ائمه
ائمه پیشوایان معصوم شیعیان اند. امام در مفهوم خاص بر انبیا و جانشینان آنان اطلاق میشود که از جانب خداوند متعال دارای منصب والای امامت و ولایت هستند. امام به این معنا دارای ولایت مطلقه در امور دین و دنیا و معصوم از گناه و مصون از هر گونه لغزش، اشتباه و فراموشی و حجت بر خلق و خلیفه خداوند در زمین است.
کاربرد فقهی
از این عنوان در بابهای بسیاری همچون طهارت، صلات، زکات، خمس، انفال، حج، جهاد، امر به معروف، نکاح، اطعمه و اشربه، احیاء موات، ارث، قضاء، حدود، قصاص و دیات، از جهات مختلف سخن رفته است.
مفهوم لفظ ائمه
أئمه جمع امام و امام در اطلاقات فقها در دو مفهوم عام و خاص به کار رفته است.
مفهوم عام امام
امام در مفهوم عام، عبارت است از حاکم و ولی مسلمانان (ولایت فقیه)، امام جماعت و امام جمعه.
امام به این مفهوم، یا به صورت اضافه به کار میرود مانند امام جماعت و امام مسلمانان و یا با قرینه و چنانچه بدون اضافه و قرینه به کار رود، مراد، معنای خاص آن میباشد. که موضوع این مقاله است و از آن به «امام عادل» یا «امام عدل» نیز تعبیر شده است. [۱] [۲]
مفهوم خاص امام
امام در مفهوم خاص بر انبیا و جانشینان آنان اطلاق می شود که از جانب خداوند متعال دارای منصب والای امامت و ولایت هستند.
امام به این معنا، دارای ولایت مطلقه در امور دین و دنیا و معصوم از گناه و مصون از هر گونه لغزش، اشتباه و فراموشی و حجتبر خلق و خلیفه خداوند در زمین است. [۳] [۴]
تعداد و اسامی امامان
شمار امامان معصوم علیهم السلام در شریعت اسلام دوازده نفر است [۵] [۶] که عبارتند از:
۱) ابو الحسن، علی بن ابی طالب، امیر مؤمنان.
۲) ابو محمد، حسن بن علی، المجتبی.
۳) ابو عبد الله، حسین بن علی، سید الشهدا.
۴) ابو محمد، علی بن حسین، زین العابدین.
۵) ابو جعفر، محمد بن علی، باقر العلوم.
۶) ابو عبد الله، جعفر بن محمد، الصادق.
۷) ابو الحسن، موسی بن جعفر، الکاظم.
۸) ابو الحسن، علی بن موسی، الرضا.
۹) ابو جعفر، محمد بن علی، التقی الجواد.
۱۰) ابو الحسن، علی بن محمد، الهادی.
۱۱) ابو محمد، حسن بن علی، العسکری.
۱۲) امام مهدی منتظر، حجة بن الحسن.
علیهم السلام.
احکام صادره از امامان
احکام صادره از أئمه علیهم السلام خواه مفاد قول آنان باشد یا مستفاد از فعل یا تقریر ایشان، به ضرورت مذهب شیعه و اتفاق همه فقها، حجت است. [۷]
اعتقاد به امامت و لزوم پیروی از امامان
اعتقاد به امامت و ولایت أئمه علیهم السلام و نیز پیروی از ایشان و اطاعت از دستوراتشان بر همه مکلفان واجب است. [۸] [۹] از شرایط مرجع تقلید، امام جماعت و نیز صحت عبادت و غیر آن، اعتقاد به امامت امامان است.
محبت و صلوات به ائمه
محبت به أئمه علیهم السلام واجب، و نشانه ایمان است. [۱۰]
درود فرستادن بر پیامبر و آل او در تشهد نماز، واجب است. [۱۱] [۱۲]
از آن جا که صلوات بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) ملازم با صلوات بر خاندان آن حضرت است، هر جا که صلوات بر آن حضرت واجب باشد (مانند خطبه نماز جمعه (صلوات بر آل او نیز به تبع، واجب است) و مانند هنگام ذکر نام آن حضرت) صلوات بر آل او نیز مستحب میباشد.
احترام اسامی امامان و مشاهد مشرفه
آیات و روایات بسیاری بر عظمت و جلالت اهل بیت (علیهمالسلام) تصریح دارد و فقها بر اساس آن فروعی را در باب های مختلف ذکر کرده اند، از قبیل:
۱. حرمت مس اسامی امامان بدون طهارت به قول مشهور. [۱۳] [۱۴]
۲. کراهت استنجاء (به قول مشهور) با دستی که در آن انگشتری مزین به نام أئمه باشد؛ در صورتی که نجس نشود و گر نه حرام است. [۱۵]۳. الحاق مشاهد مشرفه به مساجد در حرمت دخول جُنُب [۱۶] و نجس کردن آنها و وجوب فوری ازاله نجاست از آنها [۱۷] و نیز فضیلت نماز گزاردن در آنها، بلکه افضل بودن نماز در آنها از مساجد. [۱۸] [۱۹] [۲۰]
۴. کراهت تقدم بر قبور امامان در نماز بنابر قول منسوب به مشهور، بلکه کراهت تساوی با قبر بنابر قول برخی. قول مقابل، حرمت تقدم یا مساوات است. [۲۱] [۲۲] [۲۳]
گرامی داشت یاد و نام امامان
آباد کردن مشاهد أئمه با ساختن، تعمیر و تجدید بنای آنها [۲۴] [۲۵] [۲۶] و ذکر و نشر فضائل ایشان مستحب است. [۲۷]
زیارت قبور امامان و حزن و اندوه و گریستن بر مصائب وارد بر ایشان به ویژه مصائب ابا عبد الله الحسین (علیهالسلام) مستحب است. [۲۸] [۲۹]
آداب ویژهای برای زیارت قبور امامان وارد شده که رعایت آنها برای زائر مستحب است. [۳۰]
فقها در باب حج، بابی با عنوان «باب المزار» برای بیان این موضوع اختصاص داده اند. برخی نیز کتاب مستقلی در این خصوص نوشته اند، مانند «کامل الزیارات» نگاشته ابو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی و «المزار» نگاشته ابو عبدالله محمد بن مکی معروف به شهید اول.
توسل و تبرک
توسل به أئمه (علیهمالسلام) به نص آیه شریفه «وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسِیلَةَ» [۳۱] که به درخواست وسیله برای توجه به سوی خداوند امر شده است، امری راجح و مطلوب است.
تبرک به ایشان نیز که از مقربان درگاه الهی و از هر نوع پلیدی پاک هستند، امری محبوب و پسندیده است.
در فقه به مواردی از تبرک اشاره شده است؛ از جمله:
۱. استحباب تبرک جستن به مشاهد مشرفه امامان. [۳۲]
۲. استحباب تبرک جستن به نام های امامان با نوشتن آنها بر کفن و جریدتین [۳۳] [۳۴] و نامگذاری فرزندان به نام آنان. [۳۵]
۳. استحباب نقل جنازه به مشاهد مشرفه به جهت تبرک. [۳۶]
۴. استحباب تبرک جستن به تربت امام حسین (علیهالسلام). [۳۷]
غلو نسبت به امامان
ادعای الوهیت و خدایی أئمه (علیهمالسلام) و یا اعتقاد به استقلال یا شراکت آنان با خداوند در آفریدن و روزی دادن، حرام، بلکه موجب کفر است. [۳۸]
دشمنی با امامان
دشمنی و کینه نسبت به أئمه (علیهمالسلام) که از آن به «نَصب» تعبیر شده است، حرام، بلکه موجب کفر و نجاست فرد ناصبی است. [۳۹]
سب امامان
دشنام دادن به امامان (علیهمالسلام)، حرام و کشتن دشنام دهنده در صورت امکان، واجب است، [۴۰] [۴۱] [۴۲] [۴۳] لیکن در این که نفس ناسزاگویی هر چند منشأ آن نصب نباشد، موجب ارتداد و نجاست میشود یا در صورتی که نشأت گرفته از دشمنی باشد، اختلاف است. [۴۴] [۴۵] [۴۶]
ادعای امامت
از آن جا که منصب امامت همچون نبوت، منصبی الهی است و زمام آن به دست خداوند است، برخی فقیهان، الحاق مدعی امامت را به مدعی نبوت در وجوب کشتن وی، بی وجه ندانستهاند. [۴۷] [۴۸]
تصدیق امامان
پذیرش سخن امامان (علیهمالسلام) در آنچه خبر میدهند، بدون بینه واجب است و سوگند دادن آنان جایز نیست. [۴۹]
به قول مشهور میان قدما، دروغبستن بر أئمه موجب بطلان روزه میشود؛ هر چند مشهور متأخران، آن را نپذیرفتهاند. [۵۰] [۵۱] [۵۲]
ولایت مطلقه امامان
أئمه (علیهمالسلام) همانند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دارای ولایت مطلقه و به استناد «النبِیُ اَولَی بِالمؤمِنِینَ مِن أنفُسِهِم؛ [۵۳] از هر کسی نسبت به تصرفات مربوط به وی سزاوارترند.»
شئون امامان
بخشی از مسئولیتها و احکام به عنوان امامان (علیهمالسلام) مطرح شده که به طور اجمال برای فقهای واجد شرایط در زمان غیبت نیز ثابت است این شئون عبارتند از:
اقامه نماز جماعت
اقامه نماز جمعه، عیدین و میت: وجوب عینی نماز جمعه [۵۴] و نماز عید فطر و قربان [۵۵] [۵۶] مشروط به حضور امام علیه السلام است. [۵۷] [۵۸]
امام در صورت حضور بر سر جنازه، در اقامه نماز بر میت از همه اولی است. [۵۹]
گرفتن زکات
در زمان حکومت امام (علیهالسلام) پخش زکات میان مستحقان توسط مالک بدون اذن امام بنا بر قول تعدادی از فقها جایز نیست. [۶۰]
اگر امام زکات مال کسی را بخواهد، پرداخت آن واجب است. [۶۱] [۶۲]
بر امام واجب است هر سال افرادی را برای گرفتن و گرد آوردن زکات به اطراف بلاد اسلامی گسیل کند؛ البته در صورتی که تحصیل زکات متوقف بر آن باشد. [۶۳] [۶۴]
برای این افراد نیز، پخش زکات بین مستحقین بدون اذن امام جایز نیست. [۶۵] [۶۶]
گرفتن خمس و انفال
به قول مشهور، خمس به شش سهم تقسیم میشود. سه سهم آن بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از آن امام (علیهالسلام) است که از آن به «سهم امام» تعبیر میشود و تصرف در آن بدون اذن امام جایز نیست.
در زمان حضور امام، پرداخت تمامی خمس به وی واجب است، لیکن در زمان غیبت، در چگونگی آن اختلافاتی وجود دارد. [۶۷] [۶۸]
انفال، ملک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و پس از ایشان، ملک امام (علیهالسلام) است که هر گونه مصلحت دانست در آن تصرف میکند و تصرف دیگران در آن بدون اذن امام جایز نیست. [۶۹]
امر به جهاد
مشروعیت جهاد ابتدایی و نیز وجوب آن، مشروط به وجود امام یا کسی است که امام او را برای جهاد گمارده است. [۷۰]
جهاد با باغیان (باغی: اهل بغی) در صورت فراخوانی امام، واجب است. [۷۱]
در صورتی که جهاد به اذن امام باشد، خمس غنائمی که به دست مجاهدان اسلام میافتد باید پرداخت شود و چنانچه بدون اذن باشد، همه آنها جزء انفال به شمار می رود و ملک امام است. [۷۲] [۷۳]
امام یا نایب ایشان می تواند به عموم کفار یا برخی از آنان بر حسب مصلحت یا عدم مفسده، امان دهد. [۷۴]
قرارداد ذمه و صلح و آتش بس، توسط امام یا نایب او بسته میشود.
قضاء و اقامه حد
قضاوت، مستلزم تصرف در جان، مال و آبروی افراد است. از این جهت، نوعی ولایت به شمار میرود. این ولایت برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و امام (علیهالسلام) ثابت است و تصدی منصب قضاوت برای دیگران جز با نصب خاص یا عام یا اذن از سوی ایشان جایز نیست. [۷۵]
اقامه حدود تنها در صلاحیت امام یا منصوب از جانب امام است. [۷۶]
تعزیر نیز از شئون امام و نایب او می باشد، بلکه به قول مشهور، امر به معروف و نهی از منکر در صورتی که متوقف بر وارد کردن جراحت یا کشتن مرتکب منکر باشد، مشروط به اذان امام است. [۷۷]
امام میتواند در مواردی مجرمی را عفو کند مانند موارد تعزیر و نیز موارد ثبوت حدی که از حق الله است و به اقرار ثابت شده است، نه به بینه. [۷۸]
اقطاع
از دیگر شئون امام جواز اقطاع به هر نحوی که صلاح بداند، میباشد. [۷۹] [۸۰]
وارث بی وارثان
اگر کسی بمیرد و وارثی نداشته باشد، اموال او از آنِ امام خواهد بود؛ زیرا امام وارث بی وارثان است. [۸۱]
ولی دم
کسی که کشته شود و ولی دم نداشته باشد، امام ولی دم او و اختیار قصاص قاتل یا گرفتن دیه از وی، به دست او است. [۸۲]
منبع
پانویس
- ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، النهایة، ص۴۰.
- ↑ شیخ طوسی، محمد بن حسن، النهایة، ص۱۱۸.
- ↑ ص/سوره۳۸، آیه۲۶.
- ↑ انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۳.
- ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، المقنعة، ص۳۲.
- ↑ حلی، علی بن مطهر، تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۶۸.
- ↑ طباطبائی بروجردی، سید حسین، جامع احادیث الشیعه، ج۱، ص۱۲۶-۲۱۹.
- ↑ شیخ صدوق، محمد بن علی، الهدایة، ج۲، ص۲۵-۴۰.
- ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد النعمان، المقنعة، ص۳۲.
- ↑ مقدس اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة، ج۷، ص۵۲۷.
- ↑ نجفی، محمد حسن، نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۰، ص۲۵۳-۲۵۷.
- ↑ أبوالقاسم خوئی، ابو القاسم و بروجردی، مرتضی، مستند العروة (الصلاة)، ج۸، ص۳۰۶.
- ↑ طباطبائی حکیم، محسن، مستمسک العروة، ج۳، ص۴۵.
- ↑ شیخ انصاری، مرتضی، کتاب الطهارة، ج۲، ص۵۸۵.
- ↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۲، ص۸۲.
- ↑ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳، ص۵۲.
- ↑ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۹۸.
- ↑ کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء، ج۳، ص۶۷.
- ↑ طباطبائی یزدی، محمد کاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۵۹۶.
- ↑ طباطبائی یزدی، محمد کاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۱۸۸.
- ↑ شیخ یهایی، محمّد بن عزّ الدین، حبل المتین، ص۱۵۹.
- ↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۷، ص۲۱۹-۲۲۴.
- ↑ طباطبائی حکیم، محسن، مستمسک العروة، ج۵، ص۴۶۲-۴۶۷.
- ↑ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۳۴۱.
- ↑ مکی العاملی، محمد بن جمال الدین، الدروس، ج۱، ص۱۱۶ .
- ↑ ملکی تبریزی، میرزا جواد، مصباح الفقیه، ج۵، ص۴۲۸.
- ↑ حلی، ابن إدریس، السرائر، ج۳، ص۶۲۵.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۴۵۶.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۵۰۰.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۵۲۷.
- ↑ مائده/سوره۵، آیه۳۵.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۵۶۱.
- ↑ نجفی، محمدحسن، نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۲۲۵.
- ↑ طباطبائی یزدی، محمد کاظم، العروة الوثقی، ج۲، ص۸۵.
- ↑ فاضل هندی، محقق اصفهانی، کشف اللثام، ج۷، ص۵۲۷.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۳۴۳.
- ↑ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۵۱۰.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۵۰.
- ↑ حسینی عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامة، ج۲، ص۴۳.
- ↑ جبعی عاملی، علی، مسالک الافهام، ج۳، ص۷۵.
- ↑ جبعی عاملی، علی، مسالک الافهام، ج۳، ص۹۴.
- ↑ مسالک جبعی عاملی، علی، الافهام، ج۱۴، ص۴۵۲.
- ↑ خویی، ابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۲۶۴.
- ↑ کاشف الغطاء، جعفر بن خضر، کشف الغطاء، ج۲، ص۳۵۵.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۶، ص۵۵-۵۶.
- ↑ خویی، ابوالقاسم، التنقیح (الطهارة)، ج۲، ص۸۷.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۴۲۲.
- ↑ سبزواری، سید عبد الأعلی، مهذب الاحکام، ج۲۸، ص۳۴.
- ↑ مکی العاملی، محمد بن جمال الدین، الدروس، ج۲، ص۹۰.
- ↑ بحرانی، یوسف، الحدائق الناضرة، ج۱۳، ص۱۴۱.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۲۲۳-۲۲۵.
- ↑ نراقی، احمد، مستند الشیعة، ج۱۰، ص۲۵۱-۲۵۴.
- ↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۶.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۱، ص۱۵۱.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۱، ص۳۳۳.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۱، ص۳۴۷.
- ↑ حمزة بن عبد العزیز الدیلمی، ابی یعلی، مراسم العلویة، ص۷۷.
- ↑ فاضل هندی، محقق اصفهانی، کشف اللثام، ج۴، ص۲۰۱.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۲، ص۲۱.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۱۶-۴۲۰.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۲۱.
- ↑ حلی، علی بن مطهر، تذکرة الفقهاء، ج۵، ص۳۱۷.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۳۸.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۲۴ .
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۳۸.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۵، ص۴۲۴.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۰۹.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۳۴.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۳۴.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۱.
- ↑ محقق حلی، جعفر بن الحسن، شرائع الاسلام، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۵.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص۱۲۶.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۹۷.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۰، ص۲۳.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۸۶.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۸۳-۳۸۵.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۲۹۳-۲۹۵.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۰۱-۱۰۳.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۸، ص۱۱۱.
- ↑ نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۹، ص۲۶۰.
- ↑ روحانی، سید محمد صادق، فقه الصادق، ج۲۶، ص۳۴۷.