پسیخانیه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۰ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۰۴ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'می گویند' به 'می‌گویند')

پسیخانیه‏ از جمله فرقی است که مربوط به محمود پسیخانی گیلانی می باشد.

شرح حال موسس

بنیانگذار این مذهب مردى به نام محمود پسیخانى گیلانى است. وى در سال 800 هجرى قمری این مذهب نو را پدید آورد و پیش از آن از پیروان فضل اللَّه استرآبادى مؤسس فرقه «حروفیه» بود. نوشته اند که فضل او را به جهت خودپسندی اش طرد کرد و از آن پس به محمود مطرود یا مردود شهرت یافت. محمود پسیخانى دیر زمانى در کنار رود ارس مى‏ زیست. وى مردى دانا و پرهیزکار بود و در عمر خود همسری انتخاب نکرد و در سال 831 هجری قمری درگذشت. برخى گفته‏ اند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود کرد، ولى پیروان وى این گفته را دروغ مى ‏دانند.[۱]

تاریخچه

پسیخانیان از «نقطویان» هستند. در زمان شاه تهماسب در سال 973 هجری قمری، یکى از بزرگان نقطوى به نام ابوالقاسم امرى را کور کردند و همچنین در سال 981 هجری قمری، گروهى از «نقطویان» دستگیر و کشته شدند. در زمان شاه عباس روزگار «نقطویان» بدتر از قبل شد. او در سال 1102 هجری قمری فرمان داد که نقطویان را در سراسر کشور دستگیر کنند. پیش از این زمان، برخى از نقطویان از ایران به هند گریخته بودند. «نقطویان» را به چند نام خوانده ‏اند به ایشان «نقطوى» و نقطه و اهل نقطه گفته ‏اند، زیرا محمود آفرینش و پیدایش همه چیز را از خاک مى‏ داند و آن را نقطه مى‏ خواند. «واحدیه» و «امنا» نیز نام یافته‏ اند، براى این که آنان هر کسی را که زناشویی نکرده بود واحد و هر کسی را که متأهل بود امین مى ‏خواندند. زناشویى نکردن در این مذهب ستوده و محمود بود. موسس این فرقه در زندگانى کوتاه خود زناشویى نکرده و پیروان خویش را تا آن جا که بتوانند به پرهیز از آن دعوت می کرد. به ایشان «پسیخانیان» و «پسیحانی ها» و «محمودیه» نیز گفته‏ اند و این هر دو از نام دین‏ آور آنان محمود پسیخانى گرفته شده است.[۲]

دلیل گسترش نقطویان(پسیخانیه)

تاریخ نگاران صفوی و بسیاری از مورخان بعدی بر این اندیشه بودند که شاه عباس اول باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در سال 996 هجری قمری، بشارت ظهور موعود نقطوی را می‌دادند و حتی شاه طهماسب را مهدی می خواندند. چنین به نظر می‌رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در سال 982 و 994 هجری قمری، چشم امید به شاه عباس اول دوختند تا او را در سلک خود درآورند. شاه عباس اول مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت کرد. گرایش شاه عباس اول به نقطویان چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت اندیشی، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیت های شهری تأثیر گذاشت. [۳]

اعتقادات

مسلمانان این گروه را «ملاحده» و دین ایشان را الحاد خوانده‏ اند، زیرا که خداوند، رستاخیز، بهشت و دوزخ و آن جهان را نمى ‏شناختند و انسان کامل را مى‏ پرستیدند و بیشتر آن را به نام مرکب مبین مى ‏خواندند و مى ‏گفتند که هرچه اکنون پدید آمده و صورت و پیکرى دارد، ذرات پدیدآورنده‏ اش همیشه در این جهان است و هر زمان به صورت پیکرى در مى ‏آید، گاه صورت سنگ و خاک مى ‏گیرد و گاه به پیکر گیاه و جانور و مردم نمودار مى ‏شود و از خوى و کردار و دیدار کنونى هر چیز مى ‏توان پى برد که پیش از این در چه پیکر و صورتى بوده است. این پى ‏بردن ایشان را احصا، و احصاکننده را «محصى» مى‏ خواندند. محمود مانند فضل خود را مهدى موعود مى‏ خواند که پیغمبر اسلام به آمدن وى مژده داده است. او مى‏‌گفت که دین اسلام برافتاد و زمان عرب به پایان رسید و از این پس دین، دینى است که او آورده و دور، دور عجم است و این دور هشت هزار سال خواهد بود و در آن هشت مبین خواهند آمد که نخستین ایشان خود اوست.[۴]از جمله اصول اعتقادی پسیخانیان یکى آن است که موجود جز مرکب و محسوس نیست. علاوه ایشان منکر وحدت و بساطت هستند و تصور را، کواذب (دروغ) مى‏ دانند.[۵] در کتاب «دبستان المذاهب» آمده است که محمود پسیخانى خود را واحد مى ‏خواند و این که حضرت محمد (ص) به حضرت على (ع) گفته: «انا و على من نور واحد و لحمک لحمى و جسمک جسمى» اشارت بدان است که صفوت و قوّت اجزا و اجساد همه انبیاء و اولیا به هم آمد و از آن جسد محمد (ص) و على (ع) به وجود آمد و از آن پیکر، محمود سرشته گشت. به عقیده محمود پسیخانى، خدا نمونه قدرت و نیرویى برتر و فراتر از انسان نیست، بلکه در نظر او، خدا نمونه نیروهاى «خود انسان» است که بشر مى‏ کوشد تا در زندگى خود به آن ها دست یازدد.[۶] محمود دهدارى که از دشمنان سرسخت پسیخانیان بود مى‏ نویسد: طایفه دوم از منکران وجود «واجب الوجود» ملاحده‏ تناسخیه ‏اند که خود را «نقطویه» مى ‏خوانند. آنان خویشتن را خدا مى ‏دانند و مى ‏گویند که انسان تا خود را نشناخته بنده است و چون خود را شناخت، خدا خواهد بود. کلمه ایشان این است که می‌گویند: لا اله الا المرکب المبین و مراد ایشان از «مرکب مبین» انسان است.[۷] بسیارى از شاعران و اندیشمندان پسیخانى به جهت گریز از تعقیب و شکنجه دشمنان و پادشاهان به هندوستان و نواحى دیگر گریختند و جلاى وطن کردند.

پانویس

  1. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش اندک
  2. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117 با ویرایش
  3. با استفاده از دانشنامه جهان اسلام، ج5، ص 649
  4. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 117
  5. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 120 با ویرایش
  6. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش
  7. مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ اول، ص 118 با ویرایش