انقلاب الجزایر
انقلاب الجزایر تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی. انقلابی که به اهداف اعلام شده خود رسید اما پس از رهایی از چنگ استعمار تجربه تلخ کشمکشهای درونی و تصفیههای سیاسی را از سر گذراند. در سوم ژوئیه ۱۹۶۲ (۱۲ تیر ۱۳۴۱) کشور الجزایر بعد از ۱۳۲ سال که تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اکتبر همان سال به نام: جمهوریه الجزایره الدموکراتیه الشعبیه (جمهوری دموکراتیک مردمی الجزایر) به عضویت سازمان ملل متحد درآمد.
انقلاب الجزایر | |
---|---|
نام حزب | انقلاب الجزایر |
مؤسس | مردم |
رهبران |
|
اهداف | آزادی و رهایی کشور |
مروری بر انقلاب الجزایر
انقلاب الجزایر، تلاش مردمی است برای آزادی و رهایی. انقلابی که به اهداف اعلام شده خود رسید اما پس از رهایی از چنگ استعمار، تجربه تلخ کشمکشهای درونی و تصفیههای سیاسی را از سر گذراند. در سوم ژوئیه ۱۹۶۲ (۱۲ ماه تیر ۱۳۴۱) [[الجزایر |کشور الجزایر]] بعد از ۱۳۲ سال که تحت سلطه فرانسه بود به استقلال رسید و در هشت اکتبر همان سال به نام: جمهوریه الجزایره الدموکراتیه الشعبیه (جمهوری دموکراتیک مردمی الجزایر) به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. از ۱۹۵۴ تا روز استقلال یعنی مدت هشت سال جبهه آزادیبخش ملی مبارزه مسلحانه خود را علیه اشغالگران فرانسوی بهشدت ادامه داد. ملت الجزایر یک میلیون قربانی داد و در تاریخ کشورهای عرب و شمال آفریقا، الجزایر به عنوان «ارض میلیون شهید» سرزمین یک میلیون شهید معروف شد. این تعداد شهدای الجزایر غیر از شهدایی است که الجزایریها به رهبری امیر عبدالقادر در جنگ با ارتش فرانسه در آخر قرن نوزدهم در راه آزادی میهن خویش فدا ساختند.
چگونگی سلطه فرانسه بر الجزایر
از قرن شانزدهم میلادی به بعد امپراتوری عثمانی بر سراسر شمال آفریقا از جمله الجزایر مسلط شد. حکام محلی با گرفتن لقب «بیک» از دربار قسطنطنیه و فرستادن مالیات سالیانه به دربار عثمانی، خلعتی به نام جبه قرمز دریافت میکردند که نمایانگر اطاعت از دربار عثمانی بود. فرمانروایان و به عبارتی بیکهای الجزایر در بعضی موارد مستقل بودند و با هر کشوری که قراردادی امضا میکردند، دربار عثمانی آن را تایید میکرد. در ۱۷۹۷ میلادی در زمان حکومت هیاتمدیره (دایرکتوار) بر فرانسه، دولت فرانسه گندمهای فراوانی به مبلغ پنج میلیون فرانک از «بیک حسین» فرمانروای الجزایر خریداری کرد ولی بعد از تحویل گندمها پول آن را نپرداخت. بیک حسین به کنسول فرانسه در الجزیره اعتراض کرد و ضمن صحبت در حال عصبانیت مگسپرانی را که در دست داشت به صورت کنسول فرانسه کوبید. دولت فرانسه که از دیرزمان قصد تصرف الجزایر را داشت، این امر را بهانه قرار داد و ارتش فرانسه با یکصد کشتی جنگی و ۳۶ هزار سرباز بنادر الجزایر را به گلوله بست و سپاهیان فرانسه شهر الجزیره را گرفتند و بیک حسین در پنج ژوئیه ۱۸۳۰ با تمام وجوه نقدی که میتوانست به آن دسترسی پیدا کند، به عثمانی فرار کرد. این واقعه در زمان سلطنت «شارل دهم» (charlesx) اتفاق افتاد.
پس از سقوط شارل دهم، «لوئی فیلیپ» (Louis philippe) بخش عظیمی از سربازان خود را از الجزایر خارج کرد و فقط هشت هزار سرباز در آنجا نگه داشت. در ۱۸۳۵ مقاومت مردم در برابر اشغالگران آغاز شد، لذا دولت فرانسه در ۱۸۳۶ تصمیم گرفت، ضمن سرکوب جنبش مردم الجزایر، همه خاک الجزایر را تصرف کند لذا شهر کنستانتین را تصرف کرد. فرانسویها در جریان تصرف این شهر سه هزار و ۵۰۰ نفر تلفات دادند (۱۳ اکتبر ۱۸۳۷) ولی برای تسخیر مناطق جنوبی الجزایر با مقاومت سردار رشیدی مانند «امیرعبدالقادر» که فردی مسلمان و وطنپرست بود روبهرو شدند. امیر عبدالقادر مدت ۱۴ سال با دولت فرانسه جنگید.
جنگهای امیر عبدالقادر با فرانسویان
(Abd-el-KAadir) «امیر عبدالقادر» فرزند محیالدین از اعراب ناحیه «اران» و از طایفه «مرابطون» بود. او فردی با معلومات و به مبانی اسلام مومن بود. او برای جهاد علیه فرانسویان قبایل الجزایری را متحد ساخت و شکست سختی به فرانسویان در ۱۸۳۷ وارد آورد به طوری که طی قرارداد ۲۸ می ۱۸۳۷ دولت فرانسه مجبور شد که به جز بخش ساحلی، بقیه الجزایر را به امیر عبدالقادر بسپارد. اما امیر عبدالقادر بعد از این قرارداد، اعلام کرد که قوای فرانسه باید ساحل الجزایر را نیز ترک کند، لذا دولت فرانسه نیرویی به فرماندهی ژنرال «بوژو» (Gen –Bugeaud) با ۱۱۵ هزار نیرو از طریق بندر «طنجه» در مراکش قوای عبدالقادر را به محاصره درآورد و باعث شکست وی در ۱۸۴۵ شد.
ولی عبدالقادر برای جمعآوری نیرو به کوهستانهای الجزایر رفت و توانست تجدیدقوا کرده و راه سپاهیان فرانسه را به سمت جنوب مسدود کند. اما بهواسطه آنکه امیر مراکش مرزهای کشور خویش را روی سربازان عبدالقادر بست، امیر عبدالقادر دچار شکست شد و سربازان فرانسوی او را اسیر کردند. با شکست او، الجزایر کاملا به تصرف فرانسه درآمد. امیر عبدالقادر به دمشق منتقل شد و تا آخر عمر در تبعید به سر برد و در ۱۸۸۳ در آن شهر درگذشت.
دولت فرانسه از این جهت، اکثر کشورهای شمالی آفریقا بهویژه الجزایر را مستعمره خویش گردانید که از این سرزمین برای اسکان فرانسویان جهت «کوچنشینی» (colonizer) و چنگ انداختن به بارورترین زمینهای زراعتی استفاده کنند. از طرفی دولت فرانسه، هنگام بروز جنگ جهانی اول، جوانان الجزایری را به جبهههای جنگ اروپا میفرستاد. در ۱۹۱۷، تعداد ۱۷۳ هزار جوان الجزایری به جبههها اعزام شدند و ۲۵ هزار نفر کشته شدند. پس از جنگ جهانی اول، «امیر خالد»، نوه امیر عبدالقادر دنباله اقدامات جد خویش را گرفت و ضمن نوشتن نامهای به «ادوارد هریو» (Edovrd Herriot) در ۱۹۲۴ درخواست کرد که مردم الجزایر نیز در پارلمان فرانسه عضو باشند و در حقوق شهروندی با مردم فرانسه برابر باشند. بعد از او «احمد مصالی الحاج» جنبش استقلالطلبانه مردم الجزایر را رهبری کرد و در ۱۹۲۷ در کنگره اتحاد علیه امپریالیسم در بروکسل شرکت کرد و در آن کنفرانس استقلال مردم الجزایر را از فرانسه خواستار شد. او سپس در الجزایر انجمن «ستاره شمال آفریقا» را با هدف تساوی فرهنگ فرانسوی و عربی پایهریزی کرد ولی روانه زندان شد.
بعد از آنکه او به زندان افتاد فردی به نام «عبدالحمیدبن بادیس» به کمیسر عالی فرانسه در الجزایر پیشنهاد کرد که در تمامی مدارس و در همه سطوح قرآن و زبان عربی در کنار زبان فرانسه تدریس شود. او خواستههای خود را در مجلهای به نام «شهاب» منتشر کرد. در این هنگام به موازات مبارزات مصالی الحاج و عبدالحمیدبن بادیس، فرحت عباس تحصیل کرده فرانسه و عضو حزب «اتحاد مردم الجزایر» که توانسته بود در ۱۹۴۶ به عضویت مجلس موسسان فرانسه پذیرفته شود، وارد صحنه شد. او ضمن آنکه پایبند افکار اسلامی بود، از افکار مصالی الحاج که دربردارنده شعار «اسلام دین ما، عربی زبان ما» و «زمین متعلق به زارعان»، پشتیبانی میکرد. فرحت عباس جنبش دانشجویان مسلمان را در پاریس تشکیل داده بود. وی برای جلب پشتیبانی سوسیالیستهای فرانسه از جنبش آزادیخواهی مردم الجزایر تمایلات سوسیال دموکراسی پیدا کرد.
تلاش برای استقلال
فرحت عباس در خلال جنگ جهانی دوم «حزب بیانیه آزادی مردم الجزایر» را بنیاد نهاد و خواهان آزادی الجزایر در قالب یک جمهوری شد. در همین زمان عدهای از جوانان الجزایری تحصیلکرده فرانسه به توصیه فرحت عباس در ۱۹۵۰ به عضویت یک سازمان سری (مخفی) که برای آزادی الجزایر فعالیت میکرد، درآمدند. این افراد عبارت بودند از: احمدبن بلا، یوسفبن خده، هواری بومدین، رابح بیطاط، شاذلی بن جدید، محمد بوضیاف، عبدالعزیز بوتفلیقه، کریم بلقاسم، محمد خیضر، آیت احمد و عدهای دیگر. این سازمان فعالیتهای نظامی و سیاسی را در برنامه خویش جهت رسیدن به آزادی الجزایر گنجانیده بود.
آنها توانستند «جبهه آزادیبخش ملی» (Front de Liveration Nationl)=(FLN) را در ۱۹۵۴ تشکیل دهند، درون این جبهه سیاسی یک جبهه نظامی به نام «ارتش آزادیبخش الجزایر» تشکیل دادند که فرماندهی آن با هواری بومدین بود. آنها پایگاههایی در مراکش، تونس و الجزایر داشتند و زمانی که جمال عبدالناصر به ریاستجمهوری مصر رسید، قاهره تبدیل به پایتخت حکومت موقت الجزایر به ریاست فرحت عباس درآمد. تمامی اعلامیههای جبهه آزادیبخش ملی از طریق رادیو «صوتالعرب» از قاهره پخش میشد. در اول نوامبر ۱۹۵۴ پس از آنکه دومین بیانیه نظامی جبهه آزادیبخش ملی از رادیو قاهره منتشر شد، عملیات چریکی و مسلحانه را از کوههای «کابیلی» در الجزایر آغاز کردند. این عملیات تا مرز تونس ادامه داشت. گهگاهی «محمد پنجم»، پادشاه مغرب نیز کمکهایی به آنان میکرد. به طوری که سران جبهه آزادیبخش ملی بین قاهره و تونس و مراکش در رفتوآمد بودند تا عملیات ضدفرانسوی را سامان دهند. در چنین وضعیتی در روستاها و شهرها، عملیات مسلحانه ضدفرانسوی در جریان بود و عده زیادی از طرفین کشته میشدند. در اوت ۱۹۵۶ در یکی از مناطق «کاپیلی» در الجزایر یک کنفرانس محرمانه با شرکت احمدبن بلا، حسن آیتاحمد، محمد بوضیاف و رابح بیطاط تشکیل شد تا در مورد خط مشی سیاسی – نظامی آینده تصمیم گرفته شود. این گروه سپس به مراکش رفتند تا از آنجا با هواپیمایی که سلطان محمد پنجم در اختیار آنان گذاشته بود به تونس یا به قاهره پرواز کنند. هویت اصلی آنان بر خلبان پوشیده بود. اما چون یکی از کمکخلبانان بنبلا را شناخت، هواپیما را به فرودگاه الجزیره هدایت کرد و بنبلا و همه دوستانش بهوسیله پلیس فرانسه بازداشت و به زندان فرانسه منتقل شدند. در خلال دورانی که بنبلا و دوستانش در زندان فرانسه به سر میبردند، ارتش آزادیبخش ملی به رهبری سرهنگ هواری بومدین، ضربات سختی را بر پیکر ارتش فرانسه وارد ساخت به طوری که فرانسویان مقیم الجزایر، گروهگروه کشور را ترک میکردند.
بنبلا تا زمان گفتوگوهای صلح «اویان» در ۱۹۶۲ در زندان فرانسویها بود. به علت بالا گرفتن جنگ در الجزایر در ژانویه ۱۹۶۰ ژنرال دوگل، رئیسجمهور فرانسه طی نطقی از مردم الجزایر خواستار برقراری صلحی شجاعانه شد و ضمن سفری که به الجزایر کرد با اغلب سران قبایل ملاقات و نسبت به اعطای استقلال به الجزایر اظهار تمایل کرد. ژنرال دوگل اعلام کرد که به شرط تشکیل یک کنفرانس صلح میان سران جبهه آزادیبخش ملی و دولت فرانسه در شهر «اویان» و انجام یک رفراندوم حاضر به قبول استقلال الجزایر است. در ۱۸ مارس ۱۹۶۲ پس از آنکه فرحت عباس موافقت خود را در شهر قاهره به اعضای جبهه آزادیبخش ملی در مورد مذاکرات اویان ابلاغ کرد - این کنفرانس به ریاست کریم بلقاسم تشکیل شد- فرانسه قبول کرد که به الجزایر استقلال دهد و زندانیان الجزایری مانند بنبلا و همراهان او را آزاد کند. در اول ژوئیه ۱۹۶۲ طی یک رفراندوم، ۹۰ درصد از مردم الجزایر خواهان جدایی از فرانسه و استقلال کشور خویش شدند و مقرر شد که سوم ژوئیه ۱۹۶۲ رسما به این کشور استقلال داده شود. از زمان نطق ژنرال دوگل درباره اعطای استقلال به مردم الجزایر، ارتش سری فرانسه (Secret Army organization) (OAS) به رهبری ژنرال «سالان» (salan) تشکیل شد که با خطمشی سیاسی – نظامی ژنرال دوگل مخالف بود. این ارتش عده زیادی از اعضای ارتش آزادیبخش الجزایر و مردم عادی را میکشت و حتی یکی از اعضای گفتوگوکننده در کنفرانس «اویان» نیز به دست گروه ارتش سری به هلاکت رسید. اما ژنرالهای طرفدار دوگل، سالان را دستگیر و به این نافرمانی پایان دادند.
منابع
برگرفته از سایت مروری بر انقلاب الجزایر - راسخونhttps://rasekhoon.net