سعد بن معاذ

سعد بن معاذ حدود 32 سال قبل از هجرت در طایفه بنی عبدالاشهل از قبیله اوس در شهر مدینه در خانواده‌ای بزرگ به دنیا آمد. پدرش قبل از اسلام از دنیا رفت ولی مادرش تا زمان نبوت پیامبر اسلام زنده ماند و مسلمان شد.

سعد بن معاذ
سعد بن معاذ.jpg
نام کاملسعد بن مُعاذ بن نعمان بن امرئ القیس بن زید بن عبدالاشهل
نام‌های دیگرابوعمرو
اطلاعات شخصی
محل تولدمدینه
دیناسلام
فعالیت‌ها

سعد مردی مدبر و شجاع و شخصیتی بانفوذ در میان قبیله خود بود. از این رو در همان دوران جوانی به مقام ریاست قبیله اوس برگزیده شد. سعد بن معاذ با هند، دختر سماک، ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام‌های عمرو و عبدالله شد. پس از پیمان اول عقبه و ماموریت مصعب بن عمیر به مدینه، رییس طایفه بنی عبدالاسهل، توسط مصعب مسلمان شد.

مسلمان‌شدن سعد تاثیر شگرفی در گسترش آیین پیامبر در مدینه داشت؛ به گونه‌ای که با تدبیر وی در یک روز تمامی مردم بنی الاسهل مسلمان شدند. او از آن هنگام تا زمان شهادت در راه گسترش و ترویج اسلام لحظه‌ای از پا ننشست، تردیدی به دل راه نداد و در تمامی صحنه‌ها حضور یافت.

پس از نبرد بدر، در جنگ احد، غزوه بنی قینقاع، سریه قتل کعب بن الاشرف، غزوه بنی نضیر شرکت کرد. آخرین صحنه رزم وی میدان جنگ خندق در یوم الاحزاب بود که بازویش آسیب دید و به مقام جانبازی نایل آمد.

نام و نسب سعد

نام و نسب او سعد بن معاذ بن نعمان بن امرؤ القیس است. او یکی از بزرگان صحابه رسول خدا(صلی الله علیه) و رئیس طایفه اوس بود. مادرش کبشه دختر رافع اولین زن از انصار و اهل مدینه است که بین بیعت عقبه اول و دوم به پیامبر اسلام(صلی الله علیه) ایمان آورد. [۱]

اسلام آوردن سعد

سعد به دست مصعب بن عمیر در مدینه (بین دو پیمان عقبه) مسلمان شد و با اسلام آوردنش تمام افراد خاندان عبدالاشهل مسلمان شدند. [۲] این خاندان نخستین خاندانی هستند که زن و مرد ایشان همگی اسلام آوردند. [۳] سعد پس از اسلام آوردن به همراه اسید بن حضیر بت‌های بنی عبدالاشهل را شکست. [۴] پس از هجرت پیامبر(صلی الله علیه) و مسلمانان به مدینه رسول الله(صلی الله علیه) میان سعد و ابوعبیده جراح از مهاجران پیمان برادری بست. [۵] وی از بزرگان انصار و رئیس قبیله اوس، مردی شجاع، قاطع در بیان و تصمیم‌گیری، مقاوم در مبارزه و جهاد بود. [۶]

سعد و نزول آیه

ابن اسحاق به سند خود از ابن عباس نقل می‌کند که معاذ بن جبل، سعد بن معاذ و خارجة بن زید از بعضی از احبار یهود درباره بعضی از چیزهایی که در تورات آمده است. سؤال کردند. آنها کتمان کرده و از پاسخگویی به سؤال خودداری کردند و آیات زیر در‌این‌باره و نازل این شد: [۷]

  إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَی مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولَئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ [بقره–۱۵۹-۱۶۰]  . خداوند و لعنت‌کنندگان، کسانی را لعنت می‌کنند که برهان‌ها و رهنمودی را که فرو فرستادیم، پس از آنکه در کتاب (تورات) برای مردم روشن کردیم، پنهان می‌دارند * جز کسانی که توبه کردند و به اصلاح (کار خود) پرداختند و (پوشیده‌ها را) روشن بیان داشتند، که آنان را می‌آمرزم و من توبه‌پذیر بخشاینده‌ام" [۸]

سرانجام سعد

با آنکه جراحت بازوی سعد خوب شده بود ولی پس از آنکه از قلعه بنی قریظه برگشت، هنگامی که خوابیده بود بزغاله ای به جای تیر لگد زد و زخم دوباره سر باز کرد و خون به شدت جاری شد و هر چه مداوا کردند اثری نداشت. به همین جهت او در سال ۵ هجری و در ۳۷ سالگی به شهادت رسید. [۹]

هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه) از ماجرای زخم سعد باخبر شد به عیادتش آمد و او را در آغوش گرفت و در حالی که خون دست سعد به سر و صورت رسول خدا(صلی الله علیه) می‌پاشید سر او را به دامن نهاد و پارچه سفیدی روی او کشید که هرگاه صورتش را می‌پوشانید پاهایش برهنه بود و اگر پایش را می‌پوشانید صورتش برهنه می‌ماند. آنگاه این گونه برای او دعا فرمود:

خدایا! سعد در راه تو جهاد و پیامبرت را تصدیق کرد، روح او را به خوبی بپذیر". سعد با شنیدن سخنان رسول خدا(صلی الله علیه) به هوش آمد و چشم‌ها را باز کرد و گفت: " اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ "! گواه باش که من به رسالت شما قرار دارم". خاندان سعد که این محبت و گرمی را از رسول خدا(صلی الله علیه) دیدند، سخت گریستند. آنگاه رسول خدا(صلی الله علیه) فرمود: "از خدا می‌خواهم به عدد شما از ملائکه فرود آیند و در مرگ سعد حاضر باشند".

مادر سعد برای پسرش این‌گونه مرثیه می‌خواند: "ویل ام سعد سعد حزامة وجدة بعد ایاد یاله و مجداً مقدماً سد به مسداً"؛

پیامبر(صلی الله علیه) فرمود: "همه کسانی که بر مردگان نوحه سرایی می‌کنند، دروغ می‌گویند، جز مادر سعد". [۱۰]

پیامبر و تجلیل از جنازه سعد

پس از ماجرای سر باز کردن زخم سعد، روزی صبح هنگام وقتی که رسول خدا(صلی الله علیه) از خواب برخاست، جبرئیل نازل شد و گفت: "یا رسول الله! بنده صالحی از امت شما از دنیا رفته است که درهای آسمان برای او باز شده و عرش الهی به لرزه افتاده است". حضرت فرمود: "سعد معاذ مریض بود". پیامبر(صلی الله علیه) به مسجد رفت و از حاضران پرسید: سعد چه شد؟ گفتند: وفات کرد. [۱۱]

لذا بستگانش او را به خانه‌اش بردند. حضرت نماز صبح را خواند و از مسجد بیرون رفت و جمعیت نیز در پشت سر ایشان به راه افتاد؛ پیامبر(صلی الله علیه) به اندازه‌ای تند می‌رفت که مردم به زحمت افتادند؛ کفش‌ها از پا در می‌آمد و عباها از دوش می‌افتاد.

مردی گفت: "یا رسول الله! مردم را به زحمت انداختی!" حضرت فرمود: "از آن می‌ترسم که ملائکه بر ما پیشی بگیرند و او را غسل دهند. چنان که در جنازۀ حنظله بر ما سبقت گرفتند و او را غسل دادند". [۱۲]

وقتی پیامبر(صلی الله علیه) وارد خانه سعد شد شد دید اقوام او مشغول غسل دادن او هستند. پیامبر در کناری نشست ولی برخلاف انتظار دیدند که زانوهای خود را جمع کرد. علتش را پرسیدند، حضرت فرمود: "فرشته‌ای فرود آمد و جا برای او نبود، پس به او جا دادم".

سعد را سه بار غسل دادند و در سه پارچه کفن کردند. سپس او را در تابوت گذاشتند و حضرت جلوی تابوت را گرفت تا این که در بیرون منزل بر زمین نهاد. پس از آن گاهی جلو جنازه می‌رفت و گاهی طرف راست و گاهی جانب چپ و جلو و عقب تابوت را می‌گرفت. چون سعد بن معاذ مردی تنومند و چاق بود. هنگامی که او را تشییع می‌کردند منافقان خواستند بر او خرده بگیرند، پس گفتند: تا امروز جنازه‌ای به این سبکی ندیده‌ایم و این سبکی به خاطر قضاوتی است که درباره بنی قریظه کرد. پیامبر(صلی الله علیه) از گفتارشان آگاه شد، پس فرمود: "قسم به آن کسی که جانم در دست اوست، تابوت او را ملائکه حمل می‌کنند؛ هفتاد هزار فرشته برای تشییع جنازه‌اش آمده‌اند که تا کنون به زمین نیامده‌اند". [۱۳]

چگونگی دفن سعد

مسلمانان جنازه سعد را تا اول بقیع تشییع کردند و در پای دیوار خانه عقیل بن ابی‌طالب (که بعدها ساخته شد) قبری برایش کندند. کسی که قبر او را می‌کند، می‌گفت: در هر بار که کلنگ به زمین می‌زدیم و مقداری خاک کنده می‌شد، بوی مشک را احساس می‌کردیم. [۱۴]

قبر، وقتی آماده شد، جنازه را جلو قبر گذاشتند و پیامبر(صلی الله علیه) بر او نماز گزارد. چهار نفر که یکی از آنها برادر زاده سعد بود، او را داخل قبر نهادند. سپس رسول خدا(صلی الله علیه) خود داخل قبر شد و لحد سعد را چید و پس از آنکه لحد، چیده شد، فرمود: "گل نرم بدهید" و تمام شکاف‌های میان خشت‌ها را بست. آنگاه فرمود: "هر چند می‌دانم به زودی خراب می‌شود ولی خدا دوست دارد که بنده‌اش هر کاری را که می‌کند، محکم و خوب بکند.

لحدهای قبر ساخته شد و با ریختن خاک قبر هموار شد. مادر سعد بن معاذ که در کناری نشسته بود، گفت: هنیئا لک الجنه؛ بهشت بر تو گوارا باد. پیامبر(صلی الله علیه) فرمود: "مادر سعد! خاموش باش! از خدا چه توقع داری؟ قبر فشار سختی به سعد داد". و در بعضی از روایات است که حضرت سه بار فرمود: " سُبْحَانَ اَللَّهِ"، و مردم هم به پیروی از ایشان سه بار تسبیح گفتند. علت را پرسیدند؟ فرمود: "الان قبر فشاری به سعد داد که اگر کسی از این فشار خلاصی داشت، سعد نیز یکی از آنان بود". مردم پرسیدند: "یا رسول الله، درباره سعد رفتاری کردید که درباره هیچ کسی چنین نکردید؛ جنازه‌اش را با پای برهنه و بدون عبا تشییع فرمودید؟

حضرت فرمود: "چون ملائکه بدون عبا و کفش آمده بودند، من هم از آنها پیروی کردم".

مردم گفتند: چرا چهار گوشه تابوت را گرفتید؟ فرمود: "چون دستم در دست جبرئیل بود و هر جا را او می‌گرفت من هم می‌گرفتم". گفتند: با این همه احترام و تجلیل، فرمودید که سعد فشار قبر دید؟ حضرت فرمود: "آری، این از آن جهت بود که سعد با خانواده‌اش بداخلاقی می‌کرد". [۱۵] [۱۶]

پانویس

  1. عباسی، حبیب، مقاله «سعد بن معاذ»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۳۰۰
  2. ابن‌اثیر، اسدالغابه، ج۲، ص۳۱۳؛ ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰؛ مزی، تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۳۰۰؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۱۶۸؛ طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۸۹۷-۸۹۸
  3. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۱
  4. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰-۴۲۱
  5. ابن‌سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۱.
  6. ابن‌حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۴۱۸
  7. تفسیر جامع البیان، ابن جریر طبری، ج۲، ص۷۲. به این مضمون آمده: تفسیر التبیان، شیخ طوسی، ج۲، ص۴۶
  8. عباسی، حبیب، مقاله «سعد بن معاذ»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۳۰۷.
  9. تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۷
  10. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۲۸؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۲۸۶؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۳
  11. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۵۳
  12. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۲۸۷؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۶
  13. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۲۸؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۴
  14. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۳۲؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۲۸۹
  15. الامالی، شیخ صدوق، ج۱، ص۳۶۰؛ ألامالی، شیخ طوسی، ص۴۲۷، ح۹۵۵
  16. عباسی، حبیب، مقاله «سعد بن معاذ»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۵، ص۳۰۹-۳۱۰