ابراهیم بن اغلب
اِبْراهیمِبْنِ اَغْلَب، ابواسحاق ابراهیمبن بن اغلب بن سالم بن عَقال تمیمی [۱]، بنیانگذار سلسلۀ اغلبیان، نخستین خاندانی که در شمال افریقا دولتی تأسیس کردند.
نام | ابرهیم بن اغلب |
---|---|
زاده | |
مکان تولد | |
ابراهیم ظاهراً تا 10 سالگی که پدرش اغلب بن سالم، امیر افریقیه در جنگ با یکی از شورشیان به قتل رسید [۲] در افریقیه میزیست. [۳]
پس از آن به مصر رفت. در این زمان برخی از افراد "آل مهلب" که از روزگار ابومسلم خراسانی، رقیب عمدۀ اغلب بهشمار میرفتند، امارت آن ناحیه را در دست گرفته بودند. ابراهیم در مصر، پیش از آنکه درصدد به دست آوردن میراث سیاسی و نظامی پدر برآید، به تحصیل دانش و بهویژه فقه پرداخت و در شمار شاگردان ممتاز "لیثبن سعدالفقیه" [۴] درآمد، تا آنجا که وی کنیزی را که سپس "زیادهاللـهبن ابراهیم" از او متولد شد به ابراهیم بخشید. [۵]
دانسته نیست که ابراهیم در چه تاریخی به «جُند» مصر پیوست، اما "بلاذری" به نقل از "احمدبن ناقد مولای بنی اغلب"، از ابراهیم با عنوان یکی از بزرگان سپاه مصر یاد کرده که در یکی از آشوبهای آن روزگار دست داشت. وی با چند تن از یارانش به بیتالمال هجوم برد و پس از آنکه فقط به اندازۀ مقرری (احتمالاً عقب افتادۀ خویش از آن برداشت، به "زاب قیروان" گریخت. [۶] و گفتهاند که بر سپاه این ناحیه سروری یافت. [۷]
تناقضاتی که دربارۀ تاریخ این واقعه در منابع هست، تعیین تاریخ قطعی آن را دشوار ساخته است. "بلاذری" در یکجا ورود ابراهیم به زاب را مقارن حکومت هرثمهبن اعین بر مغرب 179ق) دانسته است، [۸]؛ اما این معنا بعید به نظر میرسد، چراکه اولاً گفتهاند که وقتی هرثمه از سوی هارونالرشید برای سرکوب امیران گردنکش وارد مغرب شد، ابراهیم در زاب بود و برای جلب خشنودی نمایندۀ خلیفه هدایای بسیار به نزد او فرستاد تا حکومتش رسمیت یافت. [۹] از آن گذشته "بلاذری" در جای دیگر [۱۰] و به تبع او طبری [۱۱] از دخالت فعالانۀ امیر ابراهیم در قتل ادریس بن عبداللـه (175ق/791م) سخن گفتهاند. از سوی دیگر "ابن ابار" بر آن است که ابراهیم در روزگار حکومت "فضلبن روحبن حاتم مهلبی" بر افریقیه، به زاب رفت. [۱۲] ممکن است مراد "ابن ابار"، حکومت "فضلبن روح" بر زاب باشد که از سوی پدرش در آن جا امارت داشت. باتوجه به این نکته که ابراهیم در قتل "ادریس" در سال 175ق دست داشت، احتمال قوی هست که مقارن خروج فضل از زاب، ابراهیم به قصد بغداد در سال 174ق به زاب رسیده و قدرتی یافته باشد که بهطور ضمنی از سوی دستگاه خلافت مورد تأیید واقع گشته، زیرا در واقعۀ قتل ادریس از او با عنوان عامل هارون بر منطقه یاد کردهاند که به دستور خلیفه مقدمات قتل ادریس را فراهم آورد. اگرچه گفتهاند که ظهور ابن اغلب در حوادث افریقیه با خدمت او در سپاه بنی مهلب آغاز شد و بهرغم بدسگالی فضل با ابراهیم همان جا در حملۀ "علاءبن سعید" برای سرکوب "ابنجارود" که بر "فضل مهلبی" شوریده بود شرکت جست [۱۳]، ولی به نظر میرسد که او پس از ورود "هرثمه" به افریقیه بهطور جدی و رسمی در صحنۀ سیاسی و نظامی ظاهر شده باشد.
در آن روزگار به سبب آشوبهای مستمر در مغرب که به مرکزی برای فعالیتهای ضد عباسی خوارج بدل گشته بود، نیز کوششهای اعرابی چون فرزندان "عبیدهبن عقبه بن نافع"، و "تمامبن تمیم" و "سلیمان ابن حمید الغافقی" و بسیاری دیگر که نیاکانشان در آغاز فتح مغرب از سوی مسلمانان به آن سامان پای گذارده بودند و طبعاً خود را برای حکومت سزاوارتر از والیانی که از سوی خلیفۀ بغداد منصوب میشدند، میدانستند، و همچنین به سبب گسترش نفوذ ادریسیان در مغرب که خواستار تشکیل دولت علویان بودند، نزدیک بود که این منطقۀ مهم از زیر نفوذ سیاسی بغداد خارج گردد و والیانی که پیدرپی از سوی خلفای عباسی مأمور استقرار نفوذ خلافت در آن سرزمین میشدند، نه تنها توفیق چندانی نمییافتند، بلکه با شورشهای بزرگی که گاه موجب قتل خود آنان میشد، روبهرو می گشتند، چنانکه "فضل ابن روحبن حاتم امیر مهلبی" افریقیه جان بر سر حکومت خویش باخت و هارونالرشید بلافاصله "هرثمهبن اعین" را برای فرو نشاندن آتش شرش به مغرب گسیل داشت. (179ق/795م) هرثمه دو سال و نیم در آن ديار ماند و در سال 181ق از هارون براي ادامة كار پوزش خواست. هارون نيز برادر رضاعى خود "محمدبن مقاتل العَكى" را به حكومت افريقيه گمارد. [۱۴] ابن مقاتل در قلمرو خويش دست به ستمگري گشود و اين امر باعث پديدار شدن نارضايتى عمومى و شورش در افريقيه شد. ظاهراً در همين روزگار بود كه "راشد مولاي ادريس" و سرپرست "ادريس بن ادريس" كه كارش بالا گرفته بود، خواست افريقيه را تصرف كند. ابراهيم بن اغلب كه پيش از اين نيز دشمنى خويش را با ادريسيان نمايانده بود، اين بار دست به حيله گشود و با فريفتن ياران راشد، آنان را به قتل وي واداشت. اگرچه ابن مقاتل در نزد خليفه آن كار را به خود نسبت داد، ولى رئيس ديوان بريد مغرب، خليفه را از حقيقت امر آگاهانيد. [۱۵] در سال 183ق/799م نيز "تمام بن تميم"، حكمران تونس، از خاندان "ملك بن زيد منات" كه پسرعموهاي اغلبيان بهشمار مىرفتند [۱۶] بر "ابن مقاتل" شوريد و پس از درهم شكستن او قيروان را تصرف كرد. [۱۷] ابراهيم در اين ميان به مثابة يكى از رهبران بانفوذ منطقه، خاصه با تكيه بر نام پدر خويش كه يك چند در افريقيه حكومت داشت، مىتوانست از اين نابسامانى بهره برگيرد، اما چون به پايداري توفيق احتمالى خويش يقين نداشت، به پشتيبانى از "ابن مقاتل" برخاست تا هم نيروي خود را به شورشيان بنماياند و از وقايعى كه ممكن بود حكومت او را مورد تهديد قرار دهد، جلوگيري كند، و هم نظر خليفه را كه هنوز طرفدار "ابن مقاتل" بود، به خود جلب كند تا مقدمهاي باشد براي كسب مشروعيتى از جانب خلافت براي حكومتى كه انديشهاش را در سر مىپرورانيد. البته دور نيست كه وي با اين پشتيبانى درصدد تشديد نارضايتى مردم از "ابن مقاتل" و متوجه ساختن افكار عمومى به خود بوده باشد. از اينرو ابراهيم بلافاصله به قيروان تاخت. "تمّام" كه ياراي مقاومت نمىديد، عقب نشست و ابراهيم وارد شهر شد. [۱۸] وي در خطبهاي كه در جامع شهر خواند، خواستار بازگشت ابن مقاتل و ادامة حكومت او شد. [۱۹] اما مردم ناخشنودي خود را ظاهر ساختند و بسياري به نزد "تمّام" گريختند. [۲۰] "تمّام" بار ديگر قصد تصرف قيروان كرد و براي ايجاد اختلاف ميان ابن مقاتل و ابراهيم، طى نامهاي كه به ابن مقاتل نوشت، ابراهيم را متهم ساخت كه در پى به دست آوردن حكومت افريقيه است و ابن مقاتل را وسيلة اين كار قرار داده است، ولى ابن مقاتل توجهى نكرد و ابراهيم را به پيكار او گسيل داشت. [۲۱] ابراهيم نيز تمّام را شكست داد و سپس در سال 184ق/800م به تونس حمله كرد، ولى سرانجام "تمّام" را امان داد و به قيروان برد. [۲۲] شكست تمّام و چيرگى ابن مقاتل، مردم را بيش از پيش ناخشنود ساخت، تا آنجا كه ابراهيم را كه اينك نفوذ و نيرويى بزرگ يافته بود واداشتند تا خليفه را از اين معنا آگاه كند و خود را نامزد حكومت افريقيه سازد. [۲۳] ابراهيم علاوه بر اين كار، به خليفه پيشنهاد كرد كه به جاي 000`100 ديناري كه هر ساله از مصر براي حكومت افريقيه مىرسيد 000`40 دينار بيشتر نفرستند. [۲۴] هارونالرشيد نيز پس از مشورت با "هرثمة بن اعين" كه ابراهيم را مردي با كفايت و خردمند و ديندار معرفى كرد و شايد به عقيدة "اصطخري" براي مقابله با نفوذ روزافزون ادريسيان [۲۵]، به اين پيشنهاد روي خوش نشان داد و ابراهيم را در محرم 184ق/فورية 800م به حكومت افريقيه منصوب كرد. [۲۶] خليفه سپس به ابن مقاتل نوشت كه رشتة كارها را به دست ابراهيم سپارد. [۲۷] براساس روايتى ديگر، مردم افريقيه ابن مقاتل را بيرون راندند و ابراهيم را به حكومت برداشتند. [۲۸] به اين ترتيب، ابراهيم، حكومت افريقيه را در دست گرفت و ابن مقاتل به طرابلس رفت. وي در آن جا از سوی "داوود قيروانى" كاتب خود، نامهاي از قول هارونالرشيد جعل كرد. [۲۹] مبنى بر آنكه خليفه مجدداً او را به حكومت افريقيه گمارده است، و خود به ابراهيم فرمان داد كه به زاب بازگردد و طى نامهاي از "سهل بن حاجب تميمى" خواست كه به نيابت از او رشتة كارها را در دست گيرد. ابراهيم نيز در اواسط ربيعالاول 184ق/آوريل 800م شهر را به قصد زاب ترك گفت، اما اين خبر، هارون را خشمناك ساخت و رسول فرستاد و حكومت ابراهيم را بر افريقيه تأييد كرد. [۳۰] ابراهيم در مقام حكومت افريقيه با دستگيري بسياري از مخالفان و فرستادن آنان به نزد خليفه [۳۱] كوشيد تا آتش شورشهاي داخلى را فرو نشاند و سلطه و نفوذ خلافت را در قلمرو خويش گسترش دهد. وي در اوايل حكومت خويش، در بيرون قيروان، شهركى ساخت و قصر خويش را در آن جا برپاي داشت و آن جا را "عباسيه" نام نهاد و بسياري از بردگان سودانى را در آن جا به صورت سپاه خصوصى خود به كار گمارد. [۳۲] با اينهمه دولت او نيز از شورشهاي مخالفان در امان نماند. در سال 186ق/802م "حمديس [۳۳] بن عبدالرحمن كندي" در تونس بر ابراهيم شوريد. ابراهيم نيز سردار خود "عمران بن مخلد" يا "مجالد" [۳۴] را به سركوب او فرستاد. "ابن مخلد" نيز "حمديس" را درهم شكست و وارد تونس شد. در همين زمان، ابراهيم كه از نيروي روزافزون "ادريس بن ادريس" بيمناك شده بود، قصد او كرد، ولى به صلاحديد يارانش از آن عزم برگشت. شايد هواداري قبايل بزرگ بربر چون اورية، زِنانَة، زراعه و مَكناسه از "ادريس" موجب شد كه ابراهيم از رويارويى مستقيم با او خودداري ورزد. [۳۵] از اينرو دست به حيله گشود و "بهلول بن عبدالواحد المَدْغَري" از نزديكان و كارگزاران ادريس را با مال فریفت تا از ادریس جدا شد و به ابراهیم پیوست. این امر، باعث شد تا یاران ادریس از گرد او پراکنده شوند. [۳۶] ادریس که خود را سخت در معرض تهدید میدید، نامه به ابراهیم نوشت و پس از یادآوری قرابتش با پیامبر اکرم(ص) از او خواست تا به اطاعتش گردن نهد یا دست از او بردارد. [۳۷] به این ترتیب میان ابراهیم و ادریس صلح شد و از آن پس اغلبیان با وجود اصرار خلفا از مقابلۀ مستقیم با ادریسیان خودداری میورزیدند و به دفع الوقت میگذراندند. [۳۸] در آن روزگار، طرابلس یکی از پرآشوبترین مناطق قلمرو ابراهیم بهشمار میرفت و والیان متعددی که پیدرپی مأمور حکومت آن دیار میشدند در خاموش ساختن آتش این آشوبها که به نظر میرسد بیشتر ناشی از اختلافات دیرینه میان "قیسیان" و "یمنیان" و دوری از مرکز حکومت بود، توفیق چندانی به دست نمیآوردند. در سال 188 یا 189ق/804 یا 805م مردم طرابلس ""سفیان بن المضاء"" [۳۹] را که برای چهارمینبار به حکومت آن جا منصوب شده بود، بیرون راندند و "ابراهیمبن سفیان تمیمی" را به امارت برداشتند. با اینهمه میان اعراب منطقه نیز اختلاف افتاد و کار به جدال انجامید. ابراهیمبن اغلب با استفاده از موقعیت، از "احمدبن اسماعیل" امیر مصر مدد خواست و با سپاهی که او فرستاد سرانجام شورش را سرکوب کرد، ولی سران آن را مورد عفو قرار داد. [۴۰] بزرگترین شورشی که بر صد ابراهیم پدید آمد، از سوی "عمران بن مخلد" سردار ابراهیم بود. وی در سال 194 یا 195ق/810 یا 811م به سبب افزایش نیرو و نفوذش، و بر اثر بیتوجهی ابراهیم به او بهانه به دست آورد و دست به شورش زد و همراه با "قریشبن تونسی"، میان قیروان و عباسیه اردو زد. ابراهیم در عباسیه موضع گرفت و در چند جنگ، کاری از پیش نبرد. خاصه که گفتهاند: گروهی از سپاهیان که مقرری خود را طلب میکردند نیز به عمران پیوستند. [۴۱] این جنگ و گریز حدود یک سال دوام یافت تا خلیفه، مال به نزد ابراهیم فرستاد و او با پراکندن آن در میان سپاهِ دشمن آنان را از گرد عمران پراکند و باز بر قیروان چیره شد. [۴۲] ابراهیم هنوز گرفتار پیآمدهای این شورش بود که طرابلس را مجدداً آشوب فرا گرفت. وی پسر خود عبداللـه را به امارت آن جا منصوب کرد (196ق)، ولی سپاه طرابلس او را در خانهاش به محاصره گرفت و وادار به خروج از شهر کرد. عبداللـه از طرابلس خارج شد و با بذل مال مردم را به گرد خویش فراهم آورد و با درهم شکستن شورشیان بر شهر مستولی شد، ولی چندان بر جای نماند؛ زیرا پدرش او را عزل کرد و "سفیانبن المضاء" را باز به حکومت آن جا گماشت. این بار بربرها سر به شورش برداشتند و سپاه دولتی را درهم شکستند و دیوارهای شهر را ویران ساختند. ابراهیمبن اغلب نیز مجدداً پسر خود عبداللـه را ظاهراً به صلاحدید و تشویق "ابوسلیمان داوود کاتب" که پس از "ابن مقاتل" به نزد ابراهیم آمده بود، با سپاه به طرابلس فرستاد. [۴۳] عبداللـه نیز بربرها را درهم شکست و وارد شهر شد. از آن سوی "عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم" برای مبارزه با اغلبیان، بربرها را گرد آورد و طرابلس را به محاصره گرفت. عبداللـهبن ابراهیم به مقابله برخاست، ولی چیزی نگذشت که ابراهیمبن اغلب درگذشت و عبداللـه به صلح گردن نهاد. [۴۴]
ابراهیم بن اغلب را پارهای از مورخان به دانش و شعر و خوش سیرتی و شجاعت ستودهاند. [۴۵] و گفتهاند: افریقیه تا آن هنگام امیری عادلتر و سیاستمدارتر و مهربانتر از ابراهیم نداشت. [۴۶] و مغربیان او را دوست میداشتند. [۴۷] با اینهمه شگفت است که گفتهاند: در شورش ابن مخلد، اهالی قیروان و بسیاری از شهرهای افریقیه به مخالفت با ابراهیم پرداختند. [۴۸] این معنی شاید با نشانههایی از خشونت که در وقایع زندگی او دیده میشود، بیارتباط نباشد، چنانکه وقتی تونسیان بر او شوریدند، به ابن مخلد گفت تا هیچ کس را زنده نگذارد، و گفتهاند که وی نیز 000‘10 تن از شورشیان را از دم تیغ گذراند. [۴۹] این خشونتها میبایست بیشتر ناشی از بیاعتمادی او نسبت به وفاداری مغربیان، خاصه لشکریان محلی باشد که گاه و بیگاه با والیانی که از سوی بغداد تعیین میشدند، به مخالفت بر میخاستند. این بیاعتمادی که بعدها شدیدتر شد، باعث گشت ابراهیم 000‘4 تن از زنگبان سودانی را به سپاهیگری بخواند و نگهبانی خاص خویش را بدانان بسپارد و آنان را در عباسیه جای دهد. [۵۰] گذشته از این، ابراهیم در روزگار حکومت خویش به اعراب افریقیه بیش از بربرها که رفته رفته به خطری دائمی و جدی برای سلطۀ والیان عباسی بدل گشته بودند، توجه داشت و امتیازات متعددی چون اقطاع و بخششهای مالی را به اعراب اختصاص داده بود. [۵۱] ابراهیم در حکومت خویش با آنکه به گونهای نیمه مستقل فرمان میراند، خطبه به نام خلیفه بغداد میخواند و در سکهها علاوه بر نام خلیفه، نام خود و رئیس ضرابخانه را نیز ضرب میکرد و هر ساله مال به بغداد میفرستاد؛ حتی قاضی قیروان، "ابوعبدالرحمن عبداللـه بن عمر ابن غانم بن شرحبیل" (190ق/806م) از یاران و شاگردان "مالک بن انس" را به فرمان هارونالرشید منصوب کرده بود. [۵۲] ابراهیم در روزگار زمامداری خویش مساجد و مدارس و دواوین بسیار تأسیس کرد و تمدن افریقیه در عصر او شکوفا شد و علوم و ادبیات رونق گرفت. [۵۳] ظاهراً پس از بنای عباسیه بود که به گونۀ امیری مستقل، نمایندۀ شارلمانی پادشاه فرانسه را با شکوه بسیار به حضور پذیرفت و درخواست او را برای باز پس گرفتن بقایای پیکر یکی از قدیسان مسیحی به نام سن سیپ رین را که در افریقیه بود، اجابت کرد. [۵۴] از ابراهیم بن اغلب اشعاری نیز نقل شده است. [۵۵]
منابع:
- ابن ابار، محمدبن عبداللـه، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح الاشتر، دمشق، 1961م؛
- همو، الحله السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963م؛
- ابن اثیر، علیبن محمد، الکامل، بیروت، 1402ق؛
- ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهره، قاهره، 1348-1358ق؛
- ابن خلدون، العبر؛ ابن دواداری، عبداللـهبن ایبک، کنزالدرر، به کوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1961م؛
- ابن عامر، احمد تونس عبر التاریخ، تونس، 1373ق؛
- ابن عذاری مراکشی، محمأ، البیان المغرب، به کوشش راینهارت دوزی، لیدن، 1848-1851م؛
- ابن عیاض، عباض بن موسی، ترتیب المدارک و تقریب المسالک، بیروت، 1967م؛
- اصطخری، ابراهیمبن محمد، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347ش؛
- بروکلمان، کارل، تاریخ دول و ملل اسلامی، ترجمۀ هادی جزایری، تهران، 1347ش؛
- بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر بهبودی، بیروت، 1977م؛
- همو، فتوح البلدان، به کوشش یان دخویه، لیدن، 1863م؛
- خلیفهبن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛
- ذهبی، شمسالدین محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنووط، بیروت، 1401ق/1981م؛
- صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش س. دیدرینگ، ویسبادن، 1970م؛
- طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1960-1968م؛
- عبدالرزاق، محمود اسماعیل، الاغالبه، مصر، 1972م؛ عبدالوهاب، حسن حسنی، ورقات عن الحضاره العربیه بافریقیه، تونس، 1972م؛
- العیون والحدائق، به کوشش یان دخویه، لیدن، 1869م؛
- مالکی، عبداللـهبن محمد، ریاض النفوس، قاهره، 1951م؛
- مدنی، احمد توفیق، المسلمون فی جزیره صقلیه و جنوب ایطالیا، الجزائر، 1365ق؛
- ناصری، احمدبن خالد، الاستقصاء، به کوشش جعفر الناصری و محمدالناصری، دارالبیضاء، 1954م؛
- یعقوبی، احمدبن ابییعقوب، تاریخ، بیروت، دارصادر.
پانویس
- ↑ 196ق/812 م
- ↑ 150ق/767م
- ↑ ابن عذاری، 1/64؛ دربارۀ سن ابراهیم در این هنگام، نک: ابن اثیر، 6/157
- ↑ 179ق/795م
- ↑ ابن ابار، الحله، 1/93؛ قس: ابن عذاری، که بهطور شگفتی روایت را قلب کرده است
- ↑ به روایت یعقوبی، 2/414: از مصر اخراج شد؛ قس: EI2, III/981: حاکم مهلبی مصر او را به زاب تبعید کرد
- ↑ فتوح، 233
- ↑ همانجا
- ↑ ابن اثیر، 6/139؛ ابن تغری بردی، 2/89، 90
- ↑ انساب، 3/137
- ↑ 8/199
- ↑ الحله، 1/93
- ↑ عبدالرزاق، 21
- ↑ ابن اثير، 6/154، ابن عذاري، 1/80
- ↑ ابن ابار، الحلة، 1/100؛ قس: ابن اثير، 6/174؛ ناصري، 1/161، دربارة تاريخ مرگ يا قتل راشد
- ↑ ابن ابار، الحلة، 1/91؛ III/982 , EI2
- ↑ ابن اثير، 6/154، 155
- ↑ همو، 6/155؛ صفدي، 5/328
- ↑ ابن عذاري، 1/81
- ↑ همو، 1/82
- ↑ ابن ابار، الحلة، 1/89، 90
- ↑ ابن عذاري، 1/83
- ↑ ابن اثير، 6/155؛ ابن خلدون، 4/419
- ↑ ابن اثير، 6/155؛ قس: يعقوبى، 2/412
- ↑ همو، ص 47
- ↑ بلاذري، فتوح، 234؛ طبري، 8/282؛ ابن اثير، 6/155 و به قولى حكومت را در خانوادة او موروثى ساخت؛ عبدالوهاب، 64
- ↑ العيون، 3/302؛ ابنتغري بردي، 2/110
- ↑ خليفهبن خياط، 2/748
- ↑ ابن ابار، الحلة، 1/94
- ↑ العيون، 3/302، 303
- ↑ ابن اثير، 6/156
- ↑ بلاذري، همانجا؛ عبدالرزاق، 32
- ↑ يا خريش: ابن ابار، الحلة، 1/104
- ↑ ابن اثير، 6/156، 235؛ بلاذري، همانجا؛ ابن خلدون، 4/419
- ↑ همو، 4/26، 27
- ↑ ابن اثیر، 6/156
- ↑ همانجا؛ ابن ابار، الحله، 1/55
- ↑ ابن خلدون، 4/27
- ↑ ابن خلدون، 4/420
- ↑ همانجا؛ ابن تغری بردی، 2/125
- ↑ بلاذری، همانجا
- ↑ ابن اثیر، 6/156، 157، 235، 236؛ ابن خلدون، 4/420؛ ابن ابار، الحله، 1/105
- ↑ همو، اعتاب، 107
- ↑ ابن اثیر، 6/270؛ ابن خلدون، 4/421
- ↑ ابن عذاری، 1/83؛ ابن ابار، الحله، 1/93
- ↑ صفدی، 5/327
- ↑ ذهبی، 9/129
- ↑ ابن اثیر، 6/156
- ↑ همانجا
- ↑ عبدالوهاب، 3/291
- ↑ عبدالوهاب، 3/252، به نقل از ابن ناجی
- ↑ ابن عیاض، 1/10؛ ابن دواداری، 6/24
- ↑ مدنی، 51
- ↑ ابن عامر، 119؛ مدنی، 51؛ بروکلمان، 160
- ↑ ابن ابار، الحله، 1/94، 96، 97