اهل‌بیت در مصر (مقاله)

اهل‌بیت در مصر عنوان مقاله‌ای است به زبان فارسی که در پژوهشگاه مطالعات تقریبی، در موضوع جریان شناسی جهان اسلام به نگارش در آمده است. [۱] [۲]

چکیده

پیامبراکرم(ص) فرمود: پای‌بند محبت ما اهل‌بیت باشید زیرا هرگاه کسی با عشقِ به ما، به ملاقات خدا برود به شفاعت ما وارد بهشت می‌رود. [۳] سرزمین مصر، کانون نشو و نما و ناحیه‌‏اى براى فعالیت‏هاى تبلیغى فرستادگان الهى به شمار می‌رود. پیامبرانى چون: ابراهیم، یوسف، موسى و مسیح به هنگام سکونت در مصر یا عبور از این کشور، دهها اثر و نشانه از خود برجاى گذاشته‏‌اند که مقدّس و متبرّک بوده و مورد احترام و توجّه اهالى این سامان است. مصر مورد توجّه رسول اکرم(ص) نیز بود و بنا به توصیه‏‌هاى مؤکّد آن حضرت، مسلمانان در خوش رفتارى و برخورد مسالمت ‏آمیز با مصریان مراقب بودند و مأموریت داشتند با اهالى آن، طریق نیک و خوش را پیش گیرند؛ به آنها با دیده احترام نگریسته، خویشاوند خود بدانند. از آنجا که «هاجر»، همسر حضرت ابراهیم خلیل علیه‏السلام و مادر حضرت اسماعیل از مردم این کشور بود و یکى از همسران رسول خدا(ص) یعنى ماریه قبطیه با این دیار پیوستگى داشت، اهالى مصر با مسلمانان پیوند پیدا کرده بودند.

مصر در زمان حکومت امام علی

در زمان حکومت حضرت على علیه‏السلام جز منطقه ‏اى به نام خربتا تمام سرزمین مصر تحت سیطره آن امام بود. [۴] بعد از سقوط امویان و روى کار آمدن عباسیان، فرزندان حسن بن على علیهماالسلام مردم مصر را به بیعت با خویش فراخواندند. على بن محمد بن عبداللّه، نخستین علوى بود که به مصر گام نهاد و خالد بن سعید، عهده‏دار فراخواندن مردم به بیعت با او گردید. این مرد از شیعیان خاصّ على علیه‏السلام بود.

حضور پیروان اهل بیت(ع)

پیروان اهل‏بیت(ع) در مصر حضورى مؤثّر داشتند تا اینکه فرمان متوکّل عباسى مبنى بر اخراج خاندان ابی ‏طالب از این سرزمین، صادر گردید. بزرگان علوى مخفى شدند؛ اما امیر وقت یزید بن عبداللّه در جست وجوى آنان بر آمد و ایشان را مجبور به مهاجرت به عراق نمود. با مرگ متوکّل و روى کار آمدن مستنصر، وى فرمانى براى والى و مردم مصر فرستاد و طى آن، هشدار داد: هیچ کس حق ندارد با علویان معامله کند و علویان مجاز نخواهند بود در مصر مسافرتى انجام دهند و اگر میان یکى از این افراد با دیگران اختلافى روى داد، بدون دلیل و مدرک، ادّعاى مخالفش مورد قبول خواهد بود. بعد از مستنصر، مستعین روى کار آمد و این روندِ نگران کننده همچنان ادامه یافت. در سال 252هجری قیام شیعیان در اسکندریه به رهبرى جابر بن ولید مدلجى رخ داد. وى موفق گردید در این حرکت سیاسى ـ اجتماعى، عباسیان را در مصر شکست دهد و بر سواحل شمال و شمال شرقى این دیار تسلّط یابد؛ ولى این انقلاب به موفقیت کامل و پیروزى نهایى دست نیافت. سپس انقلاب دیگرى به فرماندهى بغاء اکبر که نسبش به امام حسین(ع) مى‏رسید، در ناحیه صعید صورت گرفت. در سال 255هجری نیز بغاء اصغر در منطقه بین اسکندریه و برقه قیام کرد و با یارانش به سوى «صعید» در حرکت بود که سپاهیان امیر وقت ابن طولون آنان را از دم تیغ گذرانیدند. ابن صوفى علوى هم در «صعید» انقلاب نمود و بر منطقه أسنا مسلّط شد و موفق گشت در این قلمرو قواى ابن طولون را شکست دهد؛ ولى در أخمیم شکست خورد و به جانب مکه متوارى گردید و کارگزاران حکومت مصر بعدها او را دستگیر نمودند. در عاشوراى سال 350ق. بین سربازان و عده‏اى از مردم، در جوار مرقد کلثوم علوى درگیرى رخ داد. دلیل نزاع، این بود که زائران مشغول ندبه و زارى و بیان مصائب اهل‏بیت بودند. با وقوع این حادثه قواى دولتى، شیعیان را در تنگنایى سخت قرار دادند و در یک حیله تبلیغاتى چون به کسى مى‏رسیدند و از او مى‏پرسیدند: دایى تو کیست؟ اگر نمى‏گفت: معاویه، او را عریان نموده و به شدیدترین وضع شکنجه مى‏نمودند. در زمان اخشیدیان (گروهى از فرمانروایان مصر) به محض اینکه نشانى از شیعیان به دست مى‏آمد و یا فریادى بلند مى‏شد، ضرب و شتم، آزار و طردشان شروع مى‏شد.

عصرى با شکوه

با سقوط سلسله اخشیدى و روى کار آمدن فاطمیان، تشیّع در مصر به نقطه اوج خود رسید و آداب و رسوم و شعائر شیعه جلوه‏اى جالب یافت. از مأذنه‏هاى مساجد ذکر «حىّ على خیرالعمل» به گوش مى‏رسید. در این دوره مسلمانان مجاز بودند برترى خاندان عترت را در مراسم و مجالس ویژه مطرح نمایند. بر کتیبه و سر درِ مکان‏هاى عمومى نوشته مى‏شد: «بهترین انسان پس از رسول خدا(ص)، امام على(ع) است». و همگان مشتاق بودند تا با فرهنگ و معارف خاندان عترت آشنا شوند. البته طرفداران اهل سنّت از سوى فاطمیان تحت فشار قرار نگرفتند و کسى آنان را مجبور به ترک مذهبشان نکرد و آن روش مذمومى که فرمانروایان قبلى در مورد شیعیان با خشونت و خونریزى و اختناق اعمال مى‏نمودند، به هیچ عنوان اجرا نگردید؛ بلکه خود مردم با شوق و رغبت به سوى مذهب تشیّع روى آوردند. [۵] فاطمیان براى شکوفایى علمى و فرهنگى، گسترش معارف و درخشندگى فکرى بسیار کوشیدند و از دانشمندان و مشاهیر علوم گوناگون، حمایت کردند. اوضاع اقتصادى و اجتماعى مردم بهبود یافت. ناصرخسرو قبادیانى، که در زمان فاطمیان از مصر دیدن کرده، از زندگى توأم با آسایش و آرامش مصریان گزارشى ارائه نموده است. [۶] سرزمین مصر براى نخستین بار در طول تاریخِ پرفراز و نشیب خود، به مرکز عزّت و عظمت مبدّل گردید و قلمرو فاطمیان از دورترین نقاط سواحل اقیانوس اطلس تا کرانه فرات امتداد یافت. مردم محروم و کم بضاعت، تحت حمایت حکومت مرکزى قرار گرفتند. تعداد مساجد و اماکن مذهبى در شهرها و روستاها رو به فزونى گذاشت و براى عمران و آبادانى آنها مبالغ و موقوفاتى در نظر گرفته شد. جشن‏ها و اعیاد اسلامى به طور گسترده برگزار مى‏گردید و طى آنها بذل و بخشش و پذیرایى‏هاى مفصّلى انجام مى‏گرفت و هدایایى بین حاضران توزیع مى‏گشت. در عصر فاطمیان در روز «عاشورا» بازارها و مراکز کسب و فعالیت تعطیل مى‏شد و دسته‏هاى سوگوارى با رونق و شکوه خاصّى به عزادارى براى سالار شهیدان و حماسه آفرینان نینوا مى‏پرداختند. [۷]

  1. نویسنده: رحیم ابوالحسینی
  2. منبع: فرهنگ کوثر 1382 شماره 58
  3. (طبرانی، المعجم الاوسط، ج3ص122، حدیث 2251)
  4. (المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط والآثار، (خطط مقریزى) ج 1؛ النجوم الزاهرة فى ملوک مصر والقاهره، ابن تغرى بُردى)
  5. (خطط مقریزى، ج 1، ص 270 ـ 272)
  6. (سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش دکترنادروزین‏پور)
  7. (شیعه در مصر، صالح الوردانى، ترجمه قاسم مختارى، ص 35 ـ 44)