عبدالمجید سلیم
عبدالمجید سلیم در سال 1302ق در یکى ازشـهرکهاى «مـدینه الشهداء» به نام «میت شهالة»خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد تأثیرگذارترین استاد در حیات مذهبى و سیاسى عبدالمجید بود.
البته قابل ذکر است با توجه به اینکه عبدالمجید در سال 1882 م. به دنیا آمده و محمد عبده در سـال 1905م وفـات یافته هنگام رحلت استاد، جوانى 23 ساله بوده و بعد از آن هم تا سـه سـال (1908 م.) فـارغ التحصیلى او به طول کشیده است، [۱] میتوان گفت احـتمالاً مدت پنج سال حضور وى در محضر استاد بین سالهاى (1900 تا 1905) بوده است؛ یعنى از 18 سـالگى تا 23 سالگى عبدالمجید.
محمد عبده در این دوره به اصلاحات دینى و فرهنگى و حتى اجتماعى دست زده بود. او حتى به مقام مفتى مصر هم رسیده بود و در سه زمینه (دانشگاه الازهر، اوقاف، دادگاه هاى شرعى) فعالیت میکرد و از نظر سیاسى به شدت تحت فشار حـکومت خدیو توفیق و فرماندار انگلیسى مصر (لردکرومر) قرار داشت.
وقایع دوران تحصیل
در زمانى که کشور مسلمان مصر، تحت حاکمیت خدیو عباس حلمى (1914 ـ 1892م.) و زیرپرچم و سلطه انگلیس قرار داشت و دوران تلخ ذلت را تجربه میکرد، عبدالمجید سلیم به آینـدهای آزاد و اسـلامى براى مصر میاندیشید و با این روحیه تحصیلاتش را ادامه میداد تا اینکه با گذرسالها، در سن 26 سالگى (1918 میلادى) توانست با درجه عالى از الأزهر فارغالتحصیل شود. دراین دوره از زندگى علمىِ عبدالمجید سلیم، الأزهر شـاهد تـغییر و تـحولات عملى و ادارى بود و تلاشهاى زیادى صورت مـیگرفت تـا این مـرکز تبدیل به مکانى منطبق با شرایط روز و پاسخگو به نیازهاى علمى، مذهبى و سیاسى روز گردد.[۲] عبدالمجید سلیم در این دوره شاهد وضع قوانینى، نظیر قانون تشکیل مجلس اداره الازهـر، امـتحان گـرفتن از کسانى که میخواستند در الأزهر تدریس کنند، نحوهٔ هـزینهٔ شـهریهها در الازهر (در سال 1895 م.)، قانون مدارج علمى و بالأخره قانون جامع الأزهر(در سال 1896 م.) بود.
علاوه بر این امور، عبدالمجید سلیم در این دوره با وقایع تلخى هم روبه رو بود؛ درگـذشت اسـتادان بزرگوارش و نـیز شخصیتهاى علمى و اصلاحگر بزرگ در مصرِ تحت سلطه روح او را میآزرد. او درسال 1897م. از وفات سید جمالالدین اسدآبادى آغـازگر نـهضت اصلاحگرى اسلامى مطلع شد و به فاصله پنج سال از این ماجرا، از درگذشت عبدالرحمن کواکبى (1902م.) برجستهترین شـخصیت پیرو مـکتب اتـحاد اسلامى سید جمال الدین و محمد عبده، آگاهى یافت. کواکبى اهل حلب و ایرانیالاصل بود او در سال 1899م. بعد از هـجرت بـه مصر، منصب قضاوت شرعى را عهدهدار شد و بعد از مسافرت به کشورهاى دیگر به مـصر بـازگشت و بـا محمد عبده که حاصل افکار جمال الدین بود، آشنا شد.[۳] اما بزرگترین مصیبتى که عبدالمجید به آن دچار شـد، درگـذشت استاد فرزانه و پیشواى عزت طلب او شیخ محمد عبده بود که در سال 1905م. روى داد.
ویژگى این دوره از زندگى عـبدالمجید سـلیم، تـلاش اندیشمندان و دلسوزان اسلامى، براى بازگرداندن عزّت اسلامى به جهان اسلام و ایجاد نهضتهاى اصلاحگرى دینى است. از اینرو عـبدالمجید در یکى از حـساسترین قـلههاى وقایع مربوط به جهان اسلام قرار داشت. در این بین باید به حرکتهایى که عبدالمجید بـعدها ادامـه دهنده آن شد، یعنى روند تاریخى تقریب و وحدت اسلامى نیز توجه کرد. زمانى که عبدالمجید دو سال تا فارغالتحصیلى فاصله داشـت، عـلامه شرف الدین موسوى عاملى در مصر با سلیم بشرى، مفتى مصر ارتباطات علمى برقرار کرده و در مـسیر شـناخت و ارتباط بیشتر مذاهب اسلامى، تلاش میکرد، که حـاصل این تـلاش، کتـاب گرانقدر «المراجعات»میباشد. [۴] به این تـرتیب، وى بـا رئیس علماى مصر، سلیم بشرى (1335 ـ1284 ق) آشنا شد و هر دو براى درد مشترک، گام بر میداشتند. اهـمیت این رویداد آنجا روشن میشود که بدانیم عبدالمجید سلیم، دقـیقاً رهنورد همین مـسیرى اسـت که در دوران جـوانى و تحصیل او، سلیم بشرى و سید عبدالحسین شـرف الّدین پى ریخـتهاند و نهایت کار عبدالمجید سلیم هم توسط شاگردش شیخ محمود شلتوت به این آرمان میرسد که: «اتـحاد اسـلامى و پیمان برادرى وقتى به دست میآید که شـما مذهب شیعه را آزاد اعلام کنـید و آن را مـانند یکى از مذاهب چهارگانه بدانید. باید نظر شـافعى و حـنفى و مالکی و حنبلى به شیعه و پیروان آل محمد(ع) مانند نظرشان به یکدیگر باشد تا در اثر این احـترام اخـتلافات مسلمانان برطرف شود». [۵]
اوضـاع فـرهنگى مصر در زمـان عـبدالمجید سـلیم
وقوع جنگ جهانى بـین سالهاى 1939 تا 1945، وضع کشور مصر را نیز آشفته ساخت و این کشور اسیرِ دست انگلیس را با تلاطم دیگـر روبـهرو کرد. در این سالها حزب وفد که با امضاى مـعاهده1936 بـا انـگلیس، مـصر را دربـند نمود و به جـدایى حـزب سعد زغلول از مردم انجامید، در سال 1942 با پشتیبانى تانکهاى انگلیس به قدرت رسید و با ویژگى غیرمذهبى ظاهر شـد و شـعار «دین براى خدا و وطن براى همه و حق مـافوق قـدرت و مـلّت بـرتر از حـکومت اسـت» سرداد. [۶]
برخى از استفتاهایى که از شیخ عبدالمجید سلیم میشد، و پاسخهاى وى، گوشههایى از اوضاع فرهنگى آن دوره را نشان میدهد. در یکى از استفتاها (24 رجب 1362) بانویى از خانوادهای مذهبى مینویسد: «شوهرم که اوایل مرا دعوت به حجاب کامل و... مـیکرد، اینک زنان فریبکار را بیرون خانه میبیند و از من میخواهد بدون روسرى و جوراب و... در گردشها و... حاضر شوم و در صورت امتناع مرا تهدید به طلاق میکند». این استفتا به تنهایى میتواند نشاندهنده اوضاع دینى و فرهنگى بخشى از جامعه مـصر آن روز بـاشد؛ دورهای که در آن به تدریج استحاله فرهنگى آغازمیشد.
عبدالمجید در پاسخ به این استفتا، ضمن اعلام حرمت خروج زن با حالت آشکار کردن زینتها،به آیه 31 نور تمسّک میکند و مینویسد: «خِمار، مقنعه است که زن بـر سرش میاندازد... زنان باید گردن و سینه خود را از نامحرم بپوشانند و اگر شوهر چنان امر کند، اطاعتش حرام است، چون امر به معصیت کرده و رسول اکرم (ص) فرموده: لا طاعة لمـخلوق فـى معصیة الخالق. اطاعت زوجه از زوج درجـایى اسـت که زوج حقى داشته باشد و آشکار کردن زینت سر و گردن به اجنبى از حقوق او نیست و واجب است تقوا و تحمل اذیتهاى شوهر». در نهایت نیز او را به نصیحت نمودن و امر بـه مـعروف ونهى از منکر شوهرش فـرا خـوانده و آیات امر به معروف و نهى از منکر را به او یادآورى میکند. [۷]
ریشـه یابى افکار ضد استعمارى عبدالمجید
عبدالمجید سلیم بعد از فراغت از تحصیل، اوقات خود را به تحقیق و تدریس و... گذراند و در واقع سالهاى بین 1909 تا 1926 م.، یعنى از 27 سالگى تا 44 سالگى، را به تکمیل شخصیت علمى و اندوختن تجربه هاى لازم گـذراند. او در این سـالها با تاریخیترین دوران مصر و در عین حال تلخترین ایام آن روبه رو بود. مصر همچنان زیر سیطره انگلیسیها قرار داشت تا این که در سال1914 م. شعلههاى جنگ جهانى اول مصر را هم در برگرفت.
انگلیسیها به دلیل تمایل خدیو عباس حلمى به آلمـانیها، او را بـرکنار کرده و سـلطان حسین کامل (1917 ـ 1914 م.) را به سلطنت رساندند و انـگلیس کشـور مـسلمان مصر را تحت الحمایه خود اعلام کرد [۸] و در سال 1917 م. قیمومیت خود برمصر را به جاى سلطه عثمانى تثبیت نمود.
سقوط عثمانى در سال 1924 م. و به قدرت رسیدن آتاترک، تـشکیل حـکومت وهـابى در عربستان و... وضعیت مذهبى، فرهنگى و اجتماعى مصر را تیره کرد و در همین دوره عبدالمجید سلیم عزم خود را براى مبارزه بـا اسـتعمار جزم کرد و با دیدن این همه ضعف و زبونى مسلمین، به راز آن یعنى تفرقه پى برد و در تمام این دوران، الأزهر تـا حـد تـوان به ایفاى نقش میپرداخت و علما وطلاب آن میکوشیدند بنیانهاى اسلامى محفوظ بماند. همکارى با سیاسیون مـصر دقـیقاً در همین راستا قابل ارزیابى است، علاوه بر این که بعدها شخصیت هایى مثل حسن البنا را نـیز تـحویل جـامعه مصر داد. دکتر محمد رجب البیومى دراینباره مینویسد: الأزهر در قیام 1919 شرکت کرد و علماى الأزهر به عنوان استقلال خواهى و وحـدت طلبى قـیامکردند که مـصطفى القادیانى، محمود ابوالعیون، عبدربه مفتاح، محمد عبداللطیف دراز و على سرورزنکلویى از آن جمله بودند».[۹]
جـالب این که عبدالمجید سلیم بعد از دستیابى بـه مـراحل بـالاتر علم و حضور در جماعت کبار علما، با همین شـخصیتهاى مـبارز هم ردیف و هم مسلک میشود، هم در «کبار العلما» و مبارزات براى اصلاح امور اجتماعى و هم در «جماعت تقریب».
شاگردان عبدالمجید
در مورد شاگردان او از افـراد معینى غیر از محمود شلتوت نام برده نشده است، اما کثرت شاگردانش از نوشتههاى اهل تراجم و گزارشگران روشن میشود. خفاجى درباره وفات وى میگوید: «خلأ بزرگى ایجاد کرد که چیزى آن را پر نمیکند گرچه شاگردان و مریدانى بـجا گـذاشت که از او بـه خیر و شکوه و وفا یاد میکنند.»
شلتوت درباره استاد خود عـبدالمجید سـلیم میگوید: «آرزو داشتم میتوانستم تصویرى ارایه دهم همچون... مرحوم استاد اکبر شیخ عبدالمجید سلیم، مـردى بـا ایمان و عالم به علوم مـختلف اسـلامى ومـسلط به مذاهب فـقهى در اصـول و فروع. او همچون کوهى عـظیم و پایدار بـود، مردى که در تأسیس پایههاى تقریب، گامهاى بسیار مؤثرى برداشت. [۱۰].
سلیم در هیئت کبار العلما
هیئت کبار العلما مـجموعهای مـتشکل از نـخبگان علمى الازهر است که رئیس الازهر را انتخاب میکند. شرط ورود به این هیئت، داشتن ویژگیهاى برجسته علمى و مذهبى اسـت که عـبدالمجید سلیم از آن برخوردار بود. وى در زمان ریاست مصطفى مراغى جزء هیئت کبار العلما بوده است.
او در این موقعیت نـیز نـبوغ علمى خود را نشان داد و در شمار برجستگان این هیئت درآمد. در این هیئت، عبدالمجید سلیم علاوه بـر امـور مـعمول، به مشکلات و معضلات اجتماعى و مذهبى نیز توجه داشت و در صورت بروز پیش آمدى خاص، براى حل آن تـلاش مـینمود. نمونه آن را میتوان درمبارزه با مفاسد اخلاقى در جامعه دانست. ورود عبدالمجید به هیئت کبار العـلما هـمزمان بـا اوج انحطاط مصر از لحاظ اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى بود. جوانان جذب مخالفان دین میشدند، ومکاتب الحادى با رنـگهاى فـریبنده آنان را از دین منحرف میکردند. در بعد فرهنگى، بیاعتنایى به مظاهر اسلامى همچون حجاب و اصول اخـلاقى اوج گـرفته بـود. رواج شرابخوارى، مجالس مختلط،مراسم وقیحانه ملکه زیبایى و دهها مفاسد اخلاقى، جلوهای زشت از جامعه مصر آن دوره تـرسیم کرده بـود.
در این ایام علامه شیخ مرتضى آلیاسین از عـلماى بـزرگ نجف اشرف بعد از اطلاع از تحریم مشروبات الکلى در هندوستان توسط دولت هند، نامهای از سوى علماى نـجف اشـرف به جماعت کبار العلماى الازهر فـرستاد و آنـان را به تـبادل رأى و ایجـاد نـهضتى همگانى جهت مبارزه بامشروبات الکلى دعوت کرد. وى این نـامه را در رجب 1369 ق به الازهر ارسال کرد. جماعت تقریب الأزهر با دو شخصیت بزرگ، شیخ عـبدالمجید سـلیم و شیخ محمود شلتوت، ازاعضاى هیئت کبـار علما، ارتباط برقرار نـمود و بـا آنان گفتوگو کرد، آنان هم از پیشـنهاد عـلامه آلیاسین استقبال نموده و قول همکارى دادند. چند روز بعد، با همکارى عبدالمجید سلیم، جلسهای تـاریخى در جـامع الازهر برگزار شد و بـه این نـتیجه رسیدند که به صورت دسته جمعى نامهای به رییس مجلس و وزراى مصطفى نحاس پاشا بفرستند و از وى بخواهند براى تـحریم مـشروبات الکلى در مصر اقدام نماید. همچنین مقرر شد هـمزمان نـامهای به پادشـاه مـصر بـنویسند و اهمیت تحریم مشروبات الکلى را بـراى وى توضیح دهند. هر دو نامه نگاشته شد و ارسال گردید و در 25 شعبان 1369 در دو نوبت در رادیوى دولتى مصر قرائت شد. چند تـن از کبـار العلماى الازهر در این مورد با علماى نجف اشـرف هـمکارى بـیشترى داشـتند که عبارتاند از: شیخ عبدالمجید سـلیم، شـیخ محمود شلتوت، شیخ محمد عبداللطیف دراز، شیخ محمد الفتاح العنانى، شیخ عیسی منون و شیخ محمد محمد مدنى.
گام هاى نخستین تقریب و همبستگى
در سال 1938م. استاد محمدتقى قمی وارد مصر شد. وى یک روحانى ایرانى بود که براى انجام امورفرهنگى از سـوى دولت ایران بـه مصر اعزام شده بود، اما او با الازهر تماس گرفت و در نتیجه، با شیوخ بزرگوارى چون عبدالمجید سلیم، محمود شلتوت، محمد فحام، محمد ابوزهره، محمد غزالى،حسن البنا و... آشنا شد. او موضوع تـقریب را بـه عـنوان استراتژى در نظر داشت و براى دسـتیابى بـه آن تـحمل زیادى از خود نشان میداد و بعد از 9 سال تلاش اساسنامه تقریب در سال 1947م. به تصویب رسید. در این دوره مصطفى مراغى ریاست الازهـر رابـه عـهده داشت.
دعوت تقریب، اندیشهای اصلاحى بود و در چارچوب اصـلاحطلبى دینـى جاى داشت که از رهبران بزرگ اصلاحى دینى، چون سید جمال و محمد عبده الهام گرفته و از مواضع قوى سنّتى و فقهى و جنبههاى قـوى اصـلاحى از جـمله در مسئله اجتهاد و فکر تقریب برخوردار بود.
مرحله مقدماتى تقریب
مرحله آغـازین تـقریب از سال 1938م. (ورود قمى به مصر) تا سال 1946م. به طول کشید. دراین دوره ریاست الازهر تا سـال 1944م. بـا مـراغى و بعد از آن (1945 تا 1948م.) با مصطفى عبدالرزاق بود. در این زمان جنگ جهانى دوم به فاصله یک سال پس از آغاز دعـوت تـقریب، تا سال1945م. تداوم یافت و در کار تقریب وقفه پیش آورد. در این دوره عبدالمجید همچنان مفتى دیار مصر بود و هر دو رئیس الازهـر، بـا وى ارتباطات گرمى داشتند و در مراحل تمهید و تکوین از او یارى جستند.
خـدمت بـزرگى که مصطفى مراغى به جریان تـقریب کرد، بـرگزیدن و شـناساندن افرادى بود که میتوانستند در مـسیر تقریب مفید واقع شـوند و البـته در این میان شخصیت علمى عبدالمجید سلیم چنان برجسته بود که در صدر فهرست پیشنهادى مراغى قرار گرفت.
بـر اسـاس یکى از مقالات و گزارشهاى دارالتقریب، مصطفى مراغى، خـود شـیخ عبدالمجید سـلیم را بـه دارالتـقریب معرفى کرد و احترام بسیار زیادى بـراى او قائل بود و معتقد بود اگر بتوانیم شیخ سلیم را وارد جماعت تقریب کنیم، قدم بسیار مهمى بـرداشته ایم.[۱۱] به این ترتیب،عبدالمجید از همان مرحله اول وارد تـقریب شـد. از جـمله اتـفاقات این دوره مـیتوان به جشن هـزارمین سال تـأسیس الازهر اشاره کرد که قرار شد در آن، فعالیتى در مورد تقریب انجام گیرد. البته این جشن به سال بعد موکول شد و گـسترش جـنگ جـهانى مانع برگزارى آن گردید. [۱۲]
مرحله تکوین و تجهیز تقریب
نقش دادن شیخ مراغى در مرحله تکوین و تـجهیز تـقریب به اشخاصى چون عـبدالمجید سـلیم ومصطفى عبدالرزاق همواره مورد تشویق و اعجاب محمدتقى قمى بانى و مؤسس تقریب بود. با این حال او عبدالرزاق را قهرمان مرحله دوم، یعنى تکوین و پیدایش تقریب، میداند. این مرحله را باید ازسال 1946، زمان بازگشت محمدتقى قـمى بـه مصر، تا حمایت علنى عبدالرزاق از تقریب دانست که موجب رسمیت یافتن آن شد. وى مینویسد:
این مرحله با تصویب قانون تقریب در سال 1947 م. با موفقیت به پایان رسید که از افراد دخیل در آن مـیتوان بـه عبدالمجید سلیم رئیس هیئت فتواى دانشگاه الازهر اشاره کرد. به گفته مرحوم قمى، در این مرحله شیخ مـصطفى عـبدالرزاق رئیس الازهـر در کنار این دعوت ولى خارج از جمعیت تقریب باقى ماند تا هنگام بحران بهتر بتواند آنان را کمک کند و در واقـع نقش سپر دفاعى را به شیخ عبدالمجید سلیم واگذار کرد.
مرحله اجرایى و نهایى تقریب
بخشى از چهره سیاسى عبدالمجید سلیم را باید در دارالتـقریب جـستوجو کرد، همانگونه که بخشى دیگر نیز، از مطالعه حضور وى در الازهر به دست میآید. با این که عبدالرزاق از نظر سیاسى اختلاف نظرهایى بـا سـلیم داشت، اما سلیم، عبدالرزاق را شخصیتى صاحب علم و تقوا و مورد اطمینان میدانست و توسط وى بـه دارالتـقریب راه یافته بود. شیخ سلیم با حضور در دارالتـقریب مـنشأ آثـار زیادى شد، هم از لحاظ علمى و اجتماعى، هم از لحـاظ جـلب شخصیتهاى جدید به دارالتقریب که پشتوانه آینده آن شدند، مانند شاگردش شیخ شلتوت، و هـم از جـهت دفاع مستحکم در برابر حمله برخى شـیوخ الازهـر به انـدیشه اصـلاحگرایانه در بـاب تقریب بین مذاهب اسلامى. [۱۳]
مـصطفى عـبدالرزاق بعد از زحمات زیاد و اتمام این بخش حیاتى از پروژه تقریب، دار فانى را وداع گفت و از آن پس بود که مـرحله اجـرایى آغاز شد. عالمان بزرگ در پى طرح ریزى فـردایى متحد براى امّت اسلام بـودند. تـا این مرحله از تقریب را عمدتاً محمدمصطفى مـراغى (1945 ـ 1935) و مـصطفى عبدالرزاق (1947 ـ 1945) با همراهى و مجاهدت مردانى چون شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمدحسین کاشف الغطا راهبرى و هدایت کرده و بـه سـلامت به سرمنزل مقصود رسانده بـود و اکنـون (1948) نـوبت مردانى دیگر بـود که این راه را بـپیمایند.
شخصیتهایى از رؤساى الازهـر که بـه صورت مستقیم و غیر مستقیم در دعوت تـقریب سـهیم بودهاند، عـبارتاند از: مـحمدمصطفى مـراغى، مصطفى عبدالرزاق، عـبدالمجید سـلیم.
مدتى بعد از آغاز فعالیت تقریب، انقلاب مصر (1952) به وقوع پیوست و فاروق از قدرت برکنارشد. هر چند عـبدالمجید سـلیم و هـمکارانش به تلاشهاى خود ادامه میدادند، اما حـکومت جـدید تـا حدود یک سـال و نـیم نـسبت به تقریب نظر مساعدى نشان نمیداد و میخواست بداند «این دعوت چیست، از کجا آمده و چه نقشهای دارد و چطور شده که این چنین کارش گرفته و این شخصى که از ایران آمده و این تشکیلات را راه انداخته هم شیعه اسـت و هم غیر مصرى، چطور شده که تمام رجال را به دور خود جمع کرده و بالأخره نیرویش چیست و از کجا تقویت میشود». [۱۴] این وضع به جایى رسید که رفت و آمد افراد دارالتقریب را کنترل مـیکردند. در هر صورت، دارالتقریب همچنان به فعالیت خود ادامه داد و افـراد مـهمى مثل ابراهیم الطحاوى از همقطاران نـاصر را هـم به امور مذهبى جذب کرد، به گونهای که وى بعدها رییس هیئت شبابالمسلمین مصر شد.
در چنین موقعیت مهم و حساسى بیشترین کمکها از سوى شیخ عبدالمجید سلیم بود. دوره اصلى تـلاشهاى عـبدالمجید سلیم در تقریب بین مـذاهب، مـربوط به دوران ریاست وى در الازهر است. وى در این مقطع خدمات زیادى به اندیشه تقریب بین مذاهب نمود.
شیخ سلیم در برابر فـتنه تـفرقه
از آغـاز فعالیت دارالتقریب بیش از همه مخالفان، دو جریان در پیوند با هم، علیه این جمعیت وهمبستگى آن وارد عمل شدند؛ یکى اسـتعمار و سیاستهاى استعمارى و دیگرى دولت سعودى باکمک عوامل سیاسى و وهابى و نویسندگان مزدور وابسته به اسـتعمار که انواع کتابها و تبلیغات دورغ را عـلیه شیعه نشر میدادند. به خصوص این که وهابیها و سعودیها به تأثیر از سیاستهاى استعمارى غرب، فکر میکردند با وجود دارالتقریب، تبلیغات ضد شیعى آنان خنثى میشود. همچنین حضور حسن البنا رهبر اخوانالمسلمین در دارالتقریب براى آنان بـسیار گران آمده بود، زیرا این امرمانع پیشرفت دعوت و تبلیغ وهابیگرى در میان اخوانالمسلمین میشد. از این رو تلاش میکردند حسن البنا را مجبور به کناره گیرى از دارالتقریب کنند.
در حالى که شیخ سلیم در راستاى اهداف مقدس دارالتقریب مشغول تهیه مقدمات صدور فـتواى جواز پیروى از مـذهب شیعه بود، ایادى استعمار و دشمنان مشترک شیعه و سنى، کتابى را از یکى ازعلماى شیعه دوره صفویه علیه اهل سنت و شیخین ـ ظاهراً کتاب منسوب به شیخ على کرکى است از طریق پست براى تمام اعضاى دارالتقریب فرستادند. این کتـاب در بسته هایى با عنوان «نفحات اللاهوت فى وجوب سبّ الجبّ و الطاغوت» ارسال گردید، بدون این که تاریخ چاپ یا نام چاپخانه یا کشور محل چاپ در آن معلوم باشد. به علاوه، هر کدام از بستهها از کشورهاى مختلف اروپایى فـرستاده شـده بود و معلوم نبود که مبدأ، کدام یک از این کشورها است. کار ارسال این بستهها هم جهت اطمینان از رسیدن آن به دست اعضاى تقریب، دوبار صورت گرفته بود. توزیع این کتاب، فتنه و هنگامهای برپا کرد، به خصوص براى جـمعیت تـقریب که بـا زحمت در دارالتقریب شرکت میکردند و مـورد مـلامت مـردم و متعصّبان بودند.
رجال تقریب در اولین جلسهای که به دنبال این جریان گرفتند، با عصبانیت زیاد نسخهای از این کتاب را به یکدیگر نشان داده و گفتند: «ما آمـدهایم اینجا چـه کار کنیم؟ ما چه الزامى داشتیم که با دچار کردن خود به انـواع گـرفتاریها، از شیعهای دفاع کنیم که این چنین نسبت به اصحاب بدگویى میکند و تا این حد پیش رفته است؟»
پس از پایان سخنان مخالفین، شیخ عبدالمجید سلیم بـرخاست و گـفت: «اى بـرادران! اگر کسى پدران شما را سب و لعن کند او را از اسلام خارج میدانید؟ برادرى دینـى خود را با او قطع میکنید؟ گفتند: نه. شیخ گفت: اصحاب نیز پدران روحانى ما هستند و اگر کسى نسبت به بعضى از آنها دچـار بـدبینى بـوده و به آنها ناسزا گوید، موجب خروج وى از اسلام و برادرى اسلامى نخواهد گشت. بـه عـلاوه، اگر این مصائب و تفرقه و جداییها نبود که لزومى نداشت ما در اینجا دور هم جمع شویم. ما در اینجا گرد هم آمـده ایم تـا مـشکلات و بیماریهاى اجتماعى را بررسى کنیم و به درمان اساسى آنها بپردازیم. بالأخره شیخ عـبدالمجید سـلیم آنها را آرام ساخت اما این توطئه باعث شد که شیخ نتواند فتواى تاریخى خود را مبنى بر جواز پیروى از مـذهب شـیعه صـادر کند و این کار چندین سال به تأخیر افتاد تا این که به دست شاگرد توانایش شیخ محمود شـلتوت انـجام گرفت.[۱۵]
ارتباط سلیم با آیتالله بروجردى
گام دیگرى که عبدالمجید سلیم و دیگر ارکان تقریب در مـسیر گـسترش تقریب برداشتند ایجادارتباطهاى گسترده با عالمان دیگر کشورها و مذاهب بود. این ارتباطات بـا عـلماى کشـورهاى گوناگون مانند پاکستان، برخى کشورهاى آفریقایى و... ادامه یافت و بارها تا مراحل حل مشکلات آنان پیشرفت. در این مـیان، ارتـباط عبدالمجید سلیم و بعد از وى شاگردش شیخ محمود شلتوت با علماى شیعه به عنوان صـاحبان فـقه پویا و مجتهدان آزاداندیش، توجه محققان را به خود جلب میکند. ارتباطات از طرق مختلف مانند مکاتبه، اعزام نماینده، مـلاقات و... انـجام میگرفت. در یکى از این نامه ها، شیخ سلیم به آیتالله بروجردى که پیامى شفاهى برایش فرستاده بـود، مـینویسد: پیام شفاهى از طریق آقاى قمى رسید. از حـمایتها و اعـتماد حـضرت عالى به اینجانب و از اینکه فکر تقریب بین مـذاهب اسـلامى مورد عنایت فراوان شماست تشکر میکنم». [۱۶]
آثار عبدالمجید سلیم
از این شخصیت مذهبى، علمى و اجتماعى، آثار زیادى در حوزه هاى مذهبى و اجتماعى بر جاى مانده که مجموعه سخنرانیها و فتواهاى وى از آن جمله است. محمد عبدالمنعم خفاجى مینویسد:«آثار زیادى در الازهـر بـر جاى گذاشت». [۱۷]
1. فتواها: از این عالم بزرگ نزدیک به پانزده هزار فتواى شرعى برجاى مانده است که بیگمان گردآورى آن در بازشناسى شخصیت علمى و مذهبى وى، تأثیرى اساسى خواهد داشت.
2. نوشتهها پیرامون تقریب: در این بخش نـیز نـوشته ها، نامه ها و رسالههاى مختلفى از وى بر جاى مانده است. رسالههاى خطى به جایمانده از او گویاى ابعاد دیگرى از شخصیت وى مانند شجاعت در قول حق و آشکارکردن آن است. [۱۸]
در گذشت عبدالمجید سلیم
عبدالمجید سلیم، سرانجام در صبح پنـجشنبه دهـم صفر 1374ق. (7 اکتـبر 1954 م.) در سن 72سالگى به رحمت الهى پیوست و مسلمانان را از وجود عالمى فرهیخته و اندیشمندى اصلاحگر محروم نمود. مجله رسالة الاسلام در ضمن مـقالات خود به مناسبت درگذشت وى آورده است: شیخ الاسلام عبدالمجید سلیم در روز پنجشنبه 9 صفر 1374 ه (7 اکتـبر 1954 م.) وفـات یافـت. خداوند او را نزد خویش برد؛ بنده صالح، تقواپیشه، پاکیزه، شیخ اسلام، علم اعلام، مغفور له، استاد بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم.
پانویس
- ↑ پیشین، ص 306 و موسوعة اعلام مصر فى قرن العشرین، جلد4،ص318.
- ↑ در قرن نوزدهم، جنبشى فرهنگى و آموزشى در مصر پدید آمد و جـوانان بـه سـوى فرهنگ نوین گرایش پیدا کردند و صدها نفر براى تحصیل عازم اروپا شـدند و مدارس جدید در مصر تأسیس شد. با این وضع، الأزهر با روش قدیمى نمیتوانست در جذب جوانان موفق باشد. به همین دلیل مـدتى مـتروک مـاند. در پى اقدامات اصلاحگرایانه که سالها از 1872 تا 1936 به طول کشید، به صورت مدرن و مـتشکل از سـه دانشکده (اصول دین، حقوق اسلامى و زبان و ادبیات عرب) درآمد و دانشجویان قبل از ورود به رشتههاى تخصصى، دروس مقدماتى و عمومى را در دو دورهٔ مـقدماتى و مـتوسطه مـیگذرانند. هنوز هم برخى کلاسها به روش سابق، یعنى نشستن دور استاد، اداره میشود. (بـیآزار شـیرازى، 1377، ص 391؛ خـفاجى، ج 1، ص181).
- ↑ (موثقى، 1371، ج 2، ص 57ـ52).
- ↑ ر.ک: پیشین، ص 272ـ260.
- ↑ پیشین، ص28.
- ↑ احزاب سیاسى در مصر،ص109.
- ↑ الفتاوى الجدیدة، ص 423 تا 428.
- ↑ دانشگاه الأزهر، تاریخ هزار ساله تعلیمات اسلامى، ص 164.
- ↑ بـیومى، ص 68.
- ↑ بیآزار شیرازى، 1377، ص 52، به نقل از شیخ شلتوت درمـقاله تـاریخچه فشرده تقریب
- ↑ مـوثقى، 1371، ص 147.
- ↑ بیآزار شیرازى، 1377، ص 65.
- ↑ ر.ک: موثقى، 1371،ص 148.
- ↑ بیآزار شیرازى،1378، ص 31 و 30
- ↑ بیآزار شیرازى، 1379، ص 194ـ191 و بیآزار شیرازى، 1377،ص343.
- ↑ بیآزار شیرازى،1377، ص 7 و 276.
- ↑ خفاجى، ج 1، ص 257.
- ↑ خفاجى، ج 1، ص 257.