مجیب الرحمن
شیخ مجیب الرحمن موسس و رهبر حزب لیگ عوامی و بنیانگذار کشور بنگلادش میباشد. در سال 1971م، به رهبری او پاکستان شرقی (بنگلادش) از پاکستان غربی (پاکستان فعلی) جدا شد و کشور بنگلادش را تشکیل داد. وی اولین رئیسجمهور کشور بنگلادش میباشد. در کودتای نظامی سال 1975م، که بر علیه او صورت گرفت همراه با خانواده خود کشته شد [۱].
مجیب الرحمن | |
---|---|
نام کامل | مجیب الرحمن |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | 1920 م، ۱۲۹۸ ش، ۱۳۳۸ ق |
محل تولد | بنگلادش |
سال درگذشت | 1975 م، ۱۳۵۳ ش، ۱۳۹۴ ق |
دین | اسلام، اهل سنت |
فعالیتها | پایه گذار و اولین رئیسجمهور بنگلادش و رهبرحزب لیگ عوامی |
وبگاه | site |
زندگینامه
مجیب الرحمن در 17 مارس 1920م، در روستای تونگیپارا واقع در شهرستان گوپالگانج در بخش فریدپور به دنیا آمد او از میان چهار دختر و دو پسر سومین فرزند بود. در هفت سالگی مجیب تحصیل در مدرسه ابتدایی گیمادانگا را آغاز کرد در 9 سالگی او را در مدرسه دولتی گوپالگانج در کلاس سوم پذیرفتند در ادامه نیز به یک مدرسه محلی که توسط مبلغان مسیحی اداره میشد رفت. او لیسانس تاریخ و علوم سیاسی خود را از کالج اسلامیه کلکته در سال 1947م، اخذ نمود [۲].
فعالیتهای سیاسی
او از دوران دانشجویی شروع به فعالیتهای سیاسی کرد. او از سال 1943م تا 1947م عضو شورای اتحادیه هند و مسلمانان بود. از سال 1945 تا 1946م دبیرکل اتحادیه دانشجویان کالج اسلامیه بود. در سال 1946م، به عضویت مجلس بنگال انتخاب شد. وی بلافاصله پس از تشکیل پاکستان در سال 1947م، از حزب مسلم لیگ استعفا داد تا خود را مخالف با ملیت اردو نشان دهد. با تشکیل اتحادیه دانشجویان مسلمان نشان داد که وی از همان ابتدا به جای ملیت اردو طرفدار ملیت بنگالی بوده و مانند بسیاری دیگر از رهبران مسلم لیگ، صرفا طرفدار مسلم لیگ بوده است، زیرا این جنبش مردمی در آن روزها با پیوستن به آن میتوان به قدرت دست یافت.
پیوستن به حزب لیگ عوامی
زمانی که حسین سهروردی لیگ عوامی را در سال 1952م، تشکیل داد مجیب الرحمن در تشکیل حزب شرکت کرد. در سال 1953م، وی دبیر کل حزب عوامی لیگ شد و در انتخابات مارس 1954م، به عضویت مجلس استانی پاکستان شرقی به عنوان نامزد جبهه جگتو انتخاب شد. او در تدوین قانون اساسی در سال 1956م، شرکت کرد. اما وی با حدود خودمختاری استانی که در قانون اساسی تعیین شده بود موافق نبود. وی در کنفرانس جهانی صلح در پکن در سال 1952م، و کنفرانس صلح جهانی در استکهلم در سال 1956م، شرکت کرد. در اواخر همان سال او به عنوان رئیس یک هیئت پارلمانی از چین دیدن کرد.
او در کتاب خاطرات ناتمام خود اینچنین میگوید: مردم در سراسر کشور میدیدند که سیاهی و تباهی در همه جا گسترده شده است. تنها کورسوی امید آنها این بود که آقای سهروردی به کشور بازگردد و کشور را به سمت دموکراسی هدایت کند. در زندان از اتفاقاتی که به وقوع پیوسته بود بسیار غمگین بودیم و احساسی از خستگی و درماندگی در همه ما ریشه دوانده بود. من هم نمیتوانستم دلیلی برای حمایت از تصمیم آقای سهروردی مبنی بر وزیر شدن پیدا کنم. در واقع از اینکه او چنین تصمیمی گرفته بسیار عصبانی بودم. خیلیها از من خواسته بودند تلگرامی برایش بفرستم و بابت بازگشتش به کشور بعد از درمان به او خوش آمد بگویم در پاسخ گفتم هرگز این کار را نخواهم کرد من به او تلگرام نخواهم فرستاد و دلیلی ندارد این کار را بکنم.
کنفرانس ملی لاهور
در فوریه 1966م، او شش نکته را برای اولین بار در نشست کنفرانس ملی در لاهور مطرح کرد.
- بر اساس قطعنامه لاهور، قانون اساسی باید مبتنی بر برتری قوه مقننه باشد که بر اساس حق رای بزرگسالان و شیوه حکومت پارلمانی انتخاب میشود و کشور را به معنای واقعی تضمین میکند.
- دولت فدرال تنها دو بخش، یعنی دفاع و امور خارجه را حفظ خواهد کرد، در حالی که سایر بخشها به واحدهای تشکیل دهنده فدرال(دولتهای مستقل و مرکزی) تقسیم خواهند شد.
- دو ارز جداگانه تعریف شود که یا قابل تبدیل متقابل در هر دو پاکستان شرقی و غربی باشد. یا ارز یکسان برای کل کشور معرفی شود، اما برای آن باید مقررات مؤثر قانون اساسی تدوین شود تا انتقال پول از پاکستان شرقی به پاکستان غربی متوقف شود. که بتواند یک سیاست بانکی جداگانه برای پاکستان شرقی و اتخاذ یک سیاست پولی جداگانه ایجاد کند.
- اختیار جمعآوری درآمد و مالیات باید به واحدهای فدرال واگذار شود. این مرکز نباید چنین گزینهای داشته باشد تا دولت مرکزی در مالیات واحدهای فدرال سهیم باشد تا بتواند نیازهای خود را برطرف کند. چنین وجوه فدرال باید شامل درصد ثابتی از مالیات جمعآوری شده از سراسر کشور باشد.
- درآمد پاکستان شرقی تحت کنترل پاکستان شرقی و درآمد پاکستان غربی در کنترل پاکستان غربی باشد. الزامات مبادله مرکز باید توسط هر دو طرف به طور مساوی یا مطابق با یک نسبت ثابت برآورده شود. هیچ وظیفهای برای جابجایی آزادانه محصولات داخلی بین دو ایالت اعمال نخواهد شد. بر اساس قانون اساسی، واحدهای فدرال با ایجاد نمایندگیهای تجاری در خارج از کشور، قدرت ایجاد موافقتنامههای تجاری و روابط تجاری را خواهند داشت. بر اساس قانون اساسی، واحدهای فدرال با ایجاد نمایندگیهای تجاری در خارج از کشور، قدرت ایجاد موافقتنامههای تجاری و روابط تجاری را خواهند داشت.
- نیروی نظامی مستقل برای شرق پاکستان
جنگ و استقلال بنگلادش
شبه قاره هند از آغاز دهه 1970م صحنه جنگها و تشنجات سیاسی شدیدی بود. پاكستان از بدو استقلال به علت تقسیم آن به دو بخش شرقی و غربی كه در دو سوی شبه قاره هند قرار داشتند وضع نامتعادلی داشت. پاكستان شرقی با جمعیت بیشتر و منابع طبیعی كمتر، بیش از پاكستان غربی از فقر و مشكلات اقتصادی رنج میبرد و این احساس كه رهبران پاكستان كه بیشتر از سكنه پاكستان غربی بودند، چندان توجهی به اوضاع پاكستان شرقی ندارند به احساس نارضایتی در میان مردم پاكستان شرقی دامن میزد. از این رو مقدمات استقلال قسمت پاكستان شرقی فراهم شد، اما این امر با مخالفت پاكستان غربی روبرو گردید. با این حال رهبران پاكستان شرقی اعلام استقلال كردند و كشور جدید الاستقلال خود را بنگلادش به معنی ملت بنگال خواندند. اما دولت پاكستان استقلال پاكستان شرقی را به رسمیت نشناخت و در ماه مارس 1971م با دخالت نظامی و اعمال قوه قهریه درصدد جلوگیری از تحقق یافتن استقلال این كشور برآمد. دخالت نظامی پاكستان به مهاجرت میلیونها نفر از اهالی پاكستان شرقی به هند انجامید و دولت هند برای متوقف ساختن سیل مهاجران، از پاكستان خواست كه نیروهای نظامی خود را از بنگلادش بیرون ببرد و استقلال این كشور را به رسمیت بشناسد. پاكستان زیر بار نرفت و هند و پاكستان در روز سوم دسامبر سال 1971م وارد جنگ شدند. دومین جنگ هند و پاكستان نیز مانند جنگ اولِ این دو كشور كه در سال 1965م بر سر كشمیر روی داد، به شكست نیروهای پاكستان از ارتش هند، كه قویتر و مجهزتر بود انجامید. نیروهای پاكستان در بخش شرقی پس از ده روز جنگ، دست از مقاومت برداشتند و در نهایت پس از آن كه جنگ در 20 دسامبر 1971م به پایان رسید، دولت پاكستان نیز به ناچار استقلال بنگلادش را به رسمیت شناخت. بعد از اين شكست، بزرگترين تسليم اسرا پس از جنگ جهاني دوم رخ داد. [۳].
رهبری مجیب الرحمن در استقلال بنگلادش
مجیب الرحمن خواستار یک جمهوری سوسیالیستی بود. پس از تشکیل کشور پاکستان و تحمیل زبان اردو بر جمعیت بنگالی زبان، در پاکستان شرقی از سوی دولت در سال 1952م، در پاکستان شرقی نهضت زبان مادری شکل گرفت. در این نهضت وی به عنوان رهبر خط مقدم ظاهر شد و برای حقوق دموکراسی مبارزه کرد و تلاشهایش سرانجام به تشکیل کشور بنگلادش منتهی شد. او در سال 1350 در کلکته هند دولت در تبعید بنگلادش را تشکیل داد و نخست وزیر این کشور شد.
او در کتاب خود درباره بنگالی بودن خود این چنین میگوید: مسلما هیچ زبانی به اندازه بنگالی برای واژه «حسادت» معادل ندارد حسادت به زبان بنگالی دقیقا به معنای «مردن و سختی کشیدن از حال و روز خوب دیگران است. زمانی که ازدواج کردم ۱۳ سال داشتم رونو همسرم در آن زمان تنها سه سال داشت ما بنگالیها دو وجه داریم از یک سو اعتقاد داریم که مسلمانیم و از سوی دیگر بنگالی هستیم کشورهای معدودی در سراسر جهان هستند که خاک حاصلخیزی به مانند خاک بنگال دارند اما ما همچنان فقیریم.
نمی توان به اقلیت اجازه داد جلوی رشد و پیشرفت اکثریت را بگیرد و چه کسی خوشبخت تر از کسی است که از نعمت رضایت والدین برخوردار باشد.
ریاست جمهوری او در بنگلادش
از آنجا که حزب لیگ عوامی حامی سوسیالیسم و سکولاریسم بود، دولت بنگلادش دست به یک سری اصلاحات زد. راهها، صنایع نساجی و کشتی سازی ملی شدند. قانون اساسی جدید ظرف یک سال تدوین شد و کشوربنگلادش را جمهوری سوسیالیستی و سکولار اعلام کرد. بر اساس قانون اساسی جدید، لیگ عوامی در انتخابات مارس 1973م، 292 کرسی از 300 کرسی پارلمان را به دست آورد. مجیب الرحمن همه احزاب به ویژه دانشجویان جماعت اسلامی و جمعیت اسلامی را که برای وحدت پاکستان تلاش کرده بودند، مخالف قانون اعلام کرد.
او روابط ویژه ای با هند برقرار کرد زیرا هند بزرگترین کمک را در جدایی بنگلادش از پاکستان داشت. به این ترتیب، در سال 1973م، پیمان دوستی با هند امضا شد. هند بهای سنگینی از کمکهای خود مطالبه کرد. نیروهای هندی تعدادی ماشین آلات کارخانه را قبل از تخلیه بنگلادش به هند منتقل کردند. هند به دلیل برخورداری از امتیازات ویژه در امور تجاری دست برتر را به دست آورد و اقتصاد بنگلادش به هند وابسته شد. هندوهای بنگال غربی نیز با دیدن فضای مساعد به شرق پاکستان بازگشتند. در سال 1974م، قحطی بزرگی در کشور رخ داد [۴].
کودتای نظامی و ترور
همه این عوامل بار دیگر موجی از ناآرامی را در بنگلادش ایجاد کرد و صداهایی علیه لیگ عوامی و مجیب الرحمن بلند شد. او میخواست این ناراحتی را مهار کند. در دسامبر 1974م، وضعیت فوقالعاده اعلام شد و قانون اساسی به حالت تعلیق درآمد. اصلاحات زیادی نیز در قانون اساسی انجام شد، نظام ریاستی در کشور اجرا شد و در ژانویه 1975م رئیسجمهور شد و محمد منصورعلی به نخست وزیری بنگلادش رسید. او با این اصلاحات تمام اختیارات را به دست آورد. کینه شخصی نظامیان ارتش نسبت به برخی از رهبران لیگ عوامی که باعث شد آنها شغل خود را از دست بدهند. مجیب الرحمن از ارتش بسیار ناراضی بود. او از حامیان یک شبه نظامی ملی بود. و تلاش میکرد ارتش را ضعیف نگه دارند.
فاروق الرحمن سرگرد نظامی ارتش علاقه زیادی به مجیب الرحمن داشت. از نظر او بزرگترین رهبر استقلال بنگلادش بود. این علاقه بعدها به سه گلایه بزرگ و در نهایت نفرت تبدیل شد. ارتش در 15 اوت 1975م شورش کرد و منجر به ترور رهبر بنگلادش شد.
مجیب الرحمن همراه با 10 تن از خانواده خود کشته شد. تنها دو دختر او، حسینه واجد (شیخ حسینه به زبان بنگلالی) و شیخ ریحانه، که در اروپا بودند زنده ماندند. شیخ حسینه واجد بعدها نخست وزیر این کشور شد [۵].
برخی تاريخنگاران نوشتهاند كه برنامههای او و نزدیکیاش به روسيه و چين باعث نگرانی امريكاييان شده بود و احتمالا كودتای 15 آگوست 1975م با نقشه و كمك سازمان سيا انجام شده بود[۶]