احمد بن حنبل
ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل فقیه مسلمان در بغداد زاده شد؛ پدر و مادرش از ساکنان مرو بودند. مکتب فقه حنبلی، یکی از فرق اربعه اهلسنت است.مذهب حنبلی پس از مرگ وی به وسیلهٔ شاگردانش ایجاد شد. این مکتب جریان متقابلی بود که تفسیر تحتاللفظی قرآن، احادیث، تقلیل ارزش قیاس و اجماع را مورد توجه قرار میداد. پیروان احمد ابنحنبل به حنبلی مشهورند. (ابوحنیفه، مالک بن انس، شافعی و احمد بن حنبل) که مؤسسان فرق اربعه اهلسنت بودند، را ائمه اربعه مینامند.
احمد بن حنبل | |
---|---|
نام کامل | احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد بن ادریس بن عبدالله الشیبانی المروزی البغدادی |
اطلاعات شخصی | |
روز تولد | ربیع الاول سال ۱۶۴.ق |
محل تولد | بغداد |
روز درگذشت | ربیعالآخر سال ۲۴۱.ق |
محل درگذشت | بغداد |
دین | اسلام، اهلسنت |
استادان |
|
شاگردان |
|
آثار |
|
احمد بن حنبل رئیس و پیشوای مذهب حنابله و اصحاب حدیث است که در دوران اوج اقتدار عباسیان و علمای معتزله، با دفاع از اندیشه قدمت قرآن و پایداری در واقعه محنت (به معنی آزمایش و محاکمه در مورد خلق قرآن) مطرح گشت. احمد بن حنبل کتاب مسند را تألیف کرد، که مجموعهای بالغ بر ۳۰٬۰۰۰ حدیث بود. این احادیث نه به ترتیب موضوع، بلکه برحسب اسامی صحابهای که حدیث نقل کردهاند تنظیم شدهاست.
احمد بن حنبل کیست
او أبو عبدالله، احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد بن ادریس بن عبدالله الشیبانی المروزی البغدادی است که پدر و مادرش از اعراب ساکن مرو بودند. وی چهارمین امام از ائمه اربعه اهلسنت میباشد. که در سال ۱۶۴ هجری در بغداد متولّد شد و در سال ۲۴۱ هجری قمری در همان شهر وفات یافت.
او سفرهای علمیاش را به کوفه، بصره، مکه، مدینه، یمن و شام انجام داد و از علم دانشمندان عصر خویش بهره گرفت. همچنین وی از محدّثان بزرگ اهل سنّت به شمار میآید و از مهمترین تالیفات او میتوان به کتاب مُسنَد او اشاره کرد. وی در مسند خویش بیش از چهل هزار حدیث نقل کرده است. و به احادیث مرسل و ضعیف نیز عمل میکرده است[۱]. این مذهب در بغداد ظهور کرد و به شام هم رفت. امروز مذهب غالب اهلسنت در حجاز، قطر، فلسطین و بحرین، مذهب حنبلی است[۲].
اساتید ابنحنبل
ابنحنبل از همان آغاز جوانی به کسب علوم مختلف پرداخت و از محضر بیش از ۲۸۰ استاد استفاده برد که از جمله آنها افرادی چون هشیم بن بشیر، سفیان بن عینیه، وکیع، قاضی ابویوسف، شافعی، یحیی القطان و ولید بن مسلم میباشند که علاوه بر استفاده علمی، از آنان روایت و حدیث نقل کرده است. ذهبی شمار زیادی از اساتید او را نام برده است[۳].
شاگردان ابنحنبل
ابنحنبل دارای شاگردان بسیاری بود که از مشهورترین شاگردانش میتوان به فرزندش صالح بن احمد بن حنبل (م ۲۶۶)، و فرزند دیگرش، عبدالله بن احمد بن حنبل (م ۲۹۰) و عبدالملک بن عبدالحمید بن مهران (م ۲۷۴) و احمد بن محمد بن حجاج مروزی، ابوبکرم اثرم، ابویحیی الناقد و فضل بن زیاد اشاره کرد[۴]. مسلم بن حجاج نیشابوری و محمد بن اسماعیل بخاری از وی روایت کردهاند[۵].
جایگاه و آثار علمی ابنحنبل
فارغ از اغراقهای برخی معاصران در ستایش ابنحنبل[۶] وی از حافظان بزرگ حدیث بوده است. به رغم تفاخرهای رایج آن دوران به حفظخوانی حدیث، او همواره بر نگاشتهها تکیه میکرد[۷] و در کنار پرورش شاگردانی برجسته، آثاری مکتوب بر جای نهاد.
مسند ابنحنبل
برجستهترین اثر احمد بن حنبل، کتاب مسند اوست. این اثر با ۲۶۳۰۰ روایت از میان دهها هزار روایت رایج[۸]. بزرگترین کتاب حدیثی متقدم اهلسنت در زمینههای عقیدتی، اخلاقی، تفسیری، فقهی، فضیلتها، و سیره، از زبان حدود ۷۰۰ صحابی[۹] است. به باور برخی، گردآوری نهایی مسند به دست عبدالله بن احمد صورت گرفت[۱۰]. گویا او چند حدیث نیز به اثر پدر افزوده است[۱۱]. وی روایتهای مسند را که بر خلاف ترتیب موضوعی صحاح، به ترتیب اشخاص یا قبایل سامان گرفته[۱۲] از طریق سماع از پدر[۱۳]، یا قرائت بر وی، به رغم نهی پدر از آن، با افزودههایی از خود[۱۴] ترتیب داده است. حنبل بن اسحاق، برادرزاده ابنحنبل و صالح، فرزندش، نیز مسند را از او شنیدهاند[۱۵]. ابوبکر قطیعی، شاگرد عبدالله، آن را با افزودههایی از خود، روایت کرده است[۱۶]. مهمترین ویژگی مسند ابنحنبل نسبت به مجموعههای حدیثی اهلسنت، وجود بسیاری از روایتهای منقول از اهلبیت یا درفضیلت ایشان و اختصاص مسندی به امام علی(علیهالسلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) است.
مسند ابنحنبل که با گزینشی احتیاط آمیز[۱۷] به گزارش گسترده روایت پرداخته، از استقبال کمنظیر محدثان آن روزگار برخوردار گشت و دیری نپایید که منزلتی والا یافت تا جایی که از همان آغاز، برخی همه روایتهای آن را از دیدگاه ابنحنبل صحیح دانستند و برای اثبات مدعای خود، به گزارشهایی درباره میزان حزمگرایی ابنحنبل در هنگام فراهم ساختن مسند و نیز تصریحات گاه و بیگاه وی بر معیار خواندن این کتاب، استناد کردند[۱۸].
این دیدگاه به تدریج به افراط گرایید تا آنجا که ابوالعلاء همدانی وجود هرگونه حدیث ساختگی را در مسند احمد انکار نمود[۱۹]. ولی ابنجوزی (درگذشت در ۵۹۷ق.) با ذکر نمونههایی، به وجود احادیث ساختگی در این اثر اعتراف کرده است[۲۰]. ابنتیمیه (درگذشت در ۷۲۸ق.) در تلاش برای داوری میان این دو نگرش، به پشتوانه رسالت کلی مسند نویسان، یعنی گزارش بیطرفانه روایات، تعمّد کذب را از ابنحنبل که خود را متعهد به ترک روایتهای راویان مشهور به کذب دانسته، نفی میکند[۲۱].
این جهتگیری در پی رشد دانش رجال و نیز وجود حدیثهای مخالف با مزاج سلفیان، از جمله اخبار فضیلتهای علی(علیهالسلام) صورت پذیرفته است[۲۲]. ابنحجر عسقلانی (۷۷۳ـ۸۵۲ق.) با تدوین کتابی در تبیین احادیث ساختگی مسند و دفاع از برخی از آنها، به تثبیت این نظریه یاری رساند[۲۳]؛ ولی با جعلی خواندن روایتهای فضیلت مخالفت کرد[۲۴].
دیگر آثار ابنحنبل
ابن حنبل کتابی دیگر در باب زهد نگاشته که به تعبیر ابنتیمیه، از دروغپردازیهای متداول در اینگونه کتب تهی است[۲۵]. از کتابهای منسوب به وی العلل و معرفة الرجال، الاسماء و الکنی و... است که بر پایه استقرای برخی معاصران به۵۰ اثر میرسد[۲۶]. بسیاری از این کتابها به دست شاگردان وی تدوین شدهاند. برای نمونه در میان کتابهای فقهی چون الاشربه صغیر، الاشربه کبیر، و المناسک تنها کتاب فقهی تألیف خود وی رسالهای در باب نماز است[۲۷]. البته به ادعای ذهبی (درگذشت در ۷۴۸ق.) همین کتاب نیز از آنِ وی نیست[۲۸]. عبدالله بن احمد راوی برخی از این کتب است[۲۹].
اندیشههای ابنحنبل
برخی عوامل از جمله: رواج فزاینده حدیثهای دروغین (تا جایی که بغداد دار الضرب لقب یافت)؛ گسترش قلمرو جغرافیایی اسلام و ارتباط مسلمانان با تمدنها و فلسفههای بزرگ آن زمان؛ آغاز نهضت ترجمه؛ رواج مکاتب و مذاهب مختلف؛ نفوذ موالی به دستگاه خلافت و اقتدار روزافزون آنها؛ پیدایش ستیزها و تکفیرها میان مذاهب؛ و رواج اشرافیت در جامعه، در شکلدهی به شخصیت و باورهای ابنحنبل سهیم بودند؛
خدا و صفاتش
به روایت ابنخیاط (درگذشت در ۵۱۳ق.) از عقاید توحیدی ابنحنبل، جزء ناپذیری خداوند و توقیفی بودن صفات او است[۳۰]. وی اوصافی چون سمیع و بصیر را مستلزم وجود سمع و بصر در خداوند میداند و او را دارای وجه میشمرد؛ اما نه بهگونه دیگر وجوه و نه همراه با جسمانیت وی. دستان وی نیز گرچه صفت ذاتی اویند، به هیچ وجه مستلزم جسمانیت وی یا ترکب و محدودیت و مانند آن نیستند[۳۱]. از این رو، وی از مخالفان دیدگاههای جهم بن صفوان (درگذشت در ۱۲۸ق. است[۳۲]. و انتقادهای او به جهمیه در دو کتاب الرد علی الجهمیه منسوب به وی و نیز کتاب السنّه نگاشته فرزندش عبدالله، گرد آمده است. وی آنها را به پیروی از متشابهات قرآن متهم کرد و در توصیف مذهب آنان در قالبی اعتراضآمیز، نامحدود بودن خداوند، عینیت ذات و صفات و... را نفی نمود[۳۳]. کتاب الرد علی الجهمیه با حمایت بیهقی (درگذشت در ۴۵۸ق.)، ابنابییعلی (درگذشت در ۵۲۶ق.)، ابنتیمیه (درگذشت در ۷۲۸ق.) و نیز ابنقیم (درگذشت در ۷۵۱ق.) روبهرو شد. ذهبی با تشکیک در سند این کتاب، صحت انتساب آن به او را نپذیرفته است[۳۴].
خلقت قرآن
درباره خلقت قرآن نیز از ابنحنبل دیدگاههای گوناگون گزارش شده است؛ چنانکه در رویداد محنه توقف نمود[۳۵]. لیکن به روایت یعقوبی، او در پی فشارهای حکومت و با تلقین اسحاق بن ابراهیم، از راه تقیه حدوث قرآن را پذیرفت[۳۶]. وی در روایاتی به رد مخلوق دانستن قرآن بسنده کرده است[۳۷]، گرچه روایتهای فراوان تأکید دارند که او به قدیم بودن قرآن باور داشته است[۳۸].
رویداد محنه
مأمون عباسی در ربیع الاول سال ۲۱۸ق. به بازجویی از عقاید شخصیتهای دینی و سیاسی درباره حدوث و قدم قرآن همت گماشت و همگان را به پذیرش اندیشه حدوث قرآن وادار ساخت. اسحاق بن ابراهیم، حکمران بغداد، به فرمان وی همه فقیهان و محدثان بغداد، از جمله ابنحنبل را بازجویی کرد[۳۹]. وی به رغم اعتراف یارانش، از پذیرش مفاد اعترافنامه خودداری ورزید [۴۰] و در پی آن به حبس و قتل تهدید شد. اسحاق بار دیگر حجت را بر محدثان تمام و تهدید کرد که در صورت مخالفت، آنها را دست بسته به اردوگاه خلیفه در طرطوس در کرانه شرقی دریای مدیترانه خواهد برد. سرانجام تنها ابنحنبل و محمد بن نوح بر عقیده خود پای فشردند.
دیری نپایید که به فرمان خلیفه، همه آنها از مسیر شهر انبار به طرطوس فرستاده شدند؛ اما با رسیدن خبر مرگ مأمون در رقه شام، در کرانه غربی رود فرات، از همان مسیر به بغداد بازگشتند. [۴۱] بر پایه گزارشی، دستگیری و حبس وی ۲۸ ماه طول کشید. [۴۲] با توجه به آزادی او در ماه رمضان سال ۲۲۰ق. این گزارش معقول مینماید. برخی مجموع دوران حبس او را ۲۸ روز دانستهاند[۴۳]. با روی کار آمدن معتصم عباسی در سال ۲۱۸ق. و به تحریک معتزله، دیگر بار کار بر اهل حدیث سخت شد. معتصم احمد را فراخواند وچون با اصرار وی بر قدیم دانستن قرآن روبهرو شد، او را ۳۳ یا ۲۳ یا ۱۸ و یا۸۰ ضربه تازیانه زد[۴۴].
به گفته برخی، احمد زخم بسیار برداشت و بیهوش شد[۴۵]. به باور یعقوبی (درگذشت در ۲۹۲ق.) سرانجام وی بهاندیشه حدوث قرآن تن داد. ابنحبّان (درگذشت در ۳۵۴ق.) و بسیاری دیگر بر این باورند که او تا پایان بر دیدگاه خود پای فشرد[۴۶]. وی در دوران ۱۴ ساله خلافت معتصم و واثق، به حبس خانگی دچار گردید [۴۷] و از تکاپوهای حدیثی محروم ماند. سرانجام در دوران متوکل و با بازگشت حدیثگرایی به عرصه دربار، گویا وی پنج سال تدریس کرد. در پی درخواست خلیفه از او برای تعلیم فرزندانش در سال ۲۳۷ق. سوگند یاد کرد تا دیگر حدیث نگوید و تا هنگام مرگش حدیث نگفت[۴۸].
قابلیت زیادت و نقصان در ایمان
بر پایه شواهدی، ابنحنبل ایمان را پذیرنده زیادت و نقصان میدانست [۴۹] و آن را ترکیب نیت و سخن و عمل میخواند. وی جبریمذهب بود و حسن و قبح عقلی را باور نداشت و بهشت و دوزخ را مخلوق میشمرد و به شفاعت در روز قیامت پایبند بود[۵۰]. از جمله عقاید منسوب به او، رؤیت خداوند در روز قیامت است[۵۱].
رعایت ترتیب در فضیلت خلفا
بر پایه برخی روایات، وی در فضیلت خلفا به ترتیب آنها پایبند بود[۵۲] و از این رو، شیعیان را که علی(علیهالسلام) را بر ابابکر برتری میدهند، بر خطا میدانست. توقف وی در برتر شمردن علی(علیهالسلام) بر عثمان را گزارش کردهاند[۵۳]، حال آنکه وی راوی انبوهی از روایتها در برتری علی(علیهالسلام) چون حدیث طیر مشوی، مؤاخات، رایت و غدیر است[۵۴] و بر اختصاص بیشترین روایتهای فضیلت به علی(علیهالسلام) تصریح نموده [۵۵] و از این طریق، در تعدیل عثمانگرایی در میان اهلسنت نقشی مهم ایفا کرده است. بر پایه گزارشی از عبدالله بن احمد، وی از دلیل سکوت پدر درباره علی(علیهالسلام) پرسید. او به برتری علی بر خلفای سهگانه و دیگر صحابه اشاره کرد؛ با این استدلال که علی از خاندانی است که هیچکس را نمیتوان با آنها مقایسه کرد[۵۶].
دیدگاهها و جهتگیریهای سیاسی
وی خلافت را تنها حق قریش میدانست؛ حقی که با جور و ستم از اعتبار نمیافتد. فارغ از باور به مشروعیت حکومتها، چنانکه از سیره وی نیز نمایان است، او به حرمت قیام بر ضدّ هر حاکم شایسته یا ناشایست معتقد بود. البته اطاعت از حاکمان را تنها تا جایی روا میدانست که به ارتکاب حرام الهی نینجامد. بر این اساس، همراهی در جنگها واجب و نمازگزاردن به امامت حاکم، سنّت است؛ زیرا خداوند به ولایت وی بر جامعه راضی است و نباید به مشیت خدا اعتراض کرد[۵۷].
دیدگاههای فقهی
دیدگاههای فقهی ابنحنبل همچون دیدگاههای کلامیاش، افزون بر سخنان پراکنده وی، از کتاب مسند و دیگر کتابهای او برآمده است. از آنجا که او مسند را بدون پایبندی به صحّت همه روایتهای آن نگاشته، برخی از دانشمندان در فقیه نامیدن وی تردید کردهاند؛ چنانکه طبری (درگذشت در ۳۱۰ق.) در اختلاف الفقهاء و ابنعبدالبرّ (درگذشت در ۴۶۳ق.) در الاتقاء علی الائمة الثلاثة از یادکرد وی به منزله فقیه خودداری ورزیدهاند. طبری در همین راه به بهانه تشیعش از حنبلیان آزار دید و از دفن در قبرستان مسلمانان محروم ماند[۵۸]. در این میان، حنبلیان به پشتوانه گزارشهایی از احتیاط ابنحنبل در نقل حدیثهای مربوط به حلال و حرام[۵۹]، حدیثهای فقهی مسند وی را در حکم دیدگاههای او میانگارند و از فقیه خواندن او ابا ندارند[۶۰].
استحباب زیارت قبور برای مردان
ابن حنبل زیارت قبور را برای مردان مستحب میدانست[۶۱]. ولی ابنتیمیه به پشتوانه کلام خرقی، ظاهر این گفتار را فقط دلالتگر بر جواز میداند[۶۲]. وی نخست قرائت فاتحه هنگام زیارت قبور را بدعت میخواند؛ اما سپس به روایتی در این باب برخورد و از نظر خویش بازگشت[۶۳]. درباره نظر وی در زمینه زیارت زنان نیز روایتهایی متعارض در نهی یا اباحه به چشم میخورد[۶۴].
عدم وجوب حج بر مرتد
حنبلیان، همچون حنفیان، حج را بر مرتد واجب نمیدانند[۶۵]. اما از احمد درباره استنابه در حجّ مستحب برای فرد دارای قدرت که پیشتر حجّة الاسلام بهجای آورده، دو روایت در منع و جواز به چشم میخورد[۶۶]. ابنحنبل تمتع را بر اِفراد و اِفراد را بر قرآن ترجیح میدهد[۶۷]. وی همچون مالک بن انس، احرام عمره از میقات را بهتر از احرام پیش از آن میداند[۶۸]. وی به سان شافعی، نیت را در شکل گرفتن احرام کافی میداند[۶۹]. و تلبیه را مستحب میشمرد[۷۰]. از دید او، بر خلاف پیشوایان دیگر مذاهب، محرم نمیتواند در عدّه به همسر مطلّقه خود رجوع کند[۷۱]. ولی بر پایه روایتی دیگر از ابنحنبل، این رجوع جایز است[۷۲]. درباره رکن بودن سعی میان صفا و مروه، از احمد دو روایت به چشم میخورد[۷۳].
پانویس
- ↑ دائرة المعارف فقه مقارن، ص ۱۴۱و۱۴۲
- ↑ تاریخ الفقه الاسلامی، ص ۱۴۸
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۰ ۱۸۱
- ↑ زحیلی، وهبة بن مصطفی، الفقه الاسلامی و ادلّته، ج۱، ص ۵۴
- ↑ ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۱
- ↑ صفة الصفوه، ج۲، ص۳۳۷؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۸۷
- ↑ الجرح و التعدیل، ج۱، ص۲۹۵؛ ج۲، ص۶۹
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۳، ۱۵
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۵
- ↑ EI (The Encyclopaedia of Islam) AHMAD HANBAL
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۳
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۸-۲۱
- ↑ تهذیب الکمال، ج۱۴، ص۲۸۹
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۵۲۴
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۳
- ↑ منهاج السنة النبویه، ج۷، ص۹۷
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۳-۱۴
- ↑ خصائص مسند احمد، ص۱۵-۱۸
- ↑ اضواء علی السنة المحمدیه، ص۳۲۶
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۴۸
- ↑ منهاج السنة النبویه، ج۷، ص۹۷
- ↑ الموضوعات، ج۱، ص۳۶۶؛ منهاج السنة النبویه، ج۷، ص۲۲۴
- ↑ القول المسدد، ص۵
- ↑ القول المسدد، ص۷
- ↑ مجموع الفتاوی، ج۱۸، ص۷۲
- ↑ مسائل الامام احمد، ج۱، ص۱۱۷-۱۲۴
- ↑ المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۲۴
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۳۳۰
- ↑ تاریخ بغداد، ج۹، ص۳۷۵
- ↑ العقیده، ص۱۰۲-۱۰۴
- ↑ کتاب السنه، ج۱، ص۱۰۳
- ↑ الرد علی الزنادقه، ص۱۹-۲۲
- ↑ الرد علی الزنادقه، ص۱۹-۲۲
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۸۷
- ↑ الثقات، ج۱، ص۱۹۴
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۲
- ↑ کتاب السنه، ج۱، ص۱۳۲
- ↑ کتاب السنه، ج۱، ص۱۰۲، ۱۰۳؛ العقیده، ص۶۰، ۶۸، ۷۲، ۷۹
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۶۳۶-۶۳۷؛ تجارب الامم، ج۴، ص۱۶۷
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۶۳۱-۶۳۹؛ قس: تجارب الامم، ج۴، ص۱۶۶-۱۶۷؛ المنتظم، ج۱۱، ص۱۹-۲۲
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۶۴۰-۶۴۵؛ الفتوح، ج۸، ص۴۲۲؛ المنتظم، ج۱۱، ص۲۲-۲۴
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۵۲
- ↑ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۴۶۴؛ قس: المنتظم، ج۱۱، ص۴۴
- ↑ تاریخ مختصر الدول، ص۱۳۹
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷۲؛ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴، ۸۴؛ قس: الثقات، ج۸، ص۱۹
- ↑ وفیات الاعیان، ج۱، ص۶۴
- ↑ کتاب السنه، ج۱، ص۳۰۷
- ↑ کتاب السنه، ج۱، ص۳۰۷
- ↑ العقیده، ص۶۲-۷۷
- ↑ اصول السنه، ص۲۳؛ درء تعارض العقل و النقل، ج۱، ص۳۰۱
- ↑ کتاب السنه، ج۲، ص۵۷۳
- ↑ العقیده، ص۶۲-۶۴
- ↑ فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۶۵-۷۲۷
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۱؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۶-۲۷
- ↑ فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۶۵-۷۲۷
- ↑ العقیده، ص۶۵-۷۶
- ↑ تاریخ بخارا، ص۲۸۱
- ↑ خصائص المسند، ص۱۳-۱۵
- ↑ طبقات الفقهاء، ص۹۱-۹۲؛ المدخل الی مذهب الامام احمد، ج۱، ص۱۰۶-۱۰۸
- ↑ المغنی، ج۲، ص۴۲۶
- ↑ المحرر فی الفقه، ج۱، ص۲۱۳
- ↑ المغنی، ج۲، ص۴۲۶
- ↑ المغنی، ص۴۳۰
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۶۳۲
- ↑ المغنی، ج۳، ص۱۸۵
- ↑ المغنی، ج۳، ص۲۳۸
- ↑ المغنی، ج۳، ص۲۲۱
- ↑ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۱، ص۶۳۹
- ↑ المغنی، ج۳، ص۲۵۶
- ↑ المغنی، ج۳، ص۳۴۱
- ↑ متن الخرقی، ص۵۷
- ↑ المغنی، ج۳، ص۴۱۰