عبدالمجید سلیم
عبدالمجید سلیم در سال 1302ق در یكى ازشـهرکهاى «مـدینه الشهداء» به نام «میت شهالة»[۱] متولد شد. عبدالمجید از اوان كودكى بـه تیزهوشى و زیركى شناخته میشد و در سایۀ تربیت والدین، دوران كودكى را در روستاى كوچك خود «میت شهاله» به دور از غوغاهاى معمول و تأثیرات ناشى ازتهاجم خارجى و... گـذراند. وى هـمانند دیگـر كودكان روستا با خواندن و نوشتن ابتدایى آشنا شد. با این تفاوت كه تربیت و آمـوزش وى بـا علاقه و انگیزه و جدیّت از سوى والدین پیگیرى شد تا جایى كه كل قرآن مجید را حفظ كرد. در سالهاى آغازین قرن نوزدهم هـمزمان بـاگرایش جـوانان عربى و مصرى به تحصیل علوم غربى عبدالمجید بار سفر را بست و به سوى كانـون عـلم و ایمـان یعنى الأزهر رهسپار شد.
استادان عبدالمجید در الازهر
وى در این دوره از محضر استادان بزرگ و محدثان نامدارى سود برد و دروس ادبى، كلامى، حدیثى، تفسیرى، فقهى و... را با موفقیت پشت سر گذاشت. او به درس امام محمد عبده حاضر شد و پنچ سال بر آن مداومت كرد. همچنین به درس شیخ حسن طویل و عالم بزرگوار احمد ابى خطوه و بـزرگان دیگـرى از ائمه و محدثان حاضر شـد.
در میان استادان سلیم، شیخ محمد عبده (1905 ـ 1849م) كه در سال 1888م به عنوان مفتى اعظم مصر برگزیده شد، [۲] تأثیرگذارترین استاد در حیات مذهبى و سیاسى عبدالمجید بود.
البته قابل ذکر است با توجه به اینکه عبدالمجید در سال 1882 م. به دنیا آمده و محمد عبده در سـال 1905م وفـات یافته هنگام رحلت استاد، جوانى 23 ساله بوده و بعد از آن هم تا سـه سـال (1908 م.) فـارغ التحصیلى او به طول كشیده است، [۳] میتوان گفت احـتمالاً مدت پنج سال حضور وى در محضر استاد بین سالهاى (1900 تا 1905) بوده است؛ یعنى از 18 سـالگى تا 23 سالگى عبدالمجید.
محمد عبده در این دوره به اصلاحات دینى و فرهنگى و حتى اجتماعى دست زده بود. او حتى به مقام مفتى مصر هم رسیده بود و در سه زمینه (دانشگاه الازهر، اوقاف، دادگاه هاى شرعى) فعالیت میكرد و از نظر سیاسى به شدت تحت فشار حـكومت خدیو توفیق و فرماندار انگلیسى مصر (لردكرومر) قرار داشت.
وقایع دوران تحصیل
در زمانى كه كشور مسلمان مصر، تحت حاكمیت خدیو عباس حلمى (1914 ـ 1892م.) و زیرپرچم و سلطه انگلیس قرار داشت و دوران تلخ ذلت را تجربه میكرد، عبدالمجید سلیم به آینـدهای آزاد و اسـلامى براى مصر میاندیشید و با این روحیه تحصیلاتش را ادامه میداد تا اینكه با گذرسالها، در سن 26 سالگى (1918 میلادى) توانست با درجه عالى از الأزهر فارغالتحصیل شود. دراین دوره از زندگى علمىِ عبدالمجید سلیم، الأزهر شـاهد تـغییر و تـحولات عملى و ادارى بود و تلاشهاى زیادى صورت مـیگرفت تـا این مـركز تبدیل به مكانى منطبق با شرایط روز و پاسخگو به نیازهاى علمى، مذهبى و سیاسى روز گردد.[۴] عبدالمجید سلیم در این دوره شاهد وضع قوانینى، نظیر قانون تشكیل مجلس اداره الازهـر، امـتحان گـرفتن از كسانى كه میخواستند در الأزهر تدریس كنند، نحوهٔ هـزینهٔ شـهریهها در الازهر (در سال 1895 م.)، قانون مدارج علمى و بالأخره قانون جامع الأزهر(در سال 1896 م.) بود.
علاوه بر این امور، عبدالمجید سلیم در این دوره با وقایع تلخى هم روبه رو بود؛ درگـذشت اسـتادان بزرگوارش و نـیز شخصیتهاى علمى و اصلاحگر بزرگ در مصرِ تحت سلطه روح او را میآزرد. او درسال 1897م. از وفات سید جمالالدین اسدآبادى آغـازگر نـهضت اصلاحگرى اسلامى مطلع شد و به فاصله پنج سال از این ماجرا، از درگذشت عبدالرحمن كواكبى (1902م.) برجستهترین شـخصیت پیرو مـكتب اتـحاد اسلامى سید جمال الدین و محمد عبده، آگاهى یافت. كواكبى اهل حلب و ایرانیالاصل بود او در سال 1899م. بعد از هـجرت بـه مصر، منصب قضاوت شرعى را عهدهدار شد و بعد از مسافرت به كشورهاى دیگر به مـصر بـازگشت و بـا محمد عبده كه حاصل افكار جمال الدین بود، آشنا شد.[۵] اما بزرگترین مصیبتى كه عبدالمجید به آن دچار شـد، درگـذشت استاد فرزانه و پیشواى عزت طلب او شیخ محمد عبده بود كه در سال 1905م. روى داد.
ویژگى این دوره از زندگى عـبدالمجید سـلیم، تـلاش اندیشمندان و دلسوزان اسلامى، براى بازگرداندن عزّت اسلامى به جهان اسلام و ایجاد نهضتهاى اصلاحگرى دینى است. از اینرو عـبدالمجید در یكى از حـساسترین قـلههاى وقایع مربوط به جهان اسلام قرار داشت. در این بین باید به حركتهایى كه عبدالمجید بـعدها ادامـه دهنده آن شد، یعنى روند تاریخى تقریب و وحدت اسلامى نیز توجه كرد. زمانى كه عبدالمجید دو سال تا فارغ التحصیلى فاصله داشـت، عـلامه شرف الدین موسوى عاملى در مصر با سلیم بشرى، مفتى مصر ارتباطات علمى برقرار كرده و در مـسیر شـناخت و ارتباط بیشتر مذاهب اسلامى، تلاش میكرد، كه حـاصل این تـلاش، كتـاب گرانقدر «المراجعات»میباشد. [۶] به این تـرتیب، وى بـا رئیس علماى مصر، سلیم بشرى (1335 ـ1284 ق) آشنا شد و هر دو براى درد مشترک، گام بر میداشتند. اهـمیت این رویداد آنجا روشن میشود كه بدانیم عبدالمجید سلیم، دقـیقاً رهنورد همین مـسیرى اسـت كه در دوران جـوانى و تحصیل او، سلیم بشرى و سید عبدالحسین شـرف الّدین پى ریخـتهاند و نهایت كار عبدالمجید سلیم هم توسط شاگردش شیخ محمود شلتوت به این آرمان میرسد كه: «اتـحاد اسـلامى و پیمان برادرى وقتى به دست میآید كه شـما مذهب شیعه را آزاد اعلام كنـید و آن را مـانند یكى از مذاهب چهارگانه بدانید. باید نظر شـافعى و حـنفى و مالکی و حنبلى به شیعه و پیروان آل محمد(ع) مانند نظرشان به یكدیگر باشد تا در اثر این احـترام اخـتلافات مسلمانان برطرف شود». [۷]
اوضـاع فـرهنگى مصر در زمـان عـبدالمجید سـلیم
وقوع جنگ جهانى بـین سالهاى 1939 تا 1945، وضع كشور مصر را نیز آشفته ساخت و این كشور اسیرِ دست انگلیس را با تلاطم دیگـر روبـهرو كرد. در این سالها حزب وفد كه با امضاى مـعاهده1936 بـا انـگلیس، مـصر را دربـند نمود و به جـدایى حـزب سعد زغلول از مردم انجامید، در سال 1942 با پشتیبانى تانکهاى انگلیس به قدرت رسید و با ویژگى غیرمذهبى ظاهر شـد و شـعار «دین براى خدا و وطن براى همه و حق مـافوق قـدرت و مـلّت بـرتر از حـكومت اسـت» سرداد. [۸]
برخى از استفتاهایى كه از شیخ عبدالمجید سلیم میشد، و پاسخهاى وى، گوشههایى از اوضاع فرهنگى آن دوره را نشان میدهد. در یكى از استفتاها (24 رجب 1362) بانویى از خانوادهای مذهبى مینویسد: «شوهرم كه اوایل مرا دعوت به حجاب كامل و... مـیكرد، اینک زنان فریبكار را بیرون خانه میبیند و از من میخواهد بدون روسرى و جوراب و... در گردشها و... حاضر شوم و در صورت امتناع مرا تهدید به طلاق میكند». این استفتا به تنهایى میتواند نشان دهنده اوضاع دینى و فرهنگى بخشى از جامعه مـصر آن روز بـاشد؛ دورهای كه در آن به تدریج استحاله فرهنگى آغازمیشد.
عبدالمجید در پاسخ به این استفتا، ضمن اعلام حرمت خروج زن با حالت آشكار كردن زینتها،به آیه 31 نور تمسّک میكند و مینویسد: «خِمار، مقنعه است كه زن بـر سرش میاندازد... زنان باید گردن و سینه خود را از نامحرم بپوشانند و اگر شوهر چنان امر كند، اطاعتش حرام است، چون امر به معصیت كرده و رسول اكرم (ص) فرموده: لا طاعة لمـخلوق فـى معصیة الخالق. اطاعت زوجه از زوج درجـایى اسـت كه زوج حقى داشته باشد و آشكار كردن زینت سر و گردن به اجنبى از حقوق او نیست و واجب است تقوا و تحمل اذیتهاى شوهر». در نهایت نیز او را به نصیحت نمودن و امر بـه مـعروف ونهى از منكر شوهرش فـرا خـوانده و آیات امر به معروف و نهى از منكر را به او یادآورى میكند. [۹]
ریشـه یابى افكار ضد استعمارى عبدالمجید
عبدالمجید سلیم بعد از فراغت از تحصیل، اوقات خود را به تحقیق و تدریس و... گذراند و در واقع سالهاى بین 1909 تا 1926 م.، یعنى از 27 سالگى تا 44 سالگى، را به تكمیل شخصیت علمى و اندوختن تجربه هاى لازم گـذراند. او در این سـالها با تاریخیترین دوران مصر و در عین حال تلخترین ایام آن روبه رو بود. مصر همچنان زیر سیطره انگلیسیها قرار داشت تا این كه در سال1914 م. شعلههاى جنگ جهانى اول مصر را هم در برگرفت.
انگلیسیها به دلیل تمایل خدیو عباس حلمى به آلمـانیها، او را بـركنار كرده و سـلطان حسین كامل (1917 ـ 1914 م.) را به سلطنت رساندند و انـگلیس كشـور مـسلمان مصر را تحت الحمایه خود اعلام كرد [۱۰] و در سال 1917 م. قیمومیت خود برمصر را به جاى سلطه عثمانى تثبیت نمود.
سقوط عثمانى در سال 1924 م. و به قدرت رسیدن آتاترك، تـشكیل حـكومت وهـابى در عربستان و... وضعیت مذهبى، فرهنگى و اجتماعى مصر را تیره كرد و در همین دوره عبدالمجید سلیم عزم خود را براى مبارزه بـا اسـتعمار جزم كرد و با دیدن این همه ضعف و زبونى مسلمین، به راز آن یعنى تفرقه پى برد و در تمام این دوران، الأزهر تـا حـد تـوان به ایفاى نقش میپرداخت و علما وطلاب آن میكوشیدند بنیانهاى اسلامى محفوظ بماند. همكارى با سیاسیون مـصر دقـیقاً در همین راستا قابل ارزیابى است، علاوه بر این كه بعدها شخصیت هایى مثل حسن البنا را نـیز تـحویل جـامعه مصر داد. دكتر محمد رجب البیومى در این باره مینویسد: الأزهر در قیام 1919 شركت كرد و علماى الأزهر به عنوان استقلال خواهى و وحـدت طلبى قـیامكردند كه مـصطفى القادیانى، محمود ابوالعیون، عبدربه مفتاح، محمد عبداللطیف دراز و على سرورزنكلویى از آن جمله بودند».[۱۱]
جـالب این كه عبدالمجید سلیم بعد از دستیابى بـه مـراحل بـالاتر علم و حضور در جماعت كبار علما، با همین شـخصیتهاى مـبارز هم ردیف و هم مسلك میشود، هم در «كبار العلما» و مبارزات براى اصلاح امور اجتماعى و هم در «جماعت تقریب».
شاگردان عبدالمجید
در مورد شاگردان او از افـراد معینى غیر از محمود شلتوت نام برده نشده است، اما كثرت شاگردانش از نوشتههاى اهل تراجم و گزارشگران روشن میشود. خفاجى درباره وفات وى میگوید: «خلأ بزرگى ایجاد كرد كه چیزى آن را پر نمیكند گرچه شاگردان و مریدانى بـجا گـذاشت كه از او بـه خیر و شكوه و وفا یاد میكنند.»
شلتوت درباره استاد خود عـبدالمجید سـلیم میگوید: «آرزو داشتم میتوانستم تصویرى ارایه دهم همچون... مرحوم استاد اكبر شیخ عبدالمجید سلیم، مـردى بـا ایمان و عالم به علوم مـختلف اسـلامى ومـسلط به مذاهب فـقهى در اصـول و فروع. او همچون كوهى عـظیم و پایدار بـود، مردى كه در تأسیس پایههاى تقریب، گامهاى بسیار مؤثرى برداشت. [۱۲].
سلیم در هیئت كبار العلما
هیئت كبار العلما مـجموعهای مـتشكل از نـخبگان علمى الازهر است كه رئیس الازهر را انتخاب میكند. شرط ورود به این هیئت، داشتن ویژگیهاى برجسته علمى و مذهبى اسـت كه عـبدالمجید سلیم از آن برخوردار بود. وى در زمان ریاست مصطفى مراغى جزء هیئت كبار العلما بوده است.
او در این موقعیت نـیز نـبوغ علمى خود را نشان داد و در شمار برجستگان این هیئت درآمد. در این هیئت، عبدالمجید سلیم علاوه بـر امـور مـعمول، به مشكلات و معضلات اجتماعى و مذهبى نیز توجه داشت و در صورت بروز پیش آمدى خاص، براى حل آن تـلاش مـینمود. نمونه آن را میتوان درمبارزه با مفاسد اخلاقى در جامعه دانست. ورود عبدالمجید به هیئت كبار العـلما هـمزمان بـا اوج انحطاط مصر از لحاظ اخلاقى، فرهنگى و اعتقادى بود. جوانان جذب مخالفان دین میشدند، ومكاتب الحادى با رنـگهاى فـریبنده آنان را از دین منحرف میكردند. در بعد فرهنگى، بیاعتنایى به مظاهر اسلامى همچون حجاب و اصول اخـلاقى اوج گـرفته بـود. رواج شرابخوارى، مجالس مختلط،مراسم وقیحانه ملكه زیبایى و دهها مفاسد اخلاقى، جلوهای زشت از جامعه مصر آن دوره تـرسیم كرده بـود.
در این ایام علامه شیخ مرتضى آلیاسین از عـلماى بـزرگ نجف اشرف بعد از اطلاع از تحریم مشروبات الكلى در هندوستان توسط دولت هند، نامهای از سوى علماى نـجف اشـرف به جماعت كبار العلماى الازهر فـرستاد و آنـان را به تـبادل رأى و ایجـاد نـهضتى همگانى جهت مبارزه بامشروبات الكلى دعوت كرد. وى این نـامه را در رجب 1369 ق به الازهر ارسال كرد. جماعت تقریب الأزهر با دو شخصیت بزرگ، شیخ عـبدالمجید سـلیم و شیخ محمود شلتوت، ازاعضاى هیئت كبـار علما، ارتباط برقرار نـمود و بـا آنان گفتوگو كرد، آنان هم از پیشـنهاد عـلامه آلیاسین استقبال نموده و قول همكارى دادند. چند روز بعد، با همكارى عبدالمجید سلیم، جلسهای تـاریخى در جـامع الازهر برگزار شد و بـه این نـتیجه رسیدند كه به صورت دسته جمعى نامهای به رییس مجلس و وزراى مصطفى نحاس پاشا بفرستند و از وى بخواهند براى تـحریم مـشروبات الكلى در مصر اقدام نماید. همچنین مقرر شد هـمزمان نـامهای به پادشـاه مـصر بـنویسند و اهمیت تحریم مشروبات الكلى را بـراى وى توضیح دهند. هر دو نامه نگاشته شد و ارسال گردید و در 25 شعبان 1369 در دو نوبت در رادیوى دولتى مصر قرائت شد. چند تـن از كبـار العلماى الازهر در این مورد با علماى نجف اشـرف هـمكارى بـیشترى داشـتند كه عبارت اند از: شیخ عبدالمجید سـلیم، شـیخ محمود شلتوت، شیخ محمد عبداللطیف دراز، شیخ محمد الفتاح العنانى، شیخ عیسی منون و شیخ محمد محمد مدنى.
گامهاى نخستین تقریب و همبستگى
در سال 1938م. استاد محمدتقى قمی وارد مصر شد. وى یک روحانى ایرانى بود كه براى انجام امورفرهنگى از سـوى دولت ایران بـه مصر اعزام شده بود، اما او با الازهر تماس گرفت و در نتیجه، با شیوخ بزرگوارى چون عبدالمجید سلیم، محمود شلتوت، محمد فحام، محمد ابوزهره، محمد غزالى،حسن البنا و... آشنا شد. او موضوع تـقریب را بـه عـنوان استراتژى در نظر داشت و براى دسـتیابى بـه آن تـحمل زیادى از خود نشان میداد و بعد از 9 سال تلاش اساسنامه تقریب در سال 1947م. به تصویب رسید. در این دوره مصطفى مراغى ریاست الازهـر رابـه عـهده داشت.
دعوت تقریب، اندیشهای اصلاحى بود و در چارچوب اصـلاحطلبى دینـى جاى داشت كه از رهبران بزرگ اصلاحى دینى، چون سید جمال و محمد عبده الهام گرفته و از مواضع قوى سنّتى و فقهى و جنبههاى قـوى اصـلاحى از جـمله در مسئله اجتهاد و فكر تقریب برخوردار بود.
مرحله مقدماتى تقریب
مرحله آغـازین تـقریب از سال 1938م. (ورود قمى به مصر) تا سال 1946م. به طول كشید. دراین دوره ریاست الازهر تا سـال 1944م. بـا مـراغى و بعد از آن (1945 تا 1948م.) با مصطفى عبدالرزاق بود. در این زمان جنگ جهانى دوم به فاصله یك سال پس از آغاز دعـوت تـقریب، تا سال1945م. تداوم یافت و در كار تقریب وقفه پیش آورد. در این دوره عبدالمجید همچنان مفتى دیار مصر بود و هر دو رئیس الازهـر، بـا وى ارتباطات گرمى داشتند و در مراحل تمهید و تكوین از او یارى جستند.
خـدمت بـزرگى كه مصطفى مراغى به جریان تـقریب كرد، بـرگزیدن و شـناساندن افرادى بود كه میتوانستند در مـسیر تقریب مفید واقع شـوند و البـته در این میان شخصیت علمى عبدالمجید سلیم چنان برجسته بود كه در صدر فهرست پیشنهادى مراغى قرار گرفت.
بـر اسـاس یكى از مقالات و گزارش هاى دارالتقریب، مصطفى مراغى، خـود شـیخ عبدالمجید سـلیم را بـه دارالتـقریب معرفى كرد و احترام بسیار زیادى بـراى او قائل بود و معتقد بود اگر بتوانیم شیخ سلیم را وارد جماعت تقریب كنیم، قدم بسیار مهمى بـرداشته ایم.[۱۳] به این ترتیب،عبدالمجید از همان مرحله اول وارد تـقریب شـد. از جـمله اتـفاقات این دوره مـیتوان به جشن هـزارمین سال تـأسیس الازهر اشاره كرد كه قرار شد در آن، فعالیتى در مورد تقریب انجام گیرد. البته این جشن به سال بعد موكول شد و گـسترش جـنگ جـهانى مانع برگزارى آن گردید. [۱۴]
مرحله تكوین و تجهیز تقریب
نقش دادن شیخ مراغى در مرحله تكوین و تـجهیز تـقریب به اشخاصى چون عـبدالمجید سـلیم ومصطفى عبدالرزاق همواره مورد تشویق و اعجاب محمدتقى قمى بانى و مؤسس تقریب بود. با این حال او عبدالرزاق را قهرمان مرحله دوم، یعنى تكوین و پیدایش تقریب، میداند. این مرحله را باید ازسال 1946، زمان بازگشت محمدتقى قـمى بـه مصر، تا حمایت علنى عبدالرزاق از تقریب دانست كه موجب رسمیت یافتن آن شد. وى مینویسد:
این مرحله با تصویب قانون تقریب در سال 1947 م. با موفقیت به پایان رسید كه از افراد دخیل در آن مـیتوان بـه عبدالمجید سلیم رئیس هیئت فتواى دانشگاه الازهر اشاره كرد. به گفته مرحوم قمى، در این مرحله شیخ مـصطفى عـبدالرزاق رئیس الازهـر در كنار این دعوت ولى خارج از جمعیت تقریب باقى ماند تا هنگام بحران بهتر بتواند آنان را كمك كند و در واقـع نقش سپر دفاعى را به شیخ عبدالمجید سلیم واگذار كرد.
مرحله اجرایى و نهایى تقریب
بخشى از چهره سیاسى عبدالمجید سلیم را باید در دارالتـقریب جـستوجو كرد، همانگونه كه بخشى دیگر نیز، از مطالعه حضور وى در الازهر به دست میآید. با این كه عبدالرزاق از نظر سیاسى اختلاف نظرهایى بـا سـلیم داشت، اما سلیم، عبدالرزاق را شخصیتى صاحب علم و تقوا و مورد اطمینان میدانست و توسط وى بـه دارالتـقریب راه یافته بود. شیخ سلیم با حضور در دارالتـقریب مـنشأ آثـار زیادى شد، هم از لحاظ علمى و اجتماعى، هم از لحـاظ جـلب شخصیتهاى جدید به دارالتقریب كه پشتوانه آینده آن شدند، مانند شاگردش شیخ شلتوت، و هـم از جـهت دفاع مستحكم در برابر حمله برخى شـیوخ الازهـر به انـدیشه اصـلاحگرایانه در بـاب تقریب بین مذاهب اسلامى. [۱۵]
مـصطفى عـبدالرزاق بعد از زحمات زیاد و اتمام این بخش حیاتى از پروژه تقریب، دار فانى را وداع گفت و از آن پس بود كه مـرحله اجـرایى آغاز شد. عالمان بزرگ در پى طرح ریزى فـردایى متحد براى امّت اسلام بـودند. تـا این مرحله از تقریب را عمدتاً محمدمصطفى مـراغى (1945 ـ 1935) و مـصطفى عبدالرزاق (1947 ـ 1945) با همراهى و مجاهدت مردانى چون شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمدحسین كاشف الغطا راهبرى و هدایت كرده و بـه سـلامت به سرمنزل مقصود رسانده بـود و اكنـون (1948) نـوبت مردانى دیگر بـود كه این راه را بـپیمایند.
شخصیتهایى از رؤساى الازهـر كه بـه صورت مستقیم و غیر مستقیم در دعوت تـقریب سـهیم بودهاند، عـبارتاند از: مـحمدمصطفى مـراغى، مصطفى عبدالرزاق، عـبدالمجید سـلیم.
مدتى بعد از آغاز فعالیت تقریب، انقلاب مصر (1952) به وقوع پیوست و فاروق از قدرت بركنارشد. هر چند عـبدالمجید سـلیم و هـمكارانش به تلاشهاى خود ادامه میدادند، اما حـكومت جـدید تـا حدود یک سـال و نـیم نـسبت به تقریب نظر مساعدى نشان نمیداد و میخواست بداند «این دعوت چیست، از كجا آمده و چه نقشهای دارد و چطور شده كه این چنین كارش گرفته و این شخصى كه از ایران آمده و این تشكیلات را راه انداخته، هم شیعه اسـت و هم غیر مصرى، چطور شده كه تمام رجال را به دور خود جمع كرده و بالأخره نیرویش چیست و از كجا تقویت میشود». [۱۶] این وضع به جایى رسید كه رفت و آمد افراد دارالتقریب را كنترل مـیكردند. در هر صورت، دارالتقریب همچنان به فعالیت خود ادامه داد و افـراد مـهمى مثل ابراهیم الطحاوى از همقطاران نـاصر را هـم به امور مذهبى جذب كرد، به گونهای كه وى بعدها، رییس هیئت شباب المسلمین مصر شد.
در چنین موقعیت مهم و حساسى بیشترین كمکها از سوى شیخ عبدالمجید سلیم بود. دوره اصلى تـلاشهاى عـبدالمجید سلیم در تقریب بین مـذاهب، مـربوط به دوران ریاست وى در الازهر است. وى در این مقطع خدمات زیادى به اندیشه تقریب بین مذاهب نمود.
شیخ سلیم در برابر فـتنه تـفرقه
از آغـاز فعالیت دارالتقریب بیش از همه مخالفان، دو جریان در پیوند با هم، علیه این جمعیت وهمبستگى آن وارد عمل شدند؛ یكى اسـتعمار و سیاستهاى استعمارى و دیگرى دولت سعودى باكمک عوامل سیاسى و وهابى و نویسندگان مزدور وابسته به اسـتعمار كه انواع كتابها و تبلیغات دورغ را عـلیه شیعه نشر میدادند. به خصوص این كه وهابیها و سعودیها به تأثیر از سیاست هاى استعمارى غرب، فكر میكردند با وجود دارالتقریب، تبلیغات ضد شیعى آنان خنثى میشود. همچنین حضور حسن البنا رهبر اخوان المسلمین در دارالتقریب براى آنان بـسیار گران آمده بود، زیرا این امرمانع پیشرفت دعوت و تبلیغ وهابیگرى در میان اخوانالمسلمین میشد. از این رو تلاش میكردند حسن البنا را مجبور به كناره گیرى از دارالتقریب كنند.
در حالى كه شیخ سلیم در راستاى اهداف مقدس دارالتقریب مشغول تهیه مقدمات صدور فـتواى جواز پیروى از مـذهب شیعه بود، ایادى استعمار و دشمنان مشترك شیعه و سنى، كتابى را از یكى ازعلماى شیعه دوره صفویه علیه اهل سنت و شیخین ـ ظاهراً كتاب منسوب به شیخ على كركى است از طریق پست براى تمام اعضاى دارالتقریب فرستادند. این كتـاب در بسته هایى با عنوان «نفحات اللاهوت فى وجوب سبّ الجبّ و الطاغوت» ارسال گردید، بدون این كه تاریخ چاپ یا نام چاپخانه یا كشور محل چاپ در آن معلوم باشد. به علاوه، هر كدام از بستهها از كشورهاى مختلف اروپایى فـرستاده شـده بود و معلوم نبود كه مبدأ، كدام یک از این كشورها است. كار ارسال این بستهها هم جهت اطمینان از رسیدن آن به دست اعضاى تقریب، دوبار صورت گرفته بود. توزیع این كتاب، فتنه و هنگامهای برپا كرد، به خصوص براى جـمعیت تـقریب كه بـا زحمت در دارالتقریب شركت میكردند و مـورد مـلامت مـردم و متعصّبان بودند.
رجال تقریب در اولین جلسهای كه به دنبال این جریان گرفتند، با عصبانیت زیاد نسخهای از این كتاب را به یكدیگر نشان داده و گفتند: «ما آمـدهایم اینجا چـه كار كنیم؟ ما چه الزامى داشتیم كه با دچار كردن خود به انـواع گـرفتاریها، از شیعهای دفاع كنیم كه این چنین نسبت به اصحاب بدگویى میكند و تا این حد پیش رفته است؟»
پس از پایان سخنان مخالفین، شیخ عبدالمجید سلیم بـرخاست و گـفت: «اى بـرادران! اگر كسى پدران شما را سب و لعن كند او را از اسلام خارج میدانید؟ برادرى دینـى خود را با او قطع میكنید؟ گفتند: نه. شیخ گفت: اصحاب نیز پدران روحانى ما هستند و اگر كسى نسبت به بعضى از آنها دچـار بـدبینى بـوده و به آنها ناسزا گوید، موجب خروج وى از اسلام و برادرى اسلامى نخواهد گشت. بـه عـلاوه، اگر این مصائب و تفرقه و جداییها نبود كه لزومى نداشت ما در اینجا دور هم جمع شویم. ما در اینجا گرد هم آمـده ایم تـا مـشكلات و بیماریهاى اجتماعى را بررسى كنیم و به درمان اساسى آنها بپردازیم. بالأخره شیخ عـبدالمجید سـلیم آنها را آرام ساخت اما این توطئه باعث شد كه شیخ نتواند فتواى تاریخى خود را مبنى بر جواز پیروى از مـذهب شـیعه صـادر كند و این كار چندین سال به تأخیر افتاد تا این كه به دست شاگرد توانایش شیخ محمود شـلتوت انـجام گرفت.[۱۷]
ارتباط سلیم با آیت الله بروجردى
گام دیگرى كه عبدالمجید سلیم و دیگر اركان تقریب در مـسیر گـسترش تقریب برداشتند ایجادارتباطهاى گسترده با عالمان دیگر كشورها و مذاهب بود. این ارتباطات بـا عـلماى كشـورهاى گوناگون مانند پاكستان، برخى كشورهاى آفریقایى و... ادامه یافت و بارها تا مراحل حل مشكلات آنان پیشرفت. در این مـیان، ارتـباط عبدالمجید سلیم و بعد از وى شاگردش شیخ محمود شلتوت با علماى شیعه به عنوان صـاحبان فـقه پویا و مجتهدان آزاداندیش، توجه محققان را به خود جلب میكند. ارتباطات از طرق مختلف مانند مكاتبه، اعزام نماینده، مـلاقات و... انـجام میگرفت. در یكى از این نامه ها، شیخ سلیم به آیت الله بروجردى كه پیامى شفاهى برایش فرستاده بـود، مـینویسد: پیام شفاهى از طریق آقاى قمى رسید. از حـمایتها و اعـتماد حـضرت عالى به اینجانب و از اینكه فكر تقریب بین مـذاهب اسـلامى مورد عنایت فراوان شماست تشكر میكنم». [۱۸]
آثار عبدالمجید سلیم
از این شخصیت مذهبى، علمى و اجتماعى، آثار زیادى در حوزه هاى مذهبى و اجتماعى بر جاى مانده كه مجموعه سخنرانیها و فتواهاى وى از آن جمله است. محمد عبدالمنعم خفاجى مینویسد:«آثار زیادى در الازهـر بـر جاى گذاشت». [۱۹]
1. فتواها: از این عالم بزرگ نزدیک به پانزده هزار فتواى شرعى برجاى مانده است كه بیگمان گردآورى آن در بازشناسى شخصیت علمى و مذهبى وى، تأثیرى اساسى خواهد داشت.
2. نوشته ها پیرامون تقریب: در این بخش نـیز نـوشته ها، نامه ها و رساله هاى مختلفى از وى بر جاى مانده است. رساله هاى خطى به جایمانده از او گویاى ابعاد دیگرى از شخصیت وى مانند شجاعت در قول حق و آشكاركردن آن است. [۲۰]
در گذشت عبدالمجید سلیم
عبدالمجید سلیم، سرانجام در صبح پنـجشنبه دهـم صفر 1374ق. (7 اكتـبر 1954 م.) در سن 72سالگى به رحمت الهى پیوست و مسلمانان را از وجود عالمى فرهیخته و اندیشمندى اصلاحگر محروم نمود. مجله رساله الاسلام در ضمن مـقالات خود به مناسبت درگذشت وى،آورده است: شیخ الاسلام عبدالمجید سلیم در روز پنجشنبه 9 صفر 1374 ه (7 اكتـبر 1954 م.) وفـات یافـت. خداوند او را نزد خویش برد؛ بنده صالح، تقواپیشه، پاكیزه، شیخ اسلام، علم اعلام، مغفور له، استاد بزرگ، شیخ عبدالمجید سلیم.
پانویس
- ↑ قريه «ميت شـهالة» از شـهرکهاى «مدينه الشهداء» منوفيه است. ياقوت میگويد: «منوف» از روستاهاى مصر قديم است كه در فتوحات مـصر نـيز نـامى از آن برده میشود. معمولاً واژه كورة هم به آن اضافه میكنند و «كورة رمسيس و منوف» میگويند. جايى كه از كشتزارها و آبادیها... پايينتر اسـت و بـه بخش كورة آن، امروزه منوفيه میگويند. معجم البلدان، ج 5، ص 216؛ المعجم الوسيط، ج 1، ص 386 «توضيح واژه ريف.»
- ↑ رسالة الاسلام، سال 6، ص 431، به نقل از الاهرام.
- ↑ پيشين، ص 306 و موسوعة اعلام مصر فى قرن العشرين، جلد4،ص318.
- ↑ در قرن نوزدهم، جنبشى فرهنگى و آموزشى در مصر پديد آمد و جـوانان بـه سـوى فرهنگ نوين گرايش پيدا كردند و صدها نفر براى تحصيل عازم اروپا شـدند و مدارس جديد در مصر تأسيس شد. با اين وضع، الأزهر با روش قديمى نمیتوانست در جذب جوانان موفق باشد. به همين دليل مـدتى مـتروک مـاند. در پى اقدامات اصلاحگرايانه كه سالها از 1872 تا 1936 به طول كشيد، به صورت مدرن و مـتشكل از سـه دانشكده (اصول دين، حقوق اسلامى و زبان و ادبيات عرب) درآمد و دانشجويان قبل از ورود به رشتههاى تخصصى، دروس مقدماتى و عمومى را در دو دورهٔ مـقدماتى و مـتوسطه مـیگذرانند. هنوز هم برخى كلاسها به روش سابق، يعنى نشستن دور استاد، اداره میشود. (بـیآزار شـيرازى، 1377، ص 391؛ خـفاجى، ج 1، ص181).
- ↑ (موثقى، 1371، ج 2، ص 57ـ52).
- ↑ ر.ك: پيشين، ص 272ـ260.
- ↑ پيشين، ص28.
- ↑ احزاب سياسى در مصر،ص109.
- ↑ الفتاوى الجديدة، ص 423 تا 428.
- ↑ دانشگاه الأزهر، تاريخ هزار ساله تعليمات اسلامى، ص 164.
- ↑ بـيومى، ص 68.
- ↑ بیآزار شيرازى، 1377، ص 52، به نقل از شيخ شلتوت درمـقاله تـاريخچه فشرده تقريب
- ↑ مـوثقى، 1371، ص 147.
- ↑ بیآزار شيرازى، 1377، ص 65.
- ↑ ر.ك: موثقى، 1371،ص 148.
- ↑ بیآزار شيرازى،1378، ص 31 و 30
- ↑ بیآزار شيرازى، 1379، ص 194ـ191 و بیآزار شيرازى، 1377،ص343.
- ↑ بیآزار شيرازى،1377، ص 7 و 276.
- ↑ خفاجى، ج 1، ص 257.
- ↑ خفاجى، ج 1، ص 257.