کاربر:Hoosinrasooli/صفحه تمرین

لشکر فاطمیون افغانستان.jpg

لشکر فاطمیون افغانستان گروهی خودجوش که با رسیدن خبر تجاوز تکفیری‌ها به حرم سیده عقیله حضرت زینب(سلام الله علیها) به سمت سوریه رهسپار شدند. با بازگشت اولین پیکرهای شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون، تعدادی زیادی از جوانان افغانستانی برای رفتن به سوریه اعلام آمادگی کردند. همین امر موجب شد که مدتی بعد تیپ فاطمیون به لشکر ارتقا یابد. «فاطمیون» امروز در مبارزه با تکفیری‌ها در صف نخست جنگ ایستاده‌ است. متن زیر حاصل گفت‌وگوی خبرگزاری دفاع پرس با «سید ابراهیم» از اعضای لشکر فاطمیون در خصوص شکل‌گیری و اقدامات این نیروی رزمی در سوریه است.

فاطمیون

لشکر فاطمیون یک گروه شبه‌نظامی تحت حمایت ایران است که از سال ۲۰۱۳/۲۰۱۴ بدین‌سو در سوریه فعالیت می‌کند. لشکر فاطمیون به‌صورت عمده از میان نسل دوم مهاجران افغان در ایران تشکیل شده‌است. لشکر فاطمیون به‌صورت تخمینی با ۲۰هزار نیروی قوی در اوج درگیری‌های سوریه، حدوداً پنجاه هزار جنگجو را در درگیری‌های نُه ساله سوریه آماده کرده‌است.

برآوردها نشان می‌دهند که از سال ۲۰۱۳ به این طرف، بیشتر از پنج‌هزار جنگجوی فاطمیون در جریان درگیری‌های سوریه کشته و یا مفقود و بیشتر از چهار هزار دیگر زخمی شده‌اند. جنگجویان فاطمیون اغلب به‌عنوان نیروهای مصرفی و گوشت دم توپ به‌میدان جنگ اعزام شده‌اند؛ تا آن‌جا که حتا گزارش‌ها حضور کودکان را نیز به‌عنوان جنگجو در این منازعات تأیید می‌کنند. فاطمیون در مقایسه با سایر گروه‌های شبه‌نظامی تحت حمایت ایران مانند حزب‌الله لبنان، کتائب سیدالشهدای عراق یا زینبیون پاکستان در جریان درگیری‌های سوریه تلفات بیشتری داشته است. جنگجویان فاطمیون بزرگ‌ترین گروه غیر عربی را تشکیل می‌دهند که برای تطبیق اهداف ایران در خاورمیانه فعالیت می‌کنند.

اولین هسته تیپ فاطمیون

هسته‌ اولیه‌ شکل‌گیری تیپ فاطمیون، تعدادی از بچه‌های افغانستانی بودند که به آن‌ها سپاه محمد(ص) می‌گفتند. این گروه در افغانستان علیه شوروی می‌جنگیدند و نیروهایی بودند که از انقلاب اسلامی ایران نیز حمایت می‌کردند و به‌ نوعی نیروهای امام خمینی(ره) محسوب می‌شدند و در جنگ با طالبان نیز حضور داشتند. سپاهیان محمد(ص) در دوره‌های مختلف از نظر تعداد اعضا در نوسان بودند و کم‌ و زیاد می‌شدند. این‌ها به شدت مرید امام خمینی(ره) بودند. حتی یکی از رزمنده‌ها به خاطر اینکه بتواند در جنگ تحمیلی شرکت کند، شناسنامه ایرانی گرفته بود. زمانی که آمریکا در افغانستان مستقر شد، گروه از هم پاشید و بسیاری از رزمنده‌ها مقیم ایران شدند؛ چون دولت افغانستان آن‌ها را بازداشت می‌کرد و سرویس‌های جاسوسی آمریکا به دنبالشان بودند. زمانی که بحث سوریه پیش آمد از جمهوری اسلامی تقاضا کردند که کمک کند تا در جنگ شرکت کنند. این تقاضا را حاج آقا علوی و شهید ابوحامد (فرمانده تیپ فاطمیون) مطرح کردند. انقلاب اسلامی هم که همیشه و همه‌جا حامی گروه‌های مقاومت است، از تشکیل گروه فاطمیون حمایت کرد. هسته اولیه تیپ فاطمیون با ۲۵ نفر شکل گرفت و این‌ها اولین نیروهایی بودند که به سوریه رفتند. اوایل با گروه‌های عراقی کتائب سیدالشهدا و دیگر گروه‌ها کار می‌کردند و به عنوان دسته کوچکی در کنار آن‌ها قرار می‌گرفتند. کم‌کم راه باز شد و هر بار که شهیدی از بچه‌های افغانستانی را برای تشییع به ایران و افغانستان می‌آوردند، موجی از شیعیان افغانستان برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفتند.

شهید کلانی، شهید بشیر و شهید مرادی از اولین شهدایی بودند که پیکرشان بازگشت. کم‌کم جمعیت زیادی برای رفتن به سوریه ثبت‌نام کردند تا اینکه تعدادشان از ۲۵ نفر به ۵۰، ۶۰، ۱۰۰، ۲۰۰ و چند هزار نفر رسید.

تیپی که لشکر شد

نام «فاطمیون» به این دلیل انتخاب شد که این تیپ در ایام شهادت حضرت زهرا(س) شکل گرفت. همچنین بچه‌ها می‌گفتند چون حضرت زهرا(س) غریب بود و در غربت شهید شد و ما هم در سوریه غریب هستیم، نام فاطمیون برازنده است. همه رزمنده‌های تیپ، افغانستانی هستند؛ عده‌ای از خود افغانستان و عده‌ای هم از افغانستانی‌های مقیم سوریه هستند. افغانستانی‌های مقیم سوریه در همان اطراف زینبیه زندگی می‌کردند و جمعیتی در حدود ۱۵ تا ۱۶ هزار نفر داشتند که بعد از حمله تکفیری‌ها، چیزی حدود پنج هزار نفر ماندند و از حرم دفاع کردند. یک عده از افغانستانی‌ها هم با حزب‌الله کار می‌کنند، ولی غالباً با تیپ فاطمیون هستند. به ‌دلیل تعداد زیاد نیروها، مدتی است تیپ به لشکر تبدیل شده و تیپ‌های لشکر در شهرهای مختلف مستقر شده‌اند؛ روز به روز نیز در حال گسترش هستند و موج جمعیت به آن‌ها می‌پیوندد.

فاطمیون حزب‌الله جدید افغانی

توقع می‌رود که فاطمیون به حزب‌الله جدید افغانی تبدیل شود. دلیل این‌که مهاجران افغان به فاطمیون می‌پیوندند، بر می‌گردد به وضعیت اجتماعی این مهاجران در ایران. مهاجران افغان عمدتاً شیعه‌ها، تقریباً چهار دهه است که در ایران زنده‌گی می‌کنند و در تمام این مدت از حاشیه نشینی، محرومیت‌‎های اقتصادی و اجتماعی و نژادپرستی رنج می‌برند. پیوستن به فاطمیون این فرصت را در اختیار مهاجران افغان قرار می‌دهد که از مزایای اجتماعی، مالی و اقامت قانونی در ایران برخوردار شوند. آن‌ها بعد از پیوستن به فاطمیون، برگه تردد دریافت می‌کنند که با آن می‌توانند آزادنه بین شهرهای ایران سفر کنند. همین‌طور آن‌ها اقامه دریافت می‌کنند که برای یک سال قابل اعتبار است و قابل تمدید برای ده سال می‌باشد. خانواده جنگجویانی که کشته می‌شوند، معاش ماهانه و اقامه سالانه را دریافت خواهند کرد. کشته شده‌گان فاطمیون در سطح عالی تشییع جنازه می‌شوند و در گورستان شهر مقدس قم به‌خاک سپرده می‌شوند. مقامات عالی‌رتبه رژیم ایران از جمله مقام معظم رهبری ایران به زیارت قبرهای آن‌ها می‌‎رود، خانواده‌های شان را به حضور می‌پذیرد و از قربانی‌ها و فداکاری‌های آن‌ها تقدیر به عمل می‌آورد. در حالی‌که دولت ایران از آن‌ها و خانواده‌های شان در بخش‌های مختلف حمایت می‌کند، بعضی از این جنگجویان هدایای چون خانه، بورسیه تحصیلی و جوایز مشابه دیگر را نیز دریافت می‌کنند.

در حالی‌که تعداد جنگجویان فاطمیون به ۲۰هزار تن در اوج در سال ۲۰۱۶می‌رسید، در جریان تحریم‌ها و گسترش ویروس کرونا، تعداد شان به ۱۲۰۰۰جنگجو کاهش یافته‌است. برآوردها نشان می‌دهند که تعداد جنگجویان فعال فاطمیون میان ۷۰۰۰ تا ۸۰۰۰ تن است و گروه فاطمیون در حال حاضر شش لوای فعال در سوریه دارد. هر لوا، چهار فرقه و هر فرقه میان دوصد تا ۲۵۰جنگجو – مشابه به ساختار ارتش ایران- عضو دارد. فاطمیون در کنار این شش لوای فعال، یک لشکر ریزرفی به‌نام ۱۸هزار دارد که توسط یکی از فرماندهان سپاه پاسداران ایران به‌نام حاجی اسماعیل رهبری می‌‎شود. حاجی اسماعیل مدیرت لوا را هم به لحاظ انضباط فردی هم به لحاظ رسیده‌گی به کوتاهی‌ها به‌عهده دارد.

از زمانی که فاطمیون به صورت تدریجی از سوریه خارج می‌شوند، ارتش سوریه به‌صورت منظم جایگزین آن‌ها می‌شود. در همین حال، ایرانی‌ها برای تأمین مصارف گروه فاطمیون، جنگجویان فاطمیون را به‌عنوان سرباز وظیفه به ارتش سوریه تحویل داده‌است. رژیم سوریه به آن‌ها پاسپورت سوری و محل اقامت داده‌است. در سال‌های اخیر، هزاران خانواده شیعۀ افغان از طریق فاطمیون به سوریه منتقل و مستقر شده‌اند. گزارش‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهند ایرانی‌ها جنگجویان فاطمیون را به یمن و لیبیا نیز به‌عنوان سرباز اجیر اعزام کرده‌اند. جنگجویان فاطمیون در بدل خدمات شان پول دریافت می‌کردند. ایرانی‌ها ماهانه تا ۱۵۰۰دالر امریکایی برای هر جنگجو دریافت می‌کردند در حالی که فقط ۴۰۰دالر آن را به خود جنگجو پرداخت می‌کردند.

فاطمیون در سوریه علی الرغم تلفات بالا، به‌عنوان نیروی متحرک عمل می‌کند و عمدتاً زمانی که منازعات تشدید می‌شود، از آن‌ها به‌عنوان قوه خط شکن استفاده می‌شود. پایگاه‌های شان نیز به‌صورت متناوب در اطراف سوریه جابجا می‌شود تا آن‌ها را چابک نگه دارند و بتوانند سریع عکس‌العمل نشان بدهند. دفتر مرکزی فاطمیون در کمتر از یک کیلومتری میدان هوایی بین‌المللی دمشق در ساختمانی معروف به بیت الزجاجه (خانه شیشه‌یی) قرار دارد. سپاه پاسداران ایران از این پایگاه مخفی استفاده می‌کند، ضمن این‌که نیروی قدس شبکه ملیشه‌های سوری تحت حمایت شان را از همین پایگاه مدیریت می‌کند. این ساختمان به لحاظ استراتیژیک نزدیک باند پرواز میدان هوایی بین‌المللی دمشق قرار دارد که این مسئله باعث می‌شود ایرانی‌ها و ملیشه‌های تحت کنترل شان به ساده‌گی سرباز، پول و تجهیزات شان را دریافت کنند و حتا در صورت سقوط دمشق بتوانند فرار کنند. بیشتر از یک‌هزار نفر در این پایگاه مشغول اند که تمامی آن‌ها باید تحت مراقبت‌های جدی امنیتی قرار بگیرند. این پایگاه چندین‌بار هدف حمله هوایی اسراییل قرار گرفته‌است.

در درازمدت، اگر ایران بخواهد نفوذش را بیشتر گسترش دهد و مخصوصاً اگر حملۀ از جانب امریکا و اسراییلی‌ها علیه ایران صورت بگیرد، ایران از فاطمیون علیه کشورهای خلیج فارس استفاده خواهد کرد. برآوردها نشان می‌دهند که بیشتر از ۳۰هزار جنگجوی سابق فاطمیون به افغانستان برگشته اند که می‌توانند هرجا و هر زمان که نیاز باشد، دوباره سازماندهی شوند. از آنجایی‌که افغانستان از متحدین کشورهای خلیج به‌شمول عربستان سعودی است، در صورتی‌که یک بخش از شیعیان این کشور در قالب فاطمیون موضع متفاوتی بگیرند، مشکلات سیاسی و امنیتی فراوانی برای جامعه افغانستان خلق خواهند کرد. تعداد جنگجویان فاطمیون در تشدید خشونت‌ها در منطقه احتمالاً افزایش خواهد یافت.

هدف استراتژیک ایران

ایران در سال‌های اخیر در منازعات منطقه‌یی بسیار فعال و شاید هم موثرترین کشور بوده‌است. نفوذ ایران در سوریه، عراق، لبنان و یمن به یک مسئله جدید در خاور میانه تبدیل شده‌است، چیزی که تا دو دهه قبل غیرقابل تصور بود. ایران برای حضور موثر در خاور میانه، تشکیلات جدیدی تحت عنوان "محور مقاومت" را از ائتلاف منطقه‌یی ایجاد و رهبری کرده‌است که عمدتاً سوریه، حزب‌الله و گروه‌های اسلام‌گرای فلسطینی حماس و جهاد اسلامی و همین‌طور ملیشه‌های تحت حمایت ایران در عراق و حوثی‌ها در یمن را شامل می‌شود. محور مقاومت پیش از آن‌که برمبنای ایدیولوژی یا هویت مذهبی مشترک شکل گرفته باشد، بیشتر بر اساس خصومت با غرب و مداخلات اسراییل در خاورمیانه شکل گرفته‌است. وظیفه اصلی این ائتلاف، فراهم کردن مشروعیت سیاسی برای رژیم‌های ایران و سوریه و بازدارندگی نامتقارن است. هیچ یکی از دولت‌های عضو در قالب گروه‌های نیابتی در بدنۀ ائتلاف چنین منفعت بازدارنده از منابع مالی و تسلیحاتی که توسط ایران تأمین می‌شود را ایجاد/فراهم نمی‌کند. ایران با استفاده غیر رسمی از بازیگران فراملی شیعی نه تنها در مقابله با دشمنانش در میادین مختلف جنگ بلکه از لحاظ گسترش و انباشت قدرت سیاسی در این کشورها نیز به موفقیت‌های استراتژیک قابل ملاحظه‌یی دست یافته است.

منابع

استان سیستان و بلوچستان

استان سیستان و بلوچستان در شرق جنوب شرقی ایران واقع است. این استان با حدود ۱۸۰٬۷۲۶ کیلومتر مربع وسعت، بیش از ۱۱ درصد وسعت این کشور را دربرمی‌گیرد. سیستان شامل زابل و شهرهای اطرافش است و بلوچستان دربرگیرنده بقیه شهرها از زاهدان تا چابهار می‌باشد.

سیستان و بلوچستان ۱۱۰۰ کیلومتر مرز با کشورهای پاکستان و افغانستان و ۳۰۰ کیلومتر مرز آبی با دریای عمان دارد و به دلیل قرار گرفتن در موقعیت راهبردی و ترانزیتی از اهمیت فراوانی برخوردار است به ویژه بندر چابهار که تنها بندر اقیانوسی ایران و آسانترین و بهترین راه دسترسی کشورهای آسیای میانه به آبهای آزاد است.

مردم استان سیستان و بلوچستان از قومیتهای بلوچ و سیستانی می‌باشد که بلوچ ها به زبان بلوچی با لهجه های متفاوت و اغلب با مذهب تسنن و سیستانی ها به گویش پارسی سیستانی صحبت می کنند و عموماً پیرو مذهب تشیع اند. این استان بیشتر آب و هوای گرم و خشک دارد اما در عین حال از تنوع آب و هوایی و اقلیمی ویژه‌ای برخوردار است و مناطق کوهستانی، جنگلی و باتلاقی نیز در این استان پهناور به چشم می‌خورد.

زاهدان مرکز این استان است که از طریق راه‌آهن با میرجاوه پاکستان ارتباط دارد و از سوی کرمان هم به راه‌آهن سراسری ایران متصل است. به زودی قرار است خط راه‌آهنی از سوی چابهار به مشهد و از آنجا به کشورهای آسیای میانه کشیده شود که این خط آهن نقش مهمی را در توسعهٔ این استان و خاور ایران ایفا خواهد کرد.

استان سیستان و بلوچستان با داشتن موقعیت راهبردی بازرگانی و ترانزیتی و دارا بودن کشاورزی و باغبانی (به ویژه میوه‌های استوایی و گرمسیری) و همچنین جاذبه‌های فراوان تاریخی و طبیعی و نیز صنعت در حال رشد از توانایی و ظرفیت فوق‌العاده‌ای برای توسعه و آبادانی برخوردار است

دلیل نامگذاری

سیستان که صورت تغییر یافته سجستان یا سکستان است به معنای سرزمین قوم سکا است و بلوچستان نیز محل سکونت قوم بلوچ است.

پیش از اسلام

سرزمین اساطیری سیستان و بلوچستان از دو ناحیه شمال و جنوب تشکیل شده‌است. سیستان امروزی که قسمت شمالی استان را در برمی گیرد، در کتاب اوستا، یازدهمین سرزمینی است که «اهورامزدا» آفریده. همچنین زادگاه رستم دستان قهرمان حماسی شاهنامه فردوسی می‌باشد. تاریخ نگاران سیستان را به گرشاسب، یکی از نوادگان کیومرث نسبت داده‌اند. نام سیستان از نام اقوام آریایی «سکا» اخذ شده‌است. «سکاها» در حدود سال ۱۲۸ قبل از میلاد، سیستان را به تصرف خود در آورده و در پهنه آن استقرار یافته‌اند.

«نیمروز» نام دیگر سیستان است. همچنین بنای بیشتر شهرهای سیستان را به پهلوانان اسطوره‌ای ایران چون زال، سام و رستم نسبت داده‌اند. زمانی سیستان جزو متعلقات دولت ساسانی به شمار می‌آمد که به دست اردشیر بابکان فتح شد و در سال ۲۳ هجری قمری، مسلمانان عرب این سرزمین را فتح کردند.

اولین فرمانروای معروف ایرانی این سرزمین بعد از اسلام، «یعقوب لیث» صفاری بود. همچنین یعقوب لیث صفاری پس از شکست اعراب زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی کشور اعلام کرد بعد از صفاریان، سامانیان، غزنویان و سلجوقیان نیز هر یک، مدتی در این سرزمین فرمان رانده‌اند.

سر زمین سیستان دارای مکان‌های باستانی ودیدنی فراوانیست مانند کوه خواجه که نام دیگر آن به زبان پهلوی (اوشیدا) است و به معنای کوه ابدی است. این کوه تنها بلندی دشت سیستان است و مورد تقدس زرتشتیان هم قرار دارد زیرا آنان بر این باورند که پیامبر دین زرتشت از آنجا ظهور می‌کند. کوه خواجه از سه سلسله زمانی در خود آثاری بجا دارد از سه سلسله اشکانیان ساسانیان و حکومت‌های اسلامی بعد از آن.

سرزمینی که اکنون بلوچستان نام دارد، به اسم مکا «مکه» مشهور بوده که یونانی‌ها آن را «گدروزیا» نامیده اند. در زمان قدیم در سرزمین بلوچستان باتلاق بسیار وجود داشت و «اراینا» یا «ایرینا» در زبان سانسکریت به معنی باتلاق است و برخی معتقدند از ترکیب این کلمه با کلمه «مکا» کلمه‌ای پدید آمد که به مرور زمان به مکران تبدیل شد. کلمه بلوچستان نیز از زمانی به این سرزمین اطلاق شد که بلوچ‌ها در آن سکونت کردند.

در فرهنگ معین درباره قوم بلوچ آمده است:«قومی ایرانی، صحرانشین و دلیر ساکن بلوچستان، طوایف خارجی کمتر در آن ناحیه نفوذ کرده و ایشان در برابر بیگانگان مقاومت نموده‌اند. آنان لهجه خاصی دارند که به بلوچی معروف است در تپه‌های بلوچستان آثاری به دست آمده است که تاریخ این سرزمین را به سه هزار سال پیش از میلاد می‌رساند.

آنچه مسلم است، کورش هنگام لشکرکشی به هند، مکران را نیز تصرف کرد. فردوسی در شاهنامه، ازگردان بلوچ سخن گفته است یکی از وقایع مهم بلوچستان، عبور اسکندر مقدونی از این سرزمین در هنگام بازگشت از هندوستان است که در جریان آن در اثر وجود ریگ‌های روان، بیابان‌های خشک و بی‌‌آب و سرسختی مردمان این سرزمین‌، اکثر قوای خویش را از دست داد .

در زمان خلافت خلیفه دوم، این سرزمین به وسیله عرب‌ها فتح و یکی از سرداران عرب به عنوان حاکم آن منصوب شد، ولی در اثر مخالفت‌ها و جنگ‌های مردم بلوچستان با وی، سرانجام این سرزمین را ترک کرد در سال سی‌صد و چهار هجری قمری، سرزمین بلوچستان به وسیله دیلمیان فتح گردید.

در زمان حکومت سلجوقیان در کرمان، منطقه بلوچستان نیز توسط آنها اشغال و تابع کرمان شد بعد از حکومت نادر، بلوچستان اسماً جزو ایران بود، اما حکومت مرکزی تسلط کاملی بر آن نداشت.

پس از اسلام

از زمان ساسانیان به بعد این سرزمین همواره جزیی از ایران محسوب می‌شد تا اینکه با دخالت بریتانیا در قرن نوزدهم میلادی عملاً به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد. از این به بعد بلوچستان مانند سایر ایالت‌ها و ولایت‌های کشور حکومت خانی داشت تا در سال ۱۳۰۷ ه. ش. پس از شکست دوست‌محمدخان بارکزایی قدرت حکومت مرکزی در این بخش کشور تثبیت شد.

جغرافیای استان

استان سیستان و بلوچستان با وسعتی حدود ۱۸۷٬۵۰۲ کیلومتر مربع، پهناورترین استان ایران می‌باشد،که با قرار گرفتن در بین ۲۵ درجه و ۳ دقیقه تا ۳۱ درجه و ۲۷ دقیقه عرض شمالی از خطاستوا و ۵۸ درجه و ۵۰ دقیقه تا ۶۳ درجه و ۲۱ دقیقه طول شرقی از نصف‌النهار گرینویچ، از نظر جمعیتی از کم تراکم‌ترین استان‌های کشور است.

استان سیستان و بلوچستان از دو منطقه سیستان و بلوچستان تشکیل می‌شود و از شمال به استان خراسان جنوبی و کشور افغانستان، از شرق به کشورهای پاکستان و افغانستان، از جنوب بهدریای عمان و از مغرب به استان‌های کرمان و هرمزگان محدود می‌شود.

شمال استان، برآمده از آبرفتهای رودخانه هیرمند، که بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان را در خویش جای داده‌است. کوه خواجه تنها پشتهٔ بلندی می‌باشد که در منطقه مسطح سیستان خود نمایی نموده و نزد اهالی از قداستی خاص برخوردار است. دشت سیستان که در گروه اقلیم بیابانی میانه قرار دارد، بارشی کمتر از ۶۵ میلی متر را در سال دریافت می‌کند و میزان تبخیر در آن به بیش از ۵۰۰۰ میلی متر می‌رسد. این شرایط در مجموع باعث خشکی فیزیکی شدید محیط بوده و در سالهایی که میزان ورودی آب رودخانه هیرمند کاهش می‌یابد، خشکسالی‌های مخرب توسعه پیدا می‌کند. شریان حیاتی منطقه یعنی هیرمند نوسانات سالیانه قابل ملاحظه‌ای را نشان می‌دهد. وزش بادهای ۱۲۰ روزه که از اواخر بهار تا پایان تابستان می‌وزد در تشدید نیاز و خشکی محیط موثر است.

جنوب استان که وسعت متنوع اش را با دریای عمان گره زده‌است. این وادی دارای طبیعتی کوهستانی می‌باشد. مناطق جنوبی استان با توجه به مجاورت با دریای عمان و بهره‌گیری از بادهای موسمی اقلیم متفاوتی دارند. بالا بودن میانگین دما و پایین بودن نوسانات آن از مشخصه‌های اساسی اقلیم منطقه‌است. با توجه به پایین بودن بارش و عدم وجود منابع برفی کوهستانی اکثر جریانات رودخانه‌ای، موقتی و فصلی بوده و در بخش وسیعی از استان منابع محدود آب‌های زیر زمینی تنها امکانات تأمین آب بشمار می‌آیند. وجود مخروط آتشفشانی تفتان با ۳۹۴۱ متر ارتفاع در شمال بلوچستان مرکزی، شرایط اقلیمی متنوع و جالبی را فراهم آورده‌است. با توجه به دوره آماری ۱۳۷۵- ۱۳۵۹ میانگین بارش سالیانه استان ۸/۱۳۹ میلی متر و میانگین دمای سالیانه ۶/۲۲ درجه سانتی گراد، می‌باشد.

شهرهای استان

آثار باستانی معروف

اقوام در سیستان و بلوچستان

لباس محلی

لباس محلی در بلوچستان بر می‌گردد به اقلیم و آب و هوای بلوچستان که حالت گرم و خشک دارد لباسشان هم را از قدیم‌الایام بیشتر برهمین اساس انتخاب کرده‌اند. پوشاک و لباس بلوچی نیز می‌تواند برای بررسی قدمت تاریخی این قوم و مطالعات فرهنگی و تبار شناسی مورد توجه قرار گیرد. لباس بلوچی، لباسی است که در یک منطقه بزرگ جغرافیایی از قدیم مورد استفاده مردم بوده است. مناطقی چون ناحیه سیستان و بلوچستان ایران، بخش‌هایی از خراسان (به خصوص جنوب آن)، بخش‌هایی از استان کرمان و هرمزگان، کشورهایی چون پاکستان، هندوستان، افغانستان و... از جمله نواحی هستند که مردمان ملبس به این لباس را در آن‌ها مشاهده می‌کنیم. شباهت لباس برخی دیگر از اقوام ایرانی با لباس بلوچ به دلیل ریشه‌های مشترک مردمی، قومی، تبارشناسی، فرهنگی و تاریخی مردم ایران است.

گویش سیستانی

گویش سیستانی یکی از گویش های مهم زبان فارسی است که مردم سیستان بدان تکلم می کنند. این گویش هم اکنون به صورت عمده در منطقه سیستان ایران، نیمروز و فراه افغانستان، سرخس ایران، ترکمنستان و دشت گرگان جاری می باشد.

این گویش از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن با لهجه های مرده ماوراءالنهری وتاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار با بلوچی دارد که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرتهای قومی و خویشاوندی طایفه ای، امری طبیعی می باشد.

سابقه تاریخی

فرهنگ نویسان، سیستانی را یکی از چهار زبان متروک پارسی یاد کرده‌اند. ابوریحان بیرونی در الصیدنه، چند لغت از زبان قدیم سیستانی آورده است. بسیاری از واژگان سیستانی از هزار سال پیش تاکنون تفاوت چندانی نکرده است. اگرچه اصل زبان که احیاناً همان سکزی است، پیش از این منقرض شده و تنها گویش آن باقی‌مانده است.

یک سرود دینی به گویش سیستانی باقی‌مانده است که به اواخر دوره ساسانی نسبت داده می شود. سرود آتشکده کرکویه یکی از زیباترین سرودهای مذهبی زرتشتیان سیستان بوده است که به هنگام روشن کردن آتشگاه ها، به آواز بلند خوانده می شده است.

خاستگاه

گویش سیستانی از گویشهای وابسته به زبان‌های ایرانی غربی و از شاخه جنوبی آن است که به گروه زبانهای هندوایرانی تعلق دارند.

دکتر محمد معین در مقدمه کتاب برهان قاطع، گویش های سگزی و زاولی را زیرمجموعه زبانهای ایرانی قید کرده است.

نوشتار

گویش سیستانی هیچگاه یک زبان نوشتاری نبوده است، پس اثر مکتوبی که مستقلاً متعلق به گویش سیستانی باشد نیز وجود ندارد. در میان کتب ادبی به نوشتار سیستانی در صده اخیر نیز ناهماهنگی های بارزی در رسم الخط سیستانی به چشم می خورد. تلاش های اخیری که برای یکپارچه سازی رسم الخط سیستانی انجام شده است تاکنون با بی اقبالی مواجه شده است.

گونه های زبانی

چهار گونه فرعی می توان برای گویش سیستانی متصور شد که شامل گونه های زرگری، ادبی (ملّایی)، سیّدی و عربی می شود.

زرگری

در گونه زرگری، ساخت هجایی یک اصل زیربنایی بوده و گویش به هجاهای سازنده تقسیم می شود و پس از هر هجای اصلی، یک هجای تبعی با ساخت «ز+مصوت» ظاهر می شود. به عنوان مثال واژه پو (به معنی پا) به صورت پوزو تلفظ می شود.

ادبی

گونه ادبی سیستانی مورد کاربرد در مواردی از قبیل تقلید ادا، مداحی، متن خوانی، شبیه خوانی (تعزیه)، زبان ملایی و سخن گفتن از سر تأمل می باشد. این گونه از چند زاویه با گونه معیار گویش سیستانی در تفاوت می باشد، شامل: ساختمان تک واژ وجهی «می»، ساختمان تک واژ وجهی «ب»، جزء پیشین، ساختمان تک واژ نفی و نهی و تکیه فعل هایی که تک واژ «می» دارند.

سیدی

در گونه سیدی، واج «س» به جای واج نخست قرار گرفته و در پایان عبارت «واج نخست حذف شده + اِدی» افزوده می شود. مثلاً کتاب به ستابکدی تبدیل می شود.

عربی

گونه عربی تنها در میان طایفه شیخ (از طوایف سیستانی) دیده می شود و غالباً برای ایجاد ارتباط میان اعضای خانواده در حضور مهمان بیگانه به کار برده می شود و حالت خصوصی دارد. این گونه از لغات عربی بیشتری بهره می جوید.

زبان بلوچی

اولین محققی که لهجه‌های بلوچی را بیشتر بطور سیستماتیک مورد مطالعه قرارداد ویلهلم گیگر Wilhelm Geiger بود. او بلوچی را به دو لهجه اصلی تقسیم کرده و بلوچی شمالی (سرحدی) و بلوچی جنوبی (مکرانی) نامید. وی همچنین بلوچی جنوبی را به گروههای شرقی و غربی و بلوچی شمالی را به گروههای شمالی و جنوبی که بترتیب توسط طوایف لغاری Leghلri و مری Mari نمایندگی می‌شدند تقسیم کرد. گیگر برای نشان دادن تفاوت لغوی لهجه‌ها به این واقعیت اشاره می‌کند که بلوچی جنوبی به میزان بالایی از زبانهای هندی همسایه لغت اقتباس می‌کند در حالیکه بلوچی شمالی بیشتر دارای لغات اقتباس شده با ریشه فارسی می‌باشد.(ترجمه و نقل از جهانی (۸۹)) یکی دیگر از محققین لهجه‌های بلوچی “سر جرج گریرسون” Sir George Grierson می‌باشد. او لهجه‌های بلوچی را به شرقی و غربی تقسیم کرد. وی معتقد بود که بلوچی غربی در محدوده حکومتی بریتانیا دارای سه لهجه می‌باشد و آنهارا بر اساس منطقه عمده‌ای که در آن صحبت می‌شوند، لهجه کراچی karلči، کیچی kیči و پنجگوری panjguri نامید.

محقق برجسته دیگری که بصورت سیستماتیک لهجه‌های بلوچی را مطالعه کرده است پروفسور جوزف الفنبین Josef Elfenbein می‌باشد، او در کتاب “زبان بلوچی، لهجه شناسی بامتن” برای نشان دادن تفاوت بین لهجه‌های مختلف، لیستی شامل آواشناسی، دستور (صرف و نحو) و لغت تهیه کرده و آنرا بعنوان معیار مقایسه شباهت‌ها و تمایز لهجه‌ها بکار برده است.

مدارس دینی

این استان، یکی از استان‌هایی است که بیشترین مدارس علوم دینی اهل‌سنت را در خود جای داده است استان سیستان و بلوچستان است. در دوران پیش از انقلاب تعداد مدارس علمیه در استان سیستان و بلوچستان محدود بوده و حداکثر از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کرد و علاقمندان به تحصیل علوم دینی برای فراگیری این علوم اغلب به کشورهای هندوستان و پاکستان مهاجرت می‌کردند. کیفیت مدارس دینی نیز به دلیل محدودیت‌های مختلف و کمبود علمای برجسته در حد پایینی بود. پیش از انقلاب اسلامی در استان سیستان و بلوچستان 3 مدرسه دینی وجود داشت و اکنون 130 مدرسه دینی مخصوص برادران و 450 مدرسه دینی خواهران در استان در حال فعالیت هستند. با پیروزی انقلاب اسلامی و رشد روزافزون مدارس دینی در استان باعث شد طالبان علوم دینی از مهاجرت به کشورهای خارجی برای فراگیری علوم دینی بی‌نیاز گشته و مدارس متعددی در شهرهای مختلف استان راه‌اندازی گردید. هم اکنون تعداد مدارس دینی (مکاتب) و حوزه‌های علمیه در استان به بیش از 100واحد می‌رسد. رشد کیفی حوزه‌های علمیه باعث شده بسیاری از هموطنان اهل‌سنت از نقاط مختلف کشور و حتی کشور افغانستان و ایالت بلوچستان پاکستان برای تحصیل علوم دینی به مراکزدینی بلوچستان مراجعه کنند. تعداد محصلین علوم دینی در این استان 7000 نفر تخمین زده می‌شود، این در حالی است که رقم محصلین علوم دینی قبل از انقلاب در این استان از 300 نفر تجاوز نمی‌کرده است. هم اکنون عالی‌ترین سطوح دینی در حوزه‌های علمیه اهل‌سنت سیستان و بلوچستان تدریس می‌شود. در کنار مدارس علوم دینی اهل‌سنت در استان سیستان و بلوچستان موسسات و کانون‌های فرهنگی نیز فعال هستند. کتاب‌خانه‌های مجهز سالن‌های مطالعه خذمات بی‌نظیری را به اهل‌سنت ارائه می‌دهد.

منابع