فاطمیان از شیعیان اسماعیلی بودند، این خاندان در سال‌های ۲۹۷ تا ۵۶۷ قمری بر مناطق وسیعی از سرزمین‌های غرب آسیا و شمال افریقا فرمانروایی می‌کردند و با عنوان عبیدیان نیز شناخته می‌شدند.

سابقه تشیع در مصر

مردم مصر به پیامبر و اهل‌البیت ارادت و احترام کاملی دارند سابقه این امر به صدر اسلام و دوران فتح مصر توسط سپاه اسلام برمی‌گردد. در این سپاه جمعی از دوستداران حضرت علی علیه‌السلام نظیر ابوذر غفاری، مقداد بن اسود کندی و ابوایوب انصاری حضور داشتند. این عده آشکارا به ولای علی مرتضی علیه‌السلام اهتمام داشتند و به دعوت مردم به‌سوی علی ‏علیه‏السلام معروف بودند و هیچ‌گاه و در هیچ جایی از فراخواندن مردم به ولا و محبت آن حضرت بازنمی‌ایستادند. مؤلف تاریخ شیعه می‏گوید: «گزاف نیست اگر بگوییم تشیع در همان روزی که اسلام وارد مصر شد به مصر راه یافت‏». قلوب مسلمانان مصر از اول اسلام مملو از عشق به حضرت علی علیه‌السلام بوده است و انتصاب محمد بن ابی‏بکر و قیس از سوی ایشان به امارت مصر بر این ارادت افزود و باعث آشنایی بیشتر مردم با فضایل اهل‌بیت و افزایش نفوذ معنوی تشیع در آن سرزمین گردید. [۱] گرچه پس از به قدرت رسیدن عمرو بن عاص فعالیت گسترده‏ای در مصر برای دور ساختن مردم از اهل‌بیت علیهم‌السلام صورت پذیرفت. بسیاری کشته و زندانی شدند و شماری تبعید گردیدند اما باآن‌همه، دوستان حضرت علی علیه‌السلام فراوان بودند. دوران حکومت امویان برای شیعیان و دوستداران اهل‌بیت علیهم‌السلام بسیار تلخ و ملال‌آور بود. در این دوران سب و دشنام علی علیه‌السلام رواج یافت و دوستان وی در انزوا قرار گرفتند. در دوران بنی‏عباس نیز این وضعیت ادامه داشت نخستین علوی که به مصر وارد شد و مردم با او بیعت کردند، علی بن محمد بن عبدالله از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود وی تلاش‌هایی برای احیای تشیع در مصر نمود اما در مقابله با جور وستم حکام بنی‌عباس ناکام ماند. ظهور فاطمیون در مصر آغازی مجدد بر افزایش محبت اهل‌بیت علیهم‌السلام در این سرزمین بود. شرایط منطقه در دوره ظهور فاطمیان در آستانه شکل‌گیری حکومت فاطمیان، خراسان و ماوراءالنهر در اختیار سامانیان (389 ـ 261 ه)؛ بحرین و یمامه در حاکمیت قرامطه؛ مصر و شام تحت تسلط محمد بن طُغج اِخشیدی (334ـ323ه)؛ مغرب و افریقیه در سلطه فاطمیان (567 ـ297ه)؛ موصل در اختیار آل‌حَمدان (394ـ317ه)؛ اندلس زیر فرمان امویان اندلس (422 ـ 138 ه) و طبرستان و گرگان (جرجان) در حاکمیت دیلمیان بود. جوئل ل. کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل¬بویه، ترجمه سعید حنایی کاشانی، (تهران، نشر دانشگاهی، 1375) ص 68. و بغداد پایتخت خلافت عباسیان بود که دست¬خوش تجزیه و ازهم‌پاشیدگی بود بعد از مدتی آل‌بویه قیام کرد و ابتدا سرزمین‌های فارس، ری و اصفهان را در اختیار گرفت و در 334 ه وارد بغداد شد و المُستکفی، خلیفه عباسی (334 ـ 329 ه) را عزل کرد. [۲]

شکل‌گیری دولت فاطمیان

پایگاه اصلی اسماعیلیان در آن سال‌ها، یمن بود و رهبری آنها را ابن‌حوشب برعهده داشت که مبلغان زیادی به نقاط دور و نزدیک سرزمین‌های اسلامی می‌فرستاد. حسین بن احمد بن زکریای یمنی مشهور به ابو‌عبدالله شیعی در سال ۲۸۰ قمری به دستور ابن حوشب به افریقیه سفر کرد تا به تبلیغ مذهب اسماعیلی در این دیار بپردازد. وی توانست گروهی از قبایل کتامه را که خود بخشی از قبیله بزرگ صنهاجه به شمار می‌رفتند، به کیش اسماعیلی درآورد [۳] دعوت ابوعبدالله شیعی هم‌زمان با سال‌های زوال قدرت حکومت اغلبیان بود که از سال ۱۸۴ق زیر نظر خلفای عباسی قدرتی نیمه‌مستقل در مغرب تشکیل داده بودند.


از سوی دیگر عبیدالله مهدی نخستین خلیفه فاطمی در پی ادعای امامت با مخالفت عوامل خلافت عباسی و سایر گروه‌های اسماعیلی از جمله قرامطه مواجه شد و مورد تعقیب آنان قرار گرفت. [۴]

زکرویه بن مهرویه یکی از داعیان اسماعیلی در شام قیام کرد و مناطقی از شام را تصرف کرد و به دنبال دستگیری عبیدالله برآمد. بدین ترتیب عبیدالله از شام خارج شد و به فلسطین، مصر، طرابلس و سپس به مغرب سفر کرد و در سجلماسه به دست حکومت بنی مدرار (۱۶۸-۳۶۶ق.) دستگیر و بازداشت شد [۵]

در سال ۲۹۷ق قبیله کتامه به رهبری ابوعبدالله شیعی بر اغلبیان شوریدند و بر شهر مهم رقاده حاکم شدند. ابوعبدالله شیعی با غلبه بر اغلبیان به‌سوی غرب حرکت کرد و با شکست دادن حکومت بنی مدرار و رستمیان، به سجلماسه رسید و با شکست حاکم، عبیدالله مهدی را از حبس رهانیده و به خلافت گماشت و بدین ترتیب عبیدالله مهدی نخستین خلیفه فاطمیان شد. [۶] وی از مهدیه به سیسیل و ایتالیا لشکر کشید و شهرها و جزایری را در آن نواحی تسخیر کرد و به سال 322 در مهدیه درگذشت .

نسب فاطمیان

دلیل نام‌گذاری این سلسله به فاطمیان بدین‌جهت بود که اینان خود را از فرزندان اسماعیل (برادر بزرگ امام موسی کاظم که پیش از وفات امام صادق (ع) از دنیا رفت) دانسته و نسب خود را از این طریق به فاطمه زهرا (ع) می‎رساندند. فاطمیون مدعی بودند که تبار علوی دارند و نامشان از نام فاطمه، دختر پیامبر اسلام و همسر علی بن ابی‌طالب گرفته شده است. دشمنان سنی و شیعی آنان معمولاً آن‌ها را عبیدیان و از اعقاب عبدالله یا عبیدالله مهدی می‌دانند و صریحاً علوی بودن آن‌ها را انکار می‌کنند، اما برخی از محققین تاریخ در نسب آنان تشکیک کرده و آنان را از سادات و از بنی فاطمه نمی‌دانند. فاطمیان اولین خلافت مستقلی است که در عرض خلافت عباسی شکل گرفت و دولت فاطمیان خطری بس بزرگ و جدی برای حاکمیت سیاسی خلافت عباسی به شمار می‌رفت. عباسیان برای نابودی این رقیب سیاسی که توان مبارزه و رویارویی مستقیم با آن را نداشت، به جنگ تبلیغاتی روی آوردند. آنان بزرگان اهل‌سنت و حتی برخی از بزرگان شیعه را مجبور نمودند که حکم به رد نسبت فاطمیان با اهل‌البیت بدهند. ازاین‌رو بسیاری از مورخان تحت تأثیر این نوشتار سعی کردند که نسب فاطمیان را از اهل‌البیت جدا سازند. آنها در تاریخ‌نگاری خود بر این نکته تأکید کردند که نام واقعی عبیدالله المهدی بنیان‌گذار دولت فاطمی، سعید و از نسل عبیدالله بن میمون قداح ( کحال اهوازی ‌الاصل) است.

مقریزی می‌نویسد: اگر منصف باشی، به‌خوبی درک می‌کنی که این سخنان جعلی است، زیرا فرزندان علی در آن دوره به‌وفور یافت می‌شدند و از مقام و منزلت والایی نیز در میان شیعیان برخوردار بودند، پس به چه انگیزه‌ای شیعیان از آنها روی‌گردان شوند و ابن یهود و مجوس را در زمره اهل‌البیت قرار دهند، هیچ‌کس بدین کار تن در ندهد و لو در نهایت پستی باشند. واضح است که عباسیان در زشت جلوه‌دادن چهره فاطمیان تلاش بسیار نموده است، تا نسبت آنها را به علویان رد نماید، ولی حقیقت آن است که آنها از نسل اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) است. اما در خصوص آنچه برخی از مردم در باره نسب عبیدالله ادعا کرد‌ه‌اند، دلیلی دیده نمی‌شود و نیازی به بررسی این موضوع نمی‌باشد.

برخی از دشمنان فاطمیان حتی آن‌ها را متهم کرده‌اند که اصل‌ونسب یهودی دارند (و این اتهامی است که در سده‌های میانه رواج عام داشته است). ارتباط داشتن فاطمیان با سلسلۀ اصلی امامان علوی از طریق اسماعیل، پسر امام جعفر صادق، یقیناً مشکوک است و احتمال بیشتر بر آن است که پیش‌گامان عبدالله مهدی از میان محافل غلات شیعه در کوفه یا از برادر ناتنی علی (ع)، عقیل بن ابی‌طالب برخاسته‌اند. در مورد نسب رئیس فاطمیون مراجعه شود به: • جوینی، عطاملک بن محمد، تاریخ جهان‌گشای، جلد: ۳، صفحه: ۳۱۳ به بعد، دنیای کتاب‌، تهران ایران، 1385 ه.ش. • مقریزی، نقی‌الدین ابوالعباس احمد بن علی، المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و آلاثار، بیروت،دار الصادر. • ابن اثیر، عزالدین، ابی‌الحسن علی بن الکرم، الکامل فی‌التاریخ، دار صادر بیروت، ۱۳۹۹،‌ص ۱۶۹۶. • محمدعلی القطب، الفاطمیون بین صحت النسب و تزویر تاریخ، بیروت، المکتبه العصریه، ۲۰۰۲م، ص۲۱. • حجت‌الله جودکی، تاریخ فاطمیان، تهران، سپهر، ۱۳۷۸، چ اول، ص۲۲. (ترجمه کتاب اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم ابی‌عبدالله محمد الصنهاجی است). • عبیدالله المهدی تألیف حسن ابراهیم حسن و طه احمد شرف، چاپ مصر • "فدائیان اسماعیلی" نوشته برنارد لویس ترجمه فریدون بدره‌ای • کتاب "تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم" تألیف دکتر محمدجواد مشکور، و کتاب‌های رجال نظیر "رجال" مامقانی، "الفهرست" شیخ طوسی، "الفهرست" ابن ندیم و... انصاف این است که فاطمیون به نفع اسلام و علیه کفر کار می‏‌کردند و فاطمیون به ما (شیعه امامیه) از بنی‌عباس نزدیک‌ترند؛ هرچند عده‏‌ای از آنها هم شیعه بوده‏‌اند؛ نظیر ناصر بالله و اهل تسنن با خلفای شیعه خوب نیستند. همچنین ازآنجاکه فاطمیون کتاب دعائم‌الاسلام را داشته‏‌اند، می‌‏توان فهمید که شایستۀ بدگویی‏‌های بسیاری که سنی‏‌ها از آنها می‏‌کنند، نیستند و آن‌همه بدگویی به آنها درست نیست. [۷]

هدف فاطمیان

هدف اساسی فاطمیان اتحاد دنیای اسلام تحت یک خلافت شیعی به پیشوایی خلیفه فاطمی بود. [۸]

فاطمیان در مغرب

عبیدالله مهدی، اندکی بعد ابوعبدالله شیعی و برخی از سران قبیله کتامه را به قتل رساند و قدرت را به طور کامل از آن خود کرد. [۹] دروازه شهر مهدیه واقع در تونس امروزی، نخستین شهری که فاطمیان ساختند در دوران خلافت سه خلیفه نخست فاطمی یعنی عبیدالله المهدی (۲۹۷-۳۲۲)، القائم بامر الله (۳۲۲-۳۳۴)، المنصور بالله (۳۳۴-۳۴۱) و نیمی از خلافت معز لدین الله، بیشترین توجه خلفای فاطمی معطوف به تثبیت قدرت و سرکوب مخالفان داخلی و شورش قبایل و نیز کشورگشایی در غرب آفریقا بود و قلمرو حکومت آنان محدود به افریقیه بود. در زمان خلیفه چهارم فاطمی، معز لدین الله (۳۴۱-۳۶۵ق/۹۳۱-۹۷۵م.) فاطمیان توانستند قدرت خود را در مغرب تثبیت کنند. فرمانده سپاه او به نام جوهر توانست بقایای خارجیان صفریه، بنی مدرار و ادریسیان را از شمال آفریقا بیرون کند.

مهاجرت فاطمیان به مصر

درگذشت کافور اخشیدی (357 ـ 355 ه)، در مصر موجب آشفتگی امور، قحطی و هرج‌ومرج شده بود و شرایط را از نظر اجتماعی برای پیروزی فاطمیان و پذیرش آنان از سوی مردم مصر آماده کرد. [۱۰] دولتمردان فاطمی با آگاهی از اوضاع آشفته مصر بعد از مرگ کافور اِخشیدی، جوهر صِقلی (سیسیلی)، سردار معروف خود را مأمور فتح مصر نمودند ازاین‌رو هنگامی‌که جوهر در سال ۳۵۸ قمری به فسطاط، پایتخت مصر وارد شد، بزرگان مصر از او استقبال کردند. [۱۱]جوهر نیروهای خود را در محلی در نزدیکی فسطاط مستقر کرد که بعدها شهر قاهره المعزیه در آن بنا گردید. معز خلیفه فاطمی چهار سال بعد در سال ۳۶۲ق. به مصر رفت و در قاهره ساکن شد. [۱۲] هنگامی‌که المعزالدین وارد مصر شد و در کاخ «القاهره المعزیه» اقامت گزید دستور داد که: بر درودیوار شهرهای مصر بنویسد: «خیرالناس بعد الرسول (ص) علی بن ابی‌طالب (ع)»، یعنی بهترین مردم پس از رسول‌الله (ص) علی بن ابی‌طالب (ع) است.

تبلیغات فاطمیون

اسماعیلیان معتقد بودند که فرزند بزرگ امام جعفر صادق علیه‌السلام یعنی اسماعیل به امامت رسیده است و مرگ اسماعیل را در زمان حیات پدر که به سال 145 هجری روی داده است انکار می‏کردند. اینان در مورد اسماعیل می‏گفتند: «او نمرده و نخواهد مرد و او مهدی قائم است که برای نجات امت خود باز خواهد گشت‏». [۱۳] تشکیلات سری فاطمیون در تلاش بود تا ایرانی، عرب، یهود، مسیحی و در حقیقت تمام نوع بشر را در مکتبی به هم مرتبط و متحد سازد که تعبداً و بی‌هیچ شرطی از پیشوای فاطمی کاملاً اطاعت نموده و صرفاً آلت اجرای آمال و مقاصد جاه‌طلبانۀ او شوند. داعیان و مبلغین به فراخور ذوق یا دانش و مشرب هرکس و هر طائفه‌ای نویدی می‌بخشیدند، یعنی آنکه به مسلمین ظهور مهدی موعود و به جهودان قیام مسیح منتظر و به فلاسفه ایجاد خردی تازه و به عوام رهائی از قیود و بندهای اخلاقی را وعده می‌دادند. جهت خواص یک طریقت و روش خاصی وجود داشت که روشی فلسفی و درعین‌حال مذهبی - ای بود که قسمت زیادی از طریقۀ ایرانیان قدیم و سامی‌ها اقتباس و عاریه شده و مقداری هم از نتایج افکار افلاطونی جدید و نیز حکمت فیثاغورثی جدید بوده است. در تمام مظاهر آن عدد «هفت» وظیفۀ مرموزی داشت، مثلاً هفت دوران ظهور پیغمبری یا تشریعی بود و هریک از پیامبران هفت‌گانهٔ بزرگ هفت امام جانشین داشته‌اند. [۱۴] عمده عقاید فاطمیون همان عقاید اسماعیلیه است اما چون توانستند حکومت تأسیس کنند قواعد حکمرانی و سیاست از نگاه اسماعیلیان بیشتر در آراء فاطمیان بروز کرده است.

برنامه‌های فرهنگی فاطمیان در مصر

• تأسیس دانشگاه الازهر برای تدریس عقاید خود

• تأسیس مرکز تبلیغاتی به نام "دارالدعاه" برای آموزش و اعزام داعیان فاطمی به همه سرزمین‌های اسلامی

• ساخت کتابخانه قصر به نام خزانه الکتب با حدود یک میلیون جلد کتاب

• ساخت کتابخانه بزرگ دارالحکمه (کتابخانه دارالعلم)

• ساختن رصد‌خانه‌هایی از جمله رصدخانه الحکامی در زمان حاکم به امرالله

• تکریم سه مکان متبرک در قاهره یعنی مقام رأس الحسین علیه‏السلام، مرقد حضرت زینب علیهاالسلام و مرقد سیده نفیسه (دختر حسن بن زید بن امام حسن علیه‌السلام و همسر اسحاق پسر امام صادق علیه‏السلام)

• اعلام تعطیل رسمی روز عاشورا

• تبلیغ آذین‌بندی و جشن روز عید غدیر

• برگزاری جشن و گرامیداشت موالید پنج‌تن آل عبا
• ترویج آموزش فقه اهل‌البیت با اختصاص حقوق و شهریه به فقها، متعلمین و مستمعین

• جهر به صلوات و سلام و درود بر پیامبر اکرم و علی (ع) و فاطمه و حسنین (ع)

• دستور به امام مساجد مصر که مبنی‌بر جهر و با صدا خواندن - بسم‌الله الرحمن الرحیم - و گفتن «حی علی خیرالعمل»

• رعایت دستور فقهی شیعه در تقسیم ارث

• لزوم رعایت فقه تشیع در روزه

• افزودن قنوت رکعت دوم در نمازجمعه

• ممنوعیت خواندن نماز تراویح در شهرهای مصر

توده‌های اهل‌سنت در مصر به‌هیچ‌وجه از طرف فاطمیان زیر فشار قرار نگرفتند، بلکه ازروی رغبت به مذهب تشیع گرویدند به‌گونه‌ای که پیروان اهل‌سنت در اقلیت قرار گرفتند.

گسترش حکومت

جوهر بعد از غلبه بر مصر، یکی از سرداران خود به نام جعفر بن فلاح را به‌سوی شام فرستاد که توانست دمشق را در سال ۳۵۹ق. تصرف کرده و در آن به نام خلیفه المعز فاطمی خطبه بخواند [۱۵] فاطمیان نفوذ دینی خود را بعد از مصر و افریقیه، در سرزمین‌های شام، ماوراءالنهر، هند، یمن و حجاز گسترش دادند، اما هرگز به فتح سرزمین‌های شرقی جهان اسلام در آن سوی شام موفق نشدند؛ لذا نتوانستند به هدف اساسی خود (اتحاد دنیای اسلام تحت یک خلافت شیعی به پیشوایی خلیفه فاطمی) برسند، اگرچه در کسب اهداف خود توفیقات زیادی به دست آوردند.

خلفای فاطمی

نام لقب سال آغاز حکومت عبیدالله بن حسین عبیدالله المهدی ۲۹۷ ابوالقاسم محمد قائم بامرالله ۳۲۲ ابوطاهر اسماعیل منصور بالله ۳۳۴ معد بن منصور معز لدین الله ۳۴۱ ابومنصور نزار عزیز بالله ۳۶۵ ابوعلی منصور حاکم بالله (بامرالله) ۳۸۶ ابوالحسن علی ظاهر لاعزاز دین الله ۴۱۱ ابوتمیم معد مستنصر بالله ۴۲۷ ابوالقاسم احمد المستعلی بالله ۴۸۸ ابوعلی منصور آمر باحکام الله ۴۹۵ ابوالمیمون عبدالمجید حافظ لدین الله ۵۲۴ ابو منصور اسماعیل ظافر بامرالله ۵۴۴ ابوالقاسم عیسی فائز بنصر الله ۵۴۹ ابومحمد عبدالله عاضد لدین الله ۵۵۵

حاکمان فاطمی:

فاطمیون دارای 13 حاکم بودند که سه حاکم اول در مغرب فرمانروایی می‌کردند و حاکم چهارم ابتدا در مغرب حکمرانی می‌کرد و سپس به مصر نقل‌مکان نمود و قاهره را به‌عنوان مرکز حکومت خویش بنا نمود و بقیه حاکمان هم در مصر زیستند حاکمان فاطمی به ترتیب عبارت‌اند از: 1. عبیدالله المهدی، 2. قائم بامرالله، 3. منصور بالله، 4. معز لدین الله، 5. عزیز بالله، 6. حاکم بالله، 7. ظاهر لاعزاز دین الله، 8. مستنصر بالله، المستعلی بالله، 9. آمر باحکام الله، 10. حافظ لدین الله، 11. ظافر بامرالله، 12. فائز بنصر الله، 13. عاضد لدین الله

ساختار نظام تعلیم دینی فاطمیان

دستگاه دعوت که وظیفه آموزش مذهب اسماعیلیه و تبلیغ آن در مناطق مختلف را برعهده داشت، در دوره خلافت فاطمیان ساختار منظمی یافت و فعالیت‌های مؤثری داشت؛ به‌طوری‌که مبلغان مذهب اسماعیلی در این دوران، توانستند در سرزمین‌های دوردست نیز گروه‌هایی از نوکیشان اسماعیلی پدید آوردند. رئیس سازمان دعوت معمولاً بالاترین مرجع دینی فاطمیان و همان قاضی‌القضات بود که با عنوان باب یا باب الابواب و نیز داعی الدعاة شناخته می‌شد. این فرد را امام انتخاب می‌کرد و او وظیفه انتخاب سایر داعیان را داشت النجوم الزاهره، ج۴، ص۱۷۹. فاطمیان، جهان غیر اسماعیلی را به دوازده بخش با نام جزیره تقسیم کرده بودند و برای هر جزیره یک داعی بزرگ انتخاب می‌کردند که با عنوان حجت شناخته می‌شد. جزایر الارض عبارت بودند از سرزمین‌های عرب، روم، صقالبه، نوب، خزر، هند، سند، زنج، حبش، چین، دیلم (ایران) و بربر. بعد از حجت در هر جزیره داعیانی قرار داشتند که بر اساس اهمیت و حدود اختیارات و وظایف به داعی بلاغ، داعی مطلق و داعی محدود تقسیم می‌شدند. داعیان نیز دستیارانی داشتند که به داعی مطلق و داعی محدود یا محصور تقسیم می‌شدند. این سازمان که با عنوان مراتب الدعوه شناخته می‌شد؛ یک الگوی آرمانی بود که به طور کامل اجرا نمی‌شد و برخی از سلسله‌مراتب آن همیشه خالی بود. هالم، فاطمیان و سنت‌های تعلیمی و علمی آنان، ص۷۳ داعیان اسماعیلی به کمک دستیارانشان در مناطق مختلف و بین اقشار مختلف جامعه به دنبال افراد مستعد و کنجکاو می‌گشتند و آنان را با مذهب اسماعیلیه آشنا کرده و اگر فرد را راغب می‌یافتند طی مراحلی او را به کیش اسماعیلی در می‌آوردند. نوکیشان که با عنوان مستجیب خوانده می‌شدند، باید عهد پیمانی می‌بستند که اسرار دعوت را فاش نکنند. هالم، فاطمیان و سنت‌های تعلیمی و علمی آنان، ص۷۵؛ بجنوردی، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج ۸، ص۶۹۲-۶۹۳.

سیاست‌های مذهبی فاطمیان

سیاست‌های مذهبی فاطمیان در مغرب

در آستانه ورود فاطمیان به مغرب بخش‌هایی از این سرزمین شامل مغرب الاوسط و مغرب الاقصی تحت تأثیر خوارج و بخش‌هایی از آن نیز تحت تأثیر تسنن بود. تشیع آن هم از نوع زیدی در مناطقی از مغرب الاقصی بود.

گرایش فقهی حاکم بر مغرب در این دوران تسنن مالکی بود. این مذهب فقهی در بخش عمده‌ای از مغرب حاکمیت داشت و علمای مالکی از نفوذ گسترده‌ای برخوردار بودند در کنار مذهب مالکی، دو مذهب حنفی و شافعی در بخش‌هایی از مغرب الادنی حضور داشتند و مذهب کلامی واحدی در منطقۀ مغرب نبود و نیز خوارج صفریه و اباضیه گروه‌هایی از شیعیان، معتزله، مرجئه و صوفیه در آنجا سکونت داشتند.

1- سیاست‌های مذهبی فاطمیان در طول 65 سال حاکمیت (297- 362 ﻫ.ق) در مغرب در دو محور بود:

==== الف: تعصب و شدت عمل برای اشاعۀ مذهب اسماعیلی: ====

اجرای این سیاست در ابعاد زیر بود:

  • 1. نفی شعائر و مناسک و اعتقادات تسنن؛
  • 2. تحمیل اجرای مناسک و شعائر اسماعیلیان؛
  • 3. سب ولعن خلفا و صحابۀ مورد احترام تسنن [۱۶]
  • 4. بی‌احترامی به کتب اصلی و علمای اهل‌سنت که موجب تاراندن آنان از مغرب و گرایش آنان به امویان شد[۱۷]

بر اثر این اقدامات افراطی مالکیان به قتل‌عام اقلیت‌های اسماعیلی در قیروان، مهدیه و شهرهای دیگر پرداختند [۱۸] معز اولین خلیفۀ فاطمی بود که ناکامی این سیاست را دریافت و درصدد برآمد این شیوه را تغییر دهد. او پس از فتح مصر سیاستی متفاوت در برخورد با جامعۀ تسنن در پیش گرفت.

ب: مهدی سازی در سیاست‌های مذهبی فاطمیان مغرب

جنبه دیگر سیاست مذهبی فاطمیان مغرب تکیه بر اصل مهدویت و بهره‌برداری گسترده از آن بود. در قرن سوم در میان داعیان اسماعیلی شایع بود که ظهور مهدی نزدیک است و بر اساس بعضی روایات منسوب به اهل‌بیت (ع) این ظهور از مغرب خواهد بود. در روایاتی آمده بود که زمان ظهور در سال غلبۀ فاطمیان در مغرب است [۱۹] . در روایات اسماعیلی که قاضی نعمان جمع‌آوری کرده آمده است که پیامبر (ص) فرمود: بعد از گذشت سیصد از هجرت من، خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد [۲۰] نتیجه‌گیری قاضی نعمان از این روایت این بود که چون خورشید نه در گذشته و نه در آینده از مغرب طلوع نکرده و نخواهد کرد، پس منظور رسول‌الله (ص) ظهور عبیدالله مهدی در مغرب است [۲۱] عبیدالله مهدی لقب مهدی را انتخاب کرد [۲۲] تا وانمود کند شخصی است که خداوند او را برای تحقق حق انتخاب کرده است و حاکم زمین خواهد کرد. او برای استفاده از عنوان مهدویت در گسترش نفوذ فاطمیان، لقب فرزندش را القائم نهاد. اهمیت این نام‌گذاری وقتی آشکار خواهد شد که به یاد آوریم فرزند عبیدالله در حقیقت نام و لقب پیامبر (ص) را داشت؛ یعنی، ابوالقاسم محمد و این نامی است که مهدی موعود شیعی باید داشته باشد. [۲۳]

2- سیاست‌های مذهبی فاطمیان در مصر

بیشتر مردم مصر در آستانۀ ورود فاطمیان مالکی و شافعی مذهب بودند. مصر در آستانۀ ورود فاطمیان از نظر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی وضعیت خوبی نداشت. اوضاع نابسامان و درهم‌ریختهٔ اخشیدیان و ضعف رو به گسترش عباسیان از عوامل آسان‌ساز ورود فاطمیان به آنجا بود. چون معز (341-365 ه) و جانشینانش سیاست‌های اجداد خویش را در مغرب شکست‌خورده و ناموفق دیدند به شیوۀ جدیدی روی آوردند که بر اساس آن، ضمن آزاد گذاشتن پیروان مذاهب دیگر، غیرمستقیم می‌کوشیدند دیگران را به آیین اسماعیلی جذب کنند. سیاست‌های مذهبی معز در مصر با سیاست‌های وی در مغرب تفاوت محسوسی داشت. وی در مغرب سیاست مذهبی عبیدالله مهدی را چندان به شدت دنبال نکرد؛ ولی تلاش هم نکرد که نشان دهد قصد دارد شیوۀ اجدادش در این زمینه را به طور کامل کنار نهد. در منابع مخالف فاطمیان همچون مالکیان گزارشی از تغییر نگرش آنان نسبت به فاطمیان در مغرب در دوران معز (341-362 ﻫ .ق) در ابعاد مذهبی موجود نیست. این مسئله تأییدی بر این است که سیاست مذهبی معز در مصر هم‌زمان با تغییر مکان بیشتر تغییر کرد.

3- تغییر سیاست تعامل و بازگشت به شیوه‌های تعصب‌آلود در دوره الحاکم

سیاست مذهبی فاطمیان در مصر این بود که ضمن آزاد گذاشتن پیروان مذاهب دیگر در انجام شعائر و مناسک، آنان را غیرمستقیم به آیین اسماعیلی جذب کنند. این سیاست در بعضی از ادوار، به‌ویژه در بخشی از دوران الحاکم، تغییر کرد و رویکردی مشابه سیاست‌های مذهبی فاطمیان در مغرب در پیش گرفته شد. او اقدامات شدیدی علیه مسیحیان و یهودیان انجام داد؛ فرمان داد تا مسیحیان و یهودیان با لباسی جداگانه درملأعام ظاهر شوند تا از مسلمانان متمایز باشند، غلام و بردۀ مسلمان نگیرند، سوار اسب نشوند و به حمام مسلمانان وارد نشوند همچنین وی دستور داد اهل کتاب یا به دین اسلام درآیند یا به سرزمین روم مهاجرت کنند. [۲۴] از سال 395 ﻫ .ق ، الحاکم تسامح مذهبی را نسبت به اهل‌سنت هم کنار گذاشت و سیاستی مشابه عبیدالله مهدی در مغرب در پیش گرفت. حاکم می‌خواست گرایش‌های مذهبی خلاف معمول خود را با شدت هرچه بیشتر تحمیل کند. به همین علت با شدتی فوق‌العاده به نهادهای بسیار ارزشمند اهل تسنن حمله کرد و به فرمان حاکم از شیخین به زشتی یاد کردند ([۲۵] با حروف طلا بدترین ناسزاها و لعن و نفرین‌ها را در بارۀ صحابۀ پیامبر (ص) که مورد احترام تودۀ مردم سنی بودند، بر دیوارهای مساجد، ازجمله جامع عتیق، ابواب، مغازه‌ها، حجره‌ها و معابر نوشتند. از اقامۀ نماز تراویح به جماعت که پیشتر ممنوعیتی نداشت، جلوگیری شد [۲۶] سیاست‌های سخت‌گیرانۀ حاکم نه‌تنها نتیجۀ دلخواه او را به همراه نداشت، بلکه وضعیت را چنان برای وی بحرانی نمود که احساس کرد ادامۀ این حالت موجب شورش عمومی خواهد شد؛ لذا محدودیت‌های پیشین همه لغو شد.

رونق تجارت در عصر فاطمیان

[۲۷]

• گسترش واردات محصولات کشاورزی و کالاهای مصنوعی از هند و چین • تجارت با اروپا از طریق دریای مدیترانه و جزایر جنوب ایتالیا • صادرکردن پارچه‌های مصری به اروپا • تأسیس اماکن تجارت بین‌المللی • ساخت مکان‌های استراحت و اتراق و انبار تجار و بازرگانان خارجی

سلجوقیان و فاطمیان

آل بویه در دوره حاکمیت بر ایران با وجود اختلافات، با فاطمیان ارتباط خوبی داشت و همکاری آنان باعث رواج تشیع شد، ولی با ظهور سلجوقیان در شرق و ایوبیان در مصر و شام، شیعه زدایی به اوج خود رسید. سلجوقیان سنی مذهب خود را همچون ناجیان خلافت عباسی می‌شناساندند و دشمنی با فاطمیان شیعه و احیای مذهب سنی را از اصول کسب مشروعیت خود به شمار می‌آورند. سلجوقیان که دوران اوج قدرت خود را می‌گذراندند به‌سرعت بر شام نیز حاکم شدند و در سال ۴۷۱ دمشق را از فاطمیان پس گرفتند و حکومت فاطمیان را به مصر محدود کردند.

انشعاب فاطمیان:

• جدایی نزاریان و مستعلویه

بعد از مرگ المستنصر خلیفه فاطمی، دوپارگی بزرگی در خلافت فاطمیان ایجاد شد. مستنصر پسر ارشدش نزار را به جانشینی خود منصوب کرده بود اما افضل پسر بدر الجمالی که وزیر بود و قدرت اصلی را در دست داشت، ابوالقاسم احمد جوان‌ترین فرزند مستنصر را برای خلافت مطرح کرد و توانست در قاهره برای وی بیعت گرفته و او را در سال ۴۸۷ با لقب المستعلی بالله بر خلافت بگمارد [۲۸]. نزار به اسکندریه فرار کرد و در آنجا با برخی از نیروهای مخالف وزیر، شورشی را علیه قاهره به راه‌ انداخت که بعد از به‌دست‌آوردن پیروزی‌هایی، نافرجام ماند و در پی آن نزار دستگیر و زندانی شد [۲۹]با اینکه دستگاه اسماعیلیان مصر، بیشتر اسماعیلیان سوریه و نیز همه اسماعیلیان یمن و پیروان آن در هند غربی، خلافت مستعلی را قبول کردند و او را به‌عنوان امام نهم فاطمی پذیرفتند، اسماعیلیان ایران که ریاستشان را حسن الصباح برعهده داشت و گروهی از اسماعیلیان سوریه، بر حق نزار برای خلافت تأکید کردند. بدین ترتیب اسماعیلیه به دو فرقه نزاریه و مستعلویه (منسوب به مستعلی) تقسیم شدند. بعدها نزاریان را با عنوان «الدعوه الجدیده» (دعوت جدید) نیز می‌شناختند که در مقابل مستعلویان که «الدعوه القدیمه»(دعوت قدیم) خوانده می‌شدند، قرار می‌گرفت. [۳۰]

جدایی طیبیان

اتفاق مشابهی بعد از کشته‌شدن آمر خلیفه فاطمی در سال ۵۲۴، به جدایی دیگری در خلافت فاطمی منجر شد. آمر فرزندی نداشت و بعد از قتلش، پسرعمویش عبدالمجید به قدرت رسید. عبدالمجید در آغاز به‌عنوان نیابت و ولایتعهدی حکومت می‌کرد اما بعد از مدتی در سال ۵۲۶ او را به‌عنوان خلیفه، با لقب الحافظ لدین الله بر کار گماشتند و از سندی سخن گفتند که بر اساس آن، آمر پیش از مرگش خلافت را به پسرعمویش منتقل کرده بود چنان‌که پیامبر (ص) امامت را به پسرعمویش علی (ع) سپرده بود. بخش بزرگی از اسماعیلیان یمن، این ادعای عبدالمجید را نپذیرفتند. آنان معتقد بودن آمر فرزندی به نام طیب داشته است که چند ماه قبل از مرگ آمر به دنیا آمده و جانشین قانونی پدر است. پژوهشگران از وجود اسنادی خبر می‌دهند که ادعای وجود فرزند آمر را تأیید می‌کند [۳۱]

پیدایش دروزیان

دوران خلافت الحاکم بالله به دلیل سیاست‌های تعصب‌آلود وی در ترویج مذهب اسماعیلی در تاریخ فاطمیان متمایز است. حاکم قوانین سختگیرانه‌ای برای محدودکردن اهل ذمه، یهودیان و مسیحیان وضع کرد. او سیاست‌های سخت‌گیرانه را درباره اهل‌سنت نیز برقرار کرد. سب و لعن صحابه و خلفا را رواج داد و مخالفان مذهبی را آزار و شکنجه کرد [۳۲]این سختگیری‌ها به گسترش مخالفت‌ها دامن زد و به شورش اهل‌سنت به رهبری ابو رکوه ولید در سال ۳۶۹ انجامید النجوم الزاهره، ج۴، ص۱۷۹ حاکم که در تاریخ فاطمیان به خلیفه‌ای بی‌ثبات با رفتارهای متناقض مشهور است، مدتی بعد سیاست‌های سخت‌گیرانه خود را محدود کرد و بار دیگری آزادی بیشتری به آنان داد. سیاست‌های مذهبی سخت‌گیرانه حاکم بالله از سوی جانشینانش ادامه نیافت.

الحاکم بالله در سال ۴۱۱ ناپدید شد و سرنوشتش نامعلوم ماند. هنوز الحاکم ناپدید نشده بود که نظریه تازه‌ای بین گروهی از طرف‌دارانش ایجاد شد که به زبان حسن بن حیدرة الاخرم یکی از داعیان اسماعیلی بیان شد و آن حلول روح الهی در الحاکم بود. الاخرم به‌سرعت از سوی مخالفان کشته شد و بعد از او حمزه بن علی بن احمد و بعد محمد بن اسماعیل درزی این اندیشه را پی گرفتند و از الوهیت الحاکم سخن راندند. درزی مورد تعقیب قرار گرفت و به شام گریخت و فرقه‌ای از اسماعیلیه را پی افکند که به دروزیه مشهور شدند.

اضمحلال و انحلال حکومت فاطمیان

با روی کار آمدن حافظ در سال 524 هجری خلافت فاطمیان هم از نظر اقتدار دینی و هم از نظر اقتدار سیاسی به مصر و شاید بعضی از اماکن شام محدود شد. دوران حافظ دوران پرتلاطم دعواهای خانوادگی است که باعث شد حافظ پسر خود را به قتل برساند. در این زمان وزرا مختلفی قیام کرده و مصر صحنه درگیری‌های خونین بود، تا اینکه حافظ پس از بیست سال حکومت در سال 544 ه درگذشت. بعد از حافظ، سه خلیفه جوان از خانواده حافظ به قدرت رسیدند، پس از حافظ فرزند هفده‌ساله او به نام اسماعیل با لقب الظافر بأمرالله جانشین پدر شد و ابن مصال را وزیر خود نمود، ولی اندکی بعد حاکم اسکندریه به قاهره لشگر کشید و با قتل ابن مصال، خود به‌زور حکم وزارت را از ظافر اخذ کرد. حاکم اسکندریه در سال 548 هـ به قتل رسید و در سال بعد ظافر گرفتار همان توطئه‌ای شد که برای وزیر خود چیده بود و در سال 549 هجری کشته شد. پس از ظافر، فرزند پنج‌ساله وی، عیسی با لقب الفائز بنصر الله را بر تخت نشاندند، ولی وی در سن یازده سالگی در سال 555 قمری درگذشت. بعد از وی، پسرعموی فائز با لقب العاضد لدین الله بر مسند خلافت فاطمی نشست. وی که نه سال بیشتر نداشت دست‌نشانده اطرافیان بود. در ابتدای دوران عاضد قتل و جدال وزرا، حکومت را به ورطه سقوط واقعی کشانده بود. در سال 564 نورالدین زنگی، حاکم حکومت محلّی زنگیان در شام، شیرکوه عموی صلاح‌الدین ایوبی را به همراه صلاح‌الدین به مصر اعزام کرد و شیرکوه با بیرون راندن صلیبیون که به مصر حمله کرده بودند، وارد قاهره شد و عاضد خلیفه فاطمی در سال 564 هجری وی را به وزارت منصوب کرد. شیرکوه در ماه بعد به طور ناگهانی درگذشت و عاضد، صلاح‌الدین ایوبی، برادرزاده شیرکوه را به وزارت منصوب کرد. صلاح‌الدین به تشکیل نیروی نظامی قدرتمند پرداخته و قوای فاطمی را از کار برکنار کرد. مجالس درس اسماعیلیان را در الازهر تعطیل کرد. اذان گفتن به روش شیعیان را ممنوع کرد و یکی از علمای اهل‌سنت را به قاضی‌القضاتی مصر گماشت و در محرّم 567 هجری دستور داد که در خطبه نمازجمعه به نام خلیفه وقت عباسیان خطبه بخوانند و چند صباحی بعد عاضد براثر بیماری درگذشت و این‌چنین فاطمیان و اسماعیلیانِ حافظی پس از 262 سال حکومت بر شمال آفریقا از بین رفت و به تاریخ پیوست. بعد از اتمام خلافت فاطمیان صلاح‌الدین ایوبی در سال 569 اعلام استقلال کرد و سلسله ایوبیان را در مصر بنا نهاد. آنچه از اسماعیلیان باقی ماند، دو فرقه جدا شده از فاطمیان یعنی نزاریان و طیبیان بود که در ایران، یمن و هند به راه خود ادامه داده و اکنون نیز فقط این دو فرقه بریده از فاطمیان باقی‌مانده‌اند. [۳۳]

وضعیت کنونی

در حال حاضر در هيچ جاي دنيا، فرقه اسماعيليه به نام فاطميون حضور ندارد، بلکه شاخه نزاريه به نام آقاخانيه در کشورهاي مختلف مثل ايران، افغانستان، تاجيکستان، هندوستان، پاکستان فعاليت دارد. و همچنين برخي از پيروان شاخه مستعلويه در هند و يمن حاضر هستندکه به نام بهره نیز معروف می‌باشد.

منابع

  1. (سرزمین فاطمیان، محسن پاک آیین، باشگاه اندیشه)
  2. ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، (تهران، دارسروش للطباعه، 1379) ج 6، ص 116ـ117؛ مسعودی، مُروج الذّهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران، علمی و فرهنگی، 1370) ج 2، ص739.
  3. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۸، ص۳۱
  4. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۱۳۸۶ش، ص۱۴۹.
  5. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۸، ص۳۹؛
  6. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۴۸-۴۹.
  7. در محضر بهجت، ج۳، ص۶۸
  8. خواجه میرزا محمود، فاطمیان، آل بویه و تبلیغات شیعی فصلنامه تاریخ اسلام، شماره 28
  9. مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۶۷-۶۸.
  10. واکر، پژوهشی در یکی از امپراتوری‌های اسلامی، ۱۳۸۳ش، ص44.
  11. مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳
  12. مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۱۱۱؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ۱۳۸۵ق، ج۸، ص۵۹۰.
  13. (سرزمین فاطمیان، محسن پاک آیین، باشگاه اندیشه)
  14. سایکس، سر پرسی مولزورث، تاریخ ایران / سایکس، جلد: ۲، صفحه: ۵۰، افسون، تهران - ایران، 1380 ه.ش.
  15. النجوم الزاهره، ج۴، ص۳۳.
  16. (رک: ابن هیثم، 1388: 145-146 ؛ ابن عذاری؛ 1983: 1/ 159 ).
  17. (ابن هیثم، 1388: 186 ). (رک :ابوبکر مالکی، 1950 : 2/236- 238 ).
  18. (ابن اثیر، 1989: 5 / 635).
  19. (رک: الدواداری، 1961 : 6 / 112)
  20. (قاضی نعمان، 1412 : 3 / 419 ).
  21. (قاضی نعمان، 1412 : 3 / 419 ).
  22. (المقریزی، 1996 : 1/ 66)
  23. (رک: قاضی نعمان، 1412: 3/ 371به بعد).
  24. ر ک: الدواداری ، 1961 : 6¤ 298 ؛المقریزی ،1996: 2 ¤ 93- 95 و 240؛ المقریزی،1998 : 4 ¤ 163 ؛ ابن تغری بردی ، 1963 : 4¤ 177؛Tritton, 1970: 33-38
  25. المقریزی ،2:1996 ¤ 53 ).
  26. (همان :2/3/54؛ المقریزی ، 1998 : 4¤ 163- 164 ؛ ابن تغری بردی ، 1963 : 4 ¤ 177 ).
  27. ناصرخسرو، سفرنامه، ص۶۵ ؛رمضان، تاریخ مصر الاسلامیه، ۱۹۹۳م، ص۳۲۴-۳۲۵.
  28. مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۱-۱۲.
  29. مقریزی، اتعاظ الحنفاء، ۱۴۱۶ق، ج۳، ص۱۴
  30. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۱۳۸۶ش، ص۲۹۹-۳۰۰۳.
  31. دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ۱۳۸۶ش، ص۳۰۴،۳۰۶؛ واکر، پژوهشی در یکی از امپراتوری‌های اسلامی، ۱۳۸۳ش، ص۹۴-۹۵.
  32. النجوم الزاهره، ج۴، ص۱۷۶-۱۷۸ .
  33. گردآوری از کتاب: درسنامه تاریخ و عقائد اسماعیلیه، مهدی فرمانیان، نشر ادیان، قم، 1386، ه.ش، ص 95.تاریخ انتشار: « 1400/02/11»