑ «كافى» آخر «كتاب الایمان و الكفر»
- ↑ همان