عبدالمجید سلیم (مرزبان شریعت) (مقاله)
عبدالمجید سلیم (مرزبان شریعت)(1374ـ1302م)(1954 ـ 1882ق) [۱]عنوان مقالهای از بخش پیشگامان تقریب فصلنامه اندیشه تقریب در شماره هفتم میباشد که به قلم حجتالاسلام والمسلمین دکتر رحیم ابوالحسینی تدوین و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شده است. این مقاله در فصل تابستان سال 1385 منتشر شده است.
مقدمه
جهان اسلام سرزمین مصر را مهد تمدنها و اندیشههای مترقی میداند و مصریان، الأزهر را منظومهای درخشان میدانند که از عصر فاطمیان تا کنون زینت بخش آسمان سرزمینشان بودهاست. ازهریان نیز در منظومه فقهای توانمند و عالمان غیور خویش، چشم به ستارهای پرنور دوختهاند که الأزهر را حیاتی دوباره بخشید و در سایه فتواهای اندیشمندانه و عمیق خود جامعه مصر را آبرویی دوچندان داد؛ مردی که سکاندار تقریب بین مسلمانان شد و تا لحظه افول ستاره عمرش، به آن وفادار ماند. او با تربیت شاگردانی مؤمن به آرمان «بازگرداندن مسلمانان به عظمتی که شایستگیاش را دارند» توانست رسالت بزرگی را که پیشینیان آغاز کرده و به او سپرده بودند، به عالمان بعدی بسپارد و به این سبب به حق در شمار «طلایه داران تقریب» جای دارد و او کسی جز آفتاب درخشان منوفیه، عبدالمجید سلیم نیست.
وی در طول حیات خود با نام اصلاحگران بزرگی چون سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و... آشنا و در مسیر آنان قرار گرفت. او شاهد دو جنگ جهانی و تأثیرات آن بر کشور و دین و ملتش و نظارهگر انقلابها علیه استعمارگران، سقوط دولت عثمانی، ریاستهای مختلف بر کشور و تأسیس جمهوری در مصر بود. نوشته حاضر، زندگی مردی را بازگو میکند که مصمم شد آزادی واقعی و عزّت حقیقی مصر اسلامی را در اتّحاد و تقریب مسلمین به تصویر کشد، گرچه حوادث و ماجراهای مربوط به وحدت اسلامی در زندگی او که هدف اصلی این مقاله را تشکیل میدهد، مانع از بررسی کامل جنبههای علمی و معرفی اساتید و شاگردان او شدهاست. امید است نوشته حاضر بتواند گوشههایی از زندگی شیخ عبدالمجید سلیم و اوضاع فرهنگی و سیاسی مصر را ترسیم کرده و برای خوانندگان عزیز قابل استفاده باشد.
طلوع زندگی و دوران کودکی سلیم
زمانی که مصر با بحران اشغالگری و خیانت حاکمان بیگانه دست به گریبان بود، در یکی از شهرکهای «مدینة الشهداء» (منوفیه) به نام «میت شهالة» [۲] واقعهای روی داد که هم چون طلوعی مبارک، آسمان روستا را روشن کرد. این رویداد مهم که در سال 1302ق. روی داد، تولد نوزادی مبارک بود که پدر و مادر به نشانه ایمان به معبودِ با مجد و عظمت نامش را عبدالمجید گذاشتند. عبدالمجید از اوان کودکی به تیزهوشی و زیرکی شناخته میشد و در سایه تربیت والدین، دوران کودکی را در روستای کوچک خود «میت شهاله» به دور از غوغاهای معمول و تأثیرات ناشی از تهاجم خارجی و... گذراند. وی همانند دیگر کودکان روستا با خواندن و نوشتن ابتدایی آشنا شد. با این تفاوت که تربیت و آموزش وی با علاقه و انگیزه و جدیت از سوی والدین پی گیری شد تا جایی که کل قرآن مجید را حفظ کرد و با تلاش فراوان در قرائت آن سعی وافر نمود.
دیگر وقت آن بود که عبدالمجید بار سفر را ببندد و به سوی کانون علم و ایمان و معبد عشق و عرفان یعنی الأزهر رهسپار شود، و این در حالی بود که سالهای آغازین قرن نوزدهم هم زمان با گرایش جوانان عربی و مصری به تحصیل علوم غربی و تحصیل در مراکزی با رنگ و بوی آن چنانی بود. با این وصف، خانوادههای مذهبی با احساس وظیفه دینی، فرزندان خود را برای تضمین آینده امت اسلامی و علوم دینی راهی الأزهر میکردند.
پیشینه الازهر
الأزهر که آوازهاش در جهان اسلام پیچیده بود، توسط فاطمیها در سال 358ق. در قاهره بنا شده بود. این دانشگاه نام خود را از فاطمه زهرا(علیهاالسلام)دختر پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) گرفته بود، چون فاطمیان خود را به آن حضرت منسوب میدانستند. چند سالی از عمر این بنا نگذشته بود که عنوان دانشگاه به خود گرفت و قضات شیعه آن، به تدریس مبادی فقه شیعه پرداختند. در سال 988 م. در زمان خلیفه فاطمی، «العزیز»، اساتیدی به طور رسمی تعیین شدند تا به تدریس علوم دینی بپردازند و از این قرن الأزهر به صورت دانشگاهی دینی درآمد که در آن علوم دینی تدریس میشد و دانشگاهی دیگر به نام دارالحکمة عهده دار علوم فلسفه، طب، شیمی و هیئت بود که ناصر خسرو ایرانی هم جزء دانشجویان آن بود.
در اواخر حکومت فاطمیها درهای دارالحکمة بسته شد و چون در انتهای قرن دوازدهم ایوبیان به روی کار آمدند، تعالیم و پیروی از شیعه را لغو کردند و با تعطیلی نماز جمعه در الأزهر از اهمیت آن کاستند. ولی با افزوده شدن دروس طب، نجوم،، فلسفه و منطق به علوم اسلامی بار دیگر الأزهر رونق گرفت. از قرن هفتم هجری، با سقوط خلافت عباسیان و ویرانی قرطبه، مرکز فرهنگ اسلامی در اسپانیا، دانشگاه الأزهر بزرگترین دانشگاه اسلامی گردید که از کشورهای مختلف اسلامی به آن روی میآوردند و در رواقهای آن به تحصیل علم میپرداختند و این نظام تا به امروز هم چنان برقرار است.
روش آموزشی در الأزهر، روش حلقهای است که در تمام مدارس اسلامی معمول بودهاست؛ به این ترتیب که شاگردان اطراف استاد حلقهوار نشسته و به فراگرفتن دانش میپردازند. در قرون چهاردهم و پانزدهم، این دانشگاه به عالیترین دوران شکوفایی رسید، ولی با تسلط عثمانی بر مصر، سه قرن از پیشرفت باز ایستاد ولی هم چنان شهرت خود را حفظ کرد. در اواخر قرن هجدهم که فرانسویها مصر را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند، الأزهر هنوز عظمت و اقتدار خود را حفظ کرده بود و علمای الأزهر هم چنان پیشوا و رهبران سیاسی مردم شناخته میشدند. (بیآزار شیرازی، 1377، ص 389 و 390؛ ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ماده الازهر و...). عبدالمجید به مرکزی با چنین پیشینه مذهبی، سیاسی پای گذاشت و چون دیگر طلبههای علوم دینی محضر عالمان دینی را درک کرد.
تحصیل در الازهر
او در دوران طلبگی شوق زیادی نسبت به کسب علوم دینی و افزایش سطح معلومات خود نسبت به دانشهای گوناگون نشان میداد؛ به گونهای که این موضوع توجه هم درسان و مدرسان الأزهر را نیز به خود جلب میکرد. علی عبدالعظیم دراینباره مینویسد:
«او قرآن کریم را به خوبی حفظ کرد و آنگاه به الأزهر پیوست. او باهوش و با استعداد بود و به کسب فنون علم مشغول شد. علاقه فراوانی به گردآوری دانشها داشت. به همین دلیل به دروس معمولی الأزهر اکتفا نکرد و دروس جنبی (فلسفه) را نیز خواند تا جایی که بین هم درسیها به ابن سینا مشهور شد». (مشیخة الأزهر، ج 2، ص 107).
استادان عبدالمجید در الازهر
هر چند از استادان و مشوقان عبدالمجید به تحصیل و حفظ قرآن در دوره قبل از ورود به الأزهر، اطلاعی در دست نیست، اما در دوره الأزهر نشانی از اساتید معروف وی ضبط شدهاست. وی در این دوره از محضر اساتید بزرگ و محدثان نامداری سود برد و دروس ادبی، کلامی، حدیثی، تفسیری، فقهی و... را با موفقیت پشت سر گذاشت. علی عبدالعظیم به طور مختصر مینویسد:
«برای تحصیل، بزرگانی از استادان و مشایخ را برگزید. به درس امام محمد عبده حاضر شد و پنج سال بر آن مداومت کرد. هم چنین به درس شیخ حسن طویل و عالم بزرگوار احمد ابی خطوه و بزرگان دیگری از ائمه و محدثان حاضر شد». (پیشین).
در میان اساتید سلیم، شیخ محمد عبده (1905 ـ 1849م) که در سال 1888م به عنوان مفتی اعظم مصر برگزیده شد، (رسالة الاسلام، سال 6، ص 431، به نقل از الاهرام) تأثیرگذارترین استاد در حیات مذهبی و سیاسی عبدالمجید بود. استاد فاضل شیخ احمد عسکری مینویسد:
«عبدالمجید سلیم مبادی خود در اصلاح را از استاد امام شیخ محمد عبده گرفت و شیوه بحث و درس و اندیشه را از او کسب کرد. امام محمد عبده او را دوست داشت و بر دیگر همسالان و هم قطارانش ترجیح میداد». (پیشین).
علی عبدالعظیم هم به دلبستگی عبدالمجید به محضر درس محمد عبده اشاره میکند و مواظبت او بر حضور در درس استاد را یادآور میشود. (مشیخة الازهر، پیشین).
و بالأخره، محمد عبدالمنعم خفاجی بر نقش عبده در شخصیت علمی عبدالمجید به این صورت اشاره میکند:
«عبدالمجید نزد امام محمد عبده تحصیل کرد و عالمی قدرتمند و شیخی بزرگوار شد». (خفاجی، ج 1، ص306).
از آن جا که عبدالمجید در سال 1882 م. به دنیا آمده و محمد عبده در سال 1905م وفات یافته و هنگام رحلت استاد، شاگرد او جوانی 23 ساله بوده و بعد از آن هم تا سه سال (1908 م.) فارغ التحصیلی او به طول کشیدهاست، (پیشین، ص 306 و موسوعة اعلام مصر في قرن العشرین، جلد4، ص318) میتوان گفت احتمالاً مدت پنج سال حضور وی در محضر استاد بین سالهای (1900 تا 1905) بودهاست؛ یعنی از 18 سالگی تا 23 سالگی عبدالمجید.
محمد عبده در این دوره، به اصلاحات دینی و فرهنگی و حتی اجتماعی دست زده بود. او حتی به مقام مفتی مصر هم رسیده بود و در سه زمینه (دانشگاه الازهر، اوقاف، دادگاههای شرعی) فعالیت میکرد و از نظر سیاسی به شدت تحت فشار حکومت خدیو توفیق و فرماندار انگلیسی مصر (لرد کرومر) قرار داشت.
مرور زندگی سیاسی مذهبی محمد عبده، برای آشنایی با افکار و مبانی اصلاحگری و تقریبگرایانه عبدالمجید در دوره تحصیل، بسیار مهم است؛ زیرا بعدها شاگردان وی، به خصوص عبدالمجید، متأثر از استاد خود، گامهای مهمی در راستای منویات و تفکرات او برداشتند. عبدالمجید سلیم جوان، با استادی روبه رو بود که در چارچوب اصلاح فکر دینی هم عقیده با سید جمال الدین اسدآبادی و تحت تأثیر تعالیم اصلاحطلبانه او، به احیای اندیشه دینی و ارایه تفسیری جدید از اسلام برای پاسخ گویی به مسایل عصر میاندیشید.
وقایع دوران تحصیل
در زمانی که کشور مسلمان مصر، تحت حاکمیت خدیو عباس حلمی (1914 ـ 1892م.) و زیر پرچم و سلطه انگلیس قرار داشت و دوران تلخ ذلت را تجربه میکرد، عبدالمجید سلیم به آیندهای آزاد و اسلامی برای مصر میاندیشید و با این روحیه تحصیلاتش را ادامه میداد تا این که با گذر سالها، در سن 26 سالگی (1918 میلادی) توانست با درجه عالی از الأزهر فارغ التحصیل شود. در این دوره از زندگی علمیِ عبدالمجید سلیم، الأزهر شاهد تغییر و تحولات عملی و اداری بود و تلاشهای زیادی صورت میگرفت تا این مرکز تبدیل به مکانی منطبق با شرایط روز و پاسخ گو به نیازهای علمی، مذهبی و سیاسی روز گردد. [۳] عبدالمجید سلیم در این دوره شاهد وضع قوانینی، نظیر قانون تشکیل مجلس اداره الازهر، امتحان گرفتن از کسانی که میخواستند در الأزهر تدریس کنند، نحوه هزینه شهریهها در الازهر (در سال 1895 م.)، قانون مدارج علمی و بالأخره قانون جامع الأزهر (در سال 1896 م.) بود.
علاوه بر این امور، عبدالمجید سلیم در این دوره با وقایع تلخی هم روبه رو بود؛ درگذشت اساتید بزرگوارش و نیز شخصیتهای علمی و اصلاحگر بزرگ در مصرِ تحت سلطه روح او را میآزرد. او در سال 1897م. از وفات سید جمال الدین اسدآبادی آغازگر نهضت اصلاحگری اسلامی مطلع شد و به فاصله پنج سال از این ماجرا، از درگذشت عبدالرحمن کواکبی (1902م.) برجستهترین شخصیت پیرو مکتب اتحاد اسلامی سید جمال الدین و محمد عبده، آگاهی یافت. کواکبی اهل حلب و ایرانی الاصل بود. او در سال 1899م. بعد از هجرت به مصر، منصب قضاوت شرعی را عهده دار شد و بعد از مسافرت به کشورهای دیگر به مصر بازگشت و با محمد عبده که حاصل افکار جمال الدین بود، آشنا شد. (موثقی، 1371، ج 2، ص 57ـ52). اما بزرگترین مصیبتی که عبدالمجید به آن دچار شد، درگذشت استاد فرزانه و پیشوای عزت طلب او شیخ محمد عبده بود که در سال 1905م. روی داد.
ویژگی این دوره از زندگی عبدالمجید سلیم، تلاش اندیشمندان و دلسوزان اسلامی، برای بازگرداندن عزّت اسلامی به جهان اسلام و ایجاد نهضتهای اصلاحگری دینی است. از این رو عبدالمجید در یکی از حساسترین قلههای وقایع مربوط به جهان اسلام قرار داشت. در این بین باید به حرکتهایی که عبدالمجید بعدها ادامه دهنده آن شد، یعنی روند تاریخی تقریب و وحدت اسلامی نیز توجه کرد. زمانی که عبدالمجید دو سال تا فارغ التحصیلی فاصله داشت، علامه شرف الدین موسوی عاملی در مصر با سلیم بشری، مفتی مصر ارتباطات علمی برقرار کرده و در مسیر شناخت و ارتباط بیشتر مذاهب اسلامی، تلاش میکرد، که حاصل این تلاش، کتاب گرانقدر «المراجعات» میباشد. (ر. ک: پیشین، ص 272ـ260). [۴] به این ترتیب، وی با رئیس علمای مصر، سلیم بشری (1335 ـ 1284 ق) آشنا شد و هر دو برای درد مشترک، گام بر میداشتند. اهمیت این رویداد آن جا روشن میشود که بدانیم عبدالمجید سلیم، دقیقاً ره نورد همین مسیری است که در دوران جوانی و تحصیل او، سلیم بشری و سید عبدالحسین شرف الّدین پی ریختهاند و نهایت کار عبدالمجید سلیم هم توسط شاگردش شیخ محمود شلتوت به این آرمان میرسد که: «اتحاد اسلامی و پیمان برادری وقتی به دست میآید که شما مذهب شیعه را آزاد اعلام کنید و آن را مانند یکی از مذاهب چهارگانه بدانید. باید نظر شافعی و حنفی و مالکی و حنبلی به شیعه و پیروان آل محمد(علیهم السلام)مانند نظرشان به یک دیگر باشد تا در اثر این احترام اختلافات مسلمانان برطرف شود». (پیشین، ص28). [۵]
اوضاع فرهنگی مصر در زمان عبدالمجید سلیم
وقوع جنگ جهانی بین سالهای 1939 تا 1945، وضع کشور مصر را نیز آشفته ساخت و این کشور اسیرِ دست انگلیس را با تلاطم دیگر روبه رو کرد. در این سالها حزب وفد که با امضای معاهده 1936 با انگلیس، مصر را دربند نمود و به جدایی حزب سعد زغلول از مردم انجامید، در سال 1942 با پشتیبانی تانکهای انگلیس به قدرت رسید و با ویژگی غیرمذهبی ظاهر شد و شعار «دین برای خدا و وطن برای همه و حق مافوق قدرت و ملّت برتر از حکومت است» سرداد. (احزاب سیاسی در مصر، ص109).
برخی از استفتاهایی که از شیخ عبدالمجید سلیم میشد، و پاسخهای وی، گوشههایی از اوضاع فرهنگی آن دوره را نشان میدهد. در یکی از استفتاها (24 رجب 1362) بانویی از خانوادهای مذهبی مینویسد: «شوهرم که اوایل مرا دعوت به حجاب کامل و... میکرد، اینک زنان فریبکار را بیرون خانه میبیند و از من میخواهد بدون روسری و جوراب و... در گردشها و... حاضر شوم و در صورت امتناع مرا تهدید به طلاق میکند». این استفتا به تنهایی میتواند نشان دهنده اوضاع دینی و فرهنگی بخشی از جامعه مصر آن روز باشد؛ دورهای که در آن به تدریج استحاله فرهنگی آغاز میشد.
عبدالمجید در پاسخ به این استفتا، ضمن اعلام حرمت خروج زن با حالت آشکار کردن زینتها، به آیه 31 نور تمسّک میکند و مینویسد: «خِمار، مقنعه است که زن بر سرش میاندازد... زنان باید گردن و سینه خود را از نامحرم بپوشانند و اگر شوهر چنان امر کند، اطاعتش حرام است، چون امر به معصیت کرده و رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)فرموده: لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق. اطاعت زوجه از زوج در جایی است که زوج حقی داشته باشد و آشکار کردن زینت سر و گردن به اجنبی از حقوق او نیست و واجب است تقوا و تحمل اذیتهای شوهر». در نهایت نیز او را به نصیحت نمودن و امر به معروف و نهی از منکر شوهرش فرا خوانده و آیات امر به معروف و نهی از منکر را به او یادآوری میکند. (الفتاوی الجدیدة، ص 423 تا 428).
نمونهای دیگر از نفوذ فرهنگ غربی، موضوع رقص غربی بود که در جامعه گسترش یافته بود. محمد نزیه نویسنده مجله «آخر ساعة» در 4 رمضان 1362ق (1943م.) از حکم رقص زن با مرد اجنبی، مرد با زن اجنبی و رقص مرد با زن خود در جمع مردم سؤال میکند و سلیم در پاسخ، میگوید: «هیچ مسلمانی در سرزمین اسلام شک ندارد که رقص فرنگی معروف که مرد و زن در آن شرکت دارند، شرعاً حرام است و حرمت آن به ضرورت و به طور بدیهی معلوم است و هر زنی که با اجنبی برقصد یا مردی که با زن اجنبی برقصد، با ارتکاب آن گناهکار است و مستحق عقوبت دنیا و آخرتی است که خداوند به فاسقان وعده دادهاست. همان طور که مردی که با زنش در منظر مردم برقصد، مرتکب این گناه شدهاست. این قضایا خیلی روشن است و نیاز به برهان و دلیل ندارد. و هر کس که به آن راضی شود، حاضر و غایب، گناهکار است، چون رضایت به گناه، گناه است. همان طور که رضایت به کفر، کفر است و کسی که بتواند این منکر را تغییر داده و از بین ببرد ولی اقدامی نکند، او هم گناهکار است. خداوند کمتر از این را حرام کرده است، چگونه این منکرات را حرام نکند و از آن نهی ننماید». (پیشین، ص 1292ـ1291).
استفتای استاد مصطفی افندی وکیل از عبدالمجید سلیم هم اوضاع اسف بار آن روزگار را نشان میدهد. وی در نامهای از مسئله شراب در اسلام، فروش آن به غیر مسلمانان و مراکز مشروب فروشی در مقابل مساجد سؤال میکند. عبدالمجید، که خود مجسمه تقوا و مرزبانی از دین است، چنان عنان قلم از کف میدهد که هفت صفحه درباره این استفتا پاسخ مینویسد و با تقسیم وظایف پیرامون امر به معروف و نهی از منکر، در عمل کم کاری و تقصیر حاکمان را یادآور میشود. بخشی از پاسخ وی چنین است:
«بهرهمند کردن غیر مسلمانان از شراب به طور علنی در شهرهای مسلمانان جایز نیست، چون اظهار فروش شراب، اظهار فسق است، از این کار منع میشوند، بلکه میتوانند پنهانی خود به هم بفروشند. به طور کلی تجارت شراب در شهرهای مسلمانان به طور عمومی جایز نیست». (پیشین، ص1572).
ریشهابی افکار ضد استعماری عبدالمجید
عبدالمجید سلیم بعد از فراغت از تحصیل، اوقات خود را به تحقیق و تدریس و... گذراند و در واقع سالهای بین 1909 تا 1926 م. ، یعنی از 27 سالگی تا 44 سالگی، را به تکمیل شخصیت علمی و اندوختن تجربههای لازم گذراند. او در این سالها با تاریخیترین دوران مصر و در عین حال تلخترین ایام آن روبه رو بود. مصر هم چنان زیر سیطره انگلیسیها قرار داشت تا این که در سال 1914 م. شعلههای جنگ جهانی اول مصر را هم در برگرفت.
انگلیسیها به دلیل تمایل خدیو عباس حلمی به آلمانیها، او را برکنار کرده و سلطان حسین کامل (1917 ـ 1914 م.) را به سلطنت رساندند و انگلیس کشور مسلمان مصر را تحت الحمایه خود اعلام کرد (دانشگاه الأزهر، تاریخ هزار ساله تعلیمات اسلامی، ص 164) و در سال 1917 م. قیمومیت خود بر مصر را به جای سلطه عثمانی تثبیت نمود.
عوارض جنگ جهانی نسبت به این کشور هم چنان ادامه داشت تا این که در سال 1919 وضعیت به حد بحرانی رسید. سربازان انگلیسی در شهرها به رژه قدرت نمایی میپرداختند و در مقابل، مردم به اعتراض خشم آلود روی میآوردند. مسیونرهای مسیحی در سایه شوم انگلیسیها که از 37 سال پیش مصر را تحت سلطه داشتند، به تبلیغ میپرداختند و مسلمانان و علما در پی خنثی کردن آن بودند و انجمنهای متعدد امر به معروف و نهی از منکر و.... به وجود میآوردند. (خاطرات حسن البناء، ص 36).
در عصر اشغالگری، احزابی که گرایش ضد دینی داشتند یا نسبت به دین بی تفاوت بودند، ایجاد میشد، مانند حزب وفد که به آن «جلالیب آبی» میگفتند و رهبری آن را سعد زغلول عهده دار بود و شعار «دین برای خدا، وطن برای همه، حق مافوق قدرت و ملت مافوق حکومت» سر میداد و از میان شش نفر عضو هیئت اصلی آن، تنها زغلول مسلمان بود. (احزاب سیاسی مصر، ص 111ـ109). اقدامات علیه انگلیسیها محدود به مصر نمیشد و در سال 1920 مردم عراق هم علیه انگلیسیها قیام کردند و بالأخره با حاکم شدن فؤاد انگلیسی در دو سال بعد، وضعیت به نفع استعمارگر پیر خاتمه یافت و او تا چهارده سال بعد سکان اداره مصر را در دست داشت.
سقوط عثمانی در سال 1924 م. و به قدرت رسیدن آتاترک، تشکیل حکومت وهابی در عربستان و... وضعیت مذهبی، فرهنگی و اجتماعی مصر را تیره کرد و در همین دوره عبدالمجید سلیم عزم خود را برای مبارزه با استعمار جزم کرد و با دیدن این همه ضعف و زبونی مسلمین، به راز آن یعنی تفرقه پی برد و در تمام این دوران، الأزهر تا حد توان به ایفای نقش میپرداخت و علما و طلاب آن میکوشیدند بنیانهای اسلامی محفوظ بماند. همکاری با سیاسیون مصر دقیقاً در همین راستا قابل ارزیابی است، علاوه بر این که بعدها شخصیتهایی مثل حسن البنّا را نیز تحویل جامعه مصر داد. دکتر محمدرجب البیومی دراینباره مینویسد:
«الأزهر در قیام 1919 شرکت کرد و علمای الأزهر به عنوان استقلال خواهی و وحدت طلبی قیام کردند که مصطفی القادیانی، محمود ابوالعیون، عبدربه مفتاح، محمد عبداللطیف دراز و علی سرور زنکلویی از آن جمله بودند». (بیومی، ص 68).
دکتر رفعت سید احمد هم به دنبال سخن البیومی مینویسد:
«الأزهر در نهضتهای بیگانه ستیزی و استقلال طلبی همواره شرکت میکرد و به قوای انقلابی وطنی میپیوست، هر چند از مواجهه داخلی با حاکمان کناره گیری میکرد». (الدین و الدولة و الثورة، ص236).
جالب این که عبدالمجید سلیم بعد از دست یابی به مراحل بالاتر علم و حضور در جماعت کبار علما، با همین شخصیتهای مبارز هم ردیف و هم مسلک میشود، هم در «کبارالعلما» و مبارزات برای اصلاح امور اجتماعی و هم در «جماعت تقریب».
وضعیت آن دوره مصر بسیار نگران کننده بود. استعمار سیاه انگلیس سایه شوم خود را بر مصر و تمام خاورمیانه گسترانده بود. در نتیجه سیاستهای استعماری، ترکیه تحت رهبری کمال آتاترک در ورطه غرب زدگی فرو رفته بود و کشمکشها بین اعراب و ترکها، که به وسیله دولتهای استعماری غرب تشویق میشد، «ناسیونالیسم عرب» را توسعه میداد و بهانهای برای حمله به اسلام با عنوان «میهن پرستی» فراهم مینمود و سپری برای مخالفان اسلام ایجاد شده بود تا در سایه آن با تهییج احساسات میهن دوستی، بر مسلمانان یورش ببرند و موانع را درهم بشکنند. حوادث مذکور به این عده جرئت داد در مصر برای ریشه کنی اسلام بکوشند؛ از این رو مصر در این دوره شاهد انتشار کتابهایی چون «اسلام و اصول الحکم» نوشته علی عبدالرزاق (ر. ک: نقوی، 1361، ص 23ـ20) بود که در آن بر کنار گذاشتن اسلام از امور حکومت تأکید شده بود.
در کنار پیوند قشریان با روشن فکران مریض، عدهای روشن فکر مثل «طه حسین» با چاپ کتابهایی حقایق اسلامی را مورد تردید قرار میدادند. از جمله این که وی در کتاب «الشعرالجاهلی» کوشید اصالت قرآن را زیر سؤال ببرد، که بعدها معلوم شد کتاب او رونویسی از اثر کم ارزش یکی از خاورشناسان طراز سوم غرب بودهاست. مجلاتی مانند «مجلة السیاسة الاسبوعیة» هم مصریها را به بازگشت به دوران فرعونی فرا میخواند و ندا میداد که مصر از لحاظ تاریخی به کشورهای عربی مربوط نیست، بلکه با یونان و اروپا پیوند دارد. وضعیت چنان بحرانی و فضا چنان تنگ و تاریک شد که عدهای از علمای الأزهر هم به خاموشی و سکوت اجباری فرو رفتند. (ر. ک: موثقی، 1371، ج 2، ص 108ـ102). البته هر یک به گونهای در فکر دفاع از دین و نجات آن از خواری و ذلت بودند که در بُعد اقدامات تند اجتماعی و سیاسی میتوان به تلاشهای حسن البنا، و در ابعاد مذهبی و فرهنگی و زیربنایی به فعالیتهای شخصیتهایی چون عبدالمجید سلیم و شلتوت و... اشاره کرد که با کشف علت ضعف مسلمین در این دوره (تفرقه و جدایی مسلمین) تمام عمر خود را وقف اصلاح آن کردند. در صفحات بعد با این نوع اقدامات وی آشنا خواهیم شد، اما این اشاره، از آن جهت ضروری است که خاستگاه اقدامات سیاسی عبدالمجید در دهههای پایانی عمر جهت ایجاد تقریب بین مسلمین را نشان میدهد.
البته در همان دورهها نیز عبدالمجید به حد توان، در فعالیتها شرکت فعال داشت، هر چند اطلاعات سربستهای از آن دوره وجود دارد. «خفاجی» مینویسد:
«او شاهد حوادثی بزرگ در تاریخ دینی، فکری، اجتماعی و سیاسی مصر بود و به عنوان یک جهت بخش و هدایتگر در امور مشارکت داشت. (خفاجی، ج1، ص 306).
عبدالمجید سلیم در سایه الطاف و توفیق الهی و شایستگیهای علمی و فردی خویش در موقعیتهای علمی مختلفی توانست به مسلمانان خدمت کند که تدریس علوم دینی، عهده داری مقام قضاوت شرعی و تدریس در این زمینه، حضور در دارالافتاء، اشراف بر دروس الأزهر،، ریاست لجنة فتوا و افتای مصر، حضور در مجمع کبار العلما، لجنة احوال شخصی، ریاست دارالتقریب، شیخ الأزهر و... از جمله آنهاست، که در زیر به شرح برخی از آنها خواهیم پرداخت.
سلیم بر مسند تدریس
عبدالمجید سلیم، همانند دیگر عالمان الأزهر، به تدریس روی آورد و البته در این مسیر، درجه عالی او در فارغ التحصیلی از الأزهر، مشوّق بزرگ و اطمینان بخش مهمی برای او به حساب میآمد. او با اندوختههای علمی فراوانی که کسب کرده بود، به تعلیم و تدریس میپرداخت. علی عبدالعظیم، آنگاه که از وی به عنوان یکی از مشایخ الأزهر نام میبرد و مناصب او را برمی شمرد، قبل از هر چیز به موضوع تدریس وی تأکید میکند و مینویسد: «مناصب چندی را پذیرفت و در مراکز دینی به تدریس پرداخت. سپس در مدرسه قضاوت شرعی تدریس کرد. (مشیخة الأزهر، ج 2، ص 107) هر چند از تاریخ دقیق اشتغال وی به تدریس اطلاعی در دست نیست، اما با قراین مختلف میتوان فهمید که اولین فعالیت وی تدریس بودهاست. خفاجی نیز ضمن شرح حال او مینویسد:
«در سال 1908 م. در حالی که عالم بودن را در درجه بالای آن داشت، فارغ التحصیل شد... و به وظایف تدریس مشغول گردید» (خفاجی، پیشین).
شیخ احمد عسکری هم در مقالهای که به مناسبت وفات عبدالمجید در «الاهرام» چاپ کرد، به این موضوع اشاره کردهاست. (رسالة الاسلام، سال 76، ص 434).
همین سابقه طولانی در تدریس، از وی مردی توانا در تعلیم و تربیت و معلمی پاسخ گو به سؤالات طالبان دانش در تمام زمینههای علمی اسلامی چون فقه، کلام، تفسیر و... ساخته بود تا آن جا که رئیس تحریریه مجله رسالة الاسلام درباره تبحر وی در تدریس و اداره نمودن جلسات علمی در واپسین سالهای حیاتش، مینویسد:
«استاد بزرگ، شیخ الاسلام، شیخ عبدالمجید سلیم مجالس آکنده از مستمعان دارد که خواص از اهل علم و نظر در آن حاضر میشوند و سخت در آنان اثرگذار است. وقتی مسئلهای از مسایل شریعت در فقه، کلام، اصول، تفسیر یا غیر آن مطرح میشود، چشمهای شیخ بزرگ از هوش و ذکاوت میدرخشد و بر پیشانی اش چینهایی میافتد که موجهایی است که علم صحیح و رأی درست را از قلب قوی که شور جوانی و شعور پیری و عمق بصیرت و کثرت تعجیل در آن است، منتقل میکند. آنگاه که وجوه پنهان مسئلهای را به روشنی آشکار میسازد قلبها پر میکشد، همان طور که گوشها قانع میشود (پیشین، سال 16، ص 134).
شاگردان عبدالمجید
در مورد شاگردان او نیز از افراد معینی غیر از «محمود شلتوت» نام برده نشدهاست، [۶] اما کثرت شاگردانش از نوشتههای اهل تراجم و گزارشگران روشن میشود. خفاجی درباره وفات وی میگوید:
«خلأ بزرگی ایجاد کرد که چیزی آن را پر نمیکند گرچه شاگردان و مریدانی بجا گذاشت که از او به خیر و شکوه و وفا یاد میکنند».
عبدالمجید سلیم در هر موقعیتی، به موضوع تحصیل و اصلاح نظام آموزشی الأزهر اهمیت میداد که از جمله میتوان به سخنان وی در مجله رسالة الاسلام اشاره نمود. وی در دفاع از تحصیل محققانه علوم دینی و جلوگیری از هجوم برخی افراد به نظام درسی الأزهر مینویسد:
«طبق آیه (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة) یادگیری علوم زندگی بر امّت واجب است، و با اشتغال گروهی از فرزندان ما به علوم شرعی و احکام فقهی منافات ندارد، چون فقه اسلام چیزی جز روش و راه درست زندگی نیست. (لِکلّ جَعَلْنا مِنْکمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً) و به افراد شاغل در آن ایراد گرفته نمیشود که در مطالعه و بررسی آن تعمّق کردهاند، بلکه عیب در کوتاهی نسبت به مطالعه و تحقیق و واگذاشتن علوم عملی است که امت اسلام به علوم نظری، بدون علوم عملی اکتفا کردند». (رسالة الاسلام، سال 6، ص 8).
شلتوت شاگردی نمونه
شیخ عبدالمجید در طول دوران تدریس بی گمان چون چشمهای جوشان هزاران تن از تشنگان علوم اسلامی را سیراب ساختهاست و هر چند ما به طور دقیق از نام آنان بی اطلاع هستیم، ولی بارزترین شاگرد او «شیخ شلتوت» را به خوبی میشناسیم. شیخ شلتوت چنان متأثر از استادش عبدالمجید بود که بعدها در مسیر تقریب بین مذاهب، راه استاد را تداوم بخشید. [۷] مهمترین اقدام وی فتوای معروف او در به رسمیت شناختن مذهب شیعه در کنار مذاهب اهل سنّت است که دنباله تلاشهای شیخ سلیم بود. این فتوا اصلی از اصول اساسی تقریب بود و در حقیقت این فتوای یک نفر نبود، بلکه فتوای شخصیتهایی بود که بار امانت تقریب را به دوش کشیدند و در طلیعه آن استاد بزرگ عبدالمجید سلیم قرار داشت. (بیآزار شیرازی، 1377، ص 70).
به این ترتیب این حقیقت تاریخی روشن میشود که در مسیر تقریب، شاگرد و استاد چون یک روح در دو بدن، رسالتی بزرگ را به اتمام رساندند و همان گونه که فتوای جواز پیروی از مذهب شیعه را به طور آشکار از شاگرد میدانیم، بی هیچ تردیدی به استاد نیز نسبت میدهیم. متن این فتوا چنین است:
«... 1. اسلام بر کسی پیروی از مذهب معینی را واجب نکرده است بلکه میگوییم هر مسلمانی حق دارد که از هر مذهب از مذاهبی که به طور صحیح نقل شدهاست و احکامش در کتب خاصه مدون شدهاست پیروی کند. و هر کسی که از این مذاهب پیروی میکند، میتواند به مذهب دیگری منتقل شود، هر مذهبی که باشد و در این راه هیچ مشکلی نیست.
2. مذهب جعفری معروف به مذهب شیعه امامیه اثنا عشری مذهبی است که تعبد به آن مانند سایر مذاهب اهل سنت شرعاً جایز است. پس بر مسلمین سزاوار است که این را بدانند و از عصبیت ناروا نسبت به یک مذهب خاص بپرهیزند. دین خدا و شریعت او تابع مذهب یا محصور در یک مذهب نیست. پس هر کدام تلاشگر و مورد قبول نزد خدا هستند و جایز است برای کسی که اهل فحص و اجتهاد نیست، از آنها تقلید کند و به آن چه که در فقه خود تقریر میکنند عمل کند و در این مورد فرقی بین عبادات و معاملات نیست». (رضوی، ص 8).
شلتوت درباره استاد خود عبدالمجید سلیم میگوید: «آرزو داشتم میتوانستم تصویری ارایه دهم هم چون... مرحوم استاد اکبر شیخ عبدالمجید سلیم، مردی با ایمان و عالم به علوم مختلف اسلامی و مسلط به مذاهب فقهی در اصول و فروع. او هم چون کوهی عظیم و پایدار بود، مردی که در تأسیس پایههای تقریب، گامهای بسیار مؤثری برداشت. (بیآزار شیرازی، 1377، ص 52، به نقل از شیخ شلتوت در مقاله تاریخچه فشرده تقریب).
شیخ عبدالمجید بر مسند قضاوت
عبدالمجید سلیم با کوله باری از تجربههای تلخ عصر اشغال و تحقیر، کوشید در حد توان خود باری از دوش ملّت بردارد و در فضایی که امکان بیان افکار و تبلیغات دینی وجود نداشت، بر مسند قضاوت تکیه زد. وی در سال 1926م. [۸] وارد کار قضاوت شد. آن چه ما را از درخشان بودن دو سال خدمت او در مقام قضاوت (1926 تا 1928م.) مطمئن میکند، روحیه ظلم ستیزی و عدالتخواهی اوست که همه کسانی که با او آشنا بودهاند از آن سخن میگویند.
علامه محمدتقی قمی دبیرکل دارالتقریب مینویسد:
«شیخ عبدالمجید سلیم... نسبت به ظلم هم نهایت حساسیت داشت». (بیآزار شیرازی، 1379، ص191؛ ر. ک: احمدی و دیگران، 1379، ص 235 از آیتالله واعظ زاده خراسانی).
هم چنین شیخ حسنین محمد مخلوف مفتی مصر درباره عبدالمجید و دوره قضاوت وی میگوید:
«او را برای قضاوت برگزیدند و دو سال قضاوت کرد... شیخ عبدالمجید سلیم را به عنوان قاضی پاکیزه، عالمی توانا، فقیهی مجتهد، مردی صالح و تقواپیشه، برادری باوفا و صبوری مخلص هرگز فراموش نمیکنم، او را که آزار دید و مورد هجوم قرار گرفت و تحت فشار بود، علم و عالمان در الازهر و غیر آن از او محروم شدند. تاریخ به زودی از مواضع مهم و شجاعت و قوت ایمان و صلابت عقیده وی یاد خواهد کرد.» (رسالة الاسلام، سال 6، ص 436ـ430).[۹]
در دوره دو ساله فعالیت عبدالمجید سلیم، واقعه خاصی روی نداد، جز این که روند تخریب مسئله خلافت که از سال 1924 در پی سقوط عثمانی و روی کار آمدن آتاترک، ایجاد شده بود، وارد مرحله جدیدی شد و حتی کنگره مهمی در سال 1926 م. هم زمان با آغاز کار عبدالمجید در مسند قضاوت، در شهر قاهره پیرامون مسئله خلافت برگزار شد. این موضوع ذهن علمای الأزهر را به خود مشغول کرده بود و حتی شخصی مانند رشید رضا ده سال قبل از الغای خلافت، کتابی با عنوان «الخلافة و الامامة العظمی» (1922 م.) نوشت و بر تربیت کادرهای شایسته خلافت تأکید کرد؛ بر خلاف علی عبدالرزاق که خلافت را چندان قبول نداشت. رشید رضا به ترکها پیشنهاد کرد که به شکل کنونی حکومت (جمهوری) خود به عنوان موقت نگاه کنند تا مسئله خلافت به تصمیم یک کنگره واگذار شود؛ کنگرهای که مرکب از نمایندگان تمام کشورهای اسلامی باشد. پیرو همین نظریه، در سال 1926 م. کنگره قاهره تشکیل شد و پیشنهاد داد مدرسهای مخصوص برای پرورش نامزدهای خلافت برپا شد... (موثقی، 1371، ج 2، ص 40).
آغاز خدمت در دارالافتاء (1952ـ1928م)
عبدالمجید سلیم بعد از گذشت دو سال از تصدیگری مقام قضاوت، در سال 1928م. وارد دارالافتاء شد. این مجتهد 46 ساله از چنان بنیانهای علمی قوی برخوردار بود که با ورودش به موقعیت جدید، توانست منشأ آثار زیادی شود و تا سال 1952 در این مقام بماند. در مجموعه «الفتاوی الاسلامیة» ورود وی 2 ذی الحجه 1346ق و خروجش 15 ذی الحجة 1364ق عنوان شدهاست. (الفتاوی الاسلامیة، ج 1، ص 34). خفاجی در مورد تعداد فتواهای صادر شده از طرف وی در این دوره طولانی مینویسد: «بیش از پنج هزار فتوا دارد». (خفاجی، ج 1، ص 306).
و استاد احمد عسکری آن را پانزده هزار مورد ذکر میکند (رسالة الاسلام، سال 6، ص 434؛ به نقل از الاهرام) که این نظر به صواب نزدیکتر است؛ زیرا بعدها در مجموعه الفتاوی الاسلامیه با دقتی که در شمارش فتواها شد، به طور دقیق این میزان تأیید و تعداد فتواها «15792» مورد اعلام گردید. (الفتاوی الاسلامیة، پیشین).
عبدالمجید سلیم در میان فقهای الازهر، همواره از پرکارترین افراد بود و تعداد فتواهایش این نظر را تأیید میکند. نکته مهم در فتواهای عبدالمجید این است که به رغم کثرت آنها، مبانی عمیق فقهی و علمی در آنها به چشم میخورد و او هرگز تعمق و تفقه در فتوا را فدای کثرت صدور فتوا نکردهاست. استاد شیخ احمد العسکری دراینباره مینویسد:
«او فتوا دارد که هزاران مورد از آنها دارای مبادی علمی هستند» (رسالة الاسلام، پیشین).
در مجموعه الفتاوی الاسلامیة هم به نقل از علی عبدالعظیم پیرامون این موضوع آمدهاست: «از خلال این فرصت طولانی در مقام فتوا، ثروت زیادی از فتواهای فقهی برای ما باقی گذاشت که مشکلات زندگی و حوادث و وقایع جدید و احکام جدید را از دیدگاه اسلام شامل میشود». (مشیخة الازهر، ج 2، ص 107).
چنین حجمی از فتواها با آن میزان دقت، بهترین دلیل برای گردآوری آنها در یک مجموعه مستقل است؛ هدفی که گمان میرفت به زودی عملی خواهد شد، از این رو استاد احمد عسکری خبر از چاپ آن در مجموعهای واحد داده و نوشته بود:
«وزارت عدل برای جمع آوری و طبع آن کوشش میکند تا این دستاوردهای علمی مفید برای همه مورد استفاده قرار گیرد و بی گمان این اثر در طول تاریخ مرجع فتوا دهندگان و فقیهان و قانون دانها خواهد شد». [۱۰] (رسالة الاسلام، پیشین).
با وجود این امیدواری، فتواهای عبدالمجید هرگز در مجموعه واحدی جمع نشد، تا آن که در زمان شیخ جادالحق بخشهای کوچکی از آن در الفتاوی الاسلامیه که مجموعهای از فتواهای دارالافتای مصر است، گردآوری شد. علی عبدالعظیم از اشتیاق افراد زیادی به جمع آوری این ثروت عظیم از فتواها و چاپ و نشر آن سخن میگوید و اضافه میکند این امر تنها در زمان ریاست جادالحق بر منصب افتا ممکن شد و گروهی این میراث بزرگ اسلامی را که مفتیهای مصر به جا گذاشته بودند، طبع و نشر کردند که فتواهای شیخ عبدالمجید سلیم نیز در ضمن آن آمدهاست. (مشیخة الازهر، پیشین؛ به نقل از الفتاوی الاسلامیة، ج 7، ص 2685).
سلیم در هیئت «کبار العلما»
هیئت کبار العلما مجموعهای متشکل از نخبگان علمی الازهر است که رئیس الازهر را انتخاب میکند. شرط ورود به این هیئت، داشتن ویژگیهای برجسته علمی و مذهبی است که عبدالمجید سلیم از آن برخوردار بود. وی در زمان ریاست مصطفی مراغی جزء هیئت کبار العلما بودهاست.
او در این موقعیت نیز نبوغ علمی خود را نشان داد و در شمار برجستگان این هیئت درآمد. در این هیئت، عبدالمجید سلیم علاوه بر امور معمول، به مشکلات و معضلات اجتماعی و مذهبی نیز توجه داشت و در صورت بروز پیش آمدی خاص، برای حل آن تلاش مینمود. نمونه آن را میتوان در مبارزه با مفاسد اخلاقی در جامعه دانست. ورود عبدالمجید به هیئت کبار العلما هم زمان با اوج انحطاط مصر از لحاظ اخلاقی، فرهنگی و اعتقادی بود. جوانان جذب مخالفان دین میشدند، و مکاتب الحادی با رنگهای فریبنده آنان را از دین منحرف میکردند. در بعد فرهنگی، بی اعتنایی به مظاهر اسلامی هم چون حجاب و اصول اخلاقی اوج گرفته بود. رواج شراب خواری، مجالس مختلط، مراسم وقیحانه ملکه زیبایی و دهها مفاسد اخلاقی، جلوهای زشت از جامعه مصر آن دوره ترسیم کرده بود. مسابقات حرام، کسبهای خلاف شرع و... همگی هیئت مذکور را در برابر کوهی از مشکلات قرار داده بود، تا این که بهانهای برای اعلام این همه هجمه علیه دین و مظاهر دین پیدا شد و آن خبر تحریم شراب در ایالتهایی از هند و تقاضای شیخ مرتضی آل یاسین، از علمای مصر برای انجام اقداماتی مشابه در کشور مصر بود.
ماجرا از این قرار بود که علامه شیخ مرتضی آل یاسین از علمای بزرگ نجف اشرف بعد از اطلاع از تحریم مشروبات الکلی در هندوستان توسط دولت هند، نامهای از سوی علمای نجف اشرف به جماعت کبار العلمای الازهر فرستاد و آنان را به تبادل رأی و ایجاد نهضتی همگانی جهت مبارزه با مشروبات الکلی دعوت کرد. وی این نامه را در رجب 1369 ق به الازهر ارسال کرد.
جماعت تقریب الأزهر با دو شخصیت بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت، از اعضای هیئت کبار علما، ارتباط برقرار نمود و با آنان گفتوگو کرد، آنان هم از پیشنهاد علامه آل یاسین استقبال نموده و قول همکاری دادند.
چند روز بعد، با همکاری عبدالمجید سلیم، جلسهای تاریخی در جامع الازهر برگزار شد و کبار علما و رجال الازهر درباره این موضوع به تبادل نظر پرداختند.
آنان به این نتیجه رسیدند که به صورت دسته جمعی نامهای به رییس مجلس و وزرای مصطفی نحاس پاشا بفرستند و از وی بخواهند برای تحریم مشروبات الکلی در مصر اقدام نماید. هم چنین مقرر شد هم زمان نامهای به پادشاه مصر بنویسند و اهمیت تحریم مشروبات الکلی را برای وی توضیح دهند.
هر دو نامه نگاشته شد و ارسال گردید و در 25 شعبان 1369 در دو نوبت در رادیوی دولتی مصر قرائت شد.
چند تن از کبارالعلمای الازهر در این مورد با علمای نجف اشرف همکاری بیشتری داشتند که عبارتاند از:
شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت، شیخ محمد عبداللطیف دراز، شیخ محمد الفتاح العنانی، شیخ عیسی منون و شیخ محمد محمد مدنی.
از ریاست الازهر تا استعفاهای مکرر
منش سیاسی عبدالمجید سلیم به زودی تأثیر خود را در آینده سیاسی و علمی وی نشان داد. او که پس از چند سال فعالیت در مقام مفتی مصر، به عضویت هیئت کبار العلما، که رییس الازهر از بین آنها برگزیده میشد، درآمده بود پس از درگذشت مصطفی مراغی، به رغم اولویتهای علمی و شخصیتیاش به ریاست الازهر انتخاب نشد، بلکه دولت، شیخ عبدالرزاق را به ریاست این هیئت برگزید؛ به گونهای که خود عبدالرزاق منصفانه سلیم را ترجیح میداد و در بیان اصلح بودن وی به صراحت سخن میگفت. او اعتراف کرده بود که: «دولت از لحاظ سیاسی مرا انتخاب کردهاست». هم چنین این دو سخن از اوست که: «شیخ عبدالمجید سلیم شیخ مسلّم علما و فقیهترین آنهاست». (بیآزار شیرازی، 1377، ص 46) و «شیخ سلیم افقه فقهای مصر و حتی از نظر فضل از من برتر و عالمتر است... اگر ابوحنیفه زنده بود و میخواست برای مذهبش جای گزینی بگمارد، کسی جز عبدالمجید را برنمی گزید.» (موثقی، 1371، ص147) با این همه، عبدالرزاق از سال 1945 تا 1947م و بعد از او محمد مأمون الشناوی از سال 1948 تا 1950م ریاست الازهر را به عهده داشتند. پس از آن، عبدالمجید سلیم در سال 1950م. این مقام را عهده دار شد. بررسی مواضع سلیم در دولت فاروق و نجیب، خود تحقیقی دیگر را میطلبد ولی به طور کلی میتوان گفت موضع عبدالمجید سلیم صریحتر و قویتر از شیوه معمول علمای اهل سنت در برابر دولتها بود.
عبدالمجید سلیم بار اوّل در تاریخ 25 ذی حجه 1369 برابر با 18 اکتبر 1950 پس از یازده ماه ریاست بر الازهر، استعفا کرد. نمونههایی از ناسازگاری روحیات عبدالمجید با اعمال دولت مردان آن روز نقل شدهاست، از جمله این که وی در برابر توقعات دستگاه حکومتی فاروق گفته بود: «من این جا برای این گونه امور ننشستهام.» (بیآزار شیرازی، 1404ق، ج 2، ص 128) و یا این که وقتی فاروق در بنادر اروپا مشغول تفرج و خوشگذرانی بود، امور مالی الازهر با تنگ نظری مورد موشکافی قرار میگرفت و از سلیم تقاضای صرفه جویی بیش از پیش میشد و این موضوع تا جایی پیش رفته بود که شیخ به تنگ آمده و گفته بود: «اسراف و تبذیر در آن جاها و ذره بینی و نگریستن به ته سوزن اینجاها!» (پیشین) و همین امور باعث شد ناسازگاری حکومت با وی بیشتر شود و سرانجام وی مجبور به استعفا گردد. بعد از وی ابراهیم حمروش (1952ـ1951) به ریاست برگزیده شد. (دداج، ص164).
البته شیخ بعد از این کناره گیری با اهتمام تمام در دارالتقریب شروع به فعالیت کرد. خودش دراینباره گفته بود:
«من نور این رسالت تقریب و وحدت اسلامی را خواستم در الأزهر تعقیب کنم؛ رسالتی که به مصلحت اسلام است، اما دیدم که این دستگاه زنگ زده شده و دنباله رو جاهایی است که نباید باشد. و از این به بعد من اهتمامم به تقریب زیادتر خواهد بود و دارالتقریب جایی است که ما میتوانیم دور از این عوامل کار بکنیم». (بیآزار شیرازی، پیشین، ص 129).
در سال 1952م. (کمتر از دو سال بعد از کناره گیری سلیم از ریاست الازهر) بار دیگر با تقاضا و خواهش، عبدالمجید سلیم را به الازهر برگرداندند، که این امر مصادف با انقلاب مصر بود. در دولت جمال عبدالناصر هم سلیم موضع مساعدی نداشت و احتمالاً مشابه درگیری فکری ـ سیاسی جمعیت اخوانالمسلمین با ناصر، او نیز دیدگاه مشترکی با دولت جدید نداشت. از این رو نتوانست با دولت همکاری کند و سرانجام کنارهگیری کرد.
دکتر رفعت سید احمد در کتاب «الدین و الدولة و الثورة» تحلیلی عام ارایه میدهد و معتقد است نظام سیاسی آن دوره ثبات نداشت و دخالت الازهر در سیاست در دوره محمدعلی پاشا به نفع وی و علیه عثمانیها و در دوره بعد باعث از بین رفتن استقلال اقتصادی الازهر شد و به مرور سلطه دولت بر آن افزوده شد و تا جایی پیش رفت که حجم سنگین دخالتها، عبدالمجید و خیلیها را وادار به استعفا و بی میلی به مناصب الازهر و... کرد. (رفعت سید احمد، ص 238ـ235).
گامهای نخستین تقریب و همبستگی
در سال 1938م. استاد محمدتقی وارد مصر شد. وی یک روحانی ایرانی بود که برای انجام امور فرهنگی از سوی دولت ایران به مصر اعزام شده بود، اما او با الازهر تماس گرفت و در نتیجه، با شیوخ بزرگواری چون عبدالمجید سلیم، محمود شلتوت، محمد فحام، محمد ابوزهره، محمد غزالی، حسن البنّا و... آشنا شد. او موضوع تقریب را به عنوان استراتژی در نظر داشت و برای دست یابی به آن تحمل زیادی از خود نشان میداد به گونهای که تنها تصویب اساس نامه تقریب 9 سال به طول کشید و این قانون در سال 1947م. به تصویب رسید. در این دوره مصطفی مراغی ریاست الازهر را به عهده داشت.
دعوت تقریب، اندیشهای اصلاحی بود و در چارچوب اصلاحطلبی دینی جای داشت که از رهبران بزرگ اصلاحی دینی، چون سید جمال و محمد عبده الهام گرفته و از مواضع قوی سنّتی و فقهی و جنبههای قوی اصلاحی از جمله در مسئله اجتهاد و فکر تقریب برخوردار بود و محمدتقی قمی با ورود به مصر در سال 1938م. سفیر آن شد. وی لزوم رعایت دعوت مرحلهای برای دست یابی به هدف تقریب را یادآور شد. او در سخنانی که 25 سال بعد از آغاز تقریب بیان کردهاست، میگوید:
«خداوند اراده فرمود که اندیشهای اصیل و خالص که پیرامون آن تحقیق و بررسی انجام گردیده بود، به صورت دعوتی اصلاحی و دینی بر عالم اسلام طلوع نماید؛ اندیشهای که بزرگترین درد وگرفتاری مسلمانان را که تفرّق و پراکندگی است، درمان میسازد». زمانی که اندیشه تقریب شکل گرفت بسیاری به مبارزه با آن برخاستند. توده مردم انتظاری نداشتند که نکتهای از تقریب بشنوند، بنابراین چارهای نبود که قبل از اقدام به اصلاح، محیط را برای اصلاح مساعد کنند. به این ترتیب، اندیشه تقریب، سه مرحله را پشت سر گذاشت: 1. تمهید؛ 2. تکوین؛ 3. اجرا.
مرحله مقدماتی تقریب
مرحله آغازین تقریب از سال 1938م. (ورود قمی به مصر) تا سال 1946م. به طول کشید. در این دوره ریاست الازهر تا سال 1944م. با مراغی و بعد از آن (1945 تا 1948م.) با مصطفی عبدالرزاق بود. در این زمان جنگ جهانی دوم به فاصله یک سال پس از آغاز دعوت تقریب، تا سال 1945م. تداوم یافت و در کار تقریب وقفه پیش آورد. در این دوره عبدالمجید هم چنان مفتی دیار مصر بود و هر دو رئیس الازهر، با وی ارتباطات گرمی داشتند و در مراحل تمهید و تکوین از او یاری جستند. محمدتقی قمی درباره جایگاه شیخ مراغی در الازهر و آنگاه تمهید او برای ورود عبدالمجید سلیم به جریان تقریب مینویسد:
«مراغی مردی با وقار و با شخصیت و دارای فکری منظم و هماهنگ و بینشی وسیع بود. در اولین ملاقات، ایمان او را نسبت به اندیشه تقریب دریافتم، ولی به حکم مرکزیتی که داشت، نمیتوانست شخصاً این دعوت را به عهده گیرد، بلکه با زعامت و ریاستی که بر اهل سنت داشت، نمیتوانست در برابر محیطی که الازهر و در نتیجه این شهر عزیز از آن بهرهمند میگشت چنین اندیشهای را به طور آشکار تأیید نماید. ولی او میدانست که چگونه به این اندیشه خدمت کند و بدین منظور میدان و محلی برای ایراد سخنرانی در دانشگاه الازهر و خارج از آن به روی ما گشود و تسهیلاتی برای ارتباط ما با رجال الازهر برای تفاهم فراهم ساخت و ما را با کسانی که به علم و استعدادشان نسبت به تحقیقات علمی اعتراف داشت و در آنها میل و علاقه به تقریب میدید آشنا کرد.
شیخ مراغی به سوی رحمت الهی رهسپار گردید... او مردی فعال بود و در ایجاد ارتباط میان اشخاص و اتفاق بر نقاط اساسی سهم بسزایی داشت. او محیط را برای بعضی از بزرگان و علمای دین که در صدر آنها شیخ مصطفی عبدالرزاق و شیخ عبدالمجید سلیم قرار داشتند آماده ساخت. با این که جنگ بسیاری از آثار را واژگون کرد و خانهها و شهرها و دلهای مردم را ویران ساخت، اما هیچ گونه تغییری در دوستی و تفاهم افراد رخ نداد بلکه روز به روز این دوستی و تفاهم گسترش یافت...» (بیآزار شیرازی، 1378، ص 66ـ45).
خدمت بزرگی که مصطفی مراغی به جریان تقریب کرد، برگزیدن و شناساندن افرادی بود که میتوانستند در مسیر تقریب مفید واقع شوند و البته در این میان شخصیت علمی عبدالمجید سلیم چنان برجسته بود که در صدر فهرست پیشنهادی مراغی قرار گرفت.
بر اساس یکی از مقالات و گزارشهای دارالتقریب، مصطفی مراغی، خود شیخ عبدالمجید سلیم را به دارالتقریب معرفی کرد و احترام بسیار زیادی برای او قائل بود و معتقد بود اگر بتوانیم شیخ سلیم را وارد جماعت تقریب کنیم، قدم بسیار مهمی برداشتهایم. (موثقی، 1371، ص 147). به این ترتیب، عبدالمجید از همان مرحله اول وارد تقریب شد. از جمله اتفاقات این دوره میتوان به جشن هزارمین سال تأسیس الازهر اشاره کرد که قرار شد در آن، فعالیتی در مورد تقریب انجام گیرد. البته این جشن به سال بعد موکول شد و گسترش جنگ جهانی مانع برگزاری آن گردید. (بیآزار شیرازی، 1377، ص 65).
دکتر بیآزار شیرازی در مقدمه چاپ اوّل کتاب همبستگی مذاهب اسلامی مینویسد:
«از مهمترین پایههای استقرار دعوت تقریب، پیوستن شخصیتهای بزرگ و استثنایی عالم اسلام به آن بود، از جمله:.... ب: شیخ عبدالمجید سلیم مرجع بزرگ افتاء و فقاهت اهل سنّت، شخصیت وزین و قابل اعتنایی که از حیث وسعت معلومات و فضایل اخلاقی کم نظیر بود». (پیشین، ص 8 و 37).
دکتر شیخ محمد فحام، شیخ جامع الازهر نیز از نقش عبدالمجید سلیم یاد میکرد. وی طیّ ملاقاتی که بین مفتی اعظم اهل سنّت، محمد فحام، و علمای اعلام تهران در منزل علامه محمدتقی قمی در روز سه شنبه 22 تیر 1350 ش. صورت گرفت، در مجلس مهمانی سفیر مصر گفت:
«تصور میکنم جناب علامه قمی اجازه بدهند که بگویم هیئت تقریب که دارای این آثارگران بها بود و شخصیتهایی مانند شیخ عبدالمجید سلیم و دیگران که مشایخ و استادان ما محسوب میشوند، در آن شرکت داشتند، همه به همت شخص ایشان (قمی) به وجود آمد. البته این شخصیتها کورکورانه به دنبال این اندیشه نرفتند، بلکه آنان کسانی بودند که تا به طور قطع و یقین اندیشهای را صحیح و سالم نمیدانستند، گرد آن نمیرفتند و از آن پیروی نمیکردند» (پیشین، ص378).
مرحله تکوین و تجهیز تقریب
نقش دادن شیخ مراغی در مرحله تکوین و تجهیز تقریب به اشخاصی چون عبدالمجید سلیم و مصطفی عبدالرزاق همواره مورد تشویق و اعجاب محمدتقی قمی بانی و مؤسس تقریب بود. با این حال او عبدالرزاق را قهرمان مرحله دوم، یعنی تکوین و پیدایش تقریب، میداند. این مرحله را باید از سال 1946، زمان بازگشت محمدتقی قمی به مصر، تا حمایت علنی عبدالرزاق از تقریب دانست که موجب رسمیت یافتن آن شد. وی مینویسد:
«در سال 1946م. به مصر برگشتم. مرحله مقدماتی که آن را پشت سر گذاشته بودیم، این تجربه را به ما آموخت که قبل از هر دعوتی ارتباطات شخصی برای آمادگی لازم و ضروری است و شرط بقا از هر دعوتی این است که از میدان شخص خارج گردد و به دوش جماعتی از افراد با ایمان و با عمل گذاشته شود، به طوری که اگر یکی از میان رود دیگری به جایش قرار گیرد. در این فترت، مرحله تکوین آغاز گشت.» (پیشین، ص 66).
این مرحله با تصویب قانون تقریب در سال 1947 م. با موفقیت به پایان رسید که از افراد دخیل در آن میتوان به عبدالمجید سلیم رئیس هیئت فتوای دانشگاه الازهر اشاره کرد. به گفته مرحوم قمی، در این مرحله شیخ مصطفی عبدالرزاق رئیس الازهر در کنار این دعوت ولی خارج از جمعیت تقریب باقی ماند تا هنگام بحران بهتر بتواند آنان را کمک کند و در واقع نقش سپر دفاعی را به شیخ عبدالمجید سلیم واگذار کرد. علامه محمدتقی قمی تصریح میکند که در آن موقعیت، مصطفی عبدالرزاق، سلیم را شیخ مسلّم علما و افقه آنها میدانست. به این ترتیب، شیخ سلیم وارد تقریب شد. در این مرحله مشکلات زیادی برای تقریب پیش آمد، ولی همگی با درایت و ایمان و ایستادگی مصطفی عبدالرزاق، عبدالمجید سلیم و محمدتقی قمی و... پشت سر گذاشته شد. محمدتقی قمی مینویسد:
«اتفاقاً آن چه از آن میترسیدیم، واقع گردید؛ همین که خبر پیدایش دارالتقریب به گوش افراد متعصّب رسید، برآشفته شده و آشوب به پا کردند و افکار مسئولین و مقامات مملکتی آن روز مصر را مشوش کردند. گمانها و سوءتفاهماتی در ذهن آنها وارد ساختند و همین که کار اوج گرفت مصطفی عبدالرزاق در برابر مسئولین امر ایستاد و از این اندیشه و بی نظری مجریان آن و ارزش شخصیت و مراکز آنها در مصر و سایر کشورها به دفاع پرداخت. اگر دفاع این مرد با ایمان نبود کار اندیشه تقریب در همان مراحل ابتدایی پایان یافته بود. ایشان بعضی از اعضای الازهر را برای این منظور انتخاب و بعضی از نقاط اساسی قانون جمعیت تقریب را نیز تدوین کرد».
سپس ادامه میدهد: «و این مرحله، مرحلهای بود که شیخ بزرگ عبدالمجید سلیم با جهد و کوشش و علم و ایمان به جانب تقریب آمد. بعد از مدت کوتاهی شیخ مصطفی عبدالرزاق به سوی پروردگار خود بازگشت، گویی ایشان رسالتی برعهده داشت که آن را به انجام رسانید و رفت». (پیشین).
به این ترتیب، گزینش عبدالمجید از سوی عبدالرزاق و به کار بردن عباراتی چون شیخ مسلّم علما و فقیهترین عالمان، نشان از وزانت علمی وی دارد که تا آن موقع به آن دست یافته بود. از این رو با کوله باری از علم و دانش به یاری تقریب شتافت تا آیندهای متحد برای جهان اسلام رقم زند. از مراحل حساس دوران تکوین، زمان مربوط به تنظیم قانون جمعیت تقریب بود که علم و دانش عالی عبدالمجید در این مرحله نیز به کمک تقریب شتافت تا آن جا که استاد قمی مینویسد: «عبدالرزاق بعضی از اعضای علمای الازهر را انتخاب کرد و بعضی از نقاط اساسی قانون جمعیت تقریب از آثار فکری اوست» (پیشین، ص 46).
همان گونه که عبدالرزاق و علمای دخیل در تقریب پیش بینی کرده بودند، به زودی موجی از مخالفتها علیه نهضت تقریب برخاست و درستی تحلیل و پیش بینی اعضا را نشان داد.
در این مقطع که عبدالمجید به همراه یارانش در پی ایجاد طرحی برای ایجاد الفت بین مسلمین بودند، به تعبیر شیخ شلتوت، محیط عمومی پر از سرزنشها و تهمتها و آمیخته به افترا و سوءظن فرقهها نسبت به یک دیگر گردید. تشکیل جماعت تقریب از مذاهب مختلف اسلامی (مذاهب چهارگانه اهل سنت و «مذهب شیعه امامی و زیدی») پیروزی آشکاری بود که کینه توزان را هراسان ساخت.» (پیشین، ص 246).
سنّیها خیال میکردند که دارالتقریب میخواهد آنها را شیعه کند و شیعهها تصور میکردند که ما تصمیم داریم آنها را سنّی کنیم. اینها و سایرین که در حقیقت هدف رسالت تقریب را درنیافته بودند و یا نمیخواستند دریابند، گفتند تقریب میخواهد مذاهب را الغا کند یا آنها را در هم ادغام نماید. و نیز عدهای کوته فکر و کسانی که سوء غرض داشتند... و یا منافع خود را در تفرقه و تشتت میدیدند و یا روحشان مریضی و آلوده به هوا و هوس و تمایلات خاصی بود، با این اندیشه به پیکار برخاستند. اینان و کسانی که قلمهای خود را در معرض اجاره سیاستهای تفرقهانگیز قرار میدهند، هم چنان که با هر نهضت اصلاحی به مبارزه برمی خیزند و از هر اقدام اصلاحی که باعث وحدت مسلمین میشود، جلوگیری به عمل میآورند، به طور مستقیم و غیر مستقیم با آن به نبرد پرداختند و هر کدام به سهم خود با این نهضت مبارزه کردند». (پیشین، ص 34ـ33).
قانون تصویبی تقریب در سال 1947م. را باید نتیجه تلاش تمام عالمان حاضر به ویژه مصطفی عبدالرزاق، عبدالمجید سلیم و شاگرد او شیخ محمود شلتوت دانست.
مرحله اجرایی و نهایی تقریب
بخشی از چهره سیاسی عبدالمجید سلیم را باید در دارالتقریب جستوجو کرد، همان گونه که بخشی دیگر نیز، از مطالعه حضور وی در الازهر به دست میآید. با این که عبدالرزاق از نظر سیاسی اختلاف نظرهایی با سلیم داشت، اما سلیم، عبدالرزاق را شخصیتی صاحب علم و تقوا و مورد اطمینان میدانست و توسط وی به دارالتقریب راه یافته بود. شیخ سلیم با حضور در دارالتقریب منشأ آثار زیادی شد، هم از لحاظ علمی و اجتماعی، هم از لحاظ جلب شخصیتهای جدید به دارالتقریب که پشتوانه آینده آن شدند، مانند شاگردش شیخ شلتوت، و هم از جهت دفاع مستحکم در برابر حمله برخی شیوخ الازهر به اندیشه اصلاح گرایانه در باب تقریب بین مذاهب اسلامی. (ر. ک: موثقی، 1371، ص 148).
مصطفی عبدالرزاق بعد از زحمات زیاد و اتمام این بخش حیاتی از پروژه تقریب، دار فانی را وداع گفت و از آن پس بود که مرحله اجرایی آغاز شد. عالمان بزرگ در پی طرح ریزی فردایی متحد برای امّت اسلام بودند. تا این مرحله از تقریب را عمدتاً محمدمصطفی مراغی (1945 ـ 1935) و مصطفی عبدالرزاق (1947 ـ 1945) با همراهی و مجاهدت مردانی چون شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمدحسین کاشف الغطا (راهبری و هدایت کرده و به سلامت به سرمنزل مقصود رسانده بود و اکنون (1948) نوبت مردانی دیگر بود که این راه را بپیمایند.
بعد از عبدالرزاق، ریاست الازهر به محمد مأمون الشناوی (1950ـ1948) سپرده شده بود، از این رو عبدالمجید سلیم فارغ از مسئولیت اجرایی و سنگین ریاست، هم چنان میتوانست با فراغ بال به اندیشه تقریب بپردازد و برای آن تلاش کند.[۱۱] در این جا به گوشهای از نقش سلیم از نگاه محمدتقی قمی مؤسس و دبیرکل دارالتقریب اشاره نمود و نقش وی را در دورههای مختلف تقریب بررسی میکنیم.
شخصیتهایی از رؤسای الازهر که به صورت مستقیم و غیر مستقیم در دعوت تقریب سهیم بودهاند، عبارتاند از: محمدمصطفی مراغی، مصطفی عبدالرزاق، عبدالمجید سلیم.
مدتی بعد از آغاز فعالیت تقریب، انقلاب مصر (1952) به وقوع پیوست و فاروق از قدرت برکنار شد. هر چند عبدالمجید سلیم و همکارانش به تلاشهای خود ادامه میدادند، اما حکومت جدید تا حدود یک سال و نیم نسبت به تقریب نظر مساعدی نشان نمیداد و میخواست بداند «این دعوت چیست، از کجا آمده و چه نقشهای دارد و چطور شده که این چنین کارش گرفته و این شخصی که از ایران آمده و این تشکیلات را راهانداخته، هم شیعه است و هم غیر مصری، چطور شده که تمام رجال را به دور خود جمع کرده و بالأخره نیرویش چیست و از کجا تقویت میشود». (بیآزار شیرازی، 1378، ص 31 و 30). این وضع به جایی رسید که رفت و آمد افراد دارالتقریب را کنترل میکردند و به گفته قمی در دیدار با ناصر، مجله رسالة الاسلام با فقر مالی اداره میشد و نویسندگان، مقالات مجانی میدادند. (بیآزار شیرازی، 1377، ص 34).
در هر صورت، دارالتقریب هم چنان به فعالیت خود ادامه داد و افراد مهمی مثل ابراهیم الطحاوی از همقطاران ناصر را هم به امور مذهبی جذب کرد، به گونهای که وی بعدها، رییس هیئت شباب المسلمین مصر شد. (پیشین).
در چنین موقعیت مهم و حساسی بیشترین کمکها از سوی شیخ عبدالمجید سلیم بود. دوره اصلی تلاشهای عبدالمجید سلیم در تقریب بین مذاهب، مربوط به دوران ریاست وی در الازهر است. وی در این مقطع خدمات زیادی به اندیشه تقریب بین مذاهب نمود. محمدتقی قمی به صورت فهرستوار درباره این دوره از زندگی وی مینویسد:
«میزان علاقه و دلبستگی وی به تقریب به گونهای بود که وی با این که پس از چند سال رییس الازهر شد، باز به عضویت خود در جمعیت ادامه داد و حتی بیشتر نامههای خود را با عنوان شیخ الازهر و نائب رییس جمعیت تقریب امضا میکرد. در عهد او بود که فصل تازهای در ارتباط میان سنی و شیعه گشوده شد. او باب نامه نگاری را با علمای شیعه گشود و پاسخ آنها را دریافت نمود و برای اولین بار دانشگاه الازهر را که منحصر به مذاهب چهارگانه تسنن بود، به صورت دانشگاه عمومی اسلامی درآورد تا به ماده واحدهای که راجع به دانشگاههای اسلامی در قانون اساسی تقریب آمده بود، عمل کند و او برای اولین بار بعضی از احکام و قوانین شیعه را که در نظرش از سایر قوانین بهتر بود، در قانون مصر در قوانین مربوط به احوال شخصی وارد کرد و او بود که به دارالتقریب پیشنهاد چاپ تفسیر مجمع البیان را داد». (پیشین، ص 48 و 47).
شیخ سلیم در برابر فتنه تفرقه
از آغاز فعالیت دارالتقریب بیش از همه مخالفان، دو جریان در پیوند با هم، علیه این جمعیت و همبستگی آن وارد عمل شدند؛ یکی استعمار و سیاستهای استعماری و دیگری دولت سعودی با کمک عوامل سیاسی و وهابی و نویسندگان مزدور وابسته به استعمار که انواع کتابها و تبلیغات دورغ را علیه شیعه نشر میدادند. به خصوص این که وهابیها و سعودیها به تأثیر از سیاستهای استعماری غرب، فکر میکردند با وجود دارالتقریب، تبلیغات ضد شیعی آنان خنثی میشود. هم چنین حضور حسن البنا رهبر اخوانالمسلمین در دارالتقریب برای آنان بسیار گران آمده بود، زیرا این امر مانع پیشرفت دعوت و تبلیغ وهابیگری در میان اخوانالمسلمین میشد. از این رو تلاش میکردند حسن البنا را مجبور به کناره گیری از دارالتقریب کنند.
در حالی که شیخ سلیم در راستای اهداف مقدس دارالتقریب مشغول تهیه مقدمات صدور فتوای جواز پیروی از مذهب شیعه بود، ایادی استعمار و دشمنان مشترک شیعه و سنی، کتابی را از یکی از علمای شیعه دوره صفویه علیه اهل سنت و شیخین ـ ظاهراً کتاب منسوب به شیخ علی کرکی است ـ از طریق پست برای تمام اعضای دارالتقریب فرستادند. این کتاب در بستههایی با عنوان «نفحات اللاهوت فی وجوب سبّ الجبّ و الطاغوت» ارسال گردید، بدون این که تاریخ چاپ یا نام چاپ خانه یا کشور محل چاپ در آن معلوم باشد. به علاوه، هر کدام از بستهها از کشورهای مختلف اروپایی فرستاده شده بود و معلوم نبود که مبدأ، کدام یک از این کشورها است. کار ارسال این بستهها هم جهت اطمینان از رسیدن آن به دست اعضای تقریب، دوبار صورت گرفته بود.
توزیع این کتاب، فتنه و هنگامهای برپا کرد، به خصوص برای جمعیت تقریب که با زحمت در دارالتقریب شرکت میکردند و مورد ملامت مردم و متعصّبان بودند.
رجال تقریب در اولین جلسهای که به دنبال این جریان گرفتند، با عصبانیت زیاد نسخهای از این کتاب را به یک دیگر نشان داده و گفتند: «ما آمدهایم این جا چه کار کنیم؟ ما چه الزامی داشتیم که با دچار کردن خود به انواع گرفتاریها، از شیعهای دفاع کنیم که این چنین نسبت به اصحاب بدگویی میکند و تا این حد پیش رفتهاست؟»
پس از پایان سخنان مخالفین، شیخ عبدالمجید سلیم برخاست و گفت: «ای برادران! اگر کسی پدران شما را سب و لعن کند او را از اسلام خارج میدانید؟ برادری دینی خود را با او قطع میکنید؟ گفتند: نه.
شیخ گفت:
اصحاب نیز پدران روحانی ما هستند و اگر کسی نسبت به بعضی از آنها دچار بدبینی بوده و به آنها ناسزا گوید، موجب خروج وی از اسلام و برادری اسلامی نخواهد گشت. به علاوه، اگر این مصائب و تفرقه و جداییها نبود که لزومی نداشت ما در این جا دور هم جمع شویم. ما در این جا گرد هم آمدهایم تا مشکلات و بیماریهای اجتماعی را بررسی کنیم و به درمان اساسی آنها بپردازیم».
بالأخره شیخ عبدالمجید سلیم آنها را آرام ساخت اما این توطئه باعث شد که شیخ نتواند فتوای تاریخی خود را مبنی بر جواز پیروی از مذهب شیعه صادر کند و این کار چندین سال به تأخیر افتاد تا این که به دست شاگرد توانایش شیخ محمود شلتوت انجام گرفت. این افتخار بزرگی برای تمام مسلمانان جهان بود، زیرا تا کنون هیچ یک از مذاهب جهان نتوانستهاند میان خود این چنین تقریب و همبستگی برقرار سازند. چنان که یکی از شعبههای مسیحیت، یعنی کاتولیک، گذشته از این که شعبه دیگر مسیحیت، یعنی پروتستان، را به هیچ وجه قبول ندارد، نتوانست حتی عقد ازدواج هر یک از فرقههای خود را به دیگری بقبولاند. (بیآزار شیرازی، 1379، ص 194ـ191 و بیآزار شیرازی، 1377، ص343).
ارتباط سلیم با آیتالله بروجردی
گام دیگری که عبدالمجید سلیم و دیگر ارکان تقریب در مسیر گسترش تقریب برداشتند ایجاد ارتباطهای گسترده با عالمان دیگر کشورها و مذاهب بود. این ارتباطات با علمای کشورهای گوناگون مانند پاکستان، برخی کشورهای آفریقایی و... ادامه یافت و بارها تا مراحل حل مشکلات آنان پیش رفت. در این میان، ارتباط عبدالمجید سلیم و بعد از وی شاگردش شیخ محمود شلتوت با علمای شیعه به عنوان صاحبان فقه پویا و مجتهدان آزاداندیش، توجه محققان را به خود جلب میکند. ارتباطات از طرق مختلف مانند مکاتبه، اعزام نماینده، ملاقات و... انجام میگرفت. در یکی از این نامهها، شیخ سلیم به آیتالله بروجردی که پیامی شفاهی برایش فرستاده بود، مینویسد:
«پیام شفاهی از طریق آقای قمی رسید. از حمایتها و اعتماد حضرت عالی به اینجانب و از این که فکر تقریب بین مذاهب اسلامی مورد عنایت فراوان شماست تشکر میکنم». (بیآزار شیرازی، 1377، ص 7 و 276).
سپس با اشاره به دسیسههای گذشته مغرضین در باز داشتن مسلمین از حق فهم و درک صحیح اسلام و ایجاد تفرقه و اختلاف، لزوم تبادل رأی و مشورت میان آنان را تأکید میکند و نخستین قدم واجب برای علما را این میداند که «آن چه را مربوط به این افتراق و پراکندگی است از اذهان مردم دور سازیم و صفحات روشن و طرحهای اسلامی و شریعت سهل و آسان اسلام را انتشار دهیم».
آیتالله بروجردی نیز در جواب، نامهای به ایشان نوشت و در آن نامه از هدف تقریب، تمجید فراوان نموده و متذکر شد که من هم تا جایی که امکان داشته باشد برای از بین بردن موجبات نفاق کوشش و جدیت میکنم. هم چنین نامههای دیگری بین آنها رد و بدل شد.
علامه محمدتقی قمی درباره میزان احترام عبدالمجید سلیم به آیتالله بروجردی در مسیر تقریب بین مذاهب مینویسد:
«هرگاه نامه آیتاللّه بروجردی را برای شیخ عبدالمجید سلیم، رئیس جامع الازهر، میبردم، ایشان بلند میشدند و نامه را میگرفتند و میبوسیدند و آنگاه مینشستند». (احمدی و دیگران، 1379، ص 15).
آیتالله واعظ زاده خراسانی هم در ارزیابی نامههای رد و بدل شده بین این دو شخصیت بزرگ علمی و مذهبی چنین میگوید:
«از نامههایی که بین آیتالله بروجردی و عبدالمجید سلیم و محمود شلتوت رد و بدل شده، فهمیده میشود که مرحوم بروجردی از تلاش آنان در راه اتحاد تقدیر میکرد. در یک جلسه خصوصی فرمود:
مرحوم شیخ عبدالمجید سلیم وقتی متذکر فاجعه کربلا میشد، میگفت: این فاجعه لکه ننگی در تاریخ اسلام است و بسیار متأثر میگردید...» [۱۲] (پیشین، ص 235).
میزان اهتمام عبدالمجید سلیم و دست اندرکاران تقریب به ارتباط با علمای مذاهب، بهویژه آیتالله بروجردی، به حدی بود که حتی اخبار مربوط به مریضی و سلامتی وی را هم در رسالة الاسلام یادآور میشدند و به این طریق بر پیوند دشمن شکن مسلمین در هر فرصتی افزوده میشد.
آثار عبدالمجید سلیم
از این شخصیت مذهبی، علمی و اجتماعی، آثار زیادی در حوزههای مذهبی و اجتماعی بر جای مانده که مجموعه سخنرانیها و فتواهای وی از آن جمله است. محمد عبدالمنعم خفاجی مینویسد: «آثار زیادی در الازهر بر جای گذاشت». (خفاجی، ج 1، ص 257).
- فتواها: از این عالم بزرگ نزدیک به پانزده هزار فتوای شرعی برجای ماندهاست که بی گمان گردآوری آن در بازشناسی شخصیت علمی و مذهبی وی، تأثیری اساسی خواهد داشت.
- پیرامون تقریب
در این بخش نیز نوشتهها، نامهها و رسالههای مختلفی از وی بر جای ماندهاست. رسالههای خطی به جای مانده از او گویای ابعاد دیگری از شخصیت وی مانند شجاعت در قول حق و آشکار کردن آن است. (پیشین).
خفاجی درباره آثار او چنین میگوید: «در مسیر تفاهم طوایف اسلامی و... کتابها و رسالهها و نامههایی بین او و بسیاری از علمای شهرهای اسلامی رد و بدل گردید. ارزشهای او به مصر محدود نیست بلکه به آفاق اسلام و تمام طوایف رسید. از وی آثاری خطی بر جای ماند که در آنها شجاعت در بیان سخن حق و آشکار کردن آن نزد حکام بدون خوف و پرهیز دیده میشود». (پیشین، ص2).
در گذشت عبدالمجید سلیم
عبدالمجید سلیم، سرانجام در صبح پنج شنبه دهم صفر 1374ق. (7 اکتبر 1954 م.) در سن 72 سالگی به رحمت الهی پیوست و مسلمانان را از وجود عالمی فرهیخته و اندیشمندی اصلاح گر محروم نمود. مجله رسالة الاسلام در ضمن مقالات خود به مناسبت درگذشت وی، آوردهاست: «شیخ الاسلام عبدالمجید سلیم در روز پنج شنبه 9 صفر 1374 هـ (7 اکتبر 1954 م.) وفات یافت. خداوند او را نزد خویش برد؛ بنده صالح، تقواپیشه، پاکیزه، شیخ اسلام، علم اعلام، مغفورله، استاد بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم».
به این ترتیب، طومار زندگانی مردی بزرگ که در تقوا، علم، اخلاق و جهاد در راه خدا کمنظیر بود پیچیده شد؛ شخصیتی که برای خدمت به افکار و اندیشه و دین و امت زندگی کرد، نه مال و جاه و منصب. به شدت وفادار، خوش برخورد، پاک زبان و غیور بر دین بود و در راه حق، سرزنش کسی را برنمی تابید. غیرتش در دین ضربالمثل بود. وقتی فساد یا شرّی را میدید که قدرت بر دفع آن نداشت چشمانش پر از اشک میشد. او به راستی صلاح امت را در تمسک به دین در همه شئون زندگی میدید. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
منابع و مآخذ
- احزاب سیاسی در مصر.
- الفتاوی الاسلامیة من دارالافتاء المصریة، ج 1.
- الفتاوی الجدیدة.
- به کوشش احمدی و دیگران، چشم و چراغ مرجعیت، مصاحبههای ویژه مجله حوزه با شاگردان آیتالله بروجردی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1379.
- بیآزار شیرازی، عبدالکریم، اسلام آیین همبستگی، مؤسسه انتشارات بعثت، 1354 و زکات علم، چاپ دوم، تهران، 1378.
- بیآزار شیرازی، عبدالکریم، توحید کلمه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1404 ق، ج 2.
- ــــــــــــــــــــــــــــــ، شیخ محمود شلتوت، طلایه دار تقریب، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1379.
- ــــــــــــــــــــــــــــــ، همبستگی مذاهب اسلامی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی)، تهران، 1377.
- بیومی، محمدرجب، الأزهر بین السیاسة و حریة الفکر، القاهره، دار الهلال، 1983 م.
- خاطرات حسن البنا، ترجمه استاد جلال الدین فارسی.
- خفاجی، محمد عبدالمنعم، الأزهر في الف عام، ج 1.
- دداج، بایار، دانشگاه الأزهر، تاریخ هزار ساله تعلیمات اسلامی، ترجمه آذرمیدخت و مشایخ فریدنی.
- رسالة الاسلام، مجلة الاسلامیة عالمیة، دار التقریب بین المذاهب اسلامیة، قاهره، سال 6.
- رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحدة الاسلامیة، مطبوعات النجاج بالقاهرة.
- رفعت سید احمد، الدین و الدولة و الثورة، الدار الشرقیه.
- مشیخة الازهر، ج 2.
- موثقی، سید احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، 1371، ج 2.
- نقوی، علی محمد، شکوفایی انقلاب اسلامی در مصر، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، تهران، 1361.
پانویس
- ↑ برگرفته از کتابى با همین عنوان، محمد عابدى میانجى، خارج فقه و اصول، کارشناس ارشد تفسیر و علوم قرآن (اشتغال به تحصیل).
- ↑ قریه «میت شهالة» از شهرکهاى «مدینة الشهداء» منوفیه است. یاقوت مىگوید:«منوف» از روستاهاى مصر قدیم است که در فتوحات مصر نیز نامى از آن برده مىشود. معمولاً واژه کورة هم به آن اضافه مىکنند و «کورة رمسیس و منوف» مىگویند. جایى که از کشتزارها و آبادىها... پایینتر است و به بخش کورة آن، امروزه منوفیه مىگویند. (معجم البلدان، ج 5، ص 216؛ المعجم الوسیط، ج 1، ص 386 «توضیح واژه ریف»).
- ↑ در قرن نوزدهم، جنبشى فرهنگى و آموزشى در مصر پدید آمد و جوانان به سوى فرهنگ نوین گرایش پیدا کردند و صدها نفر براى تحصیل عازم اروپا شدند و مدارس جدید در مصر تأسیس شد. با این وضع، الأزهر با روش قدیمى نمى توانست در جذب جوانان موفق باشد. به همین دلیل مدتى متروک ماند. در پى اقدامات اصلاحگرایانه که سالها (از 1872 تا 1936) به طول کشید، به صورت مدرن و متشکل از سه دانشکده (اصول دین، حقوق اسلامى و زبان و ادبیات عرب) درآمد و دانشجویان قبل از ورود به رشتههاى تخصصى، دروس مقدماتى و عمومى را در دو دوره مقدماتى و متوسطه مىگذرانند. هنوز هم برخى کلاسها به روش سابق، یعنى نشستن دور استاد، اداره مىشود. (بىآزار شیرازى، 1377، ص 391؛ خفاجى، ج 1، ص181).
- ↑ این کتاب که حاصل نامههاى دو اندیشمند اهل سنت و شیعه است به نام «رهبرى امام على(علیهالسلام)» و به نام «مذهب و رهبر ما» به فارسى ترجمه و بارها چاپ و منتشر شدهاست.
- ↑ اوّلین نامه بین آن دو در ذى قعده 1329 ق. رد و بدل شد.
- ↑ به دلیل ارتباط ویژهاى که بین عبدالمجید سلیم و شلتوت وجود داشت، از وى در گزینه بعدى سخن خواهیم گفت.
- ↑ شیخ شلتوت در مصاحبه با روزنامه اطلاعات درباره شکلگیرى جماعت تقریب مىگوید: «افتخار همکارى من از روز اول شکل گرفت و استاد مغفور ما شیخ عبدالمجید سلیم شیخ سابق الأزهر مرا دعوت کرد و من فهمیدم که او و شیخ مراغى و عبدالرزاق آرزوهاى زیادى در این زمینه دارند لذا من هم در رسالة الاسلام بحثى قرآنى را شروع کردم». (رسالة الاسلام، سال 11، ص 219).
- ↑ به دنبال سقوط عثمانى بحثهاى زیادى درباره خلافت درگرفته بود. در همین سال، کنگره مهمى در قاهره در مورد مسئله خلافت برگزار شد. (موثقى، 1371، ج2، ص 40).
- ↑ درباره ویژگىهاى اخلاقى وى از جمله عدالت طلبى در تمام ابعاد، در بخش ویژگىهاى اخلاقى سخن خواهیم گفت.
- ↑ پیرامون ویژگىهاى علمى سلیم، از جمله خصوصیات فقهى او در فصلى جداگانه سخن خواهیم گفت.
- ↑ بعد از محمدمأمون، ریاست الازهر به عبدالمجید سلیم (1951ـ1950) ابراهیم حمروش (1952ـ1951)، بار دیگر عبدالمجید سلیم (1952)، محمدالخضر حین مالکى (1954ـ1952)، عبدالرحمن تاج (1958ـ1954) و بالاخره محمود شلتوت (1958) رسید و در طول این مدت اندیشه تقریب با مدیریت محمدتقى قمى سامان یافت.
- ↑ شاگرد وى شیخ شلتوت همچنین بود. استاد عبدالکریم بىآزار شیرازى در مورد او مىنویسد: «وى مانند استادش شیخ عبدالمجید سلیم از مظالم بنى امیه نسبت به امام حسین(علیهالسلام) و سایر اهل بیت(علیهمالسلام) متأثر بود و در دوران ریاست او در الازهر در روز عاشورا در محوطه جامع الازهر مراسم عزادارى امام حسین(علیهالسلام) را برگزار مىکرد». (بىآزار شیرازى، 1379، ص 20).
مطالب مندرج در این مدخل بارگذاری شده از فصلنامه اندیشه تقریب، سال دوم، شماره هفتم، تابستان 1385 میباشد.