زنادقه جمع زنديق است، و زنديق در اصطلاح به مسلمان ملحدى گويند كه تفسيرهاى او از نصوص شرعيه قرآن و سنت، موجب گمراهى مسلمانان گردد.

معنا شناسی

كلمه زنديق، از ريشه پهلوى زنديك مى ‏آيد كه به معنى مفسّر «اوستا» كتاب زرتشت است و چون مانويان و مزدكيان جرأت اظهار عقايد دينى خود را نداشتند به تفسير اوستا پرداخته مى‏گفتند: منظور ما از اين سخنان شرح و تفسير «اوستا» مى‏باشد، از آن جهت ايشان را «زنديك» ناميدند. نخستين زنديقان از مواليان ايرانى در كوفه و حيره بودند، كه خود را به قبايل عرب نسبت داده و عقايد كفرآميز خويش را اشاعه مى‏دادند. اولين كسى كه اظهار زندقه كرد جعد بن درهم در عراق بود (مقتول در 125 ه)، سپس بشّار بن برد و صالح بن عبد القدوس و ابن راوندى و ابن المقفع اظهار زندقه كردند.

تاریخچه

زنادقه سخت مورد تعقيب خلفاى عباسى بودند، و علماى اسلام گناه زندقه را قابل بخشش نمى‏ دانستند چنانكه غزالى در كتاب «فيصل التفرقه بين الاسلام و الزندقه» در تأويل حديث تفرقه درباره نجات فرق اسلام قايل به تسامح شده مى‏نويسد: «كلها فى الجنة الا الزنادقه». زنادقه غالبا قائل به اباحه و شك در دين و نوعى آزادانديشى و اغلب «ثنوى» بودند مانند صالح بن عبد القدوس كه قائل به دو اصل قديم «نور» و «ظلمت» بود. در سال 163 هجرى مهدى خليفه عباسى شديدا به تعقيب زنادقه پرداخت و به محتسب معروف آن زمان عبد الجبار كه او را صاحب الزنادقه مى‏گفتند مأموريت داد كه در بلاد اسلام جستجو كند و هرجا به اين طايفه برخورد، آنان را تعقيب و به قتل رساند. اين سخت‏ گيري ها ما بين سالهاى 166 و 170 هجرى به اوج شدت رسيد و به اندك گمانى كه درباره دين كسى مى ‏بردند او را متهم به زندقه مى كردند. غالبا براى امتحان كسى كه گمان مى ‏كردند او از زنادقه است به وى امر مى‏نمودند كه بر صورت مانى كه در آن زمان تصويرى از او موجود بود خيو بيندازد، اگر امتناع مى‏ كرد او را متهم به زندقه مى ‏كردند و يا مى ‏گفتند: مرغى دريايى را كه نام او تذرگ (تذرو) بود بكشد و ظاهرا مانويان از قتل حيوانات ابا داشتند به خصوص از قتل اين پرنده.اتفاقا در آن زمان كه مصادف با سال 1239 م بود كاتارهاى مانوى كه از توسكاني ها بودند (اترورياى قديم كه اتروسكا منسوب به آن ناحيه است و از بلاد ايتاليا به شمار مى‏رود) مورد تعقيب پاپ ژرژ چهارم قرار گرفتند و ايشان را وادار مى ‏كردند در پيش اسقفان گوشت بخورند، زيرا مانويان از خوردن گوشت ابا مى‏ كردند. در زمان خلفاى عباسى، تنها مانويان را تعقيب نمى‏كردند بلكه هاشميان را كه از اولاد على (ع) بودند و دعوت خلافت داشتند متهم به زندقه مى‏كردند، چنان كه عبد اللَّه بن معاويه را از زندقيان مى ‏شمردند، يا بعضى از مخالفان خود را به اتهام زندقه مى‏ كشتند.از جمله كسانى كه خلفاى عباسى بعنوان زندقه مورد تعقيب قرار دادند ابو على سعيد، ابو على رجا و ابو يحيى يزدان بخت بودند. ظاهرا زنادقه حقيقى از دين مزدكى و مانوى خود بر نمى ‏گشتند و تن به مرگ مى‏ دادند. از مشاهير و متكلمان زنادقه ابن طالوت و نعمان نامى بودند كه هر دو استاد ابن راوندى زنديق مشهور به شمار مى‏ رفتند. زنادقه‏ اى كه در بين سالهاى 153 و 170 ه به امر مهدى و هادى دو خليفه عباسى مورد تعقيب قرار گرفتند غالبا مانوى بودند و از قائلين بدو اصل قديم «نور» و «ظلمت» به شمار مى‏ رفتند و ذبح حيوانات و خوردن گوشت آنها را حرام مى ‏شمردند.شعوبيه يعنى ايرانيانى كه قايل به برترى عجم بر عرب بودند اغلب از زنادقه بودند. از شخصيتهاى بارز زنادقه عبد الكريم بن ابى العوجاء بود. ابو على ورّاق معتزلى نيز از ايشان به شمار مى‏رفت، و او را از زنادقه و شيعه رافضى مى‏شمردند و معتقد به اصالت نور و ظلمت بود. در ميان ادبا و شعرا ابان بن عبد الحميد لاحقى كه كليله و دمنه ابن المقفع را به شعر درآورده بود نيز از زنادقه به شمار مى‏رفت و مانند بشّار بن برد از ملى‏گرايان ايرانى بود.ابو العتاهيه را نيز از زنادقه شمرده‏ اند، زيرا در اشعار خود به اصالت دو اصل خير و شر و نور و ظلمت قايل بود. وليد بن يزيد اموى را كه خليفه‏ اى بى ‏اعتقاد بود و به قرآن كريم جسارت كرد و با انداختن تيرى آن را پاره كرده و بسوزانيد نيز زنديق مى ‏خواندند. ديگر كسانى را كه زنديق خوانده‏ اند معن بن زائده شيبانى و ديگرى عبد السلام رعبان بود.

کیفر زندیق

كيفر زنديق بنا به آيه: «إِنَّما جَزاءُ الَّذِينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِكَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيا ...» [۱] قتل و صلب ايشان يا بريدن دست و پا از چپ و راست مى‏باشد، زيرا آنان با خدا و رسولش جنگ كرده و در زمين فساد می کنند. [۲]

  1. سوره مائده، آیه 33
  2. محمد جواد مشکور، تاریخ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی،چاپ دوم، ص 210 با ویرایش و اصلاح عبارات