پیشینه بدعت

پیشینه

ریشه‌ها در دوره پیش‌ از اسلام‌

ویژگی‌های‌ دین‌ جاهلی‌ عرب‌، اقتضای‌ پذیرش‌ وسیعی‌ نسبت‌ به‌ نوآوری‌ در حیطه رسوم‌ خود داشت‌؛ اما در دوره اسلامی‌، با این‌ نوآوری‌ها برخوردی‌ دوگانه‌ شده‌ است‌. عالمان‌ مسلمان‌ ضمن‌ مقایسه رسوم‌ِ نهاده‌ شده‌ در عصر جاهلی‌ با سنن‌ اسلامی‌ - بسته‌ به‌ تناسب‌ یا تنافر رسوم‌ جاهلی‌ با آن‌ها - نسبت‌ به‌ آنچه‌ در دوره جاهلیت‌ رخ‌ داده‌ بود، ارزیابی‌ متفاوتی‌ داشته‌اند. به‌ عنوان‌ نمونه‌، در همان‌ حال‌ که‌ رسوم‌ شرک‌آمیزِ نهاده‌ شده‌ از سوی‌ عمرو بن‌ لُحَی‌ّ ، بدعت‌ تلقی‌ می‌شده‌، [۱][۲] آیین‌ها و قوانین‌ِ وضع‌ شده‌ از سوی‌ عبدالمطلب‌ بن‌ هاشم‌ با نگاه‌ تحسین‌ آمیز نگریسته‌ شده‌ است‌. [۳] [۴] کاربرد دو مورد از مشتقات‌ بدعت‌ در معنایی‌ مرتبط با معنای‌ اصطلاحی‌ در قرآن‌ کریم‌ [۵][۶] حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ معنای‌ بدعت‌ در عصر نزول‌ قرآن‌ کریم‌، در حال‌ شکل‌ گرفتن‌ بوده‌ است‌. حکایت‌ مشهور که‌ ابولهب‌ دعوت‌ پیامبر (ص‌) را دعوت‌ به‌ «بدعت‌ و ضلالت‌» می‌خواند، [۷][۸][۹] حتی‌ از مفهوم‌ شکل‌ گرفته بدعت‌ در اوایل‌ عصر اسلامی‌ فاصله‌ دارد و اعتبار آن‌ باید با تردید نگریسته‌ شود.

در عصر نبوی‌

در میان‌ تعابیر قرآنی‌، آنچه‌ رابطه‌ای‌ محسوس‌ با مفهوم‌ بدعت‌ دارد، تعبیر «ابتداع‌» در آیه شریفه ۲۷ سوره حدید [۱۰]است‌؛ این‌ آیه‌ که‌ با سخن‌ از مهرورزی‌ پیروان‌ دین‌ مسیح‌ (ع‌) آغاز شده‌، به‌ این‌ نکته‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ که‌ رهبانیت‌ در میان‌ مسیحیان‌، رسمی‌ از سر «ابتداع‌» (برساختگی‌) بوده‌، و امری‌ از جانب‌ خدا نبوده‌ است‌. در ادامه همان‌ آیه‌، نسبت‌ به‌ این‌ رهبانیت‌ بر ساخته مسیحیان‌ در کلماتی‌ کوتاه‌، موضع‌گیری‌ شده‌ است‌؛ در نگاهی‌ ساده‌ به‌ این‌ موضع‌گیری‌، چنین‌ می‌نماید که‌ قرآن‌ سعی‌ دارد در عین‌ تأکید بر الهی‌ نبودن‌ منشأ رهبانیت‌ و اصلاح‌ نگاه‌ مخاطبان‌ نسبت‌ به‌ روش‌ زندگی‌ معنوی‌، اصل‌ «جست‌ و جوی‌ رضای‌ الهی‌» [۱۱] در این‌ رسم‌ «ابتداعی‌» را ارج‌ نهد، پای‌بند نبودن‌ برخی‌ به‌ رسوم‌ رهبانیت‌ را به‌ نقد گیرد و بر اجر آنان‌ که‌ از سر اخلاص‌ این‌ راه‌ را در پیش‌ گرفته‌اند، صحه‌ گذارد. این‌ برداشت‌ در بسیاری‌ از تفاسیر نیز تأیید شده‌ است‌. [۱۲][۱۳] حتی‌ برخی‌ روایات‌ تفسیری‌ حاکی‌ از آن‌ است‌ که‌ اگر امتی‌ به‌ بدعت‌ امری‌ را بر خود لازم‌ گرداند، پایداری‌ و وفای‌ بدان‌ بر او واجب‌ خواهد بود. [۱۴] در زمان‌ حیات‌ پیامبر اسلام‌ (ص‌)، بدعت‌ کمتر زمینه‌ای‌ برای‌ وقوع‌ داشته‌ است‌، اما چنین‌ می‌نماید که‌ در اواخر عصر نبوی‌، انحرافات‌ دینی‌ مجالی‌ محدود برای‌ بروز یافته‌ بود که‌ بازتاب‌ آن‌ در برخوردهای‌ پیامبر (ص‌) با این‌ جریان‌ها دیده‌ می‌شود؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ باید به‌ اقدام‌ برخی‌ افراد به‌ انتساب‌ سخنانی‌ دروغ‌ به‌ پیامبر (ص‌)، [۱۵][۱۶][۱۷] روی‌ آوردن‌ کسانی‌ به‌ عبادت‌ورزی‌ و دنیاگریزی‌ افراطی‌ [۱۸][۱۹] و اقدام‌ گروهی‌ به‌ ایجاد « مسجد ضِرار » [۲۰][۲۱] اشاره‌ کرد. چنین‌ اوضاعی‌ برای‌ رخ‌ نمودن‌ پدیده بدعت‌ بی‌زمینه‌ نیست‌ و به‌ نظر می‌رسد که‌ اواخر عصر نبوی‌، دوره‌ای‌ مهم‌ در جریان‌ شکل‌گیری‌ مفهوم‌ بدعت‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌ بوده‌ است‌. روشن‌ترین‌ نمونه‌، خطبه‌ای‌ مربوط به‌ اواخر زندگی‌ پیامبر (ص‌) است‌ که‌ با اسانید متنوع‌ و در منابع‌ گوناگون‌ اهل‌ سنت‌ و شیعه‌ به‌ نقل‌ از صحابیانی‌ چون‌ جابر بن‌ عبدالله‌ ، ابن‌ مسعود و عِرْباض‌ بن‌ ساریه‌ به‌ ثبت‌ آمده‌، و در دو سده نخستین‌ در بوم‌های‌ گوناگون‌ حجاز و شام‌ و عراق‌ تداول‌ داشته‌ است‌. با وجود تفاوتی‌ که‌ در ضبط عبارت‌ این‌ خطبه‌ دیده‌ می‌شود، جمله کلیدی‌ «شرّالامور مُحدَثاتها» (بدترین‌امور امور نو برآمده‌ است‌) در گونه‌های‌ مختلف‌ از روایت‌ این‌ خطبه‌ محفوظ مانده‌ است‌. در اغلب‌ روایت‌های‌ این‌ خطبه‌، پس‌ از جمله یاد شده‌، تعبیر «کل‌ مُحدَثة بدعة و کل‌ بدعة ضلالة» نیز ثبت‌ شده‌ که‌ دارای‌ اهمیت‌ تاریخی‌ بسیاری‌ است‌. این‌ عبارت‌ در پی‌ آن‌ است‌ تا بدعت‌ را از یک‌ سو با مفهوم‌ شناخته‌ شده‌تر «محدثه‌/حَدَث‌» پیوند دهد و از دیگرسو آن‌ را از مصادیق‌ گمراهی‌ شمارد و بر بار معنایی‌ منفی‌ آن‌ تأکید گذارد. [۲۲][۲۳][۲۴][۲۵][۲۶][۲۷][۲۸][۲۹][۳۰] افزون‌ بر این‌ حدیث‌ ، احادیث‌ نبوی‌ متعدد دیگری‌ نیز در منابع‌ ثبت‌ شده‌ که‌ در آن‌ از مفهوم‌ بدعت‌ و ویژگی‌های‌ آن‌ سخن‌ رفته‌ است‌؛ اما هیچ‌یک‌ از آن‌ها از شهرت‌ حدیث‌ پیشین‌ برخوردار نبوده‌اند. [۳۱][۳۲][۳۳][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷] چند حدیث‌ نبوی‌ درباره پرهیز از همنشینی‌ با بدعت‌گذاران‌ و ضرورت‌ طرد کردن‌ آنان‌ نیز وارد شده‌ که‌ دارای‌ اسانیدی‌ منفرد است‌ و مضمون‌ آن‌ها ممکن‌ است‌ بازتاب‌ اندیشه‌های‌ عصر صحابه‌ یا تابعین‌ بوده‌ باشد. [۳۸][۳۹] گفتنی‌ است‌ که‌ تقابل‌ معنایی‌ بدعت‌ و سنت‌، در شماری‌ از احادیث‌ مشهور نبوی‌ تکرار گشته‌، و این‌ نظریه‌ را قابل‌ تکیه‌ می‌سازد که‌ بدعت‌ به‌ عنوان‌ مفهوم‌ مقابل‌ سنت‌ از عصر نبوی‌ پای‌ گرفته‌ است‌.

در عصر صحابه‌ و تابعین

پیش‌ از طرح‌ هرگونه‌ بحثی‌ درباره مفهوم‌ بدعت‌ در عصر صحابه‌ و تابعین‌، باید بر این‌ نکته‌ تأکید کرد که‌ از دریچه نگاه‌ یک‌ مورخ‌ به‌ گفت‌ و گوهای‌ برجای‌ مانده‌ از آن‌ عصر، نقشی‌ پر رنگ‌ از مسأله بدعت‌ به‌ چشم‌ می‌آید. اجمالاً می‌دانیم‌ که‌ برخی‌ از شخصیت‌های‌ پرنفوذ صحابه‌ - به‌ ویژه‌ بعضی‌ از خلفا - خود را مجاز می‌شمرده‌اند که‌ برپایه دریافت‌ عمومی‌ خود از کلیات‌ِ تعالیم‌ اسلام‌، در مواردی‌ رأی‌ شخصی‌ را معمول‌ دارند و افزون‌ بر تصمیمات‌ حکومتی‌ و امور اقتصادی‌، گاه‌ به‌ نهادن‌ سنتی‌ در مسائل‌ حقوق‌ خصوصی‌ و حتی‌ عبادی‌، مبادرت‌ ورزیده‌اند. برجسته‌ترین‌ نمود این‌ برخورد، ایجاد رسم‌ « نماز تَراویح‌ » از سوی‌ خلیفه دوم‌ است‌. برپایه آنچه‌ از منابع‌ تاریخی‌ برمی‌آید، در اواخر دوره خلافت‌ عمر، سنت‌ شیخین‌ (دو خلیفة نخستین‌) به‌ عنوان‌ سنتی‌ لازم‌ الاتباع‌ در میان‌ گروهی‌ وسیع‌ از مسلمانان‌ موضوعیت‌ یافته‌ بود، اما با پذیرش‌ چنین‌ گونه‌ای‌ از سنت‌، بدعت‌ چه‌ تعریفی‌ می‌توانست‌ داشته‌ باشد؟ رسمی‌ چون‌ نماز تراویح‌ در مقایسه‌ با سنت‌ نبوی‌ بدعت‌ بود، بدعتی‌ براساس‌ مشروعیت‌ قائل‌ شدن‌ برای‌ نهادن‌ سنتی‌ مشروع‌ و شایسته اتباع‌ از سوی‌ خلفا؛ و این‌ همان‌ معنای‌ دو سویه‌ است‌ كه‌ از زبان‌ خلیفة دوم‌ بیان‌ شده‌ است‌؛ آنجا که‌ درباره نماز تراویح‌ می‌گوید: «بدعت‌ است‌ و چه‌ نیک‌ بدعتی‌!». [۴۰][۴۱][۴۲][۴۳] در طی‌ عصر صحابه‌ دو جریان‌ در عرض‌ یکدیگر قابل‌ شناسایی‌ است‌ که‌ تا عصر تابعین‌ دوام‌ یافته‌ است‌: در رأس‌ جریان‌ قوی‌تر شخصیت‌هایی‌ چون‌ امام‌ علی‌ (ع‌)، ابن‌ مسعود ، ابن‌ عباس‌ و عبدالله‌ بن‌ عمر قرار داشتند که‌ از اعتبار بخشیدن‌ به‌ سنتی‌ جز سنت‌ نبوی‌ روی‌گردان‌ بودند و جز آنچه‌ پیامبر (ص‌) نهاده‌ بود، هر رسمی‌ را بدعت‌ می‌شمردند، و جریان‌ موازی‌ از آن‌ِ کسانی‌ بود که‌ بر اعتبار سنت‌ خلفا تأکید داشتند و بدعت‌ را نقطه مقابل‌ سنت‌ پیامبر (ص‌) و خلفای‌ راشدین‌ می‌شمردند. شاخص‌ جریان‌ دوم‌ عرباض‌ بن‌ ساریه‌ از کهنتران‌ صحابه‌ در شام‌ است‌ که‌ خطبه یاد شده نبوی‌ در نکوهش‌ «محدثات‌» را به‌ روایتی‌ خاص‌ خود نقل‌ می‌کرده‌ است‌ که‌ تأیید سنت‌ نهاده‌ شده‌ از سوی‌ «خلفای‌ راشدین‌» را در بردارد. [۴۴][۴۵][۴۶][۴۷][۴۸] درباره این‌ جریان‌ باید افزود که‌ برخی‌ از امرای‌ صحابه‌ چون‌ خالد بن‌ ولید و سعد بن‌ ابی‌ وقاص‌ رسومی‌ چون‌ « نماز فتح‌ »، یا تثویب‌ در اذان‌ را برنهادند [۴۹][۵۰][۵۱] که‌ نه‌ تنها در طی‌ سده نخستین‌ متّبع‌ بود، بلکه‌ بعدها به‌ کتب‌ فقهی‌ اهل‌ سنت‌ نیز راه‌ یافت‌. در بازگشت‌ به‌ جریان‌ِ نخست‌ باید گفت‌ که‌ ستیز با بدعت‌ با جدیت‌ خاصی‌ در زندگی‌ آنان‌ دیده‌ می‌شود؛ به‌ عنوان‌ نمونه‌ عبدالله‌ بن‌ عمر برخی‌ از این‌ رسوم‌ِ برنهاده‌ چون‌ « نماز چاشت‌ » (صلاة الضُحی‌) و تثویب‌ در اذان‌ را به‌ عنوان‌ بدعت‌ نکوهش‌ می‌کرد. [۵۲][۵۳][۵۴][۵۵][۵۶][۵۷][۵۸] ابن‌ مسعود نیز از سویی‌ با بدعت‌های‌ امرای‌ دنیاگرای‌ عصر اموی‌ چون‌ ولید مخالفت‌ می‌ورزید و از سویی‌ دیگر شیوه‌هایی‌ چون‌ دنیاگریزی‌ افراطی‌ زاهدان‌ را داخل‌ در تعریف‌ بدعت‌ می‌شمرد. [۵۹][۶۰][۶۱] وی‌ ضمن‌ تأکید بر آنکه‌ «هر بدعتی‌ ضلالت‌ است‌» [۶۲] [۶۳] بر این‌ باور بود که‌ عبادت‌ اندک‌ و منطبق‌ با سنت‌، برتر از کوشش‌ بسیار در عمل‌ به‌ بدعت‌ است‌. [۶۴][۶۵][۶۶] آنچه‌ در دوره کهتران‌ صحابه‌ به‌ چشم‌ می‌آید، این‌ نکته‌ است‌ که‌ گاه‌ برخی‌ از آنان‌ برخی‌ دیگر را به‌ تأیید بدعت‌ متهم‌ ساخته‌اند؛ چنین‌ تنش‌هایی‌ به‌ خصوص‌ میان‌ ابن‌ عباس‌ و ابن‌ زبیر نمونه‌هایی‌ داشته‌ است‌. [۶۷][۶۸][۶۹][۷۰][۷۱] آنچه‌ در مجموع‌ از موضع‌گیری‌های‌ صحابه‌ برمی‌آید، نگرانی‌ آنان‌ از رشد روزافزون‌ بدعت‌ها و فراموشی‌ سنتهاست‌ [۷۲][۷۳] و قراین‌ نشان‌ می‌دهد که‌ برخی‌ از این‌ بدعت‌ها در میان‌ مردم‌ از چنان‌ رواجی‌ برخوردار بوده‌ که‌ سنت‌ پیشین‌ را پوشیده‌ ساخته‌ بوده‌ است‌. [۷۴][۷۵][۷۶][۷۷] آنچه‌ در ثلث‌ پایانی‌ سده ۱ق‌، در عصر تابعین‌ به‌ چشم‌ می‌آید، قوام‌ بیشتر مفهومی‌ است‌ که‌ از بدعت‌ در عصر صحابه‌ شکل‌ گرفته‌ است‌. البته‌ در موضع‌گیری‌های‌ صحابه‌، می‌توان‌ نگرانی‌ بسیار آنان‌ از گسترش‌ بدعت‌ و باور آنان‌ مبنی‌ بر ضرورت‌ برخورد قاطع‌ با بدعت‌گذاران‌ را دریافت‌. میزان‌ این‌ نگرانی‌ در عصر تابعین‌ و اتباع‌ ایشان‌ به‌ خوبی‌ در روایات‌ پرشماری‌ بازتاب‌ یافته‌ است‌ که‌ در آن‌ بزرگان‌ تابعین‌ مردم‌ را به‌رسوا کردن‌ اهل‌ بدعت‌ و منزوی‌ کردن‌ و طرد آنان‌ از جامعه‌ فرا خوانده‌اند. [۷۸][۷۹][۸۰][۸۱][۸۲]

در حیات‌ فرهنگی‌ جهان‌ اسلام‌

براساس‌ تعریف‌ شایع‌، بدعت‌ به‌ سادگی‌ عبارت‌ از «وارد کردن‌ آنچه‌ از دین‌ نیست‌، در حیطه دین‌» (ادخال‌ ما لیس‌ من‌الدین‌ فی‌ الدین‌) است‌؛ اما به‌رغم‌ این‌ وضوح‌ آغازین‌، از نظر تاریخی‌، تشخیص‌ جدایی‌های‌ سنت‌ و بدعت‌ همواره‌ از ظریف‌ترین‌ مسائل‌ در جهان‌ اسلام‌ بوده‌، و اختلاف‌های‌ بسیاری‌ را برانگیخته‌ است‌. از آن‌جا که‌ عمل‌ به‌ «سنت‌» همواره‌ در قالب‌ مصادیق‌ِ زمانی‌ و مکانی‌ امکان‌پذیر است‌، در عمل‌ سنت‌ از مقتضیات‌ تاریخی‌ و بومی‌ قابل‌ تفکیک‌ نیست‌ و بدین‌ترتیب‌، تشخیص‌ اینکه‌ رسم‌ِ تحقق‌ یافته‌ در هر ظرف‌ زمانی‌ و مکانی‌، تا چه‌ حد با سنت‌ منطبق‌ است‌ و تا چه‌ حد بدعت‌ در آن‌ راه‌ یافته‌، به‌ امری‌ نظری‌ مبدل‌ می‌شود.

منابع

پانویس

  1. عبدالرحمان سهیلی‌، الروض‌ الانف‌، ج۱، ص۱۶۶، به‌ کوشش‌ عبدالرحمان‌ وکیل‌، قاهره‌، ۱۳۸۷ق‌/ ۱۹۶۷م‌.
  2. یاقوت‌، بلدان‌، ج۴، ص۳۳۶.
  3. محمد ابن‌بابویه‌، من‌ لایحضره‌ الفقیه‌، ج۴، ص۳۶۵-۳۶۶، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۳۶۳ش‌.    
  4. محمد ابن‌بابویه‌، الخصال‌، ص۳۱۲، به‌کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌، قم‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۳۶۲ش‌.    
  5. حدید/سوره۵۷، آیه۲۷.    
  6. احقاف/سوره۴۶، آیه۹.    
  7. عبدالملک ابن‌ هشام‌، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۷۰، به‌ کوشش‌ طه‌ عبدالرئوف‌ سعد، بیروت‌، ۱۹۷۵م‌.
  8. احمد بن‌ حنبل‌، مسند، ج۳، ص۴۹۲-۴۹۳، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
  9. طبری‌، تاریخ‌، ج۲، ص۳۴۸-۳۴۹.
  10. حدید/سوره۵۷، آیه۲۷.    
  11. جامع‌التواریخ‌، به‌کوشش‌ محمدروشن‌ و مصطفی‌ موسوی‌، تهران‌، ۱۳۷۳ش‌.
  12. عبدالرحمان ابن‌ جوزی‌، زاد المسیر، ج۷، ص۳۱۱، بیروت‌، ۱۴۰۴ق‌.
  13. سیوطی‌، الدر المنثور، ج۸، ص۶۵ -۶۶، بیروت‌، ۱۹۹۳م‌.
  14. سلیمان طبرانی‌، المعجم‌الاوسط، ج۷، ص۲۶۲، به‌ کوشش‌ طارق‌ بن‌عوض‌الله‌ و عبدالمحسن‌ حسینی‌، قاهره‌، ۱۴۱۵ق‌/ ۱۹۹۵م‌.
  15. محمد بخاری‌، صحیح‌، ج۱، ص۵۲، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ دیب‌ بغا، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.
  16. محمد بخاری‌، صحیح‌، ج۱، ص۴۳۴، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ دیب‌ بغا، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.
  17. مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحیح‌، ج۱، ص۱۰، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
  18. محمد بخاری‌، صحیح‌، ج۵، ص۱۹۴۹، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ دیب‌ بغا، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.
  19. مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحیح‌، ج۲، ص۱۰۲۰، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
  20. عبدالملک ابن‌ هشام‌، السیرة النبویة، ج۵، ص۲۱۱، به‌ کوشش‌ طه‌ عبدالرئوف‌ سعد، بیروت‌، ۱۹۷۵م‌.
  21. محمد ابن‌ سعد، الطبقات‌ الکبری‌، ج۳، ص۴۶۶، بیروت‌، دارصادر.
  22. مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحیح‌، ج۲، ص۵۹۲، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
  23. سلیمان ابوداوود سجستانی‌، سنن‌، ج۴، ص۲۰۰، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، داراحیاء السنة النبویه‌.
  24. محمد ترمذی‌، سنن‌، ج۵، ص۴۴، به‌ کوشش‌ احمد محمدشاکر و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌ بب.
  25. احمد نسایی‌، سنن‌، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹، قاهره‌، ۱۳۴۸ق‌.
  26. محمد ابن‌ ماجه‌، سنن‌، ج۱، ص۱۵- ۱۸، به‌ کوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۲- ۱۹۵۳م‌.
  27. محمد کلینی‌، الاصول‌ من‌ الکافی‌، ج۱، ص۵۷، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌، تهران‌، ۱۳۸۸ق‌.    
  28. علی قمی‌، تفسیر، ج۱، ص۲۹۱، نجف‌، ۱۳۸۶-۱۳۸۷ق‌.
  29. شیخ‌ مفید، الامالی‌، ج۱، ص۱۸۸، به‌ کوشش‌ استاد ولی‌ و علی‌اکبر غفاری‌، قم‌، ۱۴۰۳ق‌.    
  30. شیخ‌ مفید، الامالی‌، ج۱، ص۲۱۱، به‌ کوشش‌ استاد ولی‌ و علی‌اکبر غفاری‌، قم‌، ۱۴۰۳ق‌.    
  31. محمد ترمذی‌، سنن‌، ج۵، ص۴۵، به‌ کوشش‌ احمد محمدشاکر و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌ بب.
  32. محمد ابن‌ ماجه‌، سنن‌، ج۱، ص۷۶، به‌ کوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۲- ۱۹۵۳م‌.
  33. محمد ابن‌ ماجه‌، سنن‌، ج۲، ص۹۵۶، به‌ کوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۲- ۱۹۵۳م‌.
  34. احمد بن‌ حنبل‌، مسند، ج۱، ص۳۹۹، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
  35. علی دارقطنی‌، سنن‌، ج۴، ص۲۰، به‌ کوشش‌ عبدالله‌ هاشم‌ یمانی‌، بیروت‌، ۱۳۸۶ق‌/۱۹۶۶م‌.
  36. احمد برقی‌، المحاسن‌، ص۲۰۷-۲۰۸، به‌ کوشش‌ جلال‌الدین‌ محدث‌ ارموی‌، تهران‌، ۱۳۳۱ش‌.
  37. محمد کلینی‌، الاصول‌ من‌ الکافی‌، ج۱، ص۵۴، به‌ کوشش‌ علی‌اکبر غفاری‌، تهران‌، ۱۳۸۸ق‌.    
  38. عبدالله حمیری‌، قرب‌ الاسناد، ص۱۰۴، تهران‌، مکتبة نینوی‌ الحدیثه‌.
  39. حمزه سهمی‌، تاریخ‌ جرجان‌، ص۲۶۴، به‌ کوشش‌ محمد عبدالمعیدخان‌، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.
  40. مالک‌ بن‌ انس‌، الموطأ، ج۱، ص۱۱۴، به‌ کوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۳۷۰ق‌/۱۹۵۱م‌.
  41. محمد بخاری‌، صحیح‌، ج۲، ص۷۰۷، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ دیب‌ بغا، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.
  42. محمد ابن‌ خزیمه‌، صحیح‌، ج۲، ص۱۵۵، به‌ کوشش‌ محمد مصطفی‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۳۹۱ق‌/۱۹۷۱م‌.
  43. احمد بیهقی‌، السنن‌ الکبری‌، ج۲، ص۴۹۳، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۵۵ق‌.
  44. عبدالله دارمی‌، سنن‌، ج۱، ص۵۷، دمشق‌، ۱۳۴۹ق‌.
  45. محمد ترمذی‌، سنن‌، ج۵، ص۴۴، به‌ کوشش‌ احمد محمدشاکر و دیگران‌، قاهره‌، ۱۳۵۷ق‌/۱۹۳۸م‌ بب.
  46. سلیمان ابوداوود سجستانی‌، سنن‌، ج۴، ص۲۰۰، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، داراحیاء السنة النبویه‌.
  47. محمد ابن‌ ماجه‌، سنن‌، ج۱ ص۱۵و ۱۶، به‌ کوشش‌ محمد فؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۲- ۱۹۵۳م‌.
  48. محمد حاکم‌ نیشابوری‌، المستدرک‌، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۶، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۳۴ق‌.
  49. عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۱، ص۴۷۴، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  50. محمد واقدی‌، فتوح‌ الشام‌، ج۲، ص۲۰۲، بیروت‌، دارالجیل‌.
  51. محمد بن‌ حسن‌ شیبانی‌، المبسوط، ج۱، ص۱۳۸، به‌ کوشش‌ ابوالوفا افغانی‌، کراچی‌، ادارة القرآن‌ و العلوم‌ الاسلامیه‌.
  52. محمد بخاری‌، صحیح‌، ج۲، ص۶۳۰، به‌ کوشش‌ مصطفی‌ دیب‌ بغا، بیروت‌، ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌.
  53. مسلم‌ بن‌ حجاج‌، صحیح‌، ج۲، ص۹۱۷، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، قاهره‌، ۱۹۵۵م‌.
  54. احمد بن‌ حنبل‌، مسند، ج۲، ص۱۲۸، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
  55. احمد بن‌ حنبل‌، مسند، ج۲، ص۱۵۵، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
  56. سلیمان ابوداوود سجستانی‌، سنن‌، ج۱، ص۱۴۸، به‌ کوشش‌ محمد محیی‌الدین‌ عبدالحمید، قاهره‌، داراحیاء السنة النبویه‌.
  57. احمد بیهقی‌، السنن‌ الکبری‌، ج۱، ص۴۲۴، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۵۵ق‌.
  58. سلیمان طبرانی‌، المعجم‌ الکبیر، ج۱۲، ص۴۰۳، به‌ کوشش‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، موصل‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  59. عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۳، ص۸۰، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  60. عبدالرزاق صنعانی‌، المصنف‌، ج۳، ص۲۲۱-۲۲۲، به‌ کوشش‌ حبیب‌ الرحمان‌ اعظمی‌، بیروت‌، ۱۴۰۳ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  61. سلیمان طبرانی‌، المعجم‌ الکبیر، ج۹، ص۱۲۵- ۱۲۷، به‌ کوشش‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، موصل‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  62. سلیمان طبرانى‌،المعجم‌ الكبیر، ج۹، ص۱۵۴، به‌ كوشش‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفى‌، موصل‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  63. هبةالله لالکایی‌، اعتقاد اهل‌ السنة، ج۱، ص۸۶، به‌ کوشش‌ احمدسعد حمدان‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌.
  64. عبدالله دارمی‌، سنن‌، ج۱، ص۸۳، دمشق‌، ۱۳۴۹ق‌.
  65. محمد حاکم‌ نیشابوری‌، المستدرک‌، ج۱، ص۱۸۴، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۳۴ق‌.
  66. احمد بیهقی‌، السنن‌ الکبری‌، ج۳، ص۱۹، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۵۵ق‌.
  67. عبدالله ابن‌ ابی‌ شیبه‌، المصنف‌، ج۳، ص۱۲۸، به‌ کوشش‌ کمال‌ یوسف‌ حوت‌، ریاض‌، ۱۴۰۹ق‌.
  68. احمد طحاوی‌، شرح‌ معانی‌ الا¸ثار، ج۲، ص۲۶۷، به‌ کوشش‌ محمد زهری‌ نجار، بیروت‌، ۱۳۹۹ق‌.
  69. سلیمان طبرانی‌، المعجم‌الاوسط، ج۴، ص۲۵۵، به‌ کوشش‌ طارق‌ بن‌عوض‌الله‌ و عبدالمحسن‌ حسینی‌، قاهره‌، ۱۴۱۵ق‌/ ۱۹۹۵م‌.
  70. محمد عیاشی‌، التفسیر، ج۲، ص۳۸، قم‌، ۱۳۸۰-۱۳۸۱ق‌.
  71. احمد بیهقی‌، السنن‌ الکبری‌، ج۴، ص۵۱، حیدرآباد دکن‌، ۱۳۵۵ق‌.
  72. سلیمان طبرانی‌، المعجم‌ الکبیر، ج۱۰، ص۲۶۲، به‌ کوشش‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، موصل‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  73. هبةالله لالکایی‌، اعتقاد اهل‌ السنة، ج۱، ص۹۲، به‌ کوشش‌ احمدسعد حمدان‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌.
  74. اسحاق‌ بن‌ راهویه‌، مسند، ج۱، ص۴۲۶، به‌ کوشش‌ عبدالغفور بن‌ عبدالحق‌ بلوشی‌، مدینه‌، ۱۴۱۲ق‌/ ۱۹۹۱م‌.
  75. احمد بن‌ حنبل‌، مسند، ج۲، ص۶۱، به‌ کوشش‌ محمدفؤاد عبدالباقی‌، استانبول‌، ۱۴۰۲ق‌/۱۹۸۲م‌.
  76. سلیمان طیالسی‌، مسند، ج۱، ص۱۴۳، بیروت‌، دارالمعرفه‌.
  77. سلیمان طبرانی‌، المعجم‌ الکبیر، ج۱۹، ص۱۴۸-۱۴۹، به‌ کوشش‌ حمدی‌ عبدالمجید سلفی‌، موصل‌، ۱۴۰۴ق‌/ ۱۹۸۳م‌.
  78. هبةالله لالکایی‌، اعتقاد اهل‌ السنة، ج۱، ص۱۳۶-۱۴۱، به‌ کوشش‌ احمدسعد حمدان‌، ریاض‌، ۱۴۰۲ق‌.
  79. احمد بیهقی‌، شعب‌ الایمان‌، ج۷، ص۶۰ - ۶۱، به‌ کوشش‌ محمد سعید بن‌ بسیونی‌ زغلول‌، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌.
  80. احمد بیهقی‌، شعب‌ الایمان‌، ج۷، ص۶۳ -۶۴، به‌ کوشش‌ محمد سعید بن‌ بسیونی‌ زغلول‌، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌.
  81. احمد بیهقی‌، شعب‌ الایمان‌، ج۷، ص۱۱۰، به‌ کوشش‌ محمد سعید بن‌ بسیونی‌ زغلول‌، بیروت‌، ۱۴۱۰ق‌.
  82. سیوطی‌، الدر المنثور، ج۷، ص۵۷۷، بیروت‌، ۱۹۹۳م‌.