شریعت صلح و رحمت (مقاله)
شریعت صلح و رحمت عنوان مقالهای از بخش اندیشه فصلنامه اندیشه تقریب شماره سوم میباشد که به قلم دکتر سید مصطفی میرمحمدی و به اهتمام مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی منتشر شده است. این مقاله در فصل تابستان سال 1384 منتشر شده است.
فصلنامه | اندیشه تقریب |
---|---|
اطلاعات نشر | سال اول/ شماره سوم/تابستان 1384 |
عنوان مقاله | شریعت صلح و رحمت |
نویسنده | دکتر سید مصطفی میرمحمدی [۱] |
تعداد صفحات | 20 |
بخش | اندیشه |
زبان | فارسی |
چکیده
پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 در رسانههای دیداری، گفتاری و نوشتاری غرب این برداشت تقویت شد که اسلام دین جنگ و خشونت است. مقاله حاضر نخست با مراجعه به قرآن و سنت و گفتار فقیهان و اندیشمندان مسلمان، ابتدا به معرفی صحیح دین اسلام که شریعتی مبتنی بر صلح و رحمت است میپردازد سپس علل و انگیزههای مخالفان را در ارائه تصویر نادرست از اسلام و مسلمانان، بیان میکند.
کلید واژهها: جنگ و صلح، حقوق بینالملل، حقوق بینالملل اسلامی
مقدمه
از افتراهای برخی از شرقشناسان و غربیان به اسلام و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از گذشته تاکنون آن است که اسلام دین شمشیر، جنگ و درگیری است و پیروان خود را به کاربرد خشونت در ارتباط با دیگران دعوت میکند. این افترا به ویژه پس از حادثه 11 سپتامبر سال 2001 میلادی در رسانههای غربی، مجلههای، بنگاههای خبر پراکنی و بیانیههای سیاسی بار دیگر رونق گرفت و همچنان در غرب ادامه دارد. نشستها و کنفرانسهای متعددی در غرب و اروپا و نیز در سطح محافل علمیو دانشگاهی در این موضوع برگزار شد که آیا اسلام دین صلح است یا جنگ؟ دامنه این بحثها گاه تا کلاسهای مدارس نیز کشانده شد و با حمایت ابزارهای اطلاع رسانی و ارتباطی غرب به هجوم فرهنگی گسترده ای علیه مسلمانان تبدیل گردید. [۲] [۳]
پرداختن به این موضوع از آن روی اهمیت مییابد که اکنون نقش رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری همچون شبکههای ماهواره ای و نشریات بینالمللی که در سطح گسترده ای توزیع میشوند، رو به تزاید است و نمیتوان تأثیرگذاری این ابزارها را بر افکار عمومیجهانی وحتی مسلمانان نادیده گرفت. چنانچه به امکان ایفای نقش این ابزارها در ارائه تصویری مثبت یا منفی از اسلام و مسلمانان و نیز در تعریف مفاهیم درست یا نادرست از اسلام و سنت پیامبر برای افکار عمومینظری افکنیم، به میزان اهمیت بررسی آن چه آنان از اسلام میگویند و نیز پاسخگویی به افتراها و شبهاتی که متوجه اسلام و مسلمانان میسازند، پیخواهیم برد.
هجوم فرهنگی دشمنان اسلام همواره وجود داشته و دارد اما اندیشمندان بیدار مسلمان نیز از همه فرقههای اسلامی در برابر اینگونه هجمهها و تهمتها به دفاع و پاسداری از مکتب حیاتبخش اسلام و سنت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پرداخته و پاسخهای منطقی و شایستهای دادهاند که با جایگاه رفیع اسلام همخوان است. نقش برجسته آن دسته از اسلام شناسان و حقوقدانان مسلمان را که آگاهی کافی از موضوع داشته و با مبانی شریعت اسلام آشنا هستند، در تطبیق مسائل نوپیدا و طرح دیدگاههای اسلام نمیتوان نادیده گرفت. از این رو بسیاری از علما و اندیشمندان مسلمان در پاسخ اساسی به نسبت دادن اسلام و مسلمانان به جنگ طلبی و خشونت، از زاویه علمیو منطقی به موضوع نگریسته و از نظر مبانی بر این دیدگاه تأکید میورزند که اصل در روابط میان مسلمانان با غیر مسلمانان بر روابط مسالمتآمیز و صلحجویانهاست. تقویت این دیدگاه و بررسی زوایای سیاسی، حقوقی و اجتماعی آن با بهرهمندی از اصول و مبانی فقه سیاسی اسلام، همگامیبا واقعیتهای کنونی زندگی بینالمللی و نیازهای جوامع اسلامی است. بر این اساس ابتدا نشانههای صلحدوستی و روابط مسالمتآمیز در آموزههای اسلام و سنت پیامبر و دیدگاههای برخی از اندیشمندان اسلامی را مطرح میکنیم و در قسمت دوم مقاله به بررسی علل و انگیزههای مخالفان اسلام در نسبت دادن اسلام به دین جنگ و ترور میپردازیم.
الف ـ نشانههای صلح و رحمت در اسلام
قرآن و سنت نبوی
صلح و رحمت از اهداف و آرمانهای اساسی دین مبین اسلام است و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) برای گسترش آنها مبعوث شدهاست. بیتردید دینی که اساس آن رحمت است، پیام آور آن دین نیز پیامبر رحمت خواهد بود: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ» [۴] حضرت خود دراینباره میفرماید: «و انا نبی الرحمة»[۵] و «انما انا رحمة مهداة» [۶] «رحمت» در زبان تازی به: عطوفت، مهربانی و شفقت معنی میشود. [۷] هم چنین پیامبر اسلام را چنین توصیف میکنند: «و هو نبی: لین الخلقة، کریم الطبیعة، جمیل المعاشرة، طلیق الوجه، بسّام من غیر ضحک، محزون من غیر عبوس، شدید من غیر عنف [۸]؛ او پیامبری است: نرمخوی، بزرگوار، گشاده رو، متبسم و نه خندان، غمگین و نه درشتخوی». او پیامبر رحمت است و پیشوای هدایت: «نبی الرحمة و امام الهدی». [۹] [۱۰] در فتح مکه روزی که مسلمانان وارد شهر شدند، یکی از پرچمهای فتح به دست سعد بن عباده بود و او فریاد میزد: «الیوم یوم الملحمة... ؛ امروز روز نبرد است» وقتی پیامبر با خبر شد دستور عزل سعد را صادر نمود و پرچم را به دیگری سپرد تا به جای شعار قبلی ندا دهد: «الیوم یوم المرحمة... ؛ امروز روز شفقت و بخشودن است» [۱۱] وقتی آزارها، اهانتها و شکنجههای مشرکان مکه علیه آن حضرت و یارانش به آخرین حد خود رسید و دیگر طاقت نماند، از او خواستند در حق این قوم نفرین کند ولی نپذیرفت و در پاسخ فرمود: «انی لم أبعث لعانا وانما بعثت رحمة [۱۲]؛ نفرین کننده برگزیده نشدم بلکه برای رحمت برگزیده شدم». روش آن حضرت گذشت و کرم بود. کعب بن زهیر که با اشعار خود به اسلام و مسلمانان طعنه میزد وقتی پیبرد رسول اکرم، پیامبر رحمت و انسان دوستی است نزد حضرت آمد و با این شعر پوزش خواست و اسلام آورد:
نبئت ان رسول الله اوعدنی*** والعفو عند رسول الله مأمول [۱۳]
شنیدم پیامبر تهدیدم کرد، ولی آن چه از پیامبر امید میرود گذشت است.
تنها چیزی که پیامبر رحمت به «وحشی» کشنده عموی آن حضرت در جنگ احد گفت این بود: «از دیدگانم دور شو که ترا نبینم»[۱۴] اینها نمونههای اندکی از بسیار است که شریعت اسلام و سنت نبوی را، شریعتی مبتنی بر صلح و رحمت معرفی میکند. افزون بر آن، از متون مقدس و ادله شرعی و روح آموزههای حیات بخش اسلام چنین به دست میآید که نظام تشریعی اسلام بر پایه صلح و عدم خشونت استوار است. متون بسیاری در قرآن و سنت بر صلح و رفتار مسالمت جویانه دلالت دارد:
1ـ قرآن عرب جاهلی را با آن که خوی جنگ و خونریزی داشت، قرآن آنان را به صلح و دست بر داشتن از جنگ و خشونت دعوت میکند: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسِّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکلْ عَلَی اللّهِ [۱۵]؛ چنان چه برای صلح آغوش گشودند تو نیز برای صلح آغوش بگشای». اسلام حتی در میدان نبرد خواهان صلح و آشتی است: «ولا تقولوا لمن ألقی إلیکم السلام لست مؤمنا [۱۶]؛ به آن کهبا شما از در آشتی و تسلیم در آید مگویید که بیایمان است». فقیهان با استناد به این آیه میگویند: هرگاه از کسی که با مسلمانان در نبرد است اقدامیصلح جویانه سر زند، بر مسلمانان واجب است به او پاسخ مثبت دهند و از نبرد با او دست بردارند [۱۷]
2ـ آنگاه که قابیل برادرش را به کشتن تهدید کرد، هابیل پاسخ آشتیجویانهای داد که حاکی از صلح جویی انسان نیک است: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یدَک لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِط یدِیَ إِلَیک لأَِقْتُلَک إِنِّی أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ [۱۸]؛ اگر تو دست به کشتن من بزنی من دست به کشتن تو نمیزنم. من از خداوند جهانیان میترسم».
3ـ «سلام» نامیاز نامهای خداوند متعال است: «هُوَ اللّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوسُ السَّلامُ» [۱۹]
4ـ قرآن صلح جهانی را نوید میدهد و میفرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ... [۲۰]؛ ای آنان که ایمان آوردید همگی از در صلح درآیید و از گامهای شیطان پیروی مکنید». هم چنین التزام مسلمانان را به صلح و امنیت چنین بیان میدارد: «فَإِنِ اعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یقاتِلُوکمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیکمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکمْ عَلَیهِمْ سَبِیلاً (نساء:90)؛ چون از شما دست بردارند و با شما سر جنگ نداشته و از در آشتی در آیند، خداوند راهی برای شما علیه آنان قرار ندادهاست». بر این اساس، آیاتی که دلالت بر صلح دارد، نسخ نشدهاست و جنگ و مبارزه آنگاه رواست که صلح خواهی وجود نداشته باشد.[۲۱]
جالب است که واژه «سلام» و مشتقات آن در بیش از یک صد آیه به کار رفته در حالی که کلمه «حرب» و مشتقات آن جز در شش آیه نیامدهاست. آيات ديگری وجود دارد كه در آن كلمات "جهاد" و "قتال" و مشتقات آن آمده است.[۲۲]
هم چنان که قرآن صلح را با اهمیت دانستهاست، در سنت پیامبر اکرم و رفتار مسلمانان پس از آن حضرت نیز میتوان این اهمیت را یافت. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نخستین شخصیت در اسلام است که به دیپلماسی صلح جویانه مبادرت نمود و سفیران خود را برای برقرار ساختن روابط مسالمتآمیز نزد دولتها و امپراتوریهای زمان خود اعزام داشت. پادشاهان مصر، بیزانس، حبشه و فارس از جمله کسانی بودند که حضرت نمایندگان خود را همراه نامه نزد آنان فرستاد تا با اسلام آشنا شوند. افرادی که برای این مأموریتها انتخاب شدند افرادی شایسته، دارای حسن اعتبار، دانشمند و فرهیخته بودند و برای بحث و گفت وگو در معرفی دین جدید و بیان ویژگیهای پیامبر، توانایی لازم را داشتند. وقایعنگاران این مکاتبات و گفت وگوها را به تفصیل آوردهاند.
[۲۳] بر خلاف ادعای برخی مستشرقان، از هیچکدام آنها نمیتوان این مطلب را به دست آورد که اسلام با زور شمشیر گسترش یافت.
«اسلام» مشتق از «سلم»، «سلام» و «سلامة» است. عبارتهای «السلام علیکم» و «علیکم السلام» درود روزمره مسلمانان به یک دیگر و شعار آنان در همه جا اعم از مسجد، دانشگاه و محل کار و تجارت است. این درود، بهترین و زیباترین درودهاست، زیرا در آن مفهوم صلح و آشتی نهفته است. هرگاه نام پیامبر اسلام یا دیگر پیامبران آورده شود، عبارت «علیهالسلام» نیز اضافه میشود، زیرا این عبارت از بهترین درودها و دعاها است (محمصانی، 1982: 50ـ54). مسلمانان نمازهای خود را با عبارت «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» به پایان میبرند و این عبارت را هر روز چند بار تکرار میکنند. با وجود چنین آموزههایی در اسلام، چگونه میتوان تعالیم این دین را بر جنگ و خشونت بنا نهاد؟!
بر خلاف آن چه برخی میپندارند، جنگهای پیامبر اسلام خود مهمترین دلیل بر روحیه مسالمت جویانه در درگیریهای صدر اسلام است. وقایع نگاران برآناند که پیامبر اسلام در مدت حضور در مکه هرگز گروه نظامیتدارک ندید و چون به مدینه هجرت نمود و جهاد بر مسلمانان واجب شد، به نبرد با مشرکان پرداخت با وجود این، نبردهای پیامبر همگی ماهیت دفاعی داشت نه حالت تهاجمی. سفارشهای پیامبر و خلفای پس از آن حضرت در خصوص آیین نبرد به خوبی گویای آن است که هدف اسلام به کارگیری زور و خشونت در حل اختلافات نیست. نقل است آن حضرت هرگاه دسته نظامیترتیب میدادند آنان را در برابر خود مینشاندند و میفرمودند: «... ولا تقتلوا شیخاً فانیاً و لا طفلا صغیرا ً ولا امرأة و لا تغلّوا و اصلحوا و احسنوا ان الله یحب المحسنین [۲۴]؛ پیران ناتوان، کودکان و زنان را مکشید، خیانت مکنید، صلح کنید، نیکی کنید که خداوند نیکو کاران را دوست دارد». هنگامیکه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)علی(علیهالسلام) را به یمن اعزام مینمود فرمود: «یا علی لئن یهدی الله علی یدیک رجلا خیر لک ممّا طلعت علیه الشمس (الحاکم النیسابوری، 1406: 7/598)؛ اگر خداوند به وسیله تو کسی را هدایت کند برای تو بهتر است از آن چه که خورشید بر آن طلوع میکند».
دیدگاههای اندیشمندان و فقیهان مسلمان
به نظر بسیاری از اندیشمندان، اصل در روابط مسلمانان با دیگران بر صلح مبتنی است و جنگ یک وضعیت عارضی است که برای دفع تجاوز و پشتیبانی از دعوت اسلامی ضرورت مییابد و در آن سیطره و غلبه بر دیگران جایی ندارد.
ـ ابن الصلاح (صلاح الدین) میگوید: «اصل بر آن است که کافران نیز باقی بمانند، خداوند نابودی انسانها را نمیخواهد و آنان را برای کشته شدن خلق نکردهاست. کشتن آنان جز دریک وضعیت عارضی که مضر و خطرناک باشند روا نیست. چنین برخوردی کیفر کافر بودن آنان نیست، زیرا دنیا محل چنین مجازاتهایی نمیباشد. از ابن تیمیه نقل میکنند: جنگ با آنانیرواست که با ما بر سر عمل کردن به دین میجنگند».[۲۵] اسلام با آنان که خواهان صلحاند، صلح میکند. اسلام سر جنگ ندارد مگر با کسی که با مسلمانان وارد جنگ شود یا مانع دعوت مسلمانان گردد. جهاد با حجت و بیان بر جهاد با توسل به زور مقدم است[۲۶]
مصطفی السباعی میگوید: «اصل در روابط ما با همه ملتها بر صلح، ترک مخاصمه و احترام به عقاید، آزادیها، اموال و ارزشهای دیگر ملل قرار دارد. محمد عبده میگوید: خداوند جنگ را برای خونریزی و گرفتن جان دیگران یا توسعه درآمدها بر ما واجب نکرد، بلکه جنگ را برای دفاع از حق و پیروان آن و حمایت از دعوت واجب گردانیدهاست.[۲۷]
عباس عقاد نویسنده توانای مصری در کتاب «حقائق الاسلام و أباطیل خصومه» که آن را به هدف پاسخ گویی به شبهات و افتراهای علیهالسلام تدوین کرده است، درباره نسبت جنگ و شمشیر به اسلام مینویسد: تاریخ دعوت اسلامی گواه آن است که مسلمانان پیش از آن که قادر باشند آزار مشرکان را از سر راه بردارند، خود قربانی خشونتها و شکنجههای بسیار بودند. از سرزمین خود بیرون رانده شدند و راه حبشه در پیش گرفته و به آن جا پناه بردند. مسلمانان هیچگاه به زور متوسل نشدند مگر در برابر زوری که منطق نمیپذیرد. هرگاه به مسلمانان تعرض نشود، از آنان به جای بدی خوبی میبینند، چنان که مسلمانان در برخورد با دولت حبشه چنین کردند. در جزیرة العرب جنگی میان مسلمانان و قبایل عرب در نگرفت جز آن که ماهیت دفاعی داشت یا هدفی پیشگیرانه در بین بود. حق شمشیر برابر با حق زندگی است. هر جا اسلام دست گرفتن شمشیر را لازم دانسته است از باب اضطرار و برای حفظ حق در زندگی بوده است. حق زندگی در اسلام یعنی حق آزادی در دعوت و عقیده... . اگر به نقشه کنونی جهان نظر افکنیم در مییابیم که شمشیر جز در اندک مواردی باعث نفوذ اسلام در جهان نشده است. سرزمینهایی که جنگ در آن کمتر روی داد، بیشترین ساکنان مسلمان را در خود جای داده است، مانند اندونزی، هند و چین. بر این اساس، طبق حقوق اساسی اسلام، رابطه میان ملتها بر روابط مسالمت جویانه مبتنی است و توسل به جنگ در اسلام به واقع دفاع در برابر جنگی است که آتش آن را دیگران افروختند. اسلام دو کلمه است: دین و صلح [۲۸]
دکتر زحیلی دراینباره میگوید: جنگ با ملل غیرمسلمان که با مسلمانان خصومت ندارند و آنان را در عمل به دینشان آزاد میگذارند روا نیست و نباید روابط مسالمتآمیز با آنان را قطع کرد، زیرا اصل بر صلح است[۲۹]
بنابراین، این گفته که شریعت اسلامی در اغلب موارد، شریعتی مبتنی بر جنگ و شمشیر است برداشتی بی اساس است و با متون و آموزههای حیاتبخش اسلام موافق نیست.
نگاهی به آیات دعوتکننده به جنگ در قرآن
چنان که گذشت اصل در روابط با غیرمسلمانان بر صلح است. با وجود این، جای این سؤال باقی است که چگونه میتوان میان این اصل و آن دسته از آیات قرآن که متضمّن جنگ و نبرد است و نیز با جنگهای عصر رسالت، سازش برقرار ساخت؟ بررسی جوانب مختلف این پرسش خود بحثی جداگانه میطلبد ولی تا آنجا که به موضوع مقاله مرتبط است به آن میپردازیم.
مشهورترین آیهای که بر جنگ تأکید دارد این آیه است: «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کافَّةً کما یقاتِلُونَکمْ کافَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» (توبه:36). در تبیین این آیه توجه به چند نکته ضروری است: اولا، روی سخن در آیه حفظ حق حیات انسانی است. بر این اساس چنان چه دشمنان اسلام همگی قصد سلب حیات مسلمانان نمایند، بدیهی است مسلمانان نیز در دفاع از حق خویش در برابر آنان خواهند ایستاد و چنین دفاعی با فطرت انسانی نیز سازگار است. ثانیا، آیه تصریح میکند که چون آنان قصد جنگ با همه شما دارند، شما نیز با آنان کارزار کنید. بنابراین آنان هستند که به مسلمانان تعرض میکنند و مسلمانان نیز در پاسخ اقدام تجاوزکارانه دشمن با تمام توان مقابله میکنند. ادامه آیه هم که در آن همراهی خداوند با اهل تقوا را یادآوری کند خود بیانگر ارزندهبودن رعایت اصول انسانی در جنگ است. [۳۰]
درباره جنگهای پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز بسیاری از اندیشمندان بر این باورند که همه آنها ماهیت دفاعی داشته و با اصل صلح سازگار است. مطابق این نظر، جنگهای اسلام به هدف اجبار مردم بر پذیرفتن دین جدید نبود، زیرا دین در ماهیت خود اجبارپذیر نیست. بر این اساس، درگیریهای عصر رسالت را باید مقاومتها و نبردهایی دانست که هر کدام برحسب شرایط و اقتضای خاص هر درگیری به هدف دفاع از کیان اسلام انجام گرفت. چنان چه مشرکان، پیامبر و یارانش را از سرزمین خود بیرون نمیراندند و در مدینه به آنان تعرض نمیکردند جنگی روی نمیداد. به واقع این مشرکان عرب بودند که هجوم نظامیخود را علیه مسلمانان آغاز کردند و در صدد بر آمدند تا شهر مدینه و پایتخت دولت اسلامی را در قالب جنگهای احد و احزاب نابود کنند. دیگر جنگها هم اگر چه نام جنگ بر خود گرفتند، به تجمعات بازدارنده و تدافعی بیشتر شبیه بودند تا جنگ به معنای واقعی. از این روست که روابط میان دولت اسلامی با دولت حبشه در صدر اسلام را به عنوان نمونهای از روابط مسالمتآمیز و دوستانه میان دو دولت نام میبرند. مسلمانان آنگاه متوسل به زور شدند که دیگران با توسل به زور مانع استقلال و آزادی آنان در عمل به دینشان شدند.[۳۱]
پرسش دیگری که اکنون مجال طرح مییابد آن است که چنان چه اصل در روابط بر صلح باشد پس چه هدفی در حکمت تشریع جهاد در اسلام وجود دارد؟
به طور خلاصه میتوان گفت که هدف از جهاد در اسلام تأمین امنیت و سلامت و تضمین حاکمیت و استقلال و نیز دفاع از امت اسلامی است. جهاد برای اسقرار صلح و حمایت از ادیان آسمانی مقرر شده است. این حقیقتی است که قرآن نیز برآن مهر تأیید میزند:
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللّهِ کثِیراً وَ لَینْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ ینْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ». [۳۲]
هدف جهاد آمادگی و داشتن تواناییهای لازم در حمایت از کیان اسلام و دولت و ملت مسلمان است. بر این اساس و بر خلاف برخی باورها، جهاد جنگ دینی برای وادار کردن دیگران به پذیرش اسلام نیست، زیرا چنین برداشتی با ماهیت اسلام و روح شریعت سمحه و سهله که در آن آزادی عقیده در قالب «لا اکراه فی الدین» اعلان شده است، ناسازگار است. [۳۳] در تاریخ زندگی پیامبر اسلام دیده نشده است که یک مسیحی را به این دلیل که اسلام اختیار نکرده است به قتل رساند بلکه در مقابل با مسیحیان نجران به مناظره و مباهله برخاست و به آنان اجازه داد در مسجد مسلمانان به عبادت بپردازند. مورخان طلاییترین دوران گسترش اسلام را در دوره صلح دو سالهای میدانند که میان مسلمانان و قریش پس از پیمان حدیبیه آغاز شد. تعداد کسانی که در این دو سال به اسلام روی آوردند بیش از تعداد کسانی است که نزدیک بیست سال از آغاز اسلام تا زمان انعقاد این پیمان مسلمان شدند [۳۴] «مقررات اسلام به دولت اسلامی اجازه نمیدهد که به قصد استعمار، سلطه اقتصادی و استثمار ملتها ـ حتی در صورت قوت و داشتن امکانات و تواناییهای لازمـ به زور متوسل شود، زیرا در جهاد دولت اسلامی تسلط بر منابع ثروت یا تأمین بازار یا توسعه سلطه بر دیگر مناطق جهان، هدفی که دول استعماری غرب در پی آن بوده و هستند، جایگاهی ندارد. توسل به جهاد آنگاه توجیه میشود که دشمن سر صلح نداشته و شرایطی را به وجود آورد که نشان دهد هدف کیان اسلام و مسلمانان است. شهید صدر در برداشت از کلمه «السلم» در آیه: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کافَّةً» [۳۵] مینویسد: «صلح رویدادی است که حکم شرعی خود را بر اساس شرایط و اوضاع و احوال خاص هر قضیهای که متوجه اسلام میشود، طلب میکند. گاه شرایط به گونهای است که صلح در آن واجب است، چنان که قرآن در این آیه بدان اشاره میکند:
«فَإِنِ اعْتَزَلُوکمْ فَلَمْ یقاتِلُوکمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیکمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَکمْ عَلَیهِمْ سَبِیلاً»[۳۶]
و گاه نیز شرایط بر حرام بودن صلح است، چنان که در این آیه به آن اشاره شده است:
«فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الأَْعْلَوْنَ»[۳۷]
بنابراین نظر اسلام درباره صلح همانند دیگر رویدادها تابع شرایط و حالت خاص خود است و نمیتوان بدون در نظر گرفتن شرایط به طور قاطع به صلح فرمان داد [۳۸] بدیهی است موضع دشمن و شرایطی که آنان در برابر مسلمانان اتخاذ میکنند، وضعیت مسلمانان را از نظر جنگ و صلح معین میکند و این با اصل صلح در آموزههای مکتب اسلام نیز سازگار است.
بار دیگر بر این نکته تأکید میورزیم که روابط میان جهان اسلام با غیر مسلمانان بر اصل صلح مبتنی است و استفاده از زور و توسل به جنگ یک وضعیت استثنایی است که در صورت تعرض نظامیبه سرزمینهای اسلامی در قالب حق دفاع مشروع توجیه شود [۳۹] دفاع مشروع نیز حقی است که در حقوق بینالملل معاصر هم پذیرفته شده و در ماده 51 منشور سازمان ملل متحد بدان تصریح گردیده است،[۴۰] هر چند دفاع مشروع در حقوق بینالملل سابقه چندانی ندارد. اگر اکنون بر اساس مقررات حقوق بینالملل، اصل در روابط فیما بین کشورها بر صلح مبتنی است و جنگ یک ضرورت است، سابقه چنین اصلی در جامعه بینالمللی به کمتر از یک قرن میرسد، زیرا پس از پیمان «بریان ـ کلوگ» در 1928 است که جنگ به عنوان یک پدیده ضد حقوقی مطرح میگردد و قبل از آن نه تنها جنگ ضد حقوق نبود بلکه یک حق و پدیده حقوقی بود. [۴۱]
البته صلح جویی ادعای شیوایی است که دولتمردان و سیاستمداران غربی با آب و تاب خاصی بر زبان میآورند ولی این اصل پس از تلاشهای فراوان و به قیمت خونهای بسیاری که در دو جنگ جهانی از بشریت ریخته شد، وارد عرصه حقوق بینالملل گردید. سخن «غنیمی» دراینباره شنیدنی است که میگوید: نه میتوان گفت در اسلام حقوق صلح نیست و نه میتوان آن را دست آورد حقوق بینالملل معاصر دانست، بلکه بین این دو حقوق دارای شباهتهای فراوانی است و هر دو یک هدف را تعقیب نموده، یک دیگر را کامل میکنند. منبع این دو حقوق متفاوت ولی فلسفه صلح در هر دو از یک منطق عقلی برمیخیزد و آن رفاه جامعه بینالمللی از طریق تحکیم روابط دوستانه و تأکید بر روابط مسالمتآمیز است. ... بر من خرده مگیرید که حقوق بینالملل را بر حقوق اسلام ترجیح میدهم، ترجیح حقوق ناقص بر حقوق کامل هرگز روا نیست، من معتقدم فکر بشر همواره در پی صلح بوده ولی روشهای متفاوتی را در هر عصر جستوجو میکرده است. [۴۲] با این حال، این نکته را نیز باید افزود که آن چه را اسلام قرنها پیش یافته و اعلام کرده است، حقوق بینالملل با سیزده قرن فاصله بدان رسیده است.
ب ـ انگیزههای انتساب اسلام به دین جنگ و خشونت
پس از جنگ جهانی اول، در غرب اسلام دین جنگ و شمشیر معرفی میشد و اکنون به ویژه پس از پایان جنگ سرد اسلام را دین ترور و خشونت میدانند و مسلمانان را نیز خشونتگرا و تروریست! چنان که گفته شد این افترای تازهای نیست، بلکه الفاظ آن تغییر کرده و با ادبیات نو سیاسی هم آوا شده است. میتوان علل و انگیزههای برخی مستشرقان و غربیان را در ارائه اینگونه برداشتها از اسلام چنین برشمرد:
برداشت نادرست از متون دینی و واقعیتهای فقه اسلام
برخی با استناد به ظواهر برخی از آیات قرآن و احادیث، جنگ را یک وظیفه و اصل در زندگی مسلمانان دانسته و در روابط میان مسلمانان با غیر مسلمانان نیز این اصل را تقویت کردند. این نظر باعث شده است دستهای از مستشرقان و پژوهشگران غرب، اسلام را دین جنگ و شمشیر بدانند. ولی پژوهشهای جدید، از وجود چنین دیدگاهی در میان آن دسته از فقیهانی که اصل را بر جنگ مینهادند پرده برداشته است. دکتر وهبه زحیلی در کتاب «آثار الحرب» که رساله دکتری ایشان در یکی از دانشگاههای مصر بودهاست، ضمن تحقیقی مفصل دراینباره نتیجه میگیرد:
«اکثر فقیهان متأثر از وضعیت واقعی حاکم بر روابط میان مسلمانان وغیر مسلمانان در قرن دوم هجری که عصر اجتهاد فقهی است، بر این نظر بودند که اصل در روابط خارجی میان مسلمانان با دیگران بر جنگ مبتنی است و نه صلح؛ مگر موجبات صلح مانند ایمان یا امان به وجود آید. هدف در اتخاذ این نظریه آن بود که فتوحات اسلامی پیروزمندانه ادامه یابد و اصل عزت مسلمانان و تکلیف به دعوت اسلامی در جهان راه خود را بپیماید» [۴۳] تقویت چنین دیدگاهی که در دوران سیاسی امویان و عباسیان، ناظر به وضعیت جنگی حاکم بر روابط آن زمان بود. طبیعی است مطالبات سیاسی و اجتماعی حاکم در هر عصری، آرایی را تقویت میکند که با مقطع زمانی خود سازگاری بیشتری داشته باشد.
با گذشت زمان تصور شده است آن چه را فقیهان قرن دوم متأثر از اوضاع سیاسی و اجتماعی اتخاذ نمودند، نظر اسلام در همه زمانها است و اصل جنگ جزئی از مقررات و شریعت اسلام است و در پی آن به این نتیجه رسند که تقسیم دوگانه جهان به دارالحرب و دارالاسلام توسط فقیهان گذشته، بخشی از فقه و مقررات حقوقی اسلام است که همیشه در روابط خارجی میان مسلمانان و غیر مسلمانان تعقیب میشود. در حالی که تقسیم جهان به دارالاسلام و دارالحرب، گویای بلوکبندیهای نظامیو سیاسی حاکم بر روابط میان مسلمانان و غیر مسلمانان در قرن دوم هجری است و چنین تقسیمیرا نمیتوان یک حکم شرعی و قانونی دانست. این تقسیم برداشتی است که فقیهان و حقوقدانان مسلمان از وضعیت موجود زمان خود و بلوکبندیهای آن عصر استنباط کردهاند. [۴۴] دولت اسلامی و بلکه امپراتوری اسلامی در آن دوران همواره با تهدیدهای مرزی مواجه بود که این تهدیدها گاه به درگیریهای نظامیمنتهی میشد. تداوم درگیریها از یک سو آثار سیاسی و اجتماعی خاص خود را بر جامعه اسلامی به جای میگذاشت و از سوی دیگر چون آن عصر دوران شکوفایی اجتهاد و پویایی فقه در حد وسیعی بود، وضعیت جنگی موجود و عنصر زمان در برداشتهای فقهی نیز تأثیر گذاشت.
از میان مستشرقان، مجید خدوری [۴۵] ضمن تأیید تقسیم دوگانه جهان به دارالاسلام و دارالحرب، معتقد است: جهاد ابزاری است که به وسیله آن دارالحرب به دار الاسلام تبدیل میشود. بر این اساس روابط عادی میان مسلمانان و دیگر ملتها همیشه بر یک وضعیت مخاصمهآمیز و دشمنی قرار دارد. وی معتقد است در اسلام صلح دائمیو انعقاد معاهدات دائمیصلح با غیرمسلمانان جایی ندارد، جز در معاهدات با أهل کتاب. [۴۶]
چنان چه اسلام را دین و شریعتی کامل بدانیم منطقی است که در کنار مجموعه مقررات اخلاقی و قواعد مورد نیاز زندگی، به قواعد جنگ و صلح و روابط خارجی نیز پرداخته شود، زیرا به هر روی در زندگی بشر از جنگ و صلح، گریزی نیست. لیک وجود چنین قواعد و مقرراتی را در یک نظام حقوقی نمیتوان دلیلی بر دائمیبودن یک وضعیت در آن نظام دانست و نتیجه گرفت چون در اسلام جهاد تشریع شدهاست پس مسلمانان همواره در جنگ دائمیبا غیر مسلمانان به سر میبرند.
در حقوق بینالملل معاصر مجموعه مقرراتی وجود دارد که در آن به تنظیم امور جنگ، وضعیت اسیران و مجروحان و نحوه کاربرد سلاحها و مانند آن میپردازد و شاخههایی چون «حقوق جنگ» (Khadduri, P. 54). یا «حقوق مخاصمات مسلحانه» (Law of Armed Conflict) و «حقوق بشر دوستانه» (Humanitarian Law) در این رشته به وجود آمدهاست. بر این اساس آیا میتوان گفت حقوق بینالملل حقوق جنگ و شمشیر است؛ زیرا در آن به امور جنگ و مبارزه پرداخته شدهاست؟! بدیهی است چنین چیزی پذیرفتنی نیست و به همین قیاس نمیتوان وضعیت حاکم بر یک مقطع زمانی از تاریخ اسلام را مستند قرار داد و برای همیشه و به عنوان یک قاعده، اسلام را دین جنگ و خشونت معرفی کرد.
وانگهی، آیا ادیان دیگر همیشه در صلح زیسته و هرگز با جنگی گریبان گیر نبودهاند؟ مگر در تاریخ مسیحیان جنگهای متعددی برای مسیحی کردن دیگران روی ندادهاست؟ آیا میتوان جنگهایی را که مسیحیان بر افروختند به حساب دین عیسی که دین صلح است تمام کرد؟ غربیان اسلام را دین همراه با شمشیر میدانند در حالی که کمتر کسی در غرب سخن از رفتارهایی به میان میآورد که برای مسیحی کردن اجباری اهالی اروپای شمالی و نابودی مذاهب کهن اروپایی به کار گرفته شد. تا زمانی که غربیان مسیحیان مؤمن بودند، مسیحیت پرچمیبود که در جنگها بر میافراشتند و آنگاه که دین در میان آنان از رونق افتاد ملیگرایی، فاشیسم، کمونیسم کاپیتالیسم و ایدئولوژیهای دیگر سر برآورد.
بلی آن که میگوید اسلام دین شمشیر است، اگر مقصود او از دین شمشیر آن است که این دین جهاد را از جمله جهاد نظامیرا واجب کردهاست، سخن درستی گفتهاست؛ ولی اگر مقصودش آن باشد که اسلام با تیزی شمشیر منتشر شدهاست در یک اشتباه آشکار به سر میبرد؛ زیرا اسلام با عقل و منطق و از راه فعالیتهای فرهنگی عالمگیر شدهاست.
از سوی دیگر، سهم برخی از مسلمانان را در برداشت نادرست غربیان از اسلام نمیتوان نادیده گرفت. بد فهماندن نیز خود سهم عمده ای در بد فهمیدن دیگران دارد. نوشتهها و گاه رفتار گروههای اندکی از مسلمانان متعصب، راه را بر اینگونه برداشتها از اسلام هموار میسازد. [۴۷] هدف قرار دادن غیر نظامیان و زنان و کودکان در هیچ نظام حقوقی پذیرفته نیست تا چه رسد به دینی که پیام آن رحمت و مسالمت است و پیامبر آن پیامبر رحمت برای جهانیان. این گفته که «اسلام دو نوع دعوت دارد: دعوت به زبان و دعوت به سنان برای اصلاح باورهای مردم» یا این که: «خداوند بر مسلمانان واجب کردهاست با آن دسته از کفار و مشرکان که از قبول اسلام پس از دعوت به تسلیم یا پذیرفتن اسلام، سرباز میزنند آغاز به جنگ کنند. بر امت مسلمان واجب است جز در ماههای حرام به آنان هجوم آورند وآغاز به جنگ کنند، زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اصحاب آن حضرت پس از آن که رؤسای کشورهای فارس و روم به نامه پیامبر اعتنا نکردند جنگ با آنان را آغاز کردهاست، بدون آن که این کشورها به هیچ مسلمانی تعرض کنند» به تأمل جدی در کتاب و سنت و روح شریعت توأم با رحمت اسلامی نیاز دارد. چنین تصوری به دلایلی چند نه تنها به دور از آموزهها و واقعیتهای مکتب حیات بخش و انسان ساز اسلام است، بلکه با واقعیتهای کنونی جوامع مسلمین نیز سازگاری ندارد.
1ـ این که دین را دو دعوت است: دعوت به زبان و دعوت به سنان، با روش دعوت مبتنی بر حجت و برهان و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی که قرآن بیان میدارد، موافق نیست. با وجود: «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» [۴۸] مسلمان کردن دیگران به قهر و اکراه را نمیتوان روش مشروع دعوت به شمار آورد. دعوت هیچ گاه از روشهای مسالمت جویانه خود و پیروی از رویه احسن آن گونه که قرآن از آن یاد میکند، دور نخواهد شد. وانگهی، اساس دین ایمان و باور قلبی است که با اراده و اختیار باید پذیرفت و نه با قهر و غلبه: «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» [۴۹] دعوت منحصر در زبان و سنان نیست، بلکه سهم غیرقابل انکار دعوت از طریق عمل را نیز نباید از نظر دور داشت: «کونوا دعاة للناس بغیر ألسنتکم». آن جا که ایمان اسلامی در دلهای مسلمانان در اقصی نقاط جهان خانه کرد، به برکت دعوت مسالمتآمیز بود و نه دعوت با شمشیر. و آن جا که با شمشیر وارد شدیم با شمشیر نیز بیرون رانده شدیم. دعوت با حجت و برهان نتیجه بخش است نه با شمشیر و سنان. بلی اسلام دارای شمشیر است ولی برای دفاع و رفع موانع از دعوت و نه برای هجوم.
2ـ برداشت مزبور با آن مجموعه از متون فقهی و روایی که در آن «ابتدای به جنگ» نهی شدهاست، ناسازگار است.[۵۰] همچنین با آن دسته از آیات و روایات دال برعفو و گذشت و احسان، همخوان نیست. مثل: «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً»(بقره:83)؛ «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»[۵۱]؛ «لا إِکراهَ فِی الدِّینِ» [۵۲]؛ «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» [۵۳]؛ «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّک بِالْحِکمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» (نحل:125) و «وَ لا یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْم عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی» [۵۴] همین طور با مجموعهای وسیع از أخبار و احادیث مربوط به رفق و عفو و حلم وچشم پوشی از بدی دیگران و فرو بردن خشم و نرمخویی، قابل جمع نیست.
3ـ قبول این نظر یعنی دست برداشتن از کلیه ابزارهای مسالمتآمیز در تعامل با غیر مسلمانان.
4ـ واقعیت کنونی جامعه بینالمللی و نیز واقعیت جامعه مرکب از دولتهای اسلامی که اکنون در قالب سازمان کنفرانس اسلامی تبلور یافتهاست، وضعیت مسلمانان را به گونهای دیگر رقم میزند. کلیه کشورهای اسلامی که عضو سازمان ملل متحدند و در معاهدات و کنوانسیونهای بینالمللی وارد شدهاند، روابط خود با دیگر کشورها و ملتها را بر روابط مسالمتآمیز قرار داده و از توسل به زور به عنوان یک تکلیف در برابر جامعه بینالمللی منع شدهاند. تعامل با جامعه بینالمللی معاصر با تکیه بر افکار سنتی مبتنی بر جنگ که مربوط به دورهای خاص از زندگی مسلمانان بود، هرگز ممکن نیست، زیرا عضویت دولتهای اسلامی در سازمانهای بینالمللی به ویژه مللمتحد بدین مفهوم است که این دسته از کشورها اصل صلح را در روابط بینالمللی خود پذیرفتهاند و نیز متعهد شدهاند برای حل و فصل اختلافات به شیوههای مسالمتآمیز روی آورند [۵۵]
دولتهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی در اساسنامه این سازمان نیز نظیر چنین تعهداتی را در روابط بینالمللی پذیرفتهاند. این سازمان اتخاذ تدابیر لازم برای حمایت از صلح و امنیت بینالمللی را یکی از اهداف و مقاصد خود اعلام داشتهاست. بند چهارم (الف) از ماده 2 اساسنامه سازمان مزبور به حفظ صلح و امنیت بینالمللی پرداخته و میگوید: «دول عضو این سازمان آمادگی خود را برای اتخاذ تدابیر لازم جهت حمایت از صلح و امنیت بینالمللی اعلام میدارند» بند مزبور از اساسنامه سازمان کنفرانس اسلامی که یک سازمان بینالمللی بر اساس دین و عقیده اسلامی است، دقیقاً از بند 1 ماده 1 منشور سازمان ملل متحد تأثیر پذیرفته که در آن «حفظ صلح و امنیت بینالمللی» یکی از اهداف ملل متحد دانسته شدهاست. چنین هماهنگی در مفاد دو منشور نشان از وجود اهداف مشترک بین این دو نهاد بینالمللی دارد. از آن جا که در اسلام اصل بر همزیستی مسالمتآمیز با سایر دول و ملل است، کشورهای اسلامی نیز در تحقق این هدف با سازمان ملل متحد همکاری مینمایند.
5ـ لازم است نگاهی به وضعیت کنونی مسلمانان در جهان افکنیم: بر چسب تروریسم به اسلام و مسلمانان تلاش مذبوحانهای است که دشمنان بیشتر پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 آغاز کردند و تصویر نادرستی از مسلمانان در رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری جهان ترسیم نمودند. مسلمانان را مردمانی ترسناک معرفی میکنند که دیگران باید از آنان گریزان باشند و انواع سختگیریها را علیه آنان به کار میبرند. زیانهای مادی و معنوی بسیاری متوجه مسلمانان شدهاست. مدارس، مؤسسات فرهنگی و خیریه و شرکتهای متعلق به مسلمانان به اتهام ارتباط و همکاری یا احتمال همکاری، تعطیل و اموال و داراییهای آنها مصادره و ضبط شدهاست. میلیونها مسلمان که به دلایل گوناگونی چون درمان، تحصیل، تبلیغ و آموزش همکیشان مسلمان خود، راهی دیار غرب و سرزمینهای غیر اسلامی میشوند با بی میلی و بغض مواجه میشوند و با آنان همچون مسافران خطرناک برخورد میشود. خلاصه این سخن مسلمانی را از یاد نمیبرم که میگفت: اگر به این قانع نبودم که اسلام دین صلح است و مسلمانان صلح جوترین مردمان زمین، باور میکردم که ما مسلمانان اکنون تروریسم هستیم!
رواج اسلام در غرب
از دیگر انگیزههای مخالفان اسلام در برچسب ترور و جنگ طلبی به مسلمانان، موج فزاینده توجه به اسلام و حضور مسلمانان در غرب است، چرا که این وضعیت به نظر آنان به حد بحران رسیدهاست. دراین باره فقط به جدیدترین مقالهای که مجله پر تیراژ تایم آمریکایی درباره مسلمانان آوردهاست بسنده میکنیم. مقاله با نام «بحران هویت اروپا»(Europe's identity crisis) از تأثیر افزایش تعداد مسلمانان در اروپا بر هویت اروپاییان سخن میگوید. خواننده شماره 28 فوریه 2005 این مجله بر صفحه روی جلد آن تابلوی معروف مونالیزا را میبیند که مقنعه اسلامی به سرکرده و محجبه شدهاست. از این طریق نظر بیننده به مقاله ای که عنوان آن در پایین تصویر آمده به متن نیز جلب میشود. به نظر نویسنده بحران هویت اروپاییان ناشی از سیل مهاجران عمدتاَ مسلمان است و در نتیجه آن الگوی جامعه چند فرهنگی اروپا، برخلاف آمریکا، به شکست انجامیدهاست. در این گزارش افزایش احزاب ضد مهاجرت در بلژیک، آلمان، هلند و بریتانیا نمایانگر نگرانی فزاینده اروپاییان از استحاله هویتشان به خاطر جریان مستمر مهاجران مسلمان دانسته شدهاست؛ مهاجرانی که حاضر نیستند فرهنگها و سنن خود را به کنار بگذارند و با اروپاییان «همرنگ» شوند. ابتدای این گزارش به معرفی رهبر حزب راستگرای افراطی «ولامس بلانگ» بلژیک میپردازد که جنبشی را برای جلوگیری از احداث «اولین مسجد رسمی» در شهر «انتورپ نورث» این کشور به راه انداختهاست. به نوشته تایم، هنگامیکه این فرد (دووینتر) از خیابان میگذرد، در یک سوی خیابان، مهاجران وی را "نژادپرست" میخوانند و در سوی دیگر، هوادارانش مبارزه وی را میستایند. در حقیقت، رهبر حزب "ولامس بلانگ" مصداق "مشت، نمونه خروار" است. تایم میافزاید: «مهاجران مسلمان باید قانوناً ملزم شوند که با پذیرش ارزشهای سکولار اروپا و حتی پشت کردن به آداب و رسوم اسلام، همرنگ اروپاییان شوند. سیاستمداران اظهار میکنند که روند مذکور یگانه راه مقابله با ارتباط مخوف مهاجرت و تروریسم اسلامگرایان است.»
در جای دیگر از این مقاله به نقل از کارل دووس، استاد علوم سیاسی دانشگاه گنت بلژیک، آمدهاست: «به طور سنتی، اروپایی یعنی فردی که اهل یک کشور اروپایی است، اما درباره ارزشهای اروپایی بحث فلسفی بیشتری در جریان است. این واقعیت که مسلمانان نسل دوم هنوز مهاجر تلقی میشوند، بدین مفهوم است که ما مشکل بسیار بزرگی داریم.»
رهبر حزب «ولامس بلانگ» بلژیک میگوید: "چند فرهنگگرایی یک توهم است. اکثر مهاجران همرنگ نمیشوند. آنها در محلههایی خاص شیوه زندگی خود را پیگیری میکنند. آنها باید مانند ما رفتار کنند. دین باید از سیاست جدا باشد. در اروپا جویهای خون به راه افتادهاست تا این جدایی تضمین شود». به نظر وی «اسلامگرایی در حال حاضر بزرگترین معضل اروپاست و اگر به سرعت دست به کار نشوند، خیلی دیر خواهد شد». [۵۶]
پشتیبانی از صهیونیزم
از دیگر انگیزههای روشن پشت پرده انتشار برچسب تروریسم به مسلمانان پشتیبانی از صهیونیستها است. تاریخ و عملکرد یهود در بسیاری از دورههای تاریخی نشان میدهد که این قوم همواره منشأ بحرانهای جهانی بودهاند. این رویه اکنون توسط یهودیان افراطی و صهیونیزم تعقیب میشود. بیتردید صهیونیستها را هم میتوان منبع و منشأ اتهام ترور و خشونت به مسلمانان دانست و هم منشأ و ریشه هرگونه ترور و وحشت را که در جهان روی میدهد باید در میان آنان جستوجو کرد. دوگانگی در رسانهها و مطبوعات غرب، گویاترین دلیل بر جانبداری آنها از صهیونیزم بینالملل و وجود دستهای مخفی این گروه در انتشار برچسبهای نادرست علیه مسلمانان است. از یک سو رسانهها و مطبوعات غرب در انعکاس چهره خشونت و ترور از مسلمانان آزادی عمل بسیار داشته و پشتیبانی میشوند و از سوی دیگر و در نقطه مقابل هر سخن یا نوشته مربوط به تاریخ یهود و جرایمیکه آنان مرتکب شدند با محدویت، سانسور و فشار همراه است. مواردی هم به اخراج و محرومیت آن دسته از نویسندگان انجامیده است که درباره یهود و صهیونیستها حقایقی را بیان داشتهاند. آخرین نمونه جلوگیری از پخش برنامههای برخی از شبکههای ماهوارهای اسلامی است که به مذاق صهیونیستها و اروپاییان خوش نیامد. از مهمترین محدویتهای حاکم بر آزادی بیان و مطبوعات در بسیاری از مراکز علمی و دانشگاههای مغرب زمین نشر و بیان مطالب علیه صهیونیستها است. پشتیبانیهای نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی دولتهای غربی از صهیونیست نیاز به گفتن ندارد، زیرا از سیاستهای رسمیو اعلام شده کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده و بسیاری از دولتهای اروپای غربی است.
طرح خاورمیانه بزرگ، اشغال سرزمینهای اسلامی چون عراق و افغانستان و تشویق و گاه تهدید کشورها به دست برداشتن از مقررات اسلامی، مانع تراشی در برابر مسلمانان از دسترسی به فناوری هستهای حتی در اهداف صلح جویانه، درج نام برخی از کشورهای اسلامی در فهرست دولتهای محور شرارت، و در پایان اعلام جنگ صلیبی علیه تروریسم (اسلام)، همه و همه گامهایی است که به نفع صهیونیزم برداشته میشود.
انگیزهها و هدفهایی چون: محروم ساختن مسلمانان از دسترسی به پیشرفتهای علمی، نیاز به وجود یک دشمن فرضی برای غرب پس از پایان دوران جنگ سرد، تحقق نظریه برخورد تمدنها، گسترش حوزه مداخله در امور داخلی دولتهای اسلامی به بهانه برقراری دمکراسی و در واقع چپاول ثروتهای ملی، از دیگر انگیزههای غیر مستقیم نهفته در انتشار تهمت ترور و جنگطلبی به مسلمانان است که تفصیل آن مجالی دیگر میطلبد.
منابع و مآخذ
- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالمعرفة، 1412.
- ابوالوفا، احمد محمد، القانون الدبلوماسی الاسلامی، دارالنهضة العربیة، 1992 م.
- ابو زید الثعالبی المالکی، تفسیر الثعالبی، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق.
- الاصفهانی، المفردات فی غریب القران، دفتر نشر الکتاب، الطبعة الاولی.
- الترمذی، الشمائل المحمدیة، بیروت، مؤسسة الکتاب الثقافیة، الطبعة الاولی ،1412 ق.
- الحاکم النیسابوری، المستدرک، بیروت، دارالمعرفة، 1406 ق.
- الحلی، تذکرة الفقهاء، قم، مؤسسة آل البیت(علیهمالسلام) لاحیاء التراث.
- الزحیلی، وهبة، العلاقات الدولیة فی الاسلام مقارنة بالقانون الدولی الحدیث، بیروت، موسسة الرسالة، 1997 م.
- الشامی، الصالحی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد: بیروت، دارالکتاب العلمیة، الطبعة الاولی، 1414ق.
- الشوکانی، فتح القدیر، عالم الکتب.
- الصدر، محمد باقر، رسالتنا، دارالکتاب ااسلامی، 2004م.
- الطباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمیللمطبوعات.
- العسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دارالمعرفة للطباعة و النشر، الطبعة الثانیة.
- العقاد، عباس محمود، حقائق الاسلام و اباطیل خصومه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1996م.
- القرطبی، الجامع لاحکام القرآن، داراحیاء التراث العربی، 1405ق.
- المتقی الهندی، کنز العمال، بیروت، مؤسسة الرسالة.
- بابایی، حبیبالله، «حمایت از مسلمانان در غرب»، روزنامه جام جم، 21/1/84، شماره 1401.
- القاسمی، ظافر، الجهاد والحقوق الدولیة فی الإسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الاولی، 1982 م.
- شارل، روسو، حقوق مخاصمات مسلحانه، ترجمه سید علی هنجنی، ج 1، دفتر خدمات حقوقی بینالمللی، چاپ اول، 1369.
- عبدالرزاق، صلاح، العالم الاسلامی و الغرب، رساله فوق لیسانس دانشگاه لیدن هلند، بحث: نظریة الحرب هی الاصل به نقل از: Khadduri: "The Islamic law of nations", Available at: http://www.darislam.com
- عبد اللطیف، أمیمة، الإسلام السیاسی فی الصحف البریطانیة، در پایگاه اینترنتی: قضایا سیاسیة. http://www.IslamOnline.net
- غنیمی، محمد طلعت، قانون السلام فی الاسلام، مصر، منشاة المعارف الاسکندریة، بیتا.
- فضل الله، محمدحسین، الإسلام و منطق القوة، الدار الاسلامیة، الطبعة الثانیة، 1981 م.
- محمصانی، صبحی، القانون و العلاقات الدولیة فی الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1982م.
- _- Mulrine, Anna, Europe's Identity Crisis, US News 10 Jan 2005.
- _- Time: february 28, 2005, vol. 165 no.9
پانویس
- ↑ عضو هيأت علمی ـ پژوهشی دانشگاه مفيد.
- ↑ برای نمونه ر. ک. : عبداللطیف، به نقل از:www.Islamonline.net.
- ↑ در اين نوشته نويسنده خطر ازدياد اقليت های مسلمان را در جوامع اروپايی گوشزد كرده و در خصوص هويت اروپاييان اعلام خطر میكند.
- ↑ نبیاء: 107
- ↑ ترمذی، 1412: 306
- ↑ ابن کثیر، 1412: 3/211.
- ↑ اصفهانی: واژه رحم و الشامی، 1414: 7/41
- ↑ الشامی، 1414
- ↑ الثعالبی، 1418: 1/63.
- ↑ حجاج بن يوسف ثقفی، سعيد بن جبير را دستگير و سرانجام او را به شهادت رساند. قبل از كشتن سعيد از جمله پرسشهايی كه از او پرسيد اين بود: درباره محمد چه می گويی؟ سعيد چنين پاسخ داد: «نبي الرحمة و امام الهدی».
- ↑ الهندی: 10/513
- ↑ ابن کثیر، 1412: 3/211
- ↑ الحاكم النيسابوري، 1406: 3/581.
- ↑ العسقلانی: 7/284.
- ↑ انفال:61
- ↑ نساء:94
- ↑ ر. ک: قرطبی، 1405: 5/336 و الشوکانی: 1/50114.
- ↑ مائده:28
- ↑ الحشر:23.
- ↑ بقرة:28
- ↑ الزحیلی، 1997: 94ـ96.
- ↑ آيات ديگری وجود دارد كه در آن كلمات "جهاد" و "قتال" و مشتقات آن آمده است.
- ↑ ر. ک: ابوالوفا، 1992: 172ـ178
- ↑ الحلی: 9/63 و الشامی، 1314: 6/7
- ↑ القاسمی، 1982: 176.
- ↑ همان: 183ـ184.
- ↑ همان: 187 و 309.
- ↑ العقاد، 1966: 300ـ309.
- ↑ الزحیلی، 1997: 102.
- ↑ الطباطبائی: 2/65 ـ 68 و 9 / 27
- ↑ العقاد، 1996: 300 و 305.
- ↑ حج:40.
- ↑ القاسمی، 1982: 188.
- ↑ فضلالله، 1981: 211.
- ↑ بقره:208
- ↑ نساء:90
- ↑ محمد:35.
- ↑ الصدر، 2004: 90ـ91.
- ↑ ر. ک: الزحیلی، 1997: 116.
- ↑ ماده 51 منشور می گويد: «در صورت وقوع حمله مسلحانه عليه يك عضو ملل متحد تا زمانی كه شورای امنيت اقدامات لازم برای حفظ صلح و امنيت بين المللی را به عمل آورد، هيچ يک از مقررات اين منشور به حق ذاتی دفاع از خود خواه فردی يا دسته جمعی، لطمه ای وارد نخواهد كرد...».
- ↑ شارل، 1369: 26
- ↑ غنیمی، بیتا: 1934.
- ↑ الزحیلی، 1997: 93.
- ↑ همان، 102.
- ↑ نويسنده مسيحی عراقی الاصل كه بيشترين نظريات را در رساله دكتری خود «جنگ و صلح در اسلام» آورده است.
- ↑ عبدالرزاق، بحث: نظریة الحرب هی الاصل.
- ↑ برای مثال نگاه کنید: http://www.mojahedin.com, 7/5/2004.
- ↑ نحل:125.
- ↑ بقره:256؛ الزحیلی: 97
- ↑ القاسمی، 1982: 175 به نقل از: سفیان بن سعید بن مسروق الثوری از شخصیتهای قرن دوم که آغاز به جنگ را نمیپذیرد.
- ↑ بقره:109
- ↑ بقره:256
- ↑ مائده :13
- ↑ مائده:8.
- ↑ ر. ک: منشور ملل متحد، ماده 1 و ماده 2، بند 3.
- ↑ Time: february 28, 2005,vol. 165 no.9