واقفیه
نام واقفیه
نام‌های دیگر واقِفیه • واقِفه • مَمْطوره
بنیانگذاران علی بن ابی حمزه بطائنی • زیاد بن مروان قندی • عثمان بن عیسی رواسی

واقفیه گروهی از شیعیان بودند که بر امامت امام موسی کاظم (علیه السلام) توقف کردند و ایشان را همان مهدی موعود می‌دانستند. بنیان‌گذاران واقفیه سه نفر به نام‌های: علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از وکلای امام موسی کاظم بودند و به همین سبب اموال فراوان وی را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت امام رضا ناچار بودند آن اموال را تحویل وی دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه از این امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند: حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.

عوامل پیدایش واقفیه

بی شک دست سیاست بازان عباسی و مزدوران برمکی در ایجادمشکلات و موانع در مسیر اهل بیت(علیه السلام) نقش بسزایی داشت; اما انگیزه‌های اصلی پیدایش واقفیه را باید در این عوامل جستجو کرد:

علاقه به زخارف دنیوی

دنیا دریایی ژرف است که بسیاری را در خود غرق کرده است. پیامبران الهی و ائمه(علیه السلام) هماره مردم را از این خطر بزرگ آگاه کرده‌اند و آن را ریشه همه گناهان دانسته‌اند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه) می‌فرمود: دنیاباعث هلاکت شما و گذشتگان از شما بوده و هست.

بنیانگذاران واقفیه سه نفر به نام‌های; علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی ازوکلاء امام کاظم(علیه السلام) بودند و اموال فراوانی که مربوط به آن حضرت بود را دراختیار داشتند. آنان به جهت تصاحب این اموال ادعا کردند که موسی بن جعفر(علیه السلام) زنده و غایب است. چرا که در صورت اقرار به امامت حضرت رضا(علیه السلام) ناچار بودند آن اموال را تحویل ایشان دهند. از این روی نه تنها اموال را غصب کردند بلکه ازاین امکانات جهت فریب دادن شیعیان دیگر مانند; حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و دیگران استفاده کردند.

یونس بن عبدالرحمان بر این حقیقت تصریح می‌کند و می‌گوید: در زمان رحلت امام کاظم(علیه السلام) وکلای حضرت اموال فراوانی را که مربوط به امام بود، در اختیار داشتند و این، سبب توقف آنان گردید. (زیاد قندی هفتادهزار دینار و علی بن حمزه سی هزار دینار) من با آنان مخالفت کردم و طبق وصی امام کاظم(علیه السلام) مردم را به طرف حضرت رضا(علیه السلام) دعوت کردم، روزی آن دو نزد من آمدند و گفتند: چرا چنین سخن می‌گویی؟! اگر مال و ثروت می‌خواهی بی‌نیازت می‌کنیم. ده هزار دینار به تو می‌دهیم و ساکت باش. به آن دو گفتم: ما از ائمه(علیه السلام)روایت داریم که هرگاه بدعت‌هایی آشکار شود، عالمان باید علم خود را اظهار کنند وگرنه نور ایمان از آنان سلب می‌شود و من در هر حال تلاش در راه خدا را رها نخواهم کرد. آن دو نفر کینه مرا در دل گرفتند و به من ناسزا گفتند.

سومین نفر; عثمان بن عیسی رواسی وکیل امام کاظم(علیه السلام) در مصر بود و اموال بسیاری(وجوهات شیعیان برای امام(علیه السلام)) را در اختیار داشت.

امام رضا(علیه السلام) سفیری نزد او فرستاد و دستور تحویل وجوهات را صادر فرمود; عثمان بن عیسی در جواب نوشت:

پدر شما زنده است. حضرت در پاسخ مرقوم فرمود: پدر من ازدنیا رخت بربسته و ما ارث او را تقسیم کردیم و این خبر حتمی است. عثمان بن عیسی بار دیگر در پاسخ نوشت:

اگر پدر شما زنده باشد، شما را حقی در این اموال نیست و اگر از دنیا رحلت کرده است به من دستور نداد اموال را به شما تحویل دهم.

درباره یکی دیگر از واقفیان; منصور بن یونس برزج نیز همین علت ذکر شده است. او با اینکه به دستور امام کاظم(علیه السلام) خدمت علی بن موسی(علیه السلام) رسید و جانشینی ایشان را تبریک گفت، ولی بعد از شهادت امام هفتم این حقیقت را انکار کرد وتنها دلیلش این بود که اموالی را که مربوط به مقام امامت بود، تصاحب کند.

سن امام جواد

امام رضا(علیه السلام) پسری بجز امام جواد(علیه السلام) نداشتند که در هنگام امامت هفت سال داشت، کسانی که با مقام امامت آشنایی نداشتند، باور این موضوع برایشان مشکل بود; از این رو در ولایت امام رضا(علیه السلام) دچار تردید شدند.

البته هر چند این مساله در زمان امام کاظم(علیه السلام) پدید نیامد، ولی برای کسانی که از قبل به واقفیه گرویده بودند، دستاویز شد و موجبات توقف عده‌ای دیگر را فراهم آورد.

شیخ مفید دراین‌باره می‌نویسد: با رحلت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) و جانشینی امام جواد(علیه السلام) در سن هفت سالگی، شیعیان به سه گروه تقسیم شدند:

  1. گروهی که اکثریت را تشکیل می‌دادند و طبق سفارش حضرت رضا(علیه السلام) به امامت امام جواد(علیه السلام) معتقد شدند.
  2. گروهی که دست از اعتقاد به امامت حضرت رضا(علیه السلام) برداشتند و به واقفیه گرائیدند.
  3. گروه سوم که به امامت احمد بن موسی(علیه السلام) (فرزند دیگر امام کاظم(علیه السلام)) قائل شدند و گفتند: امام رضا(علیه السلام) به امامت او سفارش فرموده است.

دلیل هر دو گروه، کم بودن سن امام جواد(علیه السلام) بود.

نوبختی; مولف فرق الشیعه نیز همین سخن را تایید کرده است. کم بودن سن امام جواد(علیه السلام) موجب شگفتی بعضی از شیعیان نیز شد که امام رضا(علیه السلام) ضمن مقایسه آن حضرت با عیسی بن مریم، که درگهواره به مقام نبوت رسیده بود، در مقام زدودن این شگفتی برآمد.

صفوان بن یحیی که از یاران بسیار موفق امام بود، از حضرت رضا(علیه السلام) سؤال کرد که خداوند روزی را که شما در میان ما نباشید، نیاورد، ولی اگر چنین حادثه‌ای رخ داد، امام بعد از شما کیست؟

حضرت به امام جواد(علیه السلام) اشاره کرد (در حالی که آن حضرت سه سال داشت).

پرسید: ایشان که سه سال بیشتر ندارد! فرمود: مگر ایرادی هست عیسی(علیه السلام) سه ساله بود و پیغمبری خدا را نیز بر عهده داشت.

غسل امام به وسیله امام

ازروایات استفاده می‌شود که امام را باید امام غسل دهد، در حالی که موسی بن جعفر(علیه السلام) در زندان بغداد به شهادت رسید و امام رضا(علیه السلام) در آن زمان در مدینه بسرمی برد. این موضع دستاویزی دیگر برای واقفیه گردید. ابوبصیر می‌گوید: یکی ازوصیت‌های امام باقر(علیه السلام) به امام صادق(علیه السلام) این بود که وقتی از دنیا رفتم، غیر ازتو مرا غسل ندهد زیرا امام را فقط امام غسل می‌دهد. و ابومعمر می‌گوید: از امام رضا(علیه السلام) سؤال کردم: آیا امام را فقط امام غسل می‌دهد؟ فرمود: این، سنتی است ازموسی بن عمران(علیه السلام).

در مقابل این ادعای واقفیه، جوابی از سوی علی بن موسی الرضا(علیه السلام) نقل شده است احمد بن عمر حلال می‌گوید:

به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کردم: واقفیه در مورد انکار امامت شما به اینکه امام را فقط امام غسل می‌دهد، استدلال می‌کنند. آنها چه می‌دانند؟! تو چه جواب دادی؟ قربانت شوم به آنها گفتم: اگر مولای من بفرماید پدرم را در آسمان یا درزیرزمین غسل دادم، قبول می‌کنم و آنچه می‌گوید صحیح می‌دانم. -چنین نگو. -پس چه بگویم؟ بگو من او را غسل دادم. بگویم شما آن حضرت را غسل داده‌اید؟ آری. شیخ صدوق از این اشکال به صورتی دیگری پاسخ داده، می‌نویسد:

نهی ائمه(علیه السلام) از غسل امام توسط غیر امام به این معنی است که دخالت دیگران در غسل امام حرام است نه اینکه هر کس امام را غسل داد، او امام بعد است. بنابراین کسانی که امام کاظم(علیه السلام) را غسل داده‌اند، مرتکب حرام شده‌اند، نه اینکه امام رضا(علیه السلام) امام نیست.

آخر سخن اینکه: احتمال می‌رود مقصود روایات، از غسل امام توسط امام، این باشد که امام مسوول تجهیز امام است یعنی غسل و کفن و دفن امام یا باید توسط خودامام یا به اجازه و رضایت او باشد.

قائم بودن امام کاظم

یکی دیگر از عوامل پیدایش واقفیه چنانکه پیش ازآن درباره بعضی از ائمه به وجود آمد، مهدویت بود که در میان شیعه از قوت زیادی برخوردار است هر چند روایات اهل سنت نیز دست کمی از آن ندارد. البته همواره این انحراف معلول فرصت طلبی و سودجویی اشخاص فرصت طلب نبود بلکه گاه به خاطراعتقاد به مهدی آل محمد(صلی الله علیه) و ندانستن مصداق واقعی آن بود که برخی را دچار کج‌روی می‌کرد. ناگفته نماند که وجود اندیشه‌های غلوآمیز نیز در پیدایش این کج‌روی بی تاثیر نبود، به هر حال اندیشه مهدویت امام کاظم(علیه السلام) از طرف واقفیه ترویج می‌گردید.

رنج‌ها و فشارهای روحی و جسمی شیعیان سببی دیگر بود که آنان بی‌صبرانه در انتظار قائم آل محمد(صلی الله علیه) باشند; به گونه‌ای که در مورد هر یک از ائمه فکرکنند قائم آل محمد(صلی الله علیه) اوست.

علامه وحید بهبهانی در این مورد می‌نویسد:

«شیعیان به علت محنت‌هایی که گرفتار آنها بودند و نیز کینه‌ای که از دشمنان در دل داشتند، پیوسته مشتاق دولت آل محمد(صلی الله علیه) بوده و خود را به این آرزو امیدوار نگاه می‌داشتند و از این رو بود که پیوسته از قائم سؤال می‌کردند و برخی می‌گفتند امام بعد، قائم است.»

سبب سوم در پیدایش فکر قائمیت امام کاظم(علیه السلام) روایاتی است که از بزرگان دین نقل شده است که برخی از آنها چنین است:

یزید صائغ می‌گوید: وقتی خداوند موسی بن جعفر(علیه السلام) را به امام صادق(علیه السلام) عنایت کرد، من زینتی از نقره تهیه کردم و هدیه را به حضورش بردم. امام صادق(علیه السلام)فرمود:

به خدا قسم این را به قائم آل محمد(صلی الله علیه) هدیه کردی.

و در روایت دیگر که از علی(علیه السلام) نقل شده است، برقرار کننده قسط و عدل پس از ظلم و جور همنام شکافنده دریا و در حدیث دیگر فرزند حمیده، مادر امام کاظم(علیه السلام)، معرفی شده است.

درپاسخ باید گفت:

بعضی از این روایات از نظر سند مخدوش می‌باشند. دوم اینکه، امامان معصوم(علیه السلام) همه قائم به امر خدایند ولی قائمی که زمین را پر از عدل و داد می‌کند، مهدی موعود(عج)است.

عبدالعظیم حسنی می‌گوید:

به امام جواد(علیه السلام) عرض کردم:

امیدوارم قائم اهل بیت(علیه السلام) که زمین را پر از عدالت می‌کند، همانطور که از ستم پر شده است، شما باشید، فرمود:

هر یک از ما قائم به امر خدای عز و جل می‌باشیم و همه ما مردم را به دین خدا دعوت می‌نماییم; ولی قائمی که خداوند به وسیله او زمین را کفر پاک می‌کند و آن را از عدالت پر می‌نماید، کسی است که زمان ولادتش بر مردم مخفی است و از میان ایشان غایب می‌شود و حرام است بردن نامش. او همنام پیامبر(صلی الله علیه) است.

و جابر بن یزید جعفی می‌گوید:

از امام باقر(علیه السلام) درباره قائم سؤال شد، حضرت دست خود را به شانه امام صادق(علیه السلام) زد و فرمود:

به خدا قسم که این، قائم آل محمد(صلی الله علیه) است.

عنبسه نیز می‌گوید:

بعد از رحلت امام باقر(علیه السلام) خدمت امام صادق(علیه السلام) رسیدم و این حدیث جابر را به اطلاع آن حضرت رساندم. فرمود:

جابر راست گفته، مگر شما نمی‌دانید که هر امامی قائمی به حق است.

همچنین در سخن دانشمندان دینی به غیرحضرت مهدی(عج) نیز قائم گفته شده است. شیخ مفید در مورد امام رضا(علیه السلام) می‌نویسد:

امام قائم بعد از موسی بن جعفر(علیه السلام) فرزند او علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بود.

سومین پاسخ از روایتی به دست می‌آید که حاکی است روایات قائم بودن امام کاظم(علیه السلام) تحریف شده دست واقفیه است:

حسن بن قیاما می‌گوید: از امام رضا(علیه السلام) سؤال کردم چه اتفاقی برای پدر شما افتاد؟

(زنده است یا رحلت کرد؟) حضرت فرمود:

از دنیا رفت همانطور که پدران او از دنیا رفتند. گفتم:

پس این حدیث که زرعه از محمد بن سماعه نقل کرده، چیست که امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید:

برای فرزندم (امام کاظم(علیه السلام)) پنج حادثه رخ خواهد داد که برای پیامبران واقع شد. مورد حسات واقع می‌شود همان گونه که یوسف مورد حسادت واقع شد، غایب می‌شود همان گونه که یونس غایب شد و ...

حضرت پاسخ داد:

زرعه دروغ گفته است زیرا حدیث سماعه این است که امام صادق(علیه السلام)فرمود:

در مورد قائم پنج حادثه رخ می‌دهد و نفرمود پسرم.

بنابراین، اضافه کردن این کلمه (ابنی) از سوی واقفیه بوده است.

تاخیر در تولد امام جواد

بعد از امام حسین(علیه السلام) امامت هر یک از آن بزرگواران به فرزندشان می‌رسد و زنان در این امر بهره ای ندارند. از سوی دیگرامام رضا(علیه السلام) در سال 203 رحلت کردند و امام جواد(علیه السلام) سال 195 متولد شدند; یعنی 8سال قبل از شهادت حضرت رضا(علیه السلام). این تاخیر توانست برای مدت کمی سبب شک بعضی از شیعیان گردد و به دست واقفیان بهانه بدهد.

ابن قیامای واقفی نامه‌ای خدمت امام رضا(علیه السلام) نوشت که شما چگونه امام هستید، درحالی که فرزند ندارید؟ امام در جواب وی نوشتند:

از کجا دانستی من فرزندی ندارم به خدا قسم این ایام نمی‌گذرد مگر آنکه خداوند به من فرزندی عنایت می‌کند که سبب جدایی حق از باطل گردد.

بعد از تولد امام جواد(علیه السلام)، امام رضا(علیه السلام) ضمن اعلام این خبر، بهانه‌جویی‌های واقفیه را باطل کردند و حجت را بر آنها تمام نمودند.

پایان ظلمت

عواملی که سبب شکست واقفیان گردید را می‌توان بدین ترتیب برشمرد:

الف: تلاش‌ها و بیانات روشنگر امامان معصوم(علیه السلام) علیه واقفیه که به سه دسته تقسیم می‌شود:

1- سخنانی که در نکوهش و مذمت واقفیه بیان گردیده است; مانند سخن امام رضا(علیه السلام) در ضمن روایات متعدد، که می‌فرماید:

«اینها معاند حق و برپا کننده گناه هستند و برگشت‌شان به طرف جهنم خواهد بود سرگردان زندگی می‌کنند و بی‌دین می‌میرند. لعنت خدا بر آنان باد که بسیار دروغ می‌گویند. آنانی که گفتند دست خدابسته است واقفی‌انند».

2- تاکید بر ادامه داشتن امامت تا حضرت مهدی(عج);این مطلب را در زیارتنامه هر یک از ائمه مشاهده می‌نماییم. تاکیدهای فراوان برزیارت قبر علی بن موسی الرضا(علیه السلام) نیز خود اعلام مبارزه‌ای آشکار علیه واقفیه می‌باشد.

3- نبرد مالی و اقتصادی با واقفیان; به گونه‌ای که شیعیان را از پرداخت زکات به واقفیه منع کردند.

ب: تلاش شیعیان، که بخشی از آن به صورت مناظره با بزرگان واقفیه بود; همچون مناظره علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبدالرحمان با بعضی از آنان. و بخشی به صورت تالیف کتاب در رد واقفیه.

نجاشی رجالی بزرگ شیعه، کتاب‌های زیادی تحت عنوان «الرد علی الواقفه» برمی‌شمرد که از سوی اصحاب ائمه(علیه السلام) تالیف شده است.

ج: بی‌پایگی و بطلان واقفیه. سنت الهی بر احقاق حق و ابطال باطل است هر چند که باطل چند روزی جولان دارد; اما دولت از آن حق است. بطلان و بی‌اساس بودن واقفیان را با توجه به عوامل پیدایش آنان و روش‌های کاربردی این گروه می‌توان پی برد; چرا که ابزاری که آنان در پیشبرد اهداف خود در اختیار داشتند، عبارت بود از:

تطمیع، تحریف، تهدید و کتمان حقایق که هر یک با توجه به حقایقی تاریخی اثبات می‌گردد.

منبع

برگرفته از سایت واقفیه و اندیشه واقفی‌گری پس از امام کاظم(علیه السلام)