عمر بن عبدالعزیز


عمر بن عبدالعزیز نوۀ مروان بن حکم (۶۱ یا ۶۲ - ۱۰۱ ه.ق) یکی از خلفای اموی است که از سال ۹۹ تا ۱۰۱ هجری خلافت کرد. او هفتمین خلیفه [۱] از بنی مروان است. عمر بن عبدالعزیز در بین حاکمان بنی امیه [۲] از وجهه خوبی برخوردار بود و اقدامات شایسته ای انجام داد.

عمر بن عبدالعزیز
عمر بن عبدالعزیز
نام عمر بن عبدالعزیز
نام کامل عمر بن عبد العزیز بن مروان بن الحکم بن أبی العاص بن أمیة
پدر عبدالعزیز بن مروان بن حکم
مادر ام‌عاصم دختر عاصم بن عمر بن خطاب
سمت خلیفه اموی
سلسله بنی‌امیه
همزمان با امام باقر(ع)
مرکز حکومت شام
اقدامات مهم جلوگیری از سب علی(ع) • بازگرداندن فدک • برداشتن ممنوعیت کتابت حدیث
دین اسلام
مذهب سنی
محل دفن دیر سمعان • منطقه حمص

عمر بن عبدالعزیز در سال 682 میلادی/61 هجری در مدینه [۳] زاده شد، نسبش به عمر بن خطاب [۴] می‌رسید، چرا که مادرش ام عاصم با عبدالله پسر عمر ازدواج کرده بود؛ او اصول دین [۵] و علوم فقه را از صالح بن کیسان در مدینه آموخت. پدرش سلیمان بن عبدالملک یکی از بزرگان بنی امیه بود.

عمر بن عبدالعزیز بیش از بیست سال امارت مصر را بر عهده داشت؛ در مورد جریان ازدواج عبدالعزیز بن مروان آمده است که روزی به یکی از وزیران خود گفت: حدود چهارصد درهم از پاک ترین اموال من جمع‌آوری کن زیرا اراده ازدواج با خانوادهٔ دیندار و صالحی را دارم، بعد از تحقیق و تفحص با ام عاصم دختر عاصم بن عمر بن خطاب ازدواج کرد و از این پدر و مادر، عمربن عبدالعزیز مجدد قرن اول متولد شد.

ولادت عمر بن عبدالعزیز

ابوحفص عمر بن عبدالعزیز بن مروان بن حکم اموى قرشى، در سال ۶۱ [۶] یا ۶۲ [۷] در شهر حلوان مصر که پدرش امیر آنجا بود بدنیا آمد. مادر او، ام عاصم؛ دختر عاصم بن عمر بن خطاب است. [۸]

از زندگی او تا قبل از حکومت، اطلاع زیادی در دست نیست. پدرش وى را جهت فراگیرى ادب از مصر به مدینه فرستاد و بنزد عبیداللّه بن عبداللّه رفت و آمد می کرد و از او علم و ادب می آموخت.

در سال ۸۵ هجری عبدالملک بن مروان او را از مدینه فراخواند و دخترش فاطمه را به همسری او درآورد [۹] و او را استاندار منطقه خناصره، [۱۰] نمود. [۱۱] پس از به قدرت رسیدن ولید بن عبدالملک [۱۲] در سال ۸۶ هجری، عمر بن عبدالعزیز هم‌چنان استاندار منطقه خناصره باقی ماند.

عمر بن عبدالعزیز پیش از رسیدن به حکومت

پس از به قدرت رسیدن ولید بن عبدالملک در سال 86 هجری، عمر بن عبدالعزیز هم‌چنان استاندار منطقه خناصره باقی ماند. سال 87 هجری ولید بن عبدالملک او را در سن 25 سالگی به حکومت مدینه گماشت. [۱۳] در همین سال در حالی که حاکم مدینه بود، از طرف ولید سالار حج شد. [۱۴]

عمر مدت شش سال استاندار مدینه بود. سال 93 هجری ولید بنا به در خواست حجاج بن یوسف او را از استانداری مدینه عزل کرد. [۱۵] حجاج در نامه‌ای که به ولید نوشت متذکر شد که «بی‌دینان و اختلاف جویان و شورشیان عراقی از عراق [۱۶] به مدینه و مکه پناه می‌برند(و در پناه و امنیت عمر بن عبدالعزیز به سر می‌برند.) و این امر مایه وهن است.» به همین علت ولید او را از استانداری این منطقه عزل کرد. [۱۷]

یکی از اقدامات او در زمان حکمرانی در مدینه تخریب و بازسازی و توسعه مسجدالنبی(ص) بود. [۱۸] در سال 88 پیکی از طرف ولید بن عبدالملک به مدینه آمد و عمر بن عبدالعزیز را مامور ساخت که مسجدالنبی را توسعه دهد به گونه‌ای که حجره‌های همسران پیامبر(ص) در مسجد [۱۹] قرار گیرند. و پشت مسجد و اطراف آن را بخرد تا مساحت مسجد 200 ذراع در 200 ذراع شود. [۲۰]

پس از مرگ ولید بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز بر جنازه او نماز خواند. [۲۱] در دوره سلیمان بن عبدالملک(96 تا 99 هجری) عمر حکم مشاور او را داشت و پس از مرگ سلیمان باز این عمر بود که بر جنازه او نماز خواند. [۲۲] همه این امور نشان دهنده نفوذ او در این دوره می باشد.

آغاز خلافت عمر بن عبدالعزیز

سلیمان بن عبدالملک بنا به گفته خودش برای جلوگیری از فتنه، عمر بن عبدالعزیز را جانشین خود قرار داد.[15] هر چند دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز بیش از دو سال نبوده است؛ اما در همین دوره کوتاه اقدامات بسیار شایسته و نیکویی توسط این خلیفه اموی صورت گرفت. به نظر می‌رسد، وی پس از این که به خلافت رسید، احساس کرد که مسئولیت سنگین و وظیفه‌ای دشوار بر عهده او گذاشته شده است. [۲۳]

احتمالا با توجه به این که بخش عمده‌ای از دوره زندگی عمر بن عبدالعزیز در مدینه سپری شده است و با عنایت به این که علاوه بر خاندان پیامبر(ص)، عالمان و فقهای بزرگی در مدینه حضور داشته‌اند، [۲۴] به نظر می‌رسد، وی تحت تاثیر نظام تعلیمی مدینه از تربیت خاصی برخوردار شده است که با سایر حاکمان اموی متفاوت بوده است.

اقدامات شایسته عمربن عبدالعزیز

عمر بن عبدالعزیز از همان ابتدا روش حکومتی خویش را اعلام کرد. او در سخنرانی خود در آغاز خلافتش اعلام کرد: ای مردم بعد از قرآن هیچ کتابی و بعد از محمد(ص) هیچ پیامبری نیست. من قاضی نیستم، بلکه مجری هستم. بدعت گذار نیستم، بلکه تابع هستم. [۲۵]

از مزاحم بن زفر نقل شده است، همراه نمایندگان کوفه پیش عمر بن عبدالعزیز رفتم. او درباره امور شهر ما و امیر ما و قاضى ما پرسید. آن گاه گفت: پنج خصلت است که اگر یکى از آن‌ها را قاضى رعایت نکند، مایه ننگ و عار اوست. قاضى باید فهیم و سخت بردبار و سخت پارسا و استوار و چنان عالم باشد که از هر چه نمى‌دانند از او بپرسند، یا چنان باشد که در عین عالم بودن از هر چه نمى‌داند بپرسد. [۲۶]

پانویس

  1. ر.ک:مقاله خلیفه
  2. ر.ک:مقاله بنی امیه
  3. ر.ک:مقاله مدینه
  4. ر.ک:مقاله عمر بن خطاب
  5. ر.ک:مقاله اصول دین
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، ج۶، ص۱۹
  7. طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ۱۳۷۵، چاپ پنجم، ج۹، ص۳۸۰۷
  8. یعقوبی، ابن واضح؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم، ج۲، ص۲۶۱
  9. ابن کثیر، اسماعیل؛ البدایه والنهایه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۷، ج۹، ص۱۹۳
  10. خناصره «5» [خ ص ر] شهرکى از کارگزارى حلب که برابر قنّسرین در بیابان است. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان/ترجمه، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، 1383، ج ‌2، ص 314
  11. طقوش، محمد سهیل؛ دولت امویان، ترجمه حجت الله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1380، چاپ اول، ص 142
  12. ر.ک:مقاله ولید بن عبدالملک
  13. ابن سعد، پیشین، ج6، ص 19 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3807
  14. طبری، پیشین، ج 9، ص 3814
  15. طبری، پیشین، ج 9، ص 3868
  16. ر.ک:مقاله عراق
  17. طبری، پیشین، ج 9، ص 3867 و ابن خلدون، عبد الرحمن؛ تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، چاپ اول، 1363ش، ج 2، ص 102
  18. مقدسى، مطهر بن طاهر؛ البدء و التاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنى، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص 608
  19. ر.ک:مقاله مسجد
  20. طبری، ج 9، ص 3816 و ابن خلدون، پیشین، ج 2، ص 102
  21. یعقوبی، پیشین، ج 2، ص 247 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3881 و ابن خلدون، پیشین، ص 114
  22. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 28 و طبری، پیشین، ج 9، ص 3943
  23. طبری می نویسد : او پس از رسیدن به خلافت کلمه استرجاع « انا لله و انا الیه راجعون» را بر زبان جاری کرد. طبری، پیشین، ج 9، ص 3951
  24. دینوری، ابو حنیفه؛ اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نی، 1371، چاپ چهارم، ص 368 و طبری، پیشین، ج 9،ص 3708
  25. ابن سعد، پیشین، ج 6، ص 30 و 60
  26. ابن سعد، پیشین، ج ‌6، ص 62