اسلام آخرین دین آسمانی است که از همه ادیان آسمانی کامل‌تر و جامع‌تر است و بر حضرت محمد بن عبدالله نازل گردیده است.

معنای لغوی:

واژه اسلام از «سلم» به معنای درستی و تندرستی و آسایش است[۱] برخی سلم و سلامت را نداشتن آفات و امراض ظاهری و باطنی می‌دانند[۲].

برخی اسلام را از همین ریشه و به معنای انقیاد می‌دانند پس اسلام یعنی سلامت از اباء و انکار و امتناع و زیر بار نرفتن[۳]. ابن منظور نیز اسلام و استسلام و انقیاد را هم‌معنی می‌شمارد و آن را اظهار خضوع در مقابل یک چیز می‌شمارد[۴]. بنابراین، اسلام به معنای سرسپردگی و کرنش است، زیرا از سرکشی و نافرمانی که نوعی آسیب و تباهی به شمار می‌آید، خالی است. به‌عبارت‌دیگر، می‌توان گفت اسلام وارد شدن در سلم و سلامت است. شیخ طبرسی معتقد است که اسلام می‌تواند از «تسلیم» به معنای تسلیم بودن در برابر امر خدا باشد، زیرا تسلیم نیز از «سلام» گرفته شده و به معنای انجام کاری است که تهی از تباهی باشد؛ بنابراین، اسلام انجام طاعاتی است که پیراسته از تبهکاری باشد[۵]، پس به طور کلی می‌توان گفت اسلام سرسپردگی در برابر خداست، زیرا همراه با سلامت از هرگونه سرکشی و فسادی است.

«سلام» به معنای تحیت نیز از همین ریشه است؛ به این معنا که رابطه طرفین، مسالمت‌آمیز است و از هرگونه جنگ و نزاع - که نوعی عیب و آفت - است، خالی است[۶].

معناشناسی قرآنی واژۀ اسلام

گفتیم معنای لغوی اسلام، سرسپردگی و گردن نهادن و تسلیم بودن است. در قرآن کریم نیز این واژه به همین معنا در آیات مختلف از جمله بقره،112 و 131؛ آل عمران، 20 و 83؛ نمل،44به‌کاررفته است: قرآن کریم در هشت مورد واژه «اسلام» را در همین شکل مصدری به کار برده است. (آل عمران19و 85)؛ سوره مائده،3؛ سوره انعام، 125؛ سوره توبه،74؛ سوره زمر،22؛ سوره حجرات،17؛ سوره صف، 7).

از منظر قرآن کریم یک دین خدایی بیشتر وجود ندارد و همه پیامبران پروردگار نیز برای تبلیغ و ترویج همین یک دین آمده‌اند (شوری/13). در این بینش سخن از «ادیان» نیست، بلکه سخن از «دین یگانه» است و میان آموزه‌های پیامبران، هیچ‌گونه گسست، جدایی و ناسازگاری نیست (بقره/136). (بقره/285)؛ بنابراین، دینی که به‌وسیله پیامبران، از آدم تا خاتم (ع) آمده، یکی است و گوهر آن نیز جز «تسلیم» در برابر پروردگار متعال و اوامر او نیست.

از همین روست که قرآن کریم اسلام و مسلم بودن را به پیامبران پیشین و پیروان آنها نیز نسبت داده است:

حضرت ابراهیم و اسماعیل ضمن دعا برای پذیرش کارشان در پیشگاه خدای سبحان از او می‌خواهند که آنان را از سرسپردگان در برابر اوامر خود قرار دهد[۷]. نیز حضرت ابراهیم و یعقوب ضمن سفارش فرزندانشان به دین‌داری، به آنان توصیه می‌کنند که جز در حالت اسلام و تسلیم از دنیا نروند[۸]، چراکه حقیقت دین‌داری چیزی تسلیم مطلق بودن در برابر خدای حکیم و رهنمودها و اوامر و نواهی او نیست.

حواریون نیز خود را مسلم و تسلیم در برابر خداوند رحمان معرفی می‌کنند[۹]. حضرت موسی - علیه‌السلام - نیز همین اصطلاح را برای قوم خود به کار برده است[۱۰]، حضرت یوسف - علیه‌السلام - نیز در دعای خود به درگاه پروردگار، از او می‌خواهد که در حالت اسلام از دنیا رحلت کند[۱۱]، از همین روست که قرآن دین را نزد خدا فقط اسلام می‌داند[۱۲].

پس بر پایه آیات کریمه یاد شده، اسلام، تسلیم بودن در برابر خدا و اوامر اوست، اوامری که به‌وسیله پیامبران الهی از اولین آن بزرگواران تا آخرین، به مردم اعلام و ابلاغ شده است. پس در فرهنگ قرآن، مسلمان تنها به پیروان پیامبر اسلام (ص) اطلاق نمی‌شود، بلکه اسلام به معنای وسیع کلمه (معنای لغوی)، تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هرگونه شرک و دوگانه‌پرستی است و به همین جهت است که قرآن کریم حضرت ابراهیم (ع) را مسلمان معرفی می‌کند.

معنای اصطلاحی اسلام

اسلام در اصطلاح یکی از ادیان آسمانی و الهی است و بر دین پیامبر خاتم حضرت محمد بن عبدالله (ص) اطلاق می‌شود الوجوه و النظائر، ج 1، ص 248 شاید بتوان گفت مناسبت میان معنای اصطلاحی و معنای لغوی اسلام این است که دین اسلام سراسر طاعت و تسلیم در برابر خداوند و پذیرش و انقیاد اوامر، بدون هیچ‌گونه اعتراضی است[۱۳]. علت نام‌گذاری شریعت خاتم به اسلام این است که در این دین بنده تسلیم اراده خدای سبحان است[۱۴]. دین اسلام خاتم ادیان کامل‌ترین آنها و از آنجا که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است[۱۵] تا آخر جهان باقی است.

دین واحد و شرایع متفاوت

دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است«انَّ الدّینَ عِندَ اللَّهِ الاسلامُ»[۱۶]، و دینی غیر از آن از کسی پذیرفته نمی‌شود[۱۷]؛ ولی شریعت، همان فروع و جزئیاتی است که برای هر پیامبر به طور مشخص بیان شده و نسبت به امت‌های مختلف متفاوت است؛ بنابراین، خطوط کلی دین ثابت و لایتغیر است و به همین سبب تعددناپذیر بوده، جمع و تثنیه در آن روا نیست؛ بنابراین می‌توان گفت دین الهی واحد و دارای مراتبی است که در هر زمانی به‌تناسب همان زمان مرتبه‌ای از آن ظهور پیدا کرده است[۱۸].

آموزه‌های اسلام

اسلام مکتبی جامع و واقع‌گراست که در آن به همه جوانب نیازهای انسانی توجه شده است. مجموعه تعلیمات اسلام از یک لحاظ به سه بخش تقسیم می‌گردد[۱۹]:

الف: اصول عقاید: یعنی چیزهایی که هر مسلمان باید بدان‌ها معتقد شود. کاری که در این زمینه برعهده انسان است از نوع کار تحقیقی و از اعمال جوانحی و قلبی است.

ب: اخلاقیات: یعنی خصلت‌هایی که هر مسلمان باید خود را به آنها بیاراید و خویشتن را از اضداد آنها دور نگه دارد.

ج: احکام: یعنی دستورهایی که به فعالیت‌های خارجی و عینی انسان، اعم از معاش و معاد و امور فردی و اجتماعی وی مربوط است.

اسلام ظاهری و اسلام واقعی

اسلام بر دو گونه است. یک اسلام، امری اجتماعی و ظاهری است که نتیجه‌‌هایی مثل پاکی بدن، جواز ازدواج، ارث بردن از مورّث مسلمان بر آن مترتب می‌شود. این اسلام چیزی است که وقتی تحقق پیدا می‌کند، این آثار ظاهری در همین دنیا بر آن مترتب می‌شود، هرچند فرد به هیچ‌کدام از اصول اسلام، اعتقاد واقعی نداشته باشد. همین‌که فرد شهادتین را بگوید، این آثار بر او مترتب می‌شود. حتی منافقی که برای استفاده از مزایای اسلام در ظاهر اظهار اسلام می‌کند، بدنش پاک است، مسلمانان می‌توانند به او زن بدهند یا با او ازدواج کنند، و از مورّث مسلمان نیز ارث می‌برد. این اسلام ظاهری است. در بسیاری از منابع دینی وقتی کلمه اسلام به کار می‌رود، مراد همین اسلام ظاهری است. این اسلام هیچ ضمانتی برای بعد از مرگ ندارد، و رفتن به بهشت یا نرفتن به جهنم نیز ربطی به این اسلام ندارد. این اسلام فقط گفتن شهادتین است و آثار آن نیز همان احکام است؛ البته به‌شرط این‌که دلیلی برانکار واقعی آن عقاید نباشد. ما مأمور به‌ظاهر هستیم و همین‌که می‌گوید، باید از او بپذیریم، ولی اگر کاری کرد که معلوم شد دروغ می‌گوید، مسئله ارتداد مطرح می‌شود. در زمان پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله نیز کسانی پشت سر ایشان (گاهی در صف اول) نماز می‌خواندند ولی از منافقان بودند. آیات فراوانی بر این مطلب دلالت دارد. این اسلام ظاهری است و تأثیرش هم فقط در همین احکام ظاهری این دنیاست. اما اگر انسان واقعاً به آنچه خداوند گفته و نازل کرده است، اعتقاد داشت، و قبول داشت که همه آنها درست است و چیزی از آنها را انکار نکرد، زمینه دریافت سعادت ابدی را پیدا می‌کند[۲۰].

مراتب اسلام

اسلام دارای چهار مرتبه و درجه است:

مرتبه اول از اسلام پذیرش ظاهری اوامر و نواهی خدا است، به اینکه با زبان، شهادتین را بگوید (اعتقاد قلبی داشته باشد یا نه)، عدم پذیرش این مرتبه موجب کفر است؛

مرتبه دوم؛ تسلیم و انقیاد قلبی نسبت به نوع اعتقادات حقه تفصیلی و اعمال صالحه‌ای که از توابع آن است، هرچند که در بعضی موارد تخطی شود، و خلاصه کلام این‌که داشتن این مرحله منافاتی با ارتکاب بعضی گناهان ندارد؛

مرتبه سوم‌؛ نفس آدمی وقتی با انجام اعمال صالح و متخلق شدن به اخلاق فاضله، خودبه‌خود سایر قوای حیوانی و شهوانی برای نفس رام می‌شود به گونه‌ای که نفس به‌آسانی می‌تواند از سرکشی آنها جلوگیری کند، اینجاست که آدمی آن‌چنان خدا را بندگی می‌کند که گویی او را می‌بیند و یا یقین دارد که خدا او را می‌بیند، چنین کسی دیگر در باطن و سرخود هیچ نیروی سرکشی که مطیع امرونهی خدا نباشد، و یا از قضاوقدر خدا به خشم آید، نمی‌بیند، و سراپای وجودش تسلیم خدا می‌شود؛

مرتبه چهارم؛ انسان در حالی که در مرتبه سابق از اسلام و تسلیم هست، ای بسا که عنایت ربانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که ملک تنها برای‌خداست، و غیر خدا هیچ چیزی نه مالک خویش است، و نه مالک چیز دیگر، مگر آنکه خدا تملیکش کرده باشد، پس ربی هم سوای او ندارد، و این معنایی است موهبتی، و افاضه‌ای است الهی که دیگر خواست انسان در به دست آوردنش دخالتی ندارد[۲۱].

پانویس

  1. (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3: 68).
  2. (راغب اصفهانی، مفردات، 422 و ابن منظور، لسان العرب، ج 12: 289)
  3. (ابن فارس، معجم مقاییس اللغة:68).
  4. (ابن منظور لسان العرب، 294)
  5. (طبرسی،1372 ش، ج 2: 715)
  6. (ابن منظور، لسان العرب، ج 12: 289)
  7. (بقره/128)
  8. (بقره/132).
  9. (آل عمران/52).
  10. (یونس/84).
  11. :(یوسف/101).
  12. :«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ» (آل عمران/19).
  13. مبادی الاسلام، ص 7
  14. طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعهٔ مدرسین حوزه علمیه، 1417، ج‌16، ص 193
  15. (سوره احزاب: 40)
  16. آل عمران/ 19)
  17. «و مَن یَبتَغِ غَیرَ الاسلامِ دینًا فَلَن یُقبَلَ مِنهُ...» (آل عمران/ 85)
  18. المیزان، ج‌3، ص 121 و ج‌3، ص 278 و ج‌7، ص 248 و ج‌10، ص 64.
  19. المیزان، ج1، ص267 و ج10، ص 168 و 293 و ج18،ص 159؛ مصباح یزدی، محمدتقی، مجموعه معارف قرآن، خداشناسی، قم، در راه حق، 1365ش، ص 14-12؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1383، ج 2، ص 63 و 64.
  20. https://mesbahyazdi.ir/node/6744/%D8%AC%D9%84%D8%B3%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%86%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%D8%9B-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86
  21. المیزان، ج 1، ص 457-454.