معراج
معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) به ماجرای عروج ایشان از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا تا آسمان هفتم اشاره دارد. معراج پیامبر در قرآن نیز ذکر شده است.
معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)در قرآن
خداوند در قرآن کریم در آیه مبارکه سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ[۱] و آیات «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَهً أُخْرَى عِندَ سِدْرَهِ المُنتَهَى عِندَهَا جَنَّهُ المَأْوَى إِذْ يَغْشىَ السِّدْرَهَ مَا يَغْشىَ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبرَى» [۲] به ماجرای معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) اشاراتی فرموده است.
تعداد دفعات معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)
آن گونه که از برخی از روایات برداشت میشود معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)در دو مرحله اتفاق افتاده است: مرحله اول حضرت محمد(صلیالله علیه وآله وسلّم)شبانه از مسجدالحرام تا مسجد الاقصی سیر میکند[۳] که این قسمت از معراج در آیه اول سوره اسرا آمده است. مرحله دوم معراج مربوط به سیر پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) تا آسمان هفتم بوده است. این مرحله از معراج در سوره نجم توصیف شده است[۴]. ابوحمزه گوید: [ابو بصیر] از امام صادق (علیهالسلام) سؤال کرد: «محمّد (صلّیالله علیه واله وسلّم) چند مرتبه به معراج رفت»؟ حضرت (علیهالسلام) پاسخ داد: «دو مرتبه»[۵] .</ref>.
علامه طباطبایی پس از اشاره به اختلاف اقوال در مورد مکان آغاز معراج، می گوید: «با توجه به دو بار بودن معراج، ممکن است یکی از مسجد الحرام و دیگری از خانه ام هانی بوده باشد.» [۶] نیز معراج دوم را از آیه 13 سوره نجم استنباط نموده است.
قسطلانی (از علمای اهل سنّت) از «نووی» نقل کرده است که معراج دو بار واقع شده و از بعضی نقل کرده که چهار بار بوده و از بعضی عارفان نقل کرده که رسول خدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) سی و چهار بار برای معراج به آسمانها رفته است[۷].
در برخی از روایات شیعه، بیش از اینها و تا صد و بیست بار نیز نقل شده است، چنان که در حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) روایت شده که پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) یکصد و بیست بار برای معراج به آسمان برده شد، در هر بار خدای سبحان درباره ولایت علی (علیهالسلام) و سایر امامان بیش از سایر واجبات به آن حضرت توصیه و تأکید نمود!»[۸]
با پذیرش این حدیث، تمام اقوال مربوط به زمان معراج صحیح خواهد بود؛ زیرا هر یک از راویان، زمان معراجی را نقل کرده که از آن آگاه شده است و قهراً معراجهایی که کسی از آنها آگاه نشده، زمانش نیز نقل نشده است.
مراحل معراج رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)
علی بن ابراهیم قمی (صاحب تفسیر) از پدرش (ابراهیم بن هاشم)، او از محمد بن ابی عمیر، او از هشام بن سالم و او از امام صادق (علیهالسلام) روایت صحیحالسندی نقل کرده که کیفیت و مراحل معراج را از زبان جدّش چنین بیان فرموده است، خلاصه روایت چنین است:
مرحله اول: جبرئیل به همراه میکائیل و اسرافیل «بُراق» را آورده، محمّد مصطفی(صلیالله علیه وآله وسلّم)را سوار «براق» کرد، از مکه حرکت کردند و ضمن حرکت در فضا با ارتفاع نهچندان بلند جبرئیل آیات آسمانی و زمینی را به آن حضرت نشان میداد، تا در سرزمینی پایین آمدند. جبرئیل گفت: نماز بخوان! حضرت نماز خواند. جبرئیل پرسید: میدانی کجا نماز خواندی؟ فرمود: نه! گفت: در سرزمین طیّبه و پاکیزه (مدینه) که مهاجرت تو به آنجا خواهد بود.
مرحله دوم: باز حضرت سوار براق شد و حرکت کردند تا در منطقهای پایین آمدند و حضرت نماز خواند، سپس جبرئیل عرض کرد: اینجا طور سینا است که موسی(علیهالسلام)با خدا سخن گفت.
مرحلهه سوم: باز حرکت کردند تا در «بیتلحم» که در ناحیهای از «بیتالمقدس» است، فرود آمدند و باز حضرت نماز گزارد.
مرحله چهارم: از آنجا نیز حرکت کردند تا در «بیتالمقدس» فرود آمدند. پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)فرمود: در اینجا «براق» را به حلقهای که قبلاً پیامبران مرکب خود را به آن میبستند، بستم و همراه جبرئیل وارد مسجد شدیم. در آنجا ابراهیم، موسی و عیسی) را در میان عدّه زیادی از انبیا) دیدم که بهخاطر من اجتماع کرده بودند. مهیّای نماز شدیم و من شکّ نداشتم که جبرئیل بر ما امامت خواهد کرد؛ ولی هنگامی که صفهای جماعت مرتّب شد، جبرئیل بازوی مرا گرفت، جلو برد و من بر آنان امامت نمودم و البته افتخار نمیکنم.
مرحله پنجم: سپس از آنجا با فرشتهای به نام «اسماعیل» که مأموریت تیر شهاب انداختن بر شیاطین را داشته [۹] هفتاد هزار فرشته تحت فرمان دارد که هر یک از آنان نیز هفتاد هزار فرشته دیگر تحت فرمان دارند، پس از سلام و دیدار با آنها به سوی آسمان دنیا حرکت خود را ادامه دادیم تا وارد آسمان اول شدیم. فرشتگان آنجا با دیدن رسول خدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) خوشحال و خندان از آن حضرت استقبال کردند؛ ولی خازن دوزخ را دید که با چهره وحشتناک و غضب آلودی بود. پس از سلام، به پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) بشارت بهشت داده، گوشهای از آتش دوزخ را نشان داد. پس از آن با حضرت آدم(علیهالسلام) ملاقات کردند، که پس از سلام و دعا، آدم (علیهالسلام) گفت: «مَرْحَباً بِالابْنِ الصَّالِحِ وَ النَّبِی الصَّالِحِ وَ الْمَبْعُوثِ فِی الزَّمَنِ الصَّالِحِ» سپس نزد «ملکالموت» رفتند که با حالت حُزن نشسته بود و به یک لوح نورانی نگاه می کرد. وی پس از سلام و تحیّت، گفت: «أَبْشِرْ یا مُحَمَّدُ فَإِنِّی أَرَی الْخَیرَ کلَّهُ فِی أُمَّتِک» حضرت در جواب فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَنَّانِ ذِی النِّعَمِ عَلَی عِبَادِهِ- ذَلِک مِنْ فَضْلِ رَبِّی وَ رَحْمَتِهِ عَلَی». سپس ملکالموت به چند سؤال حضرت درباره قبض روح پاسخ گفت و عرض کرد: هیچ خانهای نیست، مگر اینکه روزی پنج بار به آن نگاه میکنم. هرگاه خویشاوندان مردهای گریه کنند، به آنان میگویم: «لَا تَبْکوا عَلَیهِ فَإِنَّ لِی فِیکمْ عَوْدَهً وَ عَوْدَهً حَتَّی لَا یبْقَی مِنْکمْ أَحَد؛ بر او گریه نکنید! من به سراغ شما نیز خواهم آمد. آنقدر می آیم تا آنکه هیچ کسی از شما باقی نماند.» در اینجا پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) فرمود: «مرگ خیلی سخت است!» جبرئیل گفت: «سخت تر از آن، پس از مرگ است!» حضرت میفرماید: از آنجا گذشتیم. مردمی را دیدم که مقابلشان دو نوع سفره طعام وجود دارد؛ یکی از گوشتهای پاک و دیگری از خبیث و ناپاک؛ ولی آنها پاک را گذاشته و خبیث را میخورند. از جبرئیل پرسیدم، گفت: از امّت تو کسانی هستند که بهجای مال حلال، از مال حرام مصرف میکنند. از آنجا گذشته، فرشتهای را دیدم که نصف بدنش آتش و نصف دیگرش یخ بود و بندگان مؤمن را دعا می کرد، سپس دو فرشته دیگر را دیدم که دعا می کردند؛ یکی می گفت: «اللَّهُمَّ أَعْطِ کلَ مُنْفِقٍ خَلَفاً؛ خدایا! به هر انفاق کنندهای عوض عطا کن!» و دیگری می گفت: «اللَّهُمَّ أَعْطِ کلَ مُمْسِک تَلَفاً؛ خدایا! اموال هر بخیل و امساک کننده از انفاق را تلف کن!» حضرت میفرماید: به سیر خود ادامه دادیم. افرادی را دیدم که لبهایشان مثل لبهای شتر بود، گوشت پهلوهایشان را با قیچی میبریدند و به دهان خود میگذاشتند. از جبرئیل پرسیدم، گفت: «هَؤُلَاءِ الْهَمَّازُونَ اللَّمَّازُون؛ آنان عیبجویان و غیبتکنندگان هستند.» از آنجا نیز گذر کردیم. جماعتی را دیدم که سرهایشان را با سنگ میکوبیدند! از جبرئیل پرسیدم، گفت: «اینها کسانی هستند که نماز عشا را نخوانده، خوابیدهاند.» پس از آن بر جماعتی گذر کردیم که آتش از دهانشان وارد و از برشان خارج میشد. از جبرئیل پرسیدم، گفت: اینها کسانی هستند که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورند، (که در حقیقت) تنها آتش میخورند و بهزودی در شعلههای آتش (دوزخ) میسوزند [۱۰]. سپس بر اقوامی گذر کردیم که از بزرگی شکمشان نمیتوانستند از جا برخیزند، از جبرئیل پرسیدم، گفت: «اینها کسانی هستند که ربا میخورند. برنمیخیزند، مگر مانند کسی که بر اثر تماس شیطان دیوانه شده است [۱۱]. در این حال، آل فرعون را مشاهده کردم که هر صبح و شام بر آتش عرضه میشدند [۱۲] و آنها میگفتند: خدایا! قیامت کی بر پا میشود؟ سپس حرکت کردم، گروهی از زنان را دیدم که از پستانهای خود آویزان بودند. از جبرئیل پرسیدم، گفت: «اینها زنانی هستند که سبب ارثبردن فرزندان دیگران از شوهرانشان میشوند (یعنی از طریق زنا بچهدار میشوند و به شوهر خود منتسب میکنند).» و در ادامه دیدار از آسمان اول، فرشتگانی را با چهرههای عجیب مشاهده کردم که همگی صدا به حمد خدا و گریه از خوف خدا بلند کرده بودند، از جبرئیل پرسیدم، گفت: «خداوند اینها را همان گونه که میبینی، آفریده است. از روزی که خدا اینها را خلق کرده، از خوف و خشیّت خدا به هیچ طرفی نگاه نکرده و با همدیگر حرف نزدهاند.»؛ ولی پس از شناختن پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) سلام دادند و احترام کردند و برای خود او و امّت او بشارت بر خیر و نیکی دادند.
مرحله ششم: صعود به آسمان دوم، ملاقات و گفتگو با حضرت عیسی و یحیی(علیهالسلام)و مشاهده فرشتگان که مشغول تسبیح و حمد خدا بودند، با چهرههای عجیب، شبیه آنهایی که در آسمان اول دیده بود.
مرحله هفتم: صعود به آسمان سوم، ملاقات و گفتگو با حضرت یوسف(علیهالسلام)و مشاهده فرشتگان، مثل آنهایی که در آسمان اول و دوم دیده بود.
مرحله هشتم: صعود به آسمان چهارم، ملاقات و گفتگو با ادریس(علیهالسلام)و فرشتگان، شبیه همانهایی که در آسمانهای قبلی دیده بود.
مرحله نهم: صعود به آسمان پنجم، ملاقات و گفتگو با هارون، برادر موسی و دیدار فرشتگان.
مرحله دهم: عروج به آسمان ششم، ملاقات و گفتگو با حضرت موسی(علیهالسلام)و فرشتگان، مثل آسمانهای قبلی.
مرحله یازدهم: عروج به آسمان هفتم، که حضرت (صلیالله علیه وآله وسلّم) میفرماید: به هر فرشتهای از فرشتگان آسمان هفتم گذر می کردم، می گفت: «یا مُحَمَّدُ! احْتَجِمْ وَ أْمُرْ أُمَّتَک بِالْحِجَامَهِ؛ ای محمد! حجامت کن و به امّتت نیز دستور حجامت بده!» و در آنجا مردی را دیدم بر تختی نشسته، از جبرئیل پرسیدم: این کیست که تا آسمان هفتم بالا آمده و در کنار «بیتالمعمور» و جوار رحمت خدا قرار گرفته است؟ گفت: «این پدرت ابراهیم(علیهالسلام)است. محل تو و محل پرهیزکاران امّت تو نیز در همین جایگاه است.» در اینجا رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم) این آیه را خواند: «إِنَ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِی وَ الَّذِینَ آمنُوا وَ اللَّه وَلِی الْمُؤْمِنِین [۱۳]»؛ «سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند، و (در زمان و عصر او، به مکتب او وفادار بودند. همچنین) این پیامبر و کسانی که (به او) ایمان آوردهاند (از همه سزاوارترند) و خداوند ولیّ و سرپرست مؤمنان است.» حضرت(صلیالله علیه وآله وسلّم)میفرماید: به ابراهیم (علیهالسلام)، سلام دادم، جواب داد و گفت: «مَرْحَباً بِالنَّبِی الصَّالِحِ وَ الِابنِ الصالِحِ وَ الْمَبْعُوثِ فِی الزَّمَنِ الصَّالِح» و فرشتگان را همانند فرشتگان آسمانهای پایین دیدم. آنها نیز بر من و امّت من بشارت بر خیر دادند. . . . . بعد از آن همراه جبرئیل وارد «بیتالمعمور» شد و دو رکعت نماز خواند. وقتی بیرون آمد، دو نهر مشاهده کرد؛ یکی «کوثر» بود که از آن خورد و دیگری «رحمت» بود که در آن غسل کرد. سپس وارد بهشت گردید و در آنجا قضایا و اسرار عجیبی مشاهده کرد که ما از درک آنها عاجزیم. خود حضرت فرمود: پیش رفتم تا به (درخت) «سِدْرَهِ الْمُنْتَهی» رسیدم که هر برگ آن می تواند بر امّتی از امّتها سایه بیفکند. آنقدر به آن نزدیک شدم که فاصله من با آن همان اندازه بود که خدا فرموده است: «فَکانَ قابَ قَوْسَینِ أَوْ أَدْنی» [۱۴] در آنجا بودم که خدا فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیه منْ رَبِّه» در پاسخ آن از قول خودم و امّتم عرض کردم: «وَ الْمُؤْمِنُونَ کلٌ آمَنَ باللَّهِ وَ ملائِکتِهِ وَ کتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَک رَبنا وَ إِلَیک الْمصِیر»، خدا فرمود: «لا یکلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسعَها لَها ما کسَبَتْ وَ علَیها ما اکتَسَبَتْ» عرض کردم: «رَبَّنا لا تؤاخِذْنا إِن نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا»، خداوند فرمود: «لَا أُؤَاخِذُک؛ تو را مؤاخذه نمیکنم.» دوباره عرض کردم: «رَبَّنا وَ لا تحْمِلْ علَینا إِصْراً کما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِین منْ قبْلِنا»، خداوند فرمود: «لَا اَحمِلُکَ؛ تحمیلت نمیکنم.» باز عرض کردم: «رَبنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَهَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا علَی الْقوْمِ الْکافِرِین» [۱۵] خدای تبارک و تعالی فرمود: «قدْ أَعطَیتُک ذَلِک لَک وَ لِأُمَّتِک؛ خواستههایت را به تو و امّتت عطا کردم.» در اینجا امام صادق(علیهالسلام)(که ناقل سخنان جدّش بود) اضافه کرد: «مَا وَفَدَ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی أَحَدٌ أَکرَم منْ رَسُولِ اللَّهِ(صلیالله علیه وآله وسلّم) حَیثُ سَأَلَ لِأُمَّتِهِ هذِهِ الْخصَال؛ هیچ میهمانی به درگاه خدای تعالی گرامیتر از رسول خدا (صلیالله علیه وآله وسلّم)، در آن هنگامی که این تقاضاها را برای امّتش میکرد، نبود.» سپس رسول خدا(صلیالله علیه وآله وسلّم)عرض کرد: «پروردگارا! به پیامبرانت فضایلی عطا فرمودهای، به من نیز عطا فرما!» خدا فرمود: «به تو نیز در میان آنچه که داده ام، دو کلمه از زیر عرش خودم عطا کرده ام، یکی: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّه» و دیگری: «وَ لَا مَنْجَی مِنْک إِلَّا إِلَیک». حضرت میفرماید: در اینجا بود که فرشتگان به من آموختند هر صبح و شام بخوانم: «اللَّهُمَّ إِنَّ ظُلْمِی أَصْبَحَ مُسْتَجِیراً بِعَفْوِک، وَ ذَنْبِی أَصْبَحَ مُسْتَجِیراً بِمَغْفِرَتِک، وَ ذُلِّی أَصْبَحَ مُسْتَجِیراً بِعِزَّتِک، وَ فَقْرِی أَصْبَحَ مُسْتَجِیراً بِغِنَاک، وَ وَجْهِی الْبَالِی الْفَانِی أَصْبَحَ مُسْتَجِیراً بِوَجْهِک الدَّائِمِ الْباقِی الَّذِی لَا یفنَی»، سپس یکی از فرشتگان اذان گفت و فرشتگان به امامت پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلّم) نماز خواندند، همانطور که پیامبران در بیتالمقدس به امامت حضرت نماز خواندند و سپس برای هر شبانهروز پنجاه نماز از طرف خدا واجب شد که حضرت موسی (علیهالسلام) از پیامبر اسلام(صلیالله علیه وآله وسلّم)خواست که از خدا بخواهد تا تخفیف دهد. حضرت درخواست تخفیف نمود. چهل نماز شد. باز هم به پیشنهاد حضرت موسی (علیهالسلام)، چند بار برگشت و درخواست تخفیف نمود، تا اینکه به پنج نماز رسید.
در پایان این حدیث، امام صادق(علیهالسلام)فرمود: «خدا به موسی(علیهالسلام)از طرف این امّت، جزای خیر دهد و همین است تفسیر آیه شریفه: «سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذی بارَکنا حَوْلَهُ لِنُرِیهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ» [۱۶][۱۷]
از مجموع آیات و روایات مربوط به معراج استفاده می شود که رسول خدا(صلیالله علیه وآله وسلّم) در آسمان هفتم، همانجا که «سدره المنتهی» و «جنّه المأوی» قرار داشت، به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید، و خدا او را مخاطب ساخته و دستورات بسیار مهمّ و سخنان فراوانی به او فرمود که مجموعهای از آن بهعنوان «احادیث قدسی» برای ما یادگار مانده است. [۱۸]
درباره معراج، برخی شبهات مطرح کردهاند که جز استبعاد و عدم ایمان به قدرت خدا و اعجاز انبیا، دلیلی ندارد و پاسخ تفصیلی آنها موجود است. [۱۹]
معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)در احادیث و روایات
خداوند در قرآن کریم در آیه اول سوره اسرا و آیات هشتم تا هجدهم سوره نجم اشاراتی به ماجرای معراج پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم)دارد. در واقعه معراج پیامبر اکرم(صلیالله علیه وآله وسلّم)، تکلماتی بین حضرت حق و نبی اکرم اسلام تبادل شده است. گفتگوی میان خداوند و پیامبر (صلیالله علیه وآله وسلّم) در شب معراج را «حدیث مِعراج» گزارش میدهد. این حدیث امروزه به نام حدیث معراج، شهرت دارد.
همچنین ایشان امور زیادی را رؤیت فرموده که در روایت بازتاب یافته است، مثلا:
- عن رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السّماءِ دَخَلتُ الجَنَّهَ فرَأيتُ فيها قِيعانـ [ـاً ] ، و رَأيتُ فيها مَلائكَهً يَبنونَ لَبِنَهً مِن ذَهَبٍ و لَبِنَهً مِن فِضَّهً ، و رُبَّما أمسَكوا ، فقُلتُ لَهُم : ما بالُكُم قَد أمسَكتُم ؟ فقالوا : حتّى تَجيئَنا النَّفَقَهُ ، فقُلتُ : و ما نَفَقَتُكُم ؟ قالوا : قَولُ المُؤمِنِ : سُبحانَ اللّه ِ و الحَمدُ للّه ِِ و لا إلهَ إلاَّ اللّه ُ و اللّه ُ أكبَرُ ، فإذا قالَ بَنَيْنا ، و إذا سَكَتَ أمسَكْنا .[۲۰] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : آن شب كه به آسمان برده شدم، به بهشت در آمدم و در آن جا دشتهايى ديدم كه عدّه اى فرشته، خشتى از طلا و خشتى از نقره مى سازند و گاه از كار باز مى ايستند. از آنها پرسيدم: چرا گاهى از كار دست مى كشيد؟ گفتند: تا هزينه به ما برسد. پرسيدم: هزينه شما چيست؟ گفتند: اين سخن مؤمن: سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر. وقتى اين جملات را بگويد مى سازيم و هرگاه ساكت شود از كار دست مى كشيم.
- عنه صلى الله عليه و آله : لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ ما سمِعتُ شَيئا قَطُّ هُوَ أحلى مِن كلامِ رَبِّي عَزَّ و جلَّ .[۲۱]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : شبى كه به آسمان برده شدم، هرگز چيزى شيرين تر از سخن پروردگارم عزّ و جلّ، نشنيدم.
- عن الإمامُ عليٌّ عليه السلام : دَخَلتُ أنا و فاطِمَهُ عَلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فوَجَدتُهُ يَبكي بُكاءً شَديدا ، فقُلتُ : فِداكَ أبي و اُمّي يا رَسولَ اللّه ِ ، ما الّذي أبكاكَ ؟ فقالَ : يا عَلِيُّ ، لَيلَهً اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ رَأيتُ نِساءً مِن اُمَّتي في عَذابٍ شَديدٍ [۲۲] امام على عليه السلام : من و فاطمه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شديم؛ ديدم آن حضرت سخت مى گريد. عرض كردم: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا! چرا گريه مى كنيد؟ فرمود: اى على! شبى كه به آسمان برده شدم، زنانى از امت خود را در عذابى سخت ديدم.
- عن الإمامُ الباقرُ عليه السلام : لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ فبَلَغَ البَيتَ المَعمورَ و حَضَرَتِ الصَّلاهُ فأذَّنَ جَبرئيلُ و أقامَ ، فتَقَدَّمَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، و صَفَّ المَلائكَهُ و النَّبِيّونَ خَلفَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله .[۲۳]امام باقر عليه السلام : شبى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به آسمان برده شد، به بيت المعمور رسيد و وقت نماز شد. جبرئيل اذان و اقامه گفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله به امامت ايستاد و فرشتگان و پيامبران در پشت سر محمّد صلى الله عليه و آله صف كشيدند.
- عن الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : لَمّا عُرِجَ بِرسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله انتَهى بِهِ جَبرَئيلُ عليه السلام إلى مَكانٍ فخَلّى عَنهُ ، فقالَ لَهُ : يا جَبرَئيلُ ، تُخَلِّيني عَلى هذِهِ الحالَهِ ؟! فقالَ : اِمضِهْ . فوَ اللّه ِ لقَد وَطِئتَ مَكانا ما وَطِئهُ بَشَرٌ و ما مَشى فيهِ بَشَرٌ قَبلَكَ .[۲۴]امام صادق عليه السلام : زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به معراج برده شد، جبرئيل عليه السلام آن حضرت را به جايى رسانيد و خود با ايشان نرفت. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى جبرئيل! در چنين وضعى مرا تنها مى گذارى؟ جبرئيل گفت: برو، به خدا سوگند، در جايى قدم گذاشته اى كه پاى هيچ بشرى به آن جا نرسيده و پيش از تو هيچ بشرى به آن جا نرفته است.
پیشینه نقد و بررسی روایات معراج
روایات معراجیه همواره در معرض گفتوگو و نقد و نظر عالمان مسلمان بوده و در دانشهای گوناگونی از قبیل کلام، فقه، تاریخ، اخلاق، حدیث و تفسیر موردبحث قرار میگیرند. نخستین پرسشها در این باب، به زمان امام سجّاد (علیهالسلام) بازمیگردند. در روایتی، زید بن علی از پدر بزرگوار خویش، درباره راز تخفیف گرفتن پیامبر از خدای متعال در باب نمازهای واجب به توصیه حضرت موسی (علیهالسلام) سؤال کرد و ایشان در پاسخ، مطالبی فرمودند. رُوِیَ عَنْ زَیْدِبْنِ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(علیهالسلام) أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ أَبِى سَیِّدَالْعَابِدِینَ(علیهالسلام) فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَهِ أَخْبِرْنِى عَنْ جَدِّنَا رَسُولِ اللَّهِ(صلى الله علیه و آله) لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ وَ أَمَرَهُ رَبُّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ بِخَمْسِینَ صَلَاهً کَیْفَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ عَنْ أُمَّتِهِ، حَتَّى قَالَ لَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ(علیهالسلام) ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا تُطِیقُ ذَلِکَ فَقَالَ یَا بُنَىَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله علیه و آله) لَا یَقْتَرِحُ عَلَى رَبِّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ فَلَا یُرَاجِعُهُ فِى شَىْء یَأْمُرُهُ بِهِ فَلَمَّا سَأَلَهُ مُوسَى(علیهالسلام) ذَلِکَ وَ صَارَ شَفِیعاً لاُِمَّتِهِ إِلَیْهِ لَمْ یَجُزْ لَهُ أَنْ یَرُدَّ شَفَاعَهَ أَخِیهِ مُوسَى(علیهالسلام)فَرَجَعَ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فَسَأَلَهُ التَّخْفِیفَ إِلَى أَنْ رَدَّهَا إِلَى خَمْسِ صَلَوَات. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَهِ فَلِمَ لَمْ یَرْجِعْ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ لَمْ یَسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ مِنْ خَمْسِ صَلَوَات وَ قَدْ سَأَلَهُ مُوسَى(علیهالسلام) أَنْ یَرْجِعَ إِلَى رَبِّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ یَسْأَلَهُ التَّخْفِیفَ. فَقَالَ: یَا بُنَىَّ أَرَادَ(علیهالسلام)أَنْ یُحَصِّلَ لاُِمَّتِهِ التَّخْفِیفَ مَعَ أَجْرِ خَمْسِینَ صَلَاهً لِقَوْلِ اللَّهِ ـ عَزَّوَ جَلَّ ـ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها.» أَلاَ تَرَى أَنَّهُ لَمَّا هَبَطَ إِلَى الاَْرْضِ نَزَلَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ(علیهالسلام) فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِءُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ: إِنَّهَا خَمْسٌ بِخَمْسِینَ (ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَ ما أَنَا بِظَلاَّم لِلْعَبِیدِ)» [۲۵] طریق سند شیخ صدوق به زید به شرح ذیل است: محمد بن محمد بن عصّام عن محمد بن یعقوب الکلینى عن على بن محمّد علان کلینى عن محمد بن سلیمان عن اسماعیل بن ابراهیم عن جعفربن محمّد التمیمى عن الحسین بن علوان عن عمروبن خالد عن زید بن على.
عالمان مسلمان، اعم از شیعه و سنّی، افزون بر تدوین متون روایی ویژه معراج دهها کتاب در این زمینه نگاشتهاند که برخی از آنها عبارتاند از:
- المعراج (معراجنامه)، نوشته ابوعلی سینا (م 428)؛
- معراج النبی، علی بن محمّد صمری محلّی (م 841)؛
- الآیات العظیمه الباهره فی معراج سیّد اهل الدنیا و الاخره، محمد بن یوسف بن علی دمشقی صالحی (م 942) ـ نام دیگر این کتاب الفصل الفائق فی معراج خیرالخلائق است؛
- المعراج الجسمانی، سید صدرالدین محمد بن محمدباقر رضوی (شارح وافیه م 1160)؛
- الرقّ المنشور فی معراج نبینا المنصور، سید جعفر دارابی، معروف به «کشفی» (م 1267)؛
- المعراج، از پدر شیخ صدوق (م 329)؛
- المعراج فى الاحادیث، اثر ابى الصلاح تقى الدین حلبى (م 447)؛
- الاسراء و المعراج، اثر سیوطى؛
- فتح البارى، ج 7، ص 156 به بعد ابن حجر عسقلانى؛
- جوامع الاسرار فی معراج الرسول المختار، سید حسین بن مرتضی طباطبائی حائری یزدی (م 1315)؛
- رجعت و معراج، ابوالحسن رفیعی قزوینی (معاصر).
عالمان بسیاری نیز در کتابهای کلامی، تفسیری، حدیثی و تاریخی، به مناسبت طرح بحث «معراج» نکاتی در باب روایات معراجی آوردهاند، از جمله:
- سید مرتضی در تنزیه الانبیاء؛
- ابن حجر در فتح الباری؛
- طبرسی در مجمعالبیان؛
- ابن شهرآشوب در مناقب؛
- بیضاوی در انوارالتنزیل؛
- مجلسی در بحارالانوار؛
- طباطبائی در المیزان؛ [۲۶]
- یوسفی غروی در موسوعه التاریخ الاسلامی؛
- سید جعفر مرتضی عاملی در الصحیح من سیرهالنبی الاعظم. [۲۷]
همچنین عالمانی که در پی نقد و بررسی روایات موضوع بودهاند، بخشی از روایات معراجی را به عنوان روایات موضوعه مطرح کردهاند؛ مانند:
- ابن جوزی در الموضوعات؛
- سیوطی در اللئالی المصنوعه؛
- شوکانی در الفوائدالمجموعه.
قدیمی ترین نقد از سید مرتضی و جامع ترین نقد نیز از سوی امین الاسلام طبرسی در مجمعالبیان مطرح شده است: و قد وردت روایات کثیره فى قصه المعراج فى عروج نبیّنا (صلى الله علیه و آله) إلى السماء و رواها کثیرٌ من الصحابه مثلُ ابن عبّاس و ابن مسعود و أنس و جابربن عبداللّه و حذیفه و عائشه و أمّ هانى و غیرهم عن النبى (صلى الله علیه و آله) و زاد بعضهم و نقص بعض و تنقسم جملتها إلى أربعه أوجه:
أحدها: ما یقطع على صحّتها لتواتر الاخبار به و إحاطه العلم بصحته.
و ثانیها: ما ورد فى ذلک ممّا یجوزه العقول و لا یأباه الاصولُ فنحن نجوزه ثُمّ نقطُع على أن ذلکَ کان فى یقظته دون منامه. و ثالثها: ما یکونُ ظاهرهُ مخالفاً لبعضِ الاصولِ إلاّ أنّه یمکن تأویلُها على وجه یُوافق المعقولَ فالاولى تأویلُه على وجه یوافقُ الحقَّ و الدلیلَ. و رابعها: ما لا یَصحَّ ظاهرهُ و لا یُمکن تأویلُه إلاّ على التعسّفِ البعیدِ فالاولى أن لا نقبلُه. فأمّا الاولُ المقطوعُ به فهو أنّه أُسرى بِه علَى الجمله، و أمّا الثانى فمِنه ما روى أنّه طاف فى السماواتِ و رأىَ الانبیاء و العرشَ و سدره المنتهى و الجنَه و النار و نحوذلک. و أما الثالثُ فنحوُ ما روى أنّه رأى قوماً فى الجنهِ یتَنعمَّونَ فیها و قوماً فى النار یُعذِّبونَ فیها فیَحملُ على أنّه رأى صفتهم أو أسماءَهم. و أما الرابعُ فنحو ما روى أنّه(صلى الله علیه و آله) کلّم اللّه جهرهً و رآه و قعد معه على سریرهِ و نحوذلک ممّا یُوجب ظاهرهُ التشبیه. و اللّهُ سبحانه متقدّسُ عن ذلکَ، و کذلک ما روى أنه شقّ بطُنه و غسله لانه(صلى الله علیه و آله) کان طاهرا مطهرّا مِن کل سوء و عیب و کیف یطّهرُ القلبُ و ما فیه مِن الاعتقادِ بالماءِ. [۲۸] علّامه طباطبائی در المیزان دیدگاه طبرسی را پذیرفته، ولی نسبت به مصادیقی که او آورده خرده گرفته است و مثالهای ایشان را قابل مناقشه میداند. «و ما ذکره من التقسیم فى محلّه غیر أن غالب ما أورده مِن الامثله للاقسامِ منظورٌ فیه...» [۲۹] همچنین فقیهانی چند، بعضی از این روایات را در مباحث فقهی نقل کرده و مستند فتوای خود قرار دادهاند. [۳۰] وى بعضى از روایات معراجیه را صحیح دانسته است. در برخى موارد نیز به دلیل ضعف سند، برخى از استناد به آنها خوددارى کردهاند. [۳۱][۳۲]
نمونههایی از احادیث جعلی در باب معراج
1. ابن حامد بغدادی (م 403)در روایتی از ابن عبّاس از پیامبر چنین نقل کرده است: «لمّا اُسری بی رأیتُ الرحمنَ علی صورهِ شابٍّ اَمرد نوره یتلأ لؤ و قد نُهیتُ عن صفِته لَکم، فسألتُ ربّی ان یُکرمنی برؤیتِه فاذا کانّه عروسٌ حینَ کُشِفَ عنه حجابُه مستو علی عرشِه.» [۳۳]
باتوجهبه مجموعه آیات و روایاتی که در باب اوصاف خدای تعالی وجود دارند و مدار اعتقادات اسلامی در زمینه خداشناسی هستند، روایت پیشگفته نادرست بوده و آثار جعل و وضع از آن آشکار است. افزون بر آن، دچار تعارض درونی است و صدر و ذیل آن ناهماهنگ هستند. اگر با اتّکا به آغاز روایت، پیامبر (صلیالله علیه و آله) از وصف خداوند نهی شده، چگونه است که در ادامه آن، اوصافی مانند شاب، امرد، عروس و قرار گرفته بر عرش را بیان کردهاند؟
2. ابن عبّاس از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) نقل کرده است: «اِنَّ اللّهَ فضَّلَ المرسلینَ علَی المقرَّبینَ لَمّا بلغتُ السماءَ السابعهِ لقینی ملکٌ مِن نور علی سریر من نور فسلّمتُ علیه فردَّ علی السلامُ فاوحی اللّهُ الیه یُسلّمُ علیکَ صفیّی و نبیّی فلم تقم له. و عزّتی و جلالی، لَتقومنَّ فلا تقعد الی یومِ القیامِه.» ع[۳۴] ابن جوزی میگوید: خطیب بغدادی بر این باور است که این حدیث باطل و موضوع است، درحالیکه رجال سند آن جز محمد بن مسلمه، همه از ثقاتاند. [۳۵] افزون بر جعلی بودن، متن این روایت نیز با مقام عصمت فرشتگان الهی ناسازگار است و با فرض صحت سند نیز اعتباری نخواهد داشت.
3. از عایشه نقل شده است: «ما فقدتُ جسدَ رسولِ اللّه و لکنّ اللّهَ أسری بِروحِه»; [۳۶] اگر بهجای «فقدتُ» «فُقد» خوانده شود، باز مشکل به حال خود باقى است؛ زیرا عایشه خود در زمان معراج در کنار ایشان نبوده است تا خبر دهد و به طور طبیعى، از دیگرى شنیده و نام آن فرد براى ما معلوم نیست بدن پیامبر در شب معراج در کنارم بود، ولی خداوند روح او را شبانه (به عالم بالا) برد.
جعلی بودن این روایت به این دلیل است که همه مورّخان و قرآنپژوهان زمان معراج را پیش از هجرت دانستهاند و در آن زمان، عایشه همسر ایشان نبوده است تا از بودونبود جسم پیامبر در شب معراج خبر دهد. علاوهبرآن، آیه اول سوره اسراء بر عروج پیامبر از مسجدالحرام در مکّه تصریح دارد. [۳۷]
راویان دروغگو در برخی دیگر از این روایات، فضایل زیادی برای برخی از صحابه پیامبر بیان کردهاند؛ مانند:
4. ان الرسولَ قال: «لَمَّا اُسری بی اِلی السماءِ رأیتُ مکتوباً علی ساقِ العرشِ لا الَه الاَّ اللّهُ محمّدٌ رسولُ اللّه ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ عثمانُ ذوالنورین.» [۳۸] در سند این روایت، ابوبکر عبدالرحمن بن عفّان الصوفی قرار دارد. سیوطی در اللئالی المصنوعه گفته است: ابوبکر و شیخش هر دو دروغگو هستند. [۳۹] در این کتاب جمله «یقتل مظلوماً» نیز آمده است: [۴۰]ذهبی در میزان الاعتدال گفته است: یحیی بن معین، عبدالرحمن بن عفان را دروغگو دانسته است. [۴۱] ابن حجر عسقلانی نیز همین سخن را درباره او با توضیح بیشتری آورده است. [۴۲]
5. «عبدالله بن ابراهیم الغفاری عن عبدالرحمن بن زید بن اسلم عن سعید بن ابی سعید عن ابی هریره مرفوعاً، عُرج بی الی السماءِ فما مررتُ بسماء الاّ وجدتُ فیها مکتوباً محمّدٌ رسول اللّهِ و ابوبکرُ الصدیقُ من خلفی.» [۴۳] ابن جوزی درباره این حدیث مینویسد: این حدیث صحیح نیست، غفاری حدیث وضع میکرده و شیخ او نیز به اتفاق عالمان رجالی ضعیف است. [۴۴]اگرچه سیوطی تلاش کرده است تا این روایت را به حد حسن ارتقا دهد، ولی شواهدی که بر صدور آن آورده، خود قابل مناقشه بوده و به گفته خود وی، برخی از مؤلّفان کتب حدیثی به عدم امکان احتجاج به برخی از این شواهد نظر داده و متفرد بودن ناقلان آنها را گوشزد نمودهاند. [۴۵]
6. «روی ابوبکر الجوزقی من حدیث ابی سعید مرفوعاً لمّا عُرج بی الی السماءِ قلتُ اللّهمَّ اجعل الخلیفه مِن بعدی علی بن ابی طالب فارتجّتِ السماواتُ و هتفت الملائکهُ مِن کلِ جانب یا محمّد اقرء وما تشاؤون الاّ ان یَشاءَ اللّه قَد شاءاللّه اَن یکونَ مِن بعدکِ ابوبکر الصدیقُ.» [۴۶] ابن جوزی گفته است: این حدیث موضوع و از ساختههای یوسف بن جعفر است. [۴۷] جاعلان این گونه روایات، فضلیت تراشی برای صحابه را آن قدر مهم می دانستند که حاضر بودند به مقام پیامبرتوهین شود تا مدح و منقبتی برای آنان از آن سر بر آورد؛ بنابراین روایت، همه آسمانها و فرشتگان دریافته بودند که خلیفه پس از ایشان باید ابوبکر باشد، اما پیامبراز درک آن باز مانده بود و درخواست نابجایی از خداوند کرد!
7. «لمّا اُسری بی رأیتُ فی السماءِ خیلا موقوفهً مسرجهً ملجمهً لا تروثُ و لا تبولُ و لا تعرقُ، رأسُها مِن الیاقوتِ الاحمر و حوافِرُها من الزّمردِ الاخضر و ابدانُها مِن العقیانِ الاصفر ذواتُ اجنحه فقلتُ: لمَن هذه؟ فقالَ جبرئیل: هذه لمحبّی ابی بکر و عمر یزورونَ اللّه تعالی علیها یومَ القیامهِ.» [۴۸] ابن جوزی میگوید: بی شک، این حدیث موضوع است و از ابوالقاسم ترمذی یا جدّ او فراتر نمیرود و خطیب بغدادی هم آن را منکَر دانسته است. [۴۹]
8. انس از پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله) نقل کرده است که ایشان فرمودند: «لیلهَ اُسری بی دخلتُ الجنهَ فرأیتُ تفاحهً لم ارَ فی الجنهِ احسنَ منها فتناولتُها فانفلقتُ عن لعبهِ لم ارَ فی الجنهِ احسنَ مِنها. قلتُ لِمَن اَنت؟ قالت: لرجل مِن قریش فظننتُ انّها لی، فقلتُ لِمَن مِن قریش؟ قالت: لعثمانِ بن عفّان المقتولِ ظلماً.» [۵۰] این حدیث بهخاطر حمید بن هلال مجهول است. [۵۱] این روایت از یحیى بن معین نیز نقل شده است. [۵۲] همچنین محمد بن سلیمان بن هشام ورّاق، که در سند روایت خطیب بغدادی از ابن عمر وجود دارد، مورد اتهام است. [۵۳] ابن عدى درباره وى میگوید: «یوصل الحدیث و یسرقه». [۵۴] شبیه این منقبت درباره حضرت علی (علیهالسلام) نقل شده است که در سند روایت از طریق عامّه عطیه وجود دارد و بنا به گفته سیوطی، وی ضعیف است محتمل است که ضعیف شمردن عطیه به دلیل گرایش شیعى او بوده باشد؛ زیرا جماعتى از ثقات اهلسنت از او روایت کرده و بنا به گفته ابن عدب «یکتب حدیثه و کان یعد من شیعه الکوفه.» [۵۵] و در نقل شیعه نیز همین عطیه وجود دارد، ولی بهجای «تفاحه»، «سفرجله» آمده است و متن آن نیز تفاوت زیادی با روایت مزبور دارد. شیخ صدوق در امالی به سند ذیل این روایت را آورده است: «احمد بن محمد بن حمدان المکتب عن محمد بن عبدالرحمان الصفّار عن محمد بن عیسی الدامغانی عن یحیی بن المغیره عن حریز (جزیر) عن الاعمش عن عطیه عن ابی سعید الخدری قال قال رسول اللّه...» [۵۶] زمخشری نیز همانند متن نقل شده در امالی صدوق را در ربیع الابرار آورده است. [۵۷]
9. انّ رسولَ اللّهِ قالَ «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ دَخلتُ الجنهَ فرأیتُ فیها قصراً مِن ذهب (و فی روایه اُخری قصراً ابیضَ) فاعجبنی فقلتُ لِمَن هذا القصرُ؟ فقیل لی: لِفتی مِن قریش. فقلتُ مَن هو؟ قیل: عمرُبنُ خطّاب. فما مَنعنی ان اَدخُلَهُ الاّ ما اَعرفُه من غیرتِکَ یا عُمر! فبکی عُمر عند ذلکَ و قالَ: و علی مِثلکَ یُغارُ یا رسولَ اللّهِ؟»[۵۸] ابن حجر هیتمی در الصواعق با اندک تغییری روایت مزبور را آورده و در ادامه گفته است: این روایت را احمد و ترمذی و ابن حبّان در صحیح خود، از انس و احمد و شیخان (بخاری و مسلم) از جابر و احمد از بریره و از معاذ نقل کردهاند. ا[۵۹] با آنکه صاحبان جوامع روایی اهلسنت روایت مزبور را گزارش کرده و در ظاهر، آن را صحیح دانستهاند، ولی آثار وضع از آن پیداست. پیامبر دارای یاران زیادی بودند و برخی از آنان در زمان حیات آن حضرت و در رکاب ایشان به شهادت رسیدند و رنجهای فراوانی در راه نشر دعوت اسلام به جان خریدند، اما در این گونه روایات، کمتر سخنی از آنان به میان آمده و در مقابل، از کسانی تمجید شده است که در زمان مقاومت و جانبازی یاران واقعی پیامبر، بنا به اعتراف خود، صحنه نبرد را رها کردند و پا به فرار گذاشتند! [۶۰] سیوطى روایاتى در یاد کرد فراریان از صحنه درگیرى در جنگ احد بیان کرده است که نام عمر و عثمان نیز در آنها دیده میشود و عبارت «لما هزمناهم ففررت حتى صعدت الجبل...» را از یکى از خطبههای عمر نقل کرده که وى بهروشنی به فرار خود اعتراف کرده است. بنا بهتصریح قرآن کریم، جمع زیادی از یاران پیامبر در جنگ «اُحد» پس از هجوم دوباره دشمن، صحنه نبرد را خالی کردند و از میدان گریختند و آن حضرت را تنها گذاشتند. [۶۱] آیا میتوان پذیرفت افرادی که به گناه کبیرهای همچون فرار از جنگ مبتلا شدهاند ـ هر چند خداوند آنان را بخشیده باشد ـ دارای چنین مقاماتی در جهان دیگر باشند، و مؤمنان و مجاهدانی که برای لحظهای نیز نافرمانی پیامبر نکرده و در برابر دشمن همچون کوه استوار ایستادند، بهرهای نداشته باشند؟
10. «رأیتُ لیلهَ اُسری بی فِی العرشِ فَرَنْدَه [۶۲]خضراءَ فیها مکتوبٌ بنور ابیض: لا اله الا اللّه محمّدٌ رسول اللّهِ ابوبکرُ الصدیقُ عمرُ الفاروقُ.» [۶۳] ابن جوزی در باب این حدیث میگوید: این حدیث صحیح نیست و عمربن اسماعیل مورد اتهام است. یحیی درباره او گفته است: «لیس بشیء، کذّابٌ دجالٌ سوءٌ خبیثٌ» و دارقطنی و نسائی نیز گفته اند: او متروک الحدیث است. [۶۴] همچنین برخی دیگر از روایات با آنکه از نظر متن قابلتوجیه هستند، ولی به دلیل ضعف برخی از رجال سند، ارزشی ندارند.
11. میسره بن عبد ربّه در روایتی مرفوع از ابن عبّاس آورده است: «لمّا اُسری بی اِلی السماءِ الدنیا رأیتُ فیها دیکاً له زغبٌ اخضُر و ریشٌ ابیضُ و رِجلاه فی التخومِ و رأسه عندَالعرش ...» این روایت قریب بیست صفحه را در برمیگیرد. به گفته بخاری، میسره رمی به کذب شده است. [۶۵]؛ بنابراین نمیتوان چنین سخنانی را از او پذیرفت. علاوه بر این، در برخی دیگر از روایات آمده است: «رأیتُ ملکاً...» [۶۶] آمده است: «و هو ملکٌ مِن ملائکهِ اللّه.» که نشان دهنده آن است که وصف یاد شده به صورت تمثیل بوده و نمادی است از یکی از فرشتگان خداوند، نه آنکه در واقع، خروسی با آن هیأت در عرش الهی وجود داشته باشد.
نمونهای از روایات مخالف قرآن و سنّت در باب معراج
برخی از روایات دارای مطالب خلاف واقع بوده و با آیات قرآن نیز مخالفاند. روایاتی که بر رؤیایی بودن معراج نبوی و وقوع آن پیش از بعثت دلالت دارند از این دستهاند:
1. بخاری و مسلم و طبری و ابن مردویه از طریق شریک بن عبداللّه بن أبی نمر از أنس چنین روایت کردهاند: قال: «لیله أسری بِرسولِ اللّهمِن مسجدِ الکعبهِ جاءَهُ ثلاثهُ نفر قبلَ أن یُوحی إلیه و هو نائمٌ فی المسجدِ الحرامِ فقالَ أوَّلهم: أیّهم هو؟ فقالَ أوسطُهم: هو خیرُهم. فقال أحدُهم: خذوا خیرَهُم، فکانت تلکَ اللیلهِ فلم یَرهم حتّی أتوه لیلهً أخری فیما یَری قلبه و تَنامُ عیناه و لا یَنام قلبُه و کذلکَ الانبیاءُ تنامُ أعینهُم و لا ینامُ قلوبهم فلم یُکلِّموهُ حتی احتملوه فوضعوه عِندَ بئر زمزمَ فتولّاه مِنهم جبریلُ فشقَّ جبریل ما بینَ نحرِه إلی لبته حتی فَرِغَ مِن صدرِه و جوفِه فغسَله من ماءِ زمزمَ بیدِه حتّی أنقی جوفَه ثُمَّ أتی بطست مِن ذهب محشوا إیماناً و حکمهً فحشا به صدره و لغادیده; یعنی عروقُ حلقِه، ثُمَّ أطبقه ثُمَّ عُرِجَ به إلی سماءِ الدنیا... .» [۶۷]
ظاهر این روایت دلالت دارد که معراج نبوی پیش از بعثت و در حال خواب بوده، درحالیکه عمده روایات معراجیه بر خلاف آن هستند و همه عالمان نیز بر این عقیدهاند که اسراء پس از بعثت بوده است، نه پیش از آن. علاوه بر این، در روایت مزبور سخن از وجوب نماز بر پیامبر گفته شده و بسیار روشن است که پیش از بعثت نماز معهود کنونی بر پیامبر واجب نبوده است. همچنین ظاهر آیات قرآن (مانند آیه اول سوره اسراء و آیات ابتدای سوره نجم) و روایات زیادی مانند روایات بیانگر آب نوشیدن پیامبر در شب معراج از توشه کاروان قریشیان، و میوه (خرما یا سیب بهشتى) خوردن پیامبر که همان به نطفه حضرت زهرا (علیهاالسلام) تبدیل گردید و موارد دیگر دلالت دارند که معراج در بیداری واقع شده؛ زیرا لسان آیات، لسان امتنان و بیان قدرت عجیب الهی است که چنین معجزهای را درباره پیامبر محقق ساخته. خواب شمردن این معجزه بزرگ الهی به معنای نفی آن است. بسا افراد دیگری حتی منافقان و کافران که خوابهایی میبینند و در آن حال، از محلی در اینسوی کره زمین بهسوی دیگر میروند و فاصلههایی دورتر از مکّه تا بیتالمقدس را در لحظهای میپیمایند و در زمانی، کوتاه کارهای بسیاری را در خواب انجام میدهند. [۶۸]؛ بنابراین، خبر ذیل که طبری و ابن اسحاق از معاویه، نقل کردهاند، بهکلی نادرست است.
2. «أنّه کانَ إذا سُئل عن مسری رسولِ اللّه قال: کانت رؤیا مِن اللّه صادقهً.» [۶۹] همچنین است روایتی که پیشتر از عایشه نقل شد و بر رؤیایی بودن معراج دلالت داشت.
امکان توجیه ظاهر روایات معراج
چنان که گذشت، برخی از عالمان باتوجهبه ظاهر غیرقابلقبول برخی از روایات بیانگر کیفیت معراج، در پی توجیه و تبیین معقولی از آنها برآمده و در نهایت، روایات یاد شده را پذیرفتهاند. از جمله علّامه طباطبائی روایات بیانگر شکافته شدن سینه پیامبر و شستوشوی آن با آب زمزم و پر کردن آن از ایمان و حکمت را تمثّل برزخی دانسته و به مفسّرانی که این روایات را غیرقابلقبول دانستهاند، خرده گرفته است. [۷۰] همچنین ایشان ضمن باطل شمردن دیدگاه رؤیا بودن معراج، بر این باور است که میتوان معراج از مسجدالاقصی به آسمانها را نوعی عروج روحی دانست که پیامبر در بیداری و هشیاری کامل، آیات باعظمت الهی را درک کرده است و به همین دلیل، برخی از حقایق بیان شده در این روایات با تعبیرهای متفاوتی آمدهاند؛ مثلاً، وسیله عروج در برخی روایات «بال جبرئیل» و در برخی دیگر، «نردبان» منصوب بر صخره بیتالمقدس و در دیگری، «براق» دانسته شده است، درحالیکه اینها همه تعبیرهای متفاوتی از یک واقعیت هستند. «و رؤیه الانبیاء و نحوذلک تمثّلات برزخیه أو روحیه و کذا ما ذکره من حدیث شقّ البطن و الغسل تمثّل برزخىٌ لا ضیر فیه و أحادیث الاسراء مملوءه من ذکر هذا النوع مِن التمثّل کتمثل الدنیا فى هیئه مرأه علیها مِن کل زینه الدنیا، و تمثّلِ دعوه الیهودیه و النصرانیه و ما شاهده مِن أنواعِ النعیمِ و العذابِ لاهلِ الجنه و النارِ و غیر ذلک. و مِمّا یؤیّد هذا الذى ذکرناه ما فى السنه هذه الاخبار مِن الاختلافِ فى بیانِ حقیقه واحده کما فى بعضِها من صعودهِ ـ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم ـ إلى السماءِ بالبُراقِ و فى آخر على جناحِ جبریل و فى آخر بمعراج منصوب على صخره بیتالمقدس إلى السماءِ إلى غیر ذلک ممّا یعثر علیه الباحثُ المتدبّر فى خلال هذه الروایات.» [۷۱] این توجیه در صورتی رواست که معراج را دومرحلهای دانسته و مقصود از مسجدالاقصی را همین مسجد معهود در بیتالمقدس بدانیم، ولی در برخی روایات، مقصود از آن را مسجد اقصای آسمانی دانستهاند. امام باقر (علیهالسلام) در روایتى که ابن جریر طبرى شیعى نقل کرده به این نکته اشاره فرمودهاند: «اخبرنى ابوالحسین محمد بن هارون بن موسى تلعکبرى، قال اخبرنى ابى قال: حدّثنا ابوعلى محمد بن همّام یوم الاربعاء للیله بقیت من المحرّم سنه 326 قال: «حدّثنا جعفربن مالک الفزارى عن القاسم بن الربیع الصحّاف عن محمد بن سیّار (یسّار)، قال: حدثنى ابومالک الازدى عن اسماعیل الجعفى، قال: کُنت فى المسجدِالحرام قاعداً و ابوجعفر محمد بن على فى ناحیه فرفع رأسه الى السماءِ مرّه و الى الکعبهِ مرّه ثمّ قال: (سُبحانَ الَّذى اَسرى بعبدِه لیلا مِن المسجدِالحرام الى المسجدِالاقصى ...) فکرّر ذلکَ ثلاثَ مرّات ثُم التفت الىّ و قال: اىُّ شىء یقول اهلُ العراق فى هذه الآیه یا عراقى؟ قلتُ یقولون: اُسرى بِه مِن المسجدِالحرامِ الى بیتالمقدس قال: لیس کما یقولون لکنّه اُسرى به مِن هذه الى هذه و اومىء بیده الى السماءِ و ما بینَها، ثم قال...» [۷۲] على بن ابراهیم قمى نیز همین روایت را با سند دیگرى نقل کرده است. [۷۳]
اضافه بر این، ظاهر آیه قرآن و روایات بسیاری بر عروج جسمانی دلالت دارند و رفع ید از آن در باب عروج به آسمانها به دلیل متقنی نیاز دارد و تاکنون دلیل عقلی قطعی بر نفی جسمانی بودن معراج اقامه نشده است، اگرچه میتوان به مثالی بودن برخی یا بسیاری از مشاهدات پیامبر در شب معراج باور داشت و در کنار آن، به عروج جسمانی ایشان نیز معتقد بود.
منابع
- ↑ (اسراء،1)
- ↑ (نجم،آیات سیزده تا هجدهم)
- ↑ اسراء،1
- ↑ نجم،8 تا 18
- ↑ تفسیر اهلبیت علیهمالسلام ج۸، ص۷۶؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۳۰۶/ نورالثقلین/ البرهان
- ↑ المیزان، ج 13، ص 31، و در ج 19، ص 31
- ↑ المواهب اللّدنیة، ج 2، صص 428 - 429.
- ↑ بصائر الدرجات فی فضایل آل محمد(صلیالله علیه وآله وسلّم)، محمد بن حسن بن فروخ صفّار قمی، با تصحیح محسن کوچه باغی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، چاپ دوم، 1404ق، ص 79، ح 10؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416ق، ج 3، ص 481؛ بحار الانوار، ج 18، ص 387 و ج 23، ص 69.
- ↑ (در آیات 6 - 10 صافّات به این مأموریت اشاره شده است).
- ↑ اشاره به آیه 10 سوره نساء
- ↑ اشاره به آیه 275 بقره
- ↑ اشاره به آیه 46 غافر
- ↑ آلعمران/ 68.
- ↑ نجم/ 9.
- ↑ بقره/ 285 - 286.
- ↑ تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش، ج 2، صص 3 12؛ البرهان، میرزا هاشم بحرانی، ج 3، صص 473 480؛ بحارالانوار، ج 18، صص 319 331، ح 34؛ المیزان، ج13، صص 8 – 16
- ↑ منبع : مبلغان» خرداد و تیر 1394 - شماره 191 , نوری زنجانی، محمداسماعیل
- ↑ برخی ازاینقبیل روایات را علامه مجلسی در بحارالانوار، ج 18، صص 291 410، و ج 77، صص 18 44 نقل کرده است که ترجمه خلاصه یکی از این روایات را تفسیر نمونه، ج 22، صص 516 520 تحت عنوان «گوشهای از گفتگوهای خداوند، با پیامبرش در شب معراج» و بحارالانوار، ج 77، صص 21 30، ح 6 نقل کردهاند.
- ↑ تفسیر نمونه، ج 12، صص 30 - 33، و ج 22، ص 515؛ مفاتیحالغیب، فخر رازی، ج 20، صص 293 - 297؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج 3، صص 30 و 31 و ...
- ↑ [بحار الأنوار : 18/292/2 .]
- ↑ [بحار الأنوار : 18/305/11 .]
- ↑ .[بحار الأنوار : 18/351/62 ،
- ↑ [الكافي : 3/302/1 .]
- ↑ [الكافي : 1/442/12.]
- ↑ این روایت در منابع ذیل آمده است: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، تصحیح على اکبر غفارى، ج 1، ص 197 / همو، الامالى، بیروت، مؤسسه اعلمى، ص 371 / همو، التوحید، ص 176 / همو، علل الشرائع، ص 55.
- ↑ علّامه طباطبائى در المیزان روایت معراج را نقل کرده و با تأکید بر اینکه مطالبى نزدیک به آنچه در این روایت آمده، در روایات زیادى از شیعه و اهلسنت وارد شده، از آن گذشتهاند. (المیزان، ج 13، ص 15.)
- ↑ ایشان به تفصیل به نقد مسئله تخفیف گرفتن در تعداد نمازهاى واجب در این روایات پرداخته و آن را نپذیرفته است. (ر.ک: سید جعفر مرتضى عاملى، الصحیح، ج 3، ص 26 به بعد.)
- ↑ (فضل بن حسن طبرسى، مجمعالبیان، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ق، ج 6، ص 609.).
- ↑ (ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34.)
- ↑ ر.ک: سید علی طباطبائى، ریاض المسائل، قم، جامعه مدرسین، 1412 ق، ج 3، ص 399 / محمد بن حسن اصفهانى (فاضل هندى)، کشف اللثام، قم، مکتبة آیة اللّه مرعشى، 1405 ق، ج 7، ص 617 / رضا فقیه همدانى، مصباح الفقیه، مکتبة الصور، ج 1، ص 220 / ابوالقاسم میرزاى قمى، غنائم الایام، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1417ق، ج 3، ص 82.
- ↑ مانند ابوالقاسم میرزاى قمى، پیشین، ج 3، ص 494 / سیدابوالقاسم موسوى خوئى، کتاب الصلاة، چ سوم، قم، دارالهادى، 1410ق، ج 5، ص 260.
- ↑ غلامعلی عزیزی کیا منبع: معرفت 1384 شماره 96:
- ↑ محمد حصنى دمشقى، دفع الشبه عن الرسول و الرسالة،، چ دوم، قاهره، دارالکتب العربى، 1418ق، ص 37.
- ↑ بدالرحمان ابن جوزى، الموضوعات، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق، ج 1، ص 216.
- ↑ همان، ج 1، ص 216.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر، 1414ق، ج 5، ص 227.
- ↑ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 24.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة فى الاحادیث الموضوعه، چ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1364ق، ج 1، ص 320.
- ↑ همان، ج 1، ص 320.
- ↑ ر.ک: ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 252.
- ↑ محمّد ذهبى، میزان الاعتدال، داراحیاء الکتب العربیه، 1382ق، ج 2، ص 579
- ↑ احمد عسقلانى، لسان المیزان، حیدرآباد دکن، دائرة المعارف النظامیه، 1329ق، ج 3، ص 423.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 216.
- ↑ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 236.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 296ـ298. نیز ن.ک: محمّد شوکانى، الفوائدالمجموعة فى الاحادیث الموضوعة، ص 358.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 300 و 301
- ↑ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 235 / محمد شوکانى، پیشین، ص 359.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، پیشین، ج 1، ص 304.
- ↑ عبدالرحمان ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 240 / عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ص 304 و 305 / محمّد شوکانى، پیشین، ص 362.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، اللئالى المصنوعة، ج 1، ص 315
- ↑ همان.
- ↑ ر.ک: محمد بن سیرین لا یرضى حمید بن هلال / ر.ک: عبداللّه بن عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، ج 3، ص 81 0
- ↑ محمّد شوکانى، پیشین، ص 364.
- ↑ ن.ک: عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 531.
- ↑ (عبداللّه بن عدى، پیشین، ج 7، ص 84 و 85.)
- ↑ شیخ صدوق، الامالى، ص 183.
- ↑ محمود زمخشرى، ربیع الابرار و نصوص الاخبار، قم، رضى، 1410ق، ج 1، ص 286.
- ↑ على بن احمد کوفى، الاستغاثه، ج 2، ص 4.
- ↑ حمد هیتمى، الصواعق المحرقة، قاهره، مکتبة القاهره، 1385ق، ص 95.
- ↑ عبدالرحمان سیوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 88.
- ↑ آلعمران: 155.
- ↑ در برخى نسخه ها «فریده» آمده و معناى آن مروارید غلطان یا گوهر گران بهاست. اما معناى «فریده» هشتى یا ایوان پوشیده شیشه دار است.
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 219.
- ↑ ابن جوزى، پیشین، ج 1، ص 244.
- ↑ احمد عسقلانى، لسان المیزان، ج 6، ص 138
- ↑ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 56، ص 172 و ج 84، ص 181 و ج 18، ص 327
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، الدر المنثور، ج 5، ص 184.
- ↑ در این باره ر.ک: سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 34 / فضل بن حسن طبرسى، پیشین، ج 5 و 6، ص 609
- ↑ عبدالرحمن سیوطى، الدرالمنثور، ج 5، ص 227.
- ↑ سید محمّدحسین طباطبائى، پیشین، ج 13، ص 23.
- ↑ (همان، ج 13، ص 34.)
- ↑ (محمّد طبرى، نوادرالمعجزات، قم، مؤسسة الامام المهدى، 1400 ق، ص 66.)
- ↑ ن.ک: على بن ابراهیم قمى، تفسیر قمى، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1404ق، ج 2، ص 243