"بلخ، شهر مهم دوره باستان تا سده دوازدهم هجری، و ولایت و شهری در شمال افغانستان و یکی از ایالت‌های دوره هخامنشی می‌باشد. در این مقاله با تاریخچه شهر بلخ در دوره اسلامی (امویان، عباسیان، سلجوقیان، غزنویان و ...) تا حمله مغول و بعد از آن و آثار تاریخی بلخ و شهر جدید بلخ، پرداخته می‌شود.


بلخ باستان

بلخ، شهر مهم دوره باستان تا سده دوازدهم هجری، و ولایت و شهری در شمال افغانستان می‌باشد.

بلخ در حکومت هخامنشیان

باکتریای قدیم (به مرکزیت باکْترا (بلخ کنونی)) یکی از ایالت‌های حکومت هخامنشی بود.

نام بلخ در اوستا و زبان یونانی

این نام در سنگ نبشته داریوش (بیستون) به صورت «باختر‌ی ـ ش»، در اوستا به صورت «باخذی» و در یونانی «باکْترا» آمده است. شاید صورت اصلی آن، باخدْری، از نام رودخانه‌ای به همین نام باشد. [۱]

باکتریان یونانی

بلخ، پس از فتوحات اسکندر، مرکز باکتریان یونانی، کوشانیان و هفتالیان شد. این شهر قبل از اسلام یکی از مراکز بوداییان بود و معبد مشهور نوبهار در آن قرار داشت. ظاهراً برمک، رئیس این معبد، بر امور شهر نظارت سیاسی می‌کرد.

وجود آتش‌کده

بلخ در سنت زردشتیان نیز اهمیت داشت و تا قبل از اسلام دارای پنج آتش‌کده بود. این شهر، دست کم از زمان اسکندر، با بارویی عظیم حراست می‌شد. (چگونگی ایجاد بلخ در منابع فارسی و عربی و آگاهی عرب‌ها از قدمت این شهر). [۲]

جغرافیای بلخ باستان

اهمیت بلخ (باکترای پیشین)، مدیون موقعیت مکانی آن در تقاطع دو جاده مهم بود؛ یعنی تقاطع جاده‌ای که از غرب به شرق در امتداد بخش سفلای خراسان و کوه‌های هندوکش از ایران به آسیای مرکزی و چین می‌رود، و جاده‌ای که از ساحل چپ شاخابه‌های آمودریا (جیحون) از میان کوهستان‌های افغانستان مرکزی به شمال غربی هند منتهی می‌شود. رود بلخ (بلخاب) از طریق دره شاخابه خود، دریای صوف، و گذرگاه قره کتل بسهولت به حوضه بامیان و از آن‌جا به کابل راه می‌یابد. امتیاز این مسیر آن است که در منتهی الیه غرب جاده‌های بالای هندوکش قرار دارد و آسانترین و کوتاهترین راه برای مسافرانی است که از غرب می‌آیند. این مسیر اصلی ‌ترین دلیل پدیدآمدن شهری بزرگ در محلی است که بلخاب به جلگه وارد می‌شود. در داخل این منطقه و در جلگه آبرفتی، در فاصله‌ای حدود دوازده کیلومتری کوهستان، شهر در محلی (بالاحصار امروزی) که احتمالاً تپه‌ای کوچک نیز در آن قرار داشته و در کنارِ شاخه‌ای قدیمی از بلخاب ساخته شده بود. این تنها یک احتمال است زیرا هنوز حفریات کافی باستان شناسی انجام نگرفته است. به هر حال بر ارتفاع این محل، به سبب انباشته شدن آثار مخروبه بازمانده از ساکنان آن، بتدریج افزوده شده است.

فتح بلخ توسط مسلمانان

آگاهی ما از این‌که مسلمانان چگونه بلخ را گشودند، تا حدّی مبهم است.

زمان فتح

به گفته بلاذری [۳] اَحْنَف بن قیس، در زمان عثمان (۳۲) و حکومت عبدالله بن عامر بن کریز در خراسان، به بلخ و طخارستان یورش برد، اما بلخ تا زمان معاویه فتح نشد.

چگونگی فتح

عبدالله بن عامر در سال ۴۲ قیس بن هیثم را به حکومت خراسان منصوب کرد، و وی نیز عبدالرحمان بن سمره را به خراسان و سیستان فرستاد. او بلخ و ظاهراً کابل را تصرف کرد، اما اهالی بلخ، پیمان صلح با مسلمانان را نقض کردند. در نتیجه، در سال ۵۱، ربیع بن زیاد دوباره به بلخ لشکر کشید؛ اما در این سال‌ها مسلمانان نتوانستند کاملاً زمام اختیار را در بلخ به دست آورند.

بلخ در دوره اموی

در زمان عثمان و معاویه، معبد بزرگ بودایی نوبهار که در ربض (حومه) بلخ واقع بود ویران شد، هر چند تا مدت‌ها مکانی مقدس باقی ماند؛ نیزک ترخان، امیر هفتالی شمالی که در سال ۹۰ در جوزجان و طخارستان سفلی بر ضد حکومت مسلمانان، به حاکمیت قتیبه بن مسلم باهلی [۴] شورش کرده بود، برای عبادت و طلب رحمت به این معبد رفت؛ و قتیبه ناگزیر شد که برای مقابله با وی لشکر دوازده هزار نفری خود را به بلخ روانه کند.

ویرانی بلخ

کشمکش‌های این دوره به ویرانی بلخ منجر شد، ازین‌رو مسلمانان پادگان نظامی جدیدی در دو فرسخی شهر، به نام بَروقان، بنا کردند. در سال ۱۰۷، پس از شورشی در میان لشکریان عرب در بروقان، اسد بن عبدالله قسری، حاکم بلخ، آنجا را بازسازی کرد و به عنوان نماینده‌اش برای این کار برمک، احتمالاً پدر خالد برمکی وزیر عباسی، [۵] را به خدمت گرفت. اسد، چند سال بعد پایتخت خراسان را موقتاً از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق تازه‌ای گرفت.

بلخ شهر نظامی

آخرین حاکم اموی خراسان، نصر بن سیار کِنانی، بلخ را به صورت مرکز نظامی مهمی درآورد و در ۱۱۶ در آن‌جا لشکری ده هزار نفری، متشکل از قبایل عرب خراسان و احتمالاً نیروهای سوری مستقر کرد. [۶]

حمله ابومسلم خراسانی به بلخ

هنگام دعوت عباسیان در خراسان به رهبری ابومسلم، زیاد بن عبدالله قُشَیری برای حفظ منافع نصر و امویان از بلخ بشدت دفاع کرد. ابومسلم برای مقابله با او و سایر نیروهای وفادارِ حکومتی، نایب خود، ابوداوود خالد بن ابراهیم بکری، را گسیل کرد. در این زمان شهر گاه در اختیار مدافعان اموی و گاه از آن ابوداوود و عثمان بن کرمانی، فرماندهان ابومُسلم، بود. در سومین نبرد، در سال ۱۳۰، شهر به دست شورشیان افتاد [۷] [۸] [۹] [۱۰]

بلخ در دوره عباسی

از بلخ در سال‌های نخست حکومت عباسیان کمتر یاد شده است.

بلخ پایگاه مبارزه با شورشیان

در این دوره بلخ پایگاه علی بن عیسی بن ماهان، فرمانده هارون الرشید در نبرد با رافع بن لیث بن نصر بن سیار بود.

آسیب بلخ با زلزله

همچنین روایت شده است که در سال ۲۰۳ بلخ به سبب وقوع زلزله‌ای شدید آسیب دید.

الحاق بلخ به حکومت شرقی

دیری نپایید که بلخ به قلمرو وسیع حکومت شرقی که از سوی خلفای عباسی به طاهریان سپرده شده بود، ضمیمه شد. اما از آن‌جا که مقر طاهریان شهر نیشابور بود، ظاهراً بلخ به امیران محلی واگذار شده بود. این امیران از خاندان ابوداوود یا بانیجور، و به احتمال بسیار ایرانی تبار بودند. داوود بن عباس بن هاشم بن بانیجور به جانشینی پدر، از ۲۳۳ به بعد حاکم بلخ بود و دهکده و قلعه نوشاد یا نوشار را در نزدیکی بلخ بنا کرد. وی هنگامی که یعقوب لیث، نوشاد را ویران و بلخ را پیش از رفتن به کابل موقتاً تسخیر کرد، در آن‌جا بود. (به نوشته گردیزی، در سال ۲۵۶ [۱۱]و به نوشته ابن اثیر در سال ۲۵۷ [۱۲]) داوود به سمرقند، قلمرو سامانیان، گریخت، سپس به بلخ بازگشت و پس از چندی آن‌جا را دوباره تصرف کرد و در ۲۵۹ در همان‌جا درگذشت.

حکومت ابوداوود بر بلخ

ابوداوود محمد بن احمد، خویشاوند او از ۲۶۰ حاکم بلخ شد. او در این زمان درگیر کشمکش قدرت میان فرماندهان رقیب برای سلطه بر خراسان شد، چرا که در ۲۵۹ طاهریان مغلوب صفاریان شدند و صفاریان نیشابور را تصرف کردند. لشکری پنج هزار نفری به فرماندهی ابوحفص یعمربن شَرکَب، ابوداوود را در بلخ محاصره کرد و دیری نپایید که برادر ابوحفص، ابوطلحه منصور، به ابوداوود حمله کرد [۱۳][۱۴]ابوداوود، اندراب و پنجشیر در بدخشان را نیز در اختیار داشت و در آن‌جا با استفاده از نقره محلی سکه ضرب کرد و تا ۲۸۵ یا ۲۸۶ هنوز حاکم بلخ بود تا این‌که عمرو بن لیث صفاری، او و سایر فرمانروایان مستقل محلی خراسان شمالی و ماوراءالنهر را به اطاعت و فرمانبرداری فراخواند. اما نقشه‌های عمرو برای تسلط بر این مناطق به دلیل شکست در نزدیکی بلخ تباه شد، زیرا اسماعیل سامانی (۲۸۷) بلخ را با خندق و بارو تجهیز کرده بود [۱۵][۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹]

رونق بلخ

جغرافی‌دانان اواخر سده سوم و اوایل سده چهارم از رفاه و شکوفایی بلخ با شگفتی یاد کرده‌اند و آن را «ام البلاد» (بزرگترین شهر) خراسان از نظر جمعیت منطقه [۲۰] و «بلخ البهیه» (بلخ باشکوه) نامیده‌اند. [۲۱]

جغرافیای بلخ دوره اسلامی

بلخ از نظر وسعت با مرو و هرات برابر و به نوشته مقدسی، با بخارا نیز قابل قیاس بود.

رودخانه بلخاب

بلخ در کنار رودخانه بلخاب (به نوشته ابن حوقل ده آس (چرخ) دَه آسیا»[۲۲]) قرار داشت که از هندوکش سرچشمه می‌گرفت و بتدریج در شن فرو می‌رفت. بلخاب در داخل شهر به دوازده شعبه تقسیم و از این طریق حومه شهر نیز آبیاری می‌شد.

کشاورزی و دامپروری بلخ

محصولات کشاورزی این منطقه عبارت بود از لیمو، پرتقال، انگور، که صادر نیز می‌شد. دشت‌های آن‌جا محل خوبی برای پرورش نسل شترهای بلخی بود، اما خارج از این محدوده، شوره زار و بیابان بود.

معبد نوبهار

ظاهراً ویرانه‌های نوبهار هنوز باعظمت بوده است که مؤلف حدود العالم (۳۷۲) به دیوارهای نقاشی شده و سایر شگفتی‌های آن‌جا اشاره می‌کند.

نقشه بلخ

نقشه بلخ شامل سه قسمت بود: قلعه درونی (قُهندز)، شهر درونی (مدینه یا شهرستان)، و خارج شهر (ربض یا بیرون). دور تا دور مدینه و ربض دیوارهایی از خشت خام کشیده شده بود (خانه‌های بلخ از خشت خام بود) و خندقی فراسوی دیوار خارجی قرار داشت. در آغاز، دیواری به طول دوازده فرسخ، با دوازده دروازه، بر گرد شهر، و دهکده‌های اطراف آن‌جا قرار داشت. این دیوار، به منزله حفاظی در برابر چادرنشینان و سایر غارتگران بود. اما در سده سوم اثری از این دیوار باقی نمانده بود. در قرن بعد، ظاهراً ربض هفت و مدینه چهار دروازه داشته است. مورد اخیر از ویژگی‌های شماری از شهرهای ایرانی بود.

حضور هندوان و یهودیان در بلخ

این که باب هندوان یکی از هفت دروازه بود خود گواه آن است که تاجران هندی به این شهر رفت و آمد می‌کردند. همچنین باب الیهود نشان دهنده وجود جماعتی یهودی در بلخ بود. تا سده سیزدهم/ نوزدهم، این دو گروه‌ به‌طور قابل ملاحظه‌ای در بلخ حضور داشتند، هرچند که بلخ به عنوان مرکز تجاری اهمیت چندانی نداشت. [۲۳] حدود العالم، بلخ را به عنوان مرکز تجارت (بارکده) هندوستان توصیف کرده است. عمده بازارها و مسجد جمعه در مدینه (شهرستان) بود، و به نوشته یعقوبی [۲۴] چهل و هفت مسجد با منبر در بلخ و اطراف آن وجود داشت [۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸][۲۹] [۳۰][۳۱]

علمای بلخ

رونق اقتصادی بلخ باعث پرورش علما و محققان شد، چندان که سمعانی، [۳۲] تعداد آنان را بی شمار خوانده است؛ شخصیت‌هایی چون ابواسحاق ابراهیم بن ادهم (متوفی ۱۶۱) صوفی متقدم، [۳۳] ابوزید احمد بلخی (متوفی ۳۱۲) جغرافی‌دان و منجم، و ابوالقاسم بلخی (متوفی ۳۱۹) متکلّم معتزلی.

بلخ در دوره سامانی

در دوره سامانیان، بلخ به شکوفایی بیشتری رسید، هر چند که درگیری‌های جناح‌های نظامی رقیب در دهه‌های آخر این سده، بلخ را آسیب پذیر کرده بود. در دوران سلطه سیمجوریان در دهه ۳۷۰، حاجب فائق خاصه، حاکم بلخ بود. در ۳۸۱ ابوالحسن طاهربن فضل، از آل محتاج چغانی، او را در بلخ محاصره کرد، اما ابوالحسن کشته شد و بُغراخان هارون قراخانی حکومت فائق را در بلخ و تِرمِذ در ۳۸۲ به رسمیت شناخت.

بلخ در دوره غزنوی

هنگامی که محمود غزنوی و قراخانیان قلمرو سامانیان را میان خود تقسیم کردند، سرزمین‌های شمالی جیحون به محمود رسید، اما قراخانیان در آرزوی دستیابی به خراسان شمالی بودند و ازاین‌رو در سال ۳۹۶ ایلک خان نصر، چَغری تگین یا جعفرتکین، فرمانده لشکریانش را به طخارستان فرستاد. اهالی بلخ با تمام توان مقاومت کردند و پیش از آن‌که چغری تگین به دلیل بازگشت محمود از هند، ناگزیر به عقب نشینی به ترمذ شود، شهر غارت شده بود. با پیروزی بی چون و چرای محمود در ۳۹۸، در محلی به نام کَتَر در سه فرسخی بلخ، آرزوی ایلک خان نقش بر آب شد. هنگامی که چغری تگین بلخ را اشغال کرده بود، «بازار عاشقان» که شخص سلطان آن را ساخته بود، ویران شد. بعدها، محمود، اهالی بلخ را به سبب پایداریشان در برابر دشمن نکوهش کرد؛ چرا که بر اثر این پایداری، وی دارایی‌های سودآورش را از دست داد.

ساخت باغ محمود

آگاهی دیگری که درباره ساخت و ساز غزنویان در این شهر در دست داریم راجع به احداث باغ زیبایی است که به دستور محمود ساخته شد و هزینه نگهداری آن فشار سنگینی بر اهالی بلخ وارد کرده بود. ازینرو، سلطان ناگزیر این مسئولیت را به جامعه یهودیان آنجا منتقل ساخت .

هزینه لشکرکشی محمود

همچنین می‌دانیم که ابواسحاق محمد بن حسین، «رئیس» بلخ، مبلغی برای لشکرکشی محمود در اختیار او گذاشت ؛ و این در زمانی بود که به دلیل مطالبات اسفراینی وزیر، خراجی از خراسان نمی‌رسید. بدون تردید، این پول را بازرگانان بلخ تأمین کرده بودند[۳۴] [۳۵] [۳۶] [۳۷] [۳۸] [۳۹] [۴۰][۴۱] [۴۲] [۴۳] [۴۴] [۴۵] [۴۶] [۴۷]

حمله سلجوقیان

با وجود حمله‌های مخاطره آمیز سلجوقیان در آخرین سال‌های حکومت مسعود غزنوی و حتی پس از شکست فاحش مسعود در ۴۳۱ در دَندانقان، بلخ برخلاف نیشابور و مرو براحتی به دست ترکمانان نیفتاد. با این همه، به نظر می‌رسد که تعدادی ناراضی در شهر وجود داشتند که خواستار توافق با سلجوقیان بودند؛ زیرا وزیرِ مسعود از وجود «اشخاص فاسد، شیطان صفت و نابکار» گزارش می‌دهد. ترکمانان توانستند بلخ را برای مدت کوتاهی تصرف و غارت کنند، اما بلخ برای غزنویان از اهمیت سوق الجیشی مهمی برخوردار بود، زیرا از شمال افغانستان و غزنه، پایتخت غزنویان، دفاع می‌کرد. ابوالحسن احمد عنبری، ملقب به امیرک بیهقی، «صاحب برید» آنجا، مقاومت در برابر چغری بیگ داوود را سازمان داده بود. اما با وجود کوشش‌های امیرک، بلخ، ظاهراً در اوایل حکومت مودود غزنوی، به طور کامل به دست سلجوقیان افتاد، زیرا الپ ارسلان در ۴۳۵ بلخ را پایگاه قرار داد و کوشش غزنویان را برای تسلط دوباره بر شمال افغانستان دفع کرد.

بلخ در دوره سلجوقی

پس از آن الپ ارسلان حاکم رسمی شمال شرقی خراسان شد که سرزمین‌های بلخ و طخارستان تا جیحون را شامل می‌شد؛ اما امور روزمره آن‌جا را ابوعلی شاذان، وزیر چغری بیگ، اداره می‌کرد.

پیمان سلجوقیان با غزنویان

سلطان ابراهیم بن مسعود غزنوی هنگام جلوس خود در ۴۵۱، پیمان صلحی با چغری بیگ بست، بر این اساس که غزنویان تسلط سلجوقیان را بر این نواحی به رسمیت بشناسند.

حکومت ایاز بر بلخ

در مدت حکومت الپ ارسلان، ایاز، پسر سلطان، حاکم بلخ بود که در ۴۵۶ هنگام درگذشت پدرش‌ به‌طور موقت قراخانیان او را از بلخ راندند، اما دیری نپایید که تکش (۴۶۶)، برادر دیگر سلطان جدید، جانشین او در بلخ شد. اختصاص این قسمت از ناحیه شمال شرقیِ قلمرو حکومتی سلجوقی به امیران خاندانِ حاکم، گاه سبب شورش امیران جاه طلب بر ضد سلطان می‌شد که در دوردست غرب ایران بود. ازین رو در ۴۹۰، برکیارق برای سرکوب آشوب محمد بن سلیمان بن چغری بیگ، ملقب به امیر امیران، مدعی حکومت سلجوقی، ناگزیر شد که هفت ماه در بلخ بماند. پدر محمد بن سلیمان یک بار حاکم بلخ شده و از غزنویان کمک نظامی دریافت کرده بود.

بلخ جز قلمرو سنجر

بلخ در نیمه اول سده ششم، جزو قلمرو وسیع سنجر گردید. در این موقع، بلخ پررونق بود و به دستور یا به تشویق نظام الملک نظامیه‌ای در آن‌جا بنا شد و در نیمه آخر این سده، انوری (متوفی ۵۸۵) سال‌های آخر عمرش را در آن‌جا گذراند. اما در اواخر حکومت سنجر، قدرت سلجوقیان در خراسان از سوی رقبای خارجی مانند خوارزمشاهیان و غوریان، به مخاطره افتاد. در داخل نیز چادرنشینان اُغز در جیحون علیا و مقام‌های حکومتی از جمله عمادالدین قماچ، حاکم بلخ از سوی سنجر، از در عصیان درآمدند.

اغزها و قراختاییان

در ۵۴۷، علاءالدین حسین غوری، بلخ را به کمک اُغزها برای مدت کوتاهی تسخیر کرد. یک سال بعد اغزها بلخ را غارت و ویران کردند و در آن‌جا مستقر شدند و اطاعت خود را از برادرزاده سنجر، محمودخان قراخانی، اعلام کردند و چندین سال شهر را در اختیار داشتند. پس از آن، حاکمیت بلخ به قراختاییان ماوراءالنهر رسید. در ۵۹۴، بهاءالدین سام بن محمد، حاکم بامیان، هنگام درگذشت حاکم دست نشانده قراختاییان در بلخ، آنجا را تسخیر و موقتاً به متصرفات غوریان ملحق کرد. اما سرانجام بلخ و ترمذ به دست خوارزمشاه علاءالدین محمد افتاد که آن‌جا را در ۶۰۲ تسخیر و چغری یاجعفر، فرمانده ترک، را حاکم آن‌جا کرد.

دوره مغولان در بلخ

مغولان در تابستان ۶۱۷، برای نخستین بار، به بلخ آمدند. چنین به نظر می‌رسد که شهر، صلح جویانه محاصره شده بود. اما در بهار ۶۱۸، چنگیزخان به آن‌جا رسید و احتمالاً پس از شورش اهالی بر لشکریان مغول، بلخ‌ به‌طور فجیعی دستخوش غارت و چپاول شد. درستی این مطلب که جمعیت بلخ پیش از قتل عام مغولان دویست هزار تن بوده، معلوم نیست، اما یاقوت [۴۸] از فعالیت‌های کشاورزی و تجاری بلخ هنگامی که محصولاتش را به خراسان و خوارزم می‌فرستاد، یاد کرده است. بلخ در حمله مغولان، دچار چنان افولی شد که تا زمان تیموریان، نتوانست به موقعیت پیشین خود دست یابد.

تاریخچه بلخ از دوره مغول به بعد

تاریخ آکنده از فراز و نشیب بلخ این امکان را فراهم می‌آورد تا دوره بعد از مغول در منطقه خشک و لم یزرع آسیای مرکزی دوباره بررسی شود. تاریخ سیاسی و تحول قومی واحه بلخ اساساً با حرکت‌های جمعیت و تغییر سرحدات ماوراءالنهر که تا اواخر قرن سیزدهم (نیمه دوم قرن نوزدهم) ادامه داشته، همراه است.

الحاق بلخ به افغانستان

پیمان روس ـ انگلیس در ۱۲۹۰/ ۱۸۷۳، الحاق نهایی بلخ به سرزمین افغان را تسریع کرد و آمودریا به عنوان مرز میان مناطق نفوذ دو کشور تثبیت شد. "

  1. J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ج۱، ص۳۴، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
  2. Ch Schefer، Chrestomathie Persane، I، Paris ۱۸۸۳، ۵۶-۹۴، ۶۵-۱۰۳.
  3. احمدبن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ج۱، ص۴۰۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۸.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۴۵۴.    
  5. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۴۹۰ـ ۱۴۹۱، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
  6. محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۱، ص۱۵۶۶ـ۱۵۶۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۷۹ـ۱۹۰۱.
  7. ، J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
  8. J Wellhausen، The Arab kingdom and its fall، Eng tr، Calcutta ۱۹۲۷.
  9. M A Shaban، The Abbasid revolution، Cambridge ۱۹۷۰، فهرست.
  10. P Schwarz، Bemerkungen zu den arabischen Nachrichten ber Balkh، ج۱، ص۴۳۴ـ ۴۴۳، in Oriental studies in honour of C E Pavry، London ۱۹۳۳، ۴۳۴-۴۴۳.
  11. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، ج۱، ص۱۱، زین الاخبار، چاپ محمدناظم، برلین ۱۹۲۸.
  12. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۴۷، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.    
  13. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۲۹۶، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.    
  14. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۳۰۰، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.    
  15. عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین الاخبار، ج۱، ص۱۱ـ ۱۹، چاپ محمدناظم، برلین ۱۹۲۸.
  16. Muhammed b Jafar Narshakhl، Tarik-e Bokara The history of Bukhara، ص ۸۷ به بعد، tr R N Frye، Cambridge، Mass ۱۹۵۴.
  17. J Marquart، A catalogue of the provincial capitals of Eranshahr، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۲، ed G Messina، Rome ۱۹۳۱.
  18. W W Barthold، Sochineniya، ج۱، ص۷۷ـ ۷۸، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  19. ۲۲۴ـ۲۲۵، W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  20. احمد بن اسحاق یعقوبی، البلدان، ج۱، ص۲۸۷، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
  21. محمد بن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۳۰۲، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.    
  22. ابن حوقل، صوره الارض، ج۱، ص۴۴۸، چاپ کرامرس، لیدن ۱۹۳۸ـ ۱۹۳۹.
  23. C E Yate، Northern Afghanistan، ج۱، ص۲۵۶، Edinburgh and London ۱۸۸۸.
  24. احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، ج۱، ص۲۸۸، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
  25. G Le Strange، The lands of the Eastern Caliphate، ص ۴۲۰ـ۴۲۲، Cambridge ۱۹۳۰.
  26. Hodud al alam The regions of the world، ص ۱۰۸، tr V Minorsky، London ۱۹۷۰.
  27. W W Barthold، Sochineniya، ج۱، ص۴۱ـ ۴۴، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  28. ۴۷، W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  29. ۱۹۷۱، ص۴۹، W W Barthold، Sochineniya، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  30. W W Barthold، Sochineniya، ص۲۵ـ ۲۶، VII: Istoriko-geograf i cheskii § obzor Irana، Moscow ۱۹۷۱، tr S Soucek، Historical- geographical survey of Iran، Princeton ۱۹۸۳.
  31. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۷۶ـ۷۹، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  32. عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، ج۲، ص۳۰۳۳۰۵، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی.    
  33. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۵۶، بیروت ۱۹۶۵۱۹۶۷.    
  34. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۵۳ـ۲۵۴، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  35. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۵۹، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  36. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۷۲، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  37. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۷۶، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  38. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۸۰، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  39. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۸۸ـ ۲۸۹، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  40. W W Barthold، Turkestan down to the Mongol invasion، ج۱، ص۲۹۱، ۳rd ed، London ۱۹۶۹.
  41. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۳۱، Cambridge ۱۹۳۱.
  42. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۳۹، Cambridge ۱۹۳۱.
  43. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۴۲ـ۴۳، Cambridge ۱۹۳۱.
  44. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۴۸ـ۵۰، Cambridge ۱۹۳۱.
  45. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۱۵۴، Cambridge ۱۹۳۱.
  46. M Nazim، The life and times of Sulta n Mahmud of Ghazna، ج۱، ص۱۶۶، Cambridge ۱۹۳۱.
  47. C E Bosworth، The Ghaznavids: their empire in Afghanistan and Eastern Iran ۹۴۴-۱۰۴۰، ذیل «بلخ»، Edinburgh ۱۹۶۳.
  48. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۷۱۳، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳.