برزخ
برزخ در اصطلاح قرآن، روایات و مجموعه تعالیم اسلامی به معنای عالم پس از مرگ و حد فاصل بین دنیا و آخرت است. [۱]
واژه برزخ
برزخ واژهای عربی از ریشه (ب - ر - ز) و در لغت به معنای حایل بین دو چیز است؛ گویا این واژه در اصل به معنای پارهزمینی بوده که بین دو چیز خودنمایی و بروز داشته؛ ولی بعدها این معنا توسعه یافته و بر هر امر حایل بین دو چیز، برزخ اطلاق گشته است. [۱] برخی معنای اصلی برزخ را حالت ثانوی و جدیدی دانستهاند که بر شیء عارض شده و با حالت پیشین فرق میکند، [۲] به هر حال در صورت عربی بودن «برزخ» حرف «خ» در آن زاید بوده، بر مبالغه دلالت دارد؛ [۳] ولی در صورتی که آن را معرّب «بَرْزَهْ» بدانیم[۴] که آن نیز به معنای حاجز و حایل است، حرف مزبور جزو حروف اصلی کلمه خواهد بود.
برزخ در اصطلاح
واژه برزخ در اصطلاح علمای جغرافیا بر قطعه زمینی که بین دو نهر یا دو دریا واقع شده یا شبهجزیره و در اصطلاح حکمت اشراق بر جسم[۵] در اصطلاح اهل معرفت بر عالمی که از نظر مرتبه بین عالم ماده و عالم عقل قرار گرفته و از آن به عالم مثال تعبیر میکنند اطلاق میگردد. اهل معرفت برزخ را به نزولی و صعودی تقسیم کرده، برزخ نزولی را پیش از دنیا و برزخ صعودی را بعد از آن دانستهاند و نیز صور برزخ صعودی را برخلاف صور برزخ نزولی نتیجه افعالی میدانند که در نشئه دنیا گذشته است. [۶]
برزخ در قرآن و روایات
برزخ در اصطلاح قرآن، روایات و مجموعه تعالیم اسلامی به معنای عالم پس از مرگ و حد فاصل بین دنیا و آخرت است. شاید بتوان ادعا کرد که برزخ بدین معنا نخستین بار، در تعالیم اسلامی و در قرآن استعمال گردیده است. واژه برزخ به معنای مذکور تنها یک بار در قرآن آمده و در آن، حالِ انسانهای تبهکار و مجرم، هنگام فرارسیدن مرگ و درخواست غیرقابل قبول آنان مبنی بر بازگشت به دنیا و پاسخ آنان به این که فراروی ایشان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند، گزارش شده است: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون × لَعَلّی اَعمَلُ صلِحـًا فیما تَرَکتُ کَلاّ اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها و مِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثون». (سوره مومنون/23، 99 ـ 100)
افزون بر آیه مزبور که به صراحت از برزخ سخن به میان آورده است. آیات دیگری را میتوان یافت که به نوعی بر حقایق برزخی دلالت داشته و برای اثبات عالم پس از مرگ (قبل از قیامت) قابل بهرهبرداری است.
در این آیات به موضوعات ذیل پرداخته شده است: ادامه حیات شهیدان پس از مرگ (سوره آل عمران/3، 169، 170؛ سوره بقره/2،154؛ سوره یس/36،26ـ27)، [۷] احوال ارواح انسانها هنگام انتقال از زندگی دنیوی به سرای دیگر (سوره نحل/16،32؛ سوره نساء/4،97؛ سوره انفال/8، 50؛ سوره انعام/6، 93؛ سوره نوح/71،25؛ سوره واقعه/56،88ـ89؛ سوره فجر/89، 27-30)، سرگذشت انسانها پس از مرگ.
به همراه برخی خصوصیات و نحوه حیات آنها (سوره غافر/40،46؛ سوره مریم/19، 15)، تعدد حیات و مرگ. (سوره بقره/ 2، 28؛ سوره مؤمن/ 40، 11 و نیز سوره روم/30، 55، 56) آیات دیگری نیز مرتبط با بحث است که دلالت آنها بر برزخ به وضوح آیات سابق نیست؛ مانند: سوره سجده/32، 21؛ سوره طارق/86،9؛[۸] سوره آل عمران/3،185؛[۹] سوره مریم/19،62؛ سوره هود11/106؛ سوره تکاثر/102،3ـ4 و نیز سوره فرقان/25، 22ـ 24 البته با توجه به آیات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6.
برزخ در حقیقت ادامه وجود عالم دنیا و استمرار حیات انسان پس از مرگ تا برپایی قیامت است. [۱۰] در روایتی از امام صادق علیهالسلام آمده که روح پس از مرگ به بدنی مانند بدن دنیوی منتقل میشود... [۱۱] روایات دیگری با همین مضمون را نیز میتوان یافت و تلاشهایی نیز برای تطبیق آنها با بدن مثالی صورت گرفته است. [۱۲]
به اعتقاد برخی بر پایه روایات خاصه و عامه روح پس از مفارقت بدن به اجسامی که در نهایت لطافتاند تعلق میگیرد. این اجسام شبیه جسم جن و شبیه بدن عنصری هستند به نحوی که اگر کسی آن را ببیند میگوید: این همان شخصی است که در دنیا او را میدیدیم. [۱۳] تفاوت افراد مختلف در مقدار مکث در برزخ
یکی از مباحث مربوط به برزخ، عمومیت آن و مقدار مکث انسان در برزخ است. عالم برزخ مرحلهای قهری از مراتب وجود است و عبور از آن برای همه ضروری است ولی کسانی که در دنیا در سعادت یا شقاوت کامل شده و کمالات عقلانی و فضایل یا رذایل کسب کردهاند برزخشان کوتاه بوده و زودتر از افراد متوسط وارد بهشت یا جهنم اخروی میشوند، [۱۴] از اینرو بر اساس برخی روایات، برزخ اولیای الهی بیش از سه روز نیست که آن هم به سبب علاقه طبیعی و تعلّق جبلی آنان است. [۱۵]
برخی نیز از روایاتی استفاده کردهاند که نفوس کامله مانند پیامبر و ائمه علیهمالسلام برزخ نداشته، بدون مکث در عالم برزخ، وارد آخرت میشوند؛ [۱۶] ولی بر اساس روایات دیگری در برزخ تنها از محض ایمان و محض کفر پرسش میشود و انسانهای متوسط رها میشوند. [۱۷]
در توضیح این روایات ـ به گونهای که با آنچه گذشت منافات نداشته باشد ـ شاید بتوان گفت: مقصود آن است که از انسانهای کامل در ایمان یا کفر، پرسش میشود تا به سرعت آنان را از برزخ عبور داده، وارد آخرت کنند و انسانهای متوسط در برزخ رها میشوند. برخی گفتهاند: در عالم برزخ فقط از مسائلی که انسان باید به آنها اعتقاد و ایمان داشته باشد، سؤال میشود و رسیدگی به سایر مسائل، به قیامت موکول میگردد. [۱۸]
تکامل برزخی
از دیگر مباحث مربوط به برزخ، تکامل برزخی است. تکامل برزخی از منظر روایات امری مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصی که از دنیا رفته از صدقات جاریهای که پس از مرگ وی نیز برای دیگران سودمند است؛ نظیر ساختن مسجد و باقی گذاردن علم مفید یا سود بردن از کارهای نیکی که دیگران انجام داده و ثوابش را به او هدیه میکنند، [۱۹] از اینرو تکامل برزخی باید به گونهای تبیین شود که با مبانی عقلی نیز ناسازگاری نداشته باشد.
اثبات برزخ
برخی گفتهاند: اصولا مسئله برزخ ماهیت نقلی دارد و عقل را به آن راهی نیست[۲۰] و بعضی بر این عقیدهاند که افزون بر ادله نقلی، دلایل عقلی نیز میتواند پاداش و کیفر برزخی را ثابت کند. [۲۱] البته تجزیه و تحلیل ادله یاد شده نشان میدهد که این ادله بیش از آن که ضرورت برزخ را ثابت کند امکان آن را ثابت میکند، در هر حال این نکته درخور توجه است که اولین گام برای اثبات برزخ، اثبات حقیقت روح و تجرد نفس و بقای آن است، از اینرو کسانی که به سبب جهانبینی مادی خود، همه حقایق موجودات عالم را در مادیات منحصر میدانند به طور کلی منکر عالم پس از مرگ هستند، [۲۲] افزون بر این برای اثبات برزخ ممکن است به ادله تجربی و حسّی با استفاده از روشهایی که میتوان با ارواح گذشتگان ارتباط برقرار کرد نیز بهره گرفت. این روشها که در علمی به نام فراروانشناسی (Parapsychology) طرح میگردد ثابت میکند که برای مردگان، نوعی حیات و ادامه زندگی تحقق دارد که آن همان برزخ است.
توجه به این نکته نیز لازم است که خواه دلیل عقلی را نیز دلیلی مستقل برای اثبات حیات برزخی بپذیریم یا آن را تمام ندانیم، در هر صورت اصل این مسئله در مجموعه معارف اسلامی امری روشن است و از همین روی برخی از صاحبنظران احتمال ضروری بودن آن را بعید ندانستهاند، [۲۳] گرچه به گفته برخی از محققان مسئله حیات برزخی در اواسط عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله از ضروریات قرآنی نبوده است و حتی امروزه نیز برخی از مسلمین که نفس انسان را مجرد نمیدانند به نوعی این حقیقت را نمیپذیرند، [۲۴] به هر حال مهمترین ادلّه حیات برزخی آیات و روایات است که آیات در این زمینه به شرح ذیل است:
آیه 100 سوره مومنون/ 23 برزخ را پیشاپیش ظالمان و محیط بر آنان دانسته است:[۲۵] «ومِن ورائِهِم بَرزَخٌ اِلی یَومِ یُبعَثون». برخی «وراء» را به معنای پشت و برزخ را به منزله مانعی از بازگشت به دنیا دانستهاند؛ [۲۶] ولی قید «اِلی یَومِ یُبعَثون» به روشنی دلالت بر این نکته دارد که کلمه «وراء» به معنای جلو است زیرا اگر آن را به معنای پشت بدانیم دیگر قید مذکور لغو خواهد بود. [۲۷]
در برخی آیات درباره شهیدان چنین آمده است: «کسانی را که در راه خدا کشته شدند مرده مپندارید. ایشان زندگاناند و نزد خدا روزی داده میشوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادماناند و برای کسانی که از پی ایشاناند و هنوز به آنان نپیوستهاند شادی میکنند که نه بیمی برایشان است و نه اندوهگین میشوند» (سوره آل عمران/3، 169 ـ 170) و نیز سوره بقره/2، 154)؛ همچنین در آیات 26 - 27 سوره یس/36 از شهیدی چنین نقل میکند: «هنگامی که به وی گفته شد: به بهشت درآی گفت: ای کاش قوم من از این همه رحمت الهی که مرا دربر گرفته باخبر میشدند». بر اساس آیات مزبور شهیدان لذتها را درک میکنند و اگر آنان مرده و فاقد حیات باشند دیگر درکی ندارند تا لذت برده و متنعم باشند. [۲۸]
گفته شده: آیه 170 سوره آل عمران/3 به روشنی دلالت دارد که حیات برزخی شهدا مقارن با حیات دنیوی کسانی است که به آنان ملحق نگشتهاند. [۲۹] برخی از متکلمان خواستهاند دلالت عام آیات یاد شده بر حیات برزخ برای همه انسانها را انکار و آن را محدود به حیات شهیدان بدانند[۳۰] که دلیلی بر اختصاص در دست نیست بلکه سیاق آیات 169-171 سوره آل عمران/3 مفید اشتراک دیگر مؤمنان با شهدا در حیات برزخی است. [۳۱]
برخی آیات با حرف عطف «فای تعقیب» که بر پشت سر هم بودن دو امر دلالت دارد حالاتی از حیات را برای انتقال یافتگان از دنیا ترسیم میکند که از این آیات نیز برای اثبات برزخ استفاده شده است؛ مانند وارد شدن قوم حضرت نوح علیهالسلام به آتش در پی غرق شدن آنان: «مِمّا خَطیتِهِم اُغرِقوا فَاُدخِلوا نارًا...». (سوره نوح/71،25)[۳۲] برخی آیاتِ «یاَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه × اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرضیَّه × فَادخُلی فی عِبدی × وادخُلی جَنَّتی» (سوره فجر/89، 27 ـ 30) را نیز به جهت وجود فای تعقیب (فَادخُلی) دلیل بر حیات برزخی دانستهاند؛ [۳۳] همچنین در آیاتِ «فَاَمّا اِن کانَ مِنَ المُقَرَّبین × فَرَوحٌ و رَیحانٌ و جَنَّتُ نَعیم». (سوره واقعه/56،88 ـ 89) گفته شده: فای تعقیب دلالت بر این دارد که روح و ریحان و جنّت، پس از مرگ و در برزخ حاصل میشود. [۳۴] البته در روایتی از امام صادق علیهالسلام، روح و ریحان در قبر و جنّت نعیم در آخرت دانسته شده است. [۳۵] برخی، آیات 88 - 89 سوره واقعه/56 را مربوط به آخرت دانستهاند. [۳۶] گفتنی است که نمیتوان به صرف دلالت آیات مزبور بر فاصله نبودن میان مرگ و دخول در آتش یا متنعم شدن استناد کرد و از آنها در اثبات برزخ بهره جست زیرا ممکن است انتقالیافتگان از دنیا در آیات یاد شده از جمله کسانی باشند که بدون توقف در برزخ به جهنم یا بهشت اخروی داخل میشوند.
طبق مضمون برخی آیات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست میکنند: «اِنَّ الَّذینَ تَوَفّهُمُ المَلئِکَةُ ظالِمی اَنفُسِهِم قالوا فیمَ کُنتُم...» (سوره نساء/4،97) و به آنها میگویند: جانهای خود را برآرید: «ولَو تَرَی اِذِ الظّلِمونَ فی غَمَرتِ المَوتِ والمَلئِکَةُ باسِطوا اَیدیهِم اَخرِجوا اَنفُسَکُمُ الیَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما کُنتُم تَقولونَ عَلَی اللّهِ غَیرَ الحَقِّ و کُنتُم عَن ءایتِهِ تَستَکبِرون». (سوره انعام/6، 93) آیات مزبور نیز مرتبط با سؤال قبر[۳۷] و عذاب برزخی[۳۸] است و در برخی آثار به این آیات و همچنین آیات 32 سوره نحل/16 و 50 سوره انفال/8 برای اثبات برزخ استدلال شده است. [۳۹]
اثبات برخی ویژگیها برای حیات پس از مرگ در برخی آیات از جمله وجود شب و روز: «اَلنّارُ یُعرَضونَ عَلَیها غُدُوًّا و عَشیـًّا...» (سوره غافر/40،46) دلیل بر وجود حیات برزخی دانسته شده است زیرا بر اساس روایات اهل بیت علیهمالسلام که متکلمان نیز از آنها استفاده کردهاند[۴۰] در قیامت شب و روزی وجود ندارد، از اینرو باید گفت عذاب مذکور در آیه، مربوط به حیات برزخی است. [۴۱] البته برخی گفتهاند: این بدان معنا نیست که در برزخ لزوماً شب و روز وجود داشته باشد بلکه میتوان گفت عذاب فرعون و پیروان او پس از مرگ مقارن با شب و روز دنیوی است و عذاب آنها با ظرف زمانی دنیا سنجیده شده است. [۴۲] برخی نیز از عطف جمله «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» بر ماقبل آن در آیه یاد شده استفاده کردهاند که عذابی که در جمله قبل، از آن سخن به میان آمده و شب و روز در آن مطرح گردیده عذابی است که قبل از قیامت بر مجرمان وارد میشود و عذابی که در این جمله وجود دارد و همراه با «أشدّ» است عذاب آخرت است. [۴۳] برخی از محققان آیه «ولَهُم رِزقُهُم فِیها بُکرَةً و عَشیـّا» (سوره مریم/19،62) را نیز به دلیل مطرح کردن صبح و شام مربوط به حیات برزخی دانستهاند:[۴۴] برخی نیز شب و روز را در آیات یاد شده کنایه از دوام عذاب و پاداش دانستهاند. [۴۵]
سخن از تعدد حیات و موت و بیان شمار آنها در برخی آیات نیز از دیگر دلایل اثبات برزخ شمرده شده است: «کَیفَ تَکفُرونَ بِاللّهِ وکُنتُم اَموتـًا فَاَحیکُم ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم ثُمَّ اِلَیهِ تُرجَعون». (سوره بقره/2،28) در این آیه از عبارتِ«ثُمَّ اِلَیهِ تُرجَعون» که به روشنی بر بعث اخروی دلالت دارد میتوان برداشت کرد که عبارتِ «ثُمَّ یُمیتُکُم ثُمَّ یُحییکُم» مربوط به حیات برزخی است. [۴۶] برخی به دلیل آن نیز تصریح کردهاند؛ [۴۷] یعنی عطف با «ثمّ» که فاصله و تراخی را میرساند. برای این تفسیر در جوامع روایی نیز میتوان شواهدی یافت. [۴۸]
نظیر استدلال یاد شده، استدلال به آیه 11 سوره غافر/40 است: «قالواْ رَبَّنا اَمَتَّنا اثنَتَینِ واَحیَیتَنا اثنَتَینِ فَاعتَرَفنا بِذُنوبِنا فَهَل اِلی خُروج مِن سَبیل» که البته فرق بین دو آیه کاملا مشهود است و آن این که در آیه نخست از مرگ اول به «کُنتُم اَمواتاً» تعبیر شده که به راحتی یا با اندکی تأمّل میتواند بر دوره پیش از تعلق روح منطبق شود؛ اما در آیه دوم موت در قالب لفظ «اماته» طرح گردیده که به معنای میراندن است و تطبیق آن بر دوره پیش از حیات دنیوی دشوار است و از این رو بهتر آن مینماید که میراندن نخست به مرگ پس از حیات دنیوی و میراندن دوم به مرگ پس از حیات برزخی برگردد. به گفته برخی، بیشتر علما بر همین اساس به این آیه برای اثبات برزخ استدلال کردهاند. [۴۹]
در این میان منکران دلالت دو آیه و نیز منکران عذاب قبر گفتهاند که در این دو آیه سخن از دو مرگ و دو حیات رفته است؛ نه سه مرگ و سه حیات[۵۰] که مرگ اول حالت پیشین ابدان، قبل از تعلق روح است که مرده بودند و مرگ دوم انتقال از نشئه دنیا به آخرت است و حیات اول زندگی دنیا و حیات دوم زندگی آخرت است و اگر حیات و مرگ برزخی وجود داشت و مورد نظر بود باید در این آیات از سه مرگ و سه حیات سخن به میان میآمد. ابنمسعود، ابنعباس، قتاده و ضحاک بر این عقیدهاند که آیات یاد شده تنها به حیات دنیوی و اخروی اشاره دارد و در میان متقدمان تنها سدّی دلالت آنها را بر حیات برزخی تمام میداند. [۵۱]
اینان برای حل مشکل لفظ «اماته» در آیه دوم که با بیجان بودن در دوره قبل از تعلق روح سازگار نیست به مجاز و کنایه روی آوردهاند. ایشان بر این عقیدهاند که همانطور که در مثال گفته میشود: «ضیّق فم الرکیة» و با آن که دهانه چاه وسیع نیست به چاه کَن گفته میشود که دهانه آن را تنگ کن همینطور هم با آن که شخص قبل از آمدن به دنیا چیزی نبوده لفظ اماته بر او صادقاست. [۵۲] برخی از محققان این توجیهات را نوعی تکلف دانسته و گفتهاند: این آیه در خصوص حیات برزخی و اخروی است و ارتباطی با حیات دنیوی ندارد. وی با توجه به قرینه کلامی در آیه مورد بحث میگوید: این آیه سخن کافران در دوزخ اخروی است و آنها برای آن که از انکار خود در طول زندگی دنیوی پشیمان شدهاند حال در قیامت آنچه را که منکر شدهاند با زبان عجز اقرار میکنند و روشن است که آنها در عالم دنیا حیات دنیوی خویش را منکر نبودهاند، بلکه حیات برزخی و اخروی را منکر شدهاند. [۵۳]
این تفسیر از سوی برخی چنین نقد شده که کافران در حیات دنیوی نیز احیا و خلق خویش را از هیچ و عدم به دست خداوند منکر بودهاند و اقرار مذکور در قیامت میتواند به همین نکته بازگردد. [۵۴]
افزون بر آیات گذشته، آیات دیگری نیز به برزخ مربوط دانسته شده که دلالت آنها بر حیات برزخی به وضوح دلالت آیات پیشین نیست، چنان که در آیه «ولَنُذیقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الاَدنی دونَالعَذابِ الاَکبَر» (سوره سجده/32،21) گفته شده: عذاب ادنی مربوط به عذاب قبر و دنیاست و برخی آن را فقط عذاب دنیوی دانستهاند، [۵۵] چنان که برخی مقصود از«مَعِیشَةً ضَنْکا» را در آیه 124 سوره طه/20 عذاب قبر دانستهاند. [۵۶] آیات «یَومَ تُبلَی السَّرائِر» (سوره طارق/86،9)، «ولَهُم رِزقُهُم بُکرَةً و عَشیـّا» (سوره مریم/19،62)، «فَاَمَّا الَّذینَ شَقوا فَفِی النّار» (سوره هود/11،106) و «اَلهکُمُ التَّکاثُر × حَتّی زُرتُمُ المَقابِر»(سوره تکاثر/ 102، 1-2) نیز در مورد برزخ دانسته شده است. [۵۷] در این میان برخی آیات نیز با قرینه آیات دیگر بر حالات برزخ دلالت دارد؛ همچون: «قالَ الَّذینَ لایَرجونَ لِقاءَنا لَولاَ اُنزِلَ عَلَینَا المَلئِکَةُ اَو نَری رَبَّنا × یَومَ یَرَونَ المَلئِکَةَ لابُشری یَومَئِذ لِلمُجرِمینَ و یَقولونَ حِجرًا مَحجورا». (سوره فرقان/25، 21 ـ 22) این آیه درباره کسانی است که به پیامبر اعتراض میکردند و به عنوان بهانه کفر خویش میگفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمیشود. خداوند در پاسخ ایشان میفرماید: روزی که ایشان ملائکه را ببینند روز خوشی برای آنها نخواهد بود. این آیه با توجه به آیات 97 سوره نساء/4 و 93 سوره انعام/6 که برخورد شدید ملائکه را با مجرمان هنگام مرگ و در حیات برزخی مطرح میکند میتواند در گروه آیات دلالت کننده بر حیات برزخی قرار گیرد. [۵۸]
در احادیث نبوی نیز برخی از آیات بر وقایع برزخ تطبیق شده است؛ از رسول خدا صلی الله علیه و آله ذیل آیه «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذینَ ءامَنوا بِالقَولِ الثّابِت فِیالحَیوةِ الدُنیا وَ فِیالآخِرَة» (سوره ابراهیم/14،27) نقل شده که این آیه درباره مردهای است که در قبر از او سؤال میشود. [۵۹] با توجه به همین روایت در مورد این آیه گفته شده: در قرآن آخرت گاهی به معنای برزخ میآید. [۶۰] بسیاری از مفسران ذیل همین آیه مباحث گستردهای را درباره احوال قبر و برزخ مطرح کردهاند. [۶۱]
نفی ادلّه منکران برزخ:
به رغم اثبات برزخ با تمسک به آیات یاد شده، برخی با تمسک به ظاهر بعضی از آیات در وجود عالم برزخ تشکیک کردهاند؛ از جمله آیه «لایَذوقونَ فیهَا المَوتَ اِلاَّ المَوتَةَ الاولی» (سوره دخان/44،56) که دلالت بر مرگ واحد دارد[۶۲] و ظاهراً مقصود از آن مرگ در دنیاست. در جواب این شبهه گفته شده: «اِلاّ» در آیه استثنا نیست بلکه به معنای «سِوی» بوده و مجموع «اِلاّ» و ما بعد آن بدل از موت است و آیه در صدد نفی مرگی غیرمرگ دنیا یعنی مرگ برزخ است زیرا مرگ دنیا قبلاً تحقق یافته و بازگشت به دنیا و چشیدن دوباره مرگ آن امکان ندارد و مفاد آیه این است که در بهشت آخرت هیچ مرگی وجود ندارد؛ نه مرگ دنیا و نه مرگ برزخ. [۶۳]
برخی در پاسخ از شبهه مذکور چنین گفتهاند: اشتمال آیه بر ذکر مرگ نخستین (انتقال از دنیا به برزخ) منافات با وجود مرگ بعدی (انتقال از برزخ به آخرت) ندارد زیرا مؤمنان که در نشئه برزخ از انواع نعمتهای برزخی بهرهمند بودهاند هنگام انتقال به آخرت و بهرهمندی بیشتر، تلخی مرگ را ادراک نمیکنند نه این که اصلاً مرگی در کار نباشد، برخلاف دیگران که تلخی مرگ را در هر دو انتقال میچشند. [۶۴]
آیه دیگری که منکران برزخ بدان استدلال کردهاند آیه «و ما اَنتَ بِمُسمِع مَن فِیالقُبور» (سوره فاطر/35،22) است، زیرا اگر در قبر احیایی در کار بود باید اسماع (شنواندن) اهل قبور امکانپذیر بود. در پاسخ این استدلال گفته شده: در آیه مزبور حال کافران به حال مردگان تشبیه شده و تردیدی نیست که مرده قابل اسماع نیست. [۶۵]
برخی از معتزله نیز به آیه «اِنَّما تُوَفَّونَ اُجُورَکُم یَومَ القِیمَةِ» (سوره آل عمران/3، 185) استدلال کرده و گفتهاند: جایگاه عذاب و ثواب تنها قیامت است که در پاسخ آنها گفته شده: کلمه «توفیه» به معنای تکمیل است، پس قسمتی از عذاب در برزخ است و تکمیل آن در قیامت صورت میگیرد. [۶۶]
آیه دیگری که ممکن است مورد استدلال منکران قرار گیرد «قَالوا یوَیلَنا مَن بَعَثَنا مِن مَرقَدِنا» (سوره یس/36،52) است که در قیامت شخص به یک باره از قبر برانگیخته میشود، بدون این که حیاتی را در قبر تجربه کرده باشد. در پاسخ این شبهه گفته شده: آیه دلالتی بر نفی حیات برزخی ندارد زیرا ممکن است عذاب قبر متصل به قیامت نباشد یا این که در قیامت به جهت عظمت واقعه گفته میشود که گویا از خواب بیدار شدهایم. [۶۷]
از دیگر آیاتی که ممکن است برای نفی برزخ به آن استدلال شود. آیات 15 - 16 سوره مومنون است: «ثُمَّاِنَّکُم بَعدَ ذلِکَ لَمَیِّتون × ثُمَّ اِنَّکُم یَومَالقِیمَةِ تُبعَثون» ،[۶۸] زیرا در آن سخنی از برزخ بین مرگ و بعث در قیامت به میان نیامده است. در پاسخ گفته شده: عدم ذکر برزخ در آیه دلیلی بر نفی آن نیست و استعمالهای عرفی نیز این مطلب را تأیید میکند. [۶۹]
ویژگیهای برزخ
1. شباهت به عالم رؤیا:
در برخی آیات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبیه شده است: «اَللّهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها والَّتی لَم تَمُت فی مَنامِها فَیُمسِکُ الَّتی قَضی عَلَیهَا المَوتَ ویُرسِلُ الاُخری اِلی اَجَل مُسَمًّی اِنَّ فی ذلِکَ لاَیت لِقَوم یَتَفَکَّرون». (سوره زمر/39،42) در برخی روایات نیز آمده است که خواب برادر مرگ است. برخی گفتهاند: بعید نیست روح انسان به هنگام خواب به جسم مثالی بازگردد زیرا در روایات، برزخ به حالت خواب تشبیه شده است. [۷۰]
2. سنخیت با دنیا:
در قیامت سؤال میشود که به شمار سالها چه مدت در زمین درنگ کردید؟ در پاسخ گفته میشود: روزی (یک روز) یا پارهای از روز: «قلَ کَم لَبِثتُم فِی الاَرضِ عَدَدَ سِنین × قالوا لَبِثنا یَومـًا اَو بَعضَ یَوم». (سوره مؤمنون/23، 112ـ113) از این پرسش و پاسخ چنین برداشت شده که مکث در برزخ از نظر قرآن مکث در زمین به شمار آمده است. [۷۱]
برخی از محققان برای اثبات این مدعا به آیه «ولَکُم فِی الاَرضِ مُستَقَرٌّ ومَتعٌ اِلی حین» (سوره اعراف/7،24) تمسک کرده و گفتهاند: چون «حین» در روایات به روز قیامت معنا شده میتوان فهمید که مدت بقا در برزخ هم بقای در زمین دانسته شده است، [۷۲] چنان که «اَرْض» در آیه «ثُمَّ اِذا دَعاکُم دَعوَةً مِنَ الاَرض» (سوره روم/30،25) به قبر تفسیر شده[۷۳] و برخی از جنت برزخی به جنت دنیا تعبیر کردهاند. [۷۴]
در روایات نیز این مضمون مکرر آمده که برزخ همان قبر است. [۷۵] البته باید توجه داشت که مراد از قبر یاد شده محل دفن بدن انسان نیست بلکه حقیقت دیگری است که متفکران اسلامی آن را به شیوههای گوناگون تبیین کردهاند، [۷۶] با این حال از مضامین روایات به روشنی برمیآید که قبر به معنای محل دفن، ارتباط مستقیم و غیرقابل انکاری با عالم قبر به معنای برزخ دارد که گونههایی از این ارتباط را در همین متون میتوان یافت؛ [۷۷] همچنین در برخی روایات ارتباط خاصی بین برخی از مکانهای معین در زمین با جایگاه ارواح پس از مرگ مطرح گردیده است. در این احادیث گفته شده که روح هر مؤمن متوفا در شرق و غرب عالم به وادیالسلام میآید و در برخی روایات دیگر نیز جایگاه ارواح کافران وادی برهوت در حضرموت دانسته شده است. [۷۸]
3. کوتاه بودن برزخ در قیاس با آخرت:
از منظر آیات قرآن، مجموع حیات دنیوی و برزخی در نگاه کسی که از جایگاهی برتر (آخرت) به آن مینگرد بسیار کوتاه است: «قلَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَلیلاً لَو اَنَّکُم کُنتُم تَعلَمون». (سوره مؤمنون/23،114 و نیز سوره روم/30،55؛ سوره احقاف/46،35؛ سوره یونس/10،45؛ سوره نازعات/79،46) نظیر همین مضمون در آیات 103 ـ 104 سوره طه/20 نیز آمده است. البته برخی توضیح دادهاند که کوتاه بودن برزخ و دنیا از آن جهت است که آنها متناهی هستند، برخلاف حیات اخروی که این گونه نیست. [۷۹]
بعضی از مفسران آیه 55 سوره روم/30 را مربوط به برزخ دانستهاند[۸۰] و برخی آیه «و تَظُنّونَ اِن لَبِثتُم اِلاّ قَلیلا» (سوره اسراء/17،52) را در مورد بهشتیان دانسته و گفتهاند: ایشان بر اثر تنعم فراوان در بهشت برزخی توقف در آن را کوتاه گمان میکنند، [۸۱] به هر حال از دیدگاه قرآن مسلم است که مجموع حیات دنیا و برزخ، بخش بسیار ناچیزی از مجموعه حیات انسان را تشکیل میدهد.
از دیگر ویژگیهای برزخ بروز و ظهور عقاید و اعمال و خلقیات دنیوی در آن، سؤال قبر (سوره ابراهیم/14،27)، فشار قبر و نیز ارتباط اهل برزخ با یکدیگر و با عالم دنیاست که روایات فراوانی موارد یاد شده را به تفصیل بیان کردهاند. [۸۲]
پانویس
- ↑ منبع: دانشنامه اسلامی
منابع
مقاییس اللغه، ج1، ص333، «برزخ». التحقیق، ج1، ص252، «برزخ». التحقیق، ج1، ص252، «برزخ». مفردات، ص118، «برزخ». لغتنامه، ج3، ص3958؛ شرح المنظومه، ج3، ص662؛ مجموعه مصنفات، ج2، ص177، «حکمة الاشراق». شرح فصوصالحکم، ص97ـ102. مجمع البیان، ج8، ص658ـ659؛ المیزان، ج17، ص79. تفسیر صدرالمتالهین، ج7، ص344. المیزان، ج4، ص83. همان، ج1، ص349؛ ج15، ص68. الکافی، ج3، ص244. معاد، ج2، ص266ـ267. بحارالانوار، ج6، ص271؛ حق الیقین، ج2، ص64. معاد از دیدگاه امام خمینی، ص372. همان، ص175؛ چهل حدیث، ص124. دررالفوائد، ج2، ص419؛ البرهان، ج4، ص36. الکافی، ج3، ص235ـ236. مجموعه آثار، ج2، ص518، «زندگی جاوید یا حیات اخروی». المعتبر، ج1، ص341؛ الخصال، ص151، 323. روحالمعانی، مج2، ج2، ص30؛ شرح الاصول الخمسه، ص494ـ495. التفسیر الکبیر، ج3، ص427. گوهر مراد، ص649ـ650؛ شرح المقاصد، ج5، ص117؛ التفسیر الکبیر، ج9، ص93ـ94. حقالیقین، ج2، ص64. المیزان، ج1، ص346. الدرالمنثور، ج6، ص115؛ المیزان، ج15، ص68. جامعالبیان، مج10، ج18، ص69؛ مجمعالبیان، ج7، ص187. المیزان، ج15، ص68. جامع البیان، ج2، ص53. مجمع البیان، ج1، ص434؛ التفسیر الکبیر، ج9، ص90؛ الابانه، ص76. التحریر والمرسع، ص284. المیزان، ج1، ص348ـ349. شرح الاصول الخمسه، ص493؛ التفسیر الکبیر، ج4، ص164؛ شرح المقاصد، ج5، ص111-112. التفسیر الکبیر، ج9، ص91. همان، ص92؛ جامعالبیان، مج13، ج27، ص275ـ276. تفسیر قمی، ج2، ص361؛ الامالی، صدوق، ص365، 561. جامع البیان، مج13، ج27، ص275. المیزان، ج5، ص49. المیزان، ج7، ص284. صحیح البخاری، ج2، ص123؛ الفرقان، ج14، ص330؛ ج10، ص261. سلسله مؤلفات، ج7، ص62ـ64، «مسار الشیعه». تفسیر قمی، ج2، ص261؛ مجمع البیان، ج8، ص818. التفسیر الکبیر، ج27، ص73. الابانه، ص75. الفرقان، ج16، ص355ـ356. التفسیر الکبیر، ج27، ص73. التبیان، ج1، ص122ـ123؛ روض الجنان، ج1، ص185. المیزان، ج1، ص111ـ112. تفسیر منسوب به امام عسکری علیهالسلام، ص210. التفسیر الکبیر، ج27، ص39؛ المیزان، ج17، ص313ـ314. شرح المقاصد، ج5، ص115. تفسیر قرطبی، ج15، ص194. الکشاف، ج4، ص154. المیزان، ج17، ص312ـ314. من وحی القرآن، ج20، ص22ـ23. جامع البیان، مج10، ج21، ص132ـ133. همان، مج9، ج16، ص283؛ مجمع البیان، ج7، ص55. جامع البیان، مج15، ج30، ص363؛ تفسیر صدرالمتالهین، ج7، ص344ـ345. معاد، ج1، ص233ـ234. الامالی، طوسی، ص377. مجمع البیان، ج6، ص482. تفسیر ابنکثیر، ج2، ص550 - 557. شرح المقاصد، ج5، ص112ـ113. المیزان، ج18، ص150. انوار درخشان، ج15، ص189. شرح المقاصد، ج5، ص115ـ116. الکشاف، ج1، ص448؛ تفسیر المنار، ج4، ص271. التبیان، ج8، ص466ـ467. التفسیر الکبیر، ج23، ص87. التبیان، ج7، ص355. بحارالانوار، ج6، ص271. المیزان، ج1، ص139. المیزان، ج1، ص139. مجمع البیان، ج8، ص471. سلسله مؤلفات، ج7، ص63ـ64، «مسار الشیعه». الکافی، ج3، ص242. اسفار، ج9، ص219. معاد، ص247ـ260. الکافی، ج3، ص243، 246ـ247. مجمع البیان، ج7، ص192. جامعالبیان، مج11، ج21، ص68؛ مجمعالبیان، ج8، ص486. مجمع البیان، ج6، ص649. اعتقادات، ص98ـ102؛ بحار الانوار، ج6، ص279، 268. برزخ، حسین دیبا و بخش فلسفه و کلام دائرة المعارف قرآن کریم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص467-477.