جهمیّه از جمله مکاتب جبر گرایانه کلامی در اسلام است که بنیانگذارش شخصی به نام جهم بن صفوان می باشد. این مکتب در قرن های سوم و چهارم هجری قمری مکتبی مطرح بود که در زمان های بعدی به افول گرایید. این فرقه برای اراده انسان هیچ نقشی را قایل نیست. مطابق با عقاید این مکتب، جهان فقط یک فاعل دارد آن هم خداوند است. بنا براین، انسان فاعل واقعی افعال خویش نیست، بلکه استناد فاعلیت به وی از روی مجاز است.به همین جهت در میان فرقه هایی که به جبر گرایی مشهورند، جهمیه نسبت به بقیه سخت گیرانه تر عمل می کند.از این فرقه متن و سندی باقی نمانده است، بلکه متکلمان مخالف این مکتب از جمله ابو الحسن اشعری در این باره مطالبی بیان و آرای ایشان را نقل کرده اند.

معرفی جهمیه

جهمیه از فرقه های قدیمی کلامی و صاحب نام است به گونه ای که در منابع کلامی هر کجا بحث از عقاید مذاهب و مکاتب به میان می آید، به موسس این فرقه و نیز آرای آن نیز اشاره می شود. با این حال هیچ متن و سندی از عقاید جهمیه به دست نیامده و گزارش‌ های‌ موجود به‌ قلم‌ مخالفان‌ این‌ فرقه‌، تنها اطلاعات اندک اما مستندی به ما می دهد. این اطلاعات حداقل به فاصله نیم قرن پس از مرگ جهم بن صفوان تدوین شده است که البته با تفاوت ها و تعارض هایی همراه است.

جهم بن صفوان

جهم بن صفوان در بلخ به دنیا آمد. البته از سال تولد و نیز جزییات مربوط به خانواده وی اطلاعات دقیقی در دست نیست. کنیه وی ابومُحرِز، از موالی‌ بنی‌ رایب‌ از قبیله‌ اَزْد است و چون مدتی را در سمرقند و نیز ترمذ سکونت کرد به نام جهم بن صفوان ترمذی یا سمرقندی نیز خوانده می شد. [۱] [۲]

تاثیر از اندیشه های جعد بن درهم

جهم بن صفوان در کوفه با شخصی به نام جعد بن درهم آشنا شد و عقاید وی بدون واسطه بر جهم بن صفوان اثر گذاشته است.[۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] جهم موضع موضع‌ تنزیهی‌ خود و قول‌ به‌ خلق‌ قرآن‌ را از او فرا گرفته است، اما در زمینه قدر با جعد موافق‌ نبوده‌ و از مُجَبِّره‌ (گروهی‌ که‌ به‌ جبر انسان‌ معتقد بودند) محسوب‌ می‌ شده‌ است‌.

آشنایی با عقاید جهمیه

عقاید فرقه جهمیه را در چند بخش می توان خلاصه کرد

جبر گرایی مطلق

در تفکر این فرقه جز خدا هیچ خالق یا فاعلی شناخته نمی شود و انتساب افعال به انسان از روی مجاز و مسامحه است. مثلا طلوع و غروب به خورشید نسبت داده می شود در حالی که خورشید نقشی در طلوع و غروبش ندارد، ولی می گویند خورشید طلوع یا غروب کرد.و یا چرخش را به سنگ آسیا نسبت می دهند و حال آن که سنگ آسیا نقشی در چرخش خود ندارد. بنا بر این نه خورشید و نه سنگ آسیا هیچ کدام در فاعلیت خود نقشی ندارند، ولی به طور مسامحه و مجاز حرکات شان به خودشان نسبت داده می شود.[۹]




پانویس

  1. ابن ‌کثیر، البدایه‌ و النهایه، ج‌ ۱۰، ص‌ ۲۹، چاپ‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  2. ابن ‌حجر عسقلانی‌، لسان‌ المیزان، ج‌ ۲، ص‌ ۱۴۲، حیدرآباد دکن‌ ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ۱۳۹۰/۱۹۷۱.
  3. محمد بن اسماعیل‌ بخاری‌، خلق‌ افعال‌ العباد، ج۱، ص‌۳۰، چاپ‌ عبدالرحمان‌ عمیره‌، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
  4. ابن‌تیمیه‌، بیان‌ تلبیس‌ الجهمیة فی‌ تأسیس‌ بدعهم‌ الکلامیة، ج‌ ۱، ص‌ ۴۴۸، او، نقض‌ تأسیس‌ الجهمیة، چاپ‌ محمد بن عبدالرحمان‌ بن قاسم‌، (مؤسسه قرطبه) ۱۳۹۲
  5. ابن‌کثیر، البدایة و النهایة، ج‌ ۹، ص‌ ۳۸۲، چاپ‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  6. سمعانی‌ عبد الکریم، الانساب، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳۳.
  7. ابن ‌کثیر، البدایه‌ و النهایه، ج‌ ۹، ص‌ ۲۴۶، چاپ‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  8. ابن ‌کثیر، البدایه‌ و النهایه، ج‌ ۹، ص‌ ۳۸۲، چاپ‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌ ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
  9. بغدادی، عبدالقاهر بن الطاهربن محمد، الفرق بین الفرق، ص۱۹۴، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۷ هجری، چاپ۲.