اصول فقه را علم دستور استنباط خوانده ‏اند و گفته ‏اند مجموعه قواعد و روش هایی است که استنباط احکام جزئی و فرعی از منابع فقه را ممکن می‏ سازد.

تعریف علم اصول

شهید آیت‏ الله محمدباقر صدر (رض) در تعریف علم اصول می‏گویند: «العلم بالعناصر المشترکه فی عملیته الاستنباط الحکم الشرعی».[۱]

از مجموع تعاریفی که راجع به علم اصول شده، این نتیجه حاصل می‏گردد که:

علم اصول در حقیقت روش صحیح استنباط را از منابع فقه، در فقه به ما می‏ آموزد. از این رو، علم اصول مانند علم منطق از جمله علوم «دستوری» است و به تعبیر شهید مطهری (ره) به «فن» نزدیکتر است تا «علم»، یعنی در این علم درباره یک سلسله «بایدها» سخن می‏ رود و نه درباره یک سلسله «است»ها.[۲] بر این اساس، باید گفت فقه و اصول دو علم به هم وابسته ‏اند و این بستگی و پیوستگی مانند وابستگی فلسفه و منطق است و به قول شهید آیت‏الله صدر (ره) بهتر و صحیح تر آن است که علم اصول را «منطق فقه »بنامیم، زیرا نسبت اصول و فقه مانند نسبت منطق به فلسفه است.[۳]

به عبارت بهتر، علم اصول مقدمه ‏ای برای ورود به علم فقه است و در واقع، اصول فقه همان پایه ‏ها و ریشه‏ های فقه است. بنابراین، علم اصول فقه مهمترین علمی است که برای ورود به فقه باید آموخته شود. علم اصول در واقع ابزار و اصول کار فقیه است. این علم علمی است شیرین و جزو علوم ابتکاری مسلمین است.[۴]

تعریف فقه

فقه در لغت عرب به معنای فهم عمیق است.

و در اصطلاح، فقه یعنی فهم عمیق و استنباط دقیق احکام و مقررات اسلامی از منابع و مدارک مربوط و تفقه از همین ریشه گرفته شده است.

قرآن مجید چنین می‏فرماید: «و ما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفة لیتفقهوا فی‏ الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون»[۵]؛ مومنان نباید همه با هم سفر کنند. چرا از هر گروه دسته‏ ای سفر نکنند تا در کار دین، دانش بیاموزند و چون بازگشتند قوم خود را هشدار دهند، شاید آنها بترسند.

فقه از نگاه شهید مطهری

اسلام شناس بزرگ، استاد شهید مطهری (ره) برای تبیین کلمه فقه و فقاهت می‏ گویند:

«اطلاعات ما درباره امور و جریان های جهان دو گونه است: گاهی اطلاعات سطحی است و گاهی عمیق است. از امور اقتصادی مثال می‏ آوریم ما دائما مشاهده می‏ کنیم که کالایی در سال های پیش موجود نبود، اکنون به بازار آمده است و برعکس، یک سلسله کالاهای دیگر که موجود بود، اکنون یافت نمی ‏شود. قیمت فلان کالا مرتب بالا می‏ رود و قیمت فلان کالای دیگر ثابت است. این اندازه اطلاعات برای عموم ممکن است حاصل شود و سطحی است. ولی بعضی افراد اطلاعاتشان درباره این مسائل عمیق است و از سطح ظواهر به اعماق جریان ها نفوذ می‏ کند و آنها کسانی هستند که به ریشه این جریانها پی‏برده‏اند، یعنی می‏دانند که چه جریانی موجب شده که فلان کالا فراوان شود و فلان کالای دیگر نایاب، فلان کالا گران شود و فلان کالا ارزان. و چه چیز موجب شده که سطح قیمتها مرتب بالا رود؟ تا چه اندازه این جریانها ضروری، حتمی و غیرقابل اجتناب است و تا چه اندازه قابل جلوگیری است؟ اگر کسی اطلاعاتش در مسایل اقتصادی به حدی برسد که از مشاهدات سطحی عبور کند و به عمق جریانها پی ببرد، او را «متفقه» در اقتصاد باید خواند.

مکرر در قرآن کریم و اخبار و روایات مأثوره از رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار امر به تفقه در دین شده است. از مجموع آنها چنین استنباط می‏شود که نظر اسلام این است که مسلمین، اسلام را در همه شؤون عمیقا و از روی کمال بصیرت درک کنند. البته تفقه در این که مورد عنایت اسلام است، شامل همه شؤون اسلامی است. اعم از آنچه مربوط است به اصول اعتقادات اسلامی و جهان ‏بینی اسلامی، و یا اخلاقیات و تربیت اسلامی، و یا عبادات اسلامی و مقررات مدنی اسلامی و یا اجماعیات اسلامی و یا آداب خاص اسلامی در زندگی فردی و یا اجتماعی و غیره، ولی آنچه در میان مسلمین از قرن دوم به بعد در مورد کلمه «فقه» مصطلح شد، قسم خاص آن است که می‏ توان آن را «فقه الاحکام» یا «فقه الاستنباط» خواند و آن عبارتست از: «فهم دقیق و استنباط عمیق مقررات عملی اسلامی از منابع و مدارک مربوطه».

فقه از نگاه فقهاء

فقها در تعریف فقه این عبارت را به کار برده ‏اند: «هوالعلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفضیلیه» یعنی فقه عبارت است از علم به احکام فرعی شرع اسلام (یعنی نه مسایل اصول اعتقادی یا تربیتی بلکه احکام عملی) از روی منابع و ادله تفضیلی».[۶]

منابع اصول فقه

گفتیم علم اصول فقه به ما راه و روش و دستور صحیح استنباط و احکام شرعی را از منابع اصلی می‏ آموزد. پس باید بدانیم که آن منابع چیست و چند تا است؟ و آیا همه مذاهب و فرق اسلامی درباره آن منابع از هر جهت، وحدت نظر یا اختلاف نظر دارند؟ اگر اختلاف نظری هست، چیست؟ اول نظر علما و فقهای شیعه را درباره منابع فقه بیان می‏کنیم و ضمن توضیح هریک از منابع، دیدگاه علمای سایر مذاهب اسلامی را نیز از نظر می‏گذرانیم: منابع فقه از نظر شیعه ـ به استثنای گروه قلیلی به نام «اخباریین» ـ چهار مورد است:

این چهار منبع در اصطلاح فقها و اصولیین «ادله اربعه» خوانده می‏شوند و معمولاً می‏گویند علم اصول در اطراف ادله اربعه بحث می‏کند.

1ـ کتاب خدا، قرآن که از این پس به تعبیر فقها و اصولیین و به اختصار از آن با عنوان «کتاب» یاد می‏کنیم

2ـ سنت، یعنی قول و فعل و تقریر پیغمبر یا امام

3ـ اجماع

4ـ عقل.

تعریف منابع اصول فقه

کتاب خدا

قرآن مجید بدون شک اولین منبع احکام و مقررات اسلام و به عبارتی از منابع مسلم فقهی است که هیچ یک از فرق اسلامی و مکاتب فقهی در مبنا و منبع بودن آن تردیدی نکرده‏ اند. کتاب مقدس مسلمانان، این معجزه جاویدان رسول الله (ص) مجموعه‏ ای است از آنچه خداوند با وحی بر پیامبرش برای بندگان نازل فرموده و هم اکنون به صورت فعلی در دسترس ماست.

مراحل تشریع در کتاب

تشریعیات قرآن در بسیاری از مواقع به صورت تدریجی و درجه ‏بندی انجام می‏ گرفته و فرهنگ حاکم بر جامعه عرب در زمان نزول کاملاً مراعات می‏ گردیده و آمادگی آنان برای ترک آداب و سنن دیرینه اجتماعی نیز دقیقا منظور می‏شده است. مثلاً مشروب خواری و قماربازی که از سنت ها و رویه ‏های رایج عرب بود و اکثر مردم به آن معتاد بودند، یکجا و یکباره تحریم نشد و شاید اگر چنین می‏شد، جامعه معتاد و مبتلای آن زمان به علت عدم آمادگی، به کلی به قانون الهی پاسخ منفی می‏ داد و حد و مرز الهی شکسته می‏ شد، لذا به نقل اکثر مفسرین، احکام تحریم هم در سه مرحله نازل شد:

1ـ مرحله نصیحت و ارشاد[۷]،

2ـ مرحله تحریم در هنگام نماز[۸]،

3ـ مرحله ممنوعیت مطلق.[۹]

قطعیت صدور کتاب کریم

آنچه در مورد قرآن کریم مسلم است، قطعیت صدور آن است، به این معنی که هیچ یک از فرقه‏ ها و نحله ‏های اسلامی حتی در آیه و یا کلمه ‏ای از قرآن تردیدی ننموده ‏اند و این امانت الهی به صورت تواتر نسل به نسل به دست ما واصل گردیده و اگر اختلاف نظری وجود دارد، نسبت به تفسیر و برداشت از آیات و کلمات آن است، نه در اصل آن[۱۰]. بنابراین در مقدمه می‏گوییم که «قرآن کریم» از حیث، حجیت قطعی الصدور است. «قرآن» معجزه خالده‏ای است که بالاتر از آن را در جهان هستی نمی‏توان یافت.

قطعیت صدور کتاب کریم مبتنی بر دو امر است: نخست، صدور کتاب از جانب خدای تعالی و تواتر این امر بین مسلمانان که موجب قطع است، دوم، اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت و مضامین آن و نیز تحدی قرآن و عدم جواب همگان به این تحدی و نیز اخبار مغیبات که صدق آنها آشکار گردیده است. این امور و نظایر اینها، موجب قطع برای همگان به آن است که صدور امور مذکور در قابلیت بشر نیست، محال است که بشر بتواند آورنده چنین کتابی باشد. نتیجه آن که قطعیت صدور کتاب، که اساس حجیت آن است از جمله بدیهیات و واضحات است.[۱۱]

نکته دیگر، بررسی از حیث دلالت است. گفته می‏شود گرچه کتاب از حیث صدور قطعی است، اما از نظر دلالت ظنّی الدلاله است. زیرا در کتاب عزیز با محکم و متشابه برخورد می‏کنیم: «هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات».[۱۲]

علاوه بر این، کتاب عام و خاص و ناسخ و منسوخ و مطلق و مقید و مجمل و مبین دارد. وجود این معانی سبب می‏شود که دلالت آن ظنی باشد. البته خواهیم گفت که گرچه ظواهر کتاب ظنی است، اما ظنی است معتبر، یعنی ظن خاص است که دلیل قطعی بر حجیت ظواهر آن قائم شده است. نکته قابل تذکر آن است که به نظر ما، کتاب ـ که همان وحی باشد ـ اولاً و بالذات مصدر تشریع است، یعنی به نظر ما آنچه اصل است باید از طریق وحی برسد و ذات باری تعالی قانونگذار واقعی در این جهان هستی است. البته این معنی گاه به وسیله کتاب، یعنی همین آیات قرآنی است که بر پیامبر (ص) نازل شده است و گاهی نیز وحی بر پیامبر به غیر شکل قرآن است: «و ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی»[۱۳]، یعنی در واقع، هرچه ایشان به عنوان حکم و قانون بیان می‏کردند، از خودشان نبود بلکه وحی بر ایشان بود. از این رو، باید گفت که در کار قانونگذاری، رسول خدا (ص) همیشه اتکا به وحی دارد. یا می‏فرماید کتاب خدا چنین است، یا اخبار می‏کند که در این مورد نیز مدرک همان وحی است.

با توجه به آنچه گذشت، بدون شک، قرآن مجید اولین منبع احکام و مقررات اسلام است. البته، آیات قرآن منحصر به احکام و مقررات عملی نیست، در قرآن صدها گونه مسأله طرح شده است، ولی قسمتی از آنها که گفته شده در حدود پانصد آیه از مجموع 6660 آیه قرآن، یعنی در حدود یک سیزدهم به احکام اختصاص یافته است. علمای اسلام کتب متعددی درخصوص همین آیات تألیف کرده‏اند. معروفترین آنها در میان ما شیعیان کتاب «آیات الاحکام» مجتهد و زاهد متقی معروف، ملااحمد اردبیلی معروف به «مقدس اردبیلی» است که در قرن دهم هجری می‏زیسته و معاصر با شاه عباس کبیر است و دیگر کتاب «کنزالعرفان» تألیف فاضل مقداد سیوری حلّی از علمای قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری است. در میان اهل تسنن نیز کتابهایی درخصوص آیات الاحکام نوشته شده است. مسلمین از صدر اسلام، برای استنباط احکام اسلامی در درجه اول به قرآن‏مجید رجوع کرده و می‏کنند، ولی تقریبا مقارن با ظهور صفویه در ایران، جریانی پیش آمد و فرقه‏ای ظاهر شدند که حق رجوع مردم عادی را به قرآن مجید ممنوع دانستند و مدعی ______________________________ 1. ________________________________________ شدند که تنها پیغمبر و امام، حق رجوع به قرآن دارند، دیگران عموما باید به سنت یعنی اخبار و احادیث رجوع کنند! این گروه همان طور که رجوع به قرآن را ممنوع اعلام کردند، رجوع به اجماع و عقل را نیز جایز ندانستند، زیرا مدعی شدند که اجماع ساخته و پرداخته اهل تسنن، است عقل هم به دلیل این که جایز الخطا است، قابل اعتماد نیست، پس تنها منبعی که باید به آن رجوع کرد، اخبار و احادیث است. از این رو این گروه «اخباریین» خوانده شدند. این گروه به موازات انکار حق رجوع به قرآن و انکار حجیت اجماع و عقل، اساسا اجتهاد را منکر شدند، زیرا اجتهاد، عبارت است از فهم دقیق و استنباط عمیق. و بدیهی است که فهم عمیق بدون به کار افتادن عقل و اعمال نظر نامیسر است. این گروه معتقد شدند که مردم مستقیما، بدون وساطت گروهی به نام مجتهدین باید به اخبار و احادیث مراجعه کنند، آن چنان که عوام الناس به رساله‏های عملیه مراجعه می‏کنند و وظیفه خود را درمی‏یابند.(1) در این باره در مباحث بعدی، تحت عنوان حجیت ظواهر قرآن بیشتر بحث خواهیم کرد تا اولاً، ریشه عقیده اخباریین را شناسایی و ثانیا، دلایل بطلان و سستی آن را بیان نموده باشیم. اما قبل از ورود به بحث حجیت ظواهر کتاب، لازم است با استفاده از محضر یکی از استادان اصولی معاصر(2) دو مسأله را مورد بررسی قرار دهیم: الف ـ حقیقت وحی، ب ـ مسأله تحریف. الف ـ حقیقت وحی ما قائلیم که وحی بر رسول‏الله (ص) نازل می‏شده و نیز بر ائمه‏اطهار (ع) الهام می‏گردیده است. مسأله وحی از مسایل بسیار مشکل است. صدرالمتالهین در کتاب «اسفار» و کتاب «شواهدالربوبیه» و حاج ملاهادی سبزواری در «منظومه» و «حاشیه بر شواهدالربوبیه» و نیز دیگران در این باب به طور مفصل بحث کرده‏اند. این نکته در ______________________________ 1. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، ص 12 و 13. 2. سید محمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ص 2ـ6. ________________________________________ جای خود ثابت شده که نفس انسانی مستعد قبول تجلی حقایق و کنه اشیای واجب و ممکن است، اما البته این معنی برای نفس ضروری نیست. در واقع بر اثر اسباب و عوارض خارجیه حجابها پدید می‏آید و مابین نفس و لوح محفوظ(1) حایل می‏شود و جلوی تجلی گرفته می‏شود. خلاصه آن که در بعضی حالات، با از بین رفتن موانع و حجابها به واسطه وزش نسیم الطاف خفیه الهی، حقایق علوم از آیینه لوح عقلانی به آیینه لوح نفسانی متجلی می‏گردد. بدین ترتیب، حصول علوم در باطن انسان به وجوه مختلف ممکن است: الف ـ به طریق اکتساب و تعلیم که اصطلاحا «اکتساب» و «استبصار» خوانده می‏شود. ب ـ بدون تعلیم و اکتساب و تعلم و به مدد الطاف خفیه الهیه. این معنی را به حسب اصطلاح، الهام و نفث در روح می‏گویند و این معنی نیز به دو نحو صورت می‏گیرد: اول ـ گاهی این امر با اطلاع بر سبب است و سبب همان مَلِک ملهم الحقایق از طرف ذات باری تعالی است. این حالت را بر حسب اصطلاح «وحی» می‏نامند و مختص به انبیا است. دوم ـ انکشاف حقایق و واقعیات بدون اطلاع بر سبب، یعنی بدون مشاهده ملک انجام می‏یابد و این حالت مختص به اولیاءالله و ائمه‏اطهار ـ سلام‏الله علیهم اجمعین ـ است. اما فرق بین وحی و الهام آن است که در وحی، معانی نازل بر پیغمبر اکرم (ص) در قالب الفاظ مخصوص است. در نتیجه، علاوه بر رقاء معانی، الفاظ و ترکیب آنها با یکدیگر نیز خارق‏العاده و معجزه محسوب می‏شوند و تمامی فُصحا و بُلغا به این امر اعتراف می‏کنند، بر خلاف الهام که نزول صرف معانی بر نفوس قدسیه ائمه‏اطهار (ع) است و خود ایشان هستند که معانی را در قالب الفاظ بیان می‏کنند و در این بیان نیز تمام نظرشان به معانی الهام شده است.(2) ______________________________ 1. لوح محفوظ عبارت از جوهری است که در آن تمامی حوادثی که قضای الهی تا روز قیامت بر آنها تعلق گرفته، منقوش است. 2. سید محمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ص 3 و 4. ________________________________________ ب ـ تحریف پیش از این گفتیم که قرآن کریم از حیث حجیت، قطعی الصدور است. این اعتقاد باعث نمی‏شود که ما درخصوص مسأله تحریف سخنی نگوییم. چه، در میان علمای شیعه و سنت در این باب گفت‏وگوهایی وجود داشته، لذا در ادامه بحث ضروری است در این باره نیز ـ که شاید بتوان گفت از مباحث اختصاصی اصول فقه است ـ مطالبی تحقیقی مطرح شود تا از این رهگذر نیز اعتقاد به قطعیت صدور کتاب ژرفتر و راسختر گردد. سؤال این است: آیا در کتاب عزیز تحریفی صورت پذیرفته است؟ آیا قرآنی که نزد ماست همان است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است؛ بدون هیچ نقیصه‏ای، یا تحریفاتی در آن پیش آمده است؟ طرح «تحریف» برمی‏گردد به «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم». در صحیح بخاری و صحیح مسلم دو روایت نقل شده است. در «صحیح بخاری»، روایتی از عمر و در «صحیح مسلم» از عایشه نقل می‏شود. در صحیح بخاری آمده است که عمر معتقد است در قرآن راجع به رجم آیه‏ای بوده است و در زمان ابوبکر ـ که به دستور وی زیدبن ثابت قرآن را جمع‏آوری می‏کرد ـ هر آیه‏ای را که دو شاهد عادل شهادت می‏دادند وارد می‏کرد؛ و چون در این مورد عمر به تنهایی گواهی داد، آنچه گواهی داد وارد قرآن نشد.(1) در «صحیح مسلم» نیز از عایشه نقل می‏شود که در آیه قرآن در باب رضاع به 10 رضعه (یعنی ده مرتبه شیردادن بچه) اشاره شده است. بعد روایت می‏گوید که این آیه با آیه دیگری متضمن پنج رضعه نسخ شده، اما پیامبر وفات کرد و این آیه وارد قرآن نشد و همان ده رضعه باقی ماند.(2) پس آیه کنونی همان نیست که باید باشد. در «اصول کافی» نیز روایاتی که دلالت بر تحریف دارد، هست. بدون آن که اظهارنظری درباره آن شده باشد. برخی مانند ابو زهره به مرحوم کلینی (ره) حمله کرده‏اند که ایشان قائل به ______________________________ 1. همان، به نقل از «الاتقان»، ج 1، ص 60. 2. منبع پیشین، به نقل از «صحیح مسلم» ج 4، ص 167. ________________________________________ تحریف قرآن است و کار را به مرحله تکفیر رسانده‏اند.(1) حال آن که همین سنخ روایات در «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» هم هست. اما روایاتی که «کلینی» نقل کرده‏اند، خودشان معتقد به تحریف نبوده‏اند. در بحث روایات می‏گویند به هنگام تعارض دو خبر، اگر خبری قطعی‏الصدور بود، یا از حیث تواتر یا امارات و قراین صدق در مرتبه آنها بود؛ روایتی که قطعی‏الصدور نباشد در برابر آن تاب مقاومت ندارد. در این جا روایات متواتره و امارات قطعیه داریم که کتاب، تحریف نشده است و این روایات، روایات مربوط به تحریف را از اعتبار می‏اندازد. در «کافی» روایاتی است که دلالت بر عدم تحریف دارد و از حیث سند نیز قطعی‏الصدور است و جزو متواترات است. علاوه بر این، بحث «تحریف» و «عدم تحریف» از ضروریات دین نیست تا قائل به تحریف، محکوم‏به کفر باشد، زیرا این امر مستلزم تکذیب نبی نیست. مضافا این که مرحوم کاشف الغطای کبیر درخصوص عدم تحریف ادعای اجماع می‏کند و نمی‏شود گفت کاشف الغطا ـ چنانچه مرحوم کلینی قائل به تحریف بوده ـ از قول وی غفلت کرده باشد. بنابراین «صاحب کافی» نیز مانند همه فقها معتقد بوده که آیه «انانحن نزلنا الذکر و اناله لحافظون»(2) و آیه «... و انه لکتاب عزیز لآیاتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید»(3) به معنای آن است که خداوند قرآن را از تحریف نیز حفظ می‏کند و از اضافه و کم کردن در آن نگاهبانی می‏کند. بنابراین «شبهه تحریف» از بحثهایی نیست که نیاز باشد درباره آن سخن را به درازا بکشانیم. در واقع درباره تحریف اخبار آحادی وجود دارد که در برابر اخبار متواتره ______________________________ 1. در جای خود ثابت شده است که میزان در کفر و اسلام سه امر است: 1ـ شهادت به وحدانیت خداوند. 2ـ شهادت به رسالت پیغمبر اکرم (ص) 3ـ اعتقاد به معاد. و هرکسی معتقد به این سه امر باشد، محکوم به اسلام است و هرکسی یکی از این سه امر را منکر شود، محکوم به کفر است. و واضح است که انکار ضروری از جمله این سه امر مذکور نیست، مگر این که انکار ضروری بازگشتش به تکذیب نبی شود که این خود کفر است. 2. سوره حجر، آیه 9. 3. سوره فصّلت، آیه 42 و 41. ________________________________________ قطعی الصدور تاب مقاومت ندارند. حجیت ظواهر کتاب در علم اصول مباحث زیادی که اختصاص به قرآن داشته باشد، نداریم. غالب مباحث مربوط به قرآن، میان کتاب و سنت مشترک است. تنها مبحث اختصاصی قرآن مبحث «حجیت ظواهر» است؛ یعنی آیا ظاهر قرآن قطع نظر از این که وسیله حدیثی تفسیر شده باشد، حجت است و فقیه می‏تواند آن را مستند قرار دهد یا خیر؟ به نظر عجیب می‏آید که اصولیون چنین مبحثی را طرح کرده‏اند. مگر جای تردید است که یک فقیه می‏تواند ظواهر آیات کریمه قرآن را مورد استناد قرار دهد، این مبحث را اصولیون شیعه برای رد شبهات گروه اخباریین طرح کرده‏اند.(1) واقعیت این است که نسبت به استفاده و بهره‏برداری از قرآن کریم در تاریخ اسلام افراط و تفریط عجیبی وجود دارد. یک عده نظیر فرقه اسماعیلیه نه تنها ظواهر قرآن را قابل درک و فهم و بهره‏برداری همگان می‏دانستند، بلکه به عنوان بطون قرآن آنچه مطابق اغراض و اهداف آنان بود، به قرآن نسبت می‏دادند و فرقه متصوفه هم چنین اعتقادی را داشتند. در مقابل، گروهی به نام اخباریین از فرقه امامیه که سردسته آنها مرحوم ملا امین استرآبادی بود و عقاید خود را کتابی به نام «فوائد المدنیه» ابراز داشته، معتقد بودند که حتی ظواهر قرآن قابل بهره‏برداری همگان نیست و تنها نصوصِ قرآن قابل استناد است. منظور از نصوص، عبارت صریح و منظور از ظاهر، آن است که گرچه عبارت، احتمال معنای دیگری دارد که در صورت مراد باید قرینه‏ای بر آن در کلام موجود باشد، ولی در حال حاضر قرینه‏ای بر آن معنای دیگر، در کلام نیست و می‏بایست به همین معنای ظاهری تمسک جست.(2) اخباریین ـ چنان که قبلاً اشاره شد ـ معتقدند که احدی غیر از معصومین حق رجوع ______________________________ 1. مرتضی مطهری، آشنایی با اصول فقه، دفتر دوم، ص 24. 2. سیدمصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، ص 34. ________________________________________ و استفاده و استنباط از آیات قرآن را ندارد و به عبارت دیگر، همواره استفاده مسلمین از قرآن باید به صورت غیرمستقیم بوده باشد. یعنی به وسیله اخبار و روایات وارده از اهل بیت. اخباریین در این مدعا به اخباری استناد می‏کنند که «تفسیر به رأی» را منع کرده است. اخباریون مدعی هستندکه معنای هر آیه‏ای را از حدیث باید استفاده کرد، فرضا ظاهر آیه‏ای بر مطلبی دلالت کند، ولی حدیثی آمده باشد و بر ضد ظاهر آن آیه باشد، ما باید به مقتضای حدیث عمل کنیم و بگوییم معنای واقعی آیه را ما نمی‏دانیم. با این وجود اخبار و احادیث «مقیاس» آیات قرآنیه‏اند، ولی اصولیون ثابت می‏کنند که استفاده مسلمین از قرآن به صورت مستقیم است. معنای تفسیر به رأی که نهی شده، این نیست که مردم حق ندارند با فکر و نظر خود معنای قرآن را بفهمند، بلکه مقصود این است که قرآن را براساس میل و هوای نفس و مغرضانه نباید تفسیر کرد. اصولیون می‏گویند: خود قرآن تصریح می‏کند و فرمان می‏دهد که مردم در آن تدبر کنند و فکر خود را در معانی بلند قرآن به پرواز درآورند، پس مردم حق دارند که مستقیما معانی آیات قرآنیه را در حدود توانایی به دست آورند و عمل کنند. به علاوه، در اخبار متواتره وارد شده که پیغمبر اکرم (ص) و ائمه‏اطهار (ع) از این که اخبار و احادیث مجعوله پیدا شده و به نام آنها شهرت یافته، نالیده و رنج برده‏اند و برای جلوگیری از آن، مسأله «عرضه بر قرآن» را طرح کرده‏اند و فرموده‏اند که هر حدیثی که از ما روایت شده بر قرآن عرضه کنید، اگر دیدید مخالف قرآن است، بدانید که ما نگفته‏ایم و آن را به دیوار بزنید. پس معلوم می‏شود برعکس ادعای اخباریین، احادیث، «معیار» قرآن نیستند، بلکه قرآن معیار و مقیاس اخبار و روایات و احادیث است. اخباریین می‏گفتند معانی قرآن را باید ائمه اطهار برای ما روشن سازند و گفتیم که مستند آنان هم روایاتی بود که تفسیر به رأی را منع نموده و افراد عادل را از این عمل ممنوع ساخته‏اند. ولی اکثر قریب به اتفاق امامیه که طرفدار اجتهاد هستند، معتقدند که ظواهر قرآن قابل استناد است و برای احکام حجت می‏باشد. ارباب اجتهاد در پاسخ اخباریین می‏گویند که بهره‏برداری از ظواهر، تفسیر نیست بلکه به قول شیخ انصاری منظور از تفسیر «کشف قناع» یعنی پرده‏برداری است و حال این که در مورد ظواهر پرده‏ای نیست تا برداشته شود. پرده‏برداری در مورد بطون قرآن است که آن سوی ظواهر است و این خود ائمه اطهارند که در موارد متعدد ما را به سوی استفاده از قرآن سوق داده‏اند. مرحوم شیخ انصاری ـ قدس سره ـ در کتاب «فرائد الاصول» نمونه‏هایی از روایات را نقل می‏کند که در آن روایات، ائمه اطهار یاران خود را به استنباط از قرآن سوق داده‏اند و جالب این است که در بعضی از موارد آنچه را که امام از قرآن برداشت نموده و دیگران را به چنین برداشتهایی وادار کرده، آن چنان هم ساده نیست بلکه تنها با درک عمیق و اجتهاد سطح بالا می‏توان این گونه برداشت نمود. به نمونه‏هایی از آن روایات در زیر اشاره می‏گردد: 1ـ یکی از راویان حدیث به نام «عبدالاعلی مولی آل سام» از حضرت صادق (ع) سؤال می‏کند که من زمین خورده‏ام و انگشتم به سنگی اصابت کرده و ناخنم افتاده است و لذا بر روی انگشت پایم پارچه‏ای بسته‏ام، حال چگونه عمل مسح پایم را انجام دهم؟ حضرت در پاسخ می‏فرمایند: «یعرف هذا و اشباهه من کتاب الله»، یعنی، پاسخ این گونه سؤالات و امثال آن را از کتاب خدا می‏توان استنباط کرد و احتیاجی نیست که از من سؤال کنید. راوی سؤال کرد که در کجای کتاب خدا جواب سؤال من آمده است؟ حضرت فرمودند: آنجا که خداوند می‏فرماید: «ماجعل علیکم فی الدین من حرج» یعنی، خداوند در دین برای شما امور دشوار و حرجی قرار نداده است. بلافاصله حضرت خودشان استنباطی که می‏بایست از آیه بشود، فرمودند: «امسح علی المرارة» یعنی بر همان پارچه مسح کن. شیخ انصاری (ره) اشاره می‏کند که استخراج این نتیجه از آیه مذکور مبتنی بر مقدماتی است که جز با قوه قدسیه اجتهاد امکان‏پذیر نیست، زیرا همان طور که ملاحظه می‏شود در نص آیه، ابدا این معنا به نظر نمی‏رسد. و اما مقدمات این است: آن چه آیه فوق می‏رساند این است که خداوند امر حرج و دشواری را از شما نخواسته است، این جا باید فقیه حساب کند که در این مورد امر حرجی که خداوند از عهده مکلف برداشته، چیست؟ احتمالات مختلفی مطرح می‏گردد: اصل نماز؟ اصل وضو؟ اصل مسح؟ مسح پا؟... ولی با کمی دقت روشن می‏گردد که هیچ کدام اینها حرجی نیست که خداوند صرف‏نظر نموده باشد، این جا نتیجه می‏گیریم که آن چه حرج است، «مسح علی البشره» است. یعنی مسح بر پوست پا، و چون این عمل دو جزء دارد، یکی اصل مسح و دیگری این که مسح بر پوست پا انجام شود، صرفا آن چه که حرج و دشوار است، قسمت دوم عمل می‏باشد، نه تمامی آن. لذا خداوند این وظیفه را صرف‏نظر نموده و به جای آن مسح بر روی پارچه را پذیرفته است. شیخ (ره) در این جا می‏گوید: «ملاحظه کنید که چگونه امام انتظار دارد که استنتاج این مسأله پرپیچ و خم را افراد خود انجام دهند و نتیجه این که اگر این نوع برداشت ممنوع بود، امام (ع) یارانش را وادار به آن نمی‏ساخت».(1) 2ـ می‏دانیم که شیعه در ترتیب وضو با اهل سنت در بعضی جهات اختلاف دیرینه دارد که به روزهای آغازین و زمان ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ برمی‏گردد، از جمله در مسأله مسح سر، که شیعه بر مقداری از سر اکتفا می‏کند و اهل سنت تمامی سر را می‏شویند، در این رابطه زرارة‏بن‏اعین که از اصحاب کبار حضرت صادق (ع) و از راویان بزرگوار حدیث است برای آن که از موضوع به نحو استدلالی آگاه گردد و بتواند احیانا در مباحثات فقهی بر حریف چیره شود، به محضر آن حضرت شرفیاب شده و استعلام می‏کند: «من اَین علمت ان المسح ببعض الراس؟»؛ یعنی از کجا برای شما معلوم شد که مسح را بایستی به مقداری از رأس انجام داد؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «لمکان الباء» یعنی به دلیل حرف «باء» که اشاره است به آیه شریفه وضو که می‏فرماید: «وامسحوا برؤسکم».(2) حضرت صادق (ع) با این طریق، روش اجتهاد و تمسک به قرآن مجید را به زراره می‏آموزند و همان طور که ملاحظه می‏کنید، موضوع نیز بسیار دقیق و ظریف است. حضرت می‏خواهد بفرماید قرآن نفرموده است سرتان را مسح کنید، بلکه فرموده است به سرتان مسح کنید و روشن است که وقتی می‏گویند دستت را به دیوار بکش، به معنای آن نیست که تمامی دیوار را دست بکشی، بلکه منظور جزیی از آن ______________________________ 1. شیخ مرتضی انصاری، فرائد الاصول، مبحث حجیت ظواهر کتاب. 2. سوره مائده، آیه 50. ________________________________________ است. اگر بهره‏برداری از قرآن کریم توسط یاران امام ممنوع بود، چرا زراره استعلام می‏کند و چرا امام (ع) پاسخ می‏دهند؟! فقهای امامیه علاوه بر ارایه این گونه اخبار به روایاتی تمسک می‏کنند که ائمه‏اطهار با توجه به داخل شدن احادیث مجعوله توسط مغرضین در میان احادیث، دستور فرموده‏اند که گفته‏های آنان به قرآن عرضه شود و هر کدام که منطبق با قرآن است اتخاذ، و هر کدام معارض با قرآن است به دیوار بزنند و این امر با ممنوعیت بهره‏برداری از قرآن سازش ندارد. و نیز این که به موجب روایات متعدد، شروط ضمن عقود هرگاه با کتاب مخالف باشد باطل است، که بی‏تردید نشان می‏دهد تشخیص مخالف و یا موافق کتاب، محتاج به مراجعه به آن و مجاز بودن استنتاج از ظواهر آن است. البته مسلم است که بهره‏برداری از قرآن مجید، بخصوص آیات مربوط به احکام تقنینی و تشریعی چنان ساده نیست که هرکس بتواند مستقیما و بدون هیچ گونه فحص و بحث، مورد عمل و استناد قرار دهد، بلکه با توجه به وجود ناسخ و منسوخ، مطلق و مقید، عام و خاص، مجمل و مبین در قرآن مجید، تنها افراد آگاه به معیارها و ضوابط و برخوردار از ملکه قدسیه اجتهاد می‏توانند آیات را مورد استناد قرار دهند و با ملاحظه کلیدی جوانب و ابعاد مبادرت به اظهار نظر نمایند.(1) اکنون که اصل جواز مراجعه به قرآن کریم و بهره‏برداری از آیات ـ برای اهل آن ـ روشن شد، می‏گوییم دلیل بر حجیت ظواهر کتاب منحصر بر بنای عقلا است و این دلیل، مرکب از دو مقدمه قطعیه است: مقدمه اول، آن است که بی‏هیچ شک و اشکالی، عقلا، در سیره و محاورات خود و در داد و ستد و تفهیم مقاصد خویش ظواهر کلام یکدیگر را اخذ می‏کنند و هیچ وقت مطلب را به این صورت به طرف خود تحمیل نمی‏کنند که: شما در صحبتهای خود بایدطوری محاوره کنید که قطعی الدلاله باشد. در واقع، ظاهر هر سخنی، هم بر شنونده و هم بر گوینده آن حجت است و دو طرف می‏توانند با یکدیگر احتجاج کنند. ______________________________ 1. سید مصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، ص 32. ________________________________________ مقدمه دوم، آن است که شارع مقدس نیز با عقلا، از این حیث، متحدالمسلک است و راه و روش تازه‏ای نمی‏آورد. زیرا خود رئیس عقلاست و از این جهت مانعی نیست با آنها متحدالمسلک باشد. البته در هر مورد که متحدالمسلک نباشد، نظیر برخی از موارد نظر خود را بیان می‏فرماید. اما می‏دانیم که در زمان پیامبر اکرم (ص) که افراد را برای تبلیغ می‏فرستاد، طریقه‏ای تازه برخلاف طریقه عقلا در مقام تفهیم مقاصد و بیان احکام شرعی نیاورد. با ثابت شدن این دو مقدمه و ثابت شدن اصل جواز رجوع به قرآن کریم و بهره‏برداری از آن نتیجه‏ای که به طور قطع می‏گیریم آن است که ظواهر کلام، نزد شارع حجت است و شارع مقدس ظن حاصل از ظواهر را حجت می‏داند و از تحت عمومِ «اصالت عدم حجیت کل ظن» خارج می‏کند.(1) اکنون باید دید آیا حجیت ظواهر کتاب هم مثل ظواهر دیگر حجت است؟ عده‏ای منکر آن شده‏اند که ظاهر کتاب حجت باشد. گروهی از اخباریین گفته‏اند ظهورات کتاب نسبت به کسانی که مقصود بالافهام هستند حجت است، اما در مورد کسانی که چنین نیستند حجت نیست مثل کسانی که بعد از رسول‏الله (ص) آمده‏اند و یا در مدینه و یا در اطراف مسجدی که آیه نازل شده است، نبوده‏اند. در واقع قرآن مثل کتب علمی نیست که مصنف و مؤلف آنها نظر به خواننده خاص ندارند و تمام نظرشان به این است که فرضیه علمی را بیان کنند و قهرا هرکس که آن را بخواند و قبول کند برایش حجت باشد. کتاب از این سنخ کتب نیست که به مشافهین و حاضرین و مخاطبین کاری نداشته باشد، بلکه با آنها کار دارد و آنها را طرف حساب گرفته است. در این معنا، بعضی گفته‏اند که مثلاً وقتی کسی در جلسه‏ای صحبت می‏کند، مستمعان با توجه به قراین حالیه متوجه مطالب می‏شوند؛ اما کسانی که در جلسه نیستند یا بعد می‏آیند چون قراین را در دست ندارند، مطالب بر آنها مخفی می‏ماند. در نتیجه، نمی‏توان به ظواهر کتاب عمل کرد. پاسخ این مطلب آن است که وقتی احتمال قرینه می‏دهیم ولی نمی‏توانیم به آن برسیم، اصالت عدم قرینه جاری می‏شود، ______________________________ 1. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، ص 7. ________________________________________ در واقع ما منکر نمی‏شویم که احتمال عقلی قرینه در کلام هست، اما اصل اولی این است که قرینه نیامده است و این اصل، اصلی عقلایی است. مضافا این که ما معتقدیم جعل احکام و جعل قانون، در تمام جوامع عقلایی، به طور قضیه حقیقیه است که شامل حاضران و معدومان و غایبان می‏شود. وقتی خداوند می‏فرماید: «ولله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا»؛ بر هر کس که مستطیع شد، حج واجب است. این حکم به کسی که در زمان صدور آیه مستطیع است، نظر ندارد حکم بر روی «طبیعة المستطیع» رفته است، یعنی: کلُ من کان مستطیعا یجب علیه الحج. در قوانین که می‏گوید هرکس به فلان سن رسید باید به سربازی برود، حکم ناظر به نفس طبیعت و عنوان است و نظر به افراد خارج ندارد، به تعبیر دیگر، جعل احکام و قوانین به طور قضیه حقیقیه است. در خطابات به پیغمبر اکرم (ص) نظر خاصی به ایشان نبوده بلکه از باب آن است که پیامبر نیز احد المکلفین است. خطاب، به طور عمومی و قانون، به طور کلی است و زمان و مکان در آن مطرح نیست. پس، موضوع این اشکال از میان می‏رود و مطلب به این جا برمی‏گردد که ظواهر مطلقا حجت است.(1) چه ظواهر الفاظ اشخاص عادی باشند یا خبر واحد و یا کتاب عزیز. ادامه دارد... ______________________________ 1. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، ص 7 .

پانویس

  1. شهید مرتضی مطهری، اصول فقه، ص 6 و 7 و نیز سیدمصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتراول، ص 9. همچنین محمدباقر صدر، دروس علم الاصول، ص 42 و 43.
  2. مرتضی مطهری، اصول فقه، ص 7.
  3. محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ص 47، عین عبارات چنین است: «و علی هذا الاساس یصح ان یطلق علی علم الاصول اسمُ منطق علم الفقه لانّه بالنسبة الیه بمثابة المنطق بالنسبة الی الفکر البشری».
  4. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، دفتر سوم، ص 9.
  5. سوره توبه، آیه 122.
  6. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، دفتر سوم، ص 9.
  7. سوره بقره، آیه 219: «یسئلونک عن الخمر و المیسر، قل فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما» ترجمه: از تو می ‏پرسند از خمر و میسر (قمار)، بگو در آنها گناه بزرگ است اگرچه خالی از منافع نیستند اما گناه آنها بیش از نفعشان است.
  8. سوره نساء، آیه 43: «لا تقربوا الصلوة و انتم سُکاری» ترجمه: نزدیک نشوید به نماز در حالتی که مست هستید.
  9. سوره مائده، آیه 90: «انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه» ترجمه: همانا شراب و قمار و بت‏پرستی و ازلام پلیدتر از اعمال شیطان است، پس دوری کنید از آنها.
  10. سیدمصطفی محقق داماد، اصول فقه، دفتر دوم، 1363، ص 14ـ17.
  11. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، تهران، 1367، ص 1.
  12. سوره آل عمران، آیه 8.
  13. سیدمحمد موسوی بجنوردی، مقالات اصولی، ج دوم، تهران، 1367، ص 2.