"حدیث' سخنی است كه حاكی قول یا فعل یا تقریر معصوم (ع) باشد و بر آن خبر و سنت و روایت نیز اطلاق می شود.


حدیث در لغت

در کهن‌ترین فرهنگ‌های لغت، حدیث بدین‌سان معنا شده است: از هر چیز، تازه و نو آن؛ «شاب حدث» و «شابة حدثة» پسر و دختر نوسال و جوان. [۱]

احمد بن فارس می‌گوید: (ح ـ د ـ ث) یک ریشه دارد، که بر ناپیدایی که پیداشده دلالت می‌کند. گفته می‌شود چیزی پیدا نبود سپس پیدا شد. «حدیث» هم از همین باب است؛ چون سخنی است که اندک، اندک یکی پس از دیگری پیدا می‌شود. [۲]

ابن منظور آورده است که: حدیث آن است که گوینده آن را به زبان می‌آورد، و بدین معنا تفسیر شده است کلام الهی «و اِذْ اَسَّرَ النّبیُ اِلی بَعْضِ اَزْواجِهِ حدیثاً»[۳] که مراد، مطلق کلام است. [۴] [۵]

طریحی نیز به لحاظ لغت، «حدیث» را مرادف «کلام» می‌داند و می‌نویسد: از آن روی کلام را حدیث گفته‌اند که اندک، اندک به وجود می‌آید. [۶] و مرحوم آیت‌الله مامقانی در توضیح آن نوشته‌اند: بنابراین حدیث، پدید آمدن چیزی است که نبوده است؛ پس حدیث، ضد قدیم است. گویا آنچه در روایتی آمده است که «ایاکم و محدثات الامور» این معنا باشد، که به گفته ابن فارس، یعنی آنچه در کتاب و سنت و اجماع عالمان شناخته نیست و نبوده است. [۷] [۸] [۹] [۱۰]

فیّومی نوشته است که: حدیث به گفته‌ها و گزارش‌ها اطلاق می‌شود. [۱۱]

فراء گوید: واحد احادیث احدوثه است ولی بر خلاف قاعده در جمع حدیث استعمال شده. صاحب كشاف آنرا اسم جمع دانسته. ابو حیان در تفسیر خود بنام (البحر) آنرا جمع حدیث (منتهی بر خلاف قیاس) گرفته مانند اباطیل جمع باطل [۱۲]

این نکته مؤید است به آنچه برخی از عالمان آورده‌اند که تازیان در روزگار جاهلیت بر روزهای مشهور خود، «الاحادیث» می‌گفتند، به لحاظ اینکه در آن روزها، حوادث بسیار رخ می‌داد و گزارش می‌شد و نقل می‌گردید. [۱۳] [۱۴]

برخی از پژوهشیان معاصر پس از گزارش تفصیلی اقوال لغویان درباره حدیث، نتیجه گرفته‌اند که: معنای اصلی این واژه، شکل‌گیری چیزی است پس‌ازآنکه نبوده است. این تکوّن و تجدد، اعم است از اینکه در جواهر باشد یا اعراض، در اقوال باشد و یا در افعال... بنابراین حدیث، هر آن چیزی است که با یادکرد پدید می‌آید، نقل می‌شود، گزارش می‌شود و بدین‌سان در معنای حدیث به تازه پدید آمدن و گزارش شدن، توجه شده است. [۱۵]

بنابراین، حدیث که به لحاظ لغت و وضع اوّلی آن به «جدید من الاشیاء» و «حدوث امر بعد ان لم یکن» اطلاق می‌شده است، درنهایت با توجه به آن معنای لغوی در ادامه استعمال، بر مطلق کلام اطلاق شده است.

حدیث در اصطلاح

عالمان و محدثان، حدیث را به صورت‌های مختلف تعریف کرده‌اند. شهید ثانی (رضوان‌الله علیه) پس‌ازآنکه می‌گوید خبر و حدیث مترادفند، آورده است:

مراد از خبر، حدیث است؛ اعم از اینکه قول پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌باشد یا امام (علیه‌السلام)، و قول صحابی باشد یا تابعی و یا عالمان و صالحان و همگنان آنان، و چنین است فعل و تقریر آنها. این معنا در استعمال این واژه مشهورتر است و با عموم معنای لغوی سازگارتر. [۱۶]

این تعریف حدیث، چنانکه تصریح‌شده است مستند است به معنای لغوی آن. عالمان و محدثان عامّه نیز غالباً حدیث را بدین گونه تعریف کرده‌اند و خبر را مترادف آن دانسته‌اند. سیوطی از عالمان و محدثان گزارش کرده است که آنان در تعریف حدیث می‌گفته‌اند: حدیث یعنی فعل، قول و تقریر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، صحابیان و تابعین و... و خبر را عالمان فن حدیث، مترادف حدیث دانسته‌اند؛ بنابراین، خبر و حدیث، بر «مرفوع »، «موقوف» و «مقطوع» اطلاق می‌شود. (مرفوع حدیثی را گویند که منسوب به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) باشد و موقوف آن است که از صحابی نقل شود، و مقطوع منقول از تابعی را گویند. ) [۱۷]

البته در میان عالمان عامه تعاریف دیگری نیز برای حدیث یادشده است، و فرق‌هایی بین خبر و حدیث نهاده شده است. سیوطی در ادامه سخن پیشین می‌گوید:

... و گفته‌شده است که حدیث بر آنچه از رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل‌شده اطلاق می‌شود و خبر بر آنچه از دیگران گزارش‌شده است؛ ازاین‌روی به آنکه اشتغال به سنت داشت «محدث» می‌گفتند و گزارشگران حوادث و مسائل تاریخی را، اخباری و... [۱۸] [۱۹]

برخی از محققان اهل سنت معتقدند که حدیث در آغاز فقط به قول رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) اطلاق می‌شده است و پس از وفات آن بزرگوار، معنایش وسعت یافت و اکنون اطلاق می‌شود به آنچه از پیامبر نقل است: قول، فعل و تقریر رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله). [۲۰]

ابن حجر می‌گوید: در اصطلاح شرع، گزارش هر آنچه را که به پیامبر منسوب است، حدیث گویند و این گویا در برابر قرآن است که «قدیم» است. [۲۱]

شیخ بهایی (رضوان‌الله‌علیه) در آغاز رساله کوتاه خود «الوجیزة »، حدیث را بدین گونه تعریف کرده است:

حدیث، سخنی است که قول، فعل و تقریر معصوم (علیه‌السلام) را گزارش می‌کند. [۲۲]

این تعریف، به‌نقد کشیده شده است. گفته‌اند این تعریف نه جامع است و نه مانع . از یک سوی حدیثی که نقل به معنا شده باشد داخل در این تعریف نیست، پس جامع نیست؛ از سوی دیگر، عبارات بسیاری از فقیهان پیشین را که در آثار فقهی خود عین عبارت‌های حدیث را با حذف سند و در قالب فتاوی می‌آوردند، فرا خواهد گرفت؛ مانند «شرایع» علی بن بابویه، «المقنع» و «الهدایه» صدوق، «النهایه» شیخ و... پس مانع نیست.

شیخ بهائی در وجیزه فرموده الحدیث كلام یحكی قول المعصوم او فعله او تقریره.سپس فرماید: و اما نفس الفعل و التقریر فیطلق علیهما اسم السنه لا الحدیث. و در پایان کلام خود آورده است که: بعید نیست که حدیث، «سخن» معصوم و یا «حکایت» سخن، فعل و تقریر معصوم باشد. [۲۳]

میرزای قمی (رضوان‌الله‌علیه) در تعریف حدیث نوشته است: حکایت سخن، فعل و تقریر معصوم را، حدیث گویند. [۲۴]

مرحوم آیت‌الله مامقانی نیز پس از گزارش دیدگاه‌های مختلف، نوشته‌اند: گروهی از عالمان گفته‌اند «حدیث» در اصطلاح، عبارت است از گزارش قول، فعل و تقریر معصوم. [۲۵]

آنچه در این تعریف آمده، می‌توان گفت مشهورترین تعریف است که عالمان و محدثان شیعه بدان پرداخته‌اند و نیز روشن‌ترین و استوارترین تعریف است.

وجه‌تسمیه حدیث به خبر

ظاهراً وجه‌تسمیه خبر به حدیث ازآن‌جهت است که در مقابل قرآن که هر دو بیان احکام الهی است قرارگرفته زیرا اکثر اهل سنت قائل به‌ قدم قرآن می‌باشند و از این‌رو احکامی که از ناحیه شخص پیغمبر انتشاریافته (حدیث) در مقابل (کلام قدیم ـ قرآن) نامیده‌اند[۲۶] و ممکن است از این لحاظ گفته پیغمبر و امام را حدیث نامند که در تشریع قوانین الهی تازگی و نوی دارد چنانکه قرآن نیز از این نظر تازه و حدیث است و در خود قرآن به این نکته اشاره‌شده آنجا که فرماید: «الله نزل احسن الحدیث کتابا؛ [۲۷] خداوند قرآن را فرستاد که بهترین حدیث است». یا در جای دیگر قرآن، «فلیأتوا به حدیث مثله؛ [۲۸] اگر راست می‌گویند که قرآن کتاب خدا نیست آنها هم سخنی نوین مانند قرآن بیاورند.» «فبای حدیث به عده یومنون؛ [۲۹] شما پس از آیات خدا به کدام حدیث ایمان می‌آورید؟» «فذرنی و من یکذب بهذا الحدیث؛ [۳۰] ای رسول تو کیفر مکذبان و منکران قرآن را به من واگذار.»

بعضی[۳۱]احتمال داده‌اند که چون حروف متعاقب یکدیگر می‌آید قهرا حرف بعدی پس از حرف قبل استعمال شده و حادث گردیده، یا ازآن‌جهت که در دل شنونده ایجاد معنی تازه می‌کند حدیث نامیده شده. اما خبر به معنی مخبر به استعمال شده. در تاج العروس آمده: خبر چیزی است که از دیگری نقل شود و اهل عربیت قید (احتمال الصدق و الکذب) را در آن اضافه کرده‌اند ولی نزد محدثین به معنی حدیث آمده. [۳۲]

باید دانست که نوعاً لغویین موارد استعمال را ذکر می‌کنند و توجه به اصل معنی لغوی که موارد استعمال نوعاً به مناسبتی که در مصادیق و اصل معنی برقرار است، نداشته و امتیاز آن را از فروع و مصادیق متذکر نمی‌شوند.مثلاً در اینجا ظاهر معنی خبر، اعلام غیر است چنانچه در مصباح المنیر و المنجد آمده و در معنی (الخبیر) که از اسماء الهی است گفته‌اند (العالم). در آیه شریفه «فکیف تصبر علی مالم تحط به خبرا؛ [۳۳] (علما) تفسیر شده و در مثل گویند (علی الخبیر سقطت) ای علی العالم به، همچنین لفظ خبره که به معنی عالم آمده پس استعمال خبر در گفته پیغمبر (ص) ازلحاظ اعلام به مضمون خبر است. چنانكه اطلاق حدیث به لحاظ تازگی مضمون آن برای سامع یا در مقابل کلام الله قدیم (بنا به مذهب بعضی از اهل سنت) است.

رابطه سنت و حدیث

اما مراد از سنت همان قول و فعل و تقریر معصوم است (منتهی به قول اهل سنت و بعضی از بزرگان در غیر عادیات) که مشتق از سنن (به فتح سین و نون) به معنی طریقه پسندیده باشد. در قرآن مجید آمد «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِیلاً؛ [۳۴] یعنی توای رسول گرامی در سنت خداوندی تبدیلی نمی‌بینی.» یا آیه شریفه: «سنه من ارسلنا قبلک من رسلنا» [۳۵]ولی گاهی با قرینه در امور ناشایست نیز استعمال شده مانند «من سن فی الاسلام سنه سیئه کان علیه وزر، من عمل بها».[۳۶]

بنابراین سنت در مقابل کتاب، به آنچه طریقه معصوم و منتسب بوی است اصطلاح شده مانند: من رغب عن سنتی فلیس منی، [۳۷] چنانکه در فقه بیشتر همین معنی یا در مقابل بدعت آمده مانند: اصطلاح طلاق سنی و بدعی. گاهی هم در مقابل فریضه و به معنی مستحب آمده مثلاً گفته می‌شود: قنوت در نماز سنت است. ولی می‌شود نتیجه گرفت که سنت به معنی اعم (از واجب و مستحب) همان نفس فعل و قول و تقریر معصوم است که در مقابل کتاب استعمال می‌شود و به معنی اخص، مرادف مستحب و قسیم بقیه احکام تکلیفی (وجوب و حرمت و کراهت و اباحه) اطلاق شده و الفاظ حاکی از آن را (خبر) و (حدیث) و (روایت) و غیره نامند. ولی در علم الحدیث اطلاق سنت بیشتر به همان معنی اعم است. لذا اسم پاره‌ای از کتب مهم اهل تسنن، (سنن) گذارده شده. چون (سنن نسائی) (سنن ابن ماجه) و (سنن بیهقی) و غیر هم.

رابطه روایت و حدیث

اما روایت را به معنی حدیث گفته‌اند. در مجمع البحرین فرموده: روایت در اصطلاح خبری است که به طریق نقل به معصوم ختم شود. اصل روایت از (روی البعیر الماء ای حمله) مشتق است. چون راوی نیز حامل و ناقل حدیث شمرده می‌شود. [۳۸]

اغلب معانی دیگر که از برای ماده (روی) نقل‌شده است به همین مناسبت است مانند (ریان) که به معنی سیراب آمده چون قهرا شخص در این حال حامل مقداری آب است. همچنین (یوم الترویه) که هشتم ذی‌حجه است به مناسبت تهیه و حمل حاجیان، آب مصرفی خود را در عرفات می‌باشد. و کلام حضرت امیر (ع) در خطبه شقشقیه (فطفقت ارتای بینان اصول بید جذاء) ای تفکرت فی الامر فوجدت الصبر اولی[۳۹] . که به معنی (فجعلت افکر) است از همین ماده اخذشده که (ارتائی) به معنی (احمل الفکره) آمده، و هکذا (عین ریه) و (سحاب روی) ای کثیر الماء. البته متعلق فعل (روی) باید چیز صافی و روان باشد. لذا در حمل آب و فکر و کلام استعمال شده و شاید به همین مناسبت آخر شعر را (روی) گویند زیرا حامل شعریت و نظم سخن همان (روی) است. و درعین‌حال روانی و صافی نظم به آن صورت می‌گیرد.

رابطه حدیث و اثر

جوهری در صحاح اللغه فرموده (اثرت الحدیث اذا ذکرته غیرک. و منه قیل حدیث مأثور ای ینقله خلف عن سلف) [۴۰] و در قاموس آمده الاثر: نقل الحدیث و روایته. در المنجد و مجمع البحرین نیز همین معنی را یاد نموده. شیخ بهایی در وجیزه فرموده: اثر مرادف با حدیث است و بعضی اعم از حدیث دانسته‌اند و جمعی اثر را به آنچه از صحابه نقل شود اختصاص داده‌اند.[۴۱]

ولی معنی اصطلاحی و لغوی اثر یکی است. زیرا اثر چنان‌که از موارد استعمال آن معلوم می‌شود به معنی بقیه و بازمانده شیئی است. در مجمع البحرین فرموده: قوله تعالی: «قالوا تالله لقد آثرک الله علینا [۴۲] برادران یوسف بوی گفتند، به خدا سوگند پدرمان ترا بر ما مقدم می‌دارد.» ای فضلک من قولهم: له علیه اثره ای فضل.

ایضاً قوله تعالی، «ایتونی به کتاب من قبل هذا او اثاره من علم؛ [۴۳] یعنی ای رسول ما به‌مشرکان بگو آیا از کتاب‌های پیشینیان دلیلی بر خدائی بت‌ها دارید یا اثر و نشانی بر عقیده خویش دارید؟»

ایضاً قوله تعالی: «انا نحن نحیی الموتی و نکتب ما قدموا و آثارهم ای ما سنوه بعدهم؛ ما مردگان را زنده نموده و آنچه را کرده و یا از خود سنت گذارده‌اند در نامه عملشان می‌نویسیم.»

و در معنی (اثر) به ضم همزه فرموده اثری که بعد از شیئی باقی می‌ماند. و اثر دار به معنی بقیه آن است. در قاموس فرموده: الاثر محرکه: بقیه الشی ء.در حدیث آمده: من سره ان یبسط الله فی رزقه و ینشاء فی اثره فلیصل رحمه هر کس که می‌خواهد خداوند روزیش را فراخ و نامش را باقی گذارد صله رحم کند. که در اینجا اثر به معنی اجل آمده. زیرا اجل در عقب عمر آدمی می‌آید و از همین معنی است (مأثره) به ضم ثاء به معنی مکرمت چون پس از آدمی می‌ماند و از او بازگو می‌شود.

بنابراین اثر در استعمال روات به‌تناسب حکم موضوع همان بقایای اقوال و افعال منقوله از پیغمبر و سلف صالح است و چنانکه دیدیم بامعنی لغوی مغایرت ندارد.

نحوه استعمال فعل در حدیث

اما نحوه استعمال فعل در حدیث، (مشدد) و از باب تفعیل آمده گفته می‌شود حدثه بکذا و حدثه کذا ای اخبره به و در (خبر) از باب تفعیل و افعال هر دو آمده. یقال (خبره و اخبره الشی ء و بالشی ء): انباه به. و در روایت فقط از ثلاثی مجرد از باب ضرب استعمال شده منتهی محدثین جائی که راوی به تنهائی حدیث را از استاد شنیده (حدثنی) و در موردی که دیگری نیز به اوی سماع نموده (حدثنا) استعمال نموده‌اند و همچنین اگر بر او قرائت حدیث شده (اخبرنی) و چنانچه دگری با وی شرکت داشته (اخبرنا) بکار برده‌اند در وصول الاخیار آمده [۴۴]که در عصر اول حدثنا و اخبرنا و انبأنا مفید اخبار به لفظ بوده ولی در اعصار بعد لفظ (اخبرنا) در مورد قرائت و لفظ (انبأنا) درزمینهٔ اجازه شایع گردیده..

اما سند حدیث، چون تدوین حدیث خاصه مجامع احادیث در اعصاری صورت گرفته که روات و ناقلین به وسائطی از معصوم حدیث را نقل می‌نموده اند برای تعبیر از مراد، لفظ (حدثنی یا اخبرنی فلان) بکار می‌رفته و گاهی به لفظ (عن فلان) با حذف فعل متعلق به آن اکتفا می‌شده.

علائم اختصاری

در کتب متأخر برای تعبیر از حدثنا و اخبرنا و همچنین حدثنی و اخبرنی، علائم اختصاری وضع و استعمال شده. علائم مزبور به‌قرار ذیل است:

ثنا ـ نا: در حدثنا انا: در اخبرنا

ح: رمز (حیلوله) که اگر محدث متنی را بدو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی به سند دیگر (ح) می‌نویسند. این رمز از تحول، به معنی انتقال یا حیلوله (به معنی فاصله و حاجز شدن) مشتق شده.

نیز معمولاً در ضمن سلسله سند حدیث، (قال) را که تکرار می‌شود، حذف می‌کنند.مثلاً: محمد بن یعقوب قال حدثنی علی بن ابراهیم قال قال حدثنی ابی ابراهیم بن هاشم...که (قال) اول را حذف و بیک (قال) اکتفا می‌کنند.

ولی متأخرین طریقه دیگری در اختصار بکار برده‌اند و آن این است که فقط نام کسانی را که از آنان نقل حدیث شده ذکر و به کیفیت سند (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راوی یا معصوم نقل می‌نمایند.

البته اگر کتبی که بدین طریق از آن نقل حدیث شده جزو کتب مشهوره متداوله (از قبیل کتب اربعه) باشد، این نحوه نقل، درواقع مسند خواهد بود و الا داخل در مرسلات، می‌باشد.

گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل‌شده، در اولین حدیث سلسله روات، آورده شده و در بقیه به لفظ (و بهذا الاسناد)، از ذکر سلسله روات استغنا شده.

غیر آنچه گفتیم، طرق خاصی در کیفیت اختصار سند نزد شیخ صدوق و شیخ طوسی (در کتاب من لا یحضره الفقیه و کتاب تهذیب) معمول است.

صاحب معالم می‌فرماید: باید دانست که حال مشایخ ثلاثه (صاحبان کتب اربعه حدیث شیعه) در ذکر اسانید، مختلف است.شیخ کلینی سند حدیث را تماماً نقل می‌نماید، یا به سند حدیثی که قریبا گذشته ارجاع می‌دهد. صدوق بیشتر سند را ترک کرده ولی طریق متروکه را در آخر کتاب به‌تفصیل آورده، شیخ طوسی گاهی تمام سند را ذکر و زمانی بیشتر آنرا ترک می‌کند، و بسا که قسمتی را ترک و بقیه را ذکر نموده (که اهل‌فن درایه، ترک اوایل سند را تعلیق نامند) سپس در آخر تهذیب به‌صراحت و نیز در استبصار فرموده: هر حدیثی که قسمت اول سند را نیاورده‌ام بنام کسی است که حدیث مزبور از کتاب وی اخذشده و طریق خود را به صاحبان کتب در کتاب (فهرست) یاد نموده‌ام. [۴۵]

صاحب معالم در فایده چهارم کتاب منتقی الجمان، طریق شیخ را به صاحبان کتب اصول حدیث، به‌تفصیل آورده.

منبع

سایت پژوهه، برگرفته از مقاله تدوین حدیث (قسمت اول)

پانویس

"

  1. فراهیدی، خلیل، ترتیب العین، ج ۳، ص ۱۷۷.    
  2. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۳۶.    
  3. تحریم/سوره۶۶، آیه۳.    
  4. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ۹، ص ۲۳۷.    
  5. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع‌البیان، ج ۱۰، ص ۵۸.    
  6. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۴۷۰.    
  7. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۶.    
  8. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج ۱، ص ۳۷۰.    
  9. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۱، ص ۳۵۰.    
  10. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۳۶.    
  11. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج ۱، ص ۶۸.    
  12. قاسمی، جمال‌الدین، قواعد التحدیث، ص۶۱.    
  13. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص ۴.
  14. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص ۳۹.
  15. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج ۲، ص ۱۷۷.    
  16. شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.    
  17. فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث، علومه و مصطلحه، ص ۲۸.
  18. سیوطی، عبدالرحمن بن ابوبکر، تدریب الراوی، ج ۱، ص ۲۳.    
  19. شهید ثانی، علی بن احمد، الرعایة فی علم الدرایة، ص ۵۰.    
  20. عبدالمجید، محمود، الاتجاهات الفقهیة عند اصحاب الحدیث فی القرن الثالث الهجری، ص ۱۲-۱۳.    
  21. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۷۳.    
  22. شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی الدرایة، ص ۴.    
  23. شیخ بهائی، محمد بن حسین، الوجیزة فی الدرایة، ص ۴.    
  24. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد، قوانین الاصول، ص ۴۰۹.    
  25. مامقانی، عبدالله، مقباس الهدایة، ج ۱، ص ۵۷.    
  26. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۷۳.    
  27. زمر/سوره ۳۹، آیه ۲۳.    
  28. طور/سوره ۵۲، آیه ۳۴.    
  29. مرسلات/سوره ۷۷، آیه ۵۰.    
  30. القلم/سوره ۶۸، آیه ۴۴.    
  31. قاسمی، جمال‌الدین، قواعد التحدیث، ص ۶۱.    
  32. زببدی، مرتضی، تاج العروس، ج ۱۱، ص ۱۲۵.    
  33. کهف/سوره ۱۸، آیه ۶۸    
  34. فاطر/ سوره ۳۵، آیه ۴۳.    
  35. اسراء/سوره ۱۷، آیه ۷۷.    
  36. نیشاپوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۲۰۵۹.    
  37. محدث نوری، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۲۸۹.    
  38. طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج ۲، ص ۲۵۶.    
  39. عبده، محمد، شرح نهج‌البلاغه، ج۱، ص۲۶.    
  40. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح تاج اللغة، ج ۲، ص ۵۷۴.    
  41. شیخ بهایی، محمد بن حسین، الوجیزة، ص ۴.    
  42. یوسف/سوره ۱۲، آیه ۹۱.    
  43. احقاف/سوره ۴۶، آیه ۴.    
  44. عاملی، حسین، وصول الاخیار، ص ۱۹۹    
  45. عاملی، حسن ﺑﻦ ﺯﻳﻦ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺍﻟﺸﻬﻴﺪ، منتقی الجمان ج۱، ص ۲۱.