انقلاب الجزایر
نویسنده این صفحه در حال ویرایش عمیق است.
یکی از نویسندگان مداخل ویکی وحدت مشغول ویرایش در این صفحه می باشد. این علامت در اینجا درج گردیده تا نمایانگر لزوم باقی گذاشتن صفحه در حال خود است. لطفا تا زمانی که این علامت را نویسنده کنونی بر نداشته است، از ویرایش این صفحه خودداری نمائید.
آخرین مرتبه این صفحه در
نام | انقلاب الجزایر |
---|---|
جمعیت طرفدار | مردم الجزایر |
رهبران | امیر عبدالقادر ● محمد احمد بن بلا ● فرحت عباس |
مبانی و اصول جریان | آزادی و رهایی کشور |
انقلاب الجزایر، تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی. انقلابی كه به اهداف اعلام شده خود رسید اما پس از رهایی از چنگ استعمار، تجربه تلخ كشمكشهای درونی و تصفیههای سیاسی را از سر گذراند. در سوم ژوئیه ۱۹۶۲ (۱۲ تیر ۱۳۴۱) كشور الجزایر بعد از ۱۳۲ سال كه تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اكتبر همان سال به نام: جمهوریه الجزایره الدموكراتیه الشعبیه (جمهوری دموكراتیك مردمی الجزایر) به عضویت سازمان ملل متحد درآمد.
مروری بر انقلاب الجزایر
انقلاب الجزایر، تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی. انقلابی كه به اهداف اعلام شده خود رسید اما پس از رهایی از چنگ استعمار، تجربه تلخ كشمكشهای درونی و تصفیههای سیاسی را از سر گذراند. در سوم ژوئیه ۱۹۶۲ (۱۲ تیر ۱۳۴۱) كشور الجزایر بعد از ۱۳۲ سال كه تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اكتبر همان سال به نام: جمهوریه الجزایره الدموكراتیه الشعبیه (جمهوری دموكراتیك مردمی الجزایر) به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. از ۱۹۵۴ تا روز استقلال یعنی مدت هشت سال «جبهه آزادیبخش ملی» مبارزه مسلحانه خود را علیه اشغالگران فرانسوی بهشدت ادامه داد. ملت الجزایر یك میلیون قربانی داد و در تاریخ كشورهای عرب و شمال آفریقا، الجزایر به عنوان «ارض میلیون شهید» سرزمین یك میلیون شهید معروف شد. این تعداد شهدای الجزایر غیر از شهدایی است كه الجزایریها به رهبری امیر عبدالقادر در جنگ با ارتش فرانسه در آخر قرن نوزدهم در راه آزادی میهن خویش فدا ساختند.
چگونگی سلطه فرانسه بر الجزایر
از قرن شانزدهم میلادی به بعد امپراتوری عثمانی بر سراسر شمال آفریقا از جمله الجزایر مسلط شد. حكام محلی با گرفتن لقب «بیك» از دربار قسطنطنیه و فرستادن مالیات سالیانه به دربار عثمانی، خلعتی به نام جبه قرمز دریافت میكردند كه نمایانگر اطاعت از دربار عثمانی بود. فرمانروایان و به عبارتی بیكهای الجزایر در بعضی موارد مستقل بودند و با هر كشوری كه قراردادی امضا میكردند، دربار عثمانی آن را تایید میكرد. در ۱۷۹۷ میلادی در زمان حكومت هیاتمدیره (دایركتوار) بر فرانسه، دولت فرانسه گندمهای فراوانی به مبلغ پنج میلیون فرانك از «بیك حسین» فرمانروای الجزایر خریداری كرد ولی بعد از تحویل گندمها پول آن را نپرداخت. بیكحسین به كنسول فرانسه در الجزیره اعتراض كرد و ضمن صحبت در حال عصبانیت مگسپرانی را كه در دست داشت به صورت كنسول فرانسه كوبید. دولت فرانسه كه از دیرزمان قصد تصرف الجزایر را داشت، این امر را بهانه قرار داد و ارتش فرانسه با یكصد كشتی جنگی و ۳۶ هزار سرباز بنادر الجزایر را به گلوله بست و سپاهیان فرانسه شهر الجزیره را گرفتند و بیكحسین در پنج ژوئیه ۱۸۳۰ با تمام وجوه نقدی كه میتوانست به آن دسترسی پیدا كند، به عثمانی فرار كرد. این واقعه در زمان سلطنت «شارل دهم» (charlesx) اتفاق افتاد. پس از سقوط شارل دهم، «لوئی فیلیپ» (Louis philippe) بخش عظیمی از سربازان خود را از الجزایر خارج كرد و فقط هشت هزار سرباز در آنجا نگه داشت. در ۱۸۳۵ مقاومت مردم در برابر اشغالگران آغاز شد، لذا دولت فرانسه در ۱۸۳۶ تصمیم گرفت، ضمن سركوب جنبش مردم الجزایر، همه خاك الجزایر را تصرف كند لذا شهر كنستانتین را تصرف كرد. فرانسویها در جریان تصرف این شهر سه هزار و ۵۰۰ نفر تلفات دادند (۱۳ اكتبر ۱۸۳۷) ولی برای تسخیر مناطق جنوبی الجزایر با مقاومت سردار رشیدی مانند «امیرعبدالقادر» كه فردی مسلمان و وطنپرست بود روبهرو شدند. امیر عبدالقادر مدت ۱۴ سال با دولت فرانسه جنگید.
جنگهای امیر عبدالقادر با فرانسویان
(Abd-el-KAadir) «امیر عبدالقادر» فرزند محیالدین از اعراب ناحیه «اران» و از طایفه «مرابطون» بود. او فردی با معلومات و به مبانی اسلام مومن بود. او برای جهاد علیه فرانسویان قبایل الجزایری را متحد ساخت و شكست سختی به فرانسویان در ۱۸۳۷ وارد آورد به طوری كه طی قرارداد ۲۸ می ۱۸۳۷ دولت فرانسه مجبور شد كه به جز بخش ساحلی، بقیه الجزایر را به امیر عبدالقادر بسپارد. اما امیر عبدالقادر بعد از این قرارداد، اعلام كرد كه قوای فرانسه باید ساحل الجزایر را نیز ترك كند، لذا دولت فرانسه نیرویی به فرماندهی ژنرال «بوژو» (Gen –Bugeaud) با ۱۱۵ هزار نیرو از طریق بندر «طنجه» در مراكش قوای عبدالقادر را به محاصره درآورد و باعث شكست وی در ۱۸۴۵ شد.
ولی عبدالقادر برای جمعآوری نیرو به كوهستانهای الجزایر رفت و توانست تجدیدقوا كرده و راه سپاهیان فرانسه را به سمت جنوب مسدود كند. اما بهواسطه آنكه امیر مراكش مرزهای كشور خویش را روی سربازان عبدالقادر بست، امیر عبدالقادر دچار شكست شد و سربازان فرانسوی او را اسیر كردند. با شكست او، الجزایر كاملا به تصرف فرانسه درآمد. امیر عبدالقادر به دمشق منتقل شد و تا آخر عمر در تبعید به سر برد و در ۱۸۸۳ در آن شهر درگذشت.
دولت فرانسه از این جهت، اكثر كشورهای شمالی آفریقا بهویژه الجزایر را مستعمره خویش گردانید كه از این سرزمین برای اسكان فرانسویان جهت «كوچنشینی» (colonizer) و چنگ انداختن به بارورترین زمینهای زراعتی استفاده كنند. از طرفی دولت فرانسه، هنگام بروز جنگ جهانی اول، جوانان الجزایری را به جبهههای جنگ اروپا میفرستاد. در ۱۹۱۷، تعداد ۱۷۳ هزار جوان الجزایری به جبههها اعزام شدند و ۲۵ هزار نفر كشته شدند. پس از جنگ جهانی اول، «امیر خالد»، نوه امیر عبدالقادر دنباله اقدامات جد خویش را گرفت و ضمن نوشتن نامهای به «ادوارد هریو» (Edovrd Herriot) در ۱۹۲۴ درخواست كرد كه مردم الجزایر نیز در پارلمان فرانسه عضو باشند و در حقوق شهروندی با مردم فرانسه برابر باشند. بعد از او «احمد مصالی الحاج» جنبش استقلالطلبانه مردم الجزایر را رهبری كرد و در ۱۹۲۷ در كنگره اتحاد علیه امپریالیسم در بروكسل شركت كرد و در آن كنفرانس استقلال مردم الجزایر را از فرانسه خواستار شد. او سپس در الجزایر انجمن «ستاره شمال آفریقا» را با هدف تساوی فرهنگ فرانسوی و عربی پایهریزی كرد ولی روانه زندان شد.
بعد از آنكه او به زندان افتاد فردی به نام «عبدالحمیدبن بادیس» به كمیسر عالی فرانسه در الجزایر پیشنهاد كرد كه در تمامی مدارس و در همه سطوح قرآن و زبان عربی در كنار زبان فرانسه تدریس شود. او خواستههای خود را در مجلهای به نام «شهاب» منتشر كرد. در این هنگام به موازات مبارزات مصالی الحاج و عبدالحمیدبن بادیس، فرحت عباس تحصیلكرده فرانسه و عضو حزب «اتحاد مردم الجزایر» كه توانسته بود در ۱۹۴۶ به عضویت مجلس موسسان فرانسه پذیرفته شود، وارد صحنه شد. او ضمن آنكه پایبند افكار اسلامی بود، از افكار مصالی الحاج كه دربردارنده شعار «اسلام دین ما، عربی زبان ما» و «زمین متعلق به زارعان»، پشتیبانی میكرد. فرحت عباس جنبش دانشجویان مسلمان را در پاریس تشكیل داده بود. وی برای جلب پشتیبانی سوسیالیستهای فرانسه از جنبش آزادیخواهی مردم الجزایر تمایلات سوسیال دموكراسی پیدا كرد.
تلاش برای استقلال
فرحت عباس در خلال جنگ جهانی دوم «حزب بیانیه آزادی مردم الجزایر» را بنیاد نهاد و خواهان آزادی الجزایر در قالب یك جمهوری شد. در همین زمان عدهای از جوانان الجزایری تحصیلكرده فرانسه به توصیه فرحت عباس در ۱۹۵۰ به عضویت یك سازمان سری (مخفی) كه برای آزادی الجزایر فعالیت میكرد، درآمدند. این افراد عبارت بودند از: احمدبن بلا، یوسفبن خده، هواری بومدین، رابح بیطاط، شاذلی بن جدید، محمد بوضیاف، عبدالعزیز بوتفلیقه، كریم بلقاسم، محمد خیضر، آیت احمد و عدهای دیگر. این سازمان فعالیتهای نظامی و سیاسی را در برنامه خویش جهت رسیدن به آزادی الجزایر گنجانیده بود.
آنها توانستند «جبهه آزادیبخش ملی» (Front de Liveration Nationl)=(FLN) را در ۱۹۵۴ تشكیل دهند، درون این جبهه سیاسی یك جبهه نظامی به نام «ارتش آزادیبخش الجزایر» تشكیل دادند كه فرماندهی آن با هواری بومدین بود. آنها پایگاههایی در مراكش، تونس و الجزایر داشتند و زمانی كه جمال عبدالناصر به ریاستجمهوری مصر رسید، قاهره تبدیل به پایتخت حكومت موقت الجزایر به ریاست فرحت عباس درآمد. تمامی اعلامیههای جبهه آزادیبخش ملی از طریق رادیو «صوتالعرب» از قاهره پخش میشد. در اول نوامبر ۱۹۵۴ پس از آنكه دومین بیانیه نظامی جبهه آزادیبخش ملی از رادیو قاهره منتشر شد، عملیات چریكی و مسلحانه را از كوههای «كابیلی» در الجزایر آغاز كردند. این عملیات تا مرز تونس ادامه داشت. گهگاهی «محمد پنجم»، پادشاه مغرب نیز كمكهایی به آنان میكرد. به طوری كه سران جبهه آزادیبخش ملی بین قاهره و تونس و مراكش در رفتوآمد بودند تا عملیات ضدفرانسوی را سامان دهند. در چنین وضعیتی در روستاها و شهرها، عملیات مسلحانه ضدفرانسوی در جریان بود و عده زیادی از طرفین كشته می شدند. در اوت ۱۹۵۶ در یكی از مناطق «كاپیلی» در الجزایر یك كنفرانس محرمانه با شركت احمدبن بلا، حسن آیتاحمد، محمد بوضیاف و رابح بیطاط تشكیل شد تا در مورد خطمشی سیاسی – نظامی آینده تصمیم گرفته شود. این گروه سپس به مراكش رفتند تا از آنجا با هواپیمایی كه سلطان محمد پنجم در اختیار آنان گذاشته بود به تونس یا به قاهره پرواز كنند. هویت اصلی آنان بر خلبان پوشیده بود. اما چون یكی از كمكخلبانان بنبلا را شناخت، هواپیما را به فرودگاه الجزیره هدایت كرد و بنبلا و همه دوستانش بهوسیله پلیس فرانسه بازداشت و به زندان فرانسه منتقل شدند. در خلال دورانی كه بنبلا و دوستانش در زندان فرانسه به سر میبردند، ارتش آزادیبخش ملی به رهبری سرهنگ هواری بومدین، ضربات سختی را بر پیكر ارتش فرانسه وارد ساخت به طوری كه فرانسویان مقیم الجزایر، گروهگروه كشور را ترك میكردند.
بنبلا تا زمان گفتوگوهای صلح «اویان» در ۱۹۶۲ در زندان فرانسویها بود. به علت بالا گرفتن جنگ در الجزایر در ژانویه ۱۹۶۰ ژنرال دوگل، رئیسجمهور فرانسه طی نطقی از مردم الجزایر خواستار برقراری صلحی شجاعانه شد و ضمن سفری كه به الجزایر كرد با اغلب سران قبایل ملاقات و نسبت به اعطای استقلال به الجزایر اظهار تمایل كرد. ژنرال دوگل اعلام كرد كه به شرط تشكیل یك كنفرانس صلح میان سران جبهه آزادیبخش ملی و دولت فرانسه در شهر «اویان» و انجام یك رفراندوم حاضر به قبول استقلال الجزایر است. در ۱۸ مارس ۱۹۶۲ پس از آنكه فرحت عباس موافقت خود را در شهر قاهره به اعضای جبهه آزادیبخش ملی در مورد مذاكرات اویان ابلاغ كرد - این كنفرانس به ریاست كریم بلقاسم تشكیل شد- فرانسه قبول كرد كه به الجزایر استقلال دهد و زندانیان الجزایری مانند بنبلا و همراهان او را آزاد كند. در اول ژوئیه ۱۹۶۲ طی یك رفراندوم، ۹۰ درصد از مردم الجزایر خواهان جدایی از فرانسه و استقلال كشور خویش شدند و مقرر شد كه سوم ژوئیه ۱۹۶۲ رسما به این كشور استقلال داده شود. از زمان نطق ژنرال دوگل درباره اعطای استقلال به مردم الجزایر، ارتش سری فرانسه (Secret Army organization) (OAS) به رهبری ژنرال «سالان» (salan) تشكیل شد كه با خطمشی سیاسی – نظامی ژنرال دوگل مخالف بود. این ارتش عده زیادی از اعضای ارتش آزادیبخش الجزایر و مردم عادی را میكشت و حتی یكی از اعضای گفتوگوكننده در كنفرانس «اویان» نیز به دست گروه ارتش سری به هلاكت رسید. اما ژنرالهای طرفدار دوگل، سالان را دستگیر و به این نافرمانی پایان دادند.