خراسان

نسخهٔ تاریخ ‏۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۹ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنی‌امیه')
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

خراسان [۱] سرزمینی بزرگ‌تر از استان خراسان، بخشی از ایران بزرگ و از سلسله ساسانی نامی سنتی و همگانی برای اشاره به نواحی شرقی ایران است. این منطقه جغرافایایی در قرن اول هجری قمری جزئی از قلمرو اسلام در آمد.

واژه خراسان

واژه خراسان را به جایگاه طلوع خورشید منسوب دانسته و در‌این‌باره نظرهای مختلفی ابراز کرده‌اند. در لغت نامه دهخدا آمده است که کلمه «خراسان» واژه‌ای پهلوی است که در متون قدیمی به معنی مشرق[۲] در مقابل مغرب [۳] به کار رفته است. در منابع دیگر نیز خراسان در زبان قدیم فارسی به معنی خاورزمین مورد استفاده قرار گرفته است.

محدوده خراسان

جغرافیای سرزمینی منطقه خراسان از مشرق به ایران و ترکمنستان، غرب و شمال به افغانستان و جنوب به ازبکستان میرسد. خراسان بتدریج در نیمه دوم صده اول هجری قمری، در اختیار مسلمانان درآمد. چهار ربع خراسان به مرکزیت مرو، بلخ، هرات و نیشابور بود که هر کدام از شهرهای بزرگ جهان اسلام به حساب می‌آمدند.

پیش از اسلام

هخامنشیان

در دوران هخامنشیان، ایران به ساتراپی‌ها به [۴] بخش می‌شده و هر ساتراپ نشین (ساتراپی) زیر فرماندهی حاکمی به نام خشترپاون (به زبان پارسی باستان) یا شترپوان (به زبان پهلوی) اداره می‌شده‌است و این نام به یونانی ساتراپ نیز یاد شده‌است که ساتراپی(شهربانی) پرثَوَه، با نام ایالت شانزدهم (شامل پارت‌ها، خوارزمی‌ها، سغدی‌ها و هرَوی‌ها (هراتی‌ها)) با شمال خراسان کهن برابر است و از طرف مغرب در دربند دریای گرگان با ساتراپی ماد همسایه بوده‌است.

مرکز ساتراپی پرثَوَه، شهر توس بوده‌است که ویشتاسب، پدر داریوش؛ ساتراپ آنجا بوده و جایگاهش در این شهر بوده‌است.

به گفته هرودوت:

پارت‌ها و خوارزمیان و سغدی‌ها و آرین‌ها (هروی‌ها) در یک ساتراپی قرار داشته‌اند و در تمام کتیبه‌های میخی در ذکر اسامی ولایات مملکت، پارت جدا نام برده شده وپارسیان در موقع سیاحت و گردش در ممالک خود سعی می‌کردند تا آنجا که شود زودتر از پارت بگذرند؛ زیرا ولایات مزبور به واسطه فقر و بی‌چیزی قادر نبودند آذوقه موکب پرجمعیت‌شاهان را فراهم سازد.

اشکانیان

پس از مرگ اسکندر، دیودوتوس، حاکم یونانی بلخ راه استقلال در پیش گرفت و پارت و گرگان استقلال یافتند. [۲۳] پس از سقوط دولت سلوکی و قدرت گرفتن اشکانیان، پارتها در سرزمین کوهستانی کهن جنوب شرقی دریای خزر ساکن شدند. این منطقه محدود می‌شد از شمال به دشت استرآباد و صحرای ترکستان و از جنوب به کویر نمک و از جنوب از سلسله‌های البرز به طرف مشرق تا هرات ادامه داشت.

مرکز خراسان باستان یا ایالت پارت در آغاز شهر نیسایه (نسا) بوده‌است که یونانیان آن را نیسا می‌خواندند.

ساسانیان

لتون. ل. نیل دربارهٔ تشکیلات سیاسی ساسانیان و وضعیت خراسان در دوره ساسانی می‌نویسد:

ساسانیان خراسان را یکی از چهار استان کشور می‌دانستند و آن را سرزمین شرق می‌گفتند و این استان به چهار بخش تقسیم می‌شد. بنا به روایت این بخش‌ها عبارت بودند از مرو، نیشابور، هرات و بلخ

خراسان در زمان ساسانیان یکی از چهار ولایت بزرگ قلمرو آنان بود که اسپهبدی از مرو بر آن حکومت می‌کرد. تعدادی از حاکمان و شاهزادگان محلی آن منطقه، باج گزار ساسانیان بودند. در دورهٔ ساسانی، خراسان به چهار قسمت یا ربع تقسیم می‌شد و چهار مرزبان داشت. هر ربع به نام کرسی آن معروف بود: نیشابور مرو هرات و بلخ

دوران اسلامی

خراسان در دوران اسلامی به چهار بخشِ نیشابور، مرو، هرات و بلخ تقسیم شده بود. در سال ۳۱ هجری قمری، اعراب روانه خراسان شدند و تخارستان را تصرف نمودند و در همین زمان ساکنین خراسان به دین اسلام گرویدند.

در دوره خلفا استان خراسان مهمترینِ استان‌های ایران به‌شمار می‌رفت و شامل همه شمال شرقی ایران تا مرز چین بود.

خراسان نزدیکِ به مدت ۲۰۰ سال زیرنظر حکومت‌های عرب بنی‌امیه و عباسیان اداره می‌شد تا اینکه در سال ۲۰۵ هجری قمری به دست سلسله طاهریان استقلال یافت.

در سال ۲۸۳ هجری قمری جزو متصرفات دولت صفاریان شد.

۴ سال بعد، [۵] امیراسماعیل سامانی بر عمرو لیث غلبه کرد و خراسان جزو قلمرو سامانیان گردید.

سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۴ هجری قمری خراسان را به تصرف خود درآورد و ۴۵ سال بر این سرزمین حکومت کرد.

در سال ۴۲۹ هجری قمری، طغرل اول، نیشابور را تصرف کرد و آنجا را مرکز حکومت خود قرار داد. خراسان تا سال ۵۵۲ هجری قمری در گسترهٔ سلجوقیان قرار داشت و پس از مرگ سلطان سنجر سلجوقی، این سرزمین به دست خوارزمشاهیان افتاد.

با حمله مغولها در سدهٔ هفتم هجری قمری، بسیاری از شهرها و آبادی‌های خراسان ویران شدند.

این سرزمین در سال ۸۷۳ هجری قمری خراسان به تصرف پادشاهان گورکانی درآمد و ۴۰ سال پس از آن (سال ۹۱۳ هجری قمری) ازبکها به رهبری شیبک خان، خراسان را مورد تهاجم قرار دادند. شاه اسماعیل صفوی به دفاع از این سرزمین پرداخت و سرانجام از ازبکها شکست خورد. پس از آن خراسان دوباره مورد هجوم و تاخت و تاز ازبک‌ها قرار گرفت که سرانجام شاه عباس صفوی توانست آنان را تا فرارود عقب براند. در زمان اواخر حکومت صفویه خراسان مورد حمله محمود افغان و اشرف افغان قرار گرفت ولی نادر قلی یکی از افسران دلاور شاه تهماسب دوم که خود متولد خراسان بود وارد جنگ با اشرف و او را که تا پایتخت حکومت یعنی اصفهان پیش رفته بود شکست داد.

پس از مرگ نادر شاه افشار به سال ۱۱۶۰ هجری قمری، بخش‌های شرقی این سرزمین (هرات و بلخ) به تصرف احمد شاه درانی درآمد و در دوران قاجاریه با دخالت انگلستان و حمایت ان از احمد شاه درانی با بستن عهدنامه پاریس در سال ۱۲۷۳ هجری قمری، ایران متعهد شد که در امور افغانستان دخالت نداشته باشد و از کلیه دعاوی خود نسبت به هرات صرف نظر کند و قسمت شرقی خراسان به افغانستان که تحت نفوذ انگلستان بود، واگذار گردید.
بخش شمالی خراسان[۶] نیز در دوران قاجاریه مورد تهاجم روسها و ترکمنها قرار گرفته و در سال ۱۲۹۹ هجری قمری، به وسیلهٔ عهدنامه آخال میان ایران و روسیه، که رود اترک را مرز ایران قرار می‌داد، از بدنه فلات ایران جدا گردید.

دلایل و اهمیت

اهمیت خراسان از جهات مختلفی بوده است. نخست وسعت این استان که تمام خاک خراسان فعلی و دو جمهوری ترکمنستان و تاجیکستان و بخشی از پاکستان و قسمت مهمی از افغانستان را شامل بوده است. دیگر این که مجاور خاک چین و هندوستان قرار گرفته بود و راه تجاری این دو کشور به داخل ایران یا به کشورهای جنوبی و مغرب از این ولایت می‌گذشته است. دیگر این که اهمیت سوق الجیشی خراسان بوده است که سپر مخاطره اقوام شمالی می‌شده است. چنانکه در زمان بهرام گور همین اقوام وحشی که مورخان عرب آنان را به نام ترک خوانده‌اند به خراسان حمله کردند و بهرام شخصا به مقابله با آنان شتافت.

البته در زمان ساسانیان همواره خراسان و نحوه اداره آن همواره دستخوش تغییراتی می‌شده است که مجالی برای ذکر آنها نیست. در سال بیست و یکم هجرت مسلمانان به فرماندهی عبدالله بن عبدالله بن عتبان و ابوموسی اشعری اصفهان را فتح نمودند و پس از آن کرمان را تسخیر کردند.
پس از آن ابوموسی قصد تصرف و فتح خراسان را داشت که برای این کار و کسب اجازه از خلیفه دوم متوسل به نامه نگاری به عمر بن خطاب شد. ابن اعثم گزارش این واقعه را چنین شرح می‌دهد:

بعد از حمد و ثنای باری تعالی، این نامه‌ای است از عبدالله عمر بر ابوموسی، اما بعد، نوشته تو‌ای ابوموسی رسید. مضمون معلوم شد و فتح‌هایی که به فضل و عون باری تعالی تو را میسر آمد و ولایت فارس و کرمان مر مسلمانان را مسلم گشت یک یک دانسته شد و باری سبحانه را بر آن نعمت و دولت شکرها گزارده آمد.

آنچه نوشته بودی که این نامه را از سر حد بیابان خراسان می‌نویسم، مگر اندیشه رفتن به جانب خراسان می‌داری؟ می‌باید که بدان جانب نروی و در رفتن به جانب خراسان توقف کنی که ما را به ولایت خراسان هیچ حاجت نیست. چون این نوشته به تو رسد، باید که به هر شهری که به عون الله سبحانه بر دست تو فتح شده است نایبی نیکو سیرت، محمود الخصال، پسندیده افعال، امین و معتمد نصب کنی و به جانب بصره باز گردی و در آن جا مقیم باشی و دست از خراسان بداری که ما را با خراسان و خراسان را با ما هیچ کاری نیست. کاشکی میان ما و خراسان کوه‌ها بودی از آهن و دریاها بودی از آتش و هزار سدی بودی در میان چون سد سکندر.

پانویس

  1. خراسان باستانی یا خراسان تاریخی یا خراسان بزرگ
  2. خاور
  3. باختر
  4. معنی ایالات یا استان‌ها
  5. مصادف سال ۲۸۷ هجری قمری
  6. شامل مرو، سمرقند، بخارا و خوارزم

منابع

سازمان فرهنگ و ارتباطات
ویکی فقه
خبرگزاری حوزه