حدیث معراج

معرفی

حدیثی قدسی است که در آن گفتگوی میان خداوند و پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) در شب معراج آمده است. در این گفت و گو پیامبر اعظم(صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سؤالاتی را در زمینه مسائل اخلاقی، از خداوند متعال پرسیده و خداوند متعال پاسخ فرموده است. این حدیث مهم‌ترین و برترین بحث اخلاقی را دارد؛ چراکه پرسشگر بالاترین پرسشگر و صادر اول و دارای مقام محمود و عقل کامل و سید رسولان است و پاسخ‌دهنده معلم اول و خداوند رئوف و رحیم است گرچه احادیثی در محتوای مکالمات انبیا با خداوند داریم؛ اما شرافت و مکانت پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بیش از همه و وی بهانه خلقت همگان و همه چیزها است و دارای مقام «قاب قوسین او ادنی» و رسالت اصلی وی نیز اتمام مکارم اخلاق است[۱] و خود ایشان فرموده است که بعثت لأتمم مكارم الأخلاق[۲] و نیز: عليكم بمكارم الأخلاق ! فإن ربي بعثني بها[۳].

منبع

اولین کسی که حدیث معراج را نقل نموده، حسن بن محمد دیلمی، در کتاب ارشاد القلوب است[۴]، سپس فیض کاشانی در الوافی، حُرّ عامِلی در جواهر السَّنیه و علامه مجلسی در بِحارالأنوار آن را به نقل از ارشادالقلوب آورده‌اند[۵]. از محدثین بزرگ شیعه هم آن را در کتب اصلی خود باز نشر فرموده‌اند.

اعتبار سند

علامه مجلسی دو سند برای این حدیث ذکر کرد است:

  1. أقول و رأيت في بعض الكتب لهذا الحديث سندا هكذا قال الإمام أبو عبدالله محمد بن علي البلخي عن أحمد بن إسماعيل الجوهري عن أبي محمد علي بن مظفر بن إلياس العبدي عن أبي نصر أحمد بن عبدالله الواعظ عن أبي الغنائم عن أبي الحسن عبدالله بن الواحد بن محمد بن عقيل عن أبي إسحاق إبراهيم بن حاتم الزاهد بالشام عن إبراهيم بن محمد عن عبدالله بن عبد الرحمن عن أبي عبدالله عبد الحميد بن أحمد بن سعيد عن أبي بشر عن الحسن بن علي المقري عن أبي مسلم محمد بن الحسن المقري عن الإمام جعفر بن محمد الصادق عن أبيه عن جده عن علي بن أبي طالب(علیه‌السلام)قال‏ هذا ما سئل رسول‌الله (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) ربه ليلة المعراج-...
  1. و وجدت في نسخة قديمة أخرى‏ قال الشيخ أبو عمرو عثمان بن محمد البلخي أخبرنا أبو بكر أحمد بن إسماعيل الجوهري قال حدثنا أبو علي المطر بن إلياس بن سعد بن سليمان‏ قال أخبرنا أبو نصر أحمد بن عبدالله بن إسحاق الواعظ قال أخبرنا أبو الغنائم الحسن بن حماد المقري قراءة بأهواز في آخر شهر رمضان سنة ثلاث و أربعين و أربعمائة قال أخبرنا أبو مسلم محمد بن الحسن المقري قراءة عليه من أصله قال حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عقيل قال أخبرنا أبو إسحاق إبراهيم بن حاتم الزاهد بالشام قال حدثنا إبراهيم بن محمد بن أحمد قال حدثنا إسحاق بن بشر عن جعفر بن محمد الصادق عن أبيه عن جده عن علي بن أبي طالب ع‏ و ذكر نحوه...[۶]
    .

آیت‌الله سعادت پرور هم در مقدمه کتاب سرالإسراء في شرح حديث المعراج[۷] با ذکر مرسل بودن حدیث در ارشاد[۸] به ذکر این دو سند از کافی اشاره می کند و علاوه بر آن می گوید که همینکه این سه بزرگوار حدیث را نقل کرده و متعرض ضعف سند نشده‌اند، نشان می‌دهد که گویا هرسه به متن و سند حدیث اعتماد داشته اند و فیض هم با اینکه خود آن را به صورت مرسل از ارشاد نقل کرده، تصریح دارد که برخی به صورت مسند آن را ذکر کرده‌اند: و رواه غيره مسندا عنه أبيه عن جده أميرالمؤمنين عليهم‌السلام[۹]. شیخ حر عاملی هم در اواخر الجواهر السنیه به اعتماد خود به احادیث مذکور در کتاب تصریح نموده است[۱۰]

آیت‌الله سعادت پرور در تثبیت سند روایت می‌فرماید بزرگان علم و معرفت و کمال به این حدیث اعتنا داشته و فقرات آن را به مناسبت‌‌های مختلف ذکر می‌کرده‌اند مثل ميرزا جواد ملكي تبریزی در کتب اخلاقی و نیز علامه طباطبایی که یک دوره کامل این حدیث را برای شاگردانش تفسیر کرد و در آثارش از آن ذکر کرده و در مباحث خود با هانری کربن هم از این حدیث استفاده می‌کرد علاوه بر این متن این حدیث با کتاب و سنت انطباق دارد و آیات و روایاتی که ما در شرح آورده‌ایم به‌روشنی این تطبیق را نمایانده است[۱۱].

شروح

این حدیث شروح مختلفی دارد که از معروف‌ترین آنها به ذکر چند عنوان کتاب اکتفا می‌نماییم:

  • مصباح یزدی، محمدتقی، راهیان کوی دوست، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌، قم، 1388.
  • پهلوانی تهرانی (سعادت‌پرور)، علی، سر الاسراء: شرح حدیث معراج، (چهارجلدی)، مترجم: محمدجواد وزیری فرد، احیاء کتاب،1390 .
  • غیاثی کرمانی‌، محمدرضا، حدیث معراج (مناجاة الرحمن فی لیله المعراج‌)، قم‌: پارسایان‌، 1376. (شرحی کوتاه بر حدیث معراج از کتاب "ارشاد القلوب‌" )
  • شیروانی، علی، با پیامبر به‌سوی معراج شرح ماجرای معراج و پاسخ‌‌های خدای متعال به پرسش‌‌های پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) دریافتی از دو حدیث عرفانی"،دارالفکر، قم، 1385.

محتوی و موضوعات مطرح شده

آیت‌الله پهلوانی حدیث معراج را مشتمل بر سه امر مهم می‌دانستند:

  1. هدایت سالک به اموری که لازم است به آنها ملتزم بود و هر آنچه در رفع حجاب از فطرت اولیه مفید است
  2. ترغیب افراد به مهمات یاد شده
  3. توجه و التفات دادن افراد به مقصد در همه مراحل سلوک و بیان آثار و نتایج هر مقام و مرحله[۱۲].

موضوعات مطرح‌شده در این حدیث، به نقل از کتاب راهیان کوی دوست، به شرح زیر است:

  • رضا و توکل؛
  • محبت الهی و راه رسیدن به آن؛
  • ویژگی‌‌های اولیای الهی؛
  • خصلت‌‌های راه‌یافتگان به بهشت و میراث گرسنگی و سکوت؛
  • لزوم توجه به نماز و درک حضور خداوند؛
  • امتیازات اولیای الهی؛
  • لزوم محبت به مستمندان؛
  • عدم تبعیت از خواهش‌‌های نفسانی؛
  • نکوهش دنیا و دنیاگرایان؛
  • ویژگی‌‌های بیست‌گانه اهل دنیا؛
  • ویژگی‌‌های اهل آخرت؛
  • مقام و معرفت زاهدان؛
  • نقش ارزشی روزه و سکوت؛
  • مؤمنان ره‌یافته به یقین و باریابی به رضوان حق؛
  • ویژگی‌‌های زندگی گوارا و پایدار؛
  • موفقیت در آزمون الهی، و عنایات ویژه خداوند؛
  • مقام عابدان و رسولان الهی؛
  • حقیقت محبت به خدا[۱۳].

متن و ترجمه حدیث معراج

رُوِیَ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنیِنَ (عليه‌السلام)[۱۴]: إنَّ النَّبِیَّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ سَألَ رَبَّهُ فِی لَیْلَهِ الْمِعْراجِ فَقالَ: یا رَبِّ! أیُّ الاْعْمالِ أفْضَلُ؟ فَقالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: لَیْسَ شَیْءٌ عِنْدِی أفْضَلَ مِنَ التَّوَکُّلِ عَلَیَّ وَالرِّضا بِما قَسَمْتُ.

از امیرمؤمنان (عليه‌السلام) روایت شده است که: پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) در شب معراج از پروردگارش پرسید: پروردگارا! برترین و شریفترین کارها کدام است؟ خداوند عزّوجلّ در پاسخ فرمود: هیچ عملی نزد من بالاتر از توکل بر من و راضی بودن به آنچه که من قسمت کرده ام، نیست.

شایستگان محبّت خداوند
یا مُحَمَّدُ! وَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحابِّینَ فِیَّ، وَوَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَواصِلِینَ فِیَّ وَوَجَبَتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیَّ، وَلَیْسَ لَِمحَبَّتِی عَلَمٌ وَلا نِهایَهٌ، وَکُلَّما رَفَعْتُ لَهُمْ عَلَماً وَضَعْتُ لَهُمْ عَلَماً أُولئِکَ الَّذِینَ نَظَرُوا إلَی الَْمخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إلَیْهِمْ وَلَمْ یَرْفَعُوا الْحَوائِجَ إلَی الْخَلْقِ بُطُونُهُمْ خَفِیفَهٌ مِنْ أکْلِ الْحَرامِ نَعِیمُهُمْ فِی الدُّنْیا ذِکْرِی وَمَحَبَّتِی وَرِضائِی عَنْهُمْ.

ای محمد! محبّت من شامل کسانی است که:

  • به خاطر من محبّت می‌کنند؛
  • و به خاطر من عطوفت و مهربانی می‌کنند؛
  • و به خاطر من با دیگران می‌پیوندند؛
  • و محبّت من شامل کسانی است که بر من توکّل می‌کنند.

و برای محبت من نه نشانه مخصوصی است و نه پایان و نهایتی، هرگاه که یک نشانه را از سر راه محبوبان خویش بر دارم نشانه دیگری را قرار خواهم داد:

  • اینان کسانی هستند که به مردم به همان گونه که من نگاه می‌کنم، می‌نگرند؛
  • و دست نیاز به سوی خلق دراز نمی‌کنند؛
  • شکم آنها از مال حرام خالی است؛
  • خوشی و کامرانی آنها در دنیا ذکر و محبّت و رضایت من از ایشان است.

پارساترین مردمان
یا أحْمَدُ! إنْ أحْبَبْتَ أنْ تَکُونَ أوْرَعَ النّاسِ فَازْهَدْ فِی الدُّنْیا وَارْغَبْ فِی الاْخِرَهِ

فَقالَ: یا إلهی! کَیْفَ أزْهَدُ فِی الدُّنْیا؟

فقالَ: خُذْ مِنَ الدُّنْیا حَفْناً مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ وَاللِّباسِ وَلا تَدَّخِر لِغَد وَدُمْ عَلی ذِکْرِی

فَقالَ: یا رَبِّ! کَیْفَ أدُومُ عَلی ذِکْرِکَ؟

فَقالَ: بِالْخَلْوَهِ عَنِ النّاسِ وَبُغْضِکَ الْحُلْوَ وَالْحامِضَ وَفَراغِ بَطْنِکَ وَبَیْتِکَ مِنَ الدُّنْیا

ای احمد! اگر دوست داری که پارساترین مردمان باشی، نسبت به دنیا زهد پیشه کن و نسبت به آخرت رغبت داشته باش

پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) گفت: خداوندا! چگونه نسبت به دنیا زهد بورزم؟

خداوند فرمود: از خوراک و آشامیدنی و پوشاک دنیا به اندازه خیلی کم (دو کف دست) استفاده کن و برای فردا چیزی ذخیره مکن و همواره به یاد من باش.

پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) پرسید: خداوندا! چگونه همواره به یاد تو باشم؟

خداوند فرمود: با دوری از مردم و کینه نسبت به ترش و شیرین دنیا و خالی نگهداشتن شکم و خانه از دنیا.

دوری از خوی بچگانه
یا أحْمَدُ! اِحْذَرْ أنْ تَکُونَ مِثْلَ الصَّبِیِّ إذا نَظَرَ إلَی الاْخْضَرِ وَالاْصْفَرِ أحَبَّهُ وَإذا أُعْطِیَ شَیْئاً مِنَ الْحُلْوِ وَالْحامِضِ اِغْتَرَّ بِهِ

ای احمد! بپرهیز از اینکه مانند بچّه باشی که هرگاه به سبز و زرد نظر می‌افکند، به آنها دل می‌بندد و یا ترش و شیرین در اختیارش قرار می‌گیرد، نسبت به آن فریفته می‌شود.

عوامل تقرب به پروردگار
فَقالَ: یارَبِّ! دُلَّنِی عَلی عَمَل أتَقَرَّبُ بِهِ إِلَیْکَ

قالَ: اجْعَلْ لَیْلَکَ نَهاراً وَنَهارَکَ لَیْلاً

قالَ: یارَبِّ! کَیْفَ ذلِکَ؟ قَالَ: اجْعَلْ نَوْمَکَ صَلاهً وَطَعامَکَ الْجُوعَ

یا أحْمد! وَعِزَّتی وَجَلالِی ما مِنْ عَبْد ضَمِنَ لِی بِأَرْبَعِ خِصال إِلاّ أدْخَلْتُهُ الْجَنّهَ، یَطْوِی لِساَنهُ فَلا یَفْتَحُهُ إِلاّ بِما یَعْنِیهِ وَیَحْفَظُ قَلْبَهُ مِنَ الْوَسْواسِ وَیَحْفَظُ عِلْمی وَنَظَری إِلَیْهِ وَتَکُونُ قُرَّهُ عَیْنَیْهِ الْجُوعُ

پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد: خداوندا! مرا راهنمایی کن که با چه کاری به تو تقرّب جویم؟ خداوند فرمود: شب خود را روز و روز خود را شب قرار بده

عرض کرد: چگونه چنین کنم؟

فرمود: خوابت را نماز و غذایت را گرسنگی قرار بده.

ای احمد! به عزّت و جلالم سوگند که هر بنده‌ای که چهار صفت را برای من ضمانت کند، من نیز او را به بهشت وارد می‌کنم:

  1. زبانش را در کام بپیچد و حرف نزند مگر آنکه آن سخن برای او مفید و ثمر بخش باشد؛
  2. قلب خود را از وسوسه‌های اهریمنی حفظ کند؛
  3. همواره بیاندیشد که من به او آگاه و بر کارهایش ناظر هستم؛
  4. و گرسنگی، نور چشمانش باشد (گرسنگی را دوست بدارد).

گرسنگی و سکوت، خلوت و سجود
یا أحْمَد! لَوْ ذُقْتَ حَلاوَهَ الْجُوعِ وَالصَّمْتِ وَالخَلْوَهِ وَما وَرِثُوا مِنْها

قالَ: یا رَبِّ! ما مِیراثُ الجُوعِ؟

قالَ: الْحِکْمهُ وَحِفْظُ الْقَلْبِ وَالتَّقَرُّبُ إلَیَّ وَالْحُزْنُ الدّائِمُ وَخِفَّهُ الْمَؤُنَهِ بَیْنَ النّاسِ وَقَوْلُ الْحَقِّ وَلا یُبالِی عاشَ بِیُسْر أمْ بِعُسْر

ای احمد! ای کاش می‌دانستی که گرسنگی و سکوت و تنهایی چه لذّت و آثاری دارند!

عرض کرد: خداوندا! گرسنگی چه اثراتی دارد؟

فرمود: حکمت، حفظ قلب، تقرّب به من، حزن همیشگی، کم خرج بودن بین مردم، حق گویی، بی اعتنایی به سختی یا آسانی زندگی.

یا أحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی بِأَیِّ وَقْت یَتَقَرَّبُ الْعَبْدُ إلَیَّ؟

قالَ: لا یا رَبِّ.

قالَ: إذا کانَ جائِعاً أوْ ساجِداً.

ای احمد! آیا می‌دانی چه هنگامی بنده به من نزدیک می‌شود؟

عرض کرد: خیر، ای پروردگار من!

فرمود: وقتی که گرسنه یا در حال سجده باشد.

تعجّب از سه گروه
یا أحْمَدُ! عَجِبْتُ مِنْ ثَلاثَهِ عَبِید؛ عَبْد دَخَلَ فِی الصَّلاهِ وَهُوَ یَعْلَمُ إلی مَنْ یَرْفَعُ یَدَیْهِ وَقُدّامَ مَنْ هُوَ وَهُوَ یَنعَسُ

وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لَهُ قُوتُ یَوْم مِنَ الْحَشیشِ أوْ غَیْرِهِ وَهُوَ یَهْتَمُّ لِغَد وَعَجِبْتُ مِنْ عَبْد لا یَدْرِی أنِّی راض عَنْهُ أوْ ساخِطٌ عَلَیْهِ وَهُوَ یَضْحَکُ

ای احمد! از سه بنده خود تعجب می‌کنم:
1- بنده‌ای که به نماز ایستاده و می‌داند که دستهای خودرا به جانب چه کسی دراز کرده و در پیشگاه چه کسی ایستاده و در عین حال خواب‌آلود است؛

2- و تعجّب می‌کنم از بنده‌ای که روزیِ امروز خود را از سبزی مختصری دارد ولی برای فردایش به فکر فرو رفته است؛

3- و تعجّب می‌کنم از بنده‌ای که نمی‌داند آیا من از او راضی هستم یا بر او غضبناکم، ولی خندان است.

اوصاف و مقام اولیای خداوند

یا أحْمَدُ! إنَّ فِی الْجَنَّهِ قَصْراً مِنْ لُؤْلُؤ فَوْقَ لُؤْلُؤ وَدُرَّه فَوْقَ دُرَّه لَیْسَ فِیها قَصْمٌ وَلا وَصْلٌ، فِیهَا الْخَواصُّ، أنْظُرُ إلَیْهِمْ کُلَّ یَوْم سَبْعِینَ مَرَّهً فَأُکَلِّمَهُمْ کُلَّما نَظَرْتُ إلَیْهِمْ، وَأزِیدُ فِی مُلْکِهِمْ سَبْعِینَ ضِعْفاً وَإذا تَلَذَّذَ أهْلُ الْجَنَّهِ بِالطَّعامِ وَالشَّرابِ تَلَذَّذُوا أُولئِکَ بِذِکْرِی وَکَلامِی وَحَدِیثِی

قالَ: یا رَبِّ! ما عَلامَهُ أُولئِکَ؟

قالَ: مَسْجُونُونَ قَدْ سَجَنُوا ألْسِنَتَهُمْ مِنْ فُضُولِ الْکَلامِ وَبُطُونَهُمْ مِنْ فُضُولِ الطَّعامِ.

ای احمد! در بهشت قصری است از لؤلؤ بر فراز لؤلؤ، و مروارید بزرگ درخشان روی مروارید که در آنها قطع و وصلی وجود ندارد (یکپارچه است) در این کاخ، دوستان خاصّ من هستند که:

  • هر روز هفتاد بار (به لطف و مهر) به آنان نظرمی‌افکنم و هربار با آنها سخن می‌گویم و هفتاد بار بر قلمرو و مقامشان می‌افزایم؛
  • و آنگاه که اهل بهشت از خوردن و آشامیدن لذّت می‌برند، اینان از ذکر و سخن و گفتار من لذّت می‌برند؛

عرض کرد: خداوندا! نشانه‌های اینها چیست؟ فرمود:

زندانیانی هستند که زبانهای خود را از حرفهای غیر ضروری و شکمهای خود را از غذای غیر لازم، محفوظ و حبس کرده اند.

اوصاف درویشان راستین

یا أحْمَدُ! إنَّ الَْمحَبَّهَ للهِِ هِیَ الَْمحَبَّهُ لِلْفُقَراءِ وَالْتَقَرُّبُ إلَیْهِمْ

قالَ: فَمَنِ الْفُقَراءُ؟

قالَ: الَّذِینَ رَضُوا بِالْقَلِیلِ وَصَبَرُوا عَلَی الرَّخاءِ وَلَمْ یَشْکُوا جُوعَهُمْ وَلا ظَمَأَهُمْ وَلَمْ یَکْذِبُوا بِأَلْسِنَتِهِم وَلَمْ یَغْضَبُوا عَلی رَبِّهِمْ وَلَمْ یَغْتَمُّوا عَلی ما فاتَهُمْوَلَمْ یَفْرَحُوا بِما آتاهُمْ

یا أحْمَدُ! مَحَبَّتِی مَحَبَّهُ الْفُقَراءِ فَأَدْنِ الْفُقَراءَ وَقَرِّبْ مَجْلِسَهُمْ مِنْکَ وَأبْعِدِ الاْغْنِیاءَ وَأبْعِدْ مَجْلِسَهُمْ عَنْکَ لاِنَّ الْفُقَراءَ أحِبّائِی

ای احمد! محبّت من در گرو محبّت درویشان و تقرّب به ایشان است

عرض کرد: درویشان کیانند؟ فرمود: آنانکه:

  • به کم، راضی و بر گرسنگی، صابر و در نعمت، شاکر هستند؛
  • از گرسنگی و تشنگی خود شکایتی ندارند؛
  • و هرگز دروغ بر زبان خود جاری نمی‌کنند؛
  • و نسبت به پروردگارشان غضب نمی‌نمایند؛
  • و برای چیزی که از دستشان رفت، غمگین نیستند؛
  • و نسبت به چیزی که به دست می‌آورند، فرحناک و شادمان نمی‌باشند.

ای احمد! محبّت من در گرو محبّت درویشان است، پس به آنها نزدیک شو و همنشینی با آنان را اختیار کن و از ثروتمندان و مجلسشان فاصله بگیر، چراکه درویشان دوستان من هستند

نفس، چونان شترمرغ!
یا أحْمَدُ! لا تَزَیَّنْ بِلَبْسِ اللِّباسِ وَطِیبِ الطَّعامِ وَلِینِ الْوَطاءِفَإنَّ النَّفْسَ مَأوی کُلِّ شَرٍّ وَرَفِیقُ کُلِّ سُوءتَجُرُّها إلی طاعَهِ اللهِ وَتَجُرُّکَ إلی مَعْصِیَتِهِ، وَتُخالِفُکَ فِی طاعَتِهِ، وَتُطِیعُکَ فِی ما تَکْرَهُ، وَتَطْغی إذا شَبِعَتْ، وَتَشْکُو إذا جاعَتْ، وَتَغْضَبُ إذَا افْتَقَرَتْ، وَتَتَکَبَّرُ إذَا اسْتَغْنَتْ، وَتَنْسی إذا کَبُرَتْ، وَتَغْفُلُ إذا أمِنَتْ وَهِیَ قَرِینَهُ الشَّیْطانِ وَمَثَلُ النَّفْسِ کَمَثَلِ النَّعامَهِ تَأْکُلُ الْکَثِیرَ وَإذا حُمِلَ عَلَیْها لا تَطِیرُ وَکَمَثَلِ الدِّفْلی لَوْنُهُ حَسَنُ وَطَعْمُهُ مُرٌّ.

ای احمد! با لباس جذّاب و غذای لذیذ و بستر نرم، خود آرایی مکن چرا که نفس، خاستگاه هر بدی و رفیق هر نادرستی است

تو نفس را به اطاعت خدا می‌خوانی ولی او تو را به نافرمانی می‌کشاند

  • هر گاه که می‌خواهی اطاعت خدا کنی با تو مخالفت می‌کند و هرگاه که بخواهی نافرمانی از خدا کنی با تو همراهی می‌کند
  • هرگاه که سیر شود، طغیان می‌کند و هرگاه که گرسنه شود، فریاد و فغان سر می‌دهد
  • هرگاه که بی نوا شود، غضب می‌کند و هرگاه که بی نیاز شود، تکبّر و بزرگی می‌ورزد
  • هرگاه که بزرگ شود، فراموشکار می‌شود و هرگاه که در امنیّت باشد، غفلت می‌ورزد

نفس آدمی، مثل شتر مرغ است که فراوان می‌خورد ولی وقتی که بر آن سوار می‌شوند (بار می‌گذارند) نمی‌پرد و مانند خرزهره است که رنگش زیبا ولی مزّه اش تلخ است.

اوصاف دنیا زدگان
یا أحْمَدُ! أبْغِضِ الدُّنْیا وَأهْلَها وَأحِبَّ الاْخِرَهَ وَأَهْلَها

قالَ: یا رَبِّ! وَمَنْ أهْلُ الدُّنْیا وَمَنْ أهْلُ الاْخِرَه؟

قالَ: أهْلُ الدُّنْیا مَنْ کَثُرَ أکْلُهُ وَضِحْکُهُ وَنَوْمُهُ وَغَضَبُهُ، قَلِیلُ الرِّضا، لا یَعْتَذِرُ إلی مَنْ أساءَ إلَیْهِ وَلا یَقْبَلُ عُذْرَ مَنِ اعْتَذَرَ إلَیْهِ کَسْلانُ عِنْدَ الطّاعَهِ وَشُجاعٌ عِنْدَ الْمَعْصِیَهِ أَمَلُهُ بَعِیدٌ وَأجَلُهُ قَرِیبٌ لا یُحاسِبُ نَفْسَهُ قَلِیلُ الْمَنْفَعَهِ، کَثِیرُ الْکَلامِ، قَلِیلُ الْخَوْفِ، کَثِیرُ الْفَرَحِ عِنْدَ الطَّعامِ، وَإنَّ أهْلَ الدُّنْیا لا یَشْکُرُونَ عِنْدَ الرَّخاءِ وَلا یَصْبِرُونَ عِنْدَ الْبَلاءِ کَثِیرُ النّاسِ عِنْدَهُمْ قَلِیلٌ یَحْمِدُونَ أنْفُسَهُمْ بِما لا یَفْعَلُونَ وَیَدَّعُونَ بِما لَیْسَ لَهُمْ وَیَتَکَلَّمُونَ بِما یَتَمَنُّونَ وَیَذْکُرُونَ مَساوِئَ النّاسِ وَیُخْفُونَ حَسَناتِهِمْ.

فَقالَ: یا رَبِّ! کُلُّ هذَا الْعَیْبِ فِی أهْلِ الدُّنْیا؟

قالَ: یا أحْمَدُ! إنَّ عَیْبَ أهْلِ الدُّنْیا کَثِیرٌ، فِیهِمُ الْجَهْلُ وَالْحُمْقُ، لا یَتَواضَعُونَ لِمَنْ یَتعَلَّمُونَ مِنْهُ وَهُمْ عِنْدَ أنْفُسِهِمْ عُقَلاءٌ وَعِنْدَ الْعارِفِینَ حُمَقاءٌ

ای احمد! دنیا و اهل آن را دشمن بدار و آخرت و اهل آن را دوست بدار

عرض کرد: ای خدای من! اهل دنیا و اهل آخرت چه کسانی هستند؟ فرمود: اهل دنیا کسی است که:

  • خوردن و خندیدن و خواب و غضبش زیاد و رضایت او کم می‌باشد؛
  • اگر به کسی بدی کرد از او پوزش نمی‌طلبد؛
  • و عذر کسی را که از او عذر خواهی می‌کند نمی‌پذیرد؛
  • هنگام عبادت، کسل و هنگام معصیت، شجاع است؛
  • آرزویش دور و دراز و مرگش نزدیک است؛
  • به حساب خود نمی‌پردازد؛
  • نفعش به دیگران کم می‌رسد؛
  • حرف زیاد می‌زند؛
  • ترس کم دارد؛
  • هنگام رسیدن به غذا، بسیار شادمان می‌شود؛
  • اهل دنیا هنگام نعمت، شکر و هنگام بلا، صبر نمی‌کنند؛
  • به کارهایی که انجام نداده اند خودستایی می‌کنند و چیزی را ادّعا می‌کنند که واجد آن نیستند؛
  • و از روی آرزو و هوس سخن می‌گویند؛
  • عیوب دیگران را بازگو ولی خوبی‌های آنها را مخفی می‌کنند.

عرض کرد: آیا اهل دنیا این همه عیب دارند؟ فرمود: ای احمد! اهل دنیا عیب فراوان دارند:

  • جاهلند؛
  • احمقند؛
  • در مقابل استاد خود تواضع نمی‌کنند؛
  • خود را عاقل می‌پندارند در حالی که نزد اهل م

عرفت احمق هستند.

اوصاف اهل آخرت

یا أحْمَدُ! إنَّ أهْلَ الْخَیْرِ وَأهْلَ الاْخِرَهِ رَقِیقَهٌ وُجُوهُهُمْ، کَثِیرٌ حَیاؤُهُمْ، قَلِیلٌ حُمْقُهُمْ، کَثِیرٌ نَفْعُهُمْ قَلِیلٌ مَکْرُهُمْ، اَلنّاسُ مِنْهُمْ فِی راحَه وَأنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی تَعَب، کَلامُهُمْ مَوْزُونُ، مُحاسِبینَ لاِنْفُسِهِمْ، مُتْعِبِینَ لَها، تَنامُ أعْیُنُهُمْ وَلا تَنامُ قُلُوبُهُمْ أعْیُنُهُمْ باکِیَهٌ وَقُلُوبُهُمْ ذاکِرَهٌ، إذا کُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلِینَ کُتِبُوا مِنَ الذّاکِرینَ فِی أوَّلِ النِّعْمَهِ یَحْمَدُونَ، وَفِی آخِرِها یَشْکُرُونَ دُعاؤُهُمْ عِنْدَ اللهِ مَرْفُوعٌ وَکَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِکَهُ وَیَدُورُ دُعاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ یُحِبُّ الرَّبُّ أنْ یَسْمَعَ کَلامَهُمْ کَما تُحِبُّ الْوالِدَهُ الْوَلَدَ وَلا یَشْغَلُونَ عَنْهُ طَرْفَهَ عَیْن وَلا یُرِیدُونَ کَثْرَهَ الطَّعامِ وَلا کَثْرَهَ الْکَلامِ وَلا کَثْرَهَ اللِّباسِ النّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتی وَاللهُ عِنْدَهُمْ حَیٌّ کَرِیمٌ یَدْعُونَ الْمُدْبِرِینَ کَرَماً وَیُرِیدُونَ الْمُقْبِلِینَ تَلَطُّفاً قَدْ صارَتِ الدُّنْیا وَالاْخِرَهُ عِنْدَهُمْ واحِدَهً.

ای احمد! اهل خیر و آخرت:

  • چهره هایشان لاغر است؛
  • حیای آنها زیاد و حماقتشان کم و نفع آنان فراوان و حیله آنها اندک است؛
  • مردم از دست آنها در رفاهند ولی خودشان از دست خویش در رنجند؛
  • کلامشان سنجیده است؛
  • به حساب خود می‌پردازند؛
  • خود را به زحمت می‌افکنند؛
  • چشمهایشان می‌خوابد ولی قلبشان نمی‌خوابد؛
  • چشمانشان گریان و قلبهایشان به یاد خداست؛
  • هنگامی‌که دیگر مردمان در غفلت به سر می‌برند آنها در ذکر و یاد حق هستند؛
  • در آغاز نعمت، ستایش الهی و در پایان آن شکر خدا را به جای می‌آورند؛
  • دعایشان نزد خدا مقبول و سخن ایشان نزد پروردگار پذیرفته است؛
  • و وجود آنها مایه مباهات و خشنودی فرشتگان است؛
  • و دعای آنها زیر حجابها می‌چرخد؛
  • خداوند دوست دارد کلام آنان را بشنود آنگونه که مادر دوست دارد به کلام فرزند خود گوش دهد؛
  • از خداوند لحظه ای غافل نمی‌شوند؛
  • پر خوری و پرگوئی و پوشیدن لباسهای متنوع و زیاد و رنگارنگ را دوست ندارند؛
  • مردم نزد آنها مردگانند و خداوند، زنده کریم؛
  • آنهایی را که از ایشان رخ برتافتند با بزرگواری فرا می‌خوانند و آنان را که به اینان روی آورده اند با مهربانی می‌پذیرند؛
  • دنیا و آخرت نزد آنها یکسان است.

پاداش زاهدان
یا أحْمَدُ! هَلْ تَعْرِفُ ما لِلزّاهِدِینَ عِنْدِی؟

قالَ: لا یا رَبِّ

قالَ: یُبْعَثُ الْخَلْقُ وَیُناقَشُونَ الْحِسابَ وَهُمْ مِنْ ذلِکَ آمِنُونَ إنَّ أدْنی ما أُعْطِی الزّاهِدِینَ فِی الاْخِرَهِ أن أُعطِیَهُمْ مَفاتِیحَ الجِنانِ کُلَّها حَتّی یَفْتَحُوا أیَّ باب شاءُوا وَلا أحْجُبَ عَنْهُمْ وَجْهِی وَلاَنْعَمَنَّهُمْ بِألْوانِ التَّلَذُّذِ مِنْ کَلامِی وَلاَُجْلِسَنَّهُمْ فِی مَقْعَدِ صِدْق وَأُذَکِّرَهُمْ ما صَنَعُوا وَتَعِبُوا فِی دارِ الدُّنْیا وَأفْتَحُ لَهُمْ أرْبَعَهَ أبْواب، باباً یَدْخُلُ عَلَیْهِمُ مِنْهُ الْهَدایا بُکْرَهً وَعَشِیّاً مِنْ عِنْدِی، وَباباً یَنْظُرُونَ إلَی الظّالِمِینَ کَیْفَ یُعَذَّبُونَ، وَباباً یَدْخُلُ عَلَیْهِمْ مِنْهُ الْوَصائِفُ وَالْحُورُ الْعِینُ.

ای احمد! آیا می‌دانی که پاداش زاهدان نزد من چیست؟

عرض کرد: خیر، ای پروردگار من!

فرمود: مردم محشور می‌شوند و در حساب آنها مناقشه و دقّت می‌شود ولی آنان از این امر در امان هستند، کمترین چیزی که به زاهدان می‌دهم آن است که:

  • کلیدهای بهشت را عطایشان می‌کنم تا از هر دری که خواستند وارد بهشت شوند
  • و میان جمال خودم و آنان پردهای قرار نمی‌دهم
  • لذّتهای گوناگون گفتگوی با خودم را به آنان می‌چشانم
  • و آنها را در جایگاه صادقان می‌نشانم
  • و کارهای دنیا و رنجهایی را که کشیده‌اند به یادشان می‌آورم
  • و چهار در به رویشان می‌گشایم؛
  1. از یک در هدایای من به آنها میرسد؛
  2. از در دیگر به من هرگونه که بخواهند و بدون هر مانعی نگاه می‌کنند؛
  3. و از یک در به آتش دوزخ و ظالمانی که عذاب می‌شوند می‌نگرند؛
  4. و از در دیگر نیز دختران نوجوان و حورالعین (زنان فراخ چشم) بر آنان وارد می‌شوند.

اوصاف زاهدان

فَقالَ: یا رَبِّ! مَنْ هؤُلاءِ الزّاهِدُونَ الَّذِینَ وَصَفْتَهُمْ؟

قالَ: اَلزّاهِدُ هُوَ الَّذِی لَیْسَ لَهُ بَیْتٌ یَخْرَبُ فَیَغْتَمَّ لِخَرابِهِ وَلا لَهُ وَلَدٌ یَمُوتُ فَیَحْزُنَ لِمَوْتِهِ وَلا لَهُ شَیْءٌ یَذْهَبُ فَیَحْزُنَ لِذِهابِهِ وَلا یَعْرِفُهُ إنْسانٌ لِیَشْغَلَهُ عَنِ اللهِ طَرْفَهَ عَیْن وَلا لَهُ ثَوْبٌ لَیِّنٌ یا أحْمَدُ! إنَّ وُجُوهَ الزّاهِدِینَ مُصْفَرَّهٌ مِنْ تَعَبِ اللَّیْلِ وَصَوْمِ النَّهارِ وَألسِنَتَهُمْ کَلالٌ مِنْ ذِکْرِ اللهِ تَعالی قُلُوبُهُمْ فِی صُدُورِهِمْ مَطْعُونَهٌ مِنْ کَثْرَهِ صَمْتِهِمْ قَدْ أعْطَوُا الَْمجهُودَ مِنْ أنْفُسِهِمْ لا مِنْ خَوْفِ نار وَلا مِنْ شَوْقِ جَنَّه وَلکِنْ یَنْظُرُونَ فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَالاْرْضِ فَیَعْلَمُونَ أنَّ اللهَ سُبْحانَهُ أهْلٌ لِلْعِبادِه.

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد: خداوندا! این زاهدان که توصیفشان کردی چه کسانی هستند؟

فرمود: زاهد آن کسی است که:

  • خانه ای ندارد که اگر خراب شد، غم بخورد؛
  • فرزندی ندارد که اگر مُرد، محزون شود؛
  • و هیچ چیز ندارد که اگر از دست رفت، غصه بخورد؛
  • و هیچکس را نمی‌شناسد که او را لحظه ای از یاد خدا غافل کند؛
  • غذای اضافی ندارد که از او بطلبند و لباس نرم نمی‌پوشد.

ای احمد! چهره اهل زهد، از شب زنده داری و روزه، زرد و زبان آنها از شدّت ذکر خداوند، خسته شده است.

قلبهاشان در سینه هایشان، از مداومت سکوت، مجروح شده است.

آنان هرچه در توان دارند (در عبادت) کوشش می‌کنند ولی نه به خاطر ترس از جهنم یا شوق بهشت، بلکه در ملکوت آسمان و زمین می‌نگرند و می‌یابند که خداوند سبحان شایسته عبادت است.

زاهدان امّت پیامبر و بنی اسرائیل

قالَ: یا رَبِّ! أیُّ الزُّهّادِ أکْثَرُ؟ زُهّادُ أُمَّتی أمْ زُهّادُ بَنِی إسْرائِیلَ؟

قالَ: إِنَّ زُهّادَ بَنِی إسْرائِیلَ مِنْ زُهّادِ أُمَّتِکَ کَشَعْرَه سَوْداءَ فِی بَقَرَه بَیْضاءَ

فَقالَ: یا رَبِّ! وَکَیْفَ ذلِکَ وَعَدَدُ بَنِی إسْرائِیلَ أکْثَرُ؟

قالَ: لاِنَّهُمْ شَکُّوا بَعْدَ الْیَقِینِ وَجَحَدُوا بَعْدَ الاْقْرارِ

قالَ النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: فَحَمِدْتُ اللهَ تَعالی وَشَکَرْتُهُ وَدَعْوَتُ لَهُمْ بِالْحِفْظِ وَالرَّحْمَهِ وَسائِرِ الْخَیْراتِ

پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) عرض کرد: خداوندا! آیا زاهدان امّت من بیشترند یا زُهّاد بنی اسرائیل؟ فرمود: مقدار زاهدان بنی اسرائیل در مقام مقایسه با زُهّاد امّت تو، به اندازه یک موی سیاه در بدن یک گاو سفید است

عرض کرد: چگونه چنین است در حالی که تعداد بنی اسرائیل بیشتر از تعداد امّت من است؟ فرمود: چون آنها پس از یقین، شک کردند و بعد از اقرار به حقیقت، آن را انکار کردند.

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) فرمودند: من شکر و حمد خدای تعالی را بجا آوردم و دعا کردم که خداوند آنها را حفظ و رحمت فرماید و سایر خیرات را بر آنان نازل کند.

تشبیه تقوا

یا أحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالْوَرَعِ فَإنَّهُ رَأْسُ الدِّینِ وَوَسطُ الدِّینِ وَآخِرُ الدِّینِ

إنَّ الْوَرَعَ بِهِ یُتَقَرَّبُ إلَی اللهِ تَعالی

یا أحْمَدُ! إنَّ الْوَرَعَ زَیْنُ الْمُؤْمِنِ وَعِمادُ الدِّینِ

مَثَلُهُ کَمَثَلِ السَّفِینَهِ کَما أنَّ فِی الْبَحْرِ لا یَنْجُو إلاّ مَنْ کانَ فِیها وَکَذلِکَ لا یَنْجُو الزّاهِدُونَ إلاّ بِالْوَرَعِ

یا أحْمَدُ! ما عَرَفَنِی عَبْدٌ وَخَشَعَ لِی إلاّ وَخَشَعَ لَهُ کُلُّ شَیْء

یا أحْمَدُ! اَلْوَرَعُ یَفْتَحُ عَلَی الْعَبْدِ أبْوابَ الْعِبادَهِ فَیُکْرَمُ بِهِ الْعَبْدُ فِی الْخَلْقِ وَیَصِلُ بِهِ إلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ

ای احمد! بر تو باد به تقوا، که صدر و ساقه و ذیل دین، تقوا است و به وسیله آن، بنده می‌تواند به خداوند تعالی تقرّب یابد

ای احمد! تقوا، زینت مؤمن و پایه و ستون دین است

تقوا، چونان کشتی است؛ همان گونه که از دریا جز با کشتی نمی‌توان نجات یافت زاهدان نیز جز با تقوا نمی‌توانند نجات یابند.

ای احمد! هیچکس نیست که مرا عبادت کند و در مقابل من خشوع کند مگر آنکه همه چیز در برابر او خاشع شود.

ای احمد! تقوا درهای عبادت را به روی بنده می‌گشاید؛ در نتیجه، بنده، نزد خلق گرامی می‌شود و به وسیله آن به قرب خدای عزّوجلّ می‌رسد.

ارزش سکوت
یا أحْمَدُ! عَلَیْکَ بِالصَّمْتِ فَإنَّ أعْمَرَ مَجْلِس قُلُوبُ الصّالِحِینَ وَالصّامِتِینَ وَإنَّ أخْرَبَ مَجْلِس قُلُوبُ المُتَکَلِّمِینَ بِما لا یَعْنِیهِمْ.

ای احمد! بر تو باد سکوت و کم حرفی؛ چرا که آبادترین مجلس و محفل، قلبهای صالحان و ساکنان و ساکتان و خرابترین مجلس و محفل، قلبهای بیهوده گویان است.

اجزای عبادت و آثار روزه

یا أحْمَدُ! إنَّ الْعِبادَهَ عَشْرَهُ أجْزاء

تِسْعَهٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ فَإنْ طَیَّبْتَ مَطْعَمَکَ وَمَشْرَبَکَ فَأَنْتَ فِی حِفْظِی وَکَنَفِی

قالَ: یا رَبِّ! وَما أوَّلُ الْعِبادَهِ؟ قالَ: أوَّلُ الْعِبادَهِ الصَّمْتُ وَالصَّوْمُ

قالَ: یا رَبِّ! وَما مِیراثُ الصَّوْمِ؟ قال: اَلصَّوْمُ یُورِثُ الْحِکْمَهَ، وَالْحِکْمَهُ تُورِثُ الْمَعْرِفَهَ، وَالْمَعْرِفَهُ تُورِثُ الْیَقِینَ، فَإذَا اسْتَیْقَنَ الْعَبْدُ لا یُبالِی کَیْفَ أصْبَحَ بِعُسْر أمْ بِیُسْر

ای احمد! عبادت، ده بخش است، نُه بخش آن دنبال کسب حلال بودن است پس اگر خوردنی و آشامیدنی خود را از راه حلال تهیّه کردی در حفظ و حمایت من خواهی بود.

پیامبر(صلی‌الله‌ علیه‌ و‌آله‌ وسلّم) پرسید: خداوندا! برترین و اولین عبادت چیست؟

فرمود: آغاز عبادت، روزه و سکوت است.

عرض کرد: پروردگارا! اثر روزه چیست؟

فرمود: روزه باعث پدید آمدن حکمت است و حکمت موجب شناخت و شناخت موجب یقین است، پس هرگاه که بنده به مقام یقین رسید، در بند سختی یا آسانی زندگی نیست.

توصیف بنده در وقت مرگ و پس از آن

وإذا کانَ الْعَبْدُ فِی حالَهِ الْمَوْتِ یَقُومُ عَلی رَأْسِهِ مَلائِکَهٌ بِیَدِ کُلِّ مَلَک کَأْسٌ مِنْ ماءِ الْکَوْثَرِ وَکَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ یَسْقُونَ رُوحَهُ حَتّی تَذْهَبَ سَکْرَتُهُ وَمَرارَتُهُ وَیُبَشِّرُونَهُ بِالْبَشارَهِ الْعُظْمی وَیَقُولُونَ لَهُ: طِبْتَ وَطابَ مَثْواکَ إنَّکَ تَقْدِمُ عَلَی الْعَزِیزِ الْکَرِیمِ الْحَبِیبِ الْقَرِیبِ

فَتَطِیرُ الرُّوحُ مِنْ أیْدِی الْمَلائِکَهِ فَتَصْعَدُ إلَی اللهِ تَعالی فِی أسْرَعَ مِنْ طَرْفَهِ عَیْن وَلا یَبْقی حِجابٌ وَلا سَتْرٌ بَیْنَها وَبَیْنَ اللهِ تَعالی، وَاللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیْها مُشْتاقٌ، وَتَجْلِسُ عَلی عَیْن عِنْدَ الْعَرْشِ.

ثُمَّ یُقالُ لَها: کَیْفَ تَرَکْتِ الدُّنْیا؟

فَتَقُولُ: إلهی! وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لا عِلْمَ لِی بِالدُّنْیا

أنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِی خائِفٌ مِنْکَ

فَیَقُولُ اللهُ: صَدَقْتَ عَبْدِی کُنْتَ بِجَسَدِکَ فِی الدُّنْیا وَرُوحُکَ مَعِی

فَأَنْتَ بِعَیْنِی سِرُّکَ وَعَلانِیَتُکَ

سَلْ أُعْطِیَکَ وَتَمَنَّ عَلیَّ فَأُکْرِمَکَ

هذِهِ جَنَّتِی مُباحٌ فَتَجْنَحَ فِیها

وَهَذا جِوارِی فَاسْکُنْهُ

فَتَقُولُ الرُّوحُ: إلهی، عَرَّفْتَنِی نَفْسَکَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِها عَنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ

وَعِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لَوْ کانَ رِضاکَ فِی أنْ أُقَطَّعَ سَبْعِینَ قَتْلَهً بِأَشَدِّ ما یُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَکانَ رِضاکَ أحَبَّ إلَیَّ

ءَأُعْجَبُ بِنَفْسِی؟ وَأَنَا ذَلِیلٌ إنْ لَمْ تُکْرِمْنِی وَأَنَا مَغْلُوبٌ إنْ لَمْ تَنْصُرْنِی وَأَنَا ضَعِیفٌ إنْ لَمْ تُقَوِّنِی وَأَنَا مَیِّتٌ إنْ لَمْ تُحْیِنِی وَلَوْلا سِتْرُکَ لاَفْتَضَحْتُ أوَّلَ مَرَّه عَصَیْتُکَ

إلهی کَیْفَ لا أطْلُبُ رِضاکَ وَقَدْ أکْمَلْتَ عَقْلِی حَتّی عَرَفْتُکَ وَعَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَالاْمْرَ مِنَ النَّهْیِ وَالْعِلْمَ مِنَ الْجَهْلِ وَالنُّورَ مِنَ الظُّلْمَهِ

فَقالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَعِزَّتِی وَجَلالِی لا أَحْجُبُ بَیْنِی وَبَیْنَکَ فِی وَقْت مِنَ الاْوْقاتِ، کَذلِکَ أفْعَلُ بِأَحِبّائِی

وقتی که بنده من در حال سکرات مرگ باشد، فرشتگان بالای سر او می‌ایستند در حالی که به دست هر کدام از آنها جامی از آب کوثر و جامی از شراب بهشتی است، به روح او می‌نوشانند تا سکرات موت و سختی آن از بین برود، و او را به بشارتی بزرگ مژده می‌دهند و می‌گویند: خوش آمدی و مقدمت مبارک باد! تو بر خدای عزیز، کریم، حبیب و نزدیک وارد می‌شوی.

پس روح او از جوار فرشتگان پرواز می‌کند و به پیشگاه پرودگار در کمتر از یک چشم به هم زدن صعود می‌کند و دیگر بین او و بین پروردگار، پرده و حجابی نیست، خداوند مشتاق دیدار اوست و او را لب چشمه ای در کنار عرش می‌نشاند.

سپس به او می‌گوید: دنیا را چگونه رها کردی؟ جواب می‌دهد: خدایا! به عزّت و جلالت که من نسبت به دنیا شناختی ندارم

من از آغاز تولّد از تو اندیشناک بودم.

خداوند می‌فرماید: راست گفتی ای بنده من!

  • تو جسمت در دنیا، ولی روحت با من بود؛
  • همه اسرار و کارهای آشکار تو در نظر من بود؛
  • هرچه می‌خواهی درخواست کن تا به تو بدهم، تمنّا کن تا برآورده سازم؛
  • این بهشت من برای تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا؛
  • و این جوار من است پس در آن ساکن شو.

پس روح عرض می‌کند: خداوندا! تو بودی که خودت را به من شناساندی، پس من از همه خلایق به وسیله این معرفت و شناخت بی نیاز شدم. قسم به عزّت و جلالت که اگر رضایت تو در آن باشد که قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به فجیع ترین صورت کشته شوم؛ رضای تو برای من پسندیده است.

خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالی که:

  • اگر تو مرا گرامی نداری، ذلیلم اگر تو مرا یاری نفرمایی، مغلوب و شکست خورده‌ام؛
  • اگر تو مرا تقویت نکنی، ضعیف و ناتوانم؛
  • اگر مرا با یاد خودت زنده نگردانی مُرده‌ام؛
  • و اگر پرده پوشی تو نبود، اوّلین باری که من گناه کردم، رسوا می‌شدم؛
  • خداوندا! چگونه رضایت تو را طلب نکنم در حالی که عقل مرا کامل کردی تا تو را بشناسم و حق را از باطل و امر را از نهی و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخیص بدهم.

آنگاه خدای عزّوجلّ می‌فرماید: قسم به عزت و جلالم که بین تو و خود هیچ پرده و مانعی در هیچ زمانی ایجاد نمی‌کنم

اینگونه با دوستانم رفتار می‌کنم.

حیات گوارا و جاوید
یا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی أیُّ عَیْش أهْنَأُ وَأیُّ حَیاه أبْقی؟ قالَ: اَللّهُمَّ! لا

قالَ: أمَّا الْعَیْشُ الهَنِیءُ فَهُوَ الَّذِی لا یَغْتَرُّ صاحِبُهُ عَنْ ذِکْرِی وَلا یَنْسی نِعْمَتِی وَلا یَجْهَلُ حَقِّی

یَطْلُبُ رِضایَ لَیْلَهُ وَنَهارَهُ

وَأَمَّا الْحَیاهُ الْباقِیَهُ فَهِیَ الَّتِی یَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتّی تَهُونَ عَلَیْهِ الدُّنْیا وَتَصْغُرَ فِی عَیْنَیْهِ وَتَعْظُمَ الاْخِرَهُ عِنْدَهُ وَیُؤْثِرَ هَوایَ عَلی هَواهُ وَیَبْتَغِی مَرْضاتِی ]وَیُعَظِّمَنِی[ حَقَّ عَظَمَتِی وَیَذْکُرَ عِلْمِی بِهِ وَیُراقِبَنِی بِاللَّیْلِ وَالنَّهارِ عِنْدَ کُلِّ سَیِّئَه وَمَعْصِیَه وَیُنَقِّی قَلْبَهُ عَنْ کُلِّ ما أکْرَهُ وَیُبغِضَ الشَّیْطانَ وَوَساوِسَهُ

لا یَجْعَلُ لاِبْلِیسَ عَلی قَلْبِهِ سُلْطاناً وَسَبِیلاً

فَإذا فَعَلَ ذلِکَ أسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتّی أجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَفَراغَهُ وَاشْتِغالَهُ وَهَمَّهُ وَحَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَهِ الَّتِی أنْعَمْتُ بِها عَلی أهْلِ مَحَبَّتِی مِنْ خَلْقِی، وَأفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ وَسَمْعِهِ حَتّی یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَیَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إلی جَلالِی وَعَظَمَتِی وأُضِیِّقُ عَلَیْهِ الدُّنْیا وأُبَغِّضُ إلَیْهِ ما فِیها مِنَ اللَّذّاتِ وَأُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنْیا وَما فِیها کَما یُحَذِّرُ الرّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَراتِعِ الْهَلَکَهِ

فَإذا کانَ هکَذا یَفِرُّ مِنَ النّاسِ فِراراً وَیُنْقَلُ مِنْ دارِ الْفَناءِ إلی دارِ الْبَقاءِ وَمِنْ دارِ الشَّیْطانِ إلی دارِ الرَّحْمنِ

یا أحْمَدُ! لاَُزَیِّنَنَّهُ بِالْهَیْبَهِ وَالْعَظَمَهِ فَهذا هُوَ الْعَیْشُ الْهَنِیءُ وَالْحَیاهُ الْباقِیَهُ

وَهذا مَقامُ الرّاضِینَ

ای احمد! آیا می‌دانی زندگی گوارا و حیات جاوید چیست؟ عرض کرد: نمی‌دانم ای خدا من

فرمود: زندگی گوارا آن است که صاحب آن از یاد من غافل نگشته، نعمت من را فراموش نکرده و نسبت به حق من جاهل نباشد روز و شب در پس کسب رضایت من است.

و اما حیات جاودان آن است که:

  • (صاحب آن) برای خود به گونه ای عمل می‌کند که دنیا در نظرش بی ارزش و در چشمش کوچک و آخرت بزرگ و با عظمت است؛
  • و خواسته من را بر خواسته خویش مقدم می‌دارد و در طلب رضای من است؛
  • و حق مرا بزرگ می‌شمارد و همواره توّجه دارد که من نسبت به او آگاه هستم؛
  • و شب و روز و هر وقت که می‌خواهد گناه و معصیتی بکند، می‌داند که من مواظب او هستم؛
  • و قلب خود را از هرچه که نمی‌پسندم پاک می‌کند؛
  • و نسبت به شیطان و وسوسه‌های او کینه می‌ورزد؛
  • و برای ابلیس هیچ راه سلطه و نفوذی در مملکت دل خویش باقی نمی‌گذارد؛

وقتی که چنین حالات و روحیاتی پیدا کرد:

  • در قلب او عشق و محبّتی می‌گذارم که قلب و فراغت و اشتغال و تلاش او منحصراً برای من باشد
  • و سخن او را همواره ذکر نعمتهایی که بر اهل محبّت خویش ارزانی داشته ام قرار می‌دهم
  • و چشم و قلب او را می‌گشایم تا با گوش جانش بشنود و با چشم قلبش جلال و عظمت من را ببیند
  • و دنیا را بر او تنگ می‌گردانم
  • و نسبت به لذّتهای دنیایی در او کینه ای به وجود می‌آورم
  • و از دنیا او را به گونه ای بر حذر می‌دارم که شبان، گوسفندان خود را از چریدن در چراگاههای خطرناک و هلاکت آفرین بر حذر می‌دارد
  • پس وقتی که چنین شد به شدّت از مردم فرار میکند، و از دنیای فانی به سرای باقی و از عالم شیطنت به سرزمین رحمت منتقل می‌شود.

ای احمد! من چنین کسی را لباس هیبت و عظمت می‌پوشانم و این است زندگی گوارا و حیات ابدی، و این است مقام اهل رضا.

پاداش طالبان رضای حق

فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائِی أُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصال: أُعَرِّفُهُ شُکْراً لا یُخالِطُهُ الْجَهْلُ وَذِکْراً لا یُخالِطُهُ النِّسْیانُ وَمَحَبَّهً لا یُؤْثِرُ عَلی مَحَبَّتِی مَحَبَّهَ الَْمخْلُوقِینَ

فَإذا أحَبَّنِی أحْبَبْتُهُ وَأفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إلی جَلالِی فَلا أُخْفِی عَلَیْهِ خاصَّهَ خَلْقِی فَأُناجِیهِ فِی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتّی یَنْقَطِعَ حَدِیثُهُ مِنَ الَْمخْلُوقِینَ وَمُجالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَأُسْمِعُهُ کَلامِی وَکَلامَ مَلائِکَتِی وَأُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِی سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِی، وَأَلْبَسْتُهُ الْحَیاءَ حَتّی یَسْتَحْیِیَ مِنْهُ الْخَلْقُ کُلُّهُمْ وَیَمْشِی عَلی أَرْض مَغْفُوراً لَهُ وَأَجْعَلُ قَلْبَهُ واعِیاً وَبَصِیراً وَلا أُخْفِی عَلَیْهِ شَیْئاً مِنْ جَنَّه وَلا نار وَأُعَرِّفُهُ بِما یَمُرُّ عَلَی النّاسِ فِی یَوْمِ الْقِیامَهِ مِنَ الْهَوْلِ وَالشِّدَّهِ وَما أُحاسِبُ بِهِ الاْغْنِیاءَ وَالْفُقَراءَ وَالْجُهّالَ وَالْعُلَماءَ وَأُنَوِّرُ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَأُنْزِلُ عَلَیْهِ مُنْکَراً یَسْأَلُهُ وَلا یَری غَمَّ الْمَوْتِ وَظُلْمَهَ الْقَبْرِ وَاللَّحْدِ وَهَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتّی أنْصِبَ مِیزانَهُ وَأنْشُرَ لَهُ دِیوانَهُ ثُمَّ أَضَعُ کِتابَهُ فِی یَمِینِهِ فَیَقْرَأُهُ مَنْشُوراً ثُمَّ لا أجْعَلُ بَیْنِی وَبَیْنَهُ تَرْجُماناً فَهذِهِ صِفاتُ الُْمحِبِّینَ

هرکس که عمل به رضای من کند، سه خصلت به او می‌بخشم که همواره با آنها به سر می‌برد:

  • به او نحوه شکر گزاری را می‌آموزم که هرگز آمیخته با جهل و نادانی نباشد
  • و به او ذکر و یاد خودم را به گونه ای می‌آموزم که هیچ گاه فراموشی از یاد من برای او حاصل نشود
  • و به او عشقی می‌دهم که هرگز محبّت دیگران را بر محبّت من مقدّم ندارد

پس وقتی که به من عشق ورزید، من نیز به او عشق می‌ورزم و چشم دل او را به جلای خویش می‌گشایم، پس:

  1. دوستان خاص خود را از او مخفی نمی‌کنم؛
  2. و در شب تار و روز روشن با او به مناجات می‌پردازم تا حدی که از گفتگو و همنشینی با دیگران خودداری نماید؛
  3. و سخن خودم و فرشتگانم را به گوش او می‌رسانم؛
  4. او را بر اسراری که دیگران را از آن محروم کرده ام، آگاه می‌گردانم؛
  5. و به او جامه حیا می‌پوشانم به گونه ای که همه از او شرم و حیا داشته باشند؛
  6. بر روی زمین راه می‌رود در حالی که گناهش آمرزیده است؛
  7. و قلب او را آگاه و بصیر می‌گردانم؛
  8. و چیزی را از بهشت و جهنم از او مخفی نمی‌کنم؛
  9. و آنچه را که بر مردم در رستاخیز می‌گذرد در همین دنیا به او نشان می‌دهم که چه صحنه‌های هولناک و وحشتناکی وجود دارد و چگونه ثروتمندان و فقرا و دانشمندان و نادانان را محاکمه و محاسبه می‌کنم؛
  10. و قبر او را نورانی کرده و فرشتهای (منکر) را می‌فرستم تا از او سؤال کند؛
  11. او ناراحتی مرگ و تاریکی قبر و لحد و وحشت عالم برزخ را نمی‌بیند، تا آنگاه که برای سنجش اعمال او میزان را نصب و نامه عملش را باز می‌کنم؛
  12. و بین خود و او هیچ مترجمی‌ قرار نمی‌دهم.

این صفات عاشقان من است.

وحدت در اراده و زبان
یا أحْمَدُ! اِجْعَلْ هَمَّکَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَلْ لِسانَکَ لِساناً واحِداً وَاجْعَلْ بَدَنَکَ حَیّاً لا یَغْفُلُ أبَداً، مَنْ غَفَلَ لا أُبالِی بِأَیِّ واد هَلَکَ

ای احمد! اراده خود را یک اراده قرار بده؛ در نتیجه زبانت را یک زبان قرار بده، و بدنت را زنده بدار، هرگز غفلت پیدا نکن

کسی که از اهل غفلت باشد من در بند آن نیستم که در کدام وادی هلاک می‌شود

ضرورت استفاده از عقل یا أحْمَدُ! اِسْتَعْمِلْ عَقْلَکَ قَبْلَ أنْ یَذْهَبَ فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لا یُخْطِئُ وَلا یَطْغی

یا أحْمَدُ! أنْتَ لا تَغْفَلُ أبَداً مَنْ غَفَلَ عَنِّی لا أُبالِی بِأَیِّ واد هَلَکَ

ای احمد! عقل خود را قبل از آنکه از دست برود به کار انداز

هرکس که از عقل خود استفاده کند اشتباه و طغیان نمی‌کند

ای احمد! هرگز غفلت نداشته باش

هرکس که از من غفلت داشته باشد برای من مهمّ نیست که در کدام وادی به هلاکت می‌رسد

دلیل برتری پیامبر اسلام بر سایر پیامبران
یا أحْمَدُ! هَلْ تَدْرِی لاِیِّ شَیْء فَضَّلْتُکَ عَلی سائِرِ الاْنْبِیاءِ؟ قالَ: اَللّهُمَّ! لا

قالَ: بِالْیَقْینِ وَحُسْنِ الْخُلْقِ وَسَخاوَهِ النَّفْسِ وَرَحْمَه بِالْخَلْقِ وَکَذلِکَ أوْتادُ الاْرْضِ لَمْ یَکُونُوا أوْتاداً إلاّ بِهذا

ای احمد! آیا می‌دانی که چرا تو را بر سایر پیامبران برتری و فضیلت دادم؟ عرض کرد: خیر، نمی‌دانم ای خدای من

فرمود: بواسطه یقین و خوش اخلاقی و سخاوت و مهربانی با مردم و همچنین برگزیدگان و اوتاد زمین هم که اوتاد زمین شدند به خاطر همین صفات و ویژگیهاست.

آثار کم خوری و کم حرفی
یا أحْمَدُ! إنَّ الْعَبْدَ إذا جاعَ بَطْنُهُ وَحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ الْحِکْمَهَ

وَإنْ کانَ کافِراً تَکُونُ حِکْمَتُهُ حُجَّهً عَلَیْهِ وَوَبالاً، وَإنْ کانَ مُؤْمِناً تَکُونُ حِکْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَبُرْهاناً وَشِفاءً وَرَحْمَهً، فَیَعْلَمُ ما لَمْ یَکُنْ یَعْلَمُ وَیُبْصِرُ ما لَمْ یَکُنْ یُبْصِرُ

فَأوَّلُ ما أُبَصِّرُهُ عُیُوبَ نَفْسِهِ حَتّی یَشْغَلَ بِها عَنْ عُیُوبِ غَیْرِهِ وَأُبَصِّرُهُ دَقائِقَ الْعِلْمِ حَتّی لا یَدْخُلَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ

ای احمد! وقتی که بنده شکمش گرسنه و زبانش از گفتار محفوظ باشد به او حکمت می‌آموزم، پس اگر این انسان کافر باشد این حکمت به ضرر او و حجّتی علیه خود او خواهد بود، ولی اگر مؤمن باشد حکمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.

پس آنچه را که تاکنون نمی‌دانسته، اکنون می‌داند و آنچه را که تاکنون نمی‌دیده، اکنون می‌بیند.

پس نخستین چیزی را که می‌بیند، عیوب خویش است قبل از آن که به عیب دیگران بپردازد، و ریزه کاری‌ها و دقائق علمی را به او می‌نمایانم، تا شیطنت در قلب و فکر و اندیشه او وارد نگردد.

لزوم حفظ زبان
یا أحْمَدُ! لَیْسَ شَیْءٌ مِنَ الْعِبادَهِ أَحَبَّ إلَیَّ مِنَ الصَّمْتِ وَالصَّوْمِ

فَمَنْ صامَ وَلَمْ یَحْفَظْ لِسانَهُ کانَ کَمَنْ قامَ وَلَمْ یَقْرَأْ فِی صَلاتِهِ فَأُعْطِیهِ أجْرَ الْقِیامِ وَلَمْ أُعْطِهِ أجْرَ الْعابِدِینَ

ای احمد! هیچ عبادتی نزد من از سکوت و روزه محبوبتر نیست.

پس هر کس که روزه بگیرد و زبان خود را حفظ نکند مثل کسی است که به نماز بایستد، ولی چیزی نخواند

پس به چنین نمازگزاری فقط پاداش بپاخاستن او را می‌دهم، ولی پاداش عبادت کنندگان را به وی نخواهم داد.

اوصاف عابدان
یا أَحْمَدُ!
هَلْ تَدْرِی مَتی یَکُونُ لِیَ الْعَبْدُ عابِداً؟ قالَ: لا یا رَبِّ! قالَ: إذَا اجْتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصال

وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الَْمحارِمِ، وَصَمْتٌ یَکُفُّهُ عَمّا لا یَعْنِیهِ، وَخَوْفٌ یَزْدادُ کُلَّ یَوْم مِنْ بُکائِهِ، وَحَیاءٌ یَسْتَحْیِی مِنِّی فِی الْخَلاءِ، وَأَکْلُ ما لا بُدَّ مِنْهُ، وَیُبْغِضُ الدُّنْیا لِبُغْضِی لَها، وَیُحِبُّ الاْخْیارَ لِحُبِّی لَهُم

ای احمد! آیا می‌دانی که چه هنگام بنده من، بنده واقعی و عابد راستین محسوب می‌شود؟ عرض کرد: خیر ای پروردگار من

فرمود: وقتی که هفت خصلت در او جمع گردد، شایسته این نام خواهد شد:
۱ - تقوایی که او را از محرّمات حفظ کند؛

۲ - سکوتی که او را از حرف بیهوده مهار کند؛

۳ - ترسی که هر روز به واسطه آن گریه اش افزون گردد؛

۴ - حیایی که در خلوت از من شرم بنماید؛

۵ - خوردن به اندازه ای که رفع نیاز او شود؛

۶ - کینه نسبت به دنیا به جهت آن که من نسبت به آن کینه دارم؛

۷ - عشق به خوبان به دلیل آن که من به آنها عشق می‌ورزم.

اوصاف عاشقان حق
یا أَحْمَدُ!
لَیْسَ کُلُّ مَنْ قالَ أُحِبُّ اللهَ أَحَبَّنِی حَتّی یَأْخُذَ قُوتاً وَیَلْبِسَ دُوناً وَیَنامَ سُجُوداً وَیُطِیلَ قِیاماً وَیَلْزِمَ صَمْتاً وَیَتَوَکَّلَ عَلَیَّ وَیَبْکِیَ کَثِیراً وَیَقِلَّ ضِحْکاً وَیُخالِفَ هَواهُ وَیَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَیْتاً وَالْعِلْمَ صاحِباً وَالزُّهْدَ جَلِیساً وَالْعُلَماءَ أحِبّاءَ وَالْفُقَراءَ رُفَقاءَ وَیَطْلُبَ رِضایَ وَیَفِرَّ مِنَ الْعاصِینَ فِراراً وَیَشْغَلَ بِذِکْرِی اشْتِغالاً وَیُکْثِرَ التَّسْبِیحَ دائِماً وَیَکُونَ بِالْعَهْدِ صادِقاً وَبِالْوَعْدِ وافِیاً وَیَکُونَ قَلْبُهُ طاهِراً وَفِی الصَّلاهِ ذاکِیاً وَفِی الْفَرائِضِ مُجْتَهِداً وَفِیما عِنْدِی مِنَ الثَّوابِ راغِباً وَمِنْ عَذابِی راهِباً وَلاِحِبّائِی قَرِیباً وَجَلِیساً

ای احمد! هرکس که ادّعای عشق و محبّت من بکند این طور نیست که عاشق من باشد

کسی عاشق من است که: غذایش اندک، لباسش خشن و خوابش در حال سجده و نمازش طولانی باشد و همواره سکوت پیشه کند و بر من توکّل بنماید و گریه زیاد و خنده کم بکند و با هوس مخالفت کند و مسجد را به عنوان خانه خود و دانش را رفیق خود انتخاب کند، و در طلب رضای من باشد و از تبهکاران دوری گزیند و به یاد و ذکر من مشغول و همواره در حال تسبیح و تقدیس من باشد، در پیمان خود صادق و به عهد خود وفادار باشد، قلبش پاک و در نماز ملتهب و برافروخته و در انجام واجبات کوشا و نسبت به پاداشی که نزد من است راغب و مایل و از عذاب من هراسناک و با عاشقان من نزدیک و همنشین باشد

تأثیر دنیا دوستی
یا أحْمَدُ! لَوْ صَلَّی الْعَبْدُ صَلاهَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَصامَ صِیامَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَطَوی مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَهِ وَلَبِسَ لِباسَ الْغازِی ثُمَّ أری فِی

قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّهً أوْ سُمْعَتِها أوْ رِیاسَتِها أوْ حِلْیَتِها أوْ زِینَتِها لا یُجاوِرُنِی فِی دارِی وَلاَنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِی وَعَلَیْکَ سَلامِی وَمَحَبَّتِی (وَرَحْمَتِی) وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَمیِنَ

ای احمد! اگر کسی به اندازه اهل آسمان و زمین نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و زمین روزه بگیرد و مانند فرشتگان چیزی نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولی من ذرّه ای از محبّت دنیا یا سُمعه و ریا یا ریاست دنیا یا زخارف و تشریفات دنیایی را در دل او بیابم، او را از همنشینی خودم محروم می‌کنم و محبّتم را از قلبش بیرون می‌نمایم.

سلام و رحمت و محبّت من بر تو باد، و ستایش مخصوص پروردگار عالمیان است[۱۵]

معراج در روایات مکتب اهل بیت

آیات و اخبار معراج بسیار زیاد هستند و ما در اینجا اندکی از آن را نقل می کنیم[۱۶]:

پیامبر اعظم کلیم الله اعظم و برتر از موسی (علیه السلام) و دیگر پیامبران

ابن‌عباس (رحمةالله‌علیه) گوید: چهل نفر از یهودیان مدینه گفتند، برویم پیش این جادوگر دروغگو و او را سرزنش نماییم و تکذیبش کنیم. او مدّعی است من پیامبر خدای جهانم، چگونه می‌تواند پیامبر باشد با اینکه آدم (علیه‌السلام) بهتر از اوست و نوح (علیه‌السلام) از او بهتر است و یکایک انبیاء را نام بردند. ...

پیامبر اکرم (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به عبد الله‌بن‌سلام فرمود: «بین من و تو تورات حاکم باشد». یهودیان راضی شدند ... یهودیان گفتند: «موسی (علیه‌السلام) بهتر از تو است».

فرمود: «به چه دلیل»؟

گفتند: «زیرا خداوند عزیز با چهارهزار کلمه با او صحبت کرد؛ ولی با تو یک کلمه هم صحبت نکرده است».

فرمود: «به من بهتر از او داده‌اند». پرسیدند «چه چیز»؟ فرمود: «سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ؛ من بر بال جبرئیل نشستم تا به آسمان هفتم رسیدم و از سدرةالمنتهی گذشتم، آنجا که جنّةً الماوی است، تا بالأخره به ساق عرش چسبیدم از ساق عرش صدایی برآمد: إِنِّی أَنَا اللهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ. با دل او را دیدم نه با چشم و این بهتر است از آنچه به موسی (علیه‌السلام) داده‌اند».

یهودیان اعتراف نموده گفتند، این‌ها در تورات مکتوب است[۱۷] .

مسیر معراج

اسماعیل جعفی گوید: در مسجدالحرام نشسته بودم و امام محمدباقر (علیه‌السلام) نیز در گوشه‌ای نشسته بود، ایشان سر بلند کرد و نگاهی به آسمان و نگاهی به کعبه کرد و فرمود: سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ المَسْجِدِ الحَرَامِ إِلَی الْمسْجِدِ الأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ و این آیه را سه بار فرمود، سپس رو به‌سوی من کرد و فرمود: «ای عراقی! عراقیان درباره‌ی این آیه چه می‌گویند»؟

عرض کردم: «می‌گویند: ایشان را شبانگاهی از مسجدالحرام به‌سوی بیت‌المقدس سیر داد».

حضرت (علیه‌السلام) فرمود: «چنین که می‌گویند نیست، بلکه ایشان را شبانگاه از اینجا به اینجا سیر داد» و با دست خود به آسمان اشاره کرد، سپس فرمود: «بین این دو جا، حرم است»[۱۸].

وسیله معراج

عبدالله‌بن‌عطاء گوید: امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «براقی که جبرئیل برای پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آورد از قاطر کوچک‌تر و از الاغ بزرگ‌تر بود، گوش‌هایش آویخته و چشم‌هایش روی پاهایش قرار داشت و گامش به گستره‌ی چشم اندازش بود و چون به کوهی می‌رسید دست‌هایش کوتاه و پاهایش بلند می‌شد و چون سرازیر می‌شد دست‌ها بلند و پاها کوتاه می‌گشت. یال بلندی داشت که به طرف راستش ریخته بود و از پشت سر خود دو بال داشت»[۱۹] .

تعداد دفعات معراج

ابوحمزه گوید: [ابو بصیر] از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال کرد: «محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) چند مرتبه به معراج رفت»؟

حضرت (علیه‌السلام) پاسخ داد: «دو مرتبه»، پس وقتی به مکان معیّن رسیدند، جبرئیل گفت: «یا محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! اینجا مقامی است که تاکنون هیچ‌کدام از انبیاء (و ملائکه به این مقام نرسیده‌اند». تا اینکه خداوند فرمود: «ای محمّد (صلی‌الله علیه و آله)»!

محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: «لبّیک ای خداوند من»!

خداوند فرمود: «بعد از تو چه‌کسی در میان امّتت، هادی خواهد بود»؟

محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) عرض کرد: «خداوندا، من نمی‌دانم».

خداوند فرمود: «علی امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و آقای مسلمانان و رهبر کسانی که پیشانی آنها در اثر عبادت و سجده درخشان است».

بعد امام صادق (علیه‌السلام) به ابو بصیر فرمود: «ای ابومحمّد، به خدا سوگند! ولایت و امامت علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) در زمین تعیین نشده؛ بلکه از آسمان آن هم به طور شفاهی و رودررو تعیین شده است»[۲۰] .

طول زمان معراج

امام کاظم (علیه‌السلام) از پدرانش نقل می‌کند:

امام حسین (علیه‌السلام) فرمود: یکی از یهودیان اهل شام که از دانشمندان آنها نیز بود به مجلسی که یاران رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از جمله علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) در آن حضور داشتند وارد شد و گفت: «ای پیروان محمّد (صلی‌الله علیه و آله)! هیچ مقام و منزلتِ پیامبری را وانگذاشتید مگر اینکه آن را به پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) خود نسبت دادید، آیا پاسخ سؤال‌های مرا می‌دهید»؟
یاران پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) از پاسخ به او درماندند؛ ولی امام علی (علیه‌السلام) فرمود: «آری»!

یهودی به حضرت (علیه‌السلام) عرض کرد: «این سلیمان (علیه‌السلام) است که باد برایش رام و مسخّر شد و سلیمان (علیه‌السلام) به‌وسیلهٔ آن، در سرزمین‌هایش سیر می‌کرد و صبحگاهان مسیر یک ماه و عصرگاهان مسیر یک ماه را می‌پیمود».

امام علی (علیه‌السلام) به او فرمود: «آری! چنین بوده است؛ ولی به محمّد (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) بهتر از آن عنایت شده است، چرا که او از مسجدالحرام به مسجدالاقصی سیر داده شد که یک ماه [میان آن دو] راه است برده شد و در ملکوت آسمان‌ها در زمانی کمتر از یک‌سوّم شب، بالا برده شد که به‌اندازهٔ پنجاه‌هزار سال راه بود تا جایی که به ساق عرش رسید و به [مقامِ] علم [الهی] نزدیک و نزدیک‌تر شد و برایش از بهشت، فرشی سبز فرو آویخته شد و نور، چشمش را فراگرفت و عظمت پروردگارش را با دیده‌ی دلش و نه با چشم سرش مشاهده کرد»[۲۱] .

هشام بن حکم از امام صادق (علیه‌السلام)نقل کرده که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیامبر خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) نماز عِشاء آخر و نماز فجر را در شبی که به معراج رفته بود، در مکّه خواند[۲۲] .

معارفی ناب که در شب معراج گفته شد

1- در خواست پیامبر برای امت در شب معراج

فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عبدالله (علیه‌السلام) أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ مُشَافَهَةُ اللَّهِ تَعَالَى لِنَبِيِّهِ (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ- قَالَ النَّبِيُّ (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) انْتَهَيْتُ إِلَى مَحَلِّ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ إِذَا بِوَرَقَةٍ مِنْهَا تُظِلُّ أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ- فَكُنْتُ مِنْ رَبِّي كَقَابِ‏ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى‏ كَمَا حَكَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- فَنَادَانِي رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ‏» فَقُلْتُ أَنَا مُجِيبٌ عَنِّي وَ عَنْ أُمَّتِي‏ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ- وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ فَقَالَ اللَّهُ‏ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها- لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ‏ فَقُلْتُ‏ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِينا أَوْ أَخْطَأْنا وَ قَالَ اللَّهُ لَا أُؤَاخِذُكَ، فَقُلْتُ‏ رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنا إِصْراً- كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنا فَقَالَ اللَّهُ لَا أَحْمِلُكَ، فَقُلْتُ‏ رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ- وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ‏ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ أَعْطَيْتُكَ ذَلِكَ لَكَ وَ لِأُمَّتِكَ، فَقَالَ الصَّادِقُ (علیه‌السلام) مَا وَفَدَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى أَحَدٌ أَكْرَمُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) حَيْثُ سَأَلَ لِأُمَّتِهِ هَذِهِ الْخِصَال[۲۳].

2- صله‌رحم تا چهل نسل

أَباحسن بن على وشاء از امام رضا (علیه‌السلام) از پدران بزرگوارش از على (علیه‌السلام) نقل مى‌كند كه فرمود: پيامبر خدا (صلی‌الله عليه و آله) فرمود: هنگامى كه به آسمان برده شدم، رحمى را ديدم كه به عرش (خدا) آويزان است، و از رحم ديگرى به پروردگارش شكايت مى‌كند. به او گفتم: بين تو و آن رحم چند نسل فاصله است‌؟ گفت: در نسل چهلمين به هم مى‌رسيم [۲۴].

3- اذکار انسان مصالح بنای بهشتی مشاهده شده در معراج نبی مکرم

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرمود: چون شب معراج به آسمان‌ها پرواز کردم، وارد بهشت شدم سپس زمین همواری را دیدم که در آن زمین فرشتگان بقعه‌ای می‌ساختند، یک خشت از طلا و یکی از نقره. پرسیدم: «چرا گاهی مشغول کار هستید و گاهی هم بیکار». گفتند: «منتظر مصالح هستیم». پرسیدم: «از کجا مصالح ساختمانی برای شما می‌آید». گفتند: «مصالح ساختمانی ما گفتن مؤمن است؛ سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر، هرگاه این ذکر را بگوید ما مشغول ساختن بقعه می‌شویم هرگاه از این ذکر خاموش شود ما هم بیکار می‌ایستیم[۲۵].

ملاقات پیامبر با کاروان قریش در بیت‌المقدس در معراج و انکار آن توسط ابوسفیان

امام صادق(عليه السّلام)مى‌فرمايد:نخست شبانه پيامبر(صلّى الله عليه و آله)را به بيت المقدس بردند و محرابهاى پيامبران را به ايشان عرضه كردند و رسول خدا در آنها نماز گزاردند و جبريل ايشان را برگرداند.

به هنگام بازگشت پيامبر(صلّى الله عليه و آله)از كنار كاروانى از قريش عبور فرمودند كه در ظرفى مقدارى آب داشتند و يكى از شتران خود را گم كرده و در جستجوى آن بودند.چون صبح شد پيامبر(صلّى الله عليه و آله)به قريش گفتند كه خداى عز و جل ديشب مرا به بيت المقدس برد و منازل و نشانه‌هاى باز مانده از پيامبران را كه درود خدا بر ايشان باد به من ارائه دادند،و من در فلان جا از كنار كاروانى از قريش گذشتم كه شترى گم كرده بودند و از ظرف آب ايشان آب نوشيدم و بقيۀ آن را بر زمين ريختم.

ابو جهل گفت:اينك فرصت به دست شما رسيد.از او بپرسيد شمار ستونها و قنديلهاى مسجد الاقصى چند است.

آنان گفتند:اى محمد!اينجا كسانى هستند كه به بيت المقدس رفته‌اند اينك براى ما وصف كن كه شمار ستونها و قنديلها و محرابهاى آن چند است‌؟در اين هنگام جبرئيل(عليه السّلام)آمد و تصويرى از بيت المقدس برابر رسول خدا نهاد و پيامبر شروع به پاسخ دادن به پرسشهاى ايشان فرمود و چون خبر داد،گفتند:باشد تا كاروانى برسد و از ايشان در بارۀ آنچه گفتى بپرسيم.

پيامبر فرمودند:نشان راستى اين گفتار اين است كه فردا با بر آمدن خورشيد،كاروان شما اينجا مى‌رسد و پيشاپيش آن شترى خاكسترى رنگ حركت مى‌كند.

سپيده دم فردا آنان آمدند و به گردنه مى‌نگريستند و مى‌گفتند:هم اكنون آفتاب طلوع مى‌كند.در همان حال كه قرص خورشيد سر زد كاروان هم فرا رسيد و پيشاپيش آن شترى خاكسترى در حال حركت بود.قريش از آنچه رسول خدا فرموده بود از كاروانيان پرسيدند.

گفتند:آرى،شترى از ما در فلان جا گم شده بود و آبى در ظرفى نهاده بوديم و چون صبح شد ديديم آب به زمين ريخته است.با وجود اين چيزى جز سركشى برايشان نيفزود[۲۶]

انکار ملاقات پیامبر با کاروان قریش در بیت‌المقدس در شب معراج توسط کفار قریش

هشام بن حکم از امام صادق (علیه‌السلام) نقل می‌کند: وقتی پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) به قریش فرمود: «دیشب به معراج رفته بودم»، به همدیگر گفتند: «بهترین فرصت برای غلبه بر او به‌دست آمده است، از او درباره‌ی شهر اَیْله بپرسید». آنها درباره‌ی آن شهر از پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پرسیدند، پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سر به زیر انداخت و مَکث و درنگ کرد، جبرئیل نزد حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) آمد و گفت: «ای رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله)! سرت را بلند کن، خداوند شهر اَیله را برای تو آشکار کرده است و به هر درّه‌ای و گودالی امر کرده تا برآید و هر کوه و تپّه‌ای امر کرده ‎است فرو رود».

پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سرش را بلند کرد و شهر ایله را دید که برای او مرتفع و آشکار شده است، آنها از حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) سؤال کردند و حضرت (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) پاسخ آنها را می‌داد، درحالی‌که به آن شهر می‌نگریست، سپس فرمود: «علامت و نشانه‌ صدق کلام من این است که کاروانی از آنِ ابوسفیان که بار گندم دارد و شتری کاملاً سرخ‌رنگ در جلوی آن حرکت می‌کند، فردا هم‌زمان با طلوع آفتاب به شهر وارد می‌شود».

قریش افرادی را فرستادند و به آنها گفتند: «هرکجا کاروان را دیدید همان جا نگه دارید تا سخن پیامبر (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) دروغ از آب درآید و به‌درستی تعبیر نشود»، خداوند سر قافله را به سمت ساحل برگرداند. مردم صبحگاه از خانه بیرون‌آمده بودند. امام (علیه‌السلام) فرمود: «تا به آن روز، مکّه هرگز ندیده بود آن‌قدر زن و مرد از خانه بیرون آیند، تا آنچه را که رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) فرموده بود را ببینند.

ناگاه شتری از سوی ساحل پیدا شد. کسی گفت: «شتر، آفتاب است. آفتاب، شتر است». حضرت (علیه‌السلام) فرمود: «آفتاب و شتر هر دو با هم در آن شهر طلوع کردند (نمایان شدند)»[۲۷].

نقل واقعه معراج برای مردم توسط رسول اکرم در اولین فرصت

ابان‌بن‌عثمان از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده که فرمود: رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) صبح آن شب که به معراج رفت شرح مسافرت خود را با مردم بازگو کرد، گفتند: «اگر راست می‌گویی معبد بیت‌المقدس را توصیف کن».

رسول خدا (صلّی‌الله علیه واله وسلّم) توصیف کرد، ولی چون شبانه زیارت کرده بود نتوانست توصیف کاملی به عمل آورد؛ جبرئیل آمد و گفت: «به این‌جا بنگر».

صورت معبد در دیدگاه رسول خدا نمایان شد و رسول خدا بنای معبد را توصیف کرد، سپس کاروان قریش مجسّم شد و رسول خدا خبر داد که شتری خاکستری‌رنگ در پیشاپیش قافله روان است که با طلوع خورشید به مکّه می‌رسند؛ مردم قریش دیدبان فرستادند تا اگر راست باشد قافله را نگه دارند، ولی قافله با طلوع خورشید وارد شد. اینجا بود که قرظةً‌بن‌عبد عمرو گفت: «واحسرتا، چه‌قدر باید متأسف باشم که جوان نیستم تا یارویاور تو باشم، یارویاور مردی که مدّعی است یک‌شبه تا بیت‌المقدس رفته و بازگشته است»[۲۸].

منابع

  1. سر الإسراء في شرح حديث المعراج، ج1، ص 6.
  2. سفينة البحار، ج 1، ص 410
  3. وسائل الشيعة، ج 8، ص 521، الرواية 6 .
  4. دیلمی، ارشاد القلوب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۱۹۹.
  5. فیض کاشانی، الوافی، ۱۴۰۶ق، ج۲۶، ص۱۴۲؛ حر عاملی، الجواهر السنیه، ۱۳۸۰ش، ص۳۸۲؛ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۲۲.
  6. بحار الأنوار، ج‏74، ص: 31.
  7. سر الإسراء في شرح حديث المعراج، ج،1 ص 8.
  8. ارشادالقلوب، الطبع العربي، الباب 54، ص 278 و الجواهر السنیه الجواهر السنية، ص 191 .و بحار بحار الأنوار، ج 77، ص 21، الرواية 6
  9. الوافي، ج 3، أبواب المواعظ، باب مواعظ الله سبحانه، ص 34 .
  10. الجواهر‌السنية، ص 364
  11. سر الإسراء في شرح حديث المعراج، ج،1 ص 8.
  12. سر الإسراء في شرح حديث المعراج، ج،1 ص 6.
  13. مصباح یزدی، راهیان کوه دوست، ۱۳۷۹ش.
  14. این مناجات در کتاب بحارالانوار، جلد ۷۷، صفحه ۲۱ موجود است که چون علامه مجلسی «رضوان‌الله علیه» از ارشاد القلوب دیلمی، باب ۵۴ نقل نموده به همان مدرک مراجعه و استنساخ گردیده است و اگر تفاوتی در جملات دیده می‌شود به همین دلیل است
  15. http://alhassanain.org/persian/?com=book&id=1054
  16. آیات و اخبار معراج را در جلد 18 «بحار الانوار»، (چاپ جدید)، صفحات 282 تا 409 مطالعه فرمائید
  17. .ابْنِ‌عَبَّاسٍ قَال خَرَجَ مِنَ الْمَدِینَةِ أَرْبَعُونَ رَجُلًا مِنَ الْیَهُودِ قَالُوا انْطَلِقُوا بِنَا إِلَی هَذَا الْکَاهِنِ الْکَذَّابِ حَتَّی نُوَبِّخَهُ فِی وَجْهِهِ وَ نُکَذِّبَهُ فَإِنَّهُ یَقُولُ أَنَا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ فَکَیْفَ یَکُونُ رَسُولًا وَ آدَمُ (خَیْرٌ مِنْهُ وَ نُوحٌ (خَیْرٌ مِنْهُ وَ ذَکَرُوا الْأَنْبِیَاءَ (فَقَالَ النَّبِیُّ (التَّوْرَاةُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ فَرَضِیَتِ الْیَهُودُ بِالتَّوْرَاةً ... قَالَتِ الْیَهُودُ مُوسَی (خَیْرٌ مِنْکَ قَالَ النَّبِیُّ (وَ لِمَ ذَلِکَ قَالُوا لِأَنَّ اللَّهَ عزّوجلّ کَلَّمَهُ بِأَرْبَعَةِ آلَافِ کَلِمَةٍ وَ لَمْ یُکَلِّمْکَ بِشَیْءٍ فَقَالَ: النَّبِیُّ (لَقَدْ أُعْطِیتُ أَنَا أَفْضَلَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالُوا وَ مَا ذَاکَ قَالَ قَوْلُهُ تَعَالَی سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ وَ حُمِلْتُ عَلَی جَنَاحِ جَبْرَئِیلَ (حَتَّی انْتَهَیْتُ إِلَی السَّمَاءِ السَّابِعَةِ فَجَاوَزْتُ سدرةالمنتهی عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوی حَتَّی تَعَلَّقْتُ بِسَاقِ الْعَرْشِ فَنُودِیتُ مِنْ سَاقِ الْعَرْشِ إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ فَرَأَیْتُهُ بِقَلْبِی وَ مَا رَأَیْتُهُ بِعَیْنِی فَهَذَا أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ فَقَالَتِ الْیَهُودُ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ (وَ هُوَ مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ.تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۲؛ بحارالانوار، ج۹، ص۲۸۹/ الاحتجاج، ج۱، ص۴۸/ نورالثقلین
  18. (إِسْمَاعِیلَ الْجُعْفِیِّ قَالَ:کُنْتُ فِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ قَاعِداً وَ أَبُوجَعْفَرٍ الباقر (فِی نَاحِیَةٍ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَنَظَرَ إِلَی السَّمَاءِ مَرَّةً وَ إِلَی الْکَعْبَةِ مَرَّةً ثُمَّ قَالَ سُبْحانَ الَّذِی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی وَ کَرَّرَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ أَیَّ شَیْءٍ یَقُولُ أَهْلُ الْعِرَاقِ فِی هَذِهِ الْآیَةِ یَا عِرَاقِیُّ قُلْتُ: یَقُولُونَ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْبَیْتِ الْمُقَدَّسِ. فَقَالَ: لَیْسَ هُوَ کَمَا یَقُولُونَ وَ لَکِنَّهُ أُسْرِیَ بِهِ مِنْ هَذِهِ إِلَی هَذِهِ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی السَّمَاءِ وَ قَالَ مَا بَیْنَهُمَا حَرَمٌ.تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۴؛ نورالثقلین/ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۷۲/ القمی، ج۲، ص۲۴۳.
  19. تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶عَنْ عبدالله بْنِ عَطَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (قَالَ: أَتَی جَبْرَئِیلُ (رَسُولَ اللَّهِ (بِالْبُرَاقِ أَصْغَرَ مِنَ الْبَغْلِ وَ أَکْبَرَ مِنَ الْحِمَارِ مُضْطَرِبَ الْأُذُنَیْنِ عَیْنَیْهِ فِی حَافِرِهِ وَ خُطَاهُ مَدَّ بَصَرِهِ وَ إِذَا انْتَهَی إِلَی جَبَلٍ قَصُرَتْ یَدَاهُ وَ طَالَتْ رِجْلَاهُ فَإِذَا هَبَطَ طَالَتْ یَدَاهُ وَ قَصُرَتْ رِجْلَاهُ أَهْدَبَ الْعُرْفِ الْأَیْمَنِ لَهُ جَنَاحَانِ مِنْ خَلْفِه. بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۱۱/ نورالثقلین/ البرهان؛ «فاذا انتهی الی جبل قصرت ... له جناحان من خلفه» محذوف
  20. عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزةَ قَالَ: سَأَلَ أَبُو بَصِیرٍ أَبَا عبدالله الصّادق (وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ کَمْ عُرِجَ بِرَسُولِ اللَّهِ (فَقَالَ مَرَّتَیْنِ فَأَوْقَفَهُ جَبْرَئِیلُ مَوْقِفاً فَقَالَ لَهُ مَکَانَکَ یَا مُحَمَّدُ فَلَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً مَا وَقَفَهُ مَلَکٌ قَطُّ وَ لَا نَبِیٌّ إِنَّ رَبَّکَ یُصَلِّی فَقَالَ یَا جَبْرَئِیلُ وَ کَیْفَ یُصَلِّی قَالَ یَقُولُ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ أَنَا رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی فَقَالَ النَّبِیُّ (اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ قَالَ وَ کَانَ کَمَا قَالَ اللَّهُ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی فَقَالَ لَهُ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا قَابُ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی قَالَ مَا بَیْنَ سِیَتِهَا إِلَی رَأْسِهَا قَالَ فَکَانَ کَمَا قَالَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ یَتَلَأْلَأُ بِخَفْقٍ وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا وَ قَدْ قَالَ زَبَرْجَدٌ فَنَظَرَ فِی مِثْلِ سَمِّ الْإِبْرَةِ إِلَی مَا شَاءَ اللَّهُ مِنْ نُورِ الْعَظَمَةِ فَقَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا مُحَمَّدُ قَالَ لَبَّیْکَ رَبِّی قَالَ مَنْ لِأُمَّتِکَ مِنْ بَعْدِکَ قَالَ اللَّهُ أَعْلَمُ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عبدالله (لِأَبِی بَصِیرٍ یَا بَا مُحَمَّدٍ وَ اللَّهِ مَا جَاءَتْ وَلَایَهُ عَلِیٍّ مِنَ الْأَرْضِ وَ لَکِنْ جَاءَتْ مِنَ السَّمَاءِ مُشَافَهَةً:تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۰۶/ نورالثقلین/ البرهان
  21. (رُوِیَ عَنْ مُوسَی‌بْنِ‌جَعْفَرٍ (عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ (أَنَّ یَهُودِیّاً مِنْ یَهُودِ الشَّامِ وَ أَحْبَارِهِمْ جَاءَ إِلَی مَجْلِسٍ فِیهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ (وَ فِیهِمْ علی‌بن‌ابی‌طالب (فَقَالَ: یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ (مَا تَرَکْتُمْ لِنَبِیٍّ دَرَجَةً وَ لَا لِمُرْسَلٍ فَضِیلَةً إِلَّا نَحَلْتُمُوهَا نَبِیَّکُمْ فَهَلْ تُجِیبُونِی عَمَّا أَسْأَلُکُمْ عَنْهُ فَکَاعَ الْقَوْمُ عَنْهُ فَقَالَ أمیرالمومنین علی‌بن‌ابی‌طالب (نَعَم ... قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَإِنَّ هَذَا سُلَیْمَانُ (قَدْ سُخِّرَتْ لَهُ الرِّیَاحُ فَسَارَتْ بِهِ فِی بِلَادِهِ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (لَقَدْ کَانَ کَذَلِکَ وَ مُحَمَّدٌ (أُعْطِیَ مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا إِنَّهُ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی مَسِیرَةَ شَهْرٍ وَ عُرِجَ بِهِ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ مَسِیرَةَ خَمْسِینَ أَلْفَ عَامٍ فِی أَقَلَّ مِنْ ثُلُثِ لَیْلَةٍ حَتَّی انْتَهَی إِلَی سَاقِ الْعَرْشِ فَدَنا بِالْعِلْمِ فَتَدَلَّی فَدُلِّیَ لَهُ مِنَ الْجَنّةِ رَفْرَفٌ أَخْضَرُ وَ غَشِیَ النُّورُ بَصَرَهُ فَرَأَی عَظَمَةَ رَبِّهِ عزّوجلّ بِفُؤَادِهِ وَ لَمْ یَرَهَا بِعَیْنِه:تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۲؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۲۸۸/ البرهان؛ «بتفاوت لفظی»
  22. عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عبدالله الصّادق (قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّی الْعِشَاءَ الْآخِرَه وَ صَلَّی الْفَجْرَ فِی اللَّیْلَةِ الَّتِی أُسْرِیَ بِهِ فِیهَا بِمَکَّةَ.تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۷۸ و نورالثقلین/ البرهان
  23. ‏ تفسير القمی ج۱ ص۹۵قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي - قم، چاپ: سوم، 1404ق.؛ تفسير الصافي ج۱ ص۳۱۰؛ تفسیر البرهان ج۱ ص۵۷۰؛ تفسير نور الثقلين ج۱ ص۳۰۴؛ تفسير كنز الدقائق ج۲ ص۴۸۳
  24. حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عبدالله بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ علیه‌السلام قَالَ قَالَ رسول‌الله صلی‌الله عَلَيْهِ وَ آلِهِ : لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ رَأَيْتُ رَحِماً مُتَعَلِّقَةً بِالْعَرْشِ تَشْكُو رَحِماً إِلَى رَبِّهَا فَقُلْتُ لَهَا كَمْ بَيْنَكِ وَ بَيْنَهَا مِنْ أَبٍ فَقَالَتْ نَلْتَقِي فِي أَرْبَعِينَ الخصال ج۲ ص۵۴۰؛عيون الأخبار ج۱ ص۲۵۴؛ كشف الغمة ج۲ ص۲۹۲؛ تفسير الصافي ج۱ ص۴۱۹؛ وسائل الشیعة ج۲۱ ص۵۰۷؛ بحار الأنوار ج۷۱ ص۹۱؛ تفسير نور الثقلين ج۱ ص۴۳۷؛ تفسير نور الثقلين ج۳ ص۱۲۲؛ تفسير كنز الدقائق ج۳ ص۳۱۹؛ تفسير كنز الدقائق ج۷ ص۳۳۷؛ مستدرك الوسائل ج۱۵ ص۲۰۵.
  25. عَنْ أَبِی عبدالله (قَالَ قَالَ رسول‌الله (لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ دَخَلْتُ الْجَنَّهَ فَرَأَیْتُ فِیهَا مَلَائِکَهً یَبْنُونَ لَبِنَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةً مِنْ فِضَّةٍ وَ رُبَّمَا أَمْسَکُوا فَقُلْتُ لَهُمْ مَا لَکُمْ رُبَّمَا بَنَیْتُمْ وَ رُبَّمَا أَمْسَکْتُمْ فَقَالُوا حَتَّی تَجِیئَنَا النَّفَقَةُ فَقُلْتُ لَهُمْ وَ مَا نَفَقَتُکُمْ فَقَالُوا قَوْلُ الْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَإِذَا قَالَ بَنَیْنَا وَ إِذَا أَمْسَکَ أَمْسَکْنَا:تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۸، ص۱۲۳/ نورالثقلین.
  26. قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أُسْرِيَ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ وَ عُرِضَ عَلَيْهِ مَحَارِيبُ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ صَلَّى بِهَا وَ رَدَّهُ فَمَرَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي رُجُوعِهِ بِعِيرٍ لِقُرَيْشٍ وَ إِذَا لَهُمْ مَاءٌ فِي آنِيَةٍ وَ قَدْ أَضَلُّوا بَعِيراً لَهُمْ وَ كَانُوا يَطْلُبُونَهُ فَلَمَّا أَصْبَحَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ لِقُرَيْشٍ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أُسْرِيَ بِي إِلَى بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ وَ أَرَانِي آثَارَ اَلْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ مَنَازِلَهُمْ وَ أَنِّي مَرَرْتُ بِعِيرٍ لِقُرَيْشٍ فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا وَ قَدْ أَضَلُّوا بَعِيراً لَهُمْ فَشَرِبْتُ مِنْ مَائِهِمْ وَ أَهْرَقْتُ بَاقِيَ ذَلِكَ اَلْمَاءِ فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ قَدْ أمْكَنَتْكُمُ اَلْفُرْصَةُ مِنْهُ فَسْئَلُوهُ كَمِ اَلْأَسَاطِينُ فِيهَا وَ اَلْقَنَادِيلُ فَقَالُوا يَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَاهُنَا مَنْ قَدْ دَخَلَ بَيْتَ اَلْمَقْدِسِ فَصِفْ لَنَا كَمْ أَسَاطِينُهُ وَ قَنَادِيلُهُ وَ مَحَارِيبُهُ فَجَاءَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَعَلَّقَ صُورَةَ بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ تُجَاهَ وَجْهِهِ فَجَعَلَ يُخْبِرُهُمْ بِمَا يَسْأَلُونَهُ عَنْهُ فَلَمَّا أَخْبَرَهُمْ قَالُوا حَتَّى يَجِيءَ اَلْعِيْرُ وَ نَسْأَلَهُمْ عَمَّا قُلْتَ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تَصْدِيقُ ذَلِكَ أَنَّ اَلْعِيرَ تَطْلُعُ عَلَيْكُمْ مَعَ طُلُوعِ اَلشَّمْسِ يَقْدُمُهَا جَمَلٌ أَرْوَقُ فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ أَقْبَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَى اَلْعَقَبَةِ وَ يَقُولُونَ هَذَا اَلشَّمْسُ تَطْلُعُ اَلسَّاعَةَ فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ طَلَعَتْ عَلَيْهِمُ اَلْعِيرُ حِينَ طَلَعَ اَلْقُرْصُ يَقْدُمُهَا جَمَلٌ أَرْوَقُ فَسَأَلُوهُمُ مَا قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالُوا لَقَدْ كَانَ هَذَا ضَلَّ بَعِيرٌ لَنَا فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا وَ وَضَعْنَا مَاءً فَأَصْبَحْنَا وَ قَدْ أُهْرِيقَ اَلْمَاءُ فَلَمْ يَزِدْهُمْ ذَلِكَ إِلاَّ عُتُوّاً . الأمالی (للصدوق) ج۱ ص۴۴۸؛ روضة الواعظین ج۱ ص۵۶؛ نوادر الأخبار ج۱ ص۱۵۲؛ تفسير الصافي ج۳ ص۱۷۶؛ تفسیر البرهان ج۳ ص۴۸۴؛ بحار الأنوار ج۱۸ ص۳۳۶.
  27. عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عبدالله (قَالَ: لَمَّا أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ أُسْرِیَ بِهِ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قَدْ ظَفِرْتُمْ بِهِ فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَیْلَةَ قَالَ فَسَأَلُوهُ عَنْهَا قَالَ فَأَطْرَقَ وَ مَکَثَ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ رَفَعَ لَکَ أَیْلَةَ وَ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ کُلَّ مُنْخَفِضٍ مِنَ الْأَرْضِ فَارْتَفَعَ وَ کُلَّ مُرْتَفِعٍ فَانْخَفَضَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا أَیْلَةُ قَدْ رُفِعَتْ لَهُ قَالَ فَجُعِلَتْ یَسْأَلُونَهُ وَ یُخْبِرُهُمْ وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَیْهَا ثُمَّ قَالَ إِنَّ عَلَامَةَ ذَلِکَ عِیرٌ لِأَبِی سُفْیَانَ یَحْمِلُ نِدّاً یَقْدُمُهَا جَمَلٌ أَحْمَرُ یَدْخُلُ غَداً مَعَ الشَّمْسِ فَأَرْسَلُوا الرُّسُلَ وَ قَالُوا لَهُمْ حَیْثُ مَا لَقِیتُمُ الْعِیرَ فَاحْبِسُوهَا لِیُکَذِّبُوهُ بِذَلِکَ قَالَ فَضَرَبَ اللَّهُ وُجُوهَ الْإِبِلِ فَأَقَرَّتْ عَلَی السَّاحِلِ وَ أَصْبَحَ النَّاسُ فَأَشْرَفُوا فَقَالَ أَبُو عبدالله (فَمَا رُئِیَتْ مَکَّةُ قَطُّ أَکْثَرَ مُشْرِفاً وَ لَا مُشْرِفَهًْ مِنْهَا یَوْمَئِذٍ لِیَنْظُرُوا مَا قَالَ رسول‌الله (فَأَقْبَلَتِ الْإِبِلُ مِنْ نَاحِیَةِ السَّاحِلِ فَکَانَ یَقُولُ قَائِلٌ الْإِبِلُ الشَّمْسُ الشَّمْسُ الْإِبِلُ قَالَ فَطَلَعَتَا جَمِیعاً: تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۳۸؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۸۴/ البرهان.
  28. عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ حَدِیدٍ عَنْ أَبِی عبدالله (قَالَ لَمَّا أُسْرِیَ بِرَسُولِ اللَّهِ (أَصْبَحَ فَقَعَدَ فَحَدَّثَهُمْ بِذَلِکَ فَقَالُوا لَهُ صِفْ لَنَا بیت‌المقدس قَالَ فَوَصَفَ لَهُمْ وَ إِنَّمَا دَخَلَهُ لَیْلًا فَاشْتَبَهَ عَلَیْهِ النَّعْتُ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ (فَقَالَ انْظُرْ هَاهُنَا فَنَظَرَ إِلَی الْبَیْتِ فَوَصَفَهُ وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ ثُمَّ نَعَتَ لَهُمْ مَا کَانَ مِنْ عِیرٍ لَهُمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الشَّامِ ثُمَّ قَالَ هَذِهِ عِیرُ بَنِی فُلَانٍ تَقْدَمُ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ یَتَقَدَّمُهَا جَمَلٌ أَوْرَقُ أَوْ أَحْمَرُ قَالَ وَ بَعَثَ قُرَیْشٌ رَجُلًا عَلَی فَرَسٍ لِیَرُدَّهَا قَالَ وَ بَلَغَ مَعَ طُلُوعِ الشَّمْسِ قَالَ قُرْطَةُ بْنُ عَبْدِ عَمْرٍو یَا لَهْفاً أَلَّا أَکُونَ لَکَ جَذَعاً حِینَ تَزْعُمُ أَنَّکَ أَتَیْتَ بیت‌المقدس وَ رَجَعْتَ مِنْ لَیْلَتِک: تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج۸، ص۴۰؛ مرآةالعقول، ج۲۶، ص۲۵۲/ نورالثقلین.