مخالفان تقریب (مقاله)
مخالفان تقریب
مخالفان از اهل سنّت
بسیاری از مخالفان تقریب چه از جماعت اهل سنّت و چه از جماعت شیعه،کسانی هستند که برداشت صحیحی از تقریب بین مذاهب اسلامی نداشته و یا شبهاتی در ذهنشان است که موجب شده عطای تقریب را به لقایش بخشیده و دعوت تقریب را دعوتی بر ضدّ مذهب بدانند. این گروه به داعیان تقریب با چشم بدبینی نگاه کرده و همین امر موجب شده که حرکت تقریب را حرکتی از پیش طراحی شده از جانب مذهبی خاص علیه مذهب دیگر بدانند.
در این بین، مخالفان تقریب از اهل سنّت با تندروی و سوءظن خاصی نسبت به شیعیان زبان اتّهام گشوده و تقریب با شیعیان را عملی غیر ممکن دانستهاند که در ادامه، با بیان دیدگاههای مختلف مخالفان تقریب از اهل سنّت و موضوعاتی که دستاویز مخالفان تقریب با شیعیان شده است نظر مخالفان تقریب با شیعه بررسی میشود.
دیدگاههای مخالفان تقریب با شیعه
محال بودن تقریب با شیعه
این گروه از مخالفان تقریب، معتقدند که اصولاً شیعیان به جهت انحرافات اعتقادی فراوانی که دارند حداقل لازم برای گفتگو و تقریب را ندارند و بنابراین تقریب با چنین کسانی اصولاً امکان ندارد.
طرفداران این نگاه عمدتاً سلفیان وهّابی هستند که با الهام گرفتن از تفکرات ابن تیمیّه و محمّدبن عبدالوهّاب و تنگ کردن دایرهی اسلام، بسیاری از مسلمانان را خارج از دایرهی دین و اهل بدعت وحتی مشرک میدانند که در رأس آنها شیعیان میباشند.
این گروه معتقدند شیعیان بخاطر برخی از اعتقاداتشان از جمله قول به تحریف قرآن، شفاعت اولیاء خدا، توسّل، زیارت قبور و ... در اولین اصل از اصول اسلام که اصل توحید است مبتلا به شرک هستند. به تعبیر دیگر تقریب در جایی ممکن است که فرقه هایی برحق در بین مسلمانان وجود داشته باشد ولی به جهت اختلاف سلیقه یا برخی از فروعات و نه اصول با یکدیگر اختلاف داشته باشند ولی شیعیان به جهت عقاید خاصی که در اصول دین، دارند فرقهی بر حق محسوب نشده و اساساً جایی برای تقریب با آنان باقی نمیماند و این بدیهی است که مسلمان نمی تواند به تقریب با کفر و بدعت بیاندیشد چنانکه شیخ عبداللّه موصلی از مخالفان سرسخت تقریب مینویسد:
«تقریب میان اهل سنّت و شیعه امری محال است زیرا چگونه می توان حق و باطل، کفر و ایمان، نور و ظلمت را یکجا جمع کرد؟ دعوت شیعه به ندای تقریب تنها از باب فریبکاری و مخفی کردن نقشه های خبیثانهی آنهاست»[1]
قاضی ابویعلی حنفی در کتاب «المعتمد» می گوید:
«هر کسی بر این نظر باشد که نباید با روافض مناظره و گفتوگو کرد، بیجا نگفته است، چرا که دو مناظرهکننده زمانی مناظره میکنند که بر یک اصل واحد اتفاق کرده باشند و اصولی که امت به هنگام اختلاف بایستی به آنها مراجعه کند، کتاب خدا، و سنّت پیامبر «صلّی الله علیه وآله» و اجماع امّت و دلایل عقلی هستند اما بنابر نظر روافض به این اصول چهارگانه نمیتوان رجوع کرد.»[2]
این گروه از مخالفان تقریب در ذیل این بحث که مذهب شیعه، مذهبی اسلامی نیست گاه به آثار «فجرالاسلام» و «ضحی الاسلام» اثر دکتر احمدامین استناد میکنند که او موضوع عبداللّه بنسبا و ریشههای یهودی تکوین شیعه را از نگاه خویش با آب و تاب شرح داده است و دیدگاه او را دیدگاهی عالمانه و محقّقانه پنداشته و احمد امین را در نقد شیعه، عالمی بزرگ معرفی کردهاند.[3] این در حالی است که برخی از علمای شیعه همچون مرحوم کاشف الغطاء در کتاب «اصل الشیعة و اصولها» از مطالب غیر علمی احمدامین انتقاد کرده و این نسبتهای ناروا را از ساحت مذهب شیعهی امامیه دور ساختهاند.
می توان گفت علمای وهّابی حجاز که در رأس آنها می توان از عبدالعزیز بن باز و شاگردانش نام برد و در مرحلهی بعد، عالمان سلفی شام که در رأس آنها ناصرالدین آلبانی و شاگردانش هستند و سلفیون مصر که عمدتاً تحت تأثیر دو مکتب سلفی حجاز و شام هستند به رغم تفاوتهای موجود میانشان، در ضدیّت با شیعه و مخالفت با تقریب مذاهب اسلامی مشترک بوده وجزء پیشگامان مخالفان تقریب با شیعه به شمار می روند.[4]
2. دعوت تقریب بدعتی بزرگ و تلاش برای ترویج عقائد شیعه
این گروه به داعیان و ترویج کنندگان جریان تقریب، با سوءظن نگاه کرده و دعوت تقریب را نوعی طرفند از طرف شیعیان برای تضعیف عقاید اهل سنّت و احیاناً وسیلهای برای تبلیغ ترویج تشیع در بین جامعهی اهل سنّت دانستهاند.
در بین این گروه میتوان از دکتر ناصربنعبداللّه القفاری نام برد. ایشان در کتاب «مسألة التقریب بین اهل السنة و الشیعة» با تعصب خاصّی موضوع تقریب را مورد بحث قرار داده است و با توجه به این که پرچمداران تقریب در گذشته و حال را شیعیان میداند، معتقد است که آنان با سپر تقیّه قصد نفوذ در میان اهل سنّت را دارند و تقریب را بهانهای برای ترویج افکار و اندیشهها و کتب خود میدانند و اهل سنّت خسارت بزرگی از این دعوت تقریب دیدهاند. وی معتقد است دعوت تقریب در واقع، بدعت بزرگی بود که امّت اسلام با آن روبرو شد و در کتاب خویش این گونه مینویسد:
«دعوت تقریب هم همان «بدعت بزرگ»ی بود که میخواست به کفر، گمراهی و انحراف و الحاد مشروعیت و عنوان اسلام بدهد. دعوت تقریب خسارت و زیان بسیار بزرگی برای اهل سنت داشته است که به آن پی نمیبرد و حتی تصور آن را نمیکند مگر کسی که بداند چه تعداد از قبایل - نه افراد - به صورت کامل و صددرصد به سبب آن به تشیع و رفض گرویدهاند. تا جایی که - مثلاً - عراق در نتیجهی این دعوت از کشوری با اکثریت سنی به کشوری با اکثریت تشیع تبدیل شده است. شیوخ روافض نیز در پی تبلیغ و گسترش رفض به هر وسیلهای تحت شعار تقریب هستند و پس از عراق در مصر و دیگر کشورهای اسلامی فعالیت خویش را آغاز کردهاند و برخی از نویسندگان را بسوی خود كشيدهاند،و افرادی ضعیف الایمان و ضعیفالنفس و برخی از ناآگاهان و غافلان را فریب دادهاند، و از آنان بوقهایی برای تبلیغ دين شيعه ساختهاند. دعوت تقریب سبب شده است اهل سنت و یا اکثریت آنها از بیان عقیدهی باطل روافض و توضیح دادن حق باز بمانند.و به نام بهانهی دعوت تقریب کتابها و نشریات روافض در مناطق اهل سنت راه خود را باز کردهاند و دعوتگران و شخصیتهای آنها بدون هیچ مانعی به مناطق اهل سنت رفت و آمد میکنند و کتابهایشان را پخش میکنند و همایشهایشان را برگزار میکنند و مراکزشان را افتتاح میکنند.»[5]
نویسندهی کتاب «مسألةالتقریب بین اهل السنة و الشیعة» در جای دیگری از کتابش می نویسد:
«روافض زیر چتر دعوت تقریب توانستند شیخالازهر شلتوت را بفریبند که مذهب شیعه با مذهب اهل سنت تفاوتی ندارد و از او خواستند که فتوایی در خصوص جواز عمل بر مذهب جعفری صادر کند. او هم خواستهی آنها را پذیرفت و در سال (1368هـ.ق) فتوایش را مبنی بر جواز عمل به مذهب جعفری صادر کرد.روافض از این قضیه خیلی خوشحال شدند و این فتوا را لذیذترین و بزرگترین ثمرهی دعوت تقریب شمردند، چرا که به گمانشان به آنها رسماً اجازهی تبلیغ تشیع را در مناطق اهل سنت میداد.همهی این اهداف به بهانه و نام تقریب در میان مسلمانان انجام میگرفت و مفهوم واقعی تقریب در قانون جمعیت تبدیل شده بود به تبلیغ تشیع در مناطق اهل سنت.»[6]
این گروه از اهل سنّت سلفی که عمدتاً تفکر وهّابی داشته و دکتر ناصر القفاری نمایندهی این طرز فکر محسوب میشود، معتقد به تقریب به معنای مصطلح نبوده و تقریب را تقرّب به وهّابیّت معنا کردهاند.
هر چند القفاری دیدگاه سلبی به معنای مسدود بودن هر گونه راه گفتگو با شیعه را دیدگاه مطلوبی ندانسته و تحریم گفتگو با شیعه را به ضرر اهل سنّت و موجب ادامه یافتن انحرافهای شیعه میداند[7] اما با این حال معتقد است که تقریب به معنایی که داعیان آن ادعا کردهاند ممکن نیست و باید از هر نوع مراوده با فرق مخالف پرهیز نمود و فقط آثاری در نقد آنان منتشر ساخت.[8]
یکی دیگر از کسانی که به عنوان مخالفین تقریب از اهل سنّت به تقریب با سوء ظن نگریسته است، عبدالمنعم النمر است. ایشان کتابی دارد به نام «المؤامرة علی الکعبة من القرامطة إلی الخمینی» که در سال 1988میلادی در قاهره به چاپ رسیده است. نویسنده در این کتاب تقریب را تلاشی از سوی عالمان شیعه برای شیعه کردن اهل سنّت می داند.[9]
مخالفان از شیعه
در بین شیعیان نیز عدّهای ندای مخالفت با تقریب را سرداده و مفاسدی را بر این امر مترتّب دانستهاند وهمانطور که گذشت، عمدهی این جهت گیری ها ناشی از برداشت های ناصحیح از معنای تقریب و یا سوءظن نسبت به جریان تقریب بین مذاهب اسلامی و داعیان آن میباشد. بسیاری از ناهمسویان با تقریب چون تقریب مذاهب را مساوی با کمرنگ شدن مرزهای اعتقادی شیعه دانستهاند، از سر دلسوزی بر ابناء امّت و غیرت مذهبی و دینی با ندای تقریب مذاهب مخالفت کردهاند.
همانطور که مخالفان تقریب، از میان اهل سنّت، به گروههای مختلفی تقسیم میشدند، در بین مذهب شیعه نیز مخالفان تقریب طیفهای گوناگونی دارند. برخی از آنان را صرفاً باید ناهمسویان با تقریب نامید زیرا به دعوت تقریب، نگاه مثبتی نداشته و از طرفی با جماعت تقریب گرا نیز سر ستیز ندارند. گروه دیگر کسانی هستند که منتقد جریان تقریب هستند و گاه در مصاحبه ها و سخنرانی ها به کاستی ها و آسیب های تقریب مذاهب پرداخته و حرکت تقریب را موجب ضعف اعتقادات شیعه میدانند و گروه سوم کسانی هستند که علاوه بر مخالفت های نظری، در مقام عمل هم فعالیت های ضد تقریبی انجام میدهند و به معنای واقعی کلمه تقریب ستیز هستند. بررسی تفصیلی تمام گروههای شیعهی مخالف تقریب مذاهب،پژوهشی جداگانه میطلبد و ما در این مجال صرفاً به اجمال به برخی از آنها اشاره می کنیم.
نکته قابل توجه در این بحث این است که مخالفان تقریب در بین شیعه عمدتاً آثار مکتوبی از خود بجا نگذاشته و بسیاری از آنها صرفا در برخی از مصاحبهها یا سخنرانیها مخالفت خود را ابراز کردهاند هر چند برخی مخالفت های عملی گستردهای علیه جریان تقریب در جهان اسلام داشتهاند و عملاً باعث شقاق بین امّت اسلامی شدهاند همچون جریان یاسر الحبیب که مانند سلفیهای وهّابی،جزء تندروهای امّت اسلامی محسوب شده وبه سبّ و تکفیر روی آوردهاند و درنگاه خوش بینانه با کج فهمیها و با حرکت های ضد تقریبی خویش، به نام شیعه، وجههی مذهب و بلکه اسلام را در بین مردم دنیا مخدوش کردهاند.
از آثار مکتوب در این زمینه میتوان به کتاب «گفتگوی یک دانشمند شیعی با یک عالم سنّی» یا «مناظرهی پدر شیخ بهایی» ترجمهی میرسیّد احمد روضاتی اشاره کرد که کتاب بسیار کم حجم و درواقع مباحثهای است میان نویسنده و یک عالم سنّی اهل حلب در سال 951ق. مترجم این کتاب در ضمن ترجمه به توضیحات و تعلیقات متعدّدی در این کتاب دست زده و در ضمن مقدّمهی این کتاب در چند نوبت به مسألهی تقریب پرداخته و آن را نقد می کند. ایشان در جایی از این کتاب گفته است:
«فکر تقریب بین مذاهب اسلامی از افکار علمای سنّی است که فقط برای جلوگیری از تبلیغات مذهب شیعه به وجود آمده و اوّلین فردی که در این راه قدم برداشته شافعی امام سنّیان است»[10]
همو در جای دیگری از این کتاب می نویسد:
«اما علمای سنّی مذهب از همان قدیم برای کم کردن اختلافات و مخصوصاً برای جلوگیری از نشر مذهب شیعه و ترویج آن به فکر تقریب بین مذاهب افتادند و از گوشه و کنار به راههای مختلف وسیلهی آن را فراهم می کردند»[11]
از دیگر آثار مکتوب در مخالفت و ضدیّت با تقریب مذاهب اسلامی،کتابی است با عنوان «حقیقت وحدت در دین و حکمت عید الزهراء علیها السلام» که اثر یعسوب الدّین رستگار جویباری است. وی در این کتاب به مخالفت با امر وحدت و دعوت تقریب بین مذاهب برخاسته و حرکت تقریب را نقشهای شیطانی معرّفی کرده است. این کتاب نه تنها روشمند، علمی و مستند نیست بلکه به جهت لحن سراسر توهین آمیز و رویکرد تکفیری اش شایستهی نشر و ترویج هم نمیباشد و شاید به همین جهت است که مجوز نشر رسمی از طرف جمهوری اسلامی ایران پیدا نکرده است. در برخی از بخشهای این کتاب میخوانیم:
«شعار بی شعور هفتهی وحدت بین شیعه و سنّی و تقریب ادیان و مذاهب و ... یک نقشهی شیطانی برای خلط بین حقّ و باطل و تضعیف حق و تقویت باطل و سرانجام با نابودی حق منتهی می گردد، می باشد.»[12]
[1]. صداقت حسینی، شیعه شناسی اهل سنت،ج1، ص16
[2]. «ولو ذهب ذاهب الی ترک مناظرة الرافضة و مکالمتهم لکان قد ذهب مذهباً لیس ببعید و ذلک أن المتناظرین انمّا یتناظران و یردّان الی انّ الأصل قد اتفق علیه و الأصول التی ترجع الیها الأمة فیما اختلفت فیه إنّما هو الکتاب و السنّة و إجماع الأمة و حجج العقول و هذه الأصول الأربعة لایمکن الرجوع إلیها علی القول الرّافضة»؛ابویعلی، المعتمد فی اصول الدین، ص 259
[3]. ر.ک: صداقت حسینی، شیعه شناسی اهل سنت،ج1، ص26
[4].ر.ک: صداقت حسینی، شیعه شناسی اهل سنت،ج1، ص136
[5]. «فکانت دعوة التقریب هی البدعة الکبری ألتی أرادت أن تعطی الکفر و الضلال و الإلحاد صفة الشرعیة و اسم الإسلام. وقد سببت دعوة التقریب خسارة کبری لأهل السنة و ضرراً کبیراً لایتصوره إلا من وقف علی عدد القبائل التی ترفضت بجملتها، فضلاً عن الافراد، حتی تحوّلت العراق ـ مثلاًـ بسبب هذه الدعوة من أکثریة سنّیة إلی أکثریة شیعیة. و شیوخ الروافض یخططون لنشر الرفض بکلّ وسیلة تحت شعار التقریب و بعد العراق بدأوا فی مصر و غیرها من بلاد العالم الاسلامی و اشتروا الأقلام و غرّوا ضعاف النفوس و الإیمان و خدعوا اصحاب الغفلة و الجهل. و جعلوا منهم ابواق دعایة للرفض و الروافض. و بسبب دعوة التقریب سکت أهل السنّة أو جلّهم عن بیان باطل الرّوافض و إیضاح الحق. و باسم هذه الدعوة وجدت کتب الرافضة و نشراتهم و رسائلهم مکاناً لها فی بلاد السنّة و أصبح رجال الرّفض یتحرکون وسط بلاد السنة بیسر و سهولة و ینشرون کتبهم و یقیمون نداوتهم و یفتحون مراکز لهم»؛ القفاری، مسألة التقریب بین اهل السنة و الشیعة، ج2، ص279-278
[6]. القفاری، مسألة التقریب بین اهل السنة و الشیعة، ج2، ص 183-182
[7].القفاری، مسألة التقریب بین اهل السنة و الشیعة، ج2، ص257
[8]. فرمانیان، نشریه هفت آسمان، شماره47، ص 137
[9] . «هذا التقریب الذی اعلنه علماء الشیعة عندنا (محمد تقی القمی) و ظل عشرات السنین یرددونه لم یتقدم خطوة و لم تر منه الا محاولات لتشییع علماء السنة و جرّهم الی مذهبه و کسبه تنازلات منهم باسم التقریب»؛ ر.ک: زقاقی، التقریب بین الشیعة و اهل السنة، ص 270
[10]. ر.ک: مهریزی، نشریه هفت آسمان، شماره 47،ص13
[11]. ر.ک: مهریزی، نشریه هفت آسمان، شماره 47،ص 14
[12]. رستگار جویباری، حقیقت وحدت در دین وحکمت عیدالزهراء سلام اللّه علیها، ص 138