ابوبصیر اسدی
ابوبصیر؛ یحیى بن القاسم اسدى ابوبصیر، ثقه و از مشاهیر اصحاب و یاران امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) و راوى روایات آن دو بزرگوار و نیز اصحاب امام كاظم(علیهالسلام) است. وى از ابوحمزه ثمالى و صالح (عمران) بن میثم نیز نقل روایت مى کند.
ابو بصیر اسدی | |
---|---|
نام کامل | یحیی بن القاسم |
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | کوفه |
روز درگذشت | 150 ق |
استادان | ابوحمزه ثمالى و صالح (عمران) بن میثم |
فعالیتها | از اصحاب امام باقر (علیهالسلام)، امام صادق (علیهالسلام) و امام کاظم(علیهالسلام) و از اصحاب اجماع |
زندگینامه
کنیۀ او ابومحمد بود و شاید ابوبصیر خوانده میشد چون از بینایی محروم بود[۱] ابوالقاسم کنیۀ پدر وی بوده و نام او اسحاق ثبت شده است [۲]، ولی در برخی از منابع ابوالقاسم بهصورت قاسم و بهعنوان نام پدر یحیی آمده است [۳] نسبت اسدی به جهت رابطۀ ولای خاندان او با قبیلۀ عرب بنیاسد بود [۴] طوسی در رجال [۵] او را از اهل کوفه شمرده است. نام او در شمار ۶ تن «اصحاب اجماع» از یاران امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) آورده شده است که «طایفه» بر صدق حدیث و فقاهت آنان اجماع نمودهاند [۶]
ابو بصیر، نابینای بصیر
ابوبصیر اسدی كه نابینا به دنیا آمده، فقط 2 مرتبه دنیا ـ و آسمان و زمین و ماه و خورشید ـ را دید. داستان مفصلی دارد كه مرحوم كلینی (ره) در «كافی» و قبل از او مرحوم صفار (ره) در «بصائر الدرجات» آوردهاند. در روایت صحیح السند در «كافی» از أبوبصیر نقل شده: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ (علیهالسلام) فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتُمْ وَرَثَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم)؟ قَالَ: نَعَمْ، قُلْتُ: رَسُولُ اللَّهِ (صلیالله علیه وآله وسلّم) وَارِثُ الْأَنْبِيَاءِ، عَلِمَ كُلَّ مَا عَلِمُوا؟ قَالَ لِي: نَعَمْ، قُلْتُ: فَأَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى أَنْ تُحْيُوا الْمَوْتَى وَ تُبْرِءُوا الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ؟ قَالَ: نَعَمْ بِإِذْنِ اللَّهِ، ثُمَّ قَالَ لِيَ: ادْنُ مِنِّي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَمَسَحَ عَلَى وَجْهِي وَ عَلَى عَيْنَيَّ فَأَبْصَرْتُ الشَّمْسَ وَ السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ الْبُيُوتَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فِي الْبَلَدِ، ثُمَّ قَالَ لِي: أَ تُحِبُّ أَنْ تَكُونَ هَكَذَا وَ لَكَ مَا لِلنَّاسِ وَ عَلَيْكَ مَا عَلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَوْ تَعُودَ كَمَا كُنْتَ وَ لَكَ الْجَنَّةُ خَالِصاً؟ قُلْتُ: أَعُودُ كَمَا كُنْتُ، فَمَسَحَ عَلَى عَيْنَيَّ، فَعُدْتُ كَمَا كُنْتُ، قَالَ: فَحَدَّثْتُ ابْنَ أَبِي عُمَيْرٍ بِهَذَا، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ». [۷]. «خدمت امام باقر (علیهالسلام) رسیدم و عرض كردم: شما وارث پیامبرید؟ فرمود: آرى، عرض كردم: پیامبر، وارث انبیا بود و هر چه آنها مىدانستند، میدانست؟ فرمود: آرى، عرض كردم: شما مىتوانید مرده را زنده كنید و كور مادرزاد و بیماری پیس را معالجه كنید؟ فرمود: آرى به اذن خدا. سپس فرمود: أبا محمد! نزدیک بیا. من نزدیكش رفتم، آن حضرت دست به صورت و چشم من کشید و خورشید و آسمان و زمین و خانهها و هر چه در شهر بود را دیدم، آنگاه به من فرمود: آیا مىخواهى كه اینچنین باشى و در روز قیامت، خیر و شر عملت با خودت باشد؛ مانند دیگران یا آنکه به حال اول ـ نابینایی ـ برگردى و یكسره به بهشت بروى؟ گفتم: مىخواهم چنان كه بودم برگردم. دوباره دست به چشم من كشید و به حال اول برگشتم. سپس من این موضوع را به إبن أبى عمیر گفتم، او گفت: من گواهى میدهم كه این موضوع حق است، چنان كه روز روشن حق است». البته شبیه این موضوع برای أبوبصیر در زمان امام صادق (علیهالسلام) هم اتفاق افتاد و به همین خاطر میگویند: «أبوبصير رأي الدنيا مرتين: أبوبصیر دنیا را دو مرتبه دید» یکمرتبه در زمان امام باقر (علیهالسلام) توسط آن حضرت و دیگری هم در زمان امام صادق (علیهالسلام) و توسط آن حضرت. روايت این است: «فقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! تُحِبُّ أَنْ تَرَانِي؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ، قَالَ: فَمَسَحَ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيَّ، فَإِذَا أَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ، قَالَ فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! لَوْ لَا شُهْرَةُ النَّاسِ لَتَرَكْتُكَ بَصِيراً عَلَى حَالِكَ وَ لَكِنْ لَا تَسْتَقِيمُ، قَالَ: ثُمَّ مَسَحَ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيَّ، فَإِذَا أَنَا كَمَا كُنْتُ»[۸] «امام صادق (علیهالسلام) فرمود: آیا دوست داری مرا ببينى؟ عرض كردم: آرى فدايت شوم. دست بر چشم من كشيد و بینا شدم و ایشان را دیدم. فرمود: اگر این قضیه بين مردم شهرت نمىيافت ـ که من یک نابینای مادرزاد را بینا کردم و اگر برای من و تو مشکلساز نمیشد ـ ، ترا همينطور بینا میگذاشتم. ولى این كار صحیح نیست. باز دست روى چشمم كشید مثل اول شدم». پس أبوبصیر مطلق، مردد بین دو نفر است ـ أبوبصیر مرادی و أبوبصیر اسدی ـ كه هر دو هم ثقه هستند و روایاتی که در آنها أبوبصیر آمده، هیچکدامشان ضعیف نیستند و مشترک بین ضعیف و ثقه هم نیستند.
أبوبصیر اهل معنا و رویت صور ملكوتی
محمّد بن حسن صفّار در كتاب «بصآئر الدَّرجات» روایت كرده است از محمّد بن حسین از عبدالله بن جَبَلة از علی بن أبی حمزه از أبوبصیر كه گفت: در خدمت حضرت امام جعفر صادق (علیهالسّلام) به حجّ مشرّف شدیم و در هنگامیكه در حال طواف بودیم عرض كردم: فدایت شوم ای فرزند رسول الله! یغْفِرُ اللَهُ لِهَذَا الْخَلْقِ؟ «آیا خداوند تمام این خلق را میآمرزد؟» حضرت فرمود: ای أبوبصیر اكثر افرادی را كه میبینی از میمونها و خوكها هستند! أبوبصیر میگوید: به محضرش عرض كردم: به من نیز نشان بده. أبوبصیر میگوید: حضرت به كلماتی تكلّم نمود و پس از آن دست خود را بر روی چشمان من كشید، من دیدم آنها را كه به صورت خوك و میمون بودند، و این امر موجب دهشت من شد و لذا آن حضرت دوباره دست بر چشم من كشید و من آنها را به همان صورتهای اوّلیه مشاهده كردم. و سپس فرمود: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَنْتُمْ فِي الْجَنَّةِ تُحْبَرُونَ وَ بَيْنَ أَطْبَاقِ النَّارِ تُطْلَبُونَ فَلَا تُوجَدُونَ، وَ اللَهِ لَا يَجْتَمِعُ فِي النَّارِ مِنْكُمْ ثَلَاثَةٌ لَا وَ اللَهِ وَ لَا اثْنَانِ لَا وَ اللَهِ وَ لَا وَاحِدٌ [۹] «ای أبا محمّد! شما در میان بهشت خوشحال و مسرور خواهید بود و در بین طبقههای آتش شما را میجویند و یافت نخواهید شد؛ سوگند به خدا كه سه نفر از شما در آتش با هم نخواهید بود، و سوگند بهخدا دو نفر از شما هم نخواهید بود، و سوگند به خدا یك نفر هم نخواهد بود.»
و نظیر همین واقعه از أبوبصیر و حضرت امام محمدباقر علیهالسلام نقل شده است: قالَ أبوبَصير لِلْباقِرِ علیهالسلام: ما أكْثَرَ الْحَجيجَ وَ أعْظَمَ الضَّجيجَ! فَقالَ: بَلْ ما أكْثَرَ الضَّجيجَ وَ أقَلَّ الْحَجيجَ! أ تُحِبُّ أنْ تَعْلَمَ صِدْقَ ما أقولُهُ وَ تَراهُ عَيانًا؟ فَمَسَحَ عَلَي عَيْنَيْهِ وَ دَعا بِدَعَواتٍ فَعادَ بَصيرًا. فَقالَ: انْظُرْ يا أبا بَصيرٍ إلَي الْحَجيجِ. قالَ: فَنَظَرْتُ فَإذًا أكْثَرُ النّاسِ قِرَدَةٌ وَ خَنازيرُ، وَ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ كَالْكَوْكَبِ اللامِعِ في الظَّلْمآءِ، فَقالَ أبوبَصيرٍ: صَدَقْتَ يا مَوْلايَ، ما أقَلَّ الْحَجيجَ وَ أكْثَرَ الضَّجيجَ! ثُمَّ دَعا بِدَعَواتٍ فَعادَ ضَريرًا. فَقالَ أبوبَصيرٍ في ذَلِكَ. فَقالَ عَلَيْهِالسَّلامُ: ما بَخِلْنا عَلَيْكَ يا أبا بَصيرٍ، وَ إنْ كانَ اللَهُ تَعالَي ما ظَلَمَكَ وَ إنَّما خارَ لَكَ، وَ خَشينا فِتْنَةَ النّاسِ بِنا وَ أن يَجْهَلوا فَضْلَ اللَهِ عَلَيْنا، وَ يَجْعَلونا أرْبابًا مِنْ دونِ اللَهِ وَ نَحْنُ لَهُ عَبيدٌ لا نَسْتَكْبِرُ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا نَسْأَمُ مِنْ طاعَتِهِ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمونَ. [۱۰] «أبوبصیر به حضرت امام محمدباقر (علیهالسلام) عرض كرد: چقدر حاجی زیاد است و چقدر ناله و فریاد بسیار است! حضرت فرمود: بلكه چقدر ناله و فریاد بسیار است و چقدر حاجی كم است! آیا دوست داری كه راستی گفتار مرا دریابی و آنچه را كه گفتم با دیدگان خود ببینی؟ حضرت دست به چشمان او مالیدند و دعائی خواندند، چشمان أبوبصیر كه سابقاً نابینا بود بینا شد. حضرت فرمودند: ای أبوبصیر نگاه كن بسوی حاجیها! أبوبصیر میگوید: من نگاه كردم و دیدم كه اكثر مردم از میمونها و خوكها هستند و مؤمن در میان آنها همچون ستارۀ تابان در شب تاریك میدرخشید. أبوبصیر گفت: راست گفتی ای مولای من چقدر حاجی كم است و چقدر ناله و فریاد بسیار است! و پس از آن حضرت دعائی خواندند و چشمان أبوبصیر به حالت اوّلیه درآمد و نابینا شد. أبوبصیر از علّت نابینائی خود سؤال كرد. حضرت فرمودند: ما بر تو بخیل نیستیم و خدا به تو ستم ننموده است، و اینطور دربارۀ تو پسندیده است و ما ترسیدیم كه مردم در فتنه بیفتند و فضل خدا را بر ما نادیده گیرند و ما را ارباب خود شمرند و خدا را فراموش كنند؛ و حال آنكه ما بندگان خدا هستیم و از عبادت او استكبار نداریم و از اطاعت او ملول نمیشویم و سر تسلیم فرود آوردهایم.»
مقابله با فطحیه
در ۱۴۸ ق به دنبال وفات امام جعفر صادق (علیهالسلام)، فرزند ارشد او موسوم به عبدالله دعوی امامت کرد و پیروان او که «فطحیه» نامیده میشدند، در مقابل گروهی از شیعیان قرار داشتند که بلاواسطه پس از امام صادق (علیهالسلام) به امامت امام کاظم (علیهالسلام) قائل بودند. وقوع این بحران با سالهای پایانی عمر ابوبصیر اسدی مصادف بود و موضعگیری او در مقابل فطحیه از وی چهرهای وجیه نزد پیروان امام کاظم (علیهالسلام) ترسیم نمود؛ چنانکه در روایات آنان ابوبصیر در زمرۀ گروهی از اصحاب امام صادق (علیهالسلام) شمرده شده است که از آغاز به عبدالله پشت کرده، به امام کاظم (علیهالسلام) روی آوردند[۱۱].
در منابع گوناگون مطالبی از طریق علی بن ابیحمزه روایت شده است که بیان میدارد ابوبصیر (اسدی) اندکی پس از وفات امام صادق (علیهالسلام) درحالیکه عبدالله افطح هنوز زنده بود، برای گزاردن حج به حجاز رفته و ضمن دیدار با امام کاظم (علیهالسلام) مراتب وفاداری خود را به امام اعلام کرده است[۱۲].
در روایاتی که پیروان امام کاظم (علیهالسلام) از زبان ابوبصیر نقل کردهاند، وی پایههای عقیدتی فطحیه دربارۀ امامت را مورد حمله قرار داده است[۱۳] اگرچه در روایات مذکور تصریح نشده که کدام ابوبصیر موردنظر بوده است، ولی حرمت ویژۀ ابوبصیر مرادی نزد فطحیان، این احتمال را که وی ابوبصیر اسدی باشد، مرجح میسازد. شاید به سبب همین شخصیت ضدفطحی ابوبصیر اسدی بوده باشد که ابن فضال، رجالشناس نامی فطحیه، در نقد رجالی ابوبصیر اسدی، او را «مخلّط» قلمداد کرده است[۱۴] در زمان افتراق بعدی امامیه و تقسیم پیروان امام کاظم (علیهالسلام) به واقفه (منکران وفات وی و قائلان به مهدویت آن حضرت) و قطعیه (قائلان به جانشینی امام رضا (علیهالسلام))، سالها از وفات ابوبصیر اسدی میگذشت و همین امر موجب آن بود که هر دو دسته در شخصیت ابوبصیر اسدی با دیدۀ احترام بنگرند.
علی بن ابی حمزۀ بطائنی که درگذشته از شاگردان خاص ابوبصیر اسدی بود و اکنون از سران واقفه بهشمار میرفت، با نقشی که در انتقال آثار ابوبصیر و روایات او به آیندگان ایفا کرد، موجب شد که حتی در آثار قطعیه (در دورههای بعد اثناعشریه) بهعنوان راوی درجۀ اول ابوبصیر اسدی شناخته شود[۱۵] علی بن ابی حمزه و فرزندش حسن که او هم مذهب واقفی داشت، در آثار خود بسیار بیش از دیگر اصحاب ائمه، از روایات ابوبصیر بهره گرفتهاند[۱۶] بهعلاوه در منابع واقفی، برخی روایات در اثبات باورهای مذهب واقفه از زبان ابوبصیر (اسدی) نقل شده است[۱۷] از سوی دیگر قطعیه، ابوبصیر اسدی را بهعنوان یک راوی «وجیه و ثقه» میشناختند، همان تعبیری که نجاشی دربارۀ او به کار برده است[۱۸] همچنین در منابع اثناعشری به روایت حدیثی از ابوبصیر برخورد میکنیم که به «حدیث لوح» شهرت دارد و در آن اعتقاد به امامان دوازدهگانه با تفصیل نسبی مطرح شده است[۱۹] و به قرینۀ همراهی عبدالرحمن بن سالم (راوی این حدیث) با علی بن ابی حمزه در روایت از ابوبصیر در برخی از اسانید میتوان بهاحتمال قویتر ابوبصیر اسدی را موردنـظر در این حدیث دانـست [۲۰].
علت واقفی نامیدن وی
برخی از رجالشناسان متأخر امامیه همچون علامۀ حلّی[۲۱] در اثر آشفتگی موجود در عبارات کشی[۲۲] شخصیت ابوبصیر یحیی بن ابیالقاسم اسدی را با یحیی بن قاسم حذّاء واقفی یکی دانسته و بر این پایه به واقفی بودن ابوبصیر اسدی حکم راندهاند، که باتوجه به وفات وی در ۱۵۰ ق و آغاز افتراق واقفه در ۱۸۳ ق، واقفی بودن وی منتفی است، البته واقفیه تعابیر مختلفی دارد.
ابو بصیر اسدی در نگاه رجالیون
شیخ طوسی وی را واقفی خوانده است[۲۳] ، کشی هم با وی هم نظر است[۲۴] .
کشی گفته از محمّد بن مسعود پرسیدم ابو بصیر غالی است؟ گفت خیر ولی مخلّط (واقفی) است[۲۵].
نجاشی وی را ثقه و وجیه دانسته و او را ناقل روایت از صادقین (علیهماالسلام) دانسته است و گفته شده که از امام کاظم (علیهالسلام) هم نقل روایت داشته است[۲۶].
برخی از بزرگان مثل علامه حلی (ره) در خیلی جاها روایت ابوبصیر را ردّ میكنند ایشان میگوید: «ابوبصیر در این سند، مشترك بین ثقه و ضعیف است و نتیجه، تابع أخسّ مقدمتین است و لذا روایت ضعیف است».
از سوی دیگر مرحوم حضرت آیتاللهالعظمی خویی (ره) درباره ابو بصیر فرموده: «هرجا كه ابو بصیر، بهصورت مطلق بیاید ـ برخلاف جایی كه ابو بصیر المكبوب و یا ابو بصیر المرادی و یا بصری و یا هر پسوندی باشد و مقید باشد ـ مراد از او یحیی بن أبی القاسم است كه وثاقتش اتفاقی است و یا مراد از او لیث بن بَختری است كه او هم وثاقتش اتفاقی است». پس ابو بصیر مطلق را مشكلی نداریم چرا كه «كلاهما ثقتان و التردد و الإشتراك بین الثقات لا یضر بإعتبار الراوي»[۲۷].
مصاحبت با معصوم
ابوبصیر اسدی چندی در صحبت امام محمدباقر (علیهالسلام)[۲۸] بود و پس از آن در جرگۀ اصحاب امام جعفر صادق (علیهالسلام)[۲۹] درآمد. انبوهی از روایات برجایماندهٔ اعتقادی و فقهی در کتب حدیث امامیه که از طریق ابوبصیر از آن امام روایت شده است، نشان از میزان این بهرهگیری دارد[۳۰] [۳۱] وی را در شمار اصحاب امام موسی کاظم (علیهالسلام)[۳۲] نیز آورده است[۳۳]، ولی باید در نظر داشت که وی تنها حدود ۲ سال از امامت آن حضرت را درک کرده و شمار روایات موجود به نقل ابوبصیر (بدون قید) از امام کاظم (علیهالسلام) بسیار اندک است.
مشایخ و راویان
مشایخ
ابوبصیر اسدی بهجز محضر امامان، از برخی راویان امامی چون ابوحمزۀ ثمالی و صالح (عمران) بن میثم نیز روایت کرده است[۳۴].
راویان
ابوبصیر با آنکه نابینا بود ولى بصیرتش او را وا داشت تا در مقابل فطحیّه موضع بگیرد و پایه هاى عقیدتى آنان در زمینه امامت را مورد حمله قرار دهد. همین موضعگیرى بحق بود که به وجاهت او نزد شیعیان امام کاظم(علیهالسلام) افزود.
ابوبصیر اسدی بهسان یکی از حاملان پراندوختۀ حدیث اهلبیت در کوفه شناخته میشد و در میان آنان که از او حدیث فرا گرفتند، نام رجالی چون ابان بن عثمان احمر، عاصم بن حمید حناط، حسین بن ابیالعلاء و عبداللـه بن حماد انصاری به چشم میخورد[۳۵] همچنین باید از علی بن ابی حمزۀ بطائنی، عبدالله بن وضاح و شعیب عقرقوفی، خواهرزادۀ ابوبصیر اسدی، نام برد که شاگردان خاص وی بودهاند[۳۶]. و روی عنه ابن أبي عمير و ابن بكير و ابن مسكان، و ابان بن عثمان ... والخ. [۳۷].
تعداد روایات و آثار
ابوبصیر اسدی در پی سالها درک صحبت امام محمدباقر و امام صادق (علیهالسلام) طبعاً یکی از قطبهای رهبری فکری جامعۀ امامی کوفه محسوب میشد، روایات متعددی در دست است که نشان میدهد ابوبصیر (ظاهراً اسدی) در صحنههای مبارزۀ فکری با گروههای مخالف چون مختاریه و زیدیه حضور داشته است[۳۸] .
نام ابو بصير را در رواياتی زياد داريم، صاحب معجم رجال الحدیث مینویسد: «در سلسله اسناد روایات بیش از دوهزار و دویست و هفتاد و پنج مورد با عنوان ابوبصیر قرار گرفته است.»[۳۹].
افزون بر روایات بسیار پراکنده در کتب حدیث امامیه، آنچه بهعنوان آثار ابوبصیر اسدی با نام از آنها یاد شده، عناوین زیر است:
- کتاب مناسک الحج، به روایت علی بن ابی حمزه و حسین بن علاء[۴۰] .
- کتاب یوم و لیلة، به روایت علی بن ابی حمزه [۴۱] .
- مناسک حج، یوم و لیلة وتفسیر از آثار اوست: [۴۲].
ابن بابویه نیز مجموعهای از روایات فقهی او به روایت علی بن ابی حمزه را در فقیه من لایحضره الفقیه مورداستفاده قرار داده است [۴۳] همچنین مجموعهای مشتمل بر حدود ۲۰ حدیث در موضوع «علل» به روایت حسین بن یزید نوفلی از علی بن ابی حمزه به طور پراکنده در عللالشرائع ابن بابویه مورد استفاده واقع شده است.
ابن بابویه ضمناً تلفیقی از روایت ابوبصیر و محمد بن مسلم را از «کتاب حدیث اربعمأة» به تمامی در الخصال[۴۴] نقل کرده است. علاوه بر آنچه ذکر شد، نوشتاری از ابوبصیر در زمینۀ احوال ائمۀ نخستین به روایت محمد بن سنان (در بعضی اسانید با واسطۀ ابن مسکان) وجود داشته که در آثار کهن امامیه و غیرایشان مورد استفاده قرار گرفته است[۴۵] خصیبی[۴۶] تصریح نموده که ابو بصیر موردنظر در این سند ابوبصیر اسدی است[۴۷].
درگذشت
ابوبصیر در سال 150هـ روى در نقاب خاک کشید[۴۸].
پانویس
- ↑ (کشی، ۱۷۳، ۴۷۶؛ طوسی، رجال، ۱۴۰، ۳۳۳).
- ↑ (همان، ۱۴۰؛ مفید، الاختصاص، ۸۳)
- ↑ (مثلاً نک: نجاشی، ۴۴۱).
- ↑ (کشی، ۱۷۳؛ طوسی، همان، ۳۳۳؛ مفید، همانجا).
- ↑ (همانجا)
- ↑ (نک: کشی، ۲۳۸؛ طوسی، عدة الاصول، ۱ / ۳۸۴).
- ↑ الكافي، ج1، ص470 - بصائرالدرجات للصفار، ص269
- ↑ بصائر الدرجات للصفار، ص272 - بحارالأنوار للمجلسی، ج47، ص79
- ↑ «بصآئر الدّرجات» طبع سنگی، ص 75؛ و «بحار الانوار» طبع كمپانی، حالات حضرت صادق عليه السّلام، جلد يازدهم، ص 126؛ و از طبع حروفي ج 47، ص 79 از «بصآئر الدّرجات»
- ↑ «مناقب» ابن شهر آشوب، طبع سنگی، جلد دوّم، ص 276 مجلسی در «بحار» ج 46، ص 261 .
- ↑ (نک: کلینی، ۱ / ۳۵۱-۳۵۲؛ کشی، ۲۸۲-۲۸۴).
- ↑ (نک: حمری، ۱۴۶؛ کلینی، ۱ / ۲۸۵، ۲ / ۱۲۴؛ مسعودی، ۱۶۷- ۱۶۸؛ دلائل الامامة، ۱۶۳، ۱۹۳).
- ↑ (نک: ابن بابویه، علی، ۴۹، ۷۴؛ مسعودی، ۱۶۱).
- ↑ (نک: کشی، ۱۷۳، ۴۷۶).
- ↑ (نک: ابنبابویه، محمد، «مشیخة»، ۱۸؛ طوسی، الفهرست، همانجا؛ نجاشی، ۴۴۱).
- ↑ (نک: همو، ۲۵۰، به نقل از تفسیر علی بن ابیحمزه؛ ابن بابویه، محمد، ثواب الاعمال، ۱۳۰ به بعد، به نقل از فضائل القرآن حسن بن علی؛ قس: نجاشی، ۳۷).
- ↑ (نک: علوی، شم ۲۱، ۲۳، ۳۳؛ کشی، ۴۷۴-۴۷۶).
- ↑ (ص ۴۴۱).
- ↑ (نک: کلینی، ۱ / ۵۲۷- ۵۲۸؛ نعمانی، ۴۲-۴۴؛ ابن بابویه، محمد، کمالالدین، ۱ / ۳۰۸-۳۱۱)
- ↑ (نک: طوسی، تهذیب، ۱ / ۴۴۳، الاستبصار، ۱ / ۲۰۳).
- ↑ (ص ۲۶۴)
- ↑ (ص ۴۷۴-۴۷۶)،
- ↑ رجال الطوسی: ص 346 الرقم 5172
- ↑ رجال الكشّی: ص 474 الرقم 901.
- ↑ رجال الكشّی: ص 476 الرقم 903
- ↑ رجال النجاشی: ص 441 الرقم 1187 و زبده الاقوال فى خلاصه الرجال ؛ ص413.
- ↑ درس خارج فقه مقارن استاد حسینی قزوینی88/07/08
- ↑ (امامت: ۹۵-۱۱۴ ق)
- ↑ (امامت: ۱۱۴- شوال ۱۴۸)
- ↑ (نیز نک: برقی، الرجال، ۱۱، ۱۷؛ طوسی، همان، ۱۴۰، ۳۳۳؛ نجاشی، همانجا).
- ↑ طوسی (همان، ۳۶۴)
- ↑ (امامت: ۱۴۸-۱۸۳ ق)
- ↑ (قس: نجاشی، همانجا)
- ↑ (نک: برقی، المحاسن، ۳۰۹؛ کلینی، ۷ / ۱۸۵-۱۸۶؛ ابنبابویه، محمد، امالی، ۲۶۸).
- ↑ (نک: ابن بابویه، محمد، فقیه، ۴ / ۱۲۱؛ طوسی، الفهرست، ۱۷۸، امالی، ۲ / ۹۵، ۱۵۷).
- ↑ (نک: نجاشی، ۲۱۵، ۲۴۹؛ کشی، ۱۷۱).
- ↑ معجم الرجال: ۲۱ / ۴۵ ر۱۳۹۵۹.
- ↑ (نک: کلینی، ۱ / ۲۹۱؛ کشی، ۲۴۰-۲۴۱، جم ).
- ↑ معجم رجال الحدیث،ج21، ص44
- ↑ (طوسی، الفهرست، همانجا)
- ↑ (نجاشی، همانجا).
- ↑ الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج4، ص251.
- ↑ (نک: ابن بابویه، محمد، «مشیخة»، همانجا).
- ↑ (۲ / ۶۱۰-۶۳۷)
- ↑ (نک: ابن ابی الثلج، ۱۵؛ کلینی، ۱ / ۴۶۱، ۴۶۳، ۴۶۸؛ خصیبی، ۳۹؛ ابوالفرج، ۵۰؛ ابن خشاب، ۱۶۱، جم ).
- ↑ (همانجا)
- ↑ براى اطلاع بیشتر درباره او به این منابع مراجعه کنید: اتقان المقال، ص147 و 384، بهجة الآمال، ج7، ص229؛ تأسیس الشیعة، ص285 و 337؛ التحریر الطاووسى، ص306؛ تنقیح المقال، ج2، ص308؛ توضیح الاشتباه، ص301؛ جامع الرواة، ج2، ص324 و 334؛ جامع المقال، ص94؛ رجال البرقى، ص11 و 17؛ رجال العلامة الحلى، ص264؛ رجال ابن داود، ص202 و 284؛ ریحانة الاأدب، ج7، ص36؛ سفینة البحار، ج1، ص85 و 86؛ الفهرست، شیخ طوسى، ص178؛ کامل الزیارات، ص50؛ کشف الحجب والاستار، ص552؛ الکنى والالقاب، ج1، ص17؛ مجمع الرجال، ج6، ص248، 250، 262، 263 و ج7، ص10؛ معالم العلماء، ص130؛ معجم الثقات، ص131؛ معجم رجال الحدیث، ج20، ص28، 74، 84 و ج21، ص63؛ معجم المؤلّفین، ج13، ص219؛ منتهى المقال، ص328؛ منهج المقال، ص371؛ نقد الرجال، ص375؛ هدایة المحدّثین، ص162 و 266؛ الوجیزة فى علم الدرایة، ص53؛ احسن التراجم، ج2، ص218 (به نقل از وسائل الشیعة، ج20، ص366).
- ↑ رجال النجاشى، ص441، شماره 1187.
منابع
- اصحاب اجماع، ناصر باقری بیدهندی، علوم حدیث 1376 شماره 6
- جهاز راویان موسسه تحقیقاتی ولی عصر(عج)
- آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابی الثلج، محمد بن احمد، «تاریخ الائمة»، مجموعۀ نفیسة، قم، ۱۴۰۶ ق؛
- ابن بابویه، علی بن حسین، الامامة و التبصرة من الحیرة، قم، ۱۴۰۴ ق؛
- ابن بابویه، محمد بن علی، امالی، بیروت، ۱۴۰۰ ق / ۱۹۸۰ م؛
- همو، ثواب الاعمال، نجف، ۱۳۹۲ ق / ۱۹۷۲ م؛
- همو، الخصال، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، ۱۳۶۲ ش؛
- همو، عللالشرائع، نجف، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۶ م؛
- همو، فقیه من لایحضره الفقیه، به کوشش حس موسوی خرسان، نجف، ۱۳۷۶ ق؛
- همو، کمالالدین، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۹۰ ق؛
- همو، «مشیخة الفقیه»، همراه ج ۴ فقیه؛
- ابن خشاب، عبداللـه بن نصر، «تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم»، مجموعة نفیسة، قم، ۱۴۰۶ ق؛
- ابنندیم، الفهرست؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، نجف، ۱۳۸۵ ق / ۱۹۶۵ م؛
- برقی، احمد بن محمد، الرجال، تهران، ۱۳۴۲ ش؛
- همو، المحاسن، به کوشش جلالالدین محدث، قم، ۱۳۷۱ ق؛
- حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، تهران، ۱۳۶۹ ق؛
- خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م؛
- دلائل الامامة، منسوب به ابنرستم طبری، نجف، ۱۳۸۳ ق / ۱۹۶۲ م؛
- طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، به کوشش حسن موسوی خرسان، تهران، ۱۳۹۰ ق؛
- همو، امالی، بغداد، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۴ م؛
- همو، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، تهران، ۱۳۹۰ ق؛
- همو، رجال، به کوشش محمدصادق بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۱ ق / ۱۹۶۱ م؛
- همو، عدة الاصول، به کوشش محمد مهدی نجف، قم، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛
- همو، الفهرست، به کوشش محمد صادق بحرالعلوم، نجف، کتابخانۀ مرتضویه؛
- علامۀ حلی، حسن بن یوسف، رجال، نجف، ۱۳۸۱ ق / ۱۹۶۱ م؛
- علوی، علی بن احمد، نصرة الواقفة، به کوشش احمد پاکتچی، منتشر نشده؛
- فخار بن معد موسوی، ایمان ابیطالب، به کوشش محمد بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۴ ق / ۱۹۶۵ م؛
- کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ ش؛
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، ۱۳۸۸ ق؛
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م؛
- مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة، نجف، ۱۳۷۴ ق؛
- مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، جماعة المدرسین؛ همو، المقنعة، تهران، ۱۲۷۶ ق؛
- نجاشی، احمد بن علی، رجال، به کوشش موسی شبیری زنجانی، قم، ۱۴۰۷ ق؛
- نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م.