جنبش اسلامی مصر

رویارویی اسلام با امپریالیسم غربی که پس از سرنگونی ترکان عثمانی تشدید شد، موجب حرکت های اصلاحی و جنبش اسلامی مصر در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم گردید.

ورود اسلام به مصر


مصر از کشورهای شمال افریقاست که در کنار دریای مدیترانه واقع شده است. این کشور با پیشینه تاریخی که دارد، در ردیف کشورهای مهم و پیشرفته جهان عرب به شمار می آید.
مصر به علت قرار گرفتن در تقاطع سه قاره (آسیا، افریقا و اروپا) موقعیت منحصر به فردی را دارا می باشد. کانال سوئز در سال 1956 توسط «جمال عبدالناصر» ملی اعلام شد و واقع شدن کانال سوئز در خاک مصر، بر اهمیت راهبردی آن افزوده است.
در مصر نژادهای مختلف زندگی می کنند، ولی بیش تر مردم مصر از نژاد «سامی» هستند. جمعیت این کشور در سال 1955، 61 میلیون نفر بوده است. مصر در زمان خلافت «عمر» در سال 640 میلادی به دست نیروهای اسلام به فرماندهی «عمروبن عاص» فتح شد.
با ورود اسلام به این سرزمین، گروه زیادی به آن گرویدند و عده کمی بر مذهب مسیحیت باقی ماندند که آنان را «مسیحی قبطی» می گویند. هم اکنون 94 درصد مردم مصر مسلمان هستند و 5 درصد از آن قبطی ها و 1 درصد از پیروان سایر ادیان و مذاهب می باشند.[۱]

جنبش اخوان المسلمین


جنبش اخوان المسلمین مصر، همزمان با اوج گیری اصلاح گرایی در جهان اسلام، در سال 1928 توسط «حسن البناء» در اسکندریه پایه گذاری شد. «حسن البناء» از میان رهبران جنبش های اسلامی اهل سنت برای نخستین بار خواستار تجدید حیات اسلامی در میان جوامع اهل سنت شد.
اخوان المسلمین در سال 1930 جزو پرقدرت ترین سازمان های اسلامی بود که اقشار مختلف مردم مصر از؛ کارگران، جوانان، دانشجویان و... به آن تمایل پیدا کردند. این گروه اگر چه در ظاهر سعی داشت تا چنین وانمود کند که یک حزب سیاسی نیست، ولی در عمل رهبر این حزب (حسن النباء) مردم را به سوی بنیادگرایی اسلامی دعوت می کرد:
«برادران من! شما یک انجمن خیریه، یک حزب سیاسی و یا سازمان محلی نیستید که اهداف محدودی داشته باشد. شما روح جدیدی هستید در قلب این که با توسل به قرآن به آن حیات می بخشد. شما نور جدیدی هستید که برای محو تاریکی ماتریالیسم از طریق شناخت خدا پرتوافکنی می کند. فریاد نیرومندی هستید که برای رساندن مجدد پیام پیامبر طنین افکن شده است.
شما باید خود را حامل رسالتی بدانید که دیگران از برداشتن آن خودداری ورزیدند. وقتی از شما می پرسند به چه دعوت می کنید؟ پاسخ گویید به اسلام، به پیام محمد صلی الله علیه و آله وسلم ، دینی که در آن حکومت هست و یکی از تعهداتش آزادی است. اگر به شما گفتند سیاسی هستید؟ پاسخ دهید، اسلام یک چنین تمایزی را قبول ندارد. اگر شما را به انقلابی بودن متهم کردند، بگویید ما فریادهای حق و صلح هستیم، به آن ایمان داریم و به آن افتخار می کنیم. اگر در مقابل ما بایستید و جلو پیام ما را بگیرید، از جانب خدا اجازه داریم از خودمان در مقابل بی عدالتی شما دفاع کنیم.
این سخنان، اخوان المسلمین را درگیر مسایل سیاسی کرد و بعد از پایان جنگ جهانی دوم، فعالیت های جنبش نیز افزایش یافت. در سال 1948، اخوان المسلمین که در پی ایجاد حکومت اسلامی در مصر بود، بزرگ ترین خطر برای نظام پادشاهی این کشور قلمداد می شد؛ از این رو، دولت «نقراشی پاشا» آن را منحل اعلام کرد و با جلوگیری از فعالیت اخوان المسلمین، به سرکوبی نیروهای آن پرداخت.

اخوان بعد از حسن البناء


با ترور «نقراشی پاشا»، در 28 دسامبر 1948، به وسیله یک عضو اخوان المسلمین، فشار بر این حزب دو چندان شد تا سرانجام به ترور «حسن البناء» در 12 فوریه 1949 به دست عوامل دولت انجامید. با روی کار آمدن دولت «وفد» در ژانویه 1950 جنبش اخوان المسلمین این فرصت را پیدا کرد که بار دیگر فعالیت های خود را در چارچوب قانون آغاز کند. در اکتبر 1951 قاضی «حسن الهضیبی» به عنوان رهبر جدید اخوان انتخاب گردید تا جنگ چریک های اخوان المسلمین را که با نیروهای بریتانیا در کانال سوئز مشغول نبرد بودند، رهبری نماید.
اخوان المسلمین مخالف حضور غرب و بریتانیا در مصر بود؛ حتی برخی از دانشمندان مانند دکتر «محمد امین رئیس» بر این باورند که: «یکی از انگیزه های تأسیس این جمعیت، آگاه کردن مصریان از ظلم سربازان انگلیسی نسبت به مصر است که در اطراف اسماعیلیه و منطقه کانال سوئز پرسه می زدند».
در اثر همین تبلیغات غرب ستیز اخوان المسلمین بود که در سال 1952 آشوب علیه بریتانیا در مصر افزایش یافت و به برکناری «ملک فاروق» در 6 ژوئیه 1952 و روی کار آمدن «جمال عبدالناصر» انجامید.
«ناصر» در ابتدا، رابطه خوبی با اخوان المسلمین داشت، به طوری که اخوان امید داشت با همکاری «ناصر» برای برپایی یک حکومت اسلامی فعالیت کند. اما در دراز مدت تنش ها بالا گرفت و مشخص شد که دو طرف، درباره مسایل اجتماعی و اداره حکومت، ایده ها و دیدگاه های متفاوتی دارند. «از نظر ناصر، شعار غالب «الدین للّه و الوطن للجماعة»، یعنی (دین برای خدا و کشور برای مردم) بود. این شعار سیاسی به معنی منزوی کردن اخوان بود؛ زیرا اخوان می خواست حکومت بعد از انقلاب 1952 مصر متکی به اسلام باشد».
این اختلاف ها باعث شد که ناصر در 26 اکتبر 1954 مورد سوء قصد هواداران اخوان قرار گیرد. در پی این سوء قصد، اخوان منحل و اموال و دارایی هایش مصادره گردید و هزاران نفر از رهبران و هواداران آن دستگیر، زندانی و بعضی هم اعدام شدند. بعد از این سرکوب، اخوان دیگر فرصت فعالیت آشکار را تا زمان مرگ «ناصر» در 28 سپتامبر 1970 پیدا نکرد. روی کار آمدن «انور سادات» بار دیگر زمینه را برای حضور اخوان در جامعه مصر فراهم کرد.






پانویس