تاریخ
تاریخ عنوانی است که در مواجهه ابتدایی ذهن انسان را به کتابهایی که به نقل سرگذشت گذشتگان پرداختهاند، متبادر میسازد و از این روی مفهوم آن ساده و بسیط تلقی میشود. اما با دقت در گستره حضور این مفهوم در حوزههای مختلف علمی و تأثیرات عمیق آن، جایگاه خطیر تاریخ بیش از پیش روشن میشود. دامنه وسیع حضور این مفهوم در دانشهای مختلف و متنوع، تبیین و تعریف آن را مشکل میسازد.
تاریخ در لغت
تاریخ در لغت به معنای تعیین زمان رویدادهاست. این واژه در زبانهای مختلف با مفاهیم متعدد به کار میرود. در قرآن کریم و احادیث، واژه تاریخ به کار نرفته است. اولین بار این کلمه در منابع سده دوم دیده شده و از سده سوم به بعد کاربرد آن رایج گردیده است. درباره ریشه و اشتقاق آن میان لغویان اختلاف نظر وجود دارد. برخی ریشه فارسی یا عربی این واژه را منکر شده و آن را از اهل کتاب دانستهاند. برخی نیز اصل واژه تاریخ را فارسی و برگرفته از «ماه روز» میدانند که معرب آن مورِّخ شده است. همچنین این احتمال داده شده است که واژه تاریخ از ریشة اَرَخ یا وَرَخی سامی در یمن باشد؛ زیرا وَرَخ (جمع آن: أَوْرَخَم) در سنگنوشتههایی متعلق به پیش از اسلام که در جنوب عربستان پیدا شده به معنای ماه قمری به کار رفته است[۱].
دو معنای اصطلاحی تاریخ
برخی از اندیشمندان، تعریف «تاریخ» را امری سهل و ممتنع میدانند چرا که با وجود سعی و کوشش فراوان بر ارائه تعریفی واحد، هیچگاه اتفاق نظر میان آنان پدید نیامده است. اختلاف نظرهای آنان در تعیین «موضوع» و «قلمرو» این دانش نیز کاملا جدی است. با این همه آنچه میان اندیشمندان و صاحبنظران این عرصه رایج و مشهور است، وجود دو معنا در تعریف «تاریخ» میباشد، براین اساس واژه «تاریخ» مشترک لفظی میان دو مفهوم است که در ادامه به اجمال مروری براین دو معنا خواهیم داشت:
تاریخ به مثابه حوادث و وقایع
«تاریخ» در معنای اول به معنای وقایع و حوادث گذشته می باشد. این معنا از تاریخ ناظر به نفس رخدادهایی است که در گذشته واقع شده است. به عبارت دیگر مقصود از تاریخ، تاریخ در وجه «آنتولوژی»[۲] آن است.
تاریخ به مثابه علم گزارش از حوادث و وقایع
معنای دوم از تاریخ، ناظر به علم و دانش تاریخ میباشد که وظیفه آن گزارش از وقایع و حوادثی است که در گذشته رخ داده است. در این علم از وقایع، سرگذشت و سرنوشت سلسلهها، حکومتها، اقوام، تمدنها، فرهنگها و سنتهای گذشته سخن به میان میآید. از این منظر، علم تاریخ صبغه «اپیستمولوژیک»[۳] پیدا می کند.
نسبت این دو معنا با یکدیگر
مایکل استنفورد دوگانگی معنای تاریخ را اینگونه بیان میکند:
در آغاز باید این نکته روشن شود که تاریخ یک چیز نیست، بلکه چندین چیز است. تاریخ هم عبارت است از چیزی که اتفاق میافتد و هم تصویری که از آن در ذهن میسازیم. تاریخِ نخست همان چیزی است که ما میخواهیم باور کنیم که مجموعهای باشد از رویدادها یا موقعیتهای عینی، یا وجودهای قابل شناسایی و قابلِ تشخیص واقع شده در زمان و مکان معین. تاریخِ دوم عبارت است از ذخیره، یادآوری، بازآفرینی و بازفهم آن رویدادها و بالاخره تأثیر آنها بر شیوهی برخورد ما با رویدادها و موقعیتهای کنونی.
بنابراین میتوان گفت متعلق دانش تاریخ -تاریخ به معنای دوم-، حوادث تاریخی -تاریخ به معنای اول- است. به عبارت دیگر معنای اول از تاریخ، موضوع علم تاریخ به معنای دوم است:
در موضوع «تاریخ» تناقضی در لفظ است، هم در لفظ تاریخ در ادبیات فارسی و عربی و هم در معادل انگلیسی، فرانسه و آلمانی آن. در هر دو فرهنگ، دو مفهوم مختلف تحت یک کلمه بهکار میرود. میدانیم که یک «علم» وجود دارد و یک «موضوع علم»؛ مثلا زمین، آسمان، عناصر و روان، موضوعهای علم است و زمینشناسی، هیأت، شیمی، جامعهشناسی و روانشناسی، «خود علم». کلمهی طب داریم که نام علم است و موضوعش بدن انسان و بیماریهای بدن انسان است؛ بنابراین موضوع این علم، لفظی به نام «بیماریهای بدن» دارد و خود علم لفظ دیگری به نام «طب»، اما در تاریخ، هر دو مفهوم، یعنی «موضوع تاریخ» و «خود علم تاریخ» در یک لفظ مشترک «تاریخ» بیان میشود[۴].
دو معنای «فلسفه تاریخ»
تفاوت در معنای تاریخ موجب گردیده است که اصطلاح «فلسفه تاریخ» نیز متناظر با ایندو، دو معنای متفاوت پیدا کند: این دو معنای مختلف واژه تاریخ، تمایز دو نوع مطالعه به کلی متفاوت، اگرچه نه کاملا بیارتباط به هم را که به نام «فلسفه تاریخ» معروف است، نشان میدهد، فلسفه تاریخ در معنای اول واژه «تاریخ» -یعنی تاریخ به مثابه رویداد- معمولا فلسفه نظری یا مادی یا محتوایی تاریخ خوانده میشود. هدف فیلسوف نظری تاریخ این است که در رویدادهای گذشته، الگو یا معنای کلی کشف کند. فلسفه تاریخ، در معنای دوم واژه «تاریخ» -تاریخ به مثابه گزارش- معمولا فلسفه نقدی یا صوری یا تحلیلی تاریخ و یا فلسفه علم تاریخ خوانده میشود. فلسفه نقدی تاریخ مسائلی درباره پژوهش تاریخی پیش میکشد و به نقد ادعاهای مربوط به علم میپردازد. هدف فیلسوف نقدی تاریخ این است که ماهیت پژوهش تاریخی را وضوح بخشد و پیشفرضهای اساسی، مفاهیم نظامدهنده و روش تحقیق و نگارش آن را روشن سازد[۵].
شاخصههای علم «تاریخ»
تبیین دامنه علم تاریخ نیازمند تعریف موضوع و شاخصههای این علم میباشد تا از این طریق حد و مرز این علم قابل تشخیص گردد. آیا مطلق هرآنچه در «گذشته» رخ داده است، داخل در تاریخ میباشد؟ آیا فقط امور مربوط به «انسان» در علم تاریخ جای دارد و یا اینکه دانش تاریخ، همه موجودات را فرا میگیرد؟ اینها از جمله سئوالات اصلی در این زمینه میباشد. برخی محققان درصدد ارائه تعریفی جامع و مانع از «علم تاریخ» بودهاند:
علم تاریخ، علم شناخت و تفسیر گذشته انسانها در پرتو حال است که بر اساس روشها، گزینشها و تفسیرهای مورخان به دست میآید[۶].
برخی دیگر از محققان به ارائه شاخصههای علم تاریخ پرداختهاند که از جمله سه متغیر «انسان»، «گذشته» و «وقایع مهم»، مؤلفههای اصلی تاریخ شمرده شده است[۷].
این سه شاخصه در تعریف موضوع علم تاریخ از دیدگاه مرحوم شریعتی نیز وجود دارد:
موضوع علم تاریخ عبارت است از: «مجموعه پدیدهها و واقعهها و روابط و فعل و انفعالات و زاد و مرگ حوادث و تکوین طبقات و طلوع و رشد و افول تمدنها و جامعهها و مجموعه همه رویدادها و پدیدههای ویژه انسان در رابطهاش با «طبیعت» و در رابطهاش با «دیگری» در زمان «گذشته»، از بینهایت دور تا حال[۸].»
مولفههای دانش (معرفت) تاریخ از نظر مایکل استنفورد نیز «واقعیت گذشته»، «تفسیر آثار بازمانده» و «زمان» میباشد[۹]. در این دیدگاه، محدودیت علم تاریخ به موضوع «انسان» ملاحظه نمیشود. برخلاف هگل که از این هم محدودتر میاندیشید چرا که او معتقد بود که تنها آن اقوامی را که خودشان از داشتن تاریخ و از زیستن در تاریخ آگاه بودند میتوان به عنوان اقوام تاریخی در نظر گرفت[۱۰]. کالینگوود نیز «افعال موجودات انسانی که در گذشته انجام پذیرفته است» را موضوع تاریخ میداند[۱۱].
تقسیمات علم «تاریخ»
مواجه با تاریخ دارای انحاء و انواع مختلفی است که روش تحقیق و مطالعه تاریخی را متفاوت میسازد. از این روی برخی محققان و اندیشمندان درصدد برآمدند اقسام دانش تاریخ را تبیین کرده و خصوصیات آن را بیان کنند.
هگل از جمله افرادی است که به دستهبندی گونههای پژوهش در تاریخ پرداخته است:
الف: تاریخ دست اول:
تاریخنویسانی همچون هرودوت و توکودیدس که کارها و اوضاعی را وصف کردهاند که خود، آنها را دیدهاند و آزمودهاند.
ب: تاریخ اندیشیده:
در این شیوه، تاریخنویس خود را از تنگنای زمان و مکان و روحیه حاکم بر آنها میرهاند و به بازآفرینی گذشته میپردازد که این امر با نیروی فهم تاریخنویس به عنوان واسطه صورت میپذیرد. تاریخ اندیشیده نیز خود چند گونه فرع دارد:
- تاریخ جامع یا عمومی
- تاریخ کرداری: نویسنده بکوشد تا وضع کنونی را در قالب رویدادها و کارهای گذشتگان توصیف کند.
- تلخیص: که خود دو نوع است: اول اینکه گزارش رویدادها چندان خلاصه میشود که جوهر و روح آن رویدادها از میان میرود، دوم اینکه آنقدر با تفصیل و شرح جزئیات همراه است که اصل واقعه در آنها گم میشود.
- تاریخ انتقادی: که هدفش نقد روش اندرزگویانه و یا سودنگرانه برخی از مورخان است.
- تاریخ ویژه یا تخصصی، که از تمامی یک منظومه فرهنگی فقط یک جنبه را برای پژوهش تاریخی بر میگزیند همچون تاریخ حقوق یا هنر[۱۲].
ج: تاریخ فلسفی:
تاریخ فلسفی همان روح است که تا ابد نزد خود حاضر میماند و گذشته برایش وجود ندارد، رویدادهای تاریخ جهان را رهبری کرده است و میکند[۱۳].
هگل فلسفه تاریخ را بررسی اندیشهگرایانه تاریخ میداند و تفاوت میان تاریخ اندیشیده و فلسفه تاریخ را هرچند که هردو از اندیشه مایه میگیرند، در این میداند که فلسفه تاریخ بر عقل استوار است ولی تاریخ اندیشیده بر فهم. عقل، روابط میان امور و جایگاه آنها را در منظومهای کلی در مییابد، ولی فهم فقط جزء جزء امور را صرفنظر از پیوندهایی که باهم دارند میشناسد[۱۴].
مایکل استنفورد اقسام تاریخنگاری را به سه قسم تقسیم میکند:
- تاریخنگاری توصیفی،
- تاریخنگاری تحلیلی،
- تاریخنگاری تاریخی.
تاریخنگاری توصیفی آنچه را معمولا مورخان انجام میدهند، میپذیرد و روشها و شیوههای متعارف آنان را توصیف میکند. تاریخنگاری تاریخی شیوههای نگارش تاریخ را در 2500 سال از زمان هرودوت به این سو، دنبال میکند. تاریخنگاری تحلیلی یا نقدی از مفاهیم و مسائلی فلسفی بحث میکند که از نگارش تاریخ پدید میآیند و در عمل، با فلسفه تحلیلی یا نقدی تاریخ همپوشانی دارد؛ شاید تنها تفاوت این است که اولی از دید مورخ به موضوع نزدیک میشود و دومی از سوی فیلسوف[۱۵].»
آنچه در تاریخنگاری تحلیلی یا فلسفه تحلیلی تاریخ مد نظر است، معنای دوم واژه تاریخ است، یعنی علم تاریخ یا تاریخ به عنوان یک رشته علمی و از این نظر نیز که موضوع تاریخنگاری تحلیلی یا فلسفه تحلیلی تاریخ یک رشته علمی است، آن را میتوان معرفت درجه دوم تلقی کرد[۱۶].
شهید مرتضی مطهری نیز تاریخ را سهگونه تعریف میکند. مبتنی بر نظر ایشان سه علم مربوط به تاریخ میتوانیم داشته باشیم که با یکدیگر رابطه نزدیک دارند:
تاریخ نقلی:
علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوال انسانها در گذشته، در مقابل اوضاع و احوالی که در زمان حال وجود دارد. هر وضع و حالتی و هر واقعه و حادثهای تا به زمان حال، یعنی زمانی که دربارهاش قضاوت میشود، تعلق دارد، «حادثه روز» و «جریان روز» است و ثبت چنین وقایعی از قبیل «روزنامه» است. اما همین که زمانش منقضی شد و به گذشته تعلق یافت جزء تاریخ میگردد و به تاریخ تعلق دارد.
پس علم تاریخ در این معنی یعنی علم به وقایع و حوادث سپری شده و اوضاع و احوال گذشتگان. زندگینامهها، فتحنامهها، سیرهها، که در میان همه ملل تألیف شده و میشود از این مقوله است. علم تاریخ، در این معنی، اولا جزئی یعنی علم به یک سلسله امور شخصی و فردی است نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، ثانیا یک علم «نقلی» است نه عقلی، ثالثا علم به «بودن»ها است نه علم به «شدن»ها. رابعا به گذشته تعلق دارد نه به حاضر. ما این نوع تاریخ را «تاریخ نقلی» اصطلاح میکنیم.
تاریخ علمی:
علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته بدست میآید. آنچه محتوا و مسائل تاریخ نقلی را تشکیل میدهد، یعنی حوادث و وقایع گذشته، به منزله «مبادی» و مقدمات این علم بشمار میروند. و در حقیقت آن حوادث و وقایع برای تاریخ به معنی دوم، در حکم موادی است که دانشمند علوم طبیعی در لابراتور خود گرد میآورد و آنها را مورد تجزیه و ترکیب و بررسی قرار میدهد که خاصیت و طبیعت آنها را کشف نماید و به روابط علی و معلولی آنها پی ببرد و قوانین کلی استنباط نماید. مورخ به معنی دوم، در پی کشف طبیعت حوادث تاریخی و روابط علی و معلولی آنها است تا به یک سلسله قواعد و ضوابط عمومی و قابل تعمیم به همه موارد مشابه حال و گذشته دست یابد. ما تاریخ به این معنی را «تاریخ علمی» اصطلاح میکنیم. هر چند موضوع و مورد بررسی تاریخ علمی حوادث و وقایعی است که به گذشته تعلق دارد، اما مسایل و قواعدی که استنباط میکند اختصاص به گذشته ندارد، قابل تعمیم به حال و آینده است. این جهت تاریخ را بسیار سودمند میگرداند و آن را بصورت یکی از منابع «معرفت» «شناخت» انسانی در میآورد و او را بر آیندهاش مسلط مینماید[۱۷]. تاریخ علمی مانند تاریخ نقلی به گذشته تعلق دارد نه به حال و علم به بودنها است نه علم به «شدنها» اما بر خلاف تاریخ نقلی، کلی است نه جزئی، عقلی است نه نقلی محض. تاریخ علمی در حقیقت بخشی از جامعهشناسی است، یعنی جامعهشناسی جامعههای گذشته است. موضوع مطالعه جامعهشناسی اعم است از جامعههای معاصر و جامعههای گذشته. اگر جامعهشناسی را اختصاص بدهیم به شناخت جامعههای معاصر، تاریخ علمی و جامعهشناسی دو علم خواهند بود اما دو علم خویشاوند و نزدیک و نیازمند به یکدیگر.
فلسفه تاریخ:
یعنی علم به تحولات و تطورات جامعه از مرحلهای به مرحله دیگر و قوانین حاکم بر این تطورات و تحولات. به عبارت دیگر: علم به «شدن» جامعهها نه «بودن» آنها[۱۸].
منبع
برگرفته از سایت تأملی نو در مفهوم «تاریخ - سوره اندیشهhttp://www.sooremag.ir
پانویس
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج6، مدخل «تاریخ/ تاریخ نگاری، بخش اول»، به منظور کسب اطلاعات بیشتر ر. ک: حسن حضرتی، «تأملاتی در چند مفهوم بنیادین دانش تاریخ» سایت اینترنتی:http://hassanhazrati.blogfa.com
- ↑ ontology.
- ↑ epistemological.
- ↑ علی شریعتی، انسان: ص250.
- ↑ مسعود صادقی، مقدمه «درآمدی بر تاریخ پژوهی»، مایکل استنفورد، ص2.
- ↑ ملائیتوانی، علیرضا، مقاله «کند وکاوی در تعریف علم تاریخ و نقد یک نگاه»، نشریه تاریخ اسلام (دانشگاه باقرالعلوم)، تابستان 1384، شماره 22ص 23.
- ↑ «در این تعریف برای علم تاریخ سه متغیر در نظر گرفته شده است: انسان، گذشته و وقایع مهمه. به نظر میرسد حذف یا نادیده گرفتن هر کدام از این سه متغیر، تاریخ را از داشتن موضوع و قلمرو مشخص محروم خواهد کرد. متغیر نخست دلالت بر «انسان» دارد؛ چرا که اساسا انسان موضوع علم تاریخ است. از این رو آن جایی که انسان نباشد، تاریخ نیز وجود ندارد. موضوعی که بالاستقلال برای تاریخ مهم است، انسان است. بنابراین علم تاریخ پیرامون «انسان» در گردش است. اگر در تاریخ، کوه طور یا چاه زمزم و یا غار حراء اهمیت یافته، به دلیل وجود ردپای انسان در آن مکانهاست، وگرنه آنها به خودی خود موضوع و محل توجه تاریخ نمیبودند. متغیر دوم دلالت بر «گذشته» دارد؛ چرا که اساسا قلمرو علم تاریخ محدود به زمان گذشته است یعنی در تاریخ تنها از وقایعی گفت و گو میشود که رخ داده و زمانی از آنها گذشته است. علم تاریخ به حال و به آینده تعلق ندارد، بلکه تنها شامل زمان گذشته است. اگر در این علم از زمان حال و آینده گفتوگو شود، در آن صورت به قلمرو فایده تاریخ قدم نهادهایم. به عبارت دیگر، فایده تاریخ برای زمان حال و آینده است، اما موضوعهای تاریخی تنها در زمان گذشته قابل جستجو هستند... اما متغیر سوم دلالت بر «وقایع مهمه» دارد؛ یعنی هر آن چیزی که در گذشته برای انسان و درباره انسان اتفاق افتاده است، جزو تاریخ به شمار نمیآید، بلکه تنها وقایع مهمهای که برای مورخان ارزش ثبت داشته است، جزو تاریخ است. (حسن حضرتی، «اسلام و ایران؛ بررسی تاریخی» ،مجموعه مقالات، قم، بوستان کتاب قم، (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، 1382، ص15).
- ↑ علی شریعتی، انسان: ص251.
- ↑ مایکل استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی: ص191- 192.
- ↑ همان، ص191.
- ↑ همان، ص7.
- ↑ همان، مقدمه مترجم و ص3- 18.
- ↑ همان، ص18.
- ↑ حمید عنایت، عقل در تاریخ، گ. و.هگل، مقدمه مترجم، ص17.
- ↑ همان، ص26-27.
- ↑ همان، ص5؛ «کتاب «درآمدی بر تاریخ پژوهی» از مایکل استنفورد، به اذعان خود وی تحت مقوله تاریخنگاری تحلیلی جای میگیرد. پارهای از مسایل مهم و اولیهای که درباره تاریخ مطرح میشود از این قرار است: 1. تاریخ چیست؟ (ماهیت تاریخ) 2. تاریخ درباره چیست؟ (موضوع تاریخ) 3. تاریخ چگونه عمل میکند؟ (روش تاریخ) 4. ارزش تاریخ چیست؟ (هدف و غایت تاریخ) 5. تاریخ به عنوان یکی از شاخه های دانش، چه ربط و نسبتی با دیگر شاخه های دانش دارد؟ «(مایکل استنفورد، درآمدی بر تاریخ پژوهی، ترجمه دکتر مسعود صادقی، ص4)
- ↑ فرقی که میان کار محقق تاریخ علمی با کار عالم طبیعی هست اینست که مواد بررسی عالم طبیعی، یک سلسله مواد موجود حاضر عینی است و قهرا بررسیها و تجزیه و تحلیلهای آن همه عینی و تجربی است. اما مواد مورد بررسی مورخ در گذشته وجود داشته و اکنون وجود ندارد، تنها اطلاعاتی از آنها و پروندهای از آنها در اختیار مورخ است. مورخ در قضاوت خود مانند قاضی دادگستری است که بر اساس قرائن و شواهد موجود در پرونده قضاوت میکند نه براساس شهود عینی. از اینرو تحلیل مورخ، تحلیل منطقی و عقلانی است که در لابراتوار عقل با ابزار استدلال و قیاس انجام میدهد نه در لابراتوار خارجی... لذا کار مورخ از این جهت به کار فیلسوف شبیهتر است تا کار عالم طبیعی. (جامعه و تاریخ، ص70)
- ↑ مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ: ص70 .