محمد کاظم خراسانی
آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، معروف به آخوند خراسانی در سال ۱۲۵۵ قمری در مشهد تولد یافت. پس از تحصیلات مقدماتی در ۲۲ سالگی ، در سال ۱۲۷۷ قمری به تهران رفت و در نزد اساتید آن زمان به فراگیری درس حکمت پرداخت و پس از یک سال و نیم ، در ذیحجه ی ۱۲۷۸ برای تکمیل تحصیلات در فقه و اصول به نجف رفت.
تولد
آخوند خراسانى در سال ۱۲۵۵ ق. در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش، ملا حسین هراتى علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین، روحانى وارستهاى بود که براى گذران زندگى، همواره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغىاش مردم را با احکام اسلامى آشنا مىساخت. در یکى از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصراللَه، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم(آخوند خراسانى) بود. سرانجام مهر پیشواى هشتم او را به مشهد کشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساکن شود.
هجرت و تحصیل
آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فراگرفت. در هیجده سالگى ازدواج کرد و در ۲۲ سالگى همراه کاروان زیارتى عتبات عالیات، براى ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف، همراه خود نبرد.
کاروان زائران به سبزوار رسید. قافله براى استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفى کوتاه، به سوى عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانى چون آوازه دانش ملاهادى سبزوارى را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند.
آخوند، ماههاى رجب، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه’.ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملاهادى سبزوارى بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد. و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصارى و میرزا حسن شیرازى شرکت کرد.[۱]
آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مىکوشید و در این راه از هیچ مشکلى نهراسید. خودش مىگوید: «تنها خوراک من فکر بود. ولى قانع نبودم. هیچگاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمىخوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالى بسیار مشکل است.»[۲]
آخوند خراسانى غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامهاى رشته افکارش را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خُردسالش دیده از جهان فرو بسته بود. پس نامهاى به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملا حسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدتى در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدس، به مشهد برگشت.
داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو مىشد. زن و مرد جوان در انتظار تولد فرزندى دیگر روزشمارى مىکردند. اما بازهم، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولد مُرد و بچه مرده به دنیا آمد. همسرش نیز پس از مدتى بیمارى از دنیا رفت. داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند. تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو فرزند ، کمرِ طاقتش را در جوانى خم کرد. تنها حَرَم حضرت على(ع) و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند.[۳]
آوازه علمی
آخوند سالها در درس شیخ انصارى و میرزاى شیرازى شرکت کرد و از زبدهترین شاگردان آن دو شناخته مىشد. وى از همان ابتدا با پشتکارى کم نظیر، راههاى پیشرفت را مىپیمود. او در کنار تحصیل، به عبادت و شبزندهدارى نیز اهمیت فراوان مىداد. بارها به کربلا رفت و به زیارت امام حسین(ع) نایل شد.
در یکى از این سفرها پس از زیارت، در درس آیه اللَه آخوند اردکانى شرکت کرد. آخوند اردکانى نظر شیخ انصارى را در مسألهاى بیان و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. اشکالها درست بود. آخوند پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصارى، اشکالهاى اردکانى را به استاد بازگو کرد. شیخ انصارى یکى از اشکالها را پذیرفت اما اشکال دوم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوم اردکانى پرداخت و استاد دوباره پاسخ گفت اما آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانى تازه مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصارى شرکت داشتند، در شگفت بودند که چگونه طلبهاى جوان که ۲۵ سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصارى راه یافته، بىمحابا با دلیلهاى قوى به استاد اشکال مىکند. یکى از طلاب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانى) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانى) را تأیید مىکند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب «آخوند» صدا مىکردند.[۴]
آخوند از سال ۱۲۷۸ ق. تا سال ۱۲۹۱ ق. بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شرکت کرد و پس از وفات او (۱۲۸۱ ق.) دو سال به درس آیه اللَه سید على شوشترى (متوفاى ۱۲۸۳ ق.) راه یافت و سالها در درس آیه اللَه شیخ راضى بن محمد نجفى متوفاى ۱۲۹۰ ق.) و آیه اللَه سید مهدى مجتهد قزوینى ادامه تحصیل داد.
آخوند خراسانى بیش از سیزده سال در کنار درسهاى سایر اساتید در درس میرزاى شیرازى نیز شرکت کرد. میرزاى شیرازى در سال ۱۲۹۱ ق. به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتى بود که در کنارِ تحصیل و شرکت در درس میرزاى شیرازى، به تدریس نیز مشغول بود.البته برخى از نویسندگان نوشتهاند: آخوند نیز به سامرا رفت ولى پس از مدتى کوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد.
روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکرى(ع) و امام هادى(ع) در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانى دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد. پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود.»!
اندک اندک آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وى یکى از مجتهدان و مدرسان مشهورِ نجف و به عنوان یکى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى، مورد احترام طلاب و علما بود.
میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبهها گوشزد مىکرد و آخوند نیز تا هنگامى که میرزاى شیرازى زنده بود به احترام استاد بالاى منبر نمىرفت؛ روى زمین مىنشست و درس مىگفت.
میرزاى شیرازى در سال ۱۳۱۲ ق. دار فانى را وداع گفت. آخوند مدتى پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست.
آخوند از موفقترین استادان تاریخ حوزههاى علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشتهاند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخى از آنها از این قرار است: سید ابوالحسن اصفهانى، شیخ ابوالقاسم قمى، سید ابوالقاسم کاشانى، میرزا احمد خراسانى، سید محمد تقى خوانسارى، سید جمال الدین گلپایگانى، شیخ محمد جواد بلاغى، شهید سید حسن مدرس، حاج آقا حسین قمى، سید صدرالدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقى، شیخ عبدالکریم حائرى، سید عبداللَه بهبهانى، سید عبدالهادى شیرازى، شیخ محمد على کاظمى، شیخ محمد حسین نائینى، آقا بزرگ تهرانى، حاج آقا حسین بروجردى و سید محمود شاهرودى.[۵]
آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت. از این رو شیخ الاسلام امپراتورى عثمانى که در آن زمان به عراق آمده بود، روزى همراه شمارى از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. همهمهاى بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. شیخ الاسلام نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وى، درس را به بررسى نظر ابوحنیفه در یکى از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیلهایش را برشمرد. شیخ الاسلام در شگفت بود که چگونه استاد شیعى، نظر پیشواى اهل سنت را پذیرفته است؟! اما اندکى بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکالِ علمى بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مسأله را بیان کرد. آخوند از شیخ الاسلام خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما او به احوالپرسى با آخوند بسنده کرد. شیخ الاسلام از قدرت علمى و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدتها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنى سخن مىگفت.[۶]
عبادت و زهد
آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش، هر روز پیش از طلوع آفتاب، به زیارت آفتابِ نجف، حرم حضرت على(ع) مشرف مىشد. آنگاه به مسجد هندى مىرفت و درس مىگفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، براى برخى از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصى داشت. نمازهاى مستحبىاش حتى در سنین پیرى ترک نشد. در ماه رمضان نیز براى طلبهها سخنرانى مىکرد.
در اواخر عمر، زیارت را – شاید به خاطر پیرى – طول نمىداد. یکى از مریدانش به وى گفت: شما کمى بیشتر در حرم بمانید تا همه زائران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخرِ عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایى کنم؟!
یکى از همسایگان آخوند مىگفت: ناله سوزناک و صداى گریه آخوند در نیمههاى شب، قلب هر سنگدلى را مىلرزاند.
آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مىداد. همراه سه فرزند که همگى آنها متأهل بودند، در یک خانه زندگى مىکرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزى یکى از پسرانش از تنگى جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانههاى این شهر را بین نیازمندان پخش کنند، به ما بیش از این نمىرسد.
دستگیرى نیازمندان
یکى از سخنرانان مذهبى کربلا که از مخالفانِ مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مىکرد، به علّت بدهى تصمیم گرفت خانهاش را بفروشد. مشترى خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرارداد. گرچه روىِ دیدن آخوند را نداشت، امّا شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضى نیستم که در گرفتارى باشید. با این پول، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلى برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبّه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.[۷]
تاسیس مدارس
برخى از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیهاى را به آخوند دادند. وى نیز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق. مدرسه علمیهاى در محله حویش نجف، به همت او بنا شد که به نام مدرسه بزرگ آخوند مشهور گردید. کتابخانه مدرسه داراى نفیسترین کتابهاى خطى بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق. مدرسه دیگرى در محله برّاق ساخت که به مدرسه الوسطى آخوند شهرت یافت. سوّمین مدرسهاى که با همت ایشان، در محله برّاق بنا شد مدرسه کوچک آخوند است که در سالِ ۱۳۲۸ ق. کار بناى آن به اتمام رسید.
آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و بغداد مشارکت داشت. در این مدرسهها ادبیات فارسى نیز تدریس مىشد. او مبلغانى به ایلها، عشایر و روستاهاى دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامى آشنا سازند. مجلههاى اخوت، دره النجف»، العلم و نجف اشرف با پشتیبانى آخوند در عراق منتشر مىشد.[۸]
حمایت از تولید ملی
صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبى برخوردار بود. بیش از ۹۰% کالاهاى مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید مىشد. امّا باروى کار آمدن سلسله قاجاریه صنایع رو به ورشکستگى نهاد. ملک المتکلمین، از روحانیون سرشناس آن دوران، پیشگام آبادىِ اقتصاد کشور شد. او با بازرگانان و ثروتمندان گفتگو کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدى تشویق نمود. سرانجام پس از ماهها سخنان او به بار نشست. گروهى از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانى که در آن زمان پول هنگفتى بود، نخستین شرکت ملى را در ایران تأسیس کردند.
شرکت اسلامى، نخستین شرکت سهامى بود که در ایران تأسیس شد. این شرکت در سال ۱۳۱۶ ق. در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانههاى پارچه بافى و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتى چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران آن افزوده و صدها دستگاه بافندگى وارد میدان تولید گردید و شعبههاى شرکت در بسیارى از شهرستانها گشایش یافت.
ملک المتکلمین، حاج آقا نورالله اصفهانى وسید جمال واعظ در منابر، مردم را به خرید سهام تشویق مىکردند. نهصد هزار تومان سهام از سوى مردم خریدارى شد. سیّد جمال واعظ کتابى به نام «لباس التقوى» نوشت و هدف از تأسیس شرکت اسلامى را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانى و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظى بر این کتاب نوشته، از شرکت اسلامى پشتیبانى نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت: «بر مسلمانان لازم است که لباس ذلّت (تولید خارج) را از تن بیرون کنند و لباس عزّت (ساخت داخل) را بپوشند.»[۹]
آثار
با وجود اشتغال آخوند خراسانی در سالهای پایانی عمرش به کار مرجعیت و بهویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندی از او بر جای مانده است.
آثار خراسانی سهگونه است: تألیفی استدلالی، فتوایی و تقریرات درسهایش.
آثار تألیفی استدلالی
آثار تألیفی استدلالی آخوند خراسانی درباره مباحث اصول فقه، فقه و فلسفه است، که به طور مستقل و یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است.
مشهورترین آنها کفایة الاصول است که در ظرف دو سال (از ۱۳۲۱ به بعد) تألیف شده و از زمان تألیف تاکنون، مهمترین متن درسی سطوح عالی و نیز محور مباحث بیشتر درسهای دوره عالی(خارج) اصول فقه در حوزههای علوم دینی بوده و شرحها و حاشیههای بسیاری بر آن نوشته شده است. خراسانی از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش به کفایی مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند.[۱۰]
حواشی و تعلیقات بر فرائدالاصول(مشهور به رسائل) شیخ انصاری، اثر دیگر خراسانی است.
اثر دیگر آخوند، الفوائد، یا رسالة الفوائد، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهی، یازده مورد اصولی و دو مورد اصولی کلامی.
یکی از آثار فقهی او حواشی و تعلیقات او بر بخش عمده المکاسب شیخ انصاری است و در محرّم ۱۳۱۹ به پایان رسیده و بارها چاپ شده است.
اثر فقهی دیگر خراسانی تکملة التبصرة است که مهمترین رساله فتوایی او و بر اساس تبصرة المتعلمین علامه حلی است.
خراسانی چندین رساله فقهی استدلالی نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده که شماری از آنها در یک مجلد گردآوری شده و با عنوان الرسائل الفقهیة به چاپ رسیده است.
یکی دیگر از آثار فقهی ولی ناتمام خراسانی، کتابالاجارة (رسالة فی مسئلة الاجارة) است.[۱۱]
شرح مبسوط خطبه اول نهجالبلاغه نیز اثر دیگری از خراسانی است. که به خطا بهنام شریعت اصفهانی چاپ شده است.
فتوایی
تبصرة المتعلمین حلّی
تعلیقات بر نجاة العباد محمدحسن نجفی(صاحب جواهر)، با نام روحالحیاة فی تلخیص نجاة العباد
حاشیه بر رساله مناسک حج شیخ انصاری
ذخیرةالعباد فی یومالمعاد
تقریرات
القضاء و الشهادات (تقریرات القضاء) به قلم فرزندش، میرزامحمد آقازاده.
بسیاری از شاگردان خراسانی، تقریرات درسهای فقه و اصول او را نوشتهاند که نام برخی از آنها مشخص نیست.[۱۲]
نقش آخوند در نهضت مشروطه
بسیارى از نویسندگان تاریخ مشروطه در ارزیابى انگیزههاى مردم براى جانفشانى در راه انقلاب مشروطه به اشتباه رفتهاند. برخى از نویسندگان نوشتهاند که اسلام با مشروطه سازگارى ندارد. گروهى مىنویسند که نهضت مشروطه دنباله روى کورکورانه از انقلابها و تحولات سیاسى کشورهاى اروپایى و برخى از کشورهاى آسیایى مانند ژاپن است.
شمارى از قلم به دستانِ تاریخ مشروطه بر این باورند که رهبران مشروطه – چه رسد به مردمى که سالها رنج شکنجه، تبعید، زندان و اعدام را به جان خریدند و در برابر استبداد پایدارى کردند – نیز معناىِ مشروطه را نمىفهمیدند. برخى از نویسندگان به موجب دشمنى با روحانیت، با دست بردن در سندها، تحریف وقایع، دامن زدن به شایعات و بزرگنمایى نقش فئودالها، خانها، ثروتمندان و روشنفکران غربزده در صدد برآمدند تا از نقش آخوند خراسانى، شیخ عبداللَّه مازندرانى و میرزا حسین تهرانى که بحق رهبران اصلى مشروطه بودند، بکاهند؛ که متأسفانه در این نیرنگ موفق بودهاند. تا آنجا که در کتابهاى درسى، سخنى از این سه مرجع بزرگ به چشم نمىخورد.
در بسیارى از کتابها نیز فقط از آیه اللَّه سیّد محمد طباطبایى و آیه الله سید عبدالله بهبهانى و شمارى اندک از علما سخن به میان آمده است. حال اینکه رهبران مشروطه در تهران و شهرستانها را مراجع تقلید، مجتهدان و روحانیون مبارز تشکیل مىدادند.
بیشتر نویسندگان، مردم را در ماجراى مشروطه به دو گروه مشروطه خواه و مستبد تقسیم کردهاند. آنان صدها مجتهد، مرجع تقلید و روحانىِ آگاه، دوراندیش و پارساى پایتخت و شهرستانها را خواهان مشروطه مشروعه و حکومت اسلامى بودند، در صف مخالفان مشروطه و هواداران استبداد قاجاریه قلمداد کردهاند. برخى از نویسندگان هوادار مشروطه مشروعه نیز به بهانه دفاع از آیه الله شیخ فضل الله نورى، آخوند ملا قربانعلى زنجانى، آیه الله العظمى سیّد محمد کاظم طباطبایى یزدى و…، با استناد به سندهاى جعلى یا مشکوک و شایعهها نیش قلم را متوجه آخوند و دو یار وفادارش کردند.
بسیارى از سندها ساخته جاسوسان روسى و انگلیسى و خیلى از حوادث، بافته ذهنِ فراماسونها و غربزدگان مزدور بیگانگان است. البتّه مىپذیریم که رهبرانِ مشروطه به دلیل اینکه در خارج از کشور به سر مىبردند و از حوزه علمیه نجف، انقلاب را رهبرى مىکردند، از برخى عملکردهاىِ مشروطه طلبان باخبر نبودند. کاش علما با وحدت و یکپارچگى، اختلافها را کنار مىگذاشتند و نمىگذاشتند نهضت از مسیر خود خارج شود.
درگذشت
بسیارى از علماى نجف، کربلا و کاظمین خود را براى سفر به ایران و دفاع از آن آماده ساختند. قرار بود که آخوند و همراهانش در شب چهارشنبه ۲۱ ذیحجه ۱۳۲۹ ق. از نجف به مسجد سهله بروند و پس از نیایش و دعا براى پیروزى سپاه اسلام، راهى ایران شوند.
عصر سه شنبه منزل آخوند شلوغ بود. میرزا مهدى، پسر آخوند مقدمات سفر را آماده مىکرد. آخوند به اطرافیانش گفت: بهتر است نماز صبح را در حرم بخوانیم و پس از زیارت حرکت کنیم.
آخوند تا پاسى از شب بیدار بود. امانتها را به صاحبانشان داد و برنامه هاى فردا را منظم کرد و کارها را بین چند نفر از یارانش تقسیم کرد. نیمه شب به نماز شب ایستاد آقا پیش از اذان صبح دل دردِ شدیدى گریبانش را گرفت. سرانجام پس از اقامه نماز صبح، پیشواى مشروطه رخت از جهان بربست.
برخى بر این باورند که وى به وسیله جاسوسان روسى و انگلیسى مسموم شده است.[۱۳]
پانویس
- ↑ اعیان الشیعه، ج۹، ص۵.
- ↑ مرگى در نور، ص۵۵.
- ↑ مرگى در نور، ص۴۷ – ۴۹.
- ↑ کفایه الاصول، مقدمه.
- ↑ آخوند خراسانى آفتاب نیمه شب، محمد رضا سماک امانى، ص۹۷.
- ↑ کفایه الاصول، مقدمه.
- ↑ مرگى در نور، ص۱۰۲ – ۱۰۳، ۱۰۷، ۳۷۷، ۳۷۹ – ۳۸۰، ۳۸۱، ۳۹۴، ۳۹۵، ۳۹۷ و ۴۰۰
- ↑ موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خلیلى، چاپ دوم، مؤسسه الاعلمى، بیروت، ۱۴۰۷ ق.، ج۷، ص۱۴۶ – ۱۴۷ و ۱۵۰ – ۱۵۴.
- ↑ تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، مهدى ملک زاده، ج ۱، ص ۱۳۶ – ۱۳۸
- ↑ بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۳۵۷ش، ج۴، ص۱.
- ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعة،۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ۱۴۰۳ق، ج۴، ص۳۶۷.
- ↑ آخوند خراسانى، آفتاب نیمه شب.